شنبه ۷ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۹۰- June, 28, 2003
بررسي دلايل انقراض پستانداران بزرگ
سرنخ هاي گذشته
017285.jpg
ترجمه: زينب همتي
به نظر مي رسد كه اپوسوم غول پيكر، ومبت كرگدن شكل و مار پيتون ۵ متري همگي از گروه جانوران خيالي بوده باشند. ولي لودويك ليشهارت مكتشف مشهور استراليايي معتقد است كه مي توان برخي از اين جانوران را در مناطق دورافتاده شمال استراليا پيدا كرد. او مي گويد كه تا همين ۲۰هزار سال گذشته اين جانوران در مناطق مختلف استراليا وجود داشته اند. ولي چرا اين جانوران درشت اندام منقرض شده اند؟ آيا عامل انقراض اين موجودات تغييرات آب و هوايي بوده يا اينكه انسان شكارگر آنها را نابود كرده است؟ علل انقراض اين جانوران موجود جدل هاي علمي پايان ناپذيري است.
در زماني كه ماموت هاي پشم آلود و ببر دندان خنجري در اروپا پرسه مي زدند، در استراليا برخي از جانوران بسيار نادر و منحصر به فرد وجود داشت. سپس در يك دوره از انقراض جمعي آنها نظير دايناسورها از ميان رفتند. بيش از ۱۴۰ سال است كه دانشمندان در مورد عوامل انقراض اين جانوران جدل مي كنند. نظريه هاي مربوط به انقراض جانوران بزرگ متعددند ولي دو نظريه عامل آب و هوايي و عامل انساني ساده و قدرتمندتر از بقيه هستند.
نظريه عامل انساني، اقدامات انسان شكارگر را در تغيير اكوسيستم هاي طبيعي و همچنين شكار آنها را مهمترين عامل انقراض جانوران درشت مي داند. اين نظريه بوميان استراليايي را عامل از ميان رفتن اين جانوران مي داند.
اين نظريه بر اساس همزماني حضور و پيشروي بوميان استراليا در اين قاره و نابودي گونه هاي درشت اندام استوار است. مكانيسم از ميان رفتن اين جانوران شكار آنها توسط انسان بوده است، حيوانات درشت اندام از نظر اندازه براي گروه هاي كوچك انساني منبع غذايي مطلوبي بوده اند. علاوه بر اين شكار چنين جانوراني راحت تر از شكار جانوران كوچك اندازه بوده است.
در هر حال در بررسي نقش انسان بومي استراليايي در انقراض حيوانات درشت بايد به اين نكته توجه كرد كه همپوشي طولاني مدتي بين حضور انسان و حضور اين جانوران بوده است. نظريه آب و هوايي انقراض گونه هاي درشت بر آن است كه تغييرات آب و هوايي موجب تغييرات رويش گياهي و افزايش دوره هاي خشكسالي و همچنين شدت يافتن پديده فصلي شدن آب و هوا شده است. اين نوسانات در آب و هوا مي توانسته باعث جابه جايي، كاهش جمعيت و نهايتاً انقراض برخي از اين گونه ها شده باشد. كشف گور دسته جمعي تعدادي از اين گونه در منطقه «آلكوتا» در شمال استراليا مي تواند به عنوان شاهدي بر تاثير عامل آب و هوا بر انقراض گونه هاي درشت اندام تلقي گردد.
طي ۱۲ سال گذشته دكتر پيتر موري از موزه استرالياي مركزي و يك گروه از همكاران او مشغول كاوش فسيل ها در آلكوتاي استراليا بوده اند. آنها اخيراً توانسته اند كشف مهمي صورت دهند، آنها تعداد زيادي اسكلت از يك پرنده غول آسايي به نام Ilbandoris يا پرنده طوفان يافتند. پرنده طوفان متعلق به خانواده Dromornithidae است كه بزرگترين گونه هاي آن به ارتفاع سه متر و وزن ۵۰۰ كيلوگرم مي رسيدند. ولي چرا بايد تعداد زيادي پرنده غول پيكر در يك نقطه تجمع كرده باشند؟ ممكن است جريان آب اسكلت پرندگان را در يك نقطه جمع كرده باشد. يك احتمال ديگر نيز وجود دارد. ممكن است پرنده ها در يك دوره خشكسالي به دور يك منبع آب كوچك تجمع يافته و سپس از تشنگي تلف شده باشند.
دكتر موري مي گويد در خشكسالي ها جانوران تمايل به تجمع در اطراف آخرين منبع آب داشته و وقتي كه همه منابع پيرامون را به مصرف رسانند از ميان مي روند.
«هنك كودهلپ» از دانشگاه نيوساوت ويلز استراليا معتقد است كه انقراض گونه هاي درشت محصول مجموعه عوامل متعدد و پيچيده اي بوده است. اين دانشمند معتقد است كه مانند بسياري ديگر از پديده هاي زيستي عوامل يگانه و منفرد مسئول انقراض گونه هاي غول آسا نبوده اند. مجموعه متنوعي از عوامل از جمله آب و هوا و شكار انساني باعث انقراض اين گونه ها شده است.
يكي از عواملي كه به نظر كودهلپ بر بقاي گونه هاي درشت تاثير داشته تغييرات در محيط زيست طبيعي آنها بوده است. اگر چنانچه تغييرات ايجاد شده در محيط زيست اين جانوران باعث كاهش جمعيت آنها شده و آخرين آنها توسط انسان شكار شده باشد عامل انقراض نبايد انسان تلقي گردد.
يكي از عوامل مهمي كه اجازه نمي دهد عوامل انقراض اين گونه ها مشخص شود عدم وجود تكنيك هايي است كه بتواند باقيمانده هاي يافت شده را تعيين عمر نمايد.
تكنيك هاي سن يابي باقيمانده فسيلي دقت زيادي ندارد و طبعاً براي بررسي پديده هاي طبيعي كه طي هزاره هاي اخير واقع شده اند چندان قابل اطمينان نيستند. برخي از اين روش ها خطاي دقتي برابر با ۵۰۰۰ سال دارند كه طبعاً براي بررسي انقراض اين گونه ها نامناسب اند. علاوه بر اين در تلاش براي تعيين عوامل انقراض گونه هايي كه طي ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال گذشته از ميان رفتند در ميان دانشمندان اجماع نظر وجود ندارد.
چرا بايد پاسخ دادن به سوال مربوط به عوامل انقراض گونه هاي كلان اهميت داشته باشد؟ دكتر «كودهلپ» معتقد است كه مي توان از زمان اكولوژيك و وقايع اكولوژيك درس هايي آموخت. ما فقط مي توانيم از طريق نگاه كردن به فسيل ها چيز بياموزيم و تلاش كنيم كه دلايل وقايع صورت گرفته را مشخص سازيم.
ديرين شناسان معتقدند كه در تفسير باقيمانده هاي فسيلي رعايت احتياط ضروري است، پيروي يك جانبه از تئوري هاي ساده مي تواند گمراه كننده باشد. تئوري هاي ساده هنگامي كه شما در حال تفسير شواهد معدود و انتخاب شده اي هستيد مي تواند اثرات نامناسبي بگذارد.
abc.net.au, Apr.2003
براي مدت هاي طولاني چنين تصور مي شد كه انقراض تعداد بسيار زياد جانوران بزرگ ناشي از تغييرات آب و هوايي بوده است. ولي انسان شناس آمريكايي پل مارتين نشان داد كه ممكن است انسان اين گونه ها را از بين برده باشد. مارتين بر اين نكته تاكيد دارد كه غالب گونه هاي منقرض شده پستانداران گياهخوار يا پرندگان بي پروازي بودند كه وزن آنها بيش از ۵۰ كيلوگرم بوده و از نظر اندازه براي تغذيه انسان مطلوب بوده اند. او همچنين انقراض هاي مشابهي را در بخش هاي جنوبي آمريكاي شمالي كشف مي كند و با توجه به زمان اين انقراض ها به اين نتيجه مي رسد كه انقراض آنها همزمان با تكامل يا ظهور گروه هاي انساني با تكنيك هاي پيشرفته شكار صورت گرفته است. براي نمونه در آفريقا، جايي كه نوع انسان در آنجا تكامل پيدا كرده انقراض گونه هاي بزرگ قبل از نيمكره شمالي صورت گرفته است. به هر حال تعيين تاريخ دقيق اين انقراض ها و مشكل تر از آن ايجاد ارتباط بين آنها و تغييرات فرهنگي در گروه هاي انساني كار بسيار مشكلي است. اثبات چنين رابطه اي در آمريكاي جنوبي نيز به همان اندازه مشكل است. مارتين بر آن است كه ۳۵ جنس مشتمل بر ۵۵ گونه در انتهاي آخرين يخبندان (ويسكانسين) منقرض شده اند. اين تعداد ۲ برابر انقراض هايي است كه طي تمام يخبندان هاي قبلي صورت گرفته است. طي دوره انقراض، آب وهوا در حال بهبود بوده است. اين مقايسه، اين تصور را تقويت مي كند كه عامل ديگري به جز تغييرات آب وهوا مسئول انقراض ها بوده است. بنابراين منطقي به نظر مي رسد كه امكان تاثير شكارگري انسان مورد توجه قرار گيرد. مردم شناس ديگر آمريكايي دونالد گريسون اخيراً نشان داده است كه همزمان با انقراض پستانداران بزرگ افزايشي در ميزان انقراض پرندگان آمريكاي شمالي (از توكا گرفته تا عقاب) وجود داشته است. از آنجا كه ممكن است انسان نقشي در انقراض اين پرنده ها نداشته باشد ترديدي در مورد فرضيه مربوط به نقش انسان در انقراض پستانداران بزرگ پليستوسن به وجود مي آيد. از طرف ديگر به خوبي ثابت شده است كه انسان طي ادوار تاريخي نه چندان دور حيوانات درشت، كم تحرك و رامي را كه معمولاً توليد مثل كندي داشته اند از بين برده است. بنابراين شواهد غيرمستقيم و قدرتمندي در تائيد فرضيه مارتين در دست است. اختلاف نظر در اين مورد مي تواند ادامه داشته باشد ولي اگر چه احتمالاً همه پستانداران بزرگ تنها تحت تاثير يك عامل منقرض نشده اند وليكن مطالعات رو به ازديادي نشان داده است كه زمان انقراض گونه هاي بزرگ جثه با رسيدن يا افزايش تراكم جمعيت انساني همزمان بوده است. احتمالاً تكنيك هاي جديد اجازه خواهد داد كه نوع دقيق گونه هايي را مشخص كرد كه باقيمانده خون آنها بر سطح ابزارهاي ماقبل تاريخ مانده است. از اين طريق مي توان نشان داد كه كدام يك از حيوانات بيشتر از بقيه مورد شكار انسان هاي اوليه واقع مي شدند.

برگ برنده نژاد
تأثير دوگانه ايدزواكس در گروه هاي نژادي
017300.jpg
كارول ازل
در پايان ماه فوريه سال جاري، «واكس ژن» ـ كمپاني بيوتكنولوژي مستقر در بريس بين در كاليفرنيا ـ پس از مدت ها انتظار، نتايج آزمايش «ايدزواكس» كه نخستين واكسن ايدز است را پس از ارزيابي كارايي آن در مورد تعداد زيادي از افراد، اعلام كرد. متاسفانه خط آخر گزارش آن بود كه ايدزواكس تاثيري ندارد. از ۳ هزار و ۳۳۰ نفري كه ايدزواكس دريافت كردند، ۶/۵ درصد به طرق مختلف ظرف سه سال به HIV آلوده شدند، نرخي كه تقريباً مشابه ۸/۵ درصدي است كه در ميان يك هزار و ۶۶۹ نفري كه به آنها دارونما داده شده بود، ديده شده است.
اما شگفت انگيز آنكه به گزارش اين كمپاني، ظاهراً ايدزواكس روي تعداد اندكي از آمريكايي هاي آفريقايي و آسيايي كه در نمونه مورد بررسي حضور داشتند بهتر عمل مي كند. گرچه تنها به ۳۲۶ نفر از سياهان، آسيايي ها و نمايندگان نژادهاي ديگر واكسن داده شد، اما به گزارش واكس ژن ۶۶ درصد از آنها ايمن شدند (يعني در مقايسه با ۹/۹ درصد از گروه شاهد، تنها ۶/۳ درصد آلوده شدند). ايدزواكس به ويژه در مورد آفريقايي ـ آمريكايي ها بسيار موثر بود و مانع از ابتلاي ۶۸ درصد از ۲۰۳ نفر شركت كننده در اين بررسي به ويروس HIV شد. (از ۵۳ آسيايي تنها دو نفر آلوده شدند، در حالي كه اين عدد در مورد ۶۱ نفري كه تحت عنوان «اقليت هاي ديگر» رده بندي شدند تنها ۶ نفر بود). اينكه ايدزواكس دقيقاً چگونه ممكن است موجب تاثيري اين چنين متفاوت در افرادي متعلق به نژادهاي مختلف شود هنوز روشن نيست. اين واكسن قطعاتي از گليكوپروتئين ۱۲۰ تشكيل شده كه پوشش خارجي HIV را مي سازد. واكسن هايي كه از چنين قطعاتي ساخته شده اند معمولاً سبب مي شوند بدن آنتي بادي هايي بسازد كه به ميكروب ها قفل شده و آنها را نابود مي كنند. اما دانشمندان بر سر اين نكته اختلاف نظر دارند كه آيا فرايند مورد نظر الزاماً شامل آنتي ژن هاي به اصطلاح «بافت شناس» است كه در نژادهاي مختلف متغيرند و كاركرد عادي آنها كمك به بدن براي تمييز بخش هاي خود از مهاجمان بيگانه است.
در واقع به اعتقاد ريچارد كاسلو (R.Kaslow)، پژوهشگر ايدز در دانشگاه آلاباما در بيرمنگام كه مشغول بررسي اين نكته است كه چرا HIV بعضي افراد را خيلي راحت تر از ديگران مبتلا مي سازد، تفاوت هاي نژادي مشاهده شده توسط واكس ژن ممكن است دلايل ديگري داشته باشد. از آنجا كه تعداد سياهان و آسيايي ها خيلي كم بود، عوامل تصادفي نظير مقدار ويروس در جريان در ميان شركاي جنسي از شركت كننده هاي اين بررسي نيز مي تواند تاثير داشته باشد.
كاسلو معتقد است «شانس نيز ممكن است نتايج را تحريف كند. اما شايد واكس ژن اطلاعات ديگري هم در اختيار داشته باشد كه ما هنوز آنها را نديده ايم. »
او اشاره مي كند كه واكس ژن هنوز مشغول تحليل اعدادي است كه به دست آورده و هنوز نتايج را در يك ژورنال علمي و براي استفاده پژوهشگران ديگر منتشر نكرده است. واكس ژن تا اين لحظه فقط «رمز را شكسته» و معلوم كرده است كه كدام داوطلبان در آزمون باليني واكسن واقعي دريافت كرده و كدام داوطلبان از واكسن دروغين استفاده كرده اند. او مي گويد با اين حال بسيار «بعيد» به نظر مي رسد كه ايدزواكس بتواند در دو گروه نژادي اين چنين گزينشي عمل كند: هيچ واكسن ديگري تاكنون چنين نبوده است.
آمارزيستي دانان، از جمله استيون سلف (S.Self) از دانشگاه واشنگتن، مدعي است كه اخبار مثبت در مورد سياهان و آسيايي ها ممكن است ناشي از خطاهاي آماري صادقانه نيز باشد كه در تنظيم هاي لازم براي تحليلي نظير زيرمجموعه داده ها رخ داده است. واكس ژن در پاسخ گفته است كه تحليل هايش «مبتني بر روش تحليل آماري مورد توافق با اداره غذا و داروي ايالات متحده بوده» و نتايج «با همان دقتي كه گفته شد باقي مانده و تحليل ها ادامه مي يابد. » اين كمپاني اعلام كرده كه در نظر دارد يافته هاي ديگر خويش را اوايل آوريل در يك كنفرانس علمي به اطلاع علاقه مندان برساند.
يكي ديگر از نتايج متنوع و شگفت انگيز اين واكسن جديد ايدز آن است كه بيشتر آفريقايي ـ آمريكايي هاي شركت كننده در اين پژوهش زناني بودند كه خطر ابتلاي آنها به HIV از طريق تماس جنسي با مردان است. در عوض اكثريت عمده ساير داوطلبان مردان همجنس گراي سفيدپوست بودند. بنابراين توانايي ظاهري واكسن در ايجاد ايمني بيشتر در سياهان و سفيدپوستان نسبت به نژاد قفقازي (سفيد) و اسپانيايي (آمريكاي لاتين) مي تواند نشان دهنده آن باشد كه شايد اين واكسن در پيشگيري از انتقال دگر جنسي بهتر عمل مي كند.
Scientific American, May,2003

حاشيه علم
• محافظين واقعي جنگل
هفت گونه جانوري جديد به ليست گونه هاي جهان اضافه شد. اين هفت گونه توسط يك سفر اكتشافي دانشگاهي و در كوه هاي بوليوي كشف شده اند. دانشجويان موفق شدند طي اين اكسپديشن دو گونه قورباغه، دو گونه مار، دو گونه وزغ و يك گونه مارمولك جديد را شناسايي و به دنياي علم معرفي كنند. علاوه بر اين آنها توانستند در دره بزرگي كه تاكنون مورد بازديد علمي قرار نگرفته بود جغدي را بيابند كه تاكنون از بوليوي گزارش نشده است. كارشناسان معتقدند كشف صورت گرفته توسط اين گروه نشان دهنده اين است كه تنوع گونه اي كلي كشور ممكن است از آنچه كه در گذشته تصور مي شد هم بيشتر باشد. اين گونه هاي جديد در سال ۲۰۰۱ و توسط دانشجويان دانشگاه آكسفورد و گلاسكوي انگلستان و دانشگاه ماژور سن سيمون بوليوي جمع آوري و با انجام بررسي هاي بيشتر توسط زيست شناسان مشخص شد كه اين گونه هاي جانوري تاكنون گزارش نشده و از آن پس جنگل هايي كه اين گونه هاي جانوري در آنها يافت شدند توسط دولت بوليوي منطقه حفاظت شده اعلام شدند. لازم به ذكر است تا پيش از اين، آتش سوزي، قطع درختان و پاك تراشي جنگل به منظور ايجاد زمين هاي كشاورزي اين جنگل ها را در خطر نابودي قرار داده بود.
017295.jpg

• تازه ترين يافته ها در مورد درد
تصاوير مغزي نشان مي دهد كساني كه مي گويند به درد حساس ترند واقعاً درد را بيشتر احساس مي كنند و يك واكنش مغزي در آنها بيشتر است. اين يافته ها يك راه عملي براي اندازه گيري درد فراهم مي كند كه قرن هاست فكر دانشمندان را به خود مشغول داشته است. پژوهشگران با استفاده از MRI كاربردي تصوير زنده اي از مغز ۱۶ داوطلب تهيه كردند. محققان بر روي پشت ساق پاي اين افراد ترمومتر داغ با دماي ۴۹ درجه سانتي گراد قرار دادند. تصاوير مغزي به دست آمده نشانگر افزايش فعاليت در سه ناحيه از مغز حساس ترين مردان و زنان بود. اين سه ناحيه از مغز يعني قشر حسي پيكري، قشر كمربند قدامي و قشر جلو پيشاني همگي در درك درد نقش دارند. محققان دريافتند بخشي از مغز به نام تالاموس، داده ها را از طناب نخاعي مي گيرد و بين قسمت هاي مختلف مغز توزيع مي كند. در تالاموس، هيچ تفاوتي بين افراد بسيار حساس و غيرحساس مشاهده نشد. اين امر نشان مي دهد وقتي اين اطلاعات از تالاموس خارج مي شود تفاوت هاي فردي افراد مشخص مي شود. نقش قشر جلوي پيشاني روشن نيست وليكن گمان مي رود اين ناحيه از مغز نقش مهمي در حافظه فعال، واكنش عاطفي و توجه داشته باشد.

بحران تندرستي - ۷۱
يائسگي استفاده از هورمون هاي جانشين (۳)
017290.jpg
دكتر محمود بهزاد
هورمون جانشين زماني مصرف مي شود كه بدن زن بعد از يائسگي هورمون توليد نمي كند. هورمون جانشين را «معجون جادويي» ناميده اند زيرا اثرات پيري را معكوس مي كند و زن را جوان مي نمايد. البته نه هميشه جوان بلكه بسياري از زنان با استفاده از هورمون جانشين خود را جوان تر احساس مي كنند. درمان توفيق آميز گر گرفتن و اختلال خواب به بدن انرژي مي دهد. ورزش مرتب و داشتن رژيم غذايي سالم سودهاي بي چون و چرا عايد زنان يائسه مي كنند.
گروهي از متخصصان بر اين باورند كه چون يائسگي يك امر طبيعي است، نسبت به دارودرماني نظر مساعد ندارند. اين نظر به اين جهت تحكيم شده است كه همه زنان سخت دچار كمبود استروژن نمي شوند و غده هاي روي كليه مقادير كمي از اين هورمون ترشح مي كنند در چربي بدن نيز از اين هورمون ساخته مي شود. اين مقادير خارج تخمداني استروژن كافي براي بارور نگه داشتن نيستند ولي براي پيشگيري از پيدايش علامت شديد مرضي يائسگي كفايت مي كنند.
ترس از سرطان، به خصوص سرطان پستان يك مسئله ديگر است ولي از بررسي ها معلوم شده است كه اگر هورمون هاي جانشين كمتر از ده سال مصرف شوند خطر وقوع سرطان به حداقل مي رسد. از اين گذشته خود مسئله افزايش خطر سرطان مورد توافق نيست.
بسياري از زنان، با در نظر گرفتن سودهاي هورمون جانشين، خطرهاي آنها را مي پذيرند ولي براي بعضي ديگر مسئله دشوار مي نمايد.
استروژن جانشين ـ درمان علامات مرضي يائسگي از قديم الايام متداول بوده. براساس نوشته هاي موجود بعضي از درمان ها ناخوشايندتر از تحمل علامات مرضي بودند. در اوايل قرن بيستم دانشمندان استروژن را شناختند و به كمبود آن در يائسگي توجه يافتند. آزمايش هاي اوليه كاربرد استروژن جانشين با شكست روبه رو شد زيرا استروژن هاي طبيعي وقتي خورده مي شوند به مقدار بسيار كم جذب مي گردند. تلاش هاي توليد هورمون هاي صناعي در همين حال موفق از كار درآمد و آن به دست آوردن استروژن از ادرار ماديان آبستن بوده كه به صورت قرص موثر و بي خطر بوده است. اين استروژن هاي طبيعي همانند استروژن هايي است كه تخمدان زنان توليد مي كنند. با گذشت سال ها، بسياري از استروژن ها را از منابع گياهي به دست آوردند. از دهه ۱۹۴۰ پزشكان اين استروژن ها را به زناني تجويز كردند كه تخمدان هاي آنها مقادير متعارف هورمون توليد نمي كردند. مقدار ثابتي از استروژن برابر ميانگين ترازي كه در چرخه ماهيانه به وجود مي آمد تجويز مي كردند تا دچار تغيير تراز نشود و زنان دچار سردرد، تغيير خلق و خوي و ديگر علامات مرضي نشوند.
گرچه استروژن جانشين براي درمان علامات مرضي يائسگي تجويز مي شود، معلوم شد كه سودهاي مهم تري نيز دارد و آن محافظت از شكستگي استخوان و بيماري هاي قلبي است. اين ها از عوارض كمبود استروژن اند.
حفاظت پروژسترون ـ اگرچه استروژن علامات مرضي يائسگي را برطرف مي كند ولي مشكلاتي هم به وجود مي آورد. پزشكان متوجه شدند كه پوشش داخلي رحم ناگهان سرطاني مي شود و اين حالت در ارتباط با درمان است. استروژن باعث به وجود آمدن سلول هاي سرطاني مي شود اما در بسياري موارد با درمان از بين مي روند. خوشبختانه يك وسيله ساده جلوگيري پيدا شد ـ استفاده ۱۲ روزه از پروژسترون صناعي هر ماه كه با ايجاد خون روي شبيه عادت ماهيانه، سلول هاي سرطاني را بيرون مي ريزد. زناني كه رحم آنها را برداشته اند مي توانند از استروژن تنها استفاده كنند زيرا با خطر سرطاني شدن پوشش داخلي رحم روبه رو نيستند.
گفته هاي نادرست مردودند ـ بسياري از ترس هاي همراه استفاده از هورمون هاي جانشين ناشي از اشتباهي است كه درباره اثرات آنها با ضد بارداري هاي خوراكي مي شود. اثرات اين دو كاملاً متفاوت اند.
ضدبارداري هاي خوراكي حاوي مقادير زياد استروژن هاي صناعي اند كه بالغ بر ۸ برابر قوي تر از استروژن هاي جانشين اند. اين مقادير زياد براي جلوگيري از آزاد شدن تخمك در هر ماه ضروري اند و اثرات ضدبارداري دارند. يك عيب استروژن هاي صناعي اين است كه خون را چسبناك تر مي كنند و بر خطر ايجاد لخته خون و انسداد رگ ها مي افزايند و ممكن است به حمله قلبي يا سكته مغزي بينجامند. اما استروژن هاي طبيعي به عكس در ايجاد لخته خون بسيار كم اثرند و مقاديري كه به عنوان جانشين استفاده مي شوند معادل مقداري است كه بدن در هر چرخه ماهيانه ترشح مي كند. استروژن هاي طبيعي خطر توليد لخته در شريان ها را كاهش مي دهند و احتمال حمله قلبي كمتر مي شود. خطر ايجاد لخته در وريدهاي زني كه هورمون جانشين مصرف مي كند، برابر خطر طول زندگي باروري خود است و اين خطر در زنان يائسه اي كه هورمون جانشين مصرف نمي كنند بيشتر است.
به علت اين تفاوت هاي مهم، زناني كه نمي توانند قرص هاي ضد آبستني مصرف كنند مي توانند بدون خطر از هورمون هاي جانشين سود ببرند. جاي تاسف است كه گفته هاي نادرست درباره هورمون هاي جانشين، حتي در مشاغل پزشكي بسيار است. در پژوهش ها معلوم شده است كه زنان اطلاعات لازم را غالباً از غيرمتخصصان، به خصوص رسانه هاي گروهي به دست مي آورند. بنابراين جاي تعجب نيست كه اين همه اشتباه درباره هورمون هاي جانشين گفته مي شود.
تفاوت هاي قرص هاي ضدبارداري و استروژن جانشين
قرص هاي ضد بارداري
• استروژن صناعي دارد
• مقادير زياد استروژن دارد
• بر پيداش خطر لخته خون مي افزايد
استروژن جانشين
• استروژن طبيعي دارد
• استروژن به اندازه عادت ماهيانه دارد
• حداقل لخته خون توليد مي كند

علم
ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |