چهارشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۵۵- May, 21, 2003
فصل نوين روابط ايران، سوريه و حزب الله لبنان
راه ايران
با توجه به عزم جمهوري خواهان براي فتح مجدد كاخ سفيد سرگرم شدن بوش به امور داخلي تنفس كوچكي براي كشورهاي منطقه است تا قبل از شروع دور دوم رياست وي بر آمريكا به قول محمد خاتمي بهانه ها را از دست جنگ افروزان بيرون آورند
012150.jpg
گروه ايران ـ فرشاد محمودي: بيروت، باغ زيتون، كاخ فياضيه، ضيافت شام به افتخار هيأت عالي رتبه در نخستين سفر يك رئيس جمهور ايراني به لبنان.
مقامات لبناني نهايت سعي خود را به كار بردند تا پذيرايي بي كم و كاست فراتر از رسوم ديپلماتيك براي محمد خاتمي و هيأت همراهش به عمل آورند. اين پذيرايي هنگامي كه خاتمي پا به منامه پايتخت بحرين گذاشت بيشتر خود را نشان داد چرا كه با فرود هواپيماي حامل رئيس جمهور ايران، وليعهد بحرين به همراه وزير مشاور در امور خارجه و اقتصادي راهي كاخ سفيد شد. محمد خاتمي پيش از انتخاب به عنوان پنجمين رئيس جمهور ايران، سفري به لبنان داشت كه طي آن با سخنراني در مقر جنبش فرهنگي در «انطلياس» اول بار نظريه گفت وگوي تمدن ها را مطرح كرد، اما اين تنها جنبه خاطره انگيز سفر رئيس جمهور ايران به بيروت نبود چرا كه حزب الله لبنان با دعوت از مردم در ورزشگاهي در بيروت جشن ملي براي خاتمي برگزار كرد كه استقبال مردم و هلهله و شادي آنها يادآورسال هاي نخست رياست خاتمي و استقبال مردم ايران از وي بود. خاتمي در اين مراسم به زبان عربي براي لبناني ها سخنراني كرد تا با اين كار اثر سخن اش را بيشتر كند. هنگامي كه مجري تلويزيون المنار اين حركت خاتمي را خارج از رسوم ديپلماتيك و نشانه صميميت رئيس جمهور ايران خواند معلوم شد كه خاتمي از عهده چنين كارهايي چه خوب برمي آيد. خاتمي در اين سخنراني گفت كه در مقطع حاضر هيچ كس خواهان اوجگيري بحران در خاورميانه نيست. درواقع سخنراني خاتمي در ورزشگاه بيروت، به نوعي بازتاب دهنده علت سفر رئيس جمهور در مقطع حاضر بود. شب قبل از سفر رئيس جمهور ايران به لبنان، محمدعلي ابطحي معاون وي و ادوارد وكر معاون مادلين آلبرايت وزير امور خارجه وقت آمريكا در يك گفت وگوي تلويزيوني در شبكه الجزيره شركت كرده بود كه طي آن معاون سابق به زبان ديپلماسي بسيار روشن خواسته هاي آمريكا از ايران را عنوان كرده بود: كمك به حزب الله را متوقف كنيد و سياست خود را درباره صلح خاورميانه تغيير دهيد. خاتمي پيش از عزيمت براي سخنراني در ورزشگاه بيروت با سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان ملاقات كرده بود اهميت اين ديدار چنان بود كه تلويزيون المنار شب هنگام از اين ديدار به عنوان ملاقاتي تاريخي ياد كرد. خاتمي هم پس از گفت وگو با نصرالله در مصاحبه با تلويزيون حزب الله گفته بود كه بين اين گروه و دولت ايران هيچ اختلاف نظري وجود ندارد.
اگر يكي از دلايل سفر خاتمي به لبنان پاسخ به ديدار چند سال پيش «اميل لحود» رئيس جمهور اين كشور به ايران بود مهمترين دلايل اش ديدار از كشوري بود كه حزب الله در آزادسازي آن از اشغال نيروهاي اسرائيلي نقشي تعيين كننده داشت و هنوز هم در مرز لبنان و اسرائيل حضور نظامي دارد. سفر سوريه نيز چنين اهميتي داشت. پس از فروپاشي رژيم صدام حسين و پيروزي آمريكايي ها در اجراي طرح شان در عراق، سوريه چندي هدف حملات تبليغي آمريكا قرار گرفت. كمك به رشد تروريسم پايه اين اتهام بود. اما همه داده ها نشان مي دهد كه اساس اين حمله بر نابودي ائتلاف استراتژيك ايران و سوريه به عنوان مقدمه اي براي بيرون راندن ايران از منطقه درگيري اعراب اسرائيل متمركز است. در صحنه لبنان كه نقطه ضعف سوريه محسوب مي شود رخدادهاي ريز و درشتي از جمله ترور شخصيت ها به وقوع مي پيوندد كه توجه ويژه كاخ سفيد و رژيم اسرائيل را در پي دارد. اين ترورها با سرخوردگي دستگاه امنيتي سوريه و لبنان براي يافتن سرنخ هايي جهت جلوگيري از انفجارها و ترورهاي انجام شده كه صرفاً با هدف جداسازي سرنوشت لبنان و سوريه انجام گرفته همزمان شده است. فشارهاي وارده بر سوريه براي جدا شدن از ائتلاف با ايران، اكنون از مرحله اشاره و تلويح به مرحله تهديد رسيده است. اگر بيش از اين فشار از طريق كانال هاي ديپلماتيك و پنهان صورت مي گرفت اكنون جنبه تبليغي پيدا كرده و بي هيچ تعصبي بايد گفت كه عامل همه اين اعمال فشارها اسرائيل است. در همين جا است كه مي توان اهميت سفر خاتمي به اين دو كشور را دريافت به خصوص آنكه سفر دوم خاتمي يعني سوريه، سفري غيررسمي بود كه به گفته مقامات ايران در خلال فرصتي كه رئيس جمهور بين دو سفر لبنان و يمن داشت انجام گرفت. درواقع ديدار خاتمي از لبنان و سوريه مذاكرات سه جانبه سوريه لبنان و حزب الله را به مذاكراتي چهارجانبه ميان آنها و مقامات ايراني، پيرامون موضع گيري در قبال اسرائيل بدل كرد. گمان بسياري از تحليل گران ايراني پيش از سفر خاتمي به لبنان اين بود كه رئيس جمهور ايران در اين سفر خواهد كوشيد حزب الله را به خويشتنداري بيشتري فرابخواند. به نظر مي رسيد مهمترين رسالت خاتمي در لبنان همين بود چرا كه وي در ديدار با نصرالله نه تنها نامي از حزب الله نبرد بلكه مقاومت مردم لبنان عليه اشغالگري را ستود و اعلام كرد كه ايران تنها حامي يك گروه معين نيست بلكه به طور كلي به جنبش پايداري ملت لبنان براي كسب استقلال و صلح ياري مي رساند. درواقع ياري رساندن ايران به اين گروه هاي مبارز يك ياري رساني سنتي است كه با پيروزي انقلاب آغاز شد آن هنگام كه حكومت نوپاي اسلامي با دعوت از تمام گروه هاي مبارز اسلامي به تهران اعلام كرده بود كه از حمايت مادي و معنوي ايران برخوردار مي شوند. علي اكبر محتشمي پور كه بعدها سفير ايران در لبنان شد در پايه گذاري حزب الله لبنان يكي از اصلي ترين اين گروه ها نقش اساسي داشت.
حمايت ايران از جنبش حزب الله لبنان از ابتداي انقلاب تا سال ۱۳۶۹ يك حمايت اصولي و معنوي بود كه دليل اصلي آن پيوندهاي ايدئولوژيك ميان حكومت و اين جنبش بود اما با مرگ حافظ اسد و خروج نيروهاي اسرائيلي از جنوب لبنان سياستگذاري ها بايد تغيير مي كرد. به نظر مي رسد كه اين امر تا تهديد سوريه و ايران از سوي آمريكا اتفاق نيفتاد تا اينكه سفر رسمي خاتمي به لبنان و سفر غيررسمي اش به سوريه فصل تازه اي در اين روابط گشود.
به سال هايي نه چندان دور آن هنگام كه سرنوشت سوريه در دستان حافظ اسد بود رابطه سه جانبه تهران، دمشق و حزب الله تعريف ديگري داشت. در موضوع اسرائيل حافظ اسد بر اين اعتقاد بود كه بايد ميان كشورهاي عرب درگير در منطقه وحدت نظر پديد آيد و به همين خاطر با هرگونه تفرقه و افتراق ميان اعراب كه اسرائيل مجدانه در پي آن بود مخالفت مي كرد. اسد اين مخالفت زيركانه را در هنگام جنگ ميان اردن و سازمان آزاديبخش فلسطين و هم در هنگامه امضاي قرارداد كمپ ديويد در نظر داشت گرچه خود در نهايت به همين راه افتاد. اين چنين بود كه سياست حافظ اسد در قبال تجاوز عراق به ايران نيز ماهيتي متفاوت با ديگر كشورهاي عربي داشت كه آن هنگام حس ناسيوناليستي عربي شان منطقه را آكنده كرده بود. اسد اعتقاد داشت كه جنگ عراق عليه ايران توجه كشورهاي عربي را از خطر واقعي اسرائيل به تهديد كاذب ايران جلب مي كند به همين علت هم در برابر عراق و شعارهاي ناسيوناليستي و تلاش هاي صدام براي ايجاد جبهه متحد عربي عليه ايران و تبديل جنگ به نبردي ميان اعراب با عجم ها ايستادگي كرد. اسد بارها به صراحت اعلام كرد كه نه تنها از ناحيه ايران خطري متوجه جهان اعراب نيست كه وقوع انقلاب در ايران بيش از هر چيز به نفع كشورهاي عربي و تقويت موضع شان در قبال اسرائيل تمام خواهد شد.
البته اين سياست اسد به تامين منافع شخصي وي نيز كمك مي كرد. تعهدات ايران به ارسال نفت به سوريه از جمله اين منافع بود در عين حال موضع سوريه در مخالفت جنگ با ايران به ديگر موضوعات تسري نمي يافت و حافظ اسد در قبال بسياري از مسائل مربوط به جهان عرب خط مشي ناسيوناليستي به كار مي گرفت چنانكه در تمام قطعنامه هاي اتحاديه عرب عليه ايران درباره جزاير سه گانه، اسد به نفع اعراب رأي داد و موضع گيري كرد. شايد به همين جهت است كه عليرغم روابط حسنه تهران و دمشق برخي از سياستمداران و صاحب نظران بر اين باورند كه اين روابط تا به امروز يك طرفه بوده و بيشتر به نفع سوريه تمام شده است بدهي هاي ريز و درشت سوريه به ايران را در شمار اين رابطه يك طرفه مي توان تفسير كرد چنانكه سفير سوريه در تهران در آستانه نخستين سفر خاتمي به سوريه در سال ۶۹ در مصاحبه درباره بدهي دولت سوريه به ايران به يك خبرنگار ايراني گفته بود آن قرض هايي كه مي گوييد در آن حجم نيست كه شما تصور مي كنيد. ايران در كشورهاي ديگر مثل آمريكا و اسرائيل هم پول طلبكار است پس چرا روي مسئله سوريه و ۶۰۰ ميليون دلار تاكيد مي كنيد، در ارتباط با موضع مان در قبال ايران و در كنار شما بودن صدها برابر اين مبلغ ضرر كرده ايم. حضور دكتر محسن نوربخش رئيس كل وقت بانك مركزي در ميان همراهان خاتمي در نخستين سفرش به سوريه حاكي از آن بود كه يكي از محورهاي گفت وگو، چگونگي بازپرداخت بدهي هاي سوريه به ايران است، اما اينك در سومين سفر خاتمي به سرزمين سوري ها وضعيت تفاوت كرده است. نه حافظ اسد بر سرنوشت سوريه تكيه زده است و موضوع بازپرداخت بدهي هاي سوريه مطرح است و نه حتي دكتر نوربخش زنده كه حضورش باعث يادآوري بدهي هاي دمشق باشد. شرايط منطقه تفاوت كرده. خاتمي در حالي مهمان سوريه و لبنان شد كه كالين پاول وزير امور خارجه آمريكا به تازگي خاك اين كشورها را ترك كرده و با ارسال پيامي به بيروت و صنعا كه سومين مقصدش بود خواستار تأكيد اين دو كشور، بر مبارزه با تروريسم شد در حالي كه در گزارش سالانه وزارت امور خارجه كه چندي پيش منتشر شد آمريكا در اقدام نمايشي ايران را متهم كرده بود شايد به همين علت خاتمي در سخنراني اش در فرودگاه بيروت اظهار تأسف كرد كه در هنگامي با مردم لبنان سخن مي گويد كه منطقه در يك شرايط ناپايدار قرار دارد.
از نكات جالب توجه سفر خاتمي به لبنان يكي هم لغو ديدار او از جنوب اين كشور بود. محلي كه زماني در اشغال نيروهاي اسرائيلي قرار داشت و مركز رويارويي حزب الله و اسرائيل بود. در حالي كه ديدار از اين منطقه در برنامه سفر خاتمي پيش بيني شده بود به توصيه برخي از مسئولان هيأت همراه اين ديدار هرگز انجام نشد. شايد به دليل برقراري توازن در ديدارها و شخصيت ها بود كه باعث شد خاتمي ديدار با علامه سيدمحمدحسين فضل الله از مراجع تقليد شيعه را نيز لغو كند چرا كه به نظر نمي رسيد رئيس جمهور مشكل كمبود وقت يا بي تفاوتي نسبت به علامه داشته باشد كه بارها پيش از رياستش با او ديدار كرده بود. مرجع تقليدي كه خط كشي پررنگي با حزب الله و دبير كل آن سيدحسن نصرالله دارد. در جريان ديدار خاتمي از اين كشورها دو اتفاق جالب توجه نيز رخ داد اول اينكه جورج دبليو بوش، با ارسال مدارك لازم براي شركت در انتخابات سال آينده مبارزه براي انتخابات مجدد خود را آغاز كرد و دوم اينكه آمريكا نقشه راه را رسماً تحويل سوريه داد. آغاز رسمي انتخابات رياست جمهوري آمريكا مي تواند پيام مهمي براي كشورهاي منطقه به همراه داشته باشد. رئيس جمهور بوش براي اينكه بتواند در انتخابات سال آينده پيروز شود البته اين موفقيت نه همچون دوره قبل كه قاطعانه باشد بايد سرگرم امور داخلي ايالات متحده شود. به هر روي جورج بوش تجربه تلخ پدر را همراه دارد كه عليرغم پيروزي در جنگ اول خليج فارس صندلي رياست جمهوري پس از آن را با شكست در انتخابات به بيل كلينتون دموكرات واگذارد. در آن زمان هم مانند برهه فعلي، اقتصاد آمريكا به دردسر افتاده بود و تلقي رأي دهندگان آمريكايي اين بود كه رئيس جمهور بيش از اندازه براي امور خارجه وقت گذاشته و مسائل داخلي را به فراموشي سپرده است.
پس به احتمال زياد فرزند رئيس سابق و رئيس جمهورفعلي كه عليرغم ضعف اقتصادي كشورش محبوبيتش پس از يازدهم سپتامبر به شدت افزايش يافته اشتباه پدر را تكرار نخواهد كرد و سرگرم امور داخلي خواهد شد. شايد پيگيري سرانجام نقشه راه مهم ترين مشغوليت سياست خارجي جورج بوش و تيم همراه او در كاخ سفيد تا پايان دوره اول رياستش باشد. همين موضوع مي تواند كمي خيال تهديدشدگان را راحت كند و از جمله سوريه كه به فاصله چند ساعت پس از خروج خاتمي از پايتختش شاهد تحويل شدن رسمي نقشه راه بود. سرگرم شدن تيم جنگجوي كاخ سفيد به مسائل داخلي و فعال شدن كشورها در روند صلح خاورميانه مي تواند فرصت خوبي براي سوري ها باشد كه از ابتدا هم از مدافعان روند صلح بودند از اين رو سفر خاتمي در زمان مناسبي تدارك ديده شده بود. هم سوري ها از زير موج تهديدات اسرائيل رستند و هم لبنان به مشاركت در نقشه راه دعوت شده است از همين رو بحث بر سر سياست هاي آينده حزب الله لبنان كه ثمره مشترك همگرايي ايران و سوريه در دفاع از منافع اين دو كشور در لبنان است مي توانست انجام گيرد تا ايران نيز كمي از فشارهاي آمريكا بكاهد. رابطه سوريه و لبنان ديرزماني است كه حول مسائل و منافع تاريخي و جغرافيايي و امنيتي در كشور درهم تنيده است. بر همين اساس است كه در دوران اشغال لبنان حتي اگر سوريه منافع ايدئولوژيك مانند ايران نداشت نمي توانست به تحولات و مناسبات حاكم بر لبنان بي تفاوت باشد. همين درهم آميختگي باعث شد تا سوريه در هنگامه بروز بحران داخلي در لبنان به طور گسترده در مسائل اين كشور درگير شود و نسبت به گروه هاي متخاصم موضع خاص خود را اتخاذ كند. سوريه زماني از مسلمان ها و فلسطيني ها و زماني از مسيحي ها حمايت كرد و به اين نوسان براي برقراري موازنه در ساختار داخلي لبنان ادامه داد. اما اين سياست ها با روي كار آمدن بشاراسد شكلي تازه به خود گرفت و متناسب با شرايط روز منطقه شد. اينك به نظر مي رسد ايران نيز در چگونگي مواجهه خود با اين مسائل يك تجديدنظر و بازنگري كرده است. اسرائيل از جنوب لبنان خارج شده رژيم صدام توسط آمريكايي ها سقوط كرده، و وضعيت خاورميانه به دليل تغيير رژيم ها همچنان غيرقابل پيش بيني است. سوريه از چالش و رويارويي لفظي بزرگ با آمريكا در حال خارج شدن است توجه اصلي لبنان و به خصوص سوريه نيز در همين تغييرات معطوف است. شايد سوريه و شخص بشار اسد در ديدار با خاتمي به او نشان داده باشد كه روابط سوريه و آمريكا مراحل بسيار دشوارتري را نيز به رغم همه خطراتي كه خاورميانه را تهديد مي كند پشت سر گذاشته اند و اين موضوع نيز حل خواهد شد و روابط اين دو كشور دچار آسيب جدي نخواهد شد اما پرسش اصلي اين است كه آيا بهاي اين پيروزي بي سروصداي نفوذ سنتي ايران در لبنان و سوريه است كه تحت پوشش مراسم قدرداني و بزرگداشت ملي براي خاتمي صورت گرفت. جواب اين پرسش را در شرايطي غيرقابل پيش بيني منطقه تاريخ مي دهد ولي با توجه به عزم جمهوري خواهان براي فتح مجدد كاخ سفيد، سرگرم شدن بوش به امور داخلي تنفس كوچكي براي كشورهاي منطقه است تا قبل از شروع دور دوم رياست بوش بر آمريكا به قول محمد خاتمي بهانه ها را از دست جنگ افروزان بيرون آورند. بر اين اساس مي توان چارچوب تازه اي در رابطه مان با كشورها ترسيم كنيم كه ضمن حفظ موازين دوستي منافع كشور فارغ از تعهدات قبلي تأمين شود. در قبال مسئله لبنان و مناقشه اعراب روشن است كه ايران داراي منافع استراتژيك نيست نه مرز مشترك با اسرائيل داريم و نه قصد رويارويي نظامي. همچنين گرچه نقش ايران در حمايت معنوي از حزب الله لبنان بلاترديد است ولي روند امور در سال هاي اخير به حزب الله استقلال رأي داده، تا با پشتوانه اعتبار خود تصميم گيري كند يا دست كم همچون تشكيلات خودگردان فلسطين با زبان روز جهان سخن بگويد. به ويژه پس از مذاكرات اجلاس مادريد كه احتمال انعقاد قرارداد صلح ميان سوريه و اسرائيل قوت گرفت اين گمان در حزب الله تقويت شد كه يكي از موارد توافق خلع سلاح حزب الله است اين فرض سبب شد تا حزب الله براي اتخاذ يك خط مشي مستقل بيش از پيش تلاش و با ورود به يك ائتلاف انتخاباتي جاي خود را محكم تر از گذشته استوار كند. خروج نيروهاي اسرائيل در سال ۶۹ از لبنان، ائتلاف انتخاباتي حزب الله و مستقل تر شدن اين گروه در تصميم گيري و سياست ورزي كه با حمايت معنوي ايران انجام مي شد مي تواند پيام مثبتي براي تهران داشته باشد. در اين شرايط كه وضعيت قابل پيش بيني نيست و اكنون كه حزب الله موفق به تمرين رسالت خود كه همانا بيرون راندن اسرائيل از لبنان شده و در شرايطي كه تهران تنها به دليل حمايت شدن از حزب الله بار اتهام سنگين تلاش براي دستيابي به سلاح كشتارجمعي را در حجم وسيع تبليغي متحمل شده است، زمان مناسبي فرا رسيده كه براي به زمين گذاشتن اين بار خود را آماده كنيم. به نظر مي رسد كه محمد خاتمي در سفر خود به لبنان و سوريه گوشه اي از اين بار را به زمين گذاشت.

نگاه اول
نتايج رايزني
012155.jpg
رامين رادنيا
سقوط رژيم صدام حسين در عراق از يك منظر آغاز تحولات جديد در سرزمين هاي عربي به شمار مي آيد. حكومت هاي عرب منطقه هريك از پيشينه تاريخي و فرهنگي خاصي برخوردارند و بنابراين متصور است كه تغييرات در اين كشورها تابعي از شرايط سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي فعلي اين كشورهاست. اعراب ناچارند كه هرچه سريع تر آهنگ اصلاح ساختارهاي خويش را با شرايط جديد جهان و روند كلي جهاني شدن تنظيم نمايند. تهديدهاي صريح آمريكا عليه سوريه و لبنان و انتقادهاي كم رنگ تر از ساير حاكميت هاي كشورهاي عربي نشانگر آن است كه واشنگتن قصد دارد از نزديك نظاره گر و هدايت كننده تغييرات در سرزمين هاي عربي باشد. خواست اول آمريكا از كشورهاي عرب پايان دادن به حركت هاي تند و مخالفت هاي صريح اعراب عليه اسرائيل است. اعراب سال ها در روابط خود با آمريكا تلاش كردند كه حمايت واشنگتن از اسرائيل را به نفع خويش كاهش دهند و ثابت كنند كه اعراب با برخورداري از منابع غني نفت، جمعيت بيشتر، توان اقتصادي بالا و قدرت تاثيرگذاري گسترده در منطقه و جهان، اهميت بيشتري نسبت به يهوديان ساكن اسرائيل دارند. اما تمامي اين تلاش بي نتيجه ماند چرا كه اعراب با تاخير دريافتند كه قدرت يهوديان در ساختار حاكميت سياسي و اقتصادي آمريكا بيشتر از آن است كه قابل رقابت با قدرت سياسي و اقتصادي اعراب باشد و بنابراين آمريكا هيچ گاه نمي تواند در حمايت خويش از يهوديان به سمت اعراب چرخش كند. با اين وجود شواهد نشان مي دهد كه تمامي اين تلاش هاي اعراب در نهايت به تعاملي رسيده است كه طي آن آمريكا ترجيح مي دهد در تحولات جديد جهاني، تعادل و بالانسي را در رابطه خود با اعراب و يهوديان ايجاد كند. تعادلي كه تا حدي به انتظارهاي اعراب از آمريكا پاسخ دهد و آنها را به پذيرش نظم نوين جهاني و همكاري براي استقرار اين نظم متقاعد كند و در عين حال منافع يهوديان را نيز محفوظ نگاه دارد. از اين زاويه تمامي حركت هاي منطقه را تا حدود بسياري مي توان پيش بيني كرد. چنانچه «نقشه راه» نيز از سوي آمريكا با هدف استقرار صلح ميان اعراب و اسرائيل طراحي شده و واشنگتن اميدوار است با ايجاد صلح ميان فلسطينيان و اسرائيل به بخشي از خواست ها و انتظارهاي اعراب از آمريكا پاسخ دهد. با ترسيم چنين شرايطي تحول در رابطه ميان اعراب و ايران قابل تأمل است. سفر جديد سيد محمد خاتمي رئيس جمهور ايران به كشورهاي عرب منطقه از جمله سوريه و لبنان را مي توان نقطه آغاز دور جديد رابطه ايران با كشورهاي عرب منطقه توصيف كرد.
رابطه ايران با كشورهاي عربي قبل و بعد از انقلاب اسلامي همواره فراز و نشيب هاي بسياري را شاهد بوده است. درواقع رابطه ميان اعراب و ايران از ريشه هاي تاريخي بسياري برخوردار است كه پرداختن به آن خود مقوله اي جداگانه و مفصل به شمار مي آيد. در دو دهه گذشته اعراب شاهد دو رويكرد متفاوت از سوي جمهوري اسلامي ايران در تنظيم روابط با كشورهاي عرب منطقه بوده اند. رويكرد دهه اول انقلاب به دوري اعراب از ايران و تيره شدن روابط ميان كشورهاي عرب منطقه با جمهوري اسلامي منجر شد كه اوج آن حادثه خونين مكه در سال ۱۳۶۶ بود كه طي آن ماموران انتظامي عربستان با زائران ايراني در جريان راهپيمايي برائت از مشركين درگير شدند. پايان جنگ عراق عليه ايران و تغييرات جديد در سياست خارجي ايران سبب شد تاايران سياست گسترش دوستي با كشورهاي عرب را پيش بگيرد.
تنش زدايي ميان كشورهاي عرب منطقه با ايران با روي كار آمدن دولت خاتمي و بهبود رابطه ايران و عربستان به اوج خود رسيد و فصل جديدي در روابط خارجي ايران با كشورهاي منطقه گشوده شد. در تمامي اين سال ها جمهوري اسلامي ايران حمايت از مردم فلسطين را يكي از محورهاي سياست خارجي خويش قرار داد و در اين راستا از جنبش هاي مردمي در سرزمين هاي اشغالي و لبنان حمايت كرد. با اين وجود سطح روابط ميان كشورهاي عرب منطقه و ايران هيچ گاه به حد مطلوب نرسيد و تهران همواره از قطعنامه هاي اجلاس شوراي همكاري كشورهاي حاشيه خليج فارس گلايه داشت چرا كه در اين قطعنامه ها همواره در كنار تاكيد كشورهاي منطقه بر آزادي سرزمين هاي اشغالي از دست اسرائيل نامي نيز از جزاير سه گانه ايران به ميان مي آمد و چنين ادعا مي شد كه اين جزاير (تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي) به امارات متحده عربي تعلق دارد. در مجموع اينك شرايط منطقه موجب شده است كه تمامي كشورهاي منطقه روابط جديدي را با يكديگر پايه ريزي كنند. از يك سو پيش بيني مي شود روابط كشورهاي عربي با يكديگر و نيز با قدرت هاي جهان متحول خواهد شد و از سويي يك بار ديگر فصل نويني در روابط ميان ايران و كشورهاي عرب منطقه گشوده مي شود كه سرآغاز آن را مي توان سفر رئيس جمهوري ايران به كشورهاي عرب منطقه توصيف كرد. سفري كه در نهايت ترسيم كننده آينده حمايت ايران از حركت هاي فلسطينيان در سرزمين هاي اشغالي و جنبش هايي چون حزب الله لبنان است. اكنون مقامات بلندپايه سه كشوري كه مورد تهديد آمريكا قرار گرفته اند يعني ايران، سوريه و لبنان در ديدار با يكديگر به رايزني هايي پرداخته اند كه نتايج آن خط تحولات جديد در منطقه را ترسيم مي كند.

سي سال استحاله
پيوند تروريست هاي مخالف ايران اسلامي با عراق - ۱
محمد جواد روح
012180.jpg

«هواپيما همچنان در آسمان بغداد سرگردان بود و خلبان ملتمسانه تقاضاي فرود مي كرد. جواب نامشخص برج مراقبت، او را كلافه كرده بود. او بيش از هر كس به خطري كه هواپيما را تهديد مي كرد، واقف بود. خستگي و وحشت رمق او را گرفته بود و صدايش در ميكروفن بي سيم مي لرزيد. برج مراقبت در تماس دائم با هواپيما بود و از خلبان هواپيما مي خواست كه هويت مسافران را به برج اطلاع دهد. خلبان هر پيغامي را كه از برج مي شنيد، براي ما بازگو مي كرد. ما از خلبان خواستيم كه در پاسخ به برج مراقبت فقط به گفتن اينكه «چند مبارز ايراني در هواپيما هستند» اكتفا كند. . . خلبان، مانند غريقي كه به هر چيز چنگ مي اندازد، از برج مراقبت، عاجزانه كمك طلبيد و فرمان برج را كه مي گفت «هر چه زودتر از حريم هوايي عراق خارج شويد» ناشنيده گرفت. »۱
سرنوشت گروهي كه بعدها «مجاهدين خلق» نام گرفت و در چهارراه حوادث تاريخي رويگرداني از ملت، «منافقين» شد به نحو شگفت انگيزي با «عراق» گره خورده است. از همان ابتدا، از همان زماني كه اين گروه هنوز نامي نداشت و اعضاي آن، تنها خود را «عضو يك سازمان مخفي» مي دانستند، اين سايه عراق بود كه گويي آنان را به بازي هاي سرنوشت و انتخاب هاي ناگزير وامي داشت.
روايتي كه «محسن نجات حسيني» عضو سابق سازمان در خاطرات خود به آن پرداخته، نقطه آغاز گره خوردن سرنوشت عراق با اين گروه مسلح است. آنها آمده بودند تا پس از دوره اي از فعاليت مخفي ۵ ساله كه بيشتر شامل آموختن مسائل تئوريك بود، نخستين گام را به سوي مبارزه مسلحانه بردارند. هدف آنها ارتباط پيدا كردن با گروه «الفتح» وابسته به ساف بود تا آموزش و وسايل نظامي لازم براي اين نوع از مبارزه را از آنان دريافت كنند. مجموعه اي از حوادث شگفت انگيز و دور از انتظار۲ باعث شد تا گروه اعزامي به دبي كه از آنجا راهي لبنان بود، گرفتار شود و براي آنكه تشكيلات مخفي از طريق اين افراد بازداشت شده، افشا نشود، آنها هواپيمايي را كه از طريق آن به ايران بازگردانده مي شد را ربودند و در نهايت در فرودگاه بغداد فرود آمدند.
هنوز مي توان صداي گوينده برج مراقبت كه مي گفت: «هر چه زودتر از حريم هوايي عراق خارج شويد» را از فراز تاريخ و در موضع گيري سخنگوي كنگره ملي عراق شنيد كه اخيراً خواستار خروج «تروريست هاي مخالف ايران» از خاك عراق شده بود. اما داستان اين گروه ادامه دارد. شايد همچنان با «مخفي كاري»، با هدف «بقاي سازمان» و با ابزار «مبارزه مسلحانه». . .
•••
«مخفي كاري»، «بقاي سازمان» و «مبارزه مسلحانه» عباراتي است كه در سطر به سطر خاطرات اعضاي سابق سازمان مي توان آن را يافت. آن زمان كه اين تشكيلات، در حد مجموعه اي از خانه هاي تيمي مخفي شده در نقاط مختلف تهران بود و اعضاي آن دانشجوياني كه مدام، سر در كتاب هاي روشنفكران اسلامي و تئوري هاي ماركسيستي داشتند، هر يك از اين ويژگي هاي نخستين «تشكيلات مخفي» ـ كه آن زمان هنوز نامي بر خود نداشت ـ بر سه دهه تاريخ سازمان به شكلي جدي تاثيرگذار بوده و سرشتي خاص را بر اعضاي خود تحميل كرده است.
نطفه نخستين سازمان در زندان بسته شد. «محمد حنيف نژاد»، «سعيد محسن» و چند تن ديگر از جوانان عضو نهضت آزادي، همراه با سران اين تشكيلات در اوايل بهمن ۴۱ دستگير شده و به زندان افتاده بودند. اين جوانان، زندان را فرصتي يافتند تا در آن راهي كه نهضت آزادي براي مبارزه با رژيم شاه انتخاب كرده بود، يعني «مبارزه سياسي» را مورد نقد و بررسي قرار دهند. جمع بندي جوانان آن بود كه «مبارزه سياسي در فضاي اختناق پليسي مورد ترديد است و بايد راهي ديگر يافت. » راهي كه يافته شد، «مبارزه قهرآميز» بود. جوانان اين راه را با پيران نهضت آزادي در ميان گذاردند. وقتي استقبالي نديدند، خود دست به كار ايجاد تشكيلاتي تازه شدند. البته سران نهضت آزادي، مخالفت صريحي نيز با اين رويكرد جوانان نداشتند. «لطف الله ميثمي» خود نقل مي كند كه دو تن از ماموران رژيم شاه در سال ۵۱ به مهندس بازرگان و دكتر يدالله سحابي گفته بودند كه هدف ما اين است كه نهضت آزادي را از آنها جدا كنيم. [چون] اينها مي خواهند كار مسلحانه بكنند. بازرگان پاسخ داده بود: «شما قانون را رعايت نمي كنيد و نتيجه جبري آن، حركات تند است و ما نمي توانيم آن را محكوم كنيم. اين عكس العمل، نتيجه كار خود شماست. »
012185.jpg

هدف اصلي بنيانگذاران سازمان، ايجاد يك «سازمان انقلابي حرفه اي» بود. آنها با بررسي شيوه مبارزات گذشته به اين نتيجه رسيدند كه داشتن تشكيلات بزرگ با اعضاي زياد در يك فضاي پليسي غيرممكن است. در نتيجه به سمت ايجاد هسته هاي محدود با عضويت افرادي كه توانايي سازماندهي هدايت و پيشبرد مبارزه را داشته باشند، حركت كردند.
عضوگيري محدود و براساس شناخت كامل از تك تك اعضا، گام نخست در جهت مخفي نگاه داشتن سازمان بود. مطالبي كه نجات حسيني در كتاب خاطرات خود آورده، نشان مي دهد كه ابعاد مخفي كاري تا چه حد گسترده بوده است: «من، ما و امثال ما همراه گروهي ناشناخته و بي نام و نشان به دنبال گمشده اي كه آزادي و برابري بود، به راه افتاده بوديم. اينكه اسم گروه چيست، رهبر آن كيست، در كجا و در چه زماني آغاز به كار كرده است و چند نفر عضو دارد، همه پرسش هايي بي پاسخ بود و ما به خاطر حفظ امنيت تشكيلات به خود اجازه طرح آن را نمي داديم.» او نقل مي كند كه در خانه هاي تيمي، «هيچ كس نبايد بيش از سه نفر از ياران تشكيلاتي را مي شناخت».
به طوري كه در خانه محل سكونت وي، «با ابداع يك سيستم الكترونيكي، رفت و آمد را به اين خانه و در درون خانه از اتاقي به اتاق ديگر يا به دستشويي و آشپزخانه، كنترل مي كرديم. به طوري كه در يك آن، بيش از يك نفر در خارج از اتاق ها نمي ماند و احتمال برخوردهاي ناخواسته، كاهش مي يافت. »
اغلب اعضاي خانه هاي تيمي دانشجو بودند و آن هم دانشجويان شهرستاني. چرا كه قطع پيوند عاطفي با همه بستگان و دوستاني كه عضو سازمان نبودند، يك «ضرورت تشكيلاتي» محسوب مي شد و اين براي دانشجويان تهراني كه در ميان خانواده هاي خود بودند، مشكل بود. نجات حسيني مي گويد: «آنچه به خاطر حفظ امنيت يك سازمان مخفي ضروري به نظر مي رسيد، ظاهراً مغاير با رشد و پرورش عواطف انساني بود. ما وظيفه خود را تلاش براي بهبود زندگي همگان مي دانستيم. آنچه كه از ديد ديگران، بدرفتاري با آنها به شمار مي رفت، از ديدگاه ما، ضرورتي براي پيشبرد فعاليت يك سازمان مخفي به حساب مي آمد كه در نهايت به نفع همه مردم جامعه و از جمله به نفع نزديكان ما نيز بود. بدين ترتيب، ناخواسته. . . تماس ما با جامعه اي كه در آرزوي تغييرش بوديم، محدود مي شد. »
مخفي كاري تنها با روابط شخصي و پيوندهاي عاطفي در تعارض نبود. در سال هاي نخست تشكيل سازمان هاي مخفي، اعضا اغلب ناچار مي شدند كه حتي در بحث هاي علني سياسي درگير نشوند تا مبادا تفكر سياسي آنها شناخته شود. عضويت در سازمان اما الزامات ديگري نيز جز مخفي كاري داشت. آموختن مباحث ايدئولوژيك كه آميخته اي از اسلام و ماركسيسم بود، در كنار پرورش روحي و فكري دو اصل اساسي بود كه در خانه هاي تيمي پيگيري مي شد. اين فرآيند آموزش و پرورش به «كادرسازي» مي انجاميد. در بخش آموزشي، مطالب تئوريك در حوزه هاي ايدئولوژيك، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، تشكيلاتي و امنيتي ارائه مي شد. در حوزه ايدئولوژيك آشنايي با قرآن و نهج البلاغه محوريت داشت. «لطف الله ميثمي» تعريف مي كند: «حنيف نژاد خطبه «متقين» (همام) نهج البلاغه را برايم خواند كه زندگي مرا متحول كرد. هر جايي كه مي رفتم، نهج البلاغه را باز مي كردم و آنچه از اين خطبه آموخته بودم، بازگو مي كردم. . . كار مدوني كه سازمان انجام داده بود، خيلي مرا جذب كرد. قبلاً مي گفتم كه بايد عمل كرد و كار تئوريك فايده اي ندارد؛ ولي در اين چند سال آنها كار متراكم عظيمي كرده بودند. كتاب هاي شناخت، راه انبيا، راه بشر، تكامل، اقتصاد به زبان ساده، مبارزه چيست؟، چشم انداز پرشور و. . . مدون شده بود. روي قرآن و نهج البلاغه كار زيادي كرده بودند. كتاب هايي درباره عمل، درباره تضاد و ساير كتاب هاي انقلابي را خوانده و نقد و بررسي كرده بودند. . . »
اما بعد پرورشي در بخش كادرسازي از اهميت بالاتري برخوردار بود. ايجاد و تقويت روحيه مخفي كاري كه در رفتار و گفتار اعضا به عنوان يك «اصل تشكيلاتي» نهادينه شده بود، بخشي از كار پرورشي را تشكيل مي داد. «انتقاد از خود» يكي از اصول ديگر براي پرورش اعضا بود. هر عضو سازمان لازم بود هر از چند گاه نظير يك گناهكار مسيحي كه به نزد كشيش مي رود و اعتراف مي كند، در جمع اعضاي تشكيلاتي حاضر شود و خطاهاي خود را برشمارد و پيمان ببندد كه ديگر آنها را تكرار نخواهد كرد. انتقادها موضوعات مختلفي را شامل مي شد. تلف كردن وقت، خوردن يك غذاي غيرضروري، هوس نوشيدن يك چاي معطر، وسوسه داشتن يك چيز تجملي، احساس مالكيت بر چيزي، افكار جنسي، راحت طلبي و خواب زياد و يا دل بستن به چيزي كه به كار تشكيلاتي لطمه مي زد، نمونه هايي از انتقادهايي بود كه اغلب اعضا از خود مطرح مي كردند. در كنار «انتقاد از خود»، امكان «انتقاد از ديگران» نيز وجود داشت. يعني هر عضو مي توانست انتقادهايي كه در مورد عضو ديگر وارد مي دانست، مطرح كند. اما «انتقاد از ديگران»، هيچ گاه به «انتقاد از سازمان» يا «انتقاد از رهبران» تبديل نمي شد. چرا كه در ابتداي تشكيل سازمان، اصولاً هر عضو جز با يكي دو تن ديگر ارتباط نداشت و حتي ـ همان طور كه پيش از اين، از نجات حسيني نقل شد ـ اعضا نمي دانستند كه «رهبر تشكيلات» چه كسي است. نكته دوم آن بود كه حجم گسترده مطالب تئوريك و داده ها از سوي رأس هرم سازمان، هر عضو را در همان ابتداي ورود، چنان دچار «خودكم بيني» مي كرد و چندان تحت تاثير «هژموني سازماني» قرار مي گرفت كه ديگر هر آنچه مطرح مي شد، درست مي پنداشت و بي كم و كاست مي پذيرفت. در چنين ساختاري، «انتقاد از ديگران» كه در حالت طبيعي، مي تواند به طرح دموكراتيك مطالبات نيروهاي پاييني يك سازمان تبديل شود، كاركردي بيشتر از «عيب جويي» و «تخريب» اعضاي هم سطح پيدا نمي كرد. به عبارتي، اعضا براي كسب جايگاه و پايگاهي مستحكم تر در سازمان، امكان «انتقاد از ديگران» را به فرصتي براي «حذف رقبا» تبديل مي كردند. اين كاركرد منفي به تدريج و با گسترش سازمان و شكل گيري رقابت هاي سياسي ـ ايدئولوژيك درون آن گسترش يافت. در اين ميان، افراد و جرياناتي كه به كادر رهبري و مركزيت سازمان نزديك تر بودند و دريافتن ايرادها و لغزش هاي احتمالي جريان رقيب، استادي بيشتري از خود نشان مي دادند، توانستند به خوبي از اين امكان استفاده ببرند و «تصفيه هاي ايدئولوژيك» رقباي خود را به يك «سنت سازماني» تبديل كنند.
يكي ديگر از اصول حوزه پرورشي، «جامعه گردي» بود. اين اقدام با هدف آشنايي با واقعيت هاي جامعه صورت مي گرفت و طي آن، اعضا در قالب گروه هاي دو تا سه نفره به مناطق فقيرنشين تهران يا شهرستان ها عزيمت مي كردند و به طور ناشناس با افراد و خانواده هاي محروم و تنگدست به گفت وگو مي نشستند و گزارش هايي براي استفاده ساير اعضا نيز تهيه مي كردند. اين اصل سازماني، هر چند هدفي انساني و عدالتجويانه را تعقيب مي كرد، اما در عمل به تقويت تحليل هاي طبقاتي و ايجاد نوعي نگاه منفي و موضع ستيزه جويانه نسبت به طبقات بالاي جامعه منجر مي شد. روندي كه ديدگاه هاي ماركسيستي را در سازمان تقويت مي كرد و گاه باعث مي شد كه حتي اعضاي اسلامگرا را به نقد برخي مواضع اقتصادي علما وادارد كه به زعم آنان، نوعي دفاع از سرمايه داري محسوب مي شد. چنان كه «محمد حنيف نژاد» از اينكه يكي از مفسرين، يك آيه قرآني مربوط به ثروت را تنها در مورد «گنج يافته شده »به كار مي برد، انتقاد داشت.
مجموعه اين موارد با هدف «كسب خصلت هاي انقلابي و از بين بردن خصلت هاي غيرانقلابي» صورت مي گرفت تا اعضا از نظر روحي، رواني و فكري بر ضرورت مبارزه قهرآميز و مسلحانه با رژيم شاه، برانداختن وضع موجود و حركت به سوي وضعيت مطلوب واقف شوند و بنا بر يكي از شعارهاي سازمان، دريابند كه «نيروي پيشتاز در اين نبرد بايد خود را مسلح كند و پيامش را با شليك گلوله ها درهم آميزد تا آن را به گوش ملتي دربند، برساند. » شعاري كه سلسله حوادث سال هاي ۵۰ تا ۵۴ تا حد زيادي مانع از تحقق آن شد.
جرقه آغاز حركت مسلحانه در سال ۵۰ زده شد. در اوايل اين سال، جمعي از چريك هاي فدايي خلق كه در جنگل هاي سياهكل سنگر گرفته بودند، شناسايي و طي عملياتي توسط ساواك بازداشت و اكثر اعضاي آن اعدام شده بودند. فداييان خلق از نظر ديدگاه و اهداف سياسي و نيز سبك مبارزه چندان تفاوتي با سازمان نداشتند. چنان كه «حسين بشيريه» در كتاب «جامعه شناسي سياسي ايران» هر دو جريان را در اردوگاه چپ در سال هاي نخست پس از انقلاب قرار مي دهد. او مجاهدين خلق را در قالب «احزاب چپ گراي اسلامي» جاي مي دهد كه پس از انقلاب اسلامي ،۵۶ خواهان ملي كردن صنايع و سرمايه ها، تشكيل ارتش خلقي و استقرار شوراها بودند. بشيريه هرچند فداييان را در قالب «احزاب و گروه هاي سوسياليست و ماركسيست» پس از انقلاب تقسيم بندي مي كند، اما خواست هاي آنها را تشكيل شوراهاي كارگري و دهقاني، انحلال ارتش شاهنشاهي و ملي كردن كليه سرمايه هاي صنعتي و مالي معرفي مي كند كه بسيار با مطالبات مجاهدين شباهت دارد. ضمن آنكه «سازمان پيكار» كه در واقع طيف ماركسيست سازمان مجاهدين را پس از استحاله ايدئولوژيك سال ۵۴ تشكيل مي داد، پس از انقلاب در كنار گروه هايي نظير چريك هاي فدايي تعريف مي شد. به هر شكل، ماجرايي كه به از ميان رفتن هسته اصلي فداييان در اوايل سال ۵۰ منجر شد، در جمع آنها نيز تأثير گذاشت. اين بحث به سرعت درون سازمان مطرح شد كه: «ما مي گوييم بايد عمل كرد، ولي آنها زودتر از ما عمل كردند. » تاكتيكي كه ارائه شد، «شكستن تور پليسي در شهرها» بود. آنان اعتقاد داشتند كه «تا تور پليسي نشكند، هيچ استراتژي اي عملي نخواهد شد. » به همين دليل، اين ايده مورد حمايت قرار گرفت كه اعضاي سازمان تعدادي از مأموران ساواك و رجال رژيم پهلوي را ترور كنند و برخي اماكن را آتش بزنند تا رژيم ناچار حكومت نظامي اعلام كند و با مردم درگير شود. سازمان در نظر داشت با شلوغ شدن شهرها و در اصل، مشغول نگاه داشتن نيروهاي امنيتي و انتظامي ارتش در شهرها، نيروهاي خود را به كردستان انتقال دهد و در آن جا با دريافت سلاح هايي كه از مرز تركيه و عراق دريافت مي كرد، هسته مركزي مبارزاتي خويش را سامان بخشد و در ضمن، از نيروهاي كرد عضوگيري كند. اين طرح ها البته عملي نشد. چرا كه ساواك از طريق نفوذ دادن فردي به نام «الله مراد دلفاني» عضو سابق حزب توده به درون تشكيلات آنها و نيز در نظر گرفتن دقيق افراد مرتبط با وي، توانست برخي از خانه هاي تيمي اصلي سازمان را بيابد و اطلاعات دقيقي را از تحركات شان كسب كند.
كسب اين اطلاعات از وجود يك سازمان مخفي، ساواك را به دستگيري اعضا و متلاشي كردن آن راغب ساخته بود. چرا كه زمان برگزاري جشن هاي ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي نزديك بود و دستگاه امنيتي شاه در نظر داشت تا هرگونه سازماندهي يا تشكيلات ماجراجو و خطرساز را تا قبل از آغاز جشن ها سركوب كند تا محمدرضا پهلوي بتواند تصويري از ثبات ايران و اقتدار خويش را به ميهمانان جشن نمايش دهد. در نتيجه، اول شهريور ماه ۵۰ تيم هاي ضربت ساواك با يورش به ۵ خانه تيمي سازمان مخفي اعضاي آن را دستگير كردند و اطلاعات دقيق تري را از اين سازمان بي نام و نشان كسب كردند. تلاش هاي بعدي سازمان از جمله اقدام به گروگان گيري «شهرام شفيق»پسر اشرف پهلوي با هدف مبادله او با اعضاي دستگير شده سازمان نيز ناكام ماند و تنها حاصل آن، بازداشت جمعي ديگر از اعضاي سازمان به جرم شركت در عمليات گروگان گيري بود. در فاصله دو ماه، تقريباً سازمان مخفي متلاشي مي شود. ۳۰ مهر ماه ،۵۰ ساواك با كنترل شديد رفت وآمدهايي كه به منزل يكي از اعضاي سازمان مي شد، محل يك خانه تيمي را پيدا مي كند كه حنيف نژاد در آن مستقر بود. در سپيده دم اين روز، نيروهاي ساواك از در و ديوار به درون خانه مي ريزند و حنيف نژاد را دستگير مي كنند. در پايان مهرماه سال ،۵۰ از ميان چهارده عضو كادر مركزي تنها سه تن خارج از زندان بودند. «تراب حق شناس» و «حسين روحاني» در مأموريت خارج از كشور بودند و در داخل، تنها «احمد رضايي» از موج بازداشت ها جان سالم به در برده بود. رضايي جمع آوري نيروهاي پراكنده سازمان متلاشي شده را آغاز كرد اما او نيز چندان نپاييد. چرا كه در يازدهم دي ماه ۱۳۵۰ و در جريان يك قرار تشكيلاتي، در محاصره نيروهاي ساواك قرار مي گيرد و با خوردن سيانور و انفجار نارنجك خودكشي مي كند. سازمان كه ديگر عملاً نيرويي در خارج از زندان نداشت، سازماندهي مجدد خود را با تركيب سه نفره كميته مركزي مركب از «رضا رضايي»، «كاظم ذوالانوار» و «بهرام آرام» آغاز مي كند. در خارج از كشور نيز اعضاي سازمان تلاش هايي را آغاز مي كنند و از جمله نخستين بيانيه رسمي اين تشكل مخفي با امضا توسط حسين روحاني، محمود شامخي و تراب حق شناس نگاشته و متن آن توسط بخش فارسي راديو عراق پخش مي شود. تا نام سازمان نيز براي نخستين بار از عراق به گوش برسد و حلقه اي ديگر از سرنوشت گره خورده عراق و اين گروه تكميل شود. پيش از انتشار اين بيانيه، رژيم شاه سازمان مخفي را در ابتدا به عنوان «اعضاي نهضت آزادي» مي شناخت و سپس تعبير «ماركسيست هاي اسلامي» را براي آنها به كار مي برد.
به هر شكل، نخستين حركت سازمان مخفي براي اعلام حضور در عرصه ستيز با رژيم حاكم، حاصلي جز دستگيري اعضاي اصلي آن نداشت. ۱۱ عضو كادر مركزي كه در ميان دستگيرشدگان بودند، در اسفندماه ۱۳۵۰ در دادگاه علني محاكمه شدند كه به دنبال اظهارات تند متهمان در دادگاه، پس از چند جلسه ساير محاكمان غيرعلني شد. از اين جمع در نهايت ۹ تن اعدام شدند و ۲ تن به حبس ابد محكوم گشتند كه يكي از آن دو، «مسعود رجوي» سركرده منافقين بود. برادر او، كاظم، كه در سوئيس به سر مي برد با رايزني هاي گسترده عده اي از حقوقدانان و استادان دانشگاه اين كشور را واداشت تا در نامه اي از شاه خواستار لغو احكام اعدام شوند. در نتيجه، حكم اعدام بر رجوي و بهمن بازرگاني جاري نشد. برادر بازرگاني، محمد، خود از اعضاي اعدام شده كادر مركزي بود كه بنا به پيگيري هاي خانواده بازرگاني، برادر دوم به حبس ابد محكوم شد. «ناصر صادق»، «علي باكري»، «محمد بازرگاني»، «علي ميهن دوست»، «محمد حنيف نژاد»، «سعيد محسن»، «علي اصغر بديع زادگان»، «محمود عسگري زاده» و «رسول مشكين فام» اعدام شدگان نخستين كادر مركزي سازمان بودند كه حكم چهار نفر نخست در ۳۰ فروردين ۵۱ و پنج تن ديگر در چهارم خردادماه اين سال اجرا شد.
پي نوشت:
۱و ۲ـ جزئيات حوادثي كه منجر به ربودن هواپيما و فرود آن در بغداد شد در كتاب «برفراز خليج فارس» نوشته محسن نجات حسيني قابل دسترس است.

نگاه تاريخ
ايران و لبنان در بستر تاريخ
پيشينه تاريخي ايران و لبنان به سده ششم پيش از ميلاد و اواخر دوره فينيقيه باز مي گردد. «كوروش» پادشاه سلسله هخامنشي در جريان فتوحات خود در اواسط سده ششم پيش از ميلاد منطقه «بين النهرين» (عراق) و سرزمين شامات شامل سوريه، لبنان و فلسطين را به تصرف درآورد. ايرانيان در آن هنگام توانستند بدون خونريزي و يا آسيب رساندن به شهرها كه رسم سپاهيان كشورگشاي آن زمان بود و همچنين با احترام گذاشتن به باورهاي ديني، به سرعت شهرهاي بيروت، جبيل، طرابلس، صيدا، صور، بعلبك و مناطق ساحلي سوريه و فلسطين را تصرف كنند.
سپاهيان كوروش براي جنگ با روميان و مصريان كه به مناطق زير نفوذ ايران چشم دوخته بودند نيروي دريايي قدرتمندي را در شهر ساحلي صور به وجود آوردند.
هخامنشيان تا سال ۳۳۱ پيش از ميلاد و حمله «اسكندر مقدوني» به ايران بيشتر سرزمين شامات را در دست داشتند و اين وضعيت تا پيش از ظهور اسلام ادامه داشت.
با به قدرت رسيدن «معاويه بن ابي سفيان» به عنوان والي منطقه شامات در سده نخست اسلامي، اين منطقه جنگ هاي بسياري ميان مسلمانان و روميان به خود ديد كه سرانجام با اخراج و كوچ اجباري روميان و تحكيم موقعيت ايرانيان در اين منطقه منجر شد. روابط علماي شيعه جبل عامل در جنوب لبنان با ايران به سده هشتم هجري قمري به دوره حاكميت سربداران در خراسان باز مي گردد. به همت علماي جبل عامل، مذهب تشيع در ايران در دوره صفويه به عنوان مذهب رسمي اين كشور شناخته شد كه بايد از آن به عنوان مهمترين دستاورد مهاجرت علماي جبل عامل به ايران نام برد.
رقابت دو سلسله عثماني و صفويه كه يكي مظهر اقتدار اهل تسنن و ديگري كانون تشيع شده بود سبب شد تا شيعياني كه خارج از ايران به ويژه در لبنان به سر مي بردند مورد ستم حاكمان عثماني قرار گيرند و همين امر عامل ديگري بود كه روند مهاجرت علماي جبل عامل به ايران را شدت بخشيد. با سرنگوني حكومت عثماني و تقسيم خاورميانه در چارچوب توافق «سايكس پيكو» كه به مرزبندي هاي جغرافياي سياسي كنوني منجر شد، شيعيان لبنان به تدريج حساسيت گذشته خود را نسبت به حكومت سني مذهب عثماني از دست داده و بيشتر به موضوعاتي مانند پان عربيست و مبارزه با استعمار انگليس و فرانسه توجه نشان دادند. در دوران انقلاب مشروطه ايران، علماي جبل عامل از مشروطه خواهان جانبداري كردند و در مجله «العرفان» كه در عراق به چاپ مي رسيد مقاله هايي از روحانيون جبل عامل در دفاع از انقلاب مشروطه نوشته شد.
تأسيس رژيم صهيونيستي در فلسطين و روي كار آمدن رژيم پهلوي در ايران كه كوشيد ميان ايرانيان و عرب ها فاصله بيندازد و آن را تعميق بخشد سبب شد تا روابط ملت هاي عرب به ويژه شيعيان لبنان با مردم ايران تا حدودي كمرنگ شود.
رژيم گذشته ايران از يك سو در پي تقويت پيوندهاي خود با حاكميت سياسي در لبنان بود و از ديگر سوي كوشيد تا بين شيعيان اين كشور نيز پايگاهي داشته باشد. عضويت ايران و لبنان در پيمان «سنتو» سبب نزديك شدن بيش از پيش شمعون و شاه شد از همين رو شاه در سال ۱۹۵۶ ميلادي و پس از جنگ سوئز، از لبنان ديدار كرد اما مورد استقبال شيعيان به ويژه روحانيان اين كشور قرار نگرفت. پيمان سنتو كه از سال ها پيش قوت خود را از دست داد سرانجام در ۱۹۶۹ با خروج ايران پس از برقراري نظام جمهوري اسلامي و سپس تركيه و پاكستان، از ميان رفت. در اواخر سال ۱۹۵۹ علامه شرف الدين درگذشت و طبق وصيت ايشان و به دعوت شيعيان لبنان امام موسي صدر به اين ديار هجرت نمود و رهبري شيعيان را به عهده گرفت.
امام صدر با تأييد آيت الله بروجردي از ايران به لبنان قدم نهاد، در شهر صور رحل اقامت افكند و بي درنگ بعد از ورود فعاليت هاي همه جانبه خود را آغاز كرد و اين فعاليت ها آنقدر دامنه اش گسترده شد كه حيات سياسي ـ اجتماعي و اقتصادي جنوب لبنان و شيعيان را زير تأثير عميق قرار داد تا آنجا كه به جرأت مي توان لبنان را به دو برهه تاريخي قبل و بعد از آمدن امام صدر تقسيم كرد. تلاش هاي امام صدر در شرايطي صورت مي گرفت كه شعله هاي آتش جنگ داخلي در لبنان آغاز شده بود. در همين سال جنوب لبنان مورد تجاوز ارتش رژيم صهيونيستي قرار گرفت و به دنبال آن سازمان ملل قطعنامه ۴۲۵ را تصويب كرد كه ناظر بر خروج ارتش اسرائيل از اين كشور و استقرار نيروهاي پاسدار صلح سازمان ملل در جنوب لبنان شد. در اين بين ايران نيز يك گردان نظامي در چارچوب نيروهاي پاسدار صلح به جنوب لبنان اعزام كرد. اين نيرو همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران از اين كشور خارج شد.
در اوج جنگ داخلي و تنها چند ماه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران امام موسي صدر در جريان سفر رسمي به ليبي، ناپديد شد و از آن زمان تاكنون هيچ اثري از او به دست نيامده است. با ناپديد شدن امام صدر، شيعيان لبنان مهم ترين حامي و مدافع خود را از دست دادند.
با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن ۱۳۵۶ به رهبري امام خميني(ره) جمهوري اسلامي ايران كمك به آرمان فلسطين و ياري رساني به شيعيان لبنان را سرلوحه سياست هاي راهبردي خود قرار داد و از هيچ كوششي براي حمايت سياسي، اقتصادي و معنوي به مردم لبنان دريغ نكرد.
تجاوز نظامي اسرائيل نيز در سال ۱۹۸۲ ميلادي به لبنان آغاز شد و شهروندان لبناني خواستار كمك فوري ايران به لبنان شدند كه به دنبال آن يك هيأت بلند پايه نظامي از ايران به سوريه اعزام شد تا نحوه كمك ايران و مقابله با تهاجم را بررسي كند. تا پيش از ورود سپاه پاسداران به لبنان، وضعيت روحي و رواني مردم لبنان به شدت تضعيف شده بود و بر اثر پيشروي هاي سريع ارتش اسرائيل بسياري از ساكنان مناطق اشغال شده، پرچم سفيد بر پشت بام خانه هاي خود برافراشته بودند. با استقرار سپاه در بقاع، تنها آمادگي نظامي براي رزمندگان حاصل نشد. بلكه انتقال افكار و ديدگاه هاي انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) نيز به صورت گسترده اي فراگير گشت. جوانان مبارز شيعه لبنان با الهام گرفتن از بسيجيان ايران، گروهي را به نام «حزب الله» براي مقابله با نظاميان متجاوز رژيم صهيونيستي تأسيس كردند. حزب الله در سال ۱۹۸۴ ميلادي رسماً اعلام موجوديت كرد و در جريان ۱۸ سال مبارزه توانست در سال ۲۰۰۰ ميلادي و براي نخستين بار در تاريخ جنگ هاي اعراب و اسرائيل، طعم تلخ شكست را به اين رژيم بچشاند. اين حزب اكنون داراي ۱۲ نماينده در مجلس نمايندگان لبنان است. در چارچوب مناسبات رسمي ميان دو كشور، «الياس هراوي» رئيس جمهوري سابق اين كشور در سال ۱۹۹۶ ميلادي از تهران ديدن و در آوريل سال ۲۰۰۰ نيز اميل لحود رئيس جمهوري كنوني لبنان به تهران سفر كرد و مورد استقبال مقام هاي ايران قرار گرفت.

حاشيه ايران
• ابطال چارچوب هاي دوم خرداد
«عليرضا علوي تبار» عضو شوراي سردبيري روزنامه توقيف شده «صبح امروز» در يادداشتي كه در سايت هاي خبري منتشر شده، چهار علت را در ابطال چارچوب كلي حركت اصلاح طلبان دوم خردادي در خصوص «در اختيار گرفتن نهادها و مراكز انتخابي موجود در حكومت و پيش بردن اصلاحات دموكراتيك با استفاده از امكانات و اختيارات قانوني اين نهادها و مراكز» موثر دانسته است.
به نوشته علوي تبار، گمان اصلاح طلبان دوم خردادي آن بود كه اولاً «نهادهاي انتخابي در كشور ما داراي اختيارات قانوني هستند كه اين اختيارات براي آنها امكان عمل را هر چند محدود فراهم مي سازد»، ثانياً «نهادها و مراكزي در نظام سياسي ايران وجود دارد كه هنگام تعارض از قرباني شدن كل يك نظام سياسي جلوگيري خواهند كرد. »، ثالثاً «نهادهاي غيرانتخابي همزيستي با نهادهاي انتخابي طرفدار دموكراسي را بپذيرند و به نوعي به تقسيم حاكميت با آنها رضايت دهند» و «رابعاً ظرفيت حكومت براي پذيرش اصلاحات دموكراتيك بسيار بيشتر از آن باشد كه جريان هاي راست مدعي آن هستند. » علوي تبار معتقد است كه اين چارچوب ذهني به نقطه پايان رسيده و اكنون زماني است كه «همه جريان ها طرفدار دموكراسي با محوريت مهار قدرت با قدرت همسنگ» حركت تازه اي را شروع كنند.

• كنفرانس آتن
«كنفرانس آتن» طي روزهاي ۲۱ الي ۲۴ ارديبهشت ماه با حضور استادان و كارشناسان موسسات مطالعاتي، سياسي و اقتصادي و تعدادي از استادان دانشگاه هاي ايران و برخي مقامات از جمله محسن رضايي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام برگزار شد، به دنبال آن بود كه اخبار غيررسمي در خصوص انجام ملاقات هايي با مقامات آمريكايي در حاشيه اين كنفرانس از سوي سايت هاي خبري منتشر شد. در همين زمينه سايت «امروز» گزارش داد كه در حاشيه اين كنفرانس در خصوص طرح «نقشه راه» (Road map) ملاقات و مباحثي صورت گرفته است. اين سايت به نقل از «محسن رضايي» اعلام كرد كه «آمريكا تنها مي تواند با جناح راست ميانه ايران همكاري نمايد و بقيه جريان هاي سياسي داخل كشور ظرفيت لازم را براي اين كار ندارند» همچنين سايت «بازتاب» كه به رضايي نزديك است، گفت وگويي را با «صادق زيباكلام» استاد دانشگاه تهران و از جمله شركت كنندگان در اين كنفرانس انجام داد. وي در خصوص برنامه هاي اين كنفرانس گفت: «دو سخنراني توسط آقاي رضايي در جلسه عمومي انجام شد. وي در سخنراني اول به بررسي تبعات درازمدت حمله خارج از چارچوب سازمان ملل به عراق بر اين سازمان و شوراي امنيت پرداخت و تحليل خود را از مشكلات آينده آمريكايي ها در عراق بيان كرد. وي در سخنراني دوم به بحث ثبات در خليج فارس و ارائه يك مدل امنيتي در منطقه بدون حضور ابرقدرت هاي خارجي اشاره كرد. زيبا كلام درباره نشست هاي حاشيه كنفرانس اظهار داشت: «جلسات خاصي در حاشيه كنفرانس برگزار نشده اما در مواقع تنفس، ناهار و شام، گفت وگوهايي بين بنده و آقاي رضايي با اساتيد فلسطيني، عراقي و مصري در مورد مباحث كنفرانس انجام شد. »

• هنوز يك سنگ هم پرتاب نشده
012190.jpg

در ميان اعضاي شوراي مركزي جبهه مشاركت، «محمدكيانوش راد» نماينده اهواز از معدود كساني است كه همچنان با گزينه «استعفا» مخالفت مي كند و در مقابل آن، راهكار بيان «علت هاي اصلي مشكلات اصلاح طلبان از تريبون مجلس» را توصيه مي كند. وي در گفت وگويي با خبرنگار «همشهري» ايده خود را بيشتر توضيح داده است. او مي گويد: «علي رغم وجود فشارها و موانع بسيار بر سر راه مجلس، هنوز در دوره ششم يك سنگ هم به طرف پارلمان پرتاب نشده است.» كيانوش راد اضافه مي كند: «استعفا به شكل محدود مي تواند يك روش براي طرح مسائل باشد اما استعفاي گسترده با هدف تعطيل كردن مجلس، نسخه كارآمدي نيست چرا كه ما نمي دانيم در آينده چه حوادثي اتفاق مي افتد. به همين خاطر، خالي كردن سنگر مجلس كار دقيق و سنجيده اي نيست. ما نمي توانيم براي مقابله با اقتدارگرايان وظيفه خود را بر زمين بگذاريم و بعد هم بخواهيم مبارزه كنيم. جز آنكه پس از استعفا بخواهيم سكوت و حاشيه نشيني را برگزينيم. » اين عضو فراكسيون مشاركت تاكيد دارد: «بايد حرف ها را زد و با كنار گذاشتن تعارفات و رودربايستي هاي موجود، علل اصلي ممانعت از تحقق اصلاحات را بيان كرد. چرا كه استفاده از تريبون مجلس براي بيان اين مسائل، حمايت دوباره مردم و دانشجويان از جريان اصلاحات را نيز به دنبال خواهد داشت.»

• بازگشت به رتبه ۱۶۹
آمار و ارقام منتشره از سوي يونسكو حاكي از آن است كه به دنبال توقيف مطبوعات اصلاح طلب در سه سال گذشته، ايران بار ديگر به وضعيت مطبوعاتي خود قبل از دوم خرداد بازگشته است. «ماشأالله شمس الواعظين» سخنگوي انجمن دفاع از آزادي مطبوعات كه اخيراً گزارش سالانه خود را درباره وضعيت مطبوعات ايران منتشر كرده است، مطبوعات ايران در سال هاي ۶۶ تا ۶۹ جايگاه ايران را در جدول رده بندي توزيع سرانه مطبوعات ارتقا دادند. به طوري كه به رتبه يكصدوچهل و ششمين كشور جهان دست يافت، اما به دنبال توقيف هاي پياپي در جدول يونسكو بار ديگر به رتبه ۱۶۹ بازگشته است و درخواست تداوم اين وضعيت، احتمال دارد از وضعيت سال ۶۶ هم عقب تر برود.

ايران
ادبيات
اقتصاد
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |