سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۸۲ - سا ل يازدهم - شماره ۳۰۱۶ - April.8,2003
موسيقي
Front Page

مصاحبه با «حامي» - خواننده
فردا معلوم نيست
آرش نصيري
با وجود اين كه كار اولش (كه با عنوان «حامي» منتشر شد) با اقبال مواجه نشد، اما كار و اجراي خوش- كه خودش قبول ندارد- مورد توجه قرار گرفت و اخيرا آلبوم «اجازه» را كه بازخواني و بازسازي آثار دهه پنجاه موسيقي پاپ است را با «اجازه» صاحبانشان (آهنگسازي و تنظيم واروژ هاخبانويان) و بازنويسي علي موثقي و همچنين آلبوم «دو نيمه رؤيا» را با آهنگسازي بابك بيات و فرزندشان بامداد در دست انتشار دارد. علاوه بر آن با آهنگسازي بابك بيات و فريبرز لاچيني در فيلمهاي «سام و نرگس» و «جواني» خوانده و قطعاتي را هم در تلويزيون اجرا كرده است. خودش مي گويد «كه بر اين هستم در آينده دقيق تر و فكورانه تر به انتخاب شعر يعني اصلي ترين ركن يك اثر موسيقي با كلام نگاه كنم.» با اين شناختي كه به آن رسيده است حتما  از او بيشتر خواهيم شنيد.
* در اين وضعيت خاص كه بر موسيقي پاپ مملكت حاكم است و بيشتر خواننده ها و آهنگسازان گرايش به كارهاي بازارپسند دارند، گرايش به نوع خاصي از موسيقي كه بيشتر موسيقي متفكرانه است بايد انگيزه اي قوي داشته باشد. فكر نمي كنيد كه مي خواهيد خلاف جريان آب شنا كنيد؟
- نخست اين كه فكر مي كنم من دارم موافق جريان آب شنا مي كنم و بقيه دوستان كه كار بازارپسند انجام مي دهند خلاف جريان. فكر مي كنم توليد كار بازار پسند كردن، اولين و بزرگترين دليلش شهرت و در درجه دوم مسائل مالي است. اولين و بزرگترين دليلي كه براي انتخاب موسيقي متفكرانه دارم، حس سوخته اي است كه از بچگي در من پرورش پيدا كرده و با آن زندگي كرده ام و اين حس هيچ گونه توافق و تشابهي با موسيقي بازار پسندي كه مي شنويم ندارد و در درجه دوم من دوست دارم هنرمند تاريخ باشم، نه هنرمند روز. پس بايد نوع موسيقي كه با آن دست و پنجه نرم مي كنم يك موسيقي باشد كه تاريخ مصرف نداشته باشد. مثل موسيقي هاي پاپ دهه پنجاه ايران.
* فكر مي كنيد راز ماندگاري آن نوع موسيقي- مثلا همان موسيقي دهه پنجاه - چيست؟
- هنوز ما در اين دوره از زمان نتوانستيم كشف كنيم كه اشكال موسيقي پاپ فعلي چيست و به قول آقاي بابك بيات ترانه هاي امروز زمزمه نمي شود. موسيقي آن دوره تجربه و علم بزرگي را پشتوانه داشت و تنظيم كننده ها و آهنگسازان و نوازندگان پرتوان بزرگي از كشورهايي كه مهد موسيقي هستند مثل ايتاليا و فرانسه (مثل اريك) به ايران مي آمدند براي خدمت به موسيقي مدرن آن روزگار بالطبع تجربه آهنگسازان داخلي و آگاهي و علم تنظيم كننده هاي اروپايي و اشرافشان به موسيقي مدرن روز باعث مي شد كه آثار ماندگاري كه هنوز سر زبانها مانده است از آن دوران به جا بماند و نيز دليل ديگرش حضور بزرگان ترانه سرايي است كه به نظر من نقطه عطف و شكوفايي تاريخ ترانه سرايي در ايران بودند.
* فكر مي كنم از همين جا مي توان به برخي از اشكالات موسيقي پاپ فعلي پي برد. هنوز شاعران و آهنگسازان آن دوره جزو بهترين ها هستند و نسل جديد هنوز نتوانستند مهره تراز اولي را رو كنند. اين مسأله به نظر شما درست است؟
- بيشتر افراد خانواده موسيقي امروز ما افرادي هستند كه برحسب اتفاق آهنگساز يا خواننده شده اند و فكر مي كنم كه خيلي خوش شانس هم بودند كه آهنگساز، ترانه سرا يا خواننده شدند. به هر حال حتي اگر بخواهيم در هر رشته هنري كنكاش بكنيم مي بينيم كه براي رسيدن به نقطه اوج در آن هنر بايد زحمت كشيد و سالها تمرين كرد و آموزشهاي فراواني ديد، تا به جايي رسيد، واقعيت اين است كه اكثريت بچه هايي كه دارند كار مي كنند پشتوانه علمي و تجربي قدرتمندي از موسيقي ندارند و شايد هم عشق به موسيقي در بطنشان زنده نيست، پس در نتيجه يك ترانه كه حاصل زحمت ترانه سرا، آهنگساز، نوازنده، تنظيم كننده، صدابردار، خواننده و تهيه كننده ها است، مورد استقبال قرار نمي گيرد و اگر هم مورد توجه قرار بگيرد، تاريخ مصرف دارد، ترانه روز مي شود اما ترانه تاريخ نمي شود. يعني ميراست و نه مانا.
*  اما در مورد موسيقي پاپ خيلي نمي توان از ماندگاري حرف زد. در تمام دنيا موسيقي پاپ، موسيقي روز است و اصلا فلسفه وجودي آن هم اين گونه است. حتي گروههاي خيلي بزرگ موسيقي پاپ هم داعيه ماندگاري ندارند و مي بينيم كه مثلا گروه پينك فلويد مسأله جنگ ويتنام يا مسائلي از اين دست را مطرح مي كنند كه خود اين مسائل تاريخ مصرف دارند، غير از اين است؟
- نكته اول اين كه پاپ، موسيقي روز نيست، موسيقي مردم است. نكته دوم اين كه شما قائليد كه موسيقي پاپ مربوط به مردم اين روزگار است اما من دلم مي خواهد كه موسيقي من، موسيقي مردم اين روزگار و روزگار بعد از اين باشد. مثل فرهاد كه بعد از مرگش مردم تازه پي به اصل فرهاد بردند. يا مازيار و اگر بخواهيم واحد سنجش تفاوت روز و تاريخ را قرن حساب كنيم، مي بينيم كه از تمامي سبك هاي موجود در گذشته فقط موسيقي كلاسيك است كه باقي مانده است. پس موسيقي مي تواند غني و هم ماندگار باشد.
* به هر حال توجه به خيلي مقولات از اين دست، نوعي ريسك است و در جامعه اي كه تلقي درستي از موسيقي پاپ سالم ندارد ممكن است با عدم استقبال مواجه شود. آيا شما مي خواهيد هنرمند يك قشر خاص باشيد يا خواننده همه مردم؟
- مسلما دوست دارم خواننده همه مردم باشم چون خودم از همين مردم هستم اما به چه قيمتي؟ يك كارگر ساده را مي شود از بالاي داربست پايين آورد و يك آلبوم موسيقي بازار پسند برايش توليد كرد كه بازار لاله زار و هم غالب مردم از آن استقبال مي كنند و مشهور شود و تمام نشريات عكس او را روي جلد چاپ مي كنند اين كار از هر كسي بر مي آيد ولي مثل فرهاد، مازيار و معدود خواننده هايي از اين دست بودن كار هر كسي نيست، بلكه نيازمند ممارست و تجربه و حس غني و قدرتمند و عشق سبز به موسيقي و اشراف بر علم به اين هنر آسماني است.

به مناسبت تولد استاد ابوالحسن صبا
سرگشته دانايي
چهاردهم فروردين هر سال تولد استاد ابوالحسن صبا ست و اين خود حسن تصادفي نيكو است كه آغاز روز كاري ايرانيان با تولد يكي از چهره هاي نامي موسيقي تقارن يافته است. نوشته زير را عباس خسروي از نوازندگان اركستر ملي نوشته و حاصل تتبع وي در زندگي و شيوه كاري استاد صبا است كه مي خوانيد.
008130.jpg

عباس خسروي
اين بار مي خواهيم نظري تحليل گونه به هنر هنرمندي بزرگ و استثنايي بيافكنيم كه به قول گروهي: طي يك قرن گذشته - و شايد پيش از آن هم - در كشور ما تالي و نظيري نداشته و هنر هيچ هنرمندي تا آن اندازه مورد اقبال و احترام همگان - يعني هم خواص و هم عوام- قرار نگرفته است كه اين ويژگي در كمتر كسي جمع مي آيد.
صحبت از استاد صباست كه بسياري كسان به ياد دارند كه وقتي نام يا صداي سازش شنيده مي شد توجه توأم با احترام و اظهار علاقه شنوندگان از هر طبقه و صنفي كه بودند بدون استثنا بدان جلب مي شد و زماني هم كه عمر كوتاهش به پايان آمد و استاد شهريار گفت: «عمر دنيا به سر آمد كه صبا مي ميرد...» در واقع زبان حال خود و كساني را به نظم كشيد كه: مرگ صبا در نظرشان با مرگ دنيا يكسان و مترادف بود.
سرگذشت صبا را بارها كساني از اهل فن به رشته تحرير در آورده اند و همان طور كه اشاره شد قصد ما اين است كه اين بار با نگرشي تحليلي عواملي را كه موجب موفقيت او بوده اند ذكر كنيم؛ نه بازگويي سرگذشت و نسب و خاندانش؛ مگر به حكم ضرورت كه به كوتاهي اشاراتي بدان خواهد شد. باشد كه علاقه مندان و هنرجويان را به كار آيد.
شادروان «صبا» خود، در يكي از يادداشت هايش صفات و شرايطي براي موسيقيدانان ايراني به شرح زير ذكر نموده:
«۱- موسيقي ايراني را به نحو اكمل بدانند و از تاريخ و سوابق آن كاملا آگاه باشند.
۲- در موسيقي علمي استاد مسلم باشند.
۳- قريحه فوق العاده در موسيقي داشته باشند و تشخيص ضرب و شناختن اصوات و نت نويسي و هارموني [را به طور] كامل بدانند.
۴- ادبيات ايراني با اصول علمي آن را به خوبي بدانند.
۵- آكوستيك و مبحث صوت را به خوبي بدانند.
۶- به نواختن اكثر آلات معروف موسيقي آشنا باشند.
۷- به صنعت نجاري و زرگري تا حدي كه در موارد لزوم بتوانند در ساختمان سازها دخل و تصرف كنند، آشنا باشند.
۸- زندگي راحت و آسوده داشته باشند و معاششان لااقل طوري اداره شود كه بتوانند با فراغ بال به كار مشغول شوند و مشكلات مالي لطمه به افكارشان وارد نسازد.»
008135.jpg

اما در مورد خود صبا و هر شخصيت فوق العاده ديگري نه تنها لازم است هوش فوق العاده نيز ذكر شود بلكه بايستي آن را در درجه اول اهميت قرار داد زيرا بي آن نه فقط او كه هيچ شخص ديگري - ولو با داشتن شرايط ذكر شده- نمي تواند درجه و جايگاهي رفيع آن چناني احراز نمايد و اين نعمتي است ذاتي و خدادادي كه اغلب از طريق توارث نصيب بعضي شده و مي شود. به چند نمونه شواهد مثال در اين زمينه راجع به پدر و نياكان و سپس خود صبا اشاراتي مي كنيم.
به نقل شادروان ملك الشعراي بهار در مقدمه «گلشن صبا» نسب صبا تا سي و يك پشت به يحيي، فرزند خالد برمكي مي رسد كه مقام و مرتبه كساني از آن خاندان در دوره خلفاي عباسي و كارداني و دهاء آنان در تواريخ مضبوط است كه در اين جا نيازي به بازگويي و شرح آن نبوده و اشارتي كافي است. فتحعلي خان صبا نيز يكي از نياكان صباست كه جايگاهي والا و كم نظير در تاريخ ادبيات و نهضت بازگشت ادبي ايران دارد كه به قول شادروان محمد جعفر محجوب اگر چه نهضت «بازگشت ادبي» از دوران نادر و كريمخان زند آغاز شده بود اما با تمام اين احوال هنوز اين جنبش چنانكه بايست گسترش نيافته و آوازه اش در آفاق نرفته و بالاخره منتظر ظهور شاعري چربدست و پركار بود تا قوام و توسعه لازم را پيدا كند كه قرعه اين فال به نام فتحعلي خان صبا بر آمد و رضاقلي خان هدايت (= صاحب مجمع  الفصحا) در شناساندن سبك وي چنين نوشت: « ... از نو تخم سخن را در اين روزگار او كاشته، تجديد شيوه و قانون استادان قديم را كرده و موزونان عهد و زمان خود را پرورده و ديوان قصايد آن جناب تخمينا  ده پانزده هزار بيت است همگي متين و رزين و زبده و گزين، تو گويي ارتنگ مانوي است و ديبه ششتري كه از الوان رنگين، ديده ناظر را خيره نمايد...»
فتحعلي خان چندي حكومت قم و كاشان و كليدداري آستانه قم و پيوسته سمت ملك الشعرايي دربار فتحعلي شاه را داشت و پس از درگذشت او فتحعلي شاه اين منصب را به فرزندش محمدحسين خان متخلص به «عندليب» واگذاشت كه از هر جهت شايستگي اين مقام را داشت. در حسن خلق و نيك نفسي و مناعت طبع، نشان از پدر داشت و علاوه بر سرودن شعر در نگاشتن نثر و هنرهاي زيبا نيز دست داشت.
منصب ملك الشعرايي پس از عندليب به فرزندش محمودخان رسيد اما بدان غره نشد و از كسب دانش باز نايستاد و جواني و تمامت عمر را به تحصيل و تكميل علوم متنوعه كوشيد تا آنجا كه به قول رضاقلي خان هدايت: «... گاهي تفننا  غزلي يا مدحتي منظوم كند كه طعنه بر گفتار بلغاي سلف زند...»
محمد جعفر خان حكيم باشي معروف به «صدرالحكما» نيز فرزند محمود خان و پدر ابوالقاسم خان كمال السلطنه است كه لقبش موقعيت جايگاه او را بين همگنانش نشان مي دهد.
اما كمال السلطنه كه پزشكي نامدار و با كمال بود و درعين حال آشنا به سازهاي ايراني، باهوش سرشارش بارقه استعداد و ذوق موسيقي را در فرزندش ابوالحسن دريافت و برخلاف جهت عوام كه خريدار اين فن شريف نبودند ملامت عام را به چيزي نگرفت و فرزندش را از دوران كودكي (= شش سالگي) نزد استادان بزرگ موسيقي زمان برد.
تا اينجا ديديم كه چگونه بخت، يار هنرمند بزرگ آينده ايران- يعني استاد صبا- بوده كه هم هوش و هم قريحه توارثي و نيز نعمت داشتن پدري نيك انديش دست به دست هم داده و او را به موقع به محضر اساتيد زمان برده تا شالوده هنري او پي ريزي شود. اكنون به ذكر شواهد ديگري درباره هوشمندي خود استاد مي پردازيم.
شادروان روح الله خالقي مي نويسد: «... در آن روزگار خوش كه ما به مكتب استاد وزيري مي رفتيم، صبا به اغلب سازها دست داشت و مخصوصا  ويولن و سه تار را خوش مي نواخت... در آن موقع صبا را نمي توانستيم شاگرد بگوييم، با وجود اين در محضر وزيري خودنمايي نداشت چه به خوبي استادي او را تشخيص داده بود... اهميت صبا در اين است كه فهميد چه كند و ويولن را چطور بنوازد كه به مكتب اين ساز نزديكتر باشد.»
شادروان خالقي در مقاله ديگري تحت عنوان «تأثير وزيري در صبا» مي نويسد: «... در اولين جلسه اي كه ويولن صبا را شنيدم او را زبردست تر از معلم سابق خود يافتم. صبا از همان موقع گويي به خواص اين ساز پي برده و به خوبي فهميده بود كه ويولن را نبايد به تقليد از سبك كمانچه نواخت... و از ميان آرشه هاي مختلف مخصوصا  چند نوع را براي نواختن رنگ ها انتخاب نمود و به كمك آنها طرز نواختن اين قطعات ضربي را بسيار جالب كرد.»
«... سبك تدريس وزيري بسيار خلاصه بود، مطلبي را مي گفت و روي ويولن نشان مي داد و مي رفت به تصور اين كه ما خيلي باهوشيم و مي فهميم ولي به راستي مي گويم اگر صبا نبود ما آن طور كه بايد درك نمي كرديم زيرا پس از خاتمه كلاس، دور او جمع مي شديم و ما را كاملا راهنمايي مي كرد، زيرا وقتي استاد «الف» مي گفت، صبا به فراست تا «ي» را مي فهميد.» «... گاه اتفاق مي افتاد كه استاد از اجراي يكي از جمله هاي موسيقي راضي نبود. روز بعد پيش از شروع اركستر، صبا مي گفت: علت عدم رضايت استاد را با مطالعه و تمرين دريافتم، اگر اين طور بزنيم همان است كه وزيري مي خواهد. هنگامي كه آن جمله را به همان شيوه اي كه صبا گفته بود اجرا مي كرديم، وزيري تبسم مي كرد و مي گفت همان است كه مي خواستم.»
«... از همه مهمتر، بسيار شنيدن تار وزيري بود. هنگامي كه استاد تار مي زد، صبا توجه بسيار داشت و رموزي را فرا مي گرفت و سعي مي كرد كه از آن در جاي خود استفاده كند.»!
«... خلاصه طولي نكشيد كه سبك وزيري در صبا جلوه كرد. ولي صبا [نه] تنها تقليد نكرد بلكه راهي جدا يافت كه دنبال آن را گرفت.»
شادروان بديع زاده نيز ضمن شرح سفر خود و همراهانش به لبنان جهت ضبط صفحه، به هنگامي كه راننده عربي كه آنان را به شهر شام مي برده راه را گم كرده بود و مسافران پس از دو شبانه روز سرگرداني و بلاتكليفي دل به مرگ نهاده بودند مي نويسد:
«... دوباره به انتظار مرگ نشستيم. در حدود ساعت ۱۲ شب و شايد بيشتر، صبا كه از ما چهار نفر باهوش تر بود گفت: صداي حركت ماشيني را مي شنوم، حتي گوش خود را به زمين گذاشت و گفت، صداي حركت ماشين را حس
مي كنم، چون زمين  هادي و ناقل صوت است... بعد از چندي از افق دور صحرا روشن شد و باز پس از چندي، نورافكني از دور تمام صحرا را مثل اينكه گم كرده اي دارد روشن كرد.»
008140.jpg

تا اينجا از هوش فوق العاده صبا سخن رفت. حال به ادامه و دنباله مطلب با توجه به شرايط ذكر شده توسط خود استاد مي پردازيم. مي فرمايد:
۱- موسيقي ايراني را به نحو اكمل بدانند و از تاريخ و سوابق آن كاملا آگاه باشند. در اين باره اين گفته استاد پايور- يكي از شاگردان خوب صبا- را شاهد مي آوريم كه: «... صبا به قدري تسلط بر موسيقي ايراني (= رديف ها و آوازها) روي سازها داشت كه هيچ جمله اي براي شاگرد مبهم يا نامفهوم نمي ماند.» و در جاي ديگر گفته اند: «هرچه هست از صباست.» كه در اين  باره كافي است آثار نت  شده استاد (=رديف ها) براي سازهاي مختلف را در نظر آوريم كه هم از جهت كمي و هم كيفي گرانبهاترين و بهترين است و تصور اينكه بدون آن آثار، تكليف هنرجويان و اصولا آينده موسيقي ايراني چه مي توانست باشد خود گواه صادقي بر اين مدعاست و نيز مكتوبي از دكتر هرمز فرهت كه در آن چنين آمده است. «... از وقتي كه به ايران بازگشته بودم مترصد موقعيتي جهت ملاقات او بودم. همه كس مي گفت كه براي كسب اطلاعات موثق و معتبر در باره موسيقي اصيل ايراني قبل از هر كس بايد صبا را ديد و من سعادت يافتم و سرانجام از در خانه كوچه ظهير الاسلام قدم به درون آن گذاردم.» و در ادامه مي نگارد: «با آنكه با اكثر موسيقيدانان برجسته ايران ملاقات كرده ام آن دلبستگي بي قيد و شرط نسبت به عالم موسيقي و آن فعاليت جسمي و مخصوصا روحي و فكري كه صبا در راه توسعه و پيشرفت هنر موسيقي از خود نشان مي داد در كس ديگري سراغ نكرده بودم.»
مي دانيم كه اگرچه اساس و پايه موسيقي سنتي و رديفي ايران مشخص و معين است اما طرز اجراي مطالب روي سازهاي مختلف و نيز آواز، گونه گوني ها و تفاوت هايي را موجب مي شود كه لازم مي آيد همه آن مهارت ها در كسي جمع آمده باشد تا «نحو اكمل» تحقق يابد و مشاهده مي شود كه در اينجا هم باز صبا بهترين و برترين است كه كليه سازها را استادانه و اغلب بهتر از ديگران مي نواخت و قولش در باره هر نكته در زمينه اين موسيقي حجت بوده و مي باشد.
۲- در موسيقي علمي استاد مسلم باشند.
كه بايد گفت در اين زمينه و به ويژه اصول علمي موسيقي ايراني نيز نه تنها استادي مسلم بلكه صاحب نظر است. به عنوان نمونه، خوانندگان را به مطالعه مقاله اي از استاد، تحت عنوان: «اگر گرد نقطه دار مأخذ و واحد كشش مي بود؟» مندرج در شماره هشتم سال دوم ماهنامه «موزيك ايران» حوالت مي دهيم كه نظريه مشهور يك استادصائب و چاره ساز را مي نماياند.
۳- قريحه فوق العاده در موسيقي داشته باشند و تشخيص ضرب و شناختن اصوات و نت نويسي و هارموني را به طور كامل بدانند.
مراد، داشتن قدرت خلاقه و ذوق هنري است كه معمولا در وجود هر هنرمندي، به ويژه اجراكنندگان موسيقي سنتي (= بداهه نوازان) با شدت و ضعف هايي وجود دارد. اما اگر در جستجوي قريحه فوق العاده باشيم بدون ترديد در درجه اول نام خود استاد متبادر به ذهن مي شود كه فوق العاده ترين آن را داراست و بهتر آنكه در اين  باره نيز شواهدي ذكر شود. شادروان خالقي مي نويسد: «... روزي صبا گفت اين نغمه را بشنو و آهنگي در مايه دشتي نواخت. من و او تنها بوديم. وقتي نغمه به پايان رسيد اشك شوق از چشمم جاري شد زيرا هنوز نوايي آنچنان به گوشم نرسيده بود. آري چنين آهنگ دلپذيري در «رديف» موسيقي ما نبود و صبا آن را به وجود آورده بود... آن شب به وزيري گفتيم صبا آهنگي بس زيبا ساخته است. وقتي نغمه به پايان رسيد وزيري گفت: آفرين! كلمه اي كه هرگز نسبت به ساز كسي از او شنيده نمي شد. بعد استاد بوسه بر روي صبا زد و گفت همان را دوباره بنوازد... اين آهنگ را بعدها صبا در كتاب سوم خود دنبال «زردمليجه» نوشته است. واقعه ديگري كه كساني از همكاران استاد تعريف كرده اند مربوط به زماني است كه برنامه هاي راديو اعم از موسيقي و غيره به صورت زنده پخش مي شد و اركستر انجمن موسيقي ملي برنامه اي داشته كه در آن، نخست تصنيفي با آواز شادروان بنان اجرا مي شود و پس از آن طبق معمول مي بايستي نوازنده، نخست با نواختن ساز زمينه خواندن خواننده را فراهم كند و در آن برنامه اين نوازنده صبا بوده كه گفته اند طوري در خود فرو رفت و بديع و دل انگيز نواخت كه همكاران را در بهت و حيرت فرو برد و استاد خالقي به شادروان بنان و ديگران تفهيم كرد كه اشاره و حركتي نكرده و كاري به كار استاد نداشته باشند و بگذارند تا انتهاي برنامه بنوازد كه گويا يكي از رؤساي راديو خود را به استوديو رسانده و صبا را در آغوش گرفته و گونه اش را غرق بوسه و بعد اظهار تأسف مي كند كه چرا نتوانسته اند آن را ضبط (= ضبط سيمي) نمايند كه البته بايد گفت: از اين گونه غفلت ها و بي سليقگي ها در راديو آن زمان و تا مدتها پس از آن هم فراوان بوده، به طوري كه كليه اجراهاي گرانبهاي استاد نيز كه بعدها ضبط شد و به منزله گنجينه گرانبهاي ملي بود پاك شد و بعدها متصديان آن دستگاه به تكاپو افتادند تا از نوارهايي كه دوستان صبا در مجالس خصوصي ضبط كرده بودند و هيچ گاه قابل مقايسه با نواخته هايش در راديو نبود كپي برداري كنند كه البته باز هم بايد گفت نمونه هايي از هنر والاي استاد است.(۲)
۴- ادبيات ايراني با اصول علمي آن را به خوبي بدانند.
همان طور كه اشاره شد: ادبيات و ذوق ادبي در خاندان صبا موروثي بوده و خود وي و پدرش با ادبا و شعراي زمان، حشر و نشر داشته اند و مطايبات و مشاعره هاي آنان با شاعر بزرگ، «جلال الممالك» مشهور است.
۵- آكوستيك و مبحث صوت را به خوبي بدانند.
كه بهترين نمونه، سازهاي ساخت دست استاد است و به ويژه ابعادي كه براي سنتور پيشنهاد كرده بهترين و دقيق ترين است و هم اكنون مورد استفاده همگي سازندگان اين ساز قرار دارد.
۶- به نواختن اكثر آلات معروف موسيقي آشنا باشند.
استاد ويولن، سه تار، كمانچه، ني، ضرب، پيانو و... را در نهايت مهارت و استادي مي نواخت. شاگرداني كه از محضرش استفاده برده و اغلب، خود استاداني بنام در آن رشته ها مي باشند خود گواه صادقي در اين باره مي باشند.
۷- به صنعت نجاري و زرگري تا حدي كه در موارد لزوم بتوانند در ساختمان سازها دخل و تصرف كنند، آشنا باشند.
صبا در جواني مدتي در كارگاه هاي فني قورخانه كار كرده و خود اظهار داشته: كه در آنجا هم در قسمت هايي كارآموزي و كاركرده كه بعدها در ساختن سازها مورد استفاده قرار دهد.
۸- زندگي راحت و آسوده داشته باشند و...
تا اينجا ديديم كه بخت و اقبال يار صبا بوده كه كليه شرايط ذكر شده را با او همراه ساخته اما اكنون بايد ديد كه اجتماع چه نوع زندگي بر او ارزاني داشته و پاداش خدماتش را چگونه پرداخته كه بايد گفت: «قلم اينجا رسيد و سربشكست» و يا به قول شهريار، اين يار شفيق و همدم هميشگي استاد:
از محيط خفقان آور طهران پرسيد
كه هنرپيشه از غصه چرا مي ميرد
صبا كه به استخدام دولتي درآمد چشم و گوش نابينا و ناشنواي مقررات استخدامي هيچگاه توجهي به هنر والا، اطلاعات وسيع علمي و ادبي و خدمات گرانبهايش ننمود و تنها مدرك تحصيلي او را ملاك قرارداد و در نتيجه او مجبور شد كه نابهنگام شروع به تدريس نمايد و اوقات خود را كه مي بايستي صرف تمرين و پيشبرد هنرش نمايد از او گرفت و به قول شادروان خالقي: «به عقيده اينجانب روش نوازندگي صبا در ويولن تا سال ۱۳۱۰ روز به روز در ترقي بود ولي از اين سال به بعد كه كلاس موسيقي خود را داير كرد و مشغول تدريس شد، سبك او هم تثبيت شد. شايد اگر كلاس نداشت و فرصت كافي براي تمرين مي يافت بازهم پيش  مي رفت ولي از اين پيشامد نبايد متأسف بود زيرا در مقابل اين ناكامي كه صبا هميشه متوجه آن بود و مي گفت وقت تمرين ندارم، صبا خدمت استادي خود را آغاز كرد و بايد گفت كه در اين راه توفيق بسيار يافت. استاد صبا شاگردان بسياري در مكتب خود تربيت نمود كه بسياري از آنها هم اكنون نوازندگان قابلي هستند.»
استاد منزل مسكوني خود را به كلاس موسيقي اختصاص داد، كلاسي كه از هر جهت و كاملا با كلاس هاي ديگر تفاوت داشت و مي توان گفت كه قبل از هرچيزي خانقاهي براي علاقمندان و ارادتمندانش به وجود آمد كه در آن علاوه بر هنر موسيقي انسانيت و وارستگي نيز تعليم مي شد و كلاسي كه ظاهرا و طبق معمول جهت استفاده مادي داير شده بود اما هيچگونه سازگاري با اين امر نداشت زيرا نه تنها تأخير و دير كرد پرداخت شهريه به هنرجويان گوشزد نمي شد بلكه پاكتهايي كه حاوي مبالغ شهريه آنان بود و هنرجويان روي ميز مي نهادند مدتها بدون آنكه دست زده شوند به همان وضع در جاي خود مي ماندند و قابل توجه تر آنكه نه تنها عده اي بلاعوض و بدون پرداخت شهريه درس مي گرفتند بلكه به كساني از طرف استاد كمك مالي هم مي شد و اينجاست كه به يكي از جهات دست به گريبان بودن استاد با مشكلات مالي تا آخر عمرش پي مي بريم.
تا اينجا عواملي را كه موجب ظهور شخصيت هنري بارز و فوق العاده اي مانند استاد صبا بود- به استثناء آخرين، كه فاجعه اي بوده- بررسي و تذكار شد و اكنون بجا و ضروري است كه صرفا هنر- و به عبارت بهتر هنرهاي- والاي استاد بررسي شود. اما پيشاپيش، قول رومن رولان نويسنده بزرگ فرانسوي را ذكر كنيم كه گفته است: هنر اگر نتواند در كنار انسانيت زندگي كند بهتر آنكه بميرد. قصد ما هم اگرچه سخن گفتن از هنر استاد است اما خواهيم ديد كه اين دو مقوله (= يعني انسانيت و هنر) چگونه در وجود صبا عجين و جدانشدني از يكديگرند و بلكه بايد گفت: ريشه اصلي هنر صبا انسانيت است.
008125.jpg

همانطور كه قبلا نيز اشارتي رفت، ساز صبا را همگان (= هم خواص و هم عوام) با تفاوت هايي مي پسنديدند و بدان علاقمند بودند كه در اينجا لازم مي آيد به عنوان مثال كلام شعراي بزرگي مانند: سعدي و حافظ را در نظر آوريم كه با آنكه كاملا استادانه و فني است اما مورد توجه همگان؛ مثلا از استاد دانشگاه گرفته تا بنايي كه بر سر ديوار كار بنايي مي كند و ابياتي از آن بزرگان را درك مي كند و با آواز مي خواند قرارداد و به هر جهت دريايي است كه هر كس به قدر توان و ظرفيتش مي تواند ظرفي پركند و بردارد و در هرحال بي نصيب نرود.(۴)
كساني از همگان و هم دوره هاي استاد- از جمله نور علي خان برومند- گفته اند: وقتي در كلاس درويش خان در اطاق انتظار مي نشستيم گاهي و در مواقعي از اطاق درس صداي سه تار استاد (= درويش خان) و شاگرد تفاوتي با يكديگر نداشتند يعني ما نمي فهميديم كداميك ساز استاد و كدام از آن شاگرد است تا اينكه مشاهده مي كرديم صبا از اطاق درس بيرون آمد.
مي دانيم كه سه تار نوازي استاد در سطح عالي و منحصر به فرد بود اما هيچگاه از راديو شنيده نمي شد. گروهي برآنند كه صبا ملاحظه  استاد عبادي را كرده و به اصطلاح ميدان را براي او خالي و آماده گذاشته بود. و بي مناسبت نيست كه در اين باره مطلبي از شادروان پرويز خطيبي نقل شود كه مي نويسد: «[استاد عبادي] گفت: تا به حال اين ساز را از نزديك گوش كرده بودي؟ گفتم: يك بار در خانه دوستي شنيده ام، البته او كجا و شما كجا؟ گفت: صبا از من هم بهتر مي زند، همه خيال مي كنند او ويولونيست خوبي است در حالي كه بايد به سه تارش گوش بدهند. سال ها بعد وقتي اين موضوع را با «صبا» در ميان گذاشتم خنديد و گفت: احمد شكسته نفسي كرده است در نواختن سه تار همتا ندارد.»(۵)
استاد «علي تجويدي» و استاد «ابراهيم قنبري مهر» كساني از شاگردان استاد صبا مي باشند كه بارها اظهار داشته اند: بدون پرداخت شهريه تعليم ديده اند و استاد قنبري كه هم اكنون سازهاي گوناگون ساخت دستش به ويژه ويولن، هم اكنون با بهترين ويولن هاي سازندگان دنيا پهلو مي زند؛ علاوه بر آموزش نوازندگي، ساختن آن را نيز مديون راهنمايي ها و تشويق هاي استاد صباست گفته اند: يك روز كه به علت مشكل مالي اداره نمودن كارگاه
ساز سازيم مقدور نبود و به همين جهت بسيار كسل و مغموم بودم، استاد اين گرفتگي و نگراني مرا دريافت و چون بعد از پرسش هايي علت را فهميد مرا همراه با خود به يكي از شعب بانكي در نزديكي منزلش برد و چكي كشيد و مبلغي پول گرفت و به من داد...(۶)
گفته اند: هر اثر هنري، به ويژه موسيقي نماينده روحيه و خصوصيات دروني و بالاخره شخصيت هنرمند است و صداي ساز استاد نيز كاملا نشان از انسانيت، پاكي و درستي، اطلاعات علمي و ادبي و وطن دوستي و غيره دارد كه به حد اعلي در وجودش بود و نيز ساخته ها يش مثلا: قطعه «بزندان» كه از خواندن يكي از كساني كه به زندان برده مي شده اند گرفته و ساخته و پرداخته اش نموده و يا قطعه «در قفس» و... مي توانند نمونه هايي از ذوق سليم و توجه و همدردي وي با نامراديها و دردها باشند و به قول شادروان «حسين ناصحي»: «... ساز صبا واقعا پاك و بي غل و غش بود. در ساز صبا ابدا اثري از آنچه كه به سبك مطربي معرفي شده است وجود نداشت و اين خود يكي از بزرگترين خصايص ساز صبا بود. ساز صحيح و اصيل به شيرين كاري و پيرايه هاي مبتذل نيازي ندارد.»
پانوشت:
۱- تلخيص و نقل به معني
۲- شايد بي مناسبت نباشد كه به عنوان «مشتي نمونه خروار» به نواري اشاره شود كه در دسترس است و در آن استاد، همراه با ضرب و آواز حسين طهراني «دشتي» نواخته است. اما در جايي مرحوم طهراني پايه يك قطعه ضربي را خوانده و معلوم نيست به چه جهت- و شايد عمدا- ادامه نداده است كه استاد صبا چند بار آن پايه را تكرار نموده و چون خبري از خواندن طهراني نشده خود، به صورت بداهه نوازي آن را ادامه داده كه مي توان گفت ريزش آبشار و يا باران بهاري است كه بر سر و روي شنونده فرود مي آيد.
۳- در اين باره مي توان به سلسله مقالاتي از استاد در شماره هاي سال دوم مجله موزيك ايران اشاره نمود كه درجه و عمق اطلاعات وي را به خوبي نشان مي دهد.
۴- به عنوان مثال: تأثير ساز استاد در نگارنده به گونه اي بوده كه قبل از هر چيز و اغلب، هزاران سال تاريخ ايران و حوادثي كه بر ايرانيان گذشته برايم تداعي شده و مي شود. در اين باره يكي از اجراهاي استاد را نام مي برم، گوشه «شكسته» در صفحه بيات ترك كه: لحن بغض آلود و در عين حال اصيل و باشكوه ساز استاد با رمز و رازهايش نخست آتش ها به جان دارد و در نهايت تسكين و آرامش.
۵- خاطراتي از هنرمندان ص ۵۰۵
۶- اين نوع نيات خير، به شاگردان استاد نيز منتقل مي شد و نگارنده از استاد فقيدم شادروان «نصرت الله گلپايگاني» كه يكي از شاگردان خوب و با استعداد صبا بود و در عنفوان جواني ديده بر جهان فرو بست؛ بارها اين گونه اقدام مردمي و پسنديده را مشاهده نمودم.

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سخنگاه آزاد    |    سياسي    |    شوراها    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |
|   معلولين    |    موسيقي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |