جمعه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۰۵۱
هنر
Friday.htm

گفت وگو با علي گلستانه؛ نقاش
خاكستري هاي رنگين
نمايشگاه نقاشي هاي علي گلستانه در خانه هنرمندان كه در واقع مروري است بر دوره هاي مختلف نقاشي او، باعث شد كه با او به گفت وگو بنشينيم. برخي كارهاي علي گلستانه مرا به ياد طبيعت بي جان سزان مي اندازد. نورهاي شفاف و ساكت در حجم وسيع مناظر و فيگورها و پرتره ها يكباره در ميان تيرگي ها خودنمايي مي كنند. مناظر اگر چه تيرگي هاي خاكستري خود را ـ به دليل تركيب زياد رنگ ها - دارند، اما فضاي نقاشي هاي اواخر دوره امپرسيونيسم را يادآوري مي كنند. يعني رنگ ها در لحظه فقط سطوحي از فضا را به نمايش مي گذارند. نقاشي هايي كه با مداد رنگي كشيده شده در عين اين كه خطوط خشن و اكسپرسيو تشكيل دهنده آن ها هستند ولي در خود آرامش نقاشي هاي امپرسيون را دارند. همه چيز در لحظه اي شكل گرفته كه در يك ساعت از روز اتفاقي مثل خم و راست شدن يك فرد اتفاق افتاده. پرتره ها بيشتر به نقاشي هاي اكسپرسيو دوره اوليه نزديك تر و حس و حال افراد را در لحظه وقوع تجسم مي بخشند. هر چند مناظر تابع اين قانون نيستند اما تمايل زياد نقاش به سوي اكسپرسيونيسم انتزاعي در برخي آثار ديده مي شود. برخي مناظر با وجود آنكه كمپوزيسيوني قوي دارند ولي نشان دهنده تابعيت احساسي و لحظه اي هنرمند هستند.
ليلا نقدي پري
003805.jpg

• مجموعه اي از نقاشي هاي به نمايش در آمده مربوط به دوره اي است كه شما در ايران نبوده ايد. براي تحصيل رفته بوديد؟
نه نمي توان گفت براي تحصيلات دانشگاهي، بلكه براي مسافرت و ديدن شهر و خيابان و موزه و. . . البته اين خودش براي من تحصيل بود، بعدها فهميدم خود فرنگي ها هم به اين نوع تحصيل خيلي اهميت مي دهند. كار هم مي كردم يعني نقاشي و گرافيك و چاپ را براي پول در آوردن ادامه مي دادم.
• مجموعه اي از آثار شما به خصوص پرتره ها و فيگورهاي نقاشي هاي دوران آخر به امپرسيونيسم و برخي از آثار سزان و فوويست ها را به دليل نوع رنگ گذاري و استفاده از خطوط حاشيه اي يادآوري مي كند. اين آثار مربوط به چه دوره اي از زندگي كاري شما است و چرا به اين شكل نمود پيدا كرده است؟
اين فيگورهايي كه شما مي گوييد مربوط به كارهاي دوره دانشكده است. فقط همين. در مورد سزان و بقيه هم، نقاشي را كسي قباله نكرده. هر كسي نقاشي مي كند به خصوص ما كه به عنوان ايراني سابقه نقاشي داريم. يعني هم رنگ و هم طرح و هم همه چيز را درباره آن ها خوب مي فهميم. بعد هم يك نقاش چيزهايي را مي بيند و خوشش مي آيد كه آن را تكرار كند، كه خودش را راضي كند. ولي اين ها اصلاً شبيه به هم نيستند. چون دو تا آدم متفاوتند. نقاشي من هم هيچ ربطي به سزان ندارد.
• يعني شما فقط تحت تاثير حسي اين نقاشي ها را كشيده ايد.
بله تاثير حسي بود. من از آن كار خوشم آمد. خيلي هم خوب بوده و خوب كار كرده و به خصوص اين نقاشاني كه نام برديد و من اسمشان را نمي برم، خيلي ساده فكر مي كردند و ساده هم مي ديدند. اما ما ايراني ها به علت پيچيدگي هاي روحي مان نمي توانيم آن گونه باشيم.
• اين سادگي در كارهاي شما هم هست البته نه در نوع تاثيرگذاري رنگي بلكه در نوع نگاه شخصي شما.
شما از من تعريف مي كنيد. آن سادگي قدرت است. من خودم فكر نمي كنم اين قدر ساده باشد ولي اگر رسيده باشم كه واقعاً خوشحالم. حالا چرا فكر نمي كني كه من مدادرنگي را با خودم همراه مي بردم و از همان چيزهايي كه مي ديدم طرح بر مي داشتم. من روي طرح هاي مدادي اسپانيا كه مربوط به ۱۵ يا ۱۶ سال پيش است خيلي تعصب دارم و تكيه مي كنم. اما در مورد كارهاي رنگ روغن نه. در همه دنيا هنرمندان در قطع كوچك كار مي كنند كه بيننده را تحت تاثير قرار داده و كارشان فروش برود. من هم همين كار را مي كردم. اين نمايشگاه چون مرور بر آثار است مربوط به دوره هاي مختلفي است كه تنوع آن گاهي منجر به تضاد مي شود. اين گالري با وجود آنكه بسيار بزرگ است و من دوستش دارم، براي مرور بر آثار بسيار كم است.
• مناظر شما اگر چه تيرگي خاكستري خود را دارند و شيوه و پالت شخصي شما در آن ديده مي شود، اما وجه تشابه آن ها با فضاسازي نقاشان امپرسيونيست ما را به فضاي فيگورهايي كه در موردشان صحبت كرديم، خيلي نزديك مي كند. چرا يك باره برخلاف دوره قبل پالت رنگي تان شخصي مي شود؟
خاكستري واژه قشنگي نيست، مثل ليسيده، ماسيده يا گلي مي ماند. خاكستري يعني اين كه كار من مطلق بد است.
• اين ويژگي آثار شماست، خاكستري هم رنگ است.
رنگ است، ولي خاكستري بد است.
• شما چه پيشنهادي مي كنيد. آيا با رنگ هاي تركيبي موافقيد؟
آره اين را قبول دارم. وقتي مي گويي خاكستري يعني كار من را نپسنديده اي. من هنوز به يك اصل ثابت در رنگ نرسيده ام. از رنگ خوشم مي آيد اما در عين حال از آن فرار هم مي كنم. در كارهاي من آن قدر گوناگوني هست كه نمي شود درباره رنگشان حرف زد. از رنگ هاي تركيبي خوشم مي آيد، براي اين كه رنگ هاي تركيبي گاهي رنگ هاي عجيب و غريبي به آدم مي دهد كه فقط در نقاشي مي توان ديد.
اين تركيبات را در نقاشي اصطلاحاً مي گويند خاكستري! و وقتي كنار هم مي نشينند خودشان را نشان مي دهند. من از اين رنگ هاي پيچيده خوشم مي آيد. اين اواخر فكر مي كنم فقط دو يا سه رنگ در نقاشي كافي نيست. بلكه بايد مدام رنگ بگذاري و پاك كني. گاهي رنگ هاي عجيب و غريبي هم به دست مي آيد. اين نقاشي شما را متمايز مي كند. چرا كه اين كار در آبرنگ به طور معمول اتفاق نمي افتد. اين وسواس براي رسيدن به تركيب رنگي دلخواه آن هم در آبرنگ مختص شماست.
• در حرف هايتان درباره چرخه رنگي آثارتان هم صحبت كرديد. در واقع از يك فضاي رنگي شروع مي كنيد به خاكستري مي رسيد و در نقاشي هاي آخر به رنگ ها حتي از لحاظ تركيبي ناگهان تغيير مي كند. آن تيرگي جاي خود را كم كم به شفافيت و خلوص مي دهد، اين تجربه را سال ها پيش و در دهه شصت هم داشته ايد.
من هنوز بدهكار خواهش هاي خودم از نقاشي هستم. گاهي از يك كار بسيار رنگي به يك كار ساده مي رسم. بيشتر مناظري كه مي بينيد، مناظر خانه من است. به هر شكل تا به اين سن هم كه رسيده ام فكر نمي كنم به آخر نقاشي برسم، وقتي يك احساس و يك خواهش فروكش مي كند، دنبال يك كار ديگر مي روم.
• يك دوره اي از نقاشي هاي شما كه ظاهراً در اسپانياست به سراغ مداد رنگي مي رويد. مشخصه اين دوره، خطوط خشن و برون گرا همراه با هيجاني اكسپرسيو است. البته نوع انتخاب موضوع كه يك لحظه از زمان انجام كاري مثل تابلوي كشتزار و انتخاب نوع رنگ ها هم مرا به اين نوع نگاه مي رساند. چطور اين فرم خشن در دوره بعدي به يك نگاه نرم تبديل مي شود؟ تا جايي كه به وسواس در دست يابي به رنگ مبدل مي شود.
نقاشي كه با بي پولي در خارج زندگي مي كند، بايد يك وسيله اي تهيه كند كه ارزان باشد.
وسيله اي از مدادرنگي ارزان تر هم نيست. ضمن اين كه مي تواني هرجا كه خواستي راحت نقاشي كني. جا گير هم نيست و چون نمي توان انبارش كرد بايد فروخته شود. پس بايد كوچك كار كرد و زود به نتيجه رسيد. در اين شكل مي گوييم دست نقاش قوي است چون آن را مهار نمي كند. به اين بافت كار مي گويند. همه هم اين را مي پسندند. البته بعد متوجه شدم كه چون مدادرنگي كم تر كار مي شود، بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد. البته مي توان با مداد رنگي كارهاي بزرگ هم كشيد و من هم در فرنگ كارهاي بزرگ نقاشي كرده ام. ولي كار بزرگ بايد قاب شود و پشت شيشه برود، پس سنگين مي شود، در اين صورت مگر اين كه كسي خيلي پول دار باشد و از كار خوشش بيايد كه آن را بخرد. اما در مورد خط، خشن نيستند. البته در آنجا هم به من مي گفتند كه خطوط نقاشي هايت خيلي خشن است. شايد به دليل مشكلات زندگي بوده. اين كارها بايد فروش مي رفت تا بخشي از مشكلات زندگي مان كه خيلي كوچك و حقير است برطرف شود. گاهي كاغذ پاره مي شد. بعد از اتمام نقاشي ها يك نمايشگاه گذاشتم كه خيلي از آن استقبال شد ولي با آنكه خيلي هم نوشتند، مشكل مرا حل نكرد. به ايران كه آمدم، كارهاي آبرنگ را شروع كردم. اينجا وسيله زيادتر بود. كاغذهايي كه انبار كرده و رنگ هايي كه ارزان تر خريده بودم، اينجا به كمكم آمد و كلي هم نمايشگاه گذاشتم.
• فكر نمي كنيد در نقاشي هاي منظره و آبرنگ ها به فضاي آبستره نزديك مي شويد؟
در نسل ما هميشه مي گفتند هنر نو آبستره است. پس همه سعي مي كردند، نقاشي را انتزاعي كنند به چند دليل يكي اين كه نقاشي آبستره را نمي فهميدند، يا اين كه از آدم كشيدن مي ترسيدند، من دلم مي خواست در اين نمايشگاه پرتره بگذارم، ولي گفتند منظره بهتر است چون ايراني حاضر نيست صورت كس ديگري را بخرد و در خانه اش بگذارد. من اصلاً فيگوراتيو نقاشي مي كنم، از بد حادثه اين جوري شدم. من هم گاهي انتزاعي كار مي كنم.
• در كارهايتان ديده مي شود كه از محيط و اجتماع تاثير گرفته ايد مثل تابلوي آلودگي هوا كه در فيلم خانه اي روي آب هم تاكيد زيادي بر آن شد. فكر مي كنيد هنر نيز مي تواند موثر بر اجتماع باشد؟
نه به آن شكل. گاهي غيرمستقيم مي تواند مثلاً با يك اثر خوب و زيبا روح مردم را آرام كند. در مورد تابلوي اشاره شده هم من رنگ هايش را دوست دارم و خودم و پسرم را كشيدم. بعضي نقاشان غرب با فرضيه هاي اجتماعي و سياسي كار مي كنند. مثل ژان فرانسوا دوميه كه من كارهايش را خيلي دوست دارم. يك نقاش انگليسي هم كه براي كودكان نقاشي مي كرد، لباس هايي كه در طرح هايش بود تا ۱۰ سال فرم لباس هاي كودكان آن دوره بود. به نظر من هنرمند اصلش بايد توانا باشد، موضوع و ظاهر مهم نيست. ممكن است يك نفر آدم چلاق بكشد و تو خوشت بيايد و برديوار اتاقت هم بزني. چه اشكالي دارد موضوع وقتي توانا است اصل و ريشه هنر هم درست است. حرف من اين است كه آدميزاد همه چيزش خوب است و وقتي نقاش احساسات شخصي اش را وارد كار مي كند كارش لوس و ليسيده خاكستري مي شود. نقاشي خيلي والاتر از اين چيزهاست. به نظر من نقاشي بايد خود اتفاق افتاده باشد. مثل آبرنگ كه ديگر مهار در دست تو نيست. وقتي صورت يك آدم را مي خواهي بكشي، بايد يك چيزي از صورت او داشته باشي و بعد با چيزهايي كه در تصورت و آبرنگ هست به روي كاغذ بياوري. خود اتفاق افتادگي در نقاشي آرامش و راحتي مي دهد و بايد با همان بي خيالي و راحتي كار كرد.

به بهانه برگزاري نمايشگاه كالي گرافي ابوالفضل ابراهيم شاهي
بي تفاوتي هدفمند
003820.jpg
شهروز نظري
زماني كه منطقه خاورميانه درگير مناقشات نظامي و سياسي بي سر و تهي شده است و همه و همه از اقتصاديون و سياسيون براي تطبيق خود با شرايط و يا تحليل و تجزيه اين حادثه مي كوشند، وقتي به نگارخانه سعدآباد مي روي گويي اينجا جزيي از همين خاورميانه نيست، هنرمندش بي توجه به آنچه پيرامونش مي گذرد به خلق آثاري پرداخته كه ريشه هايش را بايد در خاورميانه آرام باستاني بيابي، تا امروز مشوش اش.
اين خصيصه را در بسياري از اهل فرهنگ و هنر اين بوم ديده ايم، آنها مي دانند كه جنگ ها و مناقشات فقط چند صفحه اي از روزنامه ها و تاريخنامچه ها را پر خواهند كرد و آنچه مي ماند ميراث فرهنگي هر ملت است بي نگاه به زورمندي ها و جاه طلبي ها و تزويرها. اين سياسي گريزي، اين اجتماع ناپذيري هنرمند ريشه در سنت هاي ذهني ايراني دارد، همان گونه كه از نمونه هاي كلاسيك آن در ادبيات آغاز مي شود و پس از هدايت قرن بيستمي به هنرمند امروزي منتقل مي شود. شايد در اولين نگاه انزواي هنرمند به عنوان يك نقيصه تصور شود اما سكوت ايدئولوژيك و اين بي تفاوتي هدفمند نسبت به جريانات اجتماعي گذرا پايگاه او را وراي طبقات اجتماعي تثبيت كرده است. هنرمند ايراني در ذات تعالي جوست ولي دليلي نمي بيند تا آن را در ميانه زندگي پيرامونش جست وجو كند. تعالي او از جنس نگاه عاميانه به اشكال و مفاهيم و در نهايت همسو با زبان محاوره و رايج نيست، و بالطبع هنر ايراني پوپوليستي و مردمي هم نيست ـ ريشه هاي اين طبقه خواص را بايد در طبقه بندي هاي اجتماعي جامعه ايراني جست وجو كرد. روح هدايتگر و پيش قراولانه خردمند و متفكر ايراني، عملاً او را از طبقه عموم جدا مي كند و لطمات اين جدايي پس از طي دوره اي تاريخي بر پيكر هنر نو به عينه قابل مشاهده است زيرا هنرمند نوانديش در ايران هنوز از قراردادها و جايگاه اجتماعي هنرمند سنتي در گفت وگو با جامعه اش پيروي مي كند.
اين پيروي حتي در نگاه ابراهيم شاهي با وجودي كه سعي در ترميم فاصله ميان هنر و مخاطب دارد هويداست. او نيز از جايگاه هدايتگرش به عنوان يك مصلح اجتماعي با ارجاعات ادبي كلاسيك و مباحث زباني به گفت وگو مي نشيند. در حوادث هنري پس از نيمه دوم قرن بيستم مفاهيم زباني و كلامي تبديل به بخش اعظم و قابل توجه فرهنگ شده اند و از اين رو نگاه به نوشتار و كتابت به عنوان يك ماهيت مجزا و مستقل در هنرهاي تجسمي نيم قرن اخير مطرح مي شود، و آنچه امروز به نام كالي گرافي و تايپوگرافي مي شناسيم نتيجه همين تغيير نگاه به ماهيت كلامي است. هر كلمه تركيبي است از حروفي كه با قرارداد و تباني هاي جمعي ميان مردمان معني مي يابد. فيل را اگر مثالي بدانيم ـ از ف، ي، ل ساخته شده است و براي ما معنايي به ازاي موجودي عظيم الجثه خاكستري رنگ با گوش ها و بيني غريب و دندان هاي شمشيرشكل سفيدي به نام عاج دارد. حال اگر بخواهيم نسبت شكل فيل با تركيب اين سه حرف را بفهميم تنها چيزي كه عايدمان مي شود يك نشان و يك اتفاق نظر عمومي براي كدگذاري را مي يابيم.
و از اينجاست كه معجزه زبان در مجموعه اي از كدگذاري ها صورت مي گيرد. به واقع هر جمله يك مجموعه از قراردادها و نشان هايي است كه به گونه اي زباني و كلامي و طي زماني متمادي ميان جمعيتي پذيرفته شده است. اين نمايشگاه با جدي گرفتن تحولات نوشتاري در هنر غرب اما با حضور آنچه به نام كتابت مي شناسد ما را درگير مبحثي مي نمايد كه جاي خالي آن در بخش حرفه اي و آموزش آكادميك ملتي چون، كه وجودش وابسته و بلافصل به ادبيات است به شدت احساس مي شود. (وابستگي هويت ملي ما به هنر هيچ ارتباطي به مردمي بودن هنرمند ندارد. ) ابراهيم شاهي با واژگان و جمله برخوردي چندگانه دارد، بعضي جملات با حفظ ماهيت خانشي (خوانشي) خود در پيچش ها و چرخش هاي زيبايي شناسانه درگيرند، كه سنتي ترين برخورد او با حروفند. در نوع ديگر كه ريشه در دريافت هاي گرافيكي او از حروف دارد از ماهيت ادبي حروف و جمله و حتي شكل بصري آن منتزع مي شود و ما در مواجهه با اشكالي هستيم كه بيشتر ياد و خاطره آبستراكسيون و تجربه هاي خطي دهه ۳۰ و ۴۰ هنر نو ايراني را زنده مي كند. اما آنچه برخورد نهايي او با حروف به حساب مي آيد و در مجموعه رودرروي ما متاخر نيز به نظر مي رسد، كشف زيبايي هاي بصري حروفند، او از معناي قراردادي ميان مردمان جدا شده و به ذات فيگوراتيو حروف مشغول مي شده هر حرف به جز صوت و لحني بياني داراي يك شكل است. و يافتن بيان بصري گاه كاملاً در تناقض با بيان واژگاني است و حال در يك جمله، با انبوهي از اشكال و فرم هاي فيگوراتيوي برمي خوريم كه نقطه قابل توجه نگاه ابراهيم شاهي است به نوشتار.
اما چرا اين نگاه را قابل نقد و واجد توجه مي دانم؟ نزديكي معناي بصري ـ فرمي جملات با معناي ادبي نشان از ممارست و توجهي خاص به ادبيات نزد اوست، كه در چند تابلو از آثارش به عينه ديده مي شود. نگاهي به متن تابلوها و دقتي كه در گزينش بخش هايي از شاهكارهاي كلاسيك ادبي خرج شده است، نشان از شناخت تخصصي او از مبحث ادبيات در هنرهاي تجسمي است.

نقد سيما
جوجه و آخر پاييز
نگاهي به سريال هاي تلويزيوني
003815.jpg
رضا آشفته
اين روزها شبكه هاي تلويزيوني همه جور سريال و فيلم سينمايي را پخش مي كنند.
اگر كمي بخواهيم منصفانه نگاه كنيم، شايد در حد انتظار خيلي ها باشد. شايد در اين بين بعضي ها هم باشند كه اصلاً از اين سريال ها خوششان نيايد و دلايلي هم داشته باشند كه مسلماً به گوش برنامه سازان نخواهد رسيد تا آنها رويه بهتري را در پيش بگيرند و برنامه هاي جالب تري را بسازند.
دوران سركشي هفته هاي پاياني خود را طي مي كند و خيلي ها از اين سريال خوششان آمد براي آنكه تحليل روانشناختي و جامعه شناختي قوي اي پشت جريانات زندگي روناك قرار داده شده بود. اگر تلويزيون اجازه پخش به چنين سوژه منتقدانه اي داد، اعتباري براي خود جذب كرد. چون از اين قبيل سريال ها جزء استثنائاتي است كه كمتر اجازه پخش مي گيرند. در صورتي كه دوران سركشي خيلي ها را از مخمصه فرار نجات داده است، بايد از دختراني كه تحت تاثير اين سريال قرار گرفته اند و از اقدام به فرار چشم پوشي كرده اند، پرس وجو شود.
سريال فرمان هم كه از شبكه ۲ پخش مي شود، هر چند به لحاظ زيبايي شناسانه مطرح نيست، اما به لحاظ مضمون عام پسند خود مورد توجه خيلي ها قرار گرفته است. شايد حضور فتحعلي اويسي، اسماعيل محرابي، فريماه فرجامي، فخري خوروش، سياوش طهمورث و ديگران عامل مهمي در جذب مخاطبان باشد. اينها در موقعيت هاي نه چندان پيچيده مسائل خانوادگي و اجتماعي را بازي مي كنند تا ضمن سرگرم كننده بودن، پيام اخلاقي نيز به تماشاچيان خود بدهند.
زيرگذر هم هر شب از شبكه ۵ پخش مي شود، در فضايي سنتي - يك قهوه خانه و گذر لوطي ها و. . . مي خواهد با نگاهي نوستالژيك ارتباط آدم ها را با توجه به سلايق سنتي معنا ببخشد. در اين سريال موضوعات انساني و اخلاقي محور كل قسمت ها است و البته حضور مرتضي احمدي نيز تا حد زيادي جاذبه ظاهري را ايجاد كرده است. البته درباره اين سريال حرف و حديث بسيار است، بايد سر فرصت درباره آن نوشت.
بانكي ها هم هر شب از شبكه ۲ پخش مي شود. باز هم مهدي مظلومي، فرهاد آئيش، فلامك جنيدي، امير جعفري، مهدي صباحي، مريم سعادت، امير نوري و. . . اين بار به جاي يك روزنامه در يك بانك گرد هم آمده اند، تا خاطره خوش پارسال را تكرار كنند. اگر بانكي ها در حد و اندازه «بدون شرح» باشد كه همه قربان صدقه اين مجموعه خواهند رفت و اگر از آن پايين تر باشد همانند زير آسمان شهر به يكي از منفورترين سريال هاي ايراني تبديل خواهد شد. بايد كمي صبر كرد و آن وقت درباره بانكي ها به نتيجه بهتري رسيد. فعلاً بسياري از مردم متوجه آمدن اين سريال نشده اند، تا يكي دو هفته ديگر درباره اين سريال همه جا صحبت خواهد شد.
بعد هم نوبت به منتقدان و روزنامه نگارها خواهد رسيد كه بر آيند كه بحث و جدل ها را در قالب يك يادداشت تحويل جامعه دهند. به قول معروف «جوجه را آخر پاييز مي شمارند» و تا پاييز خيلي مانده است!
«در كنار هم» مخاطبان خاص خود را دارد و آنها هم از اين سريال و بازي خسرو شكيبايي، رامين ناصرنصير، سيروس گرجستاني، فتحعلي اويسي، اميرحسين صديق و مهرانه مهين ترابي لذت مي برند. البته خاص شدن اين سريال هم به دليل طنز سياسي و منتقدانه آن است كه با ريتمي تفكر برانگيزانه شكل مي گيرد. بودن چنين سريال هايي هم براي آنها كه مي خواهند با زبان طنز به موقعيت ها و معضلات اجتماعي نگاهي بيندازند، خالي از لطف نيست. تلويزيون هم علاوه بر عامه مردم بايد گاهي به انتظارات خواص پاسخگو باشد. سري اول سريال كلانتر پخش شد، عده اي را جذب كرده و عده اي منتقد سرسخت اين سريال شده اند كه چرا بايد تلويزيون چنين سريال هايي را به خورد جوانان دهد. بي آنكه تفكر و رابطه علت و معلولي در پرورش شخصيت ها و موقعيت ها وجود داشته باشد. حالا بازي هاي باسمه اي و ميزانسن هاي شلخته نيز مزيد بر علت شده است كه جاذبه اثر را به لحاظ ساختاري پايين بياورد و. . .
تفنگ سرپر هم روزهاي بهتري را پيش رو دارد، براي آنكه تعداد بيشتري دوشنبه شب ها به استقبالش مي روند. اين سريال حضور روس ها در ايران را مورد توجه قرار داده است و اين ماجراها براي خيلي از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها جذاب است. البته جواناني هم هستند كه به تبعيت از اين بزرگ ترها پاي سريال مي نشينند تا از گذشته خود مطلع شوند. معصوميت از دست رفته همچنان بر اعتبار هنري داوود ميرباقري صحه مي گذارد. بايد اعتراف كرد كه ميرباقري يكي از بهترين كارگردان هاي تلويزيوني است كه تاكنون هيچ سريال بي ارزشي را از تلويزيون پخش نكرده است. رعنا، گرگ ها، امام علي(ع) و معصوميت از دست رفته گوياي اين مطلب است.

گالري
تغيير سياست هاي متغير
موقعيت كاريكاتور مطبوعاتي ايران
003810.jpg
محمدرضا شاهرخي نژاد
«سياست هاي موزه هنرهاي معاصر تغيير كرده است. » اين جمله به آساني از زبان دست اندكاران شاخه هاي مختلف هنر شنيده مي شود. ولي هيچ كس به اين مسئله فكر نمي كندكه همين چند كلمه باعث افت سطح كيفي چند بي ينال و مرگ چندتاي ديگر شده و مي شود. زماني كه پنجمين دوسالانه كاريكاتور تهران خاتمه يافت، زمزمه هايي در بين افراد شنيده مي شد. «دو سال بعد را چه كنيم؟» دقيقاً مانند زماني است كه صاحبخانه حكم تخليه را اخذ كرده است و مستاجر نگون بخت مي داند كه تا چند روز ديگر بايد سرپناهي بيابد و گرنه. . .
اسباب و اثاثيه دبيرخانه دوسالانه كاريكاتور الان كنار خيابان ريخته شده است و ناظران با تكان دادن سرشان و سكوتي كه نشانه همدردي عميق! آنها است از مقابلش رد مي شوند و آه سينه سوزي سر مي دهند كه مدت زمان اش به چند دقيقه هم نمي رسد. در زمان برپايي دهمين جشنواره مطبوعات تهران، نشستي پيرامون موقعيت كاريكاتور مطبوعاتي در ايران با حضور حسين نيرومند مدير مجله كيهان كاريكاتور، جواد عليزاده مدير مجله طنز و كاريكاتور، مسعود شجاعي سردبير مجله كيهان كاريكاتور، محمد رفيعي ضيايي كاريكاتوريست مجله گل آقا و عباسي كاريكاتوريست، برگزار شد.
اين نشست مي تواند سرآغازي براي شروع كارهاي گروهي باشد. اما متاسفانه تعداد اندكي از خبرنگاران نشريات و كاريكاتوريست ها در اين جلسه شركت كردند. اين نشان از كم اهميت بودن كاريكاتور حتي براي نشريات است. نشرياتي كه حاضر به چاپ كارهاي خارجي هستند ولي هرگز حاضر به استخدام هيچ كاريكاتوريست داخلي نيستند. نشرياتي كه هر وقت مطلبي كم مي آورند به ياد ستون كاريكاتور مي افتند ولي هر زمان فضا براي مطلبشان كم است اولين چيزي كه حذف مي شود ستون جاگير كاريكاتور است! البته اين قضيه در مورد عكس هم صادق است به هر حال گردانندگان نشريات ايراني سال ها است كه به دور خود مي چرخند، و هر روز مدلي نو از كاركرد كاريكاتور ارائه مي دهند. اما آنچه در اين ميان با اهميت است، نقش كمرنگ كاريكاتوريست ها است.
متاسفانه چندين سال است كه صحبت از تاسيس انجمن صنفي كاريكاتوريست ها در ميان است ولي تاكنون هيچ كاري به غير از نوشتن اساسنامه صورت نگرفته است. اساسنامه اي كه معلوم نيست مي تواند از حقوق صنفي كاريكاتوريست ها دفاع كند يا نه. نمي خواهم خيلي بدبينانه به تشكيل اين انجمن نگاه كنم ولي تاكنون كدام يك از انجمن هايي كه به نوعي با شاخه هاي گوناگون هنري در ارتباط هستند، توانسته اند نقشي فعال و تاثيرگذار داشته باشند؟
متاسفانه اكثر مشاغل، اعم از صنف كشبافان تا نانوايان، فعال تر از اين انجمن ها بوده اند!
در نشستي كه به آن اشاره شد، آقاي ضيايي برپا نشدن ششمين دوسالانه را فاجعه خواند اما به نظر مي رسد بيكاري كاريكاتوريست هاي جوان فاجعه آميزتر خواهد بود. آقاي نيرومند نيز به نبود كمك هاي مالي دولت اشاره كرد و گفت تا زماني كه كمكي صورت نگيرد نبايد اميدوار باشيم. اما نكته مهمي در اين ميان وجود دارد. شخصي درباره كمك هاي مالي صحبت مي كند كه گرداننده مجله اي دولتي است. گرچه امكان دارد با كمبود منابع مالي مواجه باشد ولي هرگز با قطع آن مواجه نشده است. پس چرا كيهان كاريكاتور با نزول سطح كيفي مواجه شد؟ آيا به غير از اين است كه عملكرد گردانندگان اين مجله كه خود روزي دبيران اجرايي دوسالانه ها بودند، دليل اين مسئله است؟ كساني كه بيشتر دوست دارند گوينده باشند تا شنونده. مجله اي كه فقط به اين مي نازد كه فلان فرد خارجي هر ماه مطلبي برايش مي نويسد و چنان غرق در شادي مي شود كه فراموش مي كند، قبل از چاپ مطلب را بخواند. بارها مطلب «جان لنت» را خوانده ام ولي در آخر نتوانسته ام بفهمم كه اين مطالب چه نيازي از نيازهاي كاريكاتور ايران را برآورده مي سازد. شايد مطالب، فوق العاده پيچيده است. اما درك اين مسئله آسان است كه مرغ همسايه غاز است. هر كس از آن طرف مرزها بيايد حتماً بهتر از ما مي فهمد!
زياد از بحث دور نشويم كيهان كاريكاتور بعد از يك دوره طلايي افت زيادي كرده است و متاسفانه گردانندگان آن دست نياز به سوي دولت دراز كرده اند. دبيراني كه حاضر نشدند پيشنهاد دبيرخانه دائمي دوسالانه تهران را حتي بررسي كنند. تمامي اين مسائل در كنار يكديگر باعث مي شود كه تا امروز خبري از ششمين دوسالانه نباشد. كاريكاتوريست هايي كه يادشان رفته است كارشان صحبت كردن نيست بلكه خلق اثر است. اثري كه خالق اش ديگران را استيضاح مي كند، نه اينكه حال خود بايد استيضاح شود. به هر حال بخش جنبي مسابقه كاريكاتور در جشنواره مطبوعات امسال، نشانه خوبي براي حضور فعال كاريكاتوريست ها است. اين بخش به همت آقاي زندي امسال برگزار شد. اميد است در آينده با پيگيري ايشان انجمن هم شكل بگيرد تا برنامه هاي آتي اعم از دوسالانه و جشنواره ها با نظم بهتري برگزار شوند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   تكنيك  |   جامعه  |   دهكده جهاني  |
|  رسانه  |   زمين  |   شهر  |   علم  |   كتاب  |   ورزش  |
|  هنر  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |