سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۸۲ - سا ل يازدهم - شماره ۳۰۲۳ - April . 15, 2003
سنت زنانگي در اديان ـ واپسين بخش
فمينيسم در پرتو مفاهيم سنتي
اشاره: در نخستين بخش مطلب حاضر ، نويسنده به بررسي سنت زنانگي در آيين اسلام پرداخت. اينك در واپسين بخش مطلب ، نخست به سنت زنانگي در فرهنگ ها و اديان ديگر اشاره مي شود و سرانجام به رويارويي اين سنت ها با جريان هاي كنوني فمينيستي، كه با هم مي خوانيم:
ديدگاه هندو
009520.jpg

هم فريتيوف شووان و هم رنه گنون دين هندو را كهن ترين سنت ديني اي شمرده اند كه هنوز در عالم اعمال مي شود. بنابراين دين هندو كهن ترين دين در ميان سنت هاي مورد بحث و نزديكترين آنها به دوران طلايي است. دوران طلايي در اين جا به جهان پيش از هبوط و از دست رفتن مقام ملكوت اشاره دارد. بنابراين ديدگاه جهان شناسانه مابعدالطبيعي هندو بسيار وسيع تر از ديدگاه سنت هاي بعدي مثل دين بودا، مسيحيت يا اسلام است. قطب زنانه در دين هندو بسيار واضح تر است و حتي در اعمال و رسوم روزمره ديني بازتاب دارد. رب النوع ها و ملكه ها به عنوان رمزهاي وجوهي از مبدأ اعلي، يا به اصطلاح سامي، صفات خدا، در عبادت روزمره هندوان بسيار مهمند. اهميت حضور زنانه تا به امروز در جهان هندو در آن لباسهاي زنانه بسيار زيبا و دلپذير، يعني ساري، جلوه گر است. بنابراين جاي آن هست كه بحثمان را درباره جهان شناسي امر مردانه و امر زنانه از يك ديدگاه هندويي آغاز كنيم.
آموزه هندويي از حيث تبييني كه درباره ثنويت آغازين ارائه داده است بسيار مفصل است. اين آموزه آموزه پروشه و پركريتي ناميده مي شود. پروشه نشانگر ذات، يا قطب فعال، مذكر يا پدرانه است. پركريتي نشانگر «جوهر» يا قطب منفعل، مؤنث يا مادرانه است. ايشوارا وجود مطلق است و اين ثنويت را پديد مي آورد.
وجه زنان خدا در دين هندو از طريق آموزه شكتي پيش برده شده است. شكتي حاكي از قوه الهي مبدأ اعلي است. همان لطف آسماني است كه توسط آن انسانها در يك چارچوب سنتي معين به وسيله عبادت يا آداب و شعائر با خدا تماس مي يابند. شكتي الهي هم جذب مي كند و هم نجات مي بخشد. او به عنوان مادر الهي از طريق نيكي اش نجات مي بخشد و به  عنوان باكره الهي از طريق طهارت و زيبايي اش ما را مجذوب خدا مي كند. در دين هندو شكتي الهي به صورت يك زن و غالباً همسر يك خدا، در مي آيد. الطاف نجات بخش او از آسمان به سوي ما سرازير مي شود و جاذبه اش ما را به سوي معالي الهي بالا مي برد.
دين بودا در درون مرزهاي جغرافيايي جهان هندو ظهور كرد و گرچه جهان شناسي بودايي با ديدگاه هندو تفاوت هاي جزيي اي دارد، اما هر دو سنت در همان خاك مقدس هند پا به جهان نهادند. گرچه مقدر بود كه دين بودا تا چين، تبت، ژاپن، كره و جنوب شرقي آسيا گسترش يابد و به حوزه فرهنگي جديدي تبديل شود و در سنت هاي كهن تري كه قبلاً در اين مناطق بودند ادغام شود، اما حضور زنانه به صورت شكتي در قالب عنصري مهم در دين بودا باقي ماند. در دين بوداي شمالي اصل شكتيانه به صورت الهه كوان يين و تارا ظاهر مي شود. كوان يين از يك بودي ستوه به نام آوالو كيستوارا، كه صورت برين رحمت است، متولد شده است. تارا حكمت متعالي، سرسوتي، است و درست همان گونه كه در مسيحيت باكره متبرك مادر همه پيامبران است، تارا هم مادر همه بوداها و يك منجي است. مغولان او را «مادر تارا» مي خوانند و او را به عنوان «مادر همه بوداها و بودي ستوه ها» وصف مي كنند و در تبت، تارا به عنوان زن نجات بخش (دولما) شناخته مي شود. تارا به عنوان حكمت متعالي مي تواند در ملكه مايا، مادر بوداي تاريخي،  نيز شناخته شود.
ديدگاه يهودي- مسيحي
تقابل برين از منظر جهان بيني سامي در سفر پيدايش با داستان آفرينش آغاز مي شود: «در آغاز خدا آسمان و زمين را آفريد.» آسمان و زمين بدين سان منشأ ثنويت در سنت سامي اند و همان گونه كه بعداً خواهيم ديد، اين مفهوم در سنت اسلامي بسط و تفصيل عظيمي يافته است. پولس قديس گفت: «... نه مرد نه زن زيرا كه همه شما در مسيح عيسي يكي مي باشيد.»(غلاطيان: ۳:۲۸) مسيحيت بذاته در درجه اول بر زنان به عنوان «مسيحيان تمام عيار» تأكيد مي كند. گرچه ثنويت در اديان سامي اي كه توحيد را به عنوان نقطه عزيمت خود اتخاذ مي كنند كمتر آشكار است، اين تقابل عظيم مي تواند به اصطلاحات مسيحي ترجمه شود، آن هم از مرتبه وجود مطلق. در اين صورت وجود مطلق خدا به عنوان پدر است. قطب مردانه روح القدس، يا ذات مطلق است و قطب زنانه مريم عذرا يا جوهر مطلق است. وجود در عيسي مسيح به عنوان پسر متجلي مي شود.
عالمان اسكولاستيك اروپاي قرون وسطي به اين آموزه پرداختند، آموزه اي كه خاستگاهش در آثار آگوستين قديس و آباء كليسا يافت مي شود. نوافلاطونيان هر يك از قطب هاي فعال و منفعل را به صورت پويا و ايستا تقسيم كردند. در جنبه فعال يا مردانه آنان بين روح و عقل فرق نهادند. در جنبه منفعل يا زنانه بين طبيعت و ماده فرق نهادند.
نمونه اعلاي كيهاني زن به آشكارترين وجه از طريق مسيحيت ظاهر مي شود. حوا رمز جذاب و نفساني سرشت زنانه است و مريم رمز جنبه  رهايي بخش و روحاني آن. همان گونه كه درادامه خواهيم ديد باكره متبرك شكتي يا قدرت آسماني مسيحيت است. او تشخيص رحمت و زيبايي خدا و طرف مخاطبه مؤمنان است. او، در درجه اول، تجسم يك نفس كامل است و در درجه دوم، تجسم يك زن كامل، زنانگي معصوم، است. در اين جا مي توان مقايسه اي بين مريم و كاركرد مايا، مادر بودا، كرد. هم مريم و هم مايا مادر نفوس كامله و وسيله [ظهور] يك وحي و انكشاف الهي بودند. پيام مريم و مايا در سرشتشان و در فرزندي كه به دنيا آوردند[ يعني] مسيح و بودا نهفته است.
كيمياگران مسيحي در صدر مسيحيت تعليم مي دادند كه طلا و نقره انعكاس زميني خورشيد و ماه اند و همه واقعيات روح و نفس مربوط به اين جفت آسماني است. در اين جا يك ارتباط سلسله مراتبي هست كه چرا كه روح بر نفس برتري و تفوق دارد. روح و نفس به ترتيب معرف قطب هاي مردانه و زنانه اند، گرچه هر انساني روح و نفس را در خود دارد [چه مرد باشد و چه زن]. نفوس ما بايد «منفعل» و پذيرنده روح باشد و روح بايد در درون قلب ما از طريق ذكر خدا بيدار و «فعال» شود.
ديدگاه چيني
009525.jpg

كنش و واكنش متقابل و هماهنگ مذكر و مؤنث و مذكر در جهان، ثبات و انسجام و تعادل به بار مي آورد. اين امر در هيچ جا واضح تر از رمز مشهور چيني يين و يانگ نشان داده نشده است. يانگ معرف قطب فعال و مردانه تجلي است و يين، معرف قطب منفعل و زنانه.از ديدگاه چيني، يين و يانگ علت اوليه جهان اند. منشأ آنان در دائو، غايه الغايات يا مبدأالمبادي است. رمزيين و يانگ به ما مي آموزد كه هر دو قطب يك عنصر فعال و پويا دارند كه نقطه سياهي كه در طرف سفيد يين قرار دارد رمز آن است؛ و هر دو قطب عنصري منفعل و ايستا دارند، كه نقطه سفيدي كه در طرف سياه يانگ قرار دارد رمز آن است. بدين سان قدرت پيوند مردانه- زنانه و آميختگي ضروري اين دو اصل با يك نگاه در رمزيين- يانگ ظاهر مي شود. اين [رمز] صورت تقابل كامل در عين تعادل است، نيز بدين معناست كه مردانگي شامل عنصري از زنانگي است و بر عكس زنانگي مستلزم عنصري از مردانگي است تا تعادل حفظ شود.
يين و يانگ تجليات متضاد با هم دائو هستند و تجليات عيني شان زمين و آسمان است. از آميزش يين و يانگ پنج عنصر به وجود مي آيد و اينها نيز به نوبه خود اساس «ده هزار چيز»ند:[يعني ]تجلي.
فمينيسم متجدد در پرتو تشريع ديني
تشريع ديني در اين متن اشاره دارد به قوانيني كه مستقيماً از آسمان وحي شده اند، مانند احكام ده گانه يا تشريع موجود در قرآن يا قوانين ديني و اجتماعي اي كه عمدتاً با الهام گرفتن از يك وحي خاص تدوين شده اند . از يك ديدگاه متجددانه و غيرديني، تشريع ديني در هر سنت ديني اي به صورت افراطي اي «با تعصب جنسيتي» و «ناعادلانه» نسبت به زن به نظر مي آيد. زيرا اولويت به وظايف ديني يك زن به عنوان يك انسان و به كاركرد اجتماعي او به عنوان همسر و مادر داده شده است. ساختار اجتماعي اي كه مبتني بر يك تشريع ديني است مسئوليت ها و حقوق زنان و مردان را در قبال خدا و در درون اجتماعاتشان ترسيم مي كند. از سوي ديگر، نهضت هاي فمينيستي متجدد در صدد آنند كه حقوق و امتيازات را براي زنان تأمين كنند و تا حد زيادي از مسئوليت ها غفلت مي ورزند.
هدف نهضت فمينيستي متجدد مبارزه با ظلم هاي اجتماعي نسبت به زنان در اين دنيا و كسب تساوي اجتماعي، اقتصادي و سياسي با مردان دانسته شده است. اصول نهضت فمينيسم نه دغدغه ترس و عشق نسبت به خدا را دارد و نه دغدغه طلب نجات را. فمينيسم، به عنوان يك نهضت غيرديني كه مبتني بر ظلم هايي است كه ناشي از نظام هاي اقتصادي صنعتي دوران متجدد است، ديدگاه تشريع ديني را ناديده مي گيرد. زيرا اين تشريع فرديت و آزادي را محدود كرده و بر انجام وظايف مردان و زنان در قبال خدا بيش از وصول به حقوق فردي تأكيد مي كند.
غرض تشريع ديني چيست؟ اولاً، نجات نفوس از هلاكت در زندگي اخروي و ثانياً حفظ توازن و انسجام در جامعه در اين دنيا با توجه به آنچه كه در وراي آن نهفته است. احكام شرعي، بايد ضرورتاً متوجه كم ترين مخرج مشترك بشريت باشد. «اكثر مردان (و زنان) بايد به سوي بهشت سوق داده شوند.» اكثر نفوس محتاج چارچوبي محكم اند كه در آن زندگي شان را هدايت كنند و ثبات اجتماعي را حفظ كنند. خدا نفوس  ما را مي خواهد و او با رحمت آن را براي ما تسهيل مي كند، آن هم با فراهم كردن اين چارچوب از طريق تشريع ديني.
تشريع ديني هر سنتي ازدواج، توليد مثل، ممنوعيت زنا و حفظ نهاد خانواده را مقرر كرده است. اين بدين دليل است كه حداكثر تعادل اجتماعي بستگي به حفظ خانواده هاي مستحكم دارد، چرا كه اين واحد اساسي بنيان همه جوامع است.
نهادهاي خانوادگي مستحكم از طريق ازدواج هاي مستحكم شكل مي گيرد. نه تنها پيوندهاي هميشگي بين يك زن و شوهر براي يك خانواده با ثبات و توسعاً، براي يك جامعه با ثبات نقش محوري دارد، بلكه روابط يك زن و يك مرد نماد عميقي از روابط يك انسان و خالق اوست. عشق مرد نسبت به زن منعكس كننده عشق بنده، يا مخلوق به پروردگار خود است. هنگامي كه مردي به زني مي نگرد بازتاب جمال خدا را مي يابد. هنگامي كه زني به مردي عشق مي ورزد، از طريق آن مرد هرچه بيشتر به خدا عشق مي ورزد. همان گونه كه در بريهادارانياكا اوپانيشاد گفته شده است: «مخلوقات عزيز شده اند، نه بدان خاطر كه شما بتوانيد به مخلوقات عشق بورزيد، بلكه تا بتوانيد به خدا عشق بورزيد.» بنابر اين، نهاد خانواده صرفاً وسيله اي براي توليد مثل نيست بلكه بخشي از طرح و تدبير الهي است و اهميت اساسي  در همه ساختارهاي ديني و ساختارهاي اجتماعي ملازم آنها دارد.
از منظر رمزپردازي، نقش مرد به عنوان مقام معنوي خانواده اش، متناظر با قطب فعال، يعني روح مطلق، است حال آن كه نقش زن متناظر با قطب منفعل، يعني نفس، است. اين انعكاس روح مطلق و نفس در تركيب خانواده دال براين نيست كه نقش زن در نهاد خانواده منفعلانه است؛ در واقع، از ديدگاه وظايف خانوادگي و ديني اش يك نقش فعال است. اين نمونه هاي اعلاي معنوي روح و نفس چيزي نيستند كه از بيرون بر ازدواج تحميل شوند، بلكه در طبيعت امور و در چارچوب سنتي نهفته  اند و بنابر اين تا همين اواخر بخشي از نگرش جمعي در هر تمدني بوده است، ولو اين كه چنين رمزپردازي اي ضرورتاً در آگاهي هركس وجود ندارد.
در طي قرون اين زنان بودند كه به ثبات اجتماعي كمك كرده اند، نه تنها از طريق مادر بودن بلكه نيز با انجام آداب و شعائر مورد توصيه دينشان در خانه. اين امر به ويژه در مورد دين هندو، دين بودا و يهوديت اهميت داشت. در جهان مسيحي اين زنان بودند كه علي الخصوص در قرون وسطي و حتي تا روزگار ما بيش از مردان به مراسم عشاء رباني مي رفتند و بدين سان آن پيوند مهم و حياتي با عالم بالا را براي خانواده حفظ مي كردند. در جهان مسلمان كه هر زن و مردي مي تواند نماز روزانه را مستقل از هر واسطه اي به جا آورد، نقش زنان در شعاير ديني روزانه در خانه اهميت كمتري از ديگر تمدنها نداشت. مرد مسلمان تشويق شده كه در مسجد نماز بگزارد، و زن را در خانه بگذارد تا مطمئن شود كه خانه نيز مكاني براي عبادت است. زنان پرهيزكار در اسلام حافظان شعله ايمان در خانه اند، حال آن كه ايمان مردان بيش تر اشتراكي و جمعي است. فريتيوف شووان اشاره كرده است كه در پايان اين دور بشريت، معنويت بيشتر در زنان شايع خواهد بود تا مردان.
اما، كاركرد و وظايف اصلي يك زن به عنوان يك مادر و همسر در اسلام بيش از هر سنت ديگري معين و روشن شده است. مادر بودن به ويژه در اسلام گرامي داشته شده و وظيفه يك زن، همان گونه كه قبلاً ديديم، پس از انجام فردي وظايف ديني اش و معاشرت مددكارانه با شوهرش، اين است كه فرزندانش را طوري بار بياورد كه مسلمانان بالغ، پرهيزكار و مسئولي شوند. «بهشت زير پاي مادران است» حديث معروفي است.
مقام زن و گذر زمان
مفهوم غربي متجددانه از تاريخ به عنوان جريان پيوسته اي از پيشرفت تمدن بشري به سوي جهاني آرماني توسط نظريه تكامل داروين در قرن نوزدهم تقويت شد. اما، حكمت سنتي به ما مي آموزد كه تاريخ جريان دوري دارد و در طي زمان فرازها و فرودها دارد و عصر ما مي تواند به مارپيچي رو به پايين تشبيه شود. ايمان به پيشرفت مادي مستمر تا همين اواخر مسلم دانسته مي شده است. مهارت در كشتار جمعي، نابودسازي گسترده مام زمين خداداده مان، همراه با كشفيات عملي اي كه به انسان ها امكان دخل و تصرف در وجود خود حيات را مي دهد، اكنون ايمان خدشه ناپذير پيشين مان به پيشرفت و علم متجددانه را زير سؤال مي برد. در عين حال هنوز، ترقي در پزشكي و فن آوري دانشمندان را براي اكثر غربيان مبشران پيشرفت مي كند.
هنگامي كه تاريخ به صورت دوري ديده شود نه به صورت خطي، از نظر هر سنتي، من جمله آن سنت هاي به اصطلاح «پيش از تاريخي»، دوران ما به سرعت در حال نزديك شدن به حضيض يك فرود است.
بدين سان، از منظر فمينيسم متجددانه، حاملان چهار دين بزرگ مورد بحث اگر در پس زمينه فساد زمانه شان ديده شوند به صورت چشمگيري مصلحان اجتماعي تندروي بودند. به عنوان مثال، بودا تقاضاي شاگردش آنانده را پذيرفت و اجازه داد تا، علاوه بر فرقه اي از مردان راهب، فرقه اي نيز از زنان راهب به وجود آيد و بدين ترتيب بديلي براي خانه نشيني در اختيار زنان نهاد. عيسي زنان را در زمره پيروانش جاي داد و از تماس بازناني كه در آن زمان در پايين ترين طبقه اجتماعي بودند استقبال مي كرد. با ظهور اسلام، شأن زنان در عربستان بسيار بالا رفت. زنان سهمي از ارث به دست آوردند، براي بيوگان مقرري تعيين شد و زنده به گور كردن دختران تحريم شد.
همان گونه كه قبلاً گفتيم، دين هندو كهن ترين سنت ديني زنده در جهان امروز است. پيش از دوره گوپتا (قرن چهارم تا ششم ميلادي) قوانيني كه براي تنظيم ازدواج و طلاق وضع شده بود از دوره هاي بعدي سخت گيري بسيار كمتري داشت. طي اين دوره، معابد بسياري ساخته شدند و قوانين مانو به اجرا گذاشته شد. اين كتاب مجموعه اي از قوانين شرعي است كه به هجده مقوله از امور شرعي، منجمله حقوق و وظايف زنان مي پردازد. ازدواج درون كاستي به زودي به صورت روبه افزايشي كاهش يافت و ازدواج كودكان و مراسم سوتي (خودسوزي زن پس از مرگ شوهرش) به وجودآمد و با گذر زمان هرچه بيشتر رواج يافت. ريگ ودا نشان مي دهد كه زنان جايگاه مهمي در خانواده و اجتماع داشته اند. نه تنها نقش همسر و مادر اهميت فوق العاده اي داشت، بلكه سير و سلوك فكري و معنوي زنان مورد اذعان قرار گرفته و تشويق شده است. مراسم تشرف اوپانايانه كه نشانگر آغاز مطالعات ودايي است هم در اختيار مردان بود و هم در اختيار زنان. برخلاف دوره هاي بعدي، تحصيل مانع ازدواج نبود. برعكس، تحصيل لازم بود، چرا كه علم به آداب لازم بود تا شخص بتواند در فعاليت هاي ديني شركت كند، فعاليت هايي كه مشتركاً توسط زن و شوهر انجام مي شد. نقش هاي ديني و تحصيلي زنان به تدريج در متون برهمانا به حاشيه رانده شد، متوني كه عمدتاً مربوط به وجه شعايري قرباني بود. متخصصان اجراي مراسم مذهبي تبديل به معلمان شدند و شكاف بين مردان و زنان وسيع تر شد. بدون يك تعليم و تربيت صحيح ودايي، شركت در قرباني ها امكان نداشت و زنان به تدريج در فعاليت هايي كه بيشتر به خانه مربوط مي شد تعليم و تربيت مي يافتند.
اگر اعاده حقوقي را كه قرآن به زنان اعطاء كرد با بدرفتاري هاي حيرت انگيزي كه بر زنان در عربستان در طي دوره پيش از اسلام تحميل شده بود مقايسه كنيم درمي يابيم كه تشريع اسلامي شأن اجتماعي زنان را بسيار بهبود بخشيده است. درباره مسأله قانون تعدد زوجات و ارث در اسلام و نيز پوشش زن به ويژه در غرب قلم فرسايي بسيار شده است. حوزه مقاله فعلي به ما اجازه نمي دهد كه وارد اين موضوعات كه به ويژه، نه فقط از جانب فمينيست ها بلكه به طور كلي از جانب اكثر غربيان بدفهميده شده است بشويم. اساس تشريع اسلامي، مانند همه تشريع هاي ديني، از آسمان وحي شده است و بايد از منظر هماهنگي ضروري اجتماعي، نقش هاي تكميل گرانه مردان و زنان، اهميتي كه به ثبات واحد خانواده داده شده است و عدم تعادل اجتماعي مردمي كه مخاطب اين وحي اند بررسي شود. اصل تشريع نگه دارنده در اسلام شامل اجتناب از آميختگي دو جنس، به ويژه نزديك يا بعداز بلوغ است. از اين رو اين تشريع معطوف به نقطه ضعف مردان است و درصدد تسهيل مسئوليت هاي مردان در زندگي عمومي است. ستم كردن بر زنان يا تحت انقياد درآوردن آنان هرگز يكي از اهداف قانون ديني نبوده است. مي توان نوعي سخت گيري و تفسير ظاهري در مورد قوانين ديني، همراه با قبول آداب و رسوم فرهنگي منطقه اي در نواحي عديده و متنوع جهان كه اسلام در آنها ريشه دواند را در سرتاسر دور تاريخ اسلامي ديد، كما اين كه در دين هندو و مسيحيت نيز چنين امري قابل مشاهده است.
گرچه زنان در جوامع سنتي شايد هميشه از آزادي و غالباً از تعليم و تربيتي كه نوادگان مؤنث شان بايد براي آن مبارزه مي كرده اند بهره نبرده اند، بايد گفت كه مادران ما از طريق صنايع دستي سنتي كه نمايانگر رمزهاي غني جهان است به حكمت دسترسي بيشتري داشتند. آنان در زندگي روزمره شان پيوندهاي محكم تري با طبيعت داشتند و بيشتر كارهاي خانگي شان بيرون از خانه همراه با ديگر زنان انجام مي شد. احتمالاً حبس شدن در فضاي خانه بيشتر به حكم زمان و حجم وظايف خانگي اي كه بايد انجام مي شد بود تا به حكم مردان خويشاوندشان. عبادت و فضيلت در آهنگ وجودشان يكي شده بود و آنان علي القاعده از امنيتي كه از طريق خانواده هاي گسترده و اعضاي مرد خانواده كه نقش حمايتگري داشتند فراهم مي شد بهره مي برده اند. اكثر زنان در كارهاي دستي خانگي نظير كوزه گري، گلدوزي، سبد بافي و بافتني مهارت داشتند و علي القاعده در خانه هاي سنتي شان يا در خيمه گاه هاي چادرنشيني بيش از امروز با زيبايي احاطه شده بودند. نزديكي سالم آنان به طبيعت و ضرباهنگ فصول بايد زندگي روزانه بهنجارتري را در قياس با زندگي اي كه اكثر غربيان امروزه دارند برايشان فراهم كرده باشد.
صنعتي شدن ،اين زندگي را از ميان برد، ابتدا در اروپا و آمريكاي شمالي و به تدريج در سرتاسر جهان. قطب يانگ يا فعال از ضبط و مهار خارج گشت. اين آشوب اجتماعي همان قدر زنان را تحت تأثير قرار داد كه مردان را كه مسئول به وجود آمدن آن بودند. نظام خانوادگي گسترده را از هم گسيخت و براي زنان در خارج از خانه كار فراهم كرد. كار و مهارت ها تكه تكه شدند و زنان طبقه پايين تر را به صورت طفيلي درآوردند و زنان طبقه بالاتر كه احتياجي نبود كه براي ادامه حيات كار كنند، تبديل به عروسك هاي بريده از انسانيت شدند. ضرباهنگ طبيعي زندگي سنتي و اجتماع از ميان رفت و مصرف گرايي انبوه به ويژه زنان را هدف گرفت.
نهضت فمينيستي متجدد
با ظهور انقلاب صنعتي و مكانيزه شدن، به ويژه مكانيزه شدن صنايع نساجي، نياز به كار بيشتري بود تا تقاضاي كالا در بازارهاي طماع و روبه گسترش را بالا نگه دارد. زنان در كارهاي مكانيكي، بي معنا و غيرانساني در كارخانه ها به مردان پيوستند. تحت چنين شرايطي، زنان مسلماً استحقاق حقوق مساوي، ساعات كوتاه تر و حق رأي داشتند. اما توجيه كل نظام سرمايه  داري مبتني بر حرص براي كالاهاي مادي و نگرش اجتماعي جديدي كه ارزش هايش ديگر معنوي نبودند بلكه هرچه بيشتر ماده گرايانه و فردگرايانه بودند هم چنان مسأله است. زنان به اين روند كه احتمالاً به تحريك مردان پديد آمده بود كشانده شدند (در عالم صغير، يانگ عنان گسيخته و ييني كه ظرفيت كافي ندارد) اما، در سطح اجتماعي، نيز بايد به خاطر از دست دادن بصيرت نسبت به امر اساسي در زندگي و تعقيب شادي مبتني بر منفعت اين جهاني ملامت شوند. در آن زمان در جامعه غربي يك انحطاط سريع در آداب و رسوم نيز وجود داشت. با كم اهميت شدن دين، نقش زنان دوباره ارزيابي شد و كل حوزه اساسي دين و ارزش ها در خانه كه زن حافظ آن بود اكثر معناي خود را از دست داد. همين كه زنان از خانه بيرون آمدند، نه تنها نهاد خانواده به تدريج از ميان رفت، بلكه اين پناهگاه محكم كه خانه بود كمتر و كمتر مكاني براي ملاقات بيشر و خانه گشت. در زمان ميل به تملك و موفقيت در زندگي ما را آن قدر از خدا، از مركزمان و از خانواده هايمان دور كرده است كه زندگي مردان و زنان خالي شده است.
جامعه نوين تقاضاي جديدي از زنان داشت، بي آن كه مابه ازاي آن را كه آشكارا استحقاقش را داشتند به آنها بپردازد. به علاوه، طبيعي بود كه زنان بخواهند در به كار انداختن اين جامعه در حال تحول سهيم باشند و از رفاه مادي بي سابقه آن بهره ببرند. در عين حال، توسعه شهري و صنعتي شدن دست اندركار زوال سريع زندگي و ارزش هاي خانوادگي بود. خانواده، كه اساس يك جامعه باثبات است، بسياري از نقش هاي سنتي اش را از دست مي داد. مدارس و مراكز كار كودكان تربيت آنها را به عهده گرفتند. ايمان ديني از زمان رنسانس و عصر عقل مدام روبه افول بود و با پذيرش وسيع نظريه تكامل داروين به حضيض خود رسيد. نقش زن، عمدتاً در مراكز شهري، در حال دگرگوني بسيار سريع بود. شهرهاي كوچك و آرام به تدريج با مهاجرت مردم از روستاها به آن جا تبديل به شهرهاي پرسروصدا و كثيف شدند. در روستاهاي اروپا ثبات اجتماعي مبتني بر سنت مسيحي حداقل تا حد خاصي حفظ شده بود و به مردان و زنان اجازه داده بود تا زندگي اي را سپري كنند كه، گرچه از لحاظ مادي توان فرسا و غالباً پر از رنج بود، به نجات در لحظه مرگ مي انجاميد. مهاجرت از روستاها به شهرها همه اين ها را نابود كرد. كشمكش هاي مادي در مناطق شهري قارچ گونه معمولاً كمتر توان فرسا نبود و ثبات نهاد خانواده در خطر بود. بدين سان علت وجودي مردان و زنان زير سؤال رفت.
اصول و احكام نهضت فمينيستي متجدد، همان گونه كه در مقدمه خاطرنشان كرديم، مبتني بر عقلانيت متجدد جامعه است. اين نهضت گرچه نهضتي جمعي است، شور و اشتياق خلل ناپذيري براي حقوق فردي دارد. دل مشغولي هاي فمينيست ها، مانند دلمشغولي هاي ديگر نهضت هاي اقليت ها، متمركز بر حقوق فرد است، نه بر نفع بزرگ تر جامعه. موفقيت فردي و تأمين حقوق مساوي براي نهضت فمينيستي در اولويت است. نهضت فمينيستي، به عنوان نتيجه انحطاط دين و اغتشاش اجتماعي ناشي از آن در اروپاي مسيحي و يهودي، گرچه در سطح خاصي در سياق غيرانساني شدن مردان و زنان قابل فهم است، به صورت اجتناب ناپذيري با ارزش هاي سنتي از در ستيز درآمد.
نويسنده : فاطمه جين كيس ويت
ترجمه از : دكتر فروزان راسخي

انديشه
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
آموزشي
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شوراها
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
معلولين
موسيقي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
انفورماتيك
همشهري جهان
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |  
|  شوراها   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   محيط زيست   |   معلولين   |   موسيقي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |  
|  صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |