دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۰- May, 26, 2003
رويكرد دولت اسرائيل نسبت به يهوديان اتيوپيايي
نژاد پرستي در نژاد پرستي
بداقبالي يهوديان فلاشه زماني آشكارتر شد كه دولت اسرائيل از جذب تعداد بيشتري از آنها سر باز زد و اجازه نداد تا اقوام و نزديكان ايشان كه در اردوگاه هاي آديس آبابا در بدترين شرايط به سر مي بردند به اسرائيل مهاجرت كنند برخي از آنها ۱۸ سال بود كه انتظار مي كشيدند
آمال شحادة
012865.jpg

ترجمه: محمدعلي عسگري
ليئور، پنج سال دارد. او در شهر الخضيره متولد شده است. پدر و مادرش هيجده سال پيش به اين شهر هجرت كرده و برشناسنامه هايشان به وضوح نوشته شده كه آنها يهودي هستند. اما اين ها به درد آن كودك نمي خورد. وقتي پدرش او را برد تا در كلاس اول مدرسه ثبت نام كند، با اين امر مخالفت شد. اول بهانه آوردند كه جا براي ثبت نام او ندارند. اما پس از اصرار و پافشاري پدر، علت اصلي و واقعي توضيح داده شد: «موقعيت هاي اختصاص داده شده به يهوديان اتيوپيايي محدود است و بيشتر از آن نمي توانيم بپذيريم.» مرد، متوجه قضيه نمي شد. همسرش را با خود به مدرسه آورد تا با صراحت بيشتر موضوع را براي آنها توضيح دهند: «وزارت معارف براي ما يك حد معيني را مقرر كرده و از آن بيشتر نمي توانيم بپذيريم.» معلوم شد وزارتخانه مذكور سيستمي را برقرار كرده كه طبق آن تعداد يهوديان اتيوپيايي الاصل در هيچ مدرسه اي نبايد بيش از دو درصد محصلان باشند.
والدين ليئور تصميم گرفتند از حق خود كوتاه نيامده و تا آخر به اين نبرد ادامه دهند. پس به دادگاه عالي اسرائيل شكايت كردند. اما در آنجا ضربه بزرگ تري در انتظارشان بود. زيرا دريافتند كه نژادپرستي در اينجا ديگر از قبيل همان حرف هاي مدرسه نيست بلكه يك سياست كلي و دولتي در سطح بالاست. دادگاه به صراحت والدين را با خبر ساخت كه علت عدم پذيرش ثبت نام فرزندشان (ليئور) به اين خاطر بوده است كه او به طايفه اي عقب مانده از يهوديان تعلق دارد. چون «قدرت فراگيري يهوديان اتيوپيايي الاصل پايين است»! برق پدر ليئور را گرفت هيچ كلمه مناسبي براي توصيف اين نژادپرستي پيدا نكرد. هر چند دادگاه، وزارت معارف را مجبور كرد تا به قضيه اين كودك رسيدگي كند و او را در مدرسه الخضيره ثبت نام نمايد. اما موضع رسمي دولت در مورد يهوديان فلاشه، زخمي عميق را بر جان آن دو و بر روحيه تمام يهوديان اتيوپيايي مقيم اسرائيل پديد آورد.
اين برخورد، اولين يا آخرين نوع از برخوردهاي نژادپرستانه بر ضد آنها در اسرائيل نبوده و نيست. بلكه صفحه اي بود كه بر صفحات يك «كتاب سياه» افزوده مي شد و بر زندگي آنها از زماني كه به قول اسرائيلي ها از «زندگي فقيرانه و پر از بيماري خود در اتيوپي» به اصطلاح نجات يافته بودند تاكنون تاثير مي گذاشت. فلاشه ها با خود تكرار مي كنند: «آنها شخصيت ما را جريحه دار مي كنند»! پدر ليئور مي افزايد: «ما در اتيوپي در جهنم زندگي مي كرديم اما زندگي ما شبيه زندگي اكثر آفريقايي ها بود. هرگز در معرض برخوردهاي نژادپرستانه قرار نداشتيم و احساس تحقير و ذلت نمي كرديم. هر چه در مورد ديگران اتفاق مي افتاد، در مورد ما هم اتفاق مي افتاد. اما اينجا ما از مشكلاتي رنج مي بريم كه علت اصلي آن به خاطر پوست سياه مان است.»
رنج و مشكلات يهوديان آفريقايي به خاطر سياست هاي دولت اسرائيل و از سال ۱۹۸۵ شروع شد. آن زمان هيچ يهودي سياه پوستي در دولت عبري به سر نمي برد. حتي كسي باور نمي كرد كه يهوديان غير از نژاد سفيد هم وجود داشته باشند. اما اسرائيل احتياج به يهودي داشت. به خاطر جنگ لبنان و پيامدهاي آن اوضاع خراب گشته و مهاجرت يهوديان از اتيوپي را ايجاب مي كرد. پژوهشگران به خاطر افزايش روند جمعيتي زنگ خطر را به صدا در آورده بودند چون ميزان جمعيت اعراب ساكن اسرائيل (فلسطيني هاي ۱۹۴۸) روز به روز بيشتر مي شد. از آن پس طي عملياتي مخفيانه موسوم به «عمليات موشيه» چهل هزار يهودي از اتيوپي به اسرائيل كوچانده شدند. دولت هاي اتيوپي و سودان نيز به سازمان هاي اطلاعاتي اسرائيل و نيروهاي كوماندو و هوايي كمك كردند تا يهوديان فلاشه از اردوگاه هاي فقيرانه در نزديكي آديس آبابا به اراضي سودان و از آنجا به اسرائيل كوچ داده شوند.
012870.jpg

يهوديان اتيوپيايي الاصل از اين مهاجرت به طور وصف ناپذيري خوشحال بودند. احساس مي كردند اسرائيل آنها را از فقر و بدبختي و امراض نجات داده و آنها وطني تازه براي خود پيدا كرده اند. به محض آنكه هواپيماها آنها را در «سرزميني موعود» بر زمين نشاند بر زمين بوسه زده و سجده كردند. همه چيز بر وفق مراد آنها بود: خانه اي كوچك (كه در اسرائيل مايه ننگ حساب مي شود ولي بسيار بهتر از خانه هاي آنها در اتيوپي بود)، سبد مواد مصرفي (اعم از مواد غذايي و بهداشتي و مصارف روزانه)، تحصيل زبان عربي و ديانت يهود. هر چه از آنها خواسته مي شد بدون اعتراض مي پذيرفتند و انجام مي دادند. سال ها گذشت تا اين كه حقيقتي بر آنها آشكار شد. درست است كه از لحاظ معيشتي آنها زندگي بهتري نسبت به گذشته پيدا كرده اند، يعني از جهت لباس، مسكن، غذا و خدمات بهداشتي اما در اسرائيل با مشكلات تازه اي مواجه شدند كه در گذشته برايشان سابقه نداشت. رفته رفته اظهارات نژادپرستانه را با آواز بلندتري مي شنيدند. مثل آنكه «بدن هايشان بوي بد» مي دهد. يا ترديد در مورد اين كه آنها ممكن است «مبتلا به ايدز» باشند. امتناع از ديدار با آنها يا برقرار كردن روابطي دوستانه با سياهان و در پي آن شنيدن دشنام هايي چون «سياه بدبو» يا «سياه عقب مانده» و غيره.
يهوديان اتيوپيايي الاصل احساس كردند در جامعه اسرائيل بيگانه اند و يهودي بودن آنها هيچ سودي ندارد. بخش بزرگي از يهوديان اسرائيل به صراحت به آنها مي گويند: «شما به درد نمي خوريد.» در محل هاي زيادي از اسكان آنها سر باز مي زنند و مناطقي كه آنها ساكن بودند ترقي نكرد و حتي قيمت خانه ها ارزان تر شد. چون يهوديان سفيدپوست از آن جا مهاجرت كردند و رفتند تا در محل ها يا شهرهاي ديگر ساكن شوند. بداقبالي يهوديان فلاشه زماني آشكارتر شد كه دولت اسرائيل از جذب تعداد بيشتري از آنها سر باز زد و اجازه نداد تا اقوام و نزديكان آنها كه در اردوگاه هاي آديس آبابا انتظار مي كشيدند به اسرائيل مهاجرت كنند. براساس آمارها، آنجا هنوز ۱۲ هزار يهودي فلاشه انتظار مي كشيدند تا هواپيماي «العال» بيايد و آنها را به اسرائيل منتقل كند. بعضي از آنها حتي هيجده سال است كه انتظار مي كشند.

اوج تحقير
امروزه تعداد يهوديان اتيوپيايي الاصل ساكن اسرائيل به ۸۶ هزار نفر مي رسد. سال هاي اخير جز از طريق زادوولد طبيعي بر تعداد آنها هيچ افزوده نشده است. زيرا دولت به بهانه غيريهودي بودن از جذب بقيه يهوديان فلاشه امتناع كرد. اين مسئله خشم اكثر يهوديان سياه پوست را در پي داشت و آن را يك نژادپرستي آشكار و رسوا تلقي كردند. چون اكثر كساني كه انتظار داشتند آنها را به اسرائيل منتقل كنند روابطي خويشاوندي داشتند. آنها مي گفتند چطور اسرائيل مي تواند يك ميليون روسي را منتقل كند كه حتي در يهودي بودن نيمي از آنها ترديد است (زيرا حدود ۳۰۰ هزار نفر آنها رسماً اعتراف كرده اند كه مسلمان يا مسيحي يا سكولار هستند و هنوز يهودي نشده اند) و قادر به انتقال آنان نيست؟! نتيجه گيري طبيعي آنها اين است كه اسرائيل آنها را فقط به خاطر رنگ سياه شان نمي خواهد. بعدها ديدند كه حتي نوع برخورد روحانيون يهودي با آنها متفاوت تر از برخوردشان با يهوديان روسي و يا غيره است.
(بورياگال) تحقيري را كه يهوديان نسبت به فلاشه ها روا داشتند و او به چشم ديده اين گونه حكايت مي كند: «فضاي عجيبي بود. حدود ۳۰ نفر در اتاق كوچكي در مقر رهبري اين شهرك (كريات گات) در جنوب جمع شده بودند. مرد و زن هايي بين ۶۰ تا ۶۰ ساله. همه ازدواج كرده و فرزند و نوه هايي داشتند. با اين همه آنها را آورده بودند تا از نو مراسمي را براي ازدواج آنها ترتيب دهند. با اين بهانه كه ازدواج قبلي آنها شرعاً يهودي نبوده است. بنابراين بايد از نو يك بار ديگر ازدواج مي كردند و اين يك مسئله اجباري بود. چون كسي كه اين مراسم را پشت سر نمي گذاشت نمي توانست اسرائيلي شود و بايد اسرائيل را ترك و دوباره به آفريقا يا هر جاي ديگري بر مي گشت.»
حدود ۱۶ هزار مرد اتيوپيايي در معرض چنان تحقيرهايي قرار گرفته اند. در حالي كه هرگز چنين تحقيرهايي متوجه يهوديان روسي يا هر يهودي ديگري نمي شد كه از كشور ديگري آمده باشد. يك عضو سابق كنيست به نام (اديسو سالا) كه يكي از رهبران يهوديان اتيوپيايي الاصل ساكن اسرائيل است مي گويد: «اين جنايت بزرگي است كه روحانيون يهود مرتكب مي شوند. كاري زشت و عقب مانده است و تحقير و توهيني بزرگي را نسبت به يك انسان اتيوپياپي آن هم فقط به خاطر رنگ پوستش روا مي دارند. آنها طوري از ما حرف مي زنند كه گويي بيسواد و عقب مانده ايم. در حقيقت اين ها دولت اسرائيل را در رديف يكي از دولت هاي عقب مانده جهان سوم نشان مي دهند.»

واكنش: انفجار
اينك پرسشي كه به ذهن متبادر مي شود اين است كه يهوديان اتيوپيايي الاصل به اين گونه تحقيرها و يا برخوردهاي نژادپرستانه چگونه پاسخ مي دهند؟ در آغاز، براي مدت بيش از ده سال آنها سكوت كردند. با خود مي گفتند: خدا اين سرنوشت را براي آنان مقرر كرده است. اما رفته رفته شروع كردند با صداي خفيف شكايت كنند. آنها مي ترسند و نخستين عامل ترس آنها هم به خاطر رزق و روزيشان است. چون ۴۰ درصد از مردان و ۹۰ درصد از زنان آنها بيكارند و كمك هاي دولتي دريافت مي كنند. آنها مي ترسند كه اين منبع درآمد قطع شود. ولي اين كار راضي شان نمي كند و بنابراين در جست و جوي راه حلي هستند. بعضي معتقدند كه اين خشم روزي منفجر خواهد شد و آن وقت حادثه اي بي نظير را در كشور به وجود خواهد آورد. «بله، وضعيت ما مثل انباري از باروت است كه آتش در زير آن روشن كرده اند» سالا با گفتن اين حرف نسل جوان سياهان را در متن جامعه اسرائيل به ياد مي آورد كه از بدو تولد احساس مي كنند در اين جامعه غريب اند. وي مي افزايد: «آنها احساس مي كنند از ملت و دين خود رانده شده اند و همين خشم شديدي را در بين آنها پديده آورده است.» اين وضعيت پليس اسرائيل را هم نگران كرده است، چون به نظرش جوانان اتيوپيايي ساكن اسرائيل از نظر گستره جرائم خطرناك ترين بخش از جوانان محسوب مي شوند. آمارهاي پليس نشان مي دهد كه در سال ۲۰۰۲ چهار هزار پرونده براي جوانان اتيوپيايي الاصل تشكيل شده است. طي هفت سال گذشته تعداد اين پرونده ها حداقل دو برابر شده است. اين از ۳۱ درصد در مجموع جوانان در سال ۱۹۹۵ به ۶۵ درصد در امسال رسيده است و اين روند همچنان افزايش دارد. دانشمندان جامعه شناس اين آمارها را براساس دو علت تحليل مي كنند: يكي تنگدستي اقتصادي و ديگري احساس بيگانگي و خشم حاصل از آن. جامعه شناسان تاكيد دارند كه روزي اين خشم به انفجار خواهد رسيد. زيرا دولت نه تنها فكري براي مقابله با اين مشكل نمي كند بلكه حتي درصدد لغو بودجه هايي است كه گاه براي برطرف كردن اين شرايط تصويب مي شود.
الوسط

رابطه فقر در اسرائيل و انتفاضه
012860.jpg
احمد عمرابي
آيا روزي فرا مي رسد كه يك انقلاب مردمي در اسرائيل بر ضد طبقه حاكمه اين كشور بر پا شده و منجر به حذف و ريشه كني معيارهاي ثابت و قديمي اسرائيل در قبال مسئله فلسطين و اشغالگري شود؟ اين پرسش را نه يك متفكر عرب چون محمد حسنين هيكل بلكه يك انديشمند اسرائيلي مطرح كرده است.
يوري افنيري، نويسنده و روزنامه نگار اسرائيلي و يكي از فعالان «جنبش صلح» است كه براي ده سال عضويت در پارلمان اسرائيل (كنست) را داشت. وي پرسش خود را از خلال بررسي تغييرات فراگيري مطرح مي كند كه بيش از دو و نيم سال است جامعه اسرائيل را از شروع انتفاضه فلسطين (سپتامبر ۲۰۰۰) تاكنون دستخوش خود قرار داده است. تغييراتي كه به نظر افنيري كاملاً منفي است ولي اين معضل همچنان روند خود را طي مي كند. زيرا طبقه متوسط و فقير كه اكثريت جامعه اسرائيل را تشكيل مي دهد تاكنون به ماهيت رابطه ارگانيك بين مقاومت مسلحانه فلسطين و اصول ثابت امنيتي سياسي اسرائيل و ركود اقتصادي و اجتماعي حاد و رو به رشد اين كشور پي نبرده است.
اكنون پرسش اين است كه: چه روزي مي رسد كه ملت اسرائيل به اين رابطه پي برد؟ به قول اين متفكر اسرائيلي، جامعه يهودي از يك توهم لذتبخش خرسند است و احساس مي كند «بين سياست هاي ما در قبال فلسطيني ها و وضعيت اقتصادي مان» اصلاً رابطه اي وجود ندارد.
افنيري پس از شرح بهاي سنگين اقتصادي كه اسرائيل به خاطر سياست سركوبگرانه و استقرار اشغالگري پرداخته است، يادآور مي شود كه ناديده گرفتن اين بها باعث يك نتيجه گيري عجيب شده است. به همين دليل است كه فقيرترين طبقات در جامعه اسرائيل ـ يعني اكثريتي كه تحت تاثير اين ركود اقتصادي هستند ـ در انتخابات به حزب تندروي ليكود راي مي دهند. كما اينكه در انتخابات اخير به شارون راي داده و اميدوار بودند او بتواند دو هدف را برآورده سازد: يكي سركوب فلسطيني ها و انتفاضه شان و ديگري پايان دادن به بحران اقتصادي موجود در اين كشور. معناي اين عمل اين است كه اكثريت اسرائيلي ها از ادراك تناقض بين اين دو هدف عاجزند. يعني نمي دانند كه هزينه بالاي آن سياست سركوبگرانه بود كه اين بحران اقتصادي را پديد آورد.
اينك به پرسش ابتداي مقاله باز مي گرديم: ملت اسرائيل چه زماني اين تناقض را درك كرده و دست به انقلابي بر ضد طبقه حاكمه و سياست هاي ثابت و سركوبگرانه اش بر عليه ملت فلسطين خواهد زد؟ چه زماني اكثريت جامعه اسرائيلي در خواهند يافت كه اين شارون و امثال او هستند كه در واقع سبب بدبختي آنها شده اند؟ افنيري مي گويد نشانه هاي يكسري تغييرات در نگرش جامعه اسرائيل به چشم مي خورد. انتقاد از سياست هاي راست گرايان در اسرائيل بالا گرفته و آنها را به اين امر متهم مي سازند كه سياست هاي سركوبگرانه آنها عامل اصلي ركود اقتصادي است. ركودي كه در سطوح مختلف زندگي خانواده هاي اسرائيلي مشهود است. حتي دولت شارون طي ماه هاي اخير مجبور شد اعتراف كند تداوم مقاومت فلسطيني ها باعث كاهش كارآمدي اقتصاد ملي اسرائيل شده است. به همين خاطر اينك دولت شارون خود را در ادامه سياست صرفه جويي كه دولتش را با آن شروع كرد ناتوان احساس مي كند. مقاومت مسلحانه فلسطيني ها ضربات سنگيني را بر صنعت توريسم فرود آورد كه يكي از محورهاي اقتصاد اسرائيل محسوب مي شود و در اثر تداوم انتفاضه، سرمايه گذاري هاي خارجي در اين كشور تقريباً متوقف شد. ارتش بزرگ اسرائيل كه مسئوليت جنگ با مقاومت فلسطيني و حمايت از شهرك هاي يهودي را بر عهده دارد، حجم زيادي از توليد ملي اين كشور را در خود مي بلعد و همين مسئله كسري فزاينده اي را در بودجه كلي كشور پديد آورده است.
خلاصه اينكه: به قول افنيري، بحران اقتصادي اسرائيل با استمرار مقاومت فلسطيني ها، روز به روز پيچيده تر مي شود و در آينده سطح درآمد خانواده هاي وابسته به طبقه متوسط و فقير باز هم كاهش خواهد يافت. از آن پس اسرائيل وارد مرحله اي از اعتصابات پي درپي خواهد شد كه راه بر يك انقلاب مردمي بر ضد اين طبقه حاكمه هموار خواهد ساخت.
با استناد به اين تحليل، حال مي توان پرسيد كه چرا رهبري جديد فلسطين، به سركردگي محمود عباس دست به پاكسازي مقاومت مسلحانه زده است؟ آيا اين رهبري قصد آن را دارد كه طبقه حاكم بر اسرائيل را نجات دهد؟
البيان

نگاه روزنامه نگار
سكوت روشنفكران عرب
012855.jpg
ثريا العريد*
ترجمه: غلامرضا رضايي نصير
اخيراً دوستي گله كرده بود كه چرا رهبران روشنفكري عرب در اعتراضات توده اي مردم عليه جنگ در عراق حضوري ملموس نداشته اند. او پرسيده بود: چرا تحصيلكرده ها سكوت كرده اند؟
سوال او باعث شد زخمي كهنه در وجود من سرباز كند. من از روزهاي پيش از جنگ تاكنون هيچ ننوشته ام، زيرا تنها زماني قلم به دست مي گيرم و چيزي مي نويسم كه به آن باور داشته باشم، اما در مورد اين جنگ من گرفتار احساسات دوگانه خود هستم و اين سكوت مرا به ستوه آورده است. يك شب با چشماني اشكبار از خواب پريدم. در خواب پسري عراقي را ديده بودم كه خانواده اش را در موشك باران از دست داده بود و هر دو دستش را قطع كرده بودند. تلويزيون عربستان تصوير او را در بيمارستان، در حالي كه زني اشك هاي او را پاك مي كرد، نشان داده بود. در خواب به درك اين واقعيت غم انگيز رسيده بودم كه اين كودك ديگر نمي تواند اشك هاي خود را پاك كند، زيرا دست ندارد. ساده ترين كار ممكن، يعني پاك كردن اشك هايش، ديگر از او ساخته نيست. اين خواب براي من نوعي مكاشفه بود. به چشم من اين پسر نماينده نسل جوان عراق است. نسلي كه هيچ كاري از او بر نمي آيد و به معناي واقعي كلمه خلع يد و خلع سلاح شده است. در ضمن اين كودك مظهر آينده ملت عرب نيز هست. ما كودكانمان را بزرگ نمي كنيم كه از آزادي عقيده و خلاقيت بهره مند گردند، يا آنها را تشويق نمي كنيم كه در عرصه علم و دانش از نسل ما پيشي بگيرند. در عوض در مورد دستاوردهاي تاريخي تمدنمان داد سخن سر مي دهيم. جنگ اشتهاي ما را براي جمع شدن و فرياد كشيدن تيز كرده است. تقريباً در تمامي پايتخت هاي كشورهاي عرب، مردم به خيابان ها مي ريزند تا عليه جنگ اعتراض كنند و شعارهايي سر دهند كه مدت ها است در گوش ما طنين افكنده است؛ اين جنگ عليه اسلام است؛ ما بايد عليه تجاوزگران يك جبهه متحد تشكيل دهيم.
اما واقعيات عراق بيش از جنگ لكه ننگ بزرگي براي كل جهان عرب بود. حاكم مستبدي كه تجسمي عيني نهايت ساديسم و ددمنشي بود كه به مدت سي سال مردمش را شكنجه مي داد، گوش و زبان آنها را مي بريد، مخالفان را به زندان مي افكند و اعضاي خانواده هاي آنان را شكنجه مي كرد. مردم عراق به جايي رسيده بودند كه حتي از سايه خود نيز مي ترسيدند. رسانه هاي عرب اين قضايا را مسائل داخلي عراق قلمداد مي كردند و آن را پوشش نمي دادند. سپس بعد از اين همه مدت ايالات متحده، با هر آنچه انگيزه واقعي او بوده باشد، جهان را با جنگ براي «آزادسازي» عراق شگفت زده ساخت. در قلب هر عرب احساس آسودگي از پايان رنج مردم عراق با احساس خشم و احتمالاً شرم از اين كه يك قدرت غربي با انگيزه منافع سياسي و اقتصاديش به سرنگوني صدام حسين همت گماشته است، در هم آميخت. آيا اعراب ملتي هستند كه فقط مي توانند در نازيدن به شكوه گذشته و در كف زدن براي رهبران، بدون توجه به اين كه چقدر به خطا مي روند، گوي سبقت را از ديگران بربايند و در عين حال از دشمنان واقعي و خيالي خود شكوه و ناله سر دهند؟
آيا ما نمي توانيم به جاي باليدن به دستاوردهاي گذشته، به آينده بينديشيم؟ آري ما تمدن بزرگي داشته ايم، اما اكنون چنين نيست و اگر همچنان به گذشته چشم بدوزيم هرگز بار ديگر تمدني بزرگ نخواهيم داشت. هستند فرهيختگان عرب كه به اين امر باور دارند. شايد اكنون كه واقعيات استبداد صدام در معرض تماشا گذاشته شده است، بتوانيم صداي آنها را بشنويم. تحصيلكردگان عرب، شايد بيش از هر كشور ديگري از محدوديت آزادي بيان و نداشتن نقش در امور سياسي كشورهاي خود در رنجند. اما مي توان گفت كه در طول اين جنگ فرهيختگان عرب خود را ناگزير ديدند كه موضعي اتخاذ نكنند. آنها بين دو واقعيت متضاد بر سر دوراهي قرار گرفته بودند: از يكسو اعلاميه هاي رهبري سياسي و از سوي ديگر انفجار احساسات توده معترض. فرهيختگان عرب هر دو طرف را مي بينند و درك مي كنند، اما در كنار كدام يك مي ايستند؟ در جاهايي مثل ايالات متحده، روشنفكران مي توانند با مواضع سياسي به طور مجرد برخورد كنند. اما براي ما موضوع فقط ديده ها و عقايد نيست؛ اشك و رنج مردمان در اين ميان دخيل است. ما مي دانيم كه رهبران سياسي بدون ارتش و سلاح نمي توانند به رويارويي با ابرقدرت جهان برخيزند. اما در نهايت بايد از آزاد شدن هلهله كنيم يا شرمنده باشيم كه چيزي واقعاً فرسوده و فاسد در پستوي خانه خود داريم؟
چند روز پيش يكي از دوستان روشنفكر عراقي من از پاريس، جايي كه دو دهه است به همراه بسياري ديگر از مهاجران سكني گزيده است، به من تلفن زد. وقتي به من گفت: «خوشحاليم از اين كه عراق آزاد شده است و ما مي توانيم براي ديدن اقوام به آنجا برگرديم» بغض گلويم را گرفت. اين واقعيت امروز عراق است، شادماني از بازگشت حداقل حقوق انساني. آنچه در عراق رخ داد، نابسنده بودن تئوري ها و شعارهاي ما را بر ملا كرد. اميد كه اين تغييرات چشم بندها را از روي چشمان ما و بصيرت ما بردارد تا بتوانيم ببينيم كه تا وقتي خود را از دام گذشته رها نسازيم، آينده اي نخواهيم داشت. براي ملتي كه جوانان و نوجوانانش را از توانايي تفكر و افزودن به رشد پيشرفت بشري محروم مي سازد، اميدي وجود ندارد.
پي نوشت:
* نويسنده مقاله يادداشت نويس روزنامه الحيات و مشاور يك شركت بازرگاني در ظهران عربستان سعودي است.

حاشيه جهان
• ماتريكس و پنتاگون
012845.jpg

در حالي كه فيلم ماتريكس دو به سرعت، بسياري از سينماهاي جهان را قبضه كرده است، وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) تصميم دارد دستگاهي مشابه سيستمي كه در فيلم براي برقراري ارتباط با افراد از طريق كامپيوتر استفاده مي شود طرح ريزي كند. اين دستگاه كه (Lifelog) نام گرفته امكان ايجاد تماس صوتي و تصويري با افراد مورد نظر پنتاگون را در هر لحظه و هر مكان تامين كرده اطلاعات مربوطه را در بانك اطلاعاتي بزرگي ذخيره خواهد كرد. به گزارش سايت خبري Krone.at و روزنامه بيلد آلمان در پروژه جديد پنتاگون شديداً از سيستم كامپيوتري فيلم ماتريكس الهام گرفته شده است. در سايه لايف لاگ پنتاگون مي تواند فرد مورد نظر خود را لحظه به لحظه تعقيب كند. به نوشته روزنامه بيلد در فيلم ماتريكس نئو و دوستانش تلاش مي كنند تا از قيد نفوذ كامپيوترها خارج شوند، اما به نظر مي رسد آمريكا قصد دارد انسان ها را بيش از پيش دربند دستگاه هايي كه خود آنها را ساخته اند قرار دهد. در مورد زمان و چگونگي اجراي پروژه لايف لاگ اطلاعاتي كسب نشده است، اما به هر حال برخي معتقدند كه پنتاگون در نهايت اين طرح را به طريقي اجرا خواهد كرد.

• فرمان منع باران پوتين
ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه تمهيداتي را براي جلوگيري از بارش باران در سن پترزبورگ براي برگزاري جشن هاي ۳۰۰ ساله تاسيس اين شهر در روسيه در نظر گرفت. به گزارش منابع خبري روسيه چندين هواپيماي حامل اكسيد نقره در دو پايگاه نظامي اين شهر آماده پرواز خواهند بود كه در صورت ابري شدن هوا پرواز كرده و ابرها را از آسمان شهر پراكنده خواهند كرد. اكنون سن پترزبورگ با سرعت تمام آماده برگزاري جشني با شكوه مي شود كه در آن هزاران ميهمان خارجي نيز حضور خواهند داشت. ساعت ۳۳: ۶ دقيقه صبح روز ۳۱ مه ماه در مقابل خورشيد قرار گرفته و در ساعت ۳۴: ،۶ ۸۴ درصد خورشيد در پشت ماه پنهان خواهد شد. انتظار مي رود در جشن ۳۰۰ سالگي سن پترزبورگ با همراه شدن اين پديده طبيعي، توريست ها و ميهمانان خارجي روسيه دو روز بسيار به يادماندني را بگذرانند. به ويژه اين كه پوتين دستور داده براي برگزاري هر چه بهتر اين جشن بارش باران احتمالي را متوقف كنند.

• قيمت سخنراني تامي فرانكس
012850.jpg

تامي فرانكس كه به فرمانده جنگ عراق و افغانستان مشهور است براي هر سخنراني بعد از بازنشسته شدنش ۵۰ هزار دلار خواهد گرفت. چندي پيش شبكه سي ان ان با تكيه بر منابع خبري وزارت دفاع آمريكا خبر بازنشستگي قريب الوقوع فرانكس را اعلام كرد. اما تاريخ قطعي آن هنوز مشخص نشده است. با وجود اين طبق اخباري كه در روزنامه هاي آمريكايي منتشر شده فرانكس نيز در ليست مقامات بازنشسته اي قرار گرفته است كه اجرت هاي گزافي را براي سخنراني هايشان دريافت مي كنند. بيل كلينتون رئيس جمهور سابق آمريكا كه درصدر اين ليست قرار دارد تاكنون براي سخنراني هايش حداكثر ۳۵۰ هزار و حداقل ۲۸ هزار دلار دريافت كرده است.
جورج بوش پدر نيز ۱۲۵ هزار دلار براي هر يك از معدود سخنراني هايي كه تاكنون داشته طلب كرده است. كالين پاول نيز پس از جنگ خليج فارس ۱۹۹۱ و قبل از انتصاب به مقام وزارت خارجه آمريكا نيز ۸۰ هزار دلار براي هر سخنراني مي گرفته است. به نوشته برخي روزنامه هاي آمريكايي فرانكس با دريافت ۵۰ هزار دلار با وجود تجربياتي كه تاكنون داشته تا حدودي شكسته نفسي كرده است.

• فرانسوي ها معتمد آلماني ها
نتيجه يكي از نظرسنجي هاي اخير كه در آلمان انجام شده نشان مي دهد مردم آلمان اكنون به شكلي فزاينده فرانسه را مهم ترين و قابل اعتمادترين متحد آلمان مي انگارند و ايالات متحده تا حدود زيادي اهميت خود را در ذهن و ديدگاه مردم آلمان از دست داده است. اين نظرسنجي كه توسط موسسه تحقيقاتي، نظرسنجي Allenbach به سفارش روزنامه فرانكفورتر الگماينه انجام شده از گرايش ۴۹ درصدي آلمان ها به فرانسه در قياس با توجه ۱۶ درصدي آنان به ايالات متحده خبر مي دهد. به اعتقاد مديران موسسه مذكور و همچنين روزنامه نگاران فرانكفورتر الگماينه جنگ عراق تاثيري عميق بر ذهن مردم آلمان داشته است. موسسه آلن باخ به جاي آنكه نتايج نظرسنجي اخير را با نتايج به دست آمده قبل از جنگ عراق مقايسه كند، يافته هاي آن را با نتايج نظرسنجي اي كه در سال ۱۹۸۰ انجام شده بود مقايسه كرده كه روابط دو طرف به دليل تصميم كاخ سفيد براي استقرار موشك هاي ميان برد در آلمان به شدت بحراني شده بود. در آن زمان ۴۹ درصد آلماني ها خواستار تحكيم روابط با فرانسه شده بودند و تنها ۲۲ درصد فقط حفظ و تحكيم روابط با واشنگتن را ضروري دانسته بودند. اين اقدام در جهت كاستن از حساسيت افكار عمومي به سقوط روابط دو طرف انجام شده است.

جهان
ادبيات
اقتصاد
ايران
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |