دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۲
شماره ۳۰۱۵- April, 7, 2003
جهان
Front Page

روابط واشنگتن ـ دمشق تيره تر شد
ايستگاه بعدي
بشار اسد: جنگ طلبان نقاب از چهره برگرفته اند كاملا آشكار است كه آنها خواستار نفت عراق و شكل دهي منطقه در جهت منافع اسرائيل هستند
گروه بين الملل: ايستگاه بعدي نظاميان آمريكايي پس از بغداد كجاست؟ حمله به سوريه مي تواند ايده آتي آنها باشد. طلال سلمان سردبير يكي از روزنامه هاي لبناني در گفت وگو ۲۶ مارس خود با بشار اسد براي اولين بار اين ايده را مطرح ساخت. سلمان ادعا مي كند طرح هاي نظامي براي يورش به بغداد و اشغال عراق مدت ها پيش از حملات يازدهم سپتامبر به نيويورك و واشنگتن دي سي در پنتاگون تهيه شده بود. فهرست كشورهايي كه آمريكا درصدد يورش نظامي به آنها بود افغانستان، عراق، سوريه و ... را شامل مي شد.
005760.jpg

در برنامه هاي جديد تهاجم سوريه در صدر يكي از برنامه هاي نظامي پنتاگون است. اسد در ادعاهاي خود به جاي ارائه دادن ادله اي كه صحت اين اظهارات را ثابت كند مي گويد حتي اگر نام سوريه در اين برنامه گنجانيده نشده باشد هميشه احتمال افزودن نام اين كشور به فهرست اهداف احتمالي تهاجم نظامي آمريكا وجود دارد: «اين بدان معنا نيست كه ما قصد داريم منتظر بمانيم تا آنها نام سوريه را هم به برنامه گسترده تهاجم نظامي خود بيافزايند... برخي از پايتخت هاي عرب در كنار عراق خواهند ايستاد.»
اين مصاحبه كه هفتم فروردين و تنها يك هفته پس از آغاز حمله نظامي ائتلاف تحت رهبري آمريكا به عراق انجام شده از عمق نگراني رهبران كشورهاي عرب منطقه از تحولات منطقه در ماه هاي آتي حكايت دارد.
نشريه آمريكا Slate كه بخش هايي از مصاحبه سلمان با اسد را منتشر كرده در ادامه ادعا مي كند رامسفلد وزير دفاع آمريكا در واكنش به اين اظهارات اسد دقيقا يكروز بعد به دمشق هشدار داد از حمايت خود از رژيم بغداد دست بكشد. رامسفلد گفت: «ما اطلاعاتي در اختيار داريم كه مويد حمل ادوات نظامي از طريق خاك سوريه به عراق است كه اين محموله شامل عينك هاي ويژه ديد در شب بوده است. » وزير دفاع آمريكا ادعا كرد انتقال اين محموله تهديدي مستقيم براي نظاميان آمريكايي و نيروهاي ائتلاف تحت رهبري آمريكا در عراق تلقي مي شود و قاچاق اين محمولات به خاك عراق را اقدامي خصمانه خواند. رامسفلد تاكيد كرد دولت سوريه بايد پاسخگوي اين اقدامات خود باشد.
در بخشي از مصاحبه مطبوعاتي هفتگي وزارت دفاع آمريكا يكي از خبرنگاران پس از اظهارات رامسفلد در مورد سوريه پرسيد: «آيا دمشق را به اقدام نظامي تهديد مي كنيد؟» كه رامسفلد از پاسخ دادن به اين سوال امتناع ورزيد. يكشنبه هفته گذشته هنگامي كه از رامسفلد سوال شد آيا دمشق به هشدارهاي اخير او توجه كرده است يا خير او پيش بيني كرد پس از هشدارهاي او سوري ها دقت عمل بيشتري در رفتارهاي خود به خرج خواهند داد. از او سوال شد آيا شواهدي از تغيير استراتژي سوري ها در دست است. رامسفلد گفت: «سوريه در حال رفتار به همان سياقي است كه موجب شد آنچه را كه گفتم، بگويم. »
رامسفلد در گفت وگوي ديگري با اصحاب رسانه ها تصريح مي كند سال گذشته به اين استنتاج رسيده از بين هشت مقوله اي كه از سوي تام دي لي، رهبر سابق اكثريت جمهوريخواه در مجلس نمايندگان كنگره آمريكا به عنوان دلايل يورش به عراق عنوان شده است حداقل هفت مورد در مورد سوريه صدق مي كند. نطق دي لي در اين رابطه كه گفته مي شود توسط كندوليزا رايس تهيه شده چكيده اي از ديدگاه هاي بوش در رابطه با جنگ عراق بود. مقامات آمريكايي با استناد به گزارش هاي سيا، وزارت امورخارجه و ساير نهادهاي دولتي ادعا دارند سوريه از تروريسم حمايت مي كند، به تسليحات كشتار جمعي دست يافته، دموكراسي در اين كشور مضمحل شده، به طور مداوم در حال نقض حقوق بشر است، به همسايه خود ـ لبنان ـ يورش برده و مهم تر از همه اين كه معاهدات مربوط به تسليحات بيولوژيك را ناديده انگاشته است.
در تكميل اين ادعاها وزارت امورخارجه آمريكا دوشنبه هفته گذشته گزارشي را منتشر كرده كه در آن باري ديگر وضعيت سوريه به عنوان يكي از نقض كنندگان حقوق بشر مورد تائيد قرار گرفت. در اين گزارش آمده نيروهاي امنيتي سوريه فراتر از سيستم قضايي اين كشور هستند و دست به نقض جدي اصول بديهي حقوق بشر مي زنند. آيا مقصد بعدي ارتش آمريكا پس از فتح كامل عراق، دمشق خواهد بود؟
واقعيت اين است كه سوريه يكي از جدي ترين منتقدان جنگ عراق بوده است و به نوعي خشم جهان عرب عليه تهاجم آمريكا و انگليس به عراق را نشان داده است.
بشار اسد، رئيس جمهور اين كشور در مصاحبه خود با روزنامه لبناني السفير گفت: تجاوز آمريكا و انگليس به عراق ناكام خواهد ماند و آنها هرگز نخواهند توانست كنترل كامل عراق را در دست گيرند و مسلما با مقاومت بيشتري مواجه خواهند شد. اما اگر هم موفق شوند، كه اميدواريم چنين نشود و بسيار بعيد مي نمايد كه موفق شوند، با مقامات جهان عرب روبه رو خواهند شد.
رئيس جمهور سوريه اظهار داشت: جنگ طلبان نقاب از چهره برگرفته اند. كاملا آشكار است كه آنها خواستار نفت عراق و شكل دهي منطقه در جهت منافع اسرائيل هستند.
بشار اسد در مورد موضع مردم عراق و مخالفت آنها با رژيم صدام گفت: در شرايطي كه مسئله اشغال گران خارجي مطرح مي شود، مردم بايد اختلافات شان را كنار بگذارند و متحد با دولت خود عليه اشغالگران به مبارزه برخيزند.
در پاسخ به اين سؤال كه آيا سوريه از ناحيه اين جنگ احساس خطر مي كند، بشار گفت: مادامي كه اسرائيل وجود دارد، سوريه در معرض خطر است و مادامي كه يك كشور عرب مورد تهاجم قرار گيرد و جنگ در همسايگي ما ادامه داشته باشد، اين خطر همچنان پابرجاست اما ما نگران نيستيم. نگراني به معناي آن است كه واقعيت را نپذيريم. نگراني ما از ترس نيست. مسئله آمادگي براي رويارويي است.
بشار در پاسخ به اين سوال كه آيا سوريه خود را قادر به جلوگيري از اين تهديد مي بيند اظهار داشت: اگر با منطق نظامي بسنجيم، مسلم است كه سوريه در مقايسه با يك ابرقدرت ضعيف به نظر مي رسد اما نقش ايدئولوژي در اين ميان بسيار مهم است. ببينيد مردم عراق چگونه مقاومت مي كنند. سوريه به مردم خود اعتماد كامل دارد.
005765.jpg

در اين مورد كه در اين مقطع زماني سوريه به لحاظ سياسي، اقتصادي، نظامي، اجتماعي و غيره چه چيزي براي ارائه به عراق دارد، بشاراسد گفت: مقامات عراق قبلا اظهار داشته اند كه از هيچ كشوري درخواست كمك نظامي نخواهند كرد اما اين كشور حداقل به حمايت سياسي نيازمند است كه شامل كمك نكردن به مهاجمان نيز مي شود. وقتي چندماه پيش مسئله تهاجم به عراق مطرح شد ما موضع خود را اعلام كرديم و همچنان بر سر همان موضع هستيم، چه در اتحاديه سران عرب، چه در شوراي امنيت سازمان ملل و چه در صحنه هاي بين المللي به طور كلي.
از سوي ديگر برخي از تحليلگران معتقدند كه هدف سوريه از اتخاذ اين مواضع، استفاده از موقعيت براي سركوب معدود منتقدان حزب بعث در اين كشور است.
اخيرا تعدادي از مردم دمشق به تحريك روزنامه رسمي تشرين عليه علي فرزاد كاريكاتوريستي كه از ديكتاتوري صدام انتقاد كرده بود، به خيابان ها ريختند. يكي از تظاهركنندگان مي گفت: «مردم عراق بايد حول رهبري خود متحد شوند تا بتوانند در مقابل مهاجمان خارجي بهتر مقاومت كنند. چطور مي توان از مردم عراق انتظار داشت بجنگند وقتي از رهبري آنها انتقاد مي كنيد؟ ما بايد عراقي ها را تشويق كنيم تا فعلا احساسات خود را در مورد رهبري شان كنار بگذارند. »
گفتني است علي فرزاد كاريكاتوريستي است كه سال گذشته جايزه پرنس كلاوس هلندي را از آن خود ساخت. او در مورد اعتراضاتي كه در روزنامه تشرين عليه او صورت گرفته، مي گويد: «هميشه، حتي در زمان جنگ ما بايد حق بيان عقايد خود را داشته باشيم و بتوانيم حتي كاستي هاي خود را بيان كنيم. من هنوز هم مخالف جنگ و مخالف نقض حقوق بشر هستم. »
در عين حال بوثينه شعبان، سخنگوي وزارت خارجه سوريه و يكي از مشاوران محفل دروني بشار اسد مي گويد: «دولت و مردم سوريه در مخالفت با اين جنگ و درك دلايلي كه پشت اين جنگ قرار دارد، با يكديگر همصدا هستند. فكر مي كنم اگر به مردم عرب در سراسر جهان نگاهي بيفكنيد، حتي در كشورهايي نظير اردن يا مصر كه دولت هايشان مثل دولت سوريه علنا مخالفت خود را با جنگ ابراز نكرده اند، خواهيد ديد كه مردم شديدا با اين جنگ مخالف هستند. » با اين اوصاف همان طور كه قبلا گفته شد، برخي از ناظران معتقدند كه دولت سوريه از اين احساسات مردمي عليه جنگ براي رسيدن به اهداف خودش بهره برداري مي كند. صادق الاعظم، روشنفكر برجسته سوري و استاد فلسفه دانشگاه دمشق معتقد است كه موضع آتشين ضدجنگ تا اندازه اي در جهت منافع ملموس دولت طراحي شده است. او مي گويد: «سوريه در مخالفت با جنگ اعتبار ناسيوناليستي عربي خود را بازيافته است و شكافي را كه طي سال ها بين مردم و رژيم سوريه به وجود آمده بود، پر كرده است.»
هر چند احتمال درگير شدن ارتش آمريكا در جنگي ديگر در منطقه بسيار اندك به نظر مي رسد اما برخي رسانه ها در غرب در تلاشند راه را براي اقدامات تهاجمي ديگر در خاورميانه باز كنند. روزنامه انگليسي گاردين روز شنبه در گزارشي با اشاره به نشست هفته آتي رهبران آمريكا و انگليس در بلفاست، اين نشست را تلاش براي حل و فصل اختلاف نظرهاي دو طرف در مورد سه موضوع مناقشه انگيز جهان معاصر توصيف مي كند.
گفت وگوهاي دوشنبه و سه شنبه هفته آينده بوش و بلر دومين مورد ملاقات دو طرف در كمتر از ده روز خواهد بود. گمان مي رود در اين نشست بخش اعظم گفت وگو حول محور عراق دور بزند اما احتمالا گفت وگوها مواردي چون پروسه صلح خاورميانه و اعاده صلح به ايرلند شمالي را هم در بر مي گيرد. گاردين در حالي به نشست آتي بوش و بلر پرداخته كه روزنامه تايمز مالي ادعا مي كند در اين نشست گام هاي بعدي پس از فتح عراق در كانون توجه رهبران دو كشور قرار خواهد گرفت.
تايمز مالي تصريح مي كند با سرعت گرفتن روند پيشروي نيروهاي ائتلاف تحت رهبري آمريكا به سوي بغداد مهم ترين مسئله اي كه اكنون توجه رهبران جهاني و افكار عمومي مردم جهان را به خود جلب كرده آينده عراق پس از صدام و چگونگي مشاركت سازمان ملل در مديريت عراق آينده است. اين روزنامه همچنين تمركز برتحولات خاورميانه و سامان دادن به اوضاع مناقشه انگيز سرزمين هاي فلسطيني را از ديگر اهداف نشست مشترك بوش و بلر در بلفاست برمي شمرد. همان طور كه آمريكاييان تصريح كرده اند قصد دارند پس از اشغال بغداد، مديريت اين كشور را به ژنرالي آمريكايي بسپارند. اين در حالي است كه حتي انگلستان و استراليا به عنوان متحدان ايالات متحده در جنگ عليه عراق خواستار مشاركت سازمان ملل در ساختار مديريتي عراق پس از صدام هستند.
به رغم وجود شكاف جدي بين آمريكا و ديگر اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد در رابطه با سرنوشت عراق مقامات آمريكايي طي روزهاي اخير درصدد ايجاد جو رواني ملتهب در خاورميانه بوده اند. وزير امور خارجه آمريكا در اظهاراتي بي سابقه نه تنها به كرات سوريه را به حمايت از رژيم بغداد و تامين نيازهاي گروه هاي تروريستي متهم كرده كه ايران را هم از اين موج ايراد اتهام بي نصيب نگذاشته است.
روز جمعه اين هفته خبرگزاري يونايتدپرس اينترنشنال [UPI] با انتشار گزارشي ادعا كرد مقامات ايراني تصميم دارند نيروهاي شبه نظامي ايراني را به مرزهاي مشترك ايران و عراق براي تهديد نظاميان آمريكايي پس از سقوط بغداد گسيل كنند. اين گزارش در حالي مخابره شد كه كمتر از دو هفته قبل وزارت امور خارجه آمريكا اتهامات رنگارنگي از پشتيباني از رژيم صدام گرفته تا ارسال تجهيزات و فراهم آوردن معبري براي ورود نيروهاي سپاه بدر مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق به اين كشور را به ايران وارد آورده بود.
يونايتدپرس در گزارش اخير خود ادعا مي كند يكي از آژانس هاي اطلاعاتي آمريكا گزارش مبسوطي در مورد طيف وسيعي از گفت وگوهاي صورت گرفته در شوراي عالي امنيت ملي ايران كه بر استراتژي جمهوري اسلامي در رابطه با سقوط صدام و عراق پس از او تمركز داشته را به مقامات ارشد ايالات متحده ارائه داده است. اين خبرگزاري به نقل از يكي از مقامات ارشد سيا كه چون هميشه نامي از او به ميان نيامده ادعا مي كند موضع گيري هاي اخير دولتمردان ايران «اثبات مي كند ايران نه دوست ماست و نه خواستار برقراري صلح در منطقه است. »
يونايتدپرس به نقل از مقامات ارشد اطلاعاتي آمريكا مي نويسد علاوه بر دغدغه هاي موجود بايد با توجه به گزارش هاي گذشته سيا اين ادعا را هم مطرح كرده است كه ايرانيان براي نظاميان عراقي يونيفورم هاي ارتش كويت و عربستان سعودي را فراهم آورده اند كه اين مسئله موجب ايجاد سردرگمي در ميادين نبرد مي شد!
به رغم بي طرفي عملي تهران در مناقشه نظامي عراق، يونايتدپرس تاكيد دارد گزارش هاي مهم روزهاي اخير و خصوصا گزارش ۲۴ مارس (كه دقيقا معلوم نيست از سوي چه مرجعي منتشر شده است) مويد ناكامي تلاش هاي ديپلماتيك آمريكا و انگليس طي سه ماه گذشته براي متقاعد كردن ايران به حفظ بي طرفي در مناقشه عراق است. اين خبرگزاري ادعا مي كند تعطيلات آخر هفته منتهي به ۱۶ مارس هياتي آمريكايي كه در قالب هيأت اعزامي سازمان ملل براي گفت وگو با معارضين عراقي به ژنو رفته بود با ديپلمات هاي ايراني در اين شهر ديدار و گفت وگو كرد. در اين گفت وگو سعي شده است تهران را متقاعد كند در ضمن يا بعد از مناقشه عراق از اعزام نيرو به مرزهاي مشترك خود با عراق كه شرايط را پيچيده و ملتهب مي كند، پرهيز كند.
يكي ديگر از دغدغه هاي دولت سوريه حمايت آمريكا از كردهاي عراق و احتمال تشكيل دولت كرد در اين منطقه است چرا كه در اين صورت شايد تماميت ارضي سوريه به خطر افتد. البته سوري ها در اين نگراني تنها نيستند تركيه نيز بارها اين موضوع را مطرح كرده و از مقامات آمريكايي خواسته است كه براي جلوگيري از چنين معضلي ضمانت دهد. از زمان آغاز جنگ، تركيه ـ سوريه و ايران مذاكرات بسياري را بر سر اين مسئله و راهكارهاي جلوگيري از آن انجام داده اند. از دگرسو آمريكا نيز از اين حساسيت كشورهاي منطقه استفاده كرده و در اين مدت سعي كرده با حمايت از كردهاي شمال عراق به نوعي به سوريه، ايران و تركيه هشدار دهد كه در صورت سنگ اندازي در برنامه هاي واشنگتن با شرايط ويژه اي در مناطق كردنشين خود مواجه شوند. بدين ترتيب به نظر مي رسد آمريكا براي تحت فشار قرار دادن سوريه نيازي به حمله نظامي نداشته باشد.
جك استراو، وزير خارجه انگليس و پس از او توني بلر نخست وزير اين كشور اظهار داشتند كه به هيچ وجه طرحي براي حمله به سوريه يا ايران پس از خاتمه جنگ عراق وجود ندارد.
كالين پاول وزير خارجه آمريكا نيز در مصاحبه اي كه روز شنبه در روزنامه عرب زبان الحيات چاپ شد، اظهار داشت كه آمريكا هيچ گونه قصدي براي حمله به ايران يا سوريه ندارد. وي اين شايعات را مزخرف خواند و گفت: «هيچ كس در دولت آمريكا در مورد حمله به ايران يا سوريه سخني بر زبان نياورده است. »
البته وي تأييد كرد كه سوريه از تروريسم حمايت مي كند و بار ديگر بر ادعاي آمريكا مبني بر اينكه ايران به دنبال دستيابي به سلاح هاي هسته اي است پاي فشرد، اما تاكيد كرد كه براي برخورد با اين مشكلات راه هاي ديگري وجود دارد و بدين معنا نيست كه اين دو كشور اهداف بعدي تهاجم آمريكا هستند.

نگاه اول
جنگ عراق دموكراسي و جامعه مدني

صادق زيباكلام
محمد قوچاني در يادداشت دردمندانه اش تحت عنوان «جامعه مدني در تعطيلات» (همشهري ۹ فروردين) تصوير جامعي از وضعيت بغرنج روشنفكران، اصلاح طلبان، دوم خردادي ها و دگرانديشان ايران در قبال جنگ آمريكا عليه عراق ارائه داد. تصوير قوچاني اگرچه تلخ، يأس آور و نااميدكننده بود اما واقعيت داشت. يادداشت مهران كرمي نويسنده اصلاح طلب ديگر در همان شماره «همشهري» تحت عنوان «فاتحان شكست خورده» گوشه هاي ديگري از بغرنج فكري جريان روشنفكري و اصلاح طلب را كه قوچاني آن را باز كرده بود با وضوح بيشتري نشان داده بود. كلام اصلي كرمي آن بود كه مفاهيمي چون «حق»، «عدالت»، «انسانيت»، «صلح» و «آزادي» در مقابل «خشونت»، «زور»، «جنگ»، «سلطه» و «قدرت» رنگ باخته اند. اگرچه كرمي در انتهاي يادداشتش وعده تحقق نهايي دموكراسي را داده بود اما حرف اصلي اش آن بود كه در ساختار فعلي عرصه بين المللي آنچه كه حاكم است و جنگ آمريكا در عراق نمونه بارز آن است سلطه زور، غلبه قدرت و حاكميت قانون جنگل است. بن بست آرماني كه بر بخش عمده اي از جريان اصلاح طلب و طرفدار جامعه مدني به دنبال حمله آمريكا و انگلستان به عراق سايه افكنده به نحو استادانه اي در يادداشت قوچاني تبلور يافته. قوچاني مي نويسد كه جامعه مدني در ايران به تعطيلات يا درست تر گفته باشيم به خاموشي اجباري در قبال بحران عراق تن در داده است. زيرا «مردم ايران (در قبال حمله آمريكا به عراق) در انتخابي ميان بد و بدتر قرار گرقته اند.» به زعم قوچاني، آنچه كه اين وضعيت مبهم و سردرگمي را براي ما پيش آورده آن است كه صف حق و باطل درهم آميخته شده و طرفين منازعه هريك به نوبه خود از ديگري بدتر است و قوچاني در اين ميان متحير و نااميدانه مي نويسد «اما اينكه بد كيست و بدتر كدام است، چندان روشن نيست. » او از يك سو به آنچه كه آن را «آمريكاي جهان خوار سرتا به پا مسلح» مي نامد اشاره دارد و از سويي ديگر مي نويسد در طرف ديگر منازعه عراقي قرار دارد كه «تاكنون دو بار به خاك ايران هجوم برده و فرزندان ايران را به شهادت رسانده. » در اين ميانه مقاومت صدام نيز از ديد قوچاني پنهان نمانده. همه اينها به علاوه ضعف يا نبود جامعه مدني، به همراه اكراه بخش هايي از جامعه مدني همچون جنبش دانشجويي كه حاضر نيست خود را درگير حق و باطل اين جنگ نمايند، قوچاني را به اين جمع بندي مي رساند كه «جامعه مدني ايران (روشنفكران، مردم و سياستمداران) كاركرد خويش را فروگذارده و به تعطيلات رفته است. » قوچاني چندان هم ايرادي به اين تعطيلي نمي گيرد زيرا همانطور كه در ابتداي يادداشتش آورده تمييز ميان حق و باطل در جنگ آمريكا عليه عراق تمييز ميان بد و بدتر است. لذاست كه قوچاني در سطور پاياني يادداشتش پيرامون سكوت جامعه مدني ايران در قبال حمله آمريكا عليه عراق، نتيجه گيري مي كند كه به تعطيلات رفتن جامعه مدني در ايران در شرايط فعلي زياد هم بد نيست و او آن را «توفيق اجباري» مي داند. يادداشت قوچاني منعكس كننده وضعيت بغرنجي است كه بر بخش عمده اي از نويسندگان اصلاح طلب و طرفدار جامعه مدني در جريان حمله آمريكا و انگلستان به عراق سايه افكن شده است. اينكه صف حق و باطل كجاست و اينكه مجبور به انتخاب ميان بد و بدتر شده ايم. نخستين اشكالي كه به اين رويكرد مي توان گرفت آن است كه مخاطب را ميان آمريكا و رژيم بعثي عراق محصور مي سازد. آري اگر قرار شود ميان صدام حسين و حكام بعثي كه ظرف سه دهه گذشته بر عراق حاكم بوده اند از يك سو و «عقاب هاي ميليتاريستي» كه به زعامت جورج بوش بر رهبري آمريكا تكيه زده اند يكي را انتخاب كنيم، انتخاب مشكلي مي شود. اگرچه كه شخصا جورج بوش، ديك چني و دونالد رامسفلد «محافظه كار و امپرياليست» را به صدام حسين، طارق عزيز و ناجي صبري «انقلابي و ضدامپرياليست» ترجيح مي دهم، اما امر بر انتخاب ميان بد و بدتر نيست. آنچه كه در گفتمان طرفداران جامعه مدني ايران در جنگ آمريكا و عراق مغفول مانده و صرفا زباني به آن اشاره اي مي رود بيست و چند ميليون مردم عراق هستند. به علاوه بغض اصلاح طلبان عليه آمريكا به همراه تصاوير زنان، كودكان و مردم كوچه و بازار عراقي كه آماج موشك هاي كروز و بمب هاي ده تني قرار گرفته اند سبب شده تا واقعيت هاي عميق تر اين جنگ چندان مورد توجه ايرانيان قرار نگيرد. جداي از اينها، يكسري عوامل ديگر نيز دست به دست يكديگر داده اند تا بسياري از اصلاح طلبان در تجزيه و تحليل و نهايتا موضع گيري در قبال اين جنگ به سردرگمي، احساسات گرايي و بلاتكليفي دچار شوند. نخستين اين عوامل نحوه پيشرفت جنگ ظرف دو هفته نخست آن بوده است. بسياري از پيش بيني هاي اوليه ظرف دو هفته اول جنگ تحقق نيافته است. قبل از حمله اجماع عمومي در ميان بسياري از صاحبنظران وجود داشت كه همچون نخستين «جنگ خليج» در يازده سال پيش، به مجرد آغاز حمله متفقين، مردم عراق عليه رژيم صدام به پا خاسته و از مهاجمين همچون «فرشته» نجات استقبال خواهند نمود. پيش بيني دوم آن بود كه با آغاز حملات گسترده و سنگين متفقين، ارتش عراق درهم خواهد ريخت. پيش بيني سوم آن بود كه نيروهاي مسلح عراق در اولين فرصت پرچم سفيد برپا داشته و فوج فوج تسليم مهاجمين خواهند شد زيرا كمتر نظامي عراقي حاضر است براي صدام و بقاي رژيمش بجنگد. اگر صادقانه اعتراف نماييم اين فقط رهبران كاخ سفيد نبودند كه به پيش فرض هاي بالا اعتقاد داشتند. مگر خود ما در زمان جنگ تحميلي با عراق غير از اين فكر مي كرديم؟ آيا ما نيز فكر نمي كرديم كه اگر وارد عراق شويم، مردم عراق به استقبالمان آمده و نظاميان عراقي كه بسياري از آنها شيعه هم هستند براي صدام نخواهند جنگيد؟ اما واقعيت آن شد كه نه تنها مردم عراق به استقبالمان نيامدند بلكه نظاميان عراقي كه در داخل خاك ايران آنچنان سريع تسليم مي شدند و حاضر به جنگيدن نبودند، در داخل خاك خودشان تا آخرين فشنگ مقاومت مي كردند. آمريكايي ها همان تجربه را در بصره، ناصريه و نجف آزمودند.
تحولات دو هفته نخست جنگ، هر سه آن پيش فرض ها را نقش بر آب كرده است. حداقل بخشي از سردرگمي اصلاح طلبان در قبال بحران عراق ناشي از عدم تحقق آن پيش بيني ها است. نه از خيزش عمومي مردم عراق عليه رژيم صدام خبري است، نه ارتش عراق فروپاشيده و نه نظاميان عراقي فوج فوج تسليم مهاجمين شده اند. برعكس، مقاومت بخش هايي از ارتش عراق شگفتي همه را برانگيخته است. شهر چند هزار نفري ناصريه كه آمريكايي ها در همان ۲۴ ساعت نخست حمله خبر سقوط آن را داده بودند، شاهد دو هفته مقاومت عراقي ها بود؛ بماند بغداد شهري كه شش ميليون نفر جمعيت دارد. مقاومت عراقي ها در برابر نيرومندترين ارتش جهان بدون ترديد تحسين برانگيز شده است. طبيعت انساني به گونه اي است كه همواره مي خواهد از ضعيف در مقابل قوي جانبداري كند. در همه فرهنگ ها و تمدن ها افسانه ها و ادبيات فراواني هست پيرامون ضعيفي كه قهرمانانه در مقابل قوي ايستاده. احساس طبيعي نخستين مقاومت عراقي ها در برابر دشمني كه ده ها برابر نيرومندتر است از يك سو و بغض و كينه ما عليه آمريكايي ها و انگليسي ها از سويي ديگر سبب شده تا ما ناخودآگاه جانب عراقي ها را بگيريم. كوشش خبري صدا و سيماي ما يكسره عليه آمريكايي ها و به نفع عراقي ها تبليغ مي كند. به نظر مي رسد كه بغض و كينه ما عليه رژيم عراق فعلا تحت تأثير مقاومت و قهرماني آنان در مقابل آمريكايي ها قرار گرفته است. اما سپردن قوه تمييز ميان حق و باطل و سپردن سكان سياست خارجي كشور به دست عواطف و احساسات سياسي ما را با دو خطر عمده روبه رو خواهد ساخت.
نخست آنكه در حمايت از عراقي ها و متقابلا دشمني با آمريكايي ها ما عملا بر روي اسب بازنده شرط بندي كرده ايم. رژيم عراق دير يا زود سقوط خواهد كرد. خير و صلاح مملكت ايجاب مي كند كه منافع ملي بلندمدتمان را فداي دشمني با آمريكا و جانبداري از رژيمي كه عمر آن به سر آمده ننماييم. خطر دومي كه ما را تهديد مي كند آن است كه ممكن است غليان احساسات ضدآمريكايي و ضدغربي به همراه پوشش خبري جانبدارانه اي كه به راه انداخته ايم سبب شود تا آنچه را كه در رسانه هاي دولتي مان تبليغ مي كنيم خودمان نيز به گونه اي جدي آنها را باور كنيم. يعني اينكه باور كنيم آمريكايي ها در جنگ گير كرده اند، ممكن است شكست بخورند، به فكر عقب نشيني افتاده اند، جرأت نزديك شدن به واحدهاي رزمي ارتش عراق را ندارند، زمين و زمان عليه آمريكايي ها به پا خاسته اند، تلفات آمريكايي ها و انگليسي ها خيلي زياد شده و ممكن است افكار عمومي در اين كشورها دولت هاي آنان را وادار به خروج از عراق نمايند، هزينه جنگ اقتصاد آمريكا را فلج كرده، مقاومت عراقي ها و تاكتيك هاي نظامي شان آمريكايي ها را گيج و انگليسي ها را غافلگير كرده، آمريكايي ها به اشتباه بودن حمله نظامي شان به عراق اعتراف كرده اند، دامنه اختلافات در مورد جنگ با عراق در ميان رهبران آمريكايي بالا گرفته، آمريكايي ها جلوي درج اخبار واقعي جنگ را براي مردمشان گرفته اند و ساير مقولاتي كه در تبليغات يك سويه مان عليه آمريكا و انگلستان شبانه روز پخش مي كنيم را خودمان نيز باور كنيم.
اين درست است كه برخي از پيش بيني هايي كه قبل از حمله مي شد تحقق نيافته. اما تحقق نيافتن آن پيش بيني ها نه تنها سرنوشت جنگ را تغيير نخواهد داد بلكه دلايل منطقي و قابل فهمي نيز براي عدم تحقق آنها وجود دارد. اينكه چرا ارتش عراق همچون جنگ اول خليج فرونپاشيد بازمي گردد به تغيير تاكتيك عراقي ها كه به جاي تمركز در جبهه هاي گسترده نيروهاي خود را در شهرها و مناطق مسكوني پخش كرده اند. در نتيجه آمريكايي ها نمي توانند از قدرت برتر هوايي شان بهره چنداني بگيرند. آنان يا مي بايستي نيروهاي نظامي عراق را به همراه مردم عادي هدف قرار دهند كه نتيجه آن بالا رفتن سنگين تلفات غيرنظاميان خواهد شد و مهاجمين به جاي «فرشته» نجات بدل به عفريت ويراني «بهار» خواهند شد. راه دوم آن است كه متفقين مجبور هستند وارد شهرها و مناطق مسكوني عراق شوند كه با توجه به گستردگي خاك عراق اين روش زمان زياد و نيروهاي به مراتب زيادتري را مي طلبد كه خلاف پيش بيني اوليه آمريكايي ها بود. در عين حال حضور نظاميان عراقي در ميان مردم و شهرها باعث بالا رفتن روحيه آنان و ميزان مقاومتشان و جلوگيري از فروپاشي شان مي شود. به علاوه حمله گسترده مهاجمين و تلاش در جهت اشغال خاك عراق سبب به وجود آمدن احساسات ملي و ميهن پرستانه در ميان شماري از نظاميان عراق شده كه مانع از تسليم بدون مقاومت آنان به دشمن مي شود. در كنار اينها مي بايستي به ابزار سركوب رژيم عراق اشاره داشت كه تسليم طلبان و متمردين را به سرعت و به شدت سركوب مي كند. نبايستي اين نكته را نيز فراموش كرد كه خانواده هاي افسران و فرماندهان عراقي به صورت گروگان در اختيار رژيم عراق هستند. بنابراين ترس از مجازات و عواقب شوم تسليم شدن مي تواند دليل ديگري براي مقاومت نظاميان عراقي باشد. دليل بعدي مقاومت نظاميان عراقي پايداري رهبران و فرماندهان ارشد نظامي آن كشور است كه مانع از گسترش روحيه تسليم در رده هاي پايين تر ارتش مي شود. دليل چهارم كه شايد مهم ترين دليل باشد آن است كه مقاومت اصلي در مقابل مهاجمين از سوي واحدهاي مشخصي از عراقي ها صورت گرفته كه عمدتا شامل نيروهاي گارد رياست جمهوري و «فداييان صدام» مي شود. جداي از آنكه اين واحدها از آموزش بهتر و امكانات نظامي بالاتري برخوردارند، دليل اصلي مقاومت آنان بازمي گردد به اين واقعيت كه سرنوشت و زندگي آنان گره خورده به سرنوشت رژيم. بودن يا نبودن رژيم صدام براي بسياري از نظاميان عراقي مسئله مرگ و زندگي نيست. اما براي گارد رياست جمهوري و «فداييان صدام» چنين نيست. بقاي آنها بستگي به بقاي رژيم صدام دارد. بسياري از اعضا و فرماندهان اين نيروها نيك مي دانند كه اگر رژيم صدام سقوط كند ده ها هزار عراقي هستند كه به دليل فجايعي كه اين نيروها بر سر آنان و وابستگانشان آورده اند به خونشان تشنه بوده و در انتظار انتقام از آنان به سر مي برند. مقاومت آنان در برابر مهاجمين بيش از آنچه كه از سر عرق ملي و دفاع از ميهن باشد، دفاع براي هستي، بقا و زندگي خودشان است. مي رسيم به مردم عراق و اينكه چرا با شروع حملات متفقين آنان به قيام عليه رژيم عراق برخاستند. نخستين دليل تجربه ناكام و تلخ قيام آنان عليه رژيم صدام در جريان جنگ اول خليج است. پس از حمله متفقين به ارتش عراق و تارومار نمودن آنان در كويت و جنوب عراق در سال ،۱۳۶۹ مردم عراق بالاخص شيعيان در بصره، نجف و كربلا عليه رژيم عراق به پا خاستند. اما آمريكايي ها از پيشروي بيشتر در عراق و ساقط نمودن صدام منصرف شدند. رژيم عراق به سرعت خود را سازماندهي كرده و در جريان استقرار مجدد در شهرهاي جنوبي هزاران عراقي متمرد را كشته و اعدام نمود. آن تجربه تلخ و هولناك هنوز خاطره اش در ذهن مردم جنوب عراق زنده است. آنان ترجيح مي دهند كه سقوط عراق به دست خود آمريكايي ها صورت گيرد تا در صورت هر نوع تحولي كه نهايتا به بقاي صدام منجر شود آنان از آتش انتقام رژيم مصون بمانند. دليل ديگر برنخاستن مردم عراق آن است كه سياست ترور و وحشتي كه رژيم صدام در آن كشور ظرف سه دهه گذشته به اجرا گذارده امكان هرگونه سازماندهي و مخالفت را در داخل كشور از ميان برده است. مردم ايران دل خوني از رضاشاه داشتند. اما هجوم متفقين در سال ۱۳۲۰ به ايران سبب آن نگرديد تا مردم عليه حكومت وحشت رضاخاني به پا خيزند. تنها پس از حصول اطمينان از خروج رضاشاه از كشور بود كه آواز مخالفت و انتقاد از وي از گوشه و كنار مملكت برخاست. دليل بعدي عدم قيام مردم عليه رژيم عراق آن است كه واحدهاي نظامي رژيم صدام در تمام شهرها و در ميان مردم هستند. هنوز هيچ نقطه از عراق نبوده كه دربست خالي از نظاميان وفادار به رژيم عراق شود. جالب خواهد بود كه ببينيم مردم عراق در آن صورت در قبال نيروهاي اشغالگر چه واكنشي از خود نشان خواهند داد. دستگاه ها و ارگان هاي اطلاعاتي و امنيتي رژيم صدام آن چنان رمقي از مردم عراق طي ساليان متمادي گرفته اند و آن چنان بي رحمانه حتي كوچك ترين صداي اعتراض و مخالفت را در نطفه خفه كرده اند كه الحق همه رژيم هاي پليسي و سركوبگر جهان مي بايستي از صدام درس بگيرند. ذات سركوبگر رژيم صدام به كنار، ظرف ۱۲ سال گذشته كه عراق در معرض تحريم اقتصادي قرار داشته سطح زندگي بالاخص در شهرها بسيار سقوط كرده. براي بسياري از عراقي ها مهم ترين مسئله خلاصه مي شود در بقا و تأمين جان و زندگي شان. و بالاخره مي رسيم به همان نكته اي كه در خصوص نظاميان عراق نيز به آن اشاره داشتيم. حملات متفقين براي شماري از مردم عراق به هر حال يك جنبه اي هم از هجوم دشمن خارجي پيدا مي كند. براي اين دسته از مردم، حمله آمريكا و انگليس بالاخص با توجه به حمايت آمريكا از اسرائيل، مي تواند باعث برانگيخته شدن احساسات ملي گرايانه و ميهن پرستانه شان شده و در نتيجه مانع از قيام آنان عليه حكومتشان شود. سهل است برخي از آنان ممكن است حتي به دفاع هم از آن برخيزند. سخت تر شدن جنگ و زندگي مردم عادي به همراه بيشتر شدن تلفات غيرنظاميان در نتيجه حملات هوايي مي تواند احساسات ضدمهاجمين را گسترش داده و به نفع صدام تمام شود. مجموعه اين عوامل سبب مي شود كه انتظار يك قيام عمومي عليه رژيم صدام پس از آغاز حمله متفقين، انتظار چندان معقولي نبوده باشد.
اما هيچ يك از اين عوامل، حتي به فرض محال شكست متفقين، نمي تواند و نبايستي ما را در قبال ماهيت رژيم صدام دچار ترديد نمايد. جان كلام هم در همين جاست. رژيم عراق نمونه كامل يك رژيم پليسي است كه حتي كوچك ترين و ابتدايي ترين جنبه هاي حقوق مدني و آزادي هاي سياسي را لحاظ ننموده. بدون ترديد از سقوط اين رژيم مي بايستي استقبال نمود. جنگ ميان آمريكا و عراق جنگ ميان دموكراسي و استبداد نيست اما ممكن است اين جنگ به ظهور دموكراسي در عراق بينجامد. آنچه به يقين نزديك تر است آن است كه در اين جنگ مطمئنا متفقين پيروز خواهند شد. نه به واسطه آنكه آنان از قدرت آتش و تسليحات كشنده تري برخوردار هستند بلكه به واسطه آنكه اين جنگ ميان دو رژيمي است كه يكي از حمايت مردمش يا دست كم بخش قابل توجهي از مردمش برخوردار است و ديگري بقايش تنها در گرو اعمال خشونت و محو و نابودي مخالفين است. حمله آمريكا به عراق برخلاف آنچه كه اصلاح طلبان ايران مي پندارند جنگ ميان بد و بدتر نيست. آمريكا و انگلستان در اين جنگ پيروز خواهند شد چون تمكين آنان از افكار عمومي داخل كشورشان اساسا قابل قياس با رژيم عراق نيست. انگلستان در اين جنگ پيروز خواهد شد نه به واسطه آنكه مسلح به هواپيماهاي تورنادو و موشك هاي تام هاوك است بلكه به واسطه آنكه نخست وزير آن نهايتا زماني مجوز جنگ را صادر كرد كه اكثريت نمايندگان مجلس عوام آن كشور به حمله به عراق رأي موافق دادند. آمريكا در اين جنگ پيروز خواهد شد نه به واسطه داشتن موشك كروز و بمب هاي ده تني بلكه به واسطه آنكه پس از گذشت دو هفته از شروع جنگ وزراي دفاع، خارجه و مشاور امنيت ملي بعثي مهم ترين مسئوليتي كه در تعيين استراتژي جنگ و حمله به عراق نقش داشتند، به واسطه آنچه كه مجموعه اي از افكار عمومي يعني مطبوعات و رسانه هاي جمعي آمريكا اشتباهات آنان در تصميمات و سياست هايشان مي پندارند، زير فشار قرار گرفته و در همان بحبوحه جنگ صحبت از بركناري و استعفاي آنان مي رود. مي توان پرسيد كه ظرف سي سال گذشته كه صدام رهبر بلامنازع عراق بوده كدام تصميم و سياست وي مورد نقد و داوري در عراق قرار گرفته؟
حمله آمريكا به عراق براي بسياري در ايران فرصت مناسبي پيش آورده تا دق دلي از دموكراسي و جامعه مدني به درآورند. اما حتي اگر در اين جنگ صدام پيروز شود، نه حقانيتي براي استبداد و ديكتاتوري فراهم مي شود و نه ترديدي بر دموكراسي حاكم بر جوامع آمريكا و انگلستان مي بايستي پيدا كرد. رژيم هايي كه اين چنين باز باشند كه مسئولين برجسته آنها در قبال تصميمات و سياست هايشان آنچنان مجبور به پاسخ گويي باشند كه در حتي بحبوحه جنگ نيز بتوان آنان را به مهميز انتقاد كشاند، در پيكار با رژيم هايي كه مسئولين آنها، قهرمان قلمداد مي شوند، به گونه اي اجتناب ناپذير پيروز خواهند شد.

پاشنه آشيل شارون
حكومت اسرائيل براي در نطفه خفه كردن دولت فلسطين چهارمين كنوانسيون ژنو و قطعنامه هاي سازمان ملل و نيز روح و مضمون پيمان هاي متفاوت اسلو را زير پا گذاشته است
005770.jpg

دومنيك ويدال
در اواخر فوريه ،۲۰۰۳ درست در آستانه جنگ آنگلوساكسون عليه عراق، شمار قربانيان دومين انتفاضه و سركوب آن از ۳۰۰۰ كشته كه سه چهارم آن فلسطيني بودند، فراتر رفت. اين رقم كه نظري را به خود جلب نكرد دو برابر بيش از كل تلفاتي بود كه در سه سال نخستين انتفاضه به بار آمده بود. به اين آمار هولناك بايد زخمي ها، خانه هاي ويران شده، درختان زيتون ريشه كن شده، اراضي مصادره شده و دهقانان رانده شده را اضافه كنيم بدون آنكه ميزان بيكاري و سوءتغذيه را فراموش كنيم. به طور خلاصه، از زمان تصرف مجدد و تقريبا كامل ساحل غربي اردن در بهار ،۲۰۰۲ سركوبي كه توسط ايهود باراك آغاز شده بود، در زمان جانشينش به يك جنگ واقعي عليه رزمندگان و شهروندان فلسطيني و زيرساختارهاي ضروري براي ادامه زندگي آنها تبديل شده است. . . اين تصور كه اسرائيلي ها و فلسطيني ها مي توانند به تنهايي به اين جنگ هولناك پايان بخشند، ناديده گرفتن درس اساسي اين درگيري نيم قرني است: دخالت «مجامع بين المللي»، چه در زمينه هاي سياسي و ديپلماتيك و چه از طريق حضور در محل براي دفاع از مردم، شرط اساسي حل اين بحران است. به غير از اين موضوع كه هدف وسيله را توجيه مي كند ـ نظريه اي كه مي دانيم به چه فجايعي منجر مي شود ـ هيچ چيز، نه از لحاظ اخلاقي و نه از نظر سياسي، نمي تواند حملات شهادت طلبانه اي را كه حماس و جهاد اسلامي و بريگادهاي مرتبط با فتح به عهده مي گيرند، توجيه كند. آيا مي توان از انتخاب ميان اين دو بديل ـ يعني از يك سو گروه هايي كه از نوميدي فلسطيني ها و حكومت فلسطين كه از ابزارهاي لازم براي جلوگيري از فعاليت هاي مخرب آنها محروم است و از سوي ديگر دولت و ارتشي كه دچار خشم و جنون واقعي براي ويراني است ـ سر باز زد و راه ديگري را در پيش گرفت؟ حكومت اسرائيل براي در نطفه خفه كردن دولت فلسطين، چهارمين كنوانسيون ژنو و قطعنامه هاي سازمان ملل و نيز روح و مضمون پيمان هاي متفاوت اسلو را زير پا گذاشته است. بنابراين، براي متوقف كردن اين دولت بايد حداكثر فشار ممكن را بر آن اعمال كرد. اما چگونه؟ تعدادي از انجمن هاي همبستگي با فلسطين در وهله نخست دعوت به تحريم كالاهاي اسرائيلي كرده اند. به عنوان مثال، كميته فراخوان براي صلح عادلانه در خاورميانه در اين مورد چنين توضيح مي دهد: «اين تحريم شامل معروف ترين مارك ها مانند يافا و كارمل (به ويژه انواع ميوه و سبزيجات و آبميوه) مي شود.» اما اقدام با همه مقاصد عالي اش، ملاحظات زير را در بر دارد:
ـ اگرچه عده اي مدعي اند كه گويا «تحريم» توسط شماري از اسرائيلي هاي صلح طلب نيز مورد پشتيباني قرار گرفته است اما واقعيت اين است كه جنبش هاي اصلي مورد بحث از جمله تايوش (زندگي كردن با هم) و گوش شالوم (بلوك طرفدار صلح) با اين اقدام مخالفت مي كنند. يوري آونري، بنيانگذار گوش شالوم، چنين عنوان مي كند: «من مي خواهم افكار عمومي اسرائيل را به آرمان صلح جلب كنم. مي ترسم كه تحريم به طور كلي نتواند ميان اسرائيل «خوب» و اسرائيل «بد» يعني آنها كه خواهان جنگ هستند و آنها كه خواهان صلح هستند تمايز قائل شود. قرار دادن همه مردم در يك چارچوب سودمند نيست و مردمي را كه مي توان تحت تأثير قرار داد به آغوش افراطيون سوق خواهد داد. »
ـ در فرانسه اين شكل از عمل ـ چه در تحريم كوكاكولا در جريان جنگ ويتنام و چه تحريم دانون هنگام اخراج هاي دسته جمعي بهار ۲۰۰۱ ـ هرگز نتوانسته عده زيادي را بسيج كند. حتي تحريم پرتقال هاي outspan تأثيري محدود در فرانسه داشته است؛ محكوميت آپارتايد از زماني آغاز شد كه شوراي امنيت سازمان ملل متحد از ۱۹۶۶ تصميم به مجازات پرتوريا گرفت؛
ـ حتي تحريم گسترده ميوه ها و سبزيجات اسرائيلي ابدا تل آويو را به زحمت نمي اندازد: توليدات كشاورزي تنها ۲/۲ درصد محصولات صادراتي اسرائيل است كه تنها ۴/۶ درصد آن به اتحاديه اروپا صادر مي شود. مابقي صادرات اسرائيل اساسا در بخش هايي خارج از دسترس مصرف كنندگان است؛
ـ سرانجام چگونه مي توان خطرات نهفته در چنين اقدامي را ناديده گرفت؟ كميته فراخوان براي صلح عادلانه در خاورميانه با آگاهي از اين موضوع، همچنان بر ضرورت اجراي تحريم «بر پايه هاي عادلانه و سنجيده» پافشاري مي كند تا بتوان از خطرات انحراف در تحريم اجتناب ورزيد (تحريم يهودي ها به جاي تحريم اسرائيل، و فهرست هاي تحريم عجيب و غريب)، خطراتي كه اگر دست به كاري نزنيم خود را نشان مي دهند. »
ـ مدافعان بي قيد و شرط اسرائيل اشتباه نخواهند كرد. آنان در اقدامات خود براي يكي شمردن تمامي انتقادات از دولت اسرائيل با يهودستيزي، به موضوع تحريم در مبارزات خود جايگاه خاصي داده اند. حتي اگر چنين چيزي وجود نمي داشت هم خودشان آن را اختراع مي كردند.
اتين باليبار، استاد ممتاز دانشگاه پاريس دهم، در سوم ژانويه در دانشگاه تل آويو اين مسئله را روشن كرد: «هيچ گاه اين موضوع به ذهنم خطور نكرده است (يا حتي فكر نمي كنم كه به ذهن مبتكران اين فراخوان رسيده باشد) كه خواست تعليق در مناسبات ميان دولت ها با تحريم افراد يا عدم پذيرش مشاركت در فعاليت هاي جمعي در چارچوب نهادهايي كه آنان بدان تعلق دارند يكي گرفته شود. قطع رابطه كامل و به انزوا كشاندن كساني كه ما دقيقا شجاعتشان را براي قطع رابطه خود با سياست حاكم بر كشورهايشان ستايش مي كنيم، آشكارا پوچ و احمقانه است. » بنابراين در قلب اين بحث ـ يا جدال ـ قرارداد همكاري ميان اتحاديه اروپا و اسرائيل قرار دارد. اين قرارداد كه در ۲۰ نوامبر ۱۹۹۵ در چارچوب همكاري كشورهاي اروپايي مديترانه امضا شد و از اول ژوئن ۲۰۰۰ به اجرا درآمد، به ويژه نظام مبادله آزاد را برقرار مي كند. علاوه بر اين، در اين قرارداد اسرائيل تنها كشور غيراروپايي است كه با برنامه تحقيق و توسعه تكنولوژيك اروپايي ها همكاري مي كند: محققان اسرائيلي مي توانند «در تمام برنامه هاي ويژه آن شركت داشته باشند»، و پانزده كشور ۴۹۸ پروژه مشترك را كه دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي و شركت ها و افراد در آن مشاركت دارند از لحاظ مالي تأمين كنند.. .
در بند ۲ قرارداد همكاري قيد شده است كه «مناسبات ميان طرف هاي تحقيقاتي مانند تمامي مواد قانوني قرارداد كنوني، مبتني بر احترام بر حقوق افراد و اصول دموكراتيك است، اصولي كه راهنماي سياست هاي داخلي و بين المللي آنهاست و عنصر اساسي اين قرارداد تلقي مي شود. » به همين دليل است است كه از ،۱۹۹۶ همه سازمان هاي غيردولتي فرانسه درباره فلسطين پيرامون تعويق مشروط تصويب اين قرارداد توسط پارلمان فرانسه سازمان يافته است. با پيروزي ايهود باراك بر بنيامين نتانياهو در سال ۱۹۹۹ كه موجب شد تا اين قرارداد در دستور كار قرار گيرد، اين نهادها خواستار آن شدند كه تصويب آن منوط به رعايت كامل بند ۲ قرارداد توسط اسرائيل شود ـ همان نكته اي كه دقيقا پارلمان فرانسه هماهنگ با وزير امور خارجه مطرح كرده بود، پس از اشغال وحشيانه ساحل غربي اردن، پيكار جديدي براي معوق ساختن قرارداد آغاز شد. در ۱۰ آوريل ۲۰۰۲ پيروزي مهمي به دست آمد زيرا در گرماگرم عمليات تدافعي، پارلمان اروپا با اكثريتي وسيع از كميسيون و شوراي اروپا خواستار «تعليق قرارداد همكاري كشورهاي اروپايي حوزه مديترانه با اسرائيل» شد. آيا چنين اقدامي مشروعيت دارد؟ وخامت اوضاع كنوني براي دادن پاسخ كفايت مي كند: مي بايد در مقابل رنج و عذاب وحشتناكي كه ارتش اشغالگر تحت لواي نابودي تروريسم بر مردم فلسطين تحميل كرده است، دست به اقداماتي زد. با اين همه دولت جديد اسرائيل همچنان به نيروي نظامي متوسل مي شود تا به مذاكره اي كه مورد نظر گروه چهارجانبه (آمريكا، سازمان ملل، اتحاديه اروپا و روسيه) است. شرايطي كه آريل شارون و به خصوص متحدانش براي پذيرش معاهده اي كه بر مبناي آن قرار است تا سال ۲۰۰۵ كشور فلسطين تشكيل شود، تحميل مي كنند در واقع معادل با طرد آن است. به علت عدم اقناع نخست وزير اسرائيل به تغيير شرايط خود، منطقي است كه اتحاديه اروپا به فشار متوسل شود ـ فشاري كه البته مدت هاست به مقامات فلسطيني اعمال مي شود. . .
با اين همه آيا تعليق قرارداد همكاري با اسرائيل كه موجه شمرده مي شود، ثمربخش است؟ به طور مشخص، اين امر به معناي قطع تجارت ميان پانزده كشور اروپايي و اسرائيل نيست بلكه تعليق موقتي معافيت هاي گمركي است كه به اسرائيل اختصاص مي يابد. به همين ترتيب، قطع قرارداد همكاري علمي موجب تعليق بودجه مالي پروژه هاي در حال جريان مي شود. در مواردي اين چنين، نكته مورد نظر اعمال فشاري قابل ملاحظه است چرا كه اين برگ هاي برنده براي اقتصاد اسرائيل كه در پنج سال گذشته ۴۴ درصد از واردات و ۲۸ درصد از صادرات خود را با اين پانزده كشور داشته، دقيقا حياتي است. بدين سان، اسرائيل با بحراني شديد درگير است. نرخ رشد آن از ۶ درصد در سال ۲۰۰۰ اكنون منفي شده است: منهاي ۹/۰ درصد در سال ۲۰۰۱ و منهاي ۱ درصد در سال ۲۰۰۲. اين كشور تقريبا نيمي از سرمايه گذاري هاي مستقيم خارجي خود را از دست داده است: ۱۱ ميليارد دلاردر سال ،۲۰۰۰ ۶ ميليارد دلار در سال ۲۰۰۲. بدهي خارجي دولت اسرائيل از ۳۵ درصد توليد ناخالص داخلي به ۴۰ درصد رسيد و بدهي دولتي از ۹۳ درصد توليد ناخالص داخلي در اواخر سال ۲۰۰۰ به ۱۰۵ درصد در اواخر ۲۰۰۲ رسيد. نرخ بيكاري از مرز ۱۱ درصد گذشت و تورم افزايش شديدي داشت (صفر درصد در سال ۲۰۰۰ و ۶ درصد در سال ۲۰۰۲) به اضافه اين بيش از ۲۰ درصد از اسرائيلي ها (۳۰ درصد كودكان) زير خط فقر زندگي مي كنند. در چنين شرايطي به دشواري مي توان باور كرد كه دولت اسرائيل كه به تعليق قرارداد همكاري تهديد مي شود، بتواند در درازمدت از اجراي بند ۲ قرارداد در اعمال و كاركردهاي خود اجتناب ورزد. آيا چنين فشاري كه هم موجه است و هم ثمربخش، اين خطر را ندارد كه اسرائيلي ها را به مخالفت برانگيزد؟ تجربه بلافاصله پس از جنگ خليج فارس (۱۹۹۱) نشان داد كه برعكس چنين خطري وجود ندارد. دولت دست راستي افراطي اسحاق شامير كه با ورود گسترده يهوديان روسيه روبه رو بود، نزديك به ۱۰ ميليارد دلار درخواست كرد كه دريافت آن مستلزم دادن ضمانت به مقامات آمريكايي بود. پرزيدنت بوش (پدر) اين درخواست را پذيرفت مشروط به اينكه نخست وزير اسرائيل همراه با همسايگان عرب خود (از جمله فلسطيني ها) در كنفرانس مادريد شركت جسته و از ساختن شهرك هاي مهاجرنشين در اراضي اشغالي خودداري كند. اين خواست كه صراحتا از سوي وزير خارجه آمريكا، جيمز بيكر بيان شد، به جاي تقويت ناسيوناليسم، موجب پيروزي اسحاق رابين در ژوئن ۱۹۹۲ شد...
در اينجا شايسته است دو رويداد را كه ناشي از عملكرد اتحاديه اروپا بود، به ياد آوريم. از ژانويه تا نوامبر ،۱۹۸۸ پارلمان اروپا از تصويب سه پروتكل مالي بين جامعه اروپا و اسرائيل سر باز زد تا آن كشور را مجبور كند به توليدكنندگان فلسطيني اجازه صدور مستقيم محصولات كشاورزي خود را به اروپا بدهد كه آنها بتوانند قاعدتا از تعرفه ترجيحي سود برند: اسرائيل سرانجام اجازه ترانزيت اين صادرات را داد. در ۱۸ ژانويه ،۱۹۹۰ پارلمان اروپا خواهان قطع موقت همكاري علمي با اسرائيل شد تا مدارس و دانشگاه هاي فلسطيني كه بسته شده بودند، بازگشايي شوند: اسرائيل در آن زمان... تسليم شد. به طور خلاصه، هرچند اعمال تحريم خطر فشار به اسرائيلي ها را در بر دارد و مي تواند آنها را نيز مورد مذمت قرار دهد، چنين فشارهايي به دولت آنها براي آنكه خود را ملزم به رعايت حقوق فردي و از آن عمومي تر حقوق بين المللي بداند، مي تواند هم راستا با تلاش هاي صلح طلبانه براي تحقق بخشيدن به چشم اندازي تازه باشد: پاشنه آشيل آريل شارون همين جاست.

تلاش براي حكومت بر ديگران
005785.jpg

منشور سازمان ملل متحد، قانون مشترك كره زمين، در مقدمه خود رسما اعلام مي كند: «ما، خلق هاي عضو سازمان ملل متحد، مصمم بر حفظ نسل هاي آتي از آفت جنگ(...) و بر بنيان نهادن محمل هاي تضمين روند عدم توسل به زور، مگر در جهت منافع همگان، (...) بنا داريم تا نيروهاي خود را براي تحقق اين آرمان ها به يكديگر پيوند دهيم». منشور از همان ماده اول خود خاطر نشان مي سازد كه هدف نخست سازمان ملل متحد همانا «حفظ صلح و امنيت بين المللي» و «مقابله با هر گونه عمل تهاجمي يا ديگر اشكال تهديد صلح جهاني» است. بدين ترتيب، ايالات متحده آمريكا و متحدين بريتانيايي آنان، روز پنج شنبه ۲۰ مارس، با راه اندازي يك «جنگ بازدارنده» عليه عراق و با تهاجم به اين كشور بدون مجوز سازمان ملل و يا ساير سازمان هاي بين المللي، اصول بنيادين سازمان ملل متحد را زير پا نهاده، خودسرانه در خارج از كادر قانون و آشكارا به عنوان مهاجم عمل كرده اند. جامعه بين المللي، در برابر اين جنايت عليه صلح روياروي وضعيتي بي سابقه قرار گرفته است. از زمان پيدايش سازمان ملل در سال ،۱۹۴۵ تاكنون هرگز سابقه نداشته است كه دو كشور بنيان گذار اين سازمان، اعضاي دائمي شوراي امنيت (و از رده كهن ترين دموكراسي هاي جهان) چنين وحشيانه قانونيت بين المللي را نقض كرده و در برابر آن، به آنچه مي توان «دول بزهكار» خواند، بدل شوند.
نظم جهاني دچار دگرگوني گشته است و اين امر نه در عرصه رده بندي قدرت، چرا كه از اين نظر تفوق بلامنازع واشنگتن همچنان پابرجاست، بلكه در عرصه ارزش هاي سياسي خود را نشان مي دهد. عامل محرك اعتراضات ميليوني شهروندان سراسر جهان عليه اين جنگ و به ويژه در درون ايالات متحده و بريتانياي كبير، بيش از هر چيز جنبه غيراخلاقي آن بوده است. مردم جهان، بي آنكه دچار توهم باشند، از قدرتمندترين كشور كره زمين انتظار دارند تا اين كشور يك نيروي اخلاقي، قهرمان رعايت حقوق و نمونه تبعيت از قانون، نيز باشد. يا لااقل چنين متكبرانه به اصول عمده اخلاق سياسي پشت نكند. اما، به نظر مي رسد كه از زمان سوءقصدهاي ۱۱ سپتامبر، ايالات متحده، تحت رياست جورج بوش، علمدار دفاع از برداشتي بسيار وقيحانه از مصالح عاليه دولتي و منافع ملي شده است. بوش و بازهايي كه وي را احاطه كرده اند با به كارگيري نصايح قديمي ماكياول - «يك پرنس بايد بداند، كه اگر بخواهد قدرت را همواره در دست داشته باشد، غالبا ناچار است تا بر ضد ايمان، احسان، انسانيت و مذهب عمل كند.» ۱ مصممند تا عليه قانون، اخلاق، حقوق بشر و حقوق بين الملل عمل كنند.
واشنگتن پس از يك فاجعه ديپلماتيك بي سابقه در شوراي امنيت، حاصل از ناتواني ابر قدرت آمريكا در متقاعد ساختن كشورهايي كه از دير باز در حيطه نفوذي اش قرار داشته اند، چون مكزيك، شيلي و يا پاكستان، با عدم موافقت تركيه، متحد قديمي اش، با عبور نيروهاي آمريكايي از خاك اين كشور، متحمل شكستي تازه شده است. بوش با ناديده گرفتن اين ناكامي ها، طرح تهاجم خود عليه عراق را حفظ كرده و آن را برخوردار از حمايت يك «ائتلاف» ناموزون متشكل از بالغ بر چهل كشور نيز اعلام داشته است كه در ميان آنان تعدادي از كشورهاي كمونيستي سابق چون ازبكستان و تركمنستان و برخي از سياه ترين حكومت هاي نو استبدادي جهان به چشم مي خورند. لازم به يادآوري است كه بوش و اطرافيانش، به رغم آنكه يك رژيم فاسد و خودكامه چون رژيم صدام حسين را آماج حملات خود قرار داده اند، از توجيه عمل خود در عرصه اخلاقي كاملا ناتوانند. بي اعتنايي آنان به حقوق بين المللي، برخورد متكبرانه آنان با اتكأ به نيروي قهرآميز تشكيلات نظامي شان، باعث برانگيختن موج عظيمي از احساسات ضدآمريكايي در جهان شده است كه از زمان جنگ ويتنام (۱۹۶۵ - ۱۹۶۱) تاكنون بي سابقه بوده است. كميسيون بين المللي حقوقدانان، ارگان مشورتي سازمان ملل، كه مقر آن در ژنو است، از ۱۸ مارس ،۲۰۰۳ عليه حمله به عراق بدون مجوز از سازمان ملل هشدار داده بود. اين كميسيون به مثابه ديگر انجمن هاي حقوقدانان بريتانيايي، فرانسوي، اسپانيايي و بلژيكي۲ تصريح مي كند كه «چنين حمله اي غيرقانوني بوده و يك جنگ تهاجمي محسوب خواهد شد.» كميسيون اعلام مي كند كه «هيچ گونه محمل حقوقي براي توجيه چنين مداخله اي وجود ندارد؛ هيچ كشوري اين حق را ندارد كه بدون اجازه شوراي امنيت، عليه يك كشور ديگر به زور متوسل شود، مگر در صورت دفاع مشروع، در پاسخ به يك حمله مسلحانه. » اگر دولت آمريكا براي توجيه حمله به عراق بعضا مقوله «دفاع مشروع» را عنوان كرده است، اين امر بيشتر خطاب به افكار عمومي داخلي آمريكا، با تلاش در مرتبط ساختن سوء قصدهاي ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و رژيم بغداد (امري كه هنوز به ثبوت نرسيده است) صورت گرفته است و نه در محضر شوراي امنيت. اين شورا در آستانه ۲۰ مارس همچنان تاكيد دارد كه عراق خطري فوري كه جنگي بلاواسطه را اقتضا كند محسوب نمي شود. از سوي ديگر «دفاع مشروع» مستلزم وقوع يك تهاجم پيشاپيش است كه عراق مرتكب آن نشده است و مفهوم «دفاع مشروع بازدارنده» مورد قبول حقوق بين الملل نيست. علاوه بر اين بوش براي مشروع جلوه دادن تهاجم خود به عراق، بر لزوم تغيير رژيم يك كشور و خلع صدام حسين نيز تاكيد دارد. چنين دلايلي هر قدر هم كه بجا و شايسته باشند، طبق منشور سازمان ملل متحد، نمي توانند يك تصميم يك جانبه براي توسل به زور را توجيه نمايند. بهانه ديگري كه غالبا از سوي واشنگتن مطرح مي شود و آن عبارت است از استقرار دموكراسي در عراق، نيز نمي تواند به خودي خود مجوزي قانوني براي حمله به اين كشور به حساب آيد. به گفته گروتيوس حقوقدان، بنيانگذار حقوق شهروندان در قرن هفدهم، در كتاب مشهور خود
Dejure belli ac pacis، «سعي در حكومت كردن به ديگران عليه اراده و خواست آنان، تحت اين عنوان كه به نفعشان است» رايج ترين دستاويزي است كه «جنگ هاي ناعادلانه» را به بار آورده است.
پي نوشت:
۱) ماكياول، پرنس، Le Livre de Poche، ش. ،۸۶۹ پاريس، ،۱۹۸۰ ص. ۹۳.
۲)www.ulb.ac.be/droit/cdi/appel-irak.html

يادداشت سياسي
عراق و آمريكا: بقا در برابر استراتژي

دكتر حسين دهشيار
حوادث در بسياري از موارد اين فرصت ناخواسته را ايجاد مي كنند كه ماهيت تماميت هاي سياسي، ماوراي تبليغات خودنمايي كند. هستي هاي سياسي در بطن حوادث فرصت ارزيابي هاي مبتني بر واقعيات دقيق تر را فراهم مي كند.
عملكرد رژيم حاكم بر بغداد در برابر تهاجم نيروهاي متحدين به نيكي نمايانگر اين واقعيت بوده است كه آن چه بيش از هر چيز ديگري تعيين كننده است، حاكميت غريزه بقا در شكل دادن به سياست ها است. آرايش نيروهاي نظامي و چگونگي استفاده از پتانسيل هاي سخت افزاري و نرم افزاري اين را نشان داده است كه صدام حسين بدون توجه به ملاحظات نظامي، سياستي را پي گرفته است كه غيرعقلايي جلوه مي كند. با در نظر گرفتن حضور نزديك به ۲۶۰ هزار نظامي غربي بيش از هفتصد هواپيما تعداد قابل توجهي جنگ افزار زرهي و پنج ناو هواپيمابر در اطراف عراق، واضح است كه نياز به يك استراتژي مشخص و متناسب براي مقابله ضروري مي نمايد. طي چند هفته اي كه از جنگ گذشته است رژيم عراق بدون در نظر گرفتن تمامي جوانب خط مشي ها را به صورت روزانه شكل مي دهد.
به جهت خصلت اقتدارگراي رژيم، آن چه براي ساختار قدرت اهميت دارد حفظ قدرت است. در شرايطي كه تماميت سياسي با توسل به خشونت در راس هرم سياسي قرار بگيرد پرواضح است كه تداوم اعمال قدرت هدف نهايي است. بدين روي صدام حسين به نيكي آگاه است كه از دست دادن قدرت به مفهوم حذف فيزيكي خواهد بود دقيقا به همين دليل بود كه او تمامي پيشنهادهاي رهبران غربي و رهبران عرب و مخصوصا امارات متحده عربي را در خصوص كناره گيري از قدرت به شدت رد كرد. رژيم هاي فردمحور كه عراق بهترين نمونه آن در جهان عرب است به جهت ماهيت خشونت آميز، هر هزينه اي را براي تداوم بقا مي پردازد. به جهت فقدان ماهيت طبقاتي رژيم و استقلال آن از روابط نيروهاي اجتماعي، صدام حسين بدون توجه به هزينه هاي مرتبط براي كليت جامعه به هر اقدامي متوسل خواهد شد تا قدرت را حفظ كند.
در اين چارچوب هيچگاه رابطه عقلايي بين هزينه ها و دستاوردها وجود ندارد، زيرا رژيم كاملا درگير روزمرگي است و برنامه هاي بلند مدت را مدنظر قرار نمي دهد. رژيم بدون توجه به تركيب نيروهاي غربي و صرفا در راستاي برآوردن ضرورت هاي برخاسته از نيازهاي غريزي، نيروهاي گارد رياست جمهوري را در اطراف بغداد قرار داده است. همين اقدام آن ها را به شدت در برابر حمله هواپيماهاي غربي آسيب پذير ساخته است. رژيم به جهت هراس از كودتاي نظامي برخلاف تمام معيارهاي نظامي به جاي اين كه اين نيروها را در داخل بغداد متمركز كند در بيابان هاي اطراف بغداد براي مواجهه با نيروهاي متحدين قرار داده است. با توجه به عدم پوشش هوايي، اين نيروها به وسيله هواپيما هايB2,B52,B1 كه هر كدام نزديك به ۳۰ تن مهمات حمل مي كنند، به طور مداوم بمباران مي شوند كه خسارات مادي و انساني فراواني را به اين لشگرها وارد آورده است. با وجود اين واقعيات در صحنه نبرد، مقامات عراقي همچنان به شعارهاي هميشگي متوسل شده اند و در جهت بقا كمترين تلاشي در دگرگون ساختن آرايش نيروها براي حفظ آن ها نكرده اند. سرشت ديكتاتوري رژيم صدام حسين، گزينه اي جز اين پيش روي رهبري حاكم بر عراق باقي نمي گذارد كه منافع ملي را در جهت تامين منافع فردي ناديده بگيرد و بدون توجه به توان نيروهاي داخلي و شرايط حاكم بر صحنه عمليات به اقداماتي متوسل شود كه كمترين توجيه نظامي ندارد. آن چه شاهد هستيم رقابت بين دولتي است كه خواهان حفظ ساختار اقتدارگراي قدرت است و دولتي كه خواهان فرافكني قدرت خود است. رژيم بعثي براي تداوم ديكتاتوري فردي، مجهز به بهترين ابزار خفقان و كنترل است و آمريكا نيز براي گسترش و تحكيم سلطه جهاني و منطقه اي خود بهره مند از جديدترين تكنولوژي و توان مندي ها است. حضور نيروهاي آمريكايي در گستره عراق برآمده از خواست ها و نيازهاي فردي ساختار قدرت در آمريكا نيست بلكه در راستاي استراتژي تدوين شده در جهت تامين منافع ملي آمريكا است. در شكل گيري اين استراتژي آن چه نقش محوري داشته است اهداف بلندمدت و سياست هاي كلي كشور بوده است.
سياست هاي شكل گرفته در واشنگتن برخلاف سياست هاي قوام يافته در بغداد بازتاب خواست هاي فردي دولت نيست بلكه برآيند رقابت و همفكري نيروهاي اجتماعي در بطن جامعه است. سياست در آمريكا ماهيت فردي ندارد و در نتيجه ضرورت بقا نيست كه خط مشي ها و اهداف را جهت مي دهد بلكه نيازهاي راهبردي و ضرورت هاي داخلي است كه تعيين كننده هستند. با توجه به اين واقعيت است كه جورج دبليو بوش مجبور است كه به افكار عمومي داخلي توجه كند و نقطه نظرات گروه هاي تاثيرگذار در قوام دادن افكار عمومي را مد نظر قرار دهد. بدين جهت در صحنه سياست خارجي آمريكا، عقلانيت مقيد است كه جهت دهنده خط مشي ها است.
سياست هاي برآمده از نياز به بقا در نهايت به تضييع منابع و وقت منجر مي گردد در حالي كه خط مشي هاي مبتني بر چارچوب هاي شكل گرفته بر بستر استراتژي كلان كشور، ضرورتا به استفاده بهينه از منابع و بهره وري از زمان منجر مي گردد.
عملكرد نظامي رژيم بعثي در صحنه نبرد غيرعقلايي، غيرمكفي و عبث جلوه مي كند چرا كه براساس نياز صدام حسين به بقا شكل گرفته است.
حضور مبتني بر بقا هر چند ممكن است طولاني باشد اما نهايتا با سقوط حزن انگيز و خونين همراه است در حالي كه سياست بر خواسته از منافع ملي در نهايت پيروزي را در بطن تداوم زندگي براي تصميم گيرنده به ارمغان مي آورد.

حاشيه جهان

• تصوير مشكوك صدام
005775.jpg

صدام حسين رئيس جمهور عراق روز جمعه گذشته باري ديگر بر صفحه تلويزيون ملي عراق ظاهر شد. او كه اين بار به ديدار از مناطق مسكوني بمباران شده بغداد مي رفت مورد استقبال تعداد قابل توجهي از سكنه قرار گرفت اما پخش همين صحنه ها موجب شد بسياري از رسانه هاي غربي ادعا كنند فردي كه در تصوير پخش شده به عنوان صدام در خيابان هاي بغداد حضوريافته بدل او بوده و كساني كه به استقبال او شتافتند اعضاي واحدهاي گارد رياست جمهوري صدام بوده اند.

• فراري ها در سوريه
منابع اطلاعاتي خاورميانه روز شنبه اخباري در مورد يكي از تفرجگاه هاي مديترانه اي سوريه واقع در سواحل لتقيه منتشر كردند كه در آن به اقامتگاه مجللي اشاره شده كه ۱۶۰۰ اطاق دارد و ششصدمتر ساحل اختصاصي آن طول دارد و اخيرا توسط گروهي از مقامات ارشد عراقي اشغال شده است. در مطلبي كه در نشريه اسرائيلي دبكا منتشر شده آمده ممكن است صدام و پسرانش در بين ساكنان جديد اين اقامتگاه ساحلي باشند. اين مجموعه در نزديكي ويلاهاي اختصاصي خانواده اسد قرار گرفته و گفته مي شود گروهي از مقامات عراقي از ۲۳ مارس در اين مجموعه پنهان شده اند. اين مجموعه توسط واحدي از كماندوهاي سوري مجهز به آتشبار و ضدهوايي محافظت مي شود و اين در حالي است كه سواحل اين مجموعه نيز توسط شناورهاي توپدار و واحدهاي موشك انداز نيروي دريايي سوريه تحت محافظت شديد قرار دارد. دولت سوريه در برابر ادعاهاي اين نشريه اسرائيلي هيچ واكنشي نشان نداده است.

• ارتش كودكان
صدام حسين ارتشي هشت هزار نفري از كودكاني را گرد آورده كه پس از پشت سر گذاشتن آموزش هاي نظامي فشرده قرار است در برابر مهاجمان به بغداد دست به عمليات انتحاري بزنند. در گزارشي كه روز شنبه از سوي شبكه نيويورك ديلي نيوز منتشر شد ادعا شده اين واحد بزرگ از جمله نيروهاي فداييان صدام حسين است كه آمريكا آنان را به مشاركت در سركوب مردم عراق و آناني كه درصدد تسليم به نيروهاي مهاجم برمي آيند، متهم كرده است. اين خبر در حالي منتشر مي شود كه سايت ورلدنت ديلي هم با انتشار گزارشي از حضور بيش از سه هزار نوجوان در صفوف معارضين كرد عراقي خبر مي دهد كه براي رويارويي با نظاميان تحت رهبري بغداد آماده مي شوند. برخي از اين نوجوانان حتي كمتر از ده سال سن دارند.

• جنگ با كفار
005780.jpg

شبكه الجزيره روز شنبه نوار ويديويي ضبط شده اي از آخرين سخنان دو بمبگذار انتحاري زن عراقي كه در آخرين لحظات قبل از انجام حملات ضبط شده بود را پخش كرد. اين دو در آخرين بيانات خود سوگند ياد كردند جان خود را در راه مبارزه با كفار آمريكايي، اسرائيلي و بريتانيايي فدا كنند. ساعاتي بعد اين دو با انجام عملياتي انتحاري موجبات مرگ پنج نفر از جمله سه سرباز آمريكايي را فراهم آوردند. يكي ديگر از اين دو ايستاده در برابر پرچم عراق پس از خواندن آياتي از قرآن سوگند ياد كرد از عراق در برابر مهاجمان دفاع كند. او به همراه همرزم ديگرش ساعاتي بعد در يكي از ايستگاه هاي بازرسي ارتش آمريكا در غرب بغداد كشته شد.

• محاكمه در دادگاه نظامي
دو سرباز انگليسي كه از همراهي ساير نيروهاي اين كشور در منطقه خليج فارس و جنگيدن با عراقي ها اجتناب كرده بودند به اين كشور بازگردانيده شدند. گزارشي كه اولين بار روز يكشنبه هفته گذشته در ساندي تايمز منتشر شد به موضعي جنجال آفرين تبديل شده است. در حالي كه بسياري از گروه هاي مخالف جنگ انگلستان خواستار خودداري از هرگونه برخورد قهرآميز با اين دو سرباز ارتش سلطنتي انگلستان هستند يكي از سخنگويان وزارت دفاع بريتانيا تصريح كرد دو سرباز خاطي در دادگاه نظامي محاكمه خواهند شد كه در صورت محكوميت حداقل به دو سال حبس محكوم مي شوند. روز شنبه روزنامه گاردين با انتشار خبر امتناع سومين سرباز انگليسي از حضور در جبهه هاي جنگ احتمال افزايش تعداد اين مخالفان جنگ را عنوان داشت. اين در حالي است كه گفته مي شود حداقل ده سرباز آمريكايي هم از حضور در جبهه هاي جنگ اجتناب كرده اند اما وزارت دفاع آمريكا از افشاي تعداد سربازان خاطي مخالف جنگ خودداري مي كند.

• ناوگان روسيه در پارلمان
دو گروه عملياتي از شناورهاي رزمي و زيردريايي هاي هسته اي روسيه بنادر مادر خود را ترك گفته و عازم منطقه خليج فارس شدند. در حالي كه سرگئي ايوانف وزير دفاع روسيه تاكيد دارد عزيمت اين واحدهاي رزمي به خليج فارس ارتباطي به جنگ عراق و تحولات جاري در منطقه ندارد رسانه هاي غربي از احتمال مداخله روسيه در روند جنگ خبر دادند. ايوانف در گفت وگو با ايتارتاس گفت: «مانور نظامي مشترك روسيه و هند از مدت ها قبل برنامه ريزي شده بود و قبل از درگرفتن مخاصمات در عراق قرار انجام اين رزمايش مشترك قطعي شده بود. » واحدهاي مذكور از جمله شناورهاي جنگي ناوگان درياي سياه هستند كه شامل رزمناو مسكو، ناو ترابري كوئيكف و دو واحد آتشبار محافظ رزمناو مسكو است. در مورد زير دريايي هاي هسته اي همراه اين شناورها گزارشي منتشر نشده است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |