پنجم ، شماره 1255 مه 1997 ، سال ارديبهشت 1376 ، 14 چهارشنبه 24
|
|
سادگي به گرايش
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
زرينپور بهزاد شعرهاي بر يادداشتي
بتابد چهارسو از آفتاب كاش اي
هالي/1375 فرهنگي خدمات شركت:ناشر
نه ديگر امروزاست امروز شعر جديدر گرايش يك سادگي ، به گرايش
فخامت نه و پرطنين اديبانه ، نهاوزان سخنوري نه پيچيده ، تصاوير
.نيست معيار و ملاك زبان ، هيچكدام
به سادگي فرط از كه نظردارد وموضوعاتي مسائل به امروز شعر
او انفس ، و آفاق درك به انسان دعوت جاي به امروز شعرنميآيند چشم
است ، انباشته را ما زندگي كههمه شدهاي فراموش اشياء تماشاي به را
بهتماشاي روزمره ، زندگي همين ناشدني تكرار و ساده لحظههاي بهتماشاي
كه سيروسلوكياست چنين در و ميكند انساندعوت شخصي لحظههاي فرديت
.شكلميگيرد شاعرانه جهانبيني
نيست قرار وقتي شود ، زده !شعرحرفهايبزرگ در نيست قرار وقتي
واجتماعي فلسفي باورهاي شاعر قرارنيست وقتي كند ، صادر حكم شاعر
اين.است يكضرورت سادگي به گرايش كند ، بلامنازعاعلام حقيقت را خود
بلكه.نيست هنر كردن مبتذل معناي به اما زندگي سادهديدن و سادگي
.هست نيز تكاندهنده سادگي ، عين در كه است فرمهايي سمت به حركت
نمونهخوبي زيتونكيارستمي زيبايزيردرختان فيلم خودمان سينماي در
.نيست مبتذل اما.است صميمي و ساده همهچيز كيارستمي فيلم در.است
هم در تودرتو و استادانه چنان ساده ، روايت چند زيتون درزيردرختان
موازي روايت چندان از فراتر بسيار چيزي كار حاصل كه است شده تنيده
.است
درك را زمانه روح كه شاعران از آنگروه بويژه نيز ما امروز شعر در
درايكاش زرينپور بهزاد.دارند نظر سمتوسوهايي چنين به كردهاند ،
با گامرا نخستين اوست شعر مجموعه كهنخستين بتابد سو چهار از آفتاب
.است برداشته سادگي
ميشوم خيره سادگي به
ميخورم قسم سادگي به و
ميتوانند افتاده پا پيش اتفاقهاي اين تمام
باشند شعري اول مصراع
دوستداشتهام خاطرش به را صبح همه اين كه
ص 28
دارد تمايل گفتار زبان به كه زبانيساده از مجموعه اين در زرينپور
جنبههاي بر كه است نشانداده حال عين در او.ميگيرد بهره
زبان كه ميداند و دارد وقوف شعر در گفتار زبان به رويكرد مخاطرهآميز
لغزش كمترين با ميتواند دارد روايي ساختاري اغلب كه او شعر در گفتار
.شود كشيده نثر به
هم به را شعرها كل كه است لحنواحدي مجموعه اين امتيازات از يكي
شاعر زبان از عناصري شعر ، اولين خواندن از پس خواننده.ميكند مربوط
.مييابد بسط و قبض عناصر همان بعدي ، شعرهاي درميگيرد گوش به را
شد ، خوانده مجموعه كل وقتي و ميشود كم آن از يا افزوده آن بر چيزي
واحد لحن ازتاثير ناشي كه ميماند حافظه در شعرها همه از مشتركي چيز
حوزه.دارند دخالت مختلفي عناصر واحد لحن اين شكلگيري در.شعرهاست
و حسي وجه بر تكيه زبان ، دستوري ساختار در دخالت شاعر ، واژگاني
از دارد وجود شعرها همه در كه موزونيت نوعي و طنزآميز نگاهي عاطفي ،
.هستند عناصر اين جمله
با بيدروپيكر تابوتهاي و عنوانخرمشهر با مجموعه اين شعر نخستين
:ميشود شروع سطرها اين
ميزدم در زنگنميرسيد به دستم كه وقتها آن
ميرسد زنگ به دستم كه حالا
است نمانده دري ديگر
ص 4
آنرا لحظهلحظه شاعر كه است نسبتابلند شعري براي زيبا شروعي اين
.است كرده لمس اهواز و بمبارانهايخرمشهر و موشكبارانها در
همان شعر لحن.دارند حضور شعر دراين بهنحوي زرينپور شعر عناصر همه
.است تلخ طنزي از مايهاي با شعرها بقيه موزون و محزون لحن
بودند بزرگتر كمي ما از كه آنها و
رابرميداشتند سادهشان خيالهاي و تفنگها
ما رنگهايپريده خوابهاو گرفتن پس براي و
ميرفتند پيش ديوانگي و باران مرز تا
بعد گلوله چند و
ميشدند تشييع شكسته مصراعي ميان
باختننداشتيم براي قافيهاي ديگر كه ما و
ميسروديم سپيد مرثيههاي
ص 7
بهياد را خواننده كه -واژهها چندمعنايي خاصيت از استفاده و طنز
اين در زرينپور اصلي دغدغههاي از -مياندازد هندي سبك ريزهكاريهاي
.است مجموعه
در اما كند ، تداعي را تصنع استنوعي ممكن اخير شگرد تكرار چه اگر
:زير سطرهاي در.است نشسته بسيارخوش موارد از خيلي در مجموعه اين
ميآيد تازه قدمهاي بوي كوچه از وقتي
سردربياوري پنجره از نبايد
ص 48
دقت است فعلسردرآوردنشده كهبا ظريفي رفتار به حتما خواننده
شعر در نكنم اشاره آن به حيفمميآيد كه ديگري خوب نمونه و دارد
.است خطخوردگي بدون
بوديم كه بچه
ومشقهايعيد اسب دندانههاي شمردن براي
ميافتاديم راه به يك از
ميرسيديم كه صد به
ميداشتيم آبيبر ـ شايد ـ گلهاي از پر دستمالي
ميشديم كه خسته و
ميكنديم را كفشهايمان
آوردهايم در پا از را دنيا انگار
ص 53
دستميدهد ما به آخر سطر بويژه اينسطرها خواندن از كه لذتي احساس
وخواننده است آوردنشده در پا بافعلاز كه است رفتاري از ناشي
از ناشي احساسآرامش به هم و كفشش احساسسنگيني به هم دفعتا را
.ميدهد ارجاع هم با دنيا و آوردنكفش در پا
از كه زيبايي طنز به شده شعرهمبندانتخاب از كه زير سطرهاي در
دقت است شده حاصل شمردن ستاره شدنو ستاره و ستاره چندگانه مفاهيم
:كنيد
بخواهند ، ميخوابند كه طرف هر به آنها اما -
نميبينند خواب كه ما از بيشتر -
نميشماردشان كسي هم خواب از قبل -
!پسر نيستند ستاره كه همه -
ص 51
استكه ضروري توضيح اين است رانخوانده شعر كل كه خوانندهاي براي
آن و مايوساست و خسته كه يكيدوزنداني بين است گفتگويي شعر اين
آزادو چه -انسان بياعتبار و پوچ زندگي كل طنزآلود نگاهي با كه ديگري
حرف خوابيدن فيزيكي عمل از اولي.ميگيرد سخره به را -دربند چه
انسان مطلق آزادي حيطه كه را ديدن شاعرانهخواب جنبه دومي ميزند ،
.ميدهد قرار او نهادذهن برابر در غيرمترقبه چونگزارهاي است ،
خواب از راپيش زندانيان آن ، در كه واقعيت دنيايخشن از اولي
خود و شمردن يادستاره به شمارش عمل از دومي سخنميگويد ، ميشمارند
طنزي با را اولي نظر مورد واقعيت و ميافتد آن معنايمجازي در ستاره
ديده ديگر شعرهاي در اشكالمختلف به نگاه طرز اين.ميكند تحقير گزنده
واقعيت با شعر من محورناسازگاري بر كه ميشنود2 شعرگفت.ميشود
:ميشود سطرهاتمام اين با است گرفته شكل موجود ،
گفتهاند دروغ شما به
بيايد كه باران
ميشوم خيس شما رسم به
ميخندم شما رسم به
باشيد داشته آسمان چه هر و
ميكنم نگاه برايتان
ص 49
جمله از كاستيها بعضي از چند بتابدهر چهارسو آفتاباز كاش اي
عدم و مينمايد متصنع گاه كه زباني شگرد چند كاربرد در مبالغه
است مجموعهاي است ، نمانده كنار بر شعرها از تعدادي ساختاري انسجام
و بالفعل ظرفيتهاي از نمونهاي ميتواند كه خواندني و توجه خور در
.باشد ما امروزكشور شعر بالقوه
موسوي حافظ