دوشنبه ۳۰ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۳- July, 21, 2003
درباره نور الدين فرح
دفاع از حقوق زن
001550.jpg
اشاره: «زن از دنده چپ» داستاني است نوشته نور الدين فرح، نويسنده سوماليايي كه جنجالي در كشورهاي مختلف جهان برانگيخت. اين كتاب توسط خانم دكتر وفايي به فارسي ترجمه شده است . فرح به عنوان يك نويسنده آفريقايي ، بيان كننده روح آفريقاست و در داستانهايش به خوبي آنها را در قالب هاي مختلفي آورده است. در اين صفحه او را بيشتر خواهيم شناخت.
نوشته: دكتر محبوبه وفايي (استاد دانشگاه مك گيل كانادا)
ترجمه: منير تيموري
نور الدين فرح در حال حاضر يكي از شاخص ترين نويسندگان آفريقاست. او به زبان انگليسي مي نويسد، خصلت مدرنيتي آثارش بارز است، اما در عين حال به طرز گسترده اي از ادبيات شفاهي، فرهنگ عامه، اعتقادات و باورهاي مردم كشورش بهره مي جويد. تاريخ سومالي و حتي آفريقا را مي شناسد و شناخت تحسين برانگيزي از سنت هاي قبايل مختلف دارد. تقابل بين سنت و مدرنيته در آثار او، خصوصاً اثر جنجالي اش كه در بيشتر كشورهاي اروپايي چندين بار چاپ شد، يعني «زن از دنده چپ»، به خوبي بازنمايي شده است. در اين بازنمايي، انبوهي از نمادها، استعاره ها و كنايه ها را، با تكنيك هاي خاصي كه ضمن برخورداري از وجوه مدرنيتي، از فرهنگ آفريقا فاصله نمي گيرند، با مهارت همراه با جزئيات فرهنگي مردم سومالي در متن داستان مي تند. او تعصبات و قيد و بندهاي كهنه و دست و پاگير تثبيت شده اي را كه به شكل توحش آميزي فرديت ها را در تنگنا قرار مي دهد و به حريم آزادي هاي فردي تجاوز مي كند، مورد سؤال قرار مي دهد.
اهميت فرح، به عنوان يك نويسنده فرهيخته از يك سو و توانايي اش در دست يابي به ساز و كار جامعه اي در حال تحول از ديگر سو، كارش را از ساير نويسندگان متمايز كرده است؛ آن هم در جامعه اي كه مدت ها تحت نفوذ اتحاد جماهير شوروي و بعدها در پناه سلطه آمريكا دست وپا مي زد . شمار اندكي از نويسندگان آفريقايي توانسته اند در حد نور الدين فرح انقياد و زن را در آفريقا توصيف كنند و به تصوير كشند. دوريس لسينگ عقيده دارد كه «فرح يكي از نويسندگان انگشت شماري است كه توانسته است به شكل «اعجاب انگيزي» درباره وضع زنان بنويسد.»
فرح نسبت به مسائل سياسي- اجتماعي جامعه اش حساسيت نشان مي دهد و آثارش نيز به خودي خود تحت تأثير رويدادهاي سياسي و اجتماعي قرار مي گيرند، درواقع از آنها سرچشمه مي گيرند. او با همين بينش، بي آن كه اسير روزمرگي ها شود، دردهاي اجتماعي حاصل از سلطه استعمار جديد و قديم را بازنمايي مي كند.
فرح در آغاز، يك انقلابي بود و از كودتايي كه در ۲۱ نوامبر سال ۱۹۶۹ ژنرال محمد زيادباره را بر سرير قدرت نشاند، جانبداري كرد، اما در عمل ديد كه كشورش بين شوروي و آمريكا تقسيم شده و عرصه نفوذ نظامي و اقتصادي آنها است. چنين بود كه انقلاب سومالي، براي او به يك «توهم» تبديل شود. اين تحول زماني در حال تكوين بود كه شاهد رفتار خشونت آميز و ظالمانه پليس با مخالفان حكومت بود. او اين رفتار كارگزاران حكومتي را در آثارش به تصوير مي كشاند و شخصيت عوامل مطيع زيادباره را كه حكومت «جمهوري دمكراتيك خلق سوسياليستي» مي خواند، با طنز گزنده اي به ريشخند مي گيرد.
فرح كه در سال ۱۹۴۵ در ايالت اودگادن متولد شد، تحصيلات خود را در دانشگاه «گان دي گار» هند به اتمام رساند، مدتي در دانشگاه ملي سومالي تدريس كرد، سپس به دلايل سياسي، به تبعيدي خود خواسته روآورد. او در دانشگاه هاي لندن، اسكس و نيز دانشگاه جاس نيجريه تدريس كرد.
اثر معروف و جنجالي اش «زن از دنده چپ» را در سال ۱۹۶۸ به زبان انگليسي نوشت كه تا اين زمان بارها در كشورهاي مختلف اروپايي چاپ شد. «سوزن عريان» را در ۱۹۷۶، «شير ترش و شيرين» را در ۱۹۷۹ و «ساردين ها» را در ۱۹۸۲ نوشت. در «شير ترش و شيرين» از جواني روايت مي كند كه نمي خواهد با حكومت هاي ستمگر كنار آيد؛ در حالي كه در «ساردين ها» افرادي را به تصوير مي كشاند كه به خاطر فرصت طلبي، از اين نوع حكومت ها جانبداري مي كنند. محور ديگري كه در ساردين ها مطرح مي شود، فساد جنسي و كنترل شديد سياسي است.
بررسي دو كتاب معروف او «زن از دنده چپ» و «ساردين ها» نشان مي دهد كه بيش از هر چيز به مسأله زنان حساسيت دارد. استثمار اقتصادي و جنسي زن و مبارزه او در سطوح مختلف براي رهايي از اين سيستم و اختناق، وسيله اي مي شوند تا او كل جامعه را به مثابه «يك واحد» داوري كند. داستان هاي او خواننده را به اين نتيجه مي رسانند كه آزادي جامعه وقتي كامل است كه نصف جمعيت آن- يعني زن ها- خود را در اسارت محروميت ها و فشارهاي مختلف نبينند.
مثلاً در رمان «زن از دنده چپ»، ابلا شخصيت اصلي رمان، تجلي عيني همه زناني است كه زندگي شان مدام با خواسته هاي ظالمانه مردها، نوسان مي كند. بين اين نوسان يا درواقع سردرگمي «فرديت زن» و حقيقت «پدرسالارانه شرقي» جامعه، همخواني پنهاني وجود دارد، بنابراين «ابلا» همواره در رسيدن به اهداف خود، با موانعي كه فرهنگ كليشه اي و سنت هاي منسوخ به او ديكته مي كنند، در تقابل قرارمي گيرد.
در رمان «سار دين» هم، نويسنده ضمن ارائه تصوير كاملي از واقعيت هاي سياسي و اجتماعي، كانون روايت را «زن» انتخاب مي كند.شخصيت ساردين، به نام «مرينا» يك روزنامه جهاني است كه هدفش گسترش ادبيات و عناصر اصيل فرهنگ اروپايي در سرزمينش سومالي است.
ساردين ها نوشته اند: «اين رمان تصوير چند جانبه و جستجو گرانه اي است تا نشان دهد كه سمت گيري ارتباطات كشوري كه حتي سواد آموزي اش سطحي است، چگونه است. در اين اثر، از ارتباط شناسي حاكم بر جامعه صحبت مي شود و اين كه حكومت چگونه از اين طريق فضا را براي نويسندگان محدود مي كند تا آنها نتوانند عقايدشان را با استفاده از زبان و واژگان ادبيات داستاني، به مخاطب خود برسانند.»
در ساردين ها نويسنده نقش هاي پراهميتي به شخصيت هاي داستانش يعني مرينا، ساگال، ابلا، اكساديا، ساندرا، وال من، اسي ديل و فاطمه مي دهد و اين تأكيد و پشتيباني چنان پرقوت است كه اين توهم را به وجود مي آورد كه فرح حامي زنان است و يك فمينيست به شمار مي آيد و ساير مسائل و معضلات اجتماعي را ناديده مي انگارد.
اما نوول هاي اين نويسنده را صرفاً نبايد تفسيري از زندگي انگاشت. بلكه بيشتر توان و فراست او در ساختن كاراكترهاي گونه گون كامل با احساس و افكار متفاوت است. در حاشيه اختلاف اين كاراكترها معطوف به انسانيت، آگاهي و ساير احساسات و كيفيت هاي مردمي است. فرح را مي توان يك تاريخ نويس افسانه اي زنان آفريقايي به حساب آورد. به دليل اينكه احساس بسياري از زنان آفريقايي را به مخاطب ارائه مي كند. در كارهاي خويش نه تنها روي استثمار جنسي، بلكه به فشارهاي سياسي عليه زنان تكيه مي كند.
در ساردين ها ا و داستان را به روابط خانوادگي و روابط دوستانه مي كشد و موقعيت زنان سومالي را چنان حقيقي مجسم مي كند كه خواننده را دچار شوك رواني مي كند و اين بيشتر زماني است كه از تجاوزات جنسي سخن به ميان مي آرود.
روح قدرت در كارهاي فرح مربوط به سلطه مردان است بر زنان. قدرت جامعه كه بر همه امور سلطه يافته است و اينكه چطور فرد بايد آزادانه براي خود تصميم گيري كند زيرا آزادي از نيازهاي بي چون و چراي افراد جامعه است.
*«زن از دنده چپ» توسط خانم دكتر وفايي به فارسي ترجمه شده است و آن را منتشر خواهد كرد.

يادداشتي بر كتاب پدران، فرزندان، نوه ها نوشته پائولو كوئيلو
شعاري كه پشتوانه اش رؤياست
فرشاد شيرزادي
اشاره: پائولو كوئيلو (Paulo Coello) نويسنده اي است كه به دليل ترجمه آثارش به زبان هاي مختلف، براي مخاطب فارسي زبان و نيز خواننده كتاب هايش در بسياري از كشورهاي جهان شناخته شده است.
مطلب زير نگاهي است گذرا و كوتاه به چند جنبه كار كوئيلو در آخرين كتابش يعني پدران، فرزندان، نوه ها كه به فارسي ترجمه شده است:
فراگيرشدن اقتضاها و الزام هاي دنياي مدرنيته در جهان امروز، دست كم اين ويژگي را به همراه داشته است كه به هر شكل و در هر نقطه از جهان، مردم در مقياسي كلي و حاشيه اي، لااقل با چند مؤلفه مدرنيته آشنا شوند.
اما با وجود همه اين معرفت ها بعضي هنرمندان معاصر بر سر تشخيص عمق مدرنيته هنري و رندي خودبنياده دچار تناقض اند.
۱- به نظر مي رسد كه كوئيلو يكي از نويسندگاني است كه همچون بسياري اسير چنين تناقص هاي ذهني شده است و در آثارش نتوانسته به راه حلي فرضا ساده و عملي براي غلبه بر چندگانگي نظرگاه هايش دست يابد.
در حقيقت پدران، فرزندان، نوه ها بازتاب تفكرات و تلقي هاي ذهني يك نويسنده در گريز از آشفتگي هاي بي پايان است.
هر قسمت از اين اثر به شكلي موجز و البته سربسته نوشته شده است.
در صفحه ۴۸ كتاب - ذيل عنوان داستان اژدهاكش - نويسنده مي گويد: همه ما خودمان را براي كشتن اژدها آماده مي كنيم و در آخر، مورچه ها جزئيات ما را مي بلعند، جزئياتي كه هرگز به آنها توجه نكرده ايم. اما خود كوئيلو براي روايت داستان هايش جز از مفاهيمي كلي، گم و درهم استفاده نكرده و نمي كند.
برخي نويسندگان قدر اول دنيا معتقدند براي نوع جزئي برخوردكردن با اشياء و اجزاء زندگي لااقل مي بايد در نوشته ها به شكلي پنهان اين فرآيند را مرور و تكرار كرد كه از خويشتن، اشياء پيرامون و واقعه هاي قريب به حقايق سخن گفت و با آ نها درگير شد.
با وضعي كه گفته آمد خواننده آثار كوئيلو درمي يابد كه اين نويسنده برزيلي بر تمام تعريف ها و مشخصه هاي مفهومي جهان امروز واقف است و با اين وجود، دچار كلي گويي و پراكنده نگري مي شود كه گاه در بازخورد، ذهن خواننده را هم دچار آشفتگي مي كند.
هنگامي كه نويسنده كتاب مي خواهد روايتي را از خويش آغاز كند و به دور از هر نوع اقتباس، داستان مستقل خود را فرجامي رسانده كار خلق اثر پيچيده، دشوار و غيرقابل هضم مي شود و يا گاه از سطحي نازل با قضايا روبه رو مي شود كه در نتيجه براي مخاطب از يك بازي كودكانه ساده تر مي نمايد.
پس مي توان كوئيلو را استاد مسلم ابهام زايي دانست و تنها بر بعضي سطرها، هنگامي كه بر قلب موضوع نشانه مي رود، محتوا و ساخت نسبتا ساده داستان ها، در چشم انداز خواننده، قابل تامل تر جلوه مي كند.
مثلا هنگامي كه در داستان تقليد از استاد - صفحه ۲۵۶ شاگرد از همه حركت ها و كنش و منش استادش تقليد مي كند: لباس سفيد مي پوشد، گياه مي خورد، رياضت مي كشد و بر بستري از كاه مي خوابد. كوئيلو مي آورد:  «استاد خنديد و او را به دشتي برد كه اسبي از آن مي گذشت. بعد گفت: تمام اين مدت فقط به بيرون نگاه كرده اي، در حالي كه اين كمترين اهميت را دارد. آن حيوان را آنجا مي بيني؟ او هم موي سفيد دارد. فقط گياه مي خورد و در اسطبلي روي كاه مي خوابد. فكر مي كني قديس است يا روزي استادي واقعي خواهد شد؟ صد البته چنين رفتاري در داستان، ذهن خواننده را آماده پذيراشدن حقيقت زماني مي سازد، اما...»
۲- بسياري نويسندگان خردورز و واقع گراي ايراني و خارجي به اين باور رسيده  اند كه اگر هرچه آگاهانه تر و بيشتر بتوان از رؤيا فاصله گرفته و از شيفتگي هاي ذهن و زبان نسبت به چيزها و كسان كاست، مي توان به درونه هاي واقعيت نزديك تر شد.
رؤيا در بهترين شكل و حالت ممكن، در زندگي شايد به شعار تبديل شود. اما كوئيلو ساده ترين تعريف ها را گم مي كند و خواننده را نيز گمراه (صفحه ۲۸۲) كلام ساده اي وجود دارد كه كل معناي زندگي را متبلور مي كند. شيفتگي. بايد اين واژه را بر پيشاني خود حك كنيم. زيرا آتش  مقدس شيفتگي، قدرتمندترين سوخت براي رؤياهاي ماست. جامعه مي كوشد معناي اين واژه را در ما نابود كند، پس بايد هر كاري بكنيم تا آن را زنده نگه داريم.
۳) از تفكرات كوئيلو آنچه مي توان پنداشت دانش و كوشش او در مطالعه جهان و زمان است. وي به شكلي دقيق و همه سويه به خوانش تمدن هاي بزرگ بشر پرداخته است و براي گفتارها و نوشته هايش از ارزشهاي تمدن خاور دور، يوناني، ايراني و ... سود جسته است.
۴) در عين حال كه كوئيلو ميان نوشته هايش، نقاب اخلاق گرايي را براي چهره خويش انتخاب مي كند و معتقد است اساسا انسان مي بايست و مي بايد به گوهر دروني خويش پايبند باشد. عندالاقتضاء  آدمها را دست مي اندازد و در رفتار آنها، بسيار سطحي و بي پروا قضاوت مي كند و به آنها از منظري تمسخرآميز مي نگرد.
با درنگ بر معناي درست واژه مي توان گفت كه كوئيلو نويسنده اي است ظاهرا اخلاق گرا و يا از بعدي ديگر، علاقمند به پايبندشدن و بودن به گوهر و جوهر دروني خويش است. به رغم اين نمود ظاهري،  نويسنده در داستان «چگونه راه باز شد» - صفحه ۲۷۱ - با كنايه اي پنهان، كساني را كه بنا به تقديري ازلي ابدي، راهي طولاني تر و پرفراز و فرودتر براي رسيدن به سر منزلي امن، انتخاب كرده اند، گوساله خطاب مي كند.
۵) هنگامي كه كوئيلو از تجربه هاي ملموس خويش در زندگي شخصي اش نقل مي كند و به روايت ديده ها و شنيده هايش از گوشه و كنار دنيا مي پردازد. به واقعيت نزديك تر مي شود و داستان براي خواننده معنايي اندك مي يابد. مثلا در سفر به شيوه اي متفاوت - در صفحه ۱۵۴ مي نويسد: از موزه ها پرهيز كنيد. شايد اين توصيه عجيب به نظر مي رسد، اما بياييد كمي فكر كنيم: اگر در شهر غريبي باشيد. آيا رفتن به جست و جو اكنون جالب تر از رفتن به دنبال گذشته نيست؟
۶) در بسياري برش هاي داستاني پائولو كوئيلو فضاي زماني و مكاني مكتب هاي شرق دور ديده مي شود كه داريوش شايگان در كتاب بت هاي ذهني و خاطره ازلي(۲) نخستين پايه هاي درك صحيح اين مكتب ها را براي مخاطبان پارسي زبان به قالب عبارت هاي از يادنرفتني درآورده است.
پانوشت ها:
۱- انتشارات كاروان - چاپ ترجمه آرش حجازي.
۲-انتشارات اميركبير - چاپ اول: ۱۳۵۵.

نگاه
جهيدن از صف مردگان
ابراهيم رزم آرا
آيا امروزه مؤلفي را مي توان تصور كرد كه سال هاي سال بنويسد و در اين سال ها به نفس عمل خود فكر نكرده باشد. در دو يا سه قرن پيش از اين نويسنده مي توانست براي نوشتن، چرا نوشتن و چگونه نوشتن خود ساعت ها سخنراني كند. در باب فلسفه، اخلاق، صلح، دوستي، برابري و هزاران مورد ديگر و نيز از رسالت و تعهد خود نسبت به تاريخ و فرهنگ سرزمينش و بعد بنالد از اين همه باري كه بر دوش دارد و از زخم شانه هاي خود مرثيه ها ساز كند و دست آخر نيز با سينه اي ستبر در حالي كه قلمش را در مشت مي فشارد، رو به مردمي كه با افتخار به او مي نگرند، فرياد سر دهد: ما نويسنده ها تاريخ و فرهنگ جهان را مي سازيم و در پايان اين هزاره دريغ از جمله اي در باب نوشتن.
«مي نويسم كه نوشته باشم» اين جوابي است كه گاهي از مؤلفي معاصر مي شنويم. جمله اي از كافكا به يادگار مانده است، در باب نوشتن. براي من اين جمله برآيند تمام حسن هايي است كه در مورد نوشتن دارم. او مي گويد: نوشتن بيرون جهيدن از صف مردگان است . نوشتن يك متن «آفريدن» است. آفريدن يك «اثر» و حضور اثر يعني حضور آفرينشگري در وراي آن و اين حضور همچون حضور خود اثر، يعني «بودن»، زنده بودن، يعني: «غايب بودن در صف مردگان».
تأويل ديگري از جمله كافكا را مي توان در دو كلمه خلاصه كرد: دغدغه جاودانگي. ما همه مرگ را مي فهميم. يعني باورش مي كنيم. ما به خوبي واقفيم كه مرگ در ما بالقوه زندگي مي كند و روزي به فعل درخواهد آمد. ما مرگ را به سبب هراس از آن و نيز رنج آور بودنش، از خودآگاه خود بيرون رانده و او در لايه هاي زيرين ضمير ناخودآگاه ما جاي امني براي خود مهيا مي كند. گاهي نيز در رؤياها و خواب هايمان سراغي از ما مي گيرد. فيلسوفي مي گويد كه ما تنها براي لحظه اي واقعيت را به خوبي احساس مي كنيم و آن لحظه مرگ است.
تنها مرگ است كه رؤياهاي ما را به زانو درمي آورد. نوشتن به نوعي مقاومت در برابر نيستي و مرگ است. مؤلف با آفريدن اثر مي خواهد خود را جاودانه كند. در پنجاه سال پيش، مرزي بود ميان مؤلف و مخاطف ميان نويسنده و خواننده. نويسنده مي نوشت و خواننده آن را بازخواني مي كرد. امروزه رابطه مخاطب و مؤلف بدين قرار نيست. آنچه كه مؤلف مي نويسد يا مي آفريند يك متن است و اين مخاطب است كه با عمل خوانش آن را تبديل به اثر هنري مي كند. در روزگار معاصر، خواندن و مخاطب بودن نيز جهيدن از صف مردگان است. چرا كه در آفريدن و كمال يك اثر هنري، مخاطب نيز دست به كار مي شود.
توانايي اثر هنري در موقعيت معاصر، در كامل بودن مطلق آن يا كمال معنا در ذات آن اثر هنري نيست. بلكه ميزان، مشاركت مخاطب در آفرينش اثر است كه حكم مي كند آن را در قفسه آثار هنري جاي دهيم يا نه. معنايي مجرد و تنها بر اين نوع آثار هنري مسلط نيست. اثر به گونه اي آفريده مي شود كه هر مخاطبي با عنايت به درونيات و احساس خود آن را تأويل مي كند. اين نوع از خوانش يا ارتباط با اثر هنري، مصرف اثر هنري نيست، بلكه در نوع خود يك بازآفريني و توليد است. يعني آفرينش، آفرينشي ديگر و بدين گونه است كه در دوره معاصر اين تنها «نوشتن» به معناي اخص كلمه نيست كه اسباب بيرون جهيدن از صف مردگان را ساز مي كند، بلكه خواندن نيز خود آفرينشي است. آفرينشي در جهت بيرون جهيدن از صف مردگاني كه نه مؤلف هستند و نه مخاطب.

سايه روشن ادبيات
صد سال با ساهر
001545.jpg

امسال صدمين سال تولد استاد ميرحبيب ساهر، شاعر نوپرداز تركي آذربايجاني است و از همين رو، برنامه هاي ادبي ويژه اي براي بزرگداشت وي در ايران، تركيه و جمهوري آذربايجان تدارك ديده شده است.
در ايران، گروهي از شاگردان وي، ستادي را تشكيل داده اند و علاوه بر انتشار برخي از آثار چاپ نشده حبيب ساهر، برنامه هاي خاصي را نيز در آذرماه ۸۲ در تبريز و تهران برگزار خواهند كرد.
در جمهوري آذربايجان و تركيه، در دهه اول ارديبهشت ماه (همزمان با ايام تولد وي)، چندين بزرگداشت ادبي و برنامه راديو و تلويزيوني درباره شخصيت ادبي ساهر برگزار شده و برنامه هاي ديگري نيز در شرف برگزاري است.
استاد مير حبيب ساهر، شاعر و معلم تبريزي، در ارديبهشت ماه ۱۲۸۲ شمسي به دنيا آمد و پس از دريافت ليسانس جغرافيا از دانشگاه استانبول در ۱۳۰۴، در روستاها و شهرهاي آ ذربايجان و سپس در قزوين و تهران به معلمي پرداخت و تا اواسط دهه ۴۰، در اين كسوت باقي ماند.
ساهر، شاعر و داستان نويسي توانا بود. از او آثاري به سه زبان تركي، فارسي و فرانسوي منتشر شده است.
قبل از ظهور نيما و همزمان با ميرزاتقي خان رفعت- كه از او نيز به عنوان يكي از پيشگامان شعر نو فارسي ياد مي شود- ساهر، سبك جديدي را در شعر تركي بنيان گذاشت و عنوان «پدر شعر تركي در ايران» را به خود اختصاص داد.
از آثار ساهر كه تعداد آنها بالغ بر۳۰ جلد مي شود، مي توان به مجموعه اشعار سايه ها، خوشه ها، شقايق ، كتاب شعر ساهر (۱و۲)، ميوه گس(مجموعه داستان) و نمونه هايي از نظم و نثر تركي به زبان فارسي و سه مجموعه شعر كؤشن، ليريك شعرلر و سحر ايشيقلا نيز به زبان تركي اشاره كرد.
ساهر، همچنين جزء آخر قرآن را به صورت منظوم به تركي معاصر ترجمه كرده است. تعدادي از آثار ساهر، هنوز در انتظار چاپ به سر مي برند.
ساهر، در ۲۴ آذر ۱۳۶۴ درگذشت و در بهشت زهراي تهران به خاك سپرده شد.
001555.jpg


آرزوي بهبودي، براي نادر ابراهيمي
«خانه اي براي شهر»، «افسانه باران»، «آرش در قلمرو ترديد»، «غزل سال هاي بد» و «مكان هاي عمومي» نام كتاب هاي نادر ابراهيمي است كه توسط نشر روزبهان تجديد چا پ شد.
همسر نادر ابراهيمي ضمن اعلام اين خبر، وضع جسماني وي را نسبت به دو سال گذشته بهتر دانست و آرزوي بهبودي هر چه بيشتر او را داشت.

«گوهران» به جمع نشرهاي ادبي مي  پيوندد
فصلنامه «گوهران» به جمع نشريه هاي ادبي كشور مي پيوندد. اين نشريه كه به صاحب امتيازي آبشناسان كار خود را شروع كرده است به مباحث نقد، تئوري، خبر، شعر كودك و نوجوان، شعر امروز و... مي پردازد.
نخستين شماره «گوهران» اول مهرماه با آثاري از م.آزاد، محمد علي سپانلو، حميد يزدان پناه، محمود معتمدي، عمران صلاحي، محمد هاشم اكبرياني و شل سيلور استاين، اكتاويو پاز و... منتشر مي شود.

دوازده كتاب منتشر نشده
كاظم سادات اشكوري خبر از دوازده كتاب منتشر نشده اش داد.
وي اين كتاب ها را شامل شعر، تحقيق و ترجمه دانست كه بعضي از آنها آماده چاپ است و برخي ديگر هم نياز به بازخواني و تجديد نظر دوباره دارند.
اشكوري گفت: به نظرم ميان هم نسلانم كمتر كسي به اندازه من كتاب منتشر نشده دارد.البته دليل موضوع هم اين است كه هيچ گاه سراغ ناشري نرفته ام تا تقاضاي چاپ كتابم را از او داشته باشم.
ضمناً نام مجموعه شعر اشكوري هم «نيلوفران و ماه» است.
001560.jpg

«نقش باغ نگارستان» و «برزخ نمرود و گل محبوبه»
حسن اصغري، داستان نويس مطرح معاصر، كار نوشتن رمان «برزخ نمرود و گل محبوبه» را به پايان برد.
اين رمان كه چيزي در حدود دويست صفحه است، تا چندي بعد توسط نشر نگاه روانه بازار كتاب خواهد شد.
ضمناً مدتي پيش نيز مجموعه داستان همين نويسنده كه شامل هفده داستان كوتاه است، با عنوان «نقش باغ نگارستان» از سوي نشر علم منتشر مي شود.
اصغري همچنين به خبرنگار روزنامه همشهري گفت كه رمان «ول كنيد عصر مرا» با اضافه شدن شش فصل و بازنگري جديد به زودي توسط نشر علم به چاپ دوم خواهد رسيد.

رمان بدون نام
ناتاشا اميري رماني در دست انتشار دارد كه هنوز نامي براي آن انتخاب نكرده است.
اميري گفت: در اين كتاب، از تكنيك هاي خاص و متفاوت استفاده شده است؛ البته زبانش كمي مصنوعي به نظر مي رسد ولي قبل از انتشار كتاب، به طور جامع و كامل نمي توان درباره آن قضاوت كرد.
وي همچنين اضافه كرد كه هنوز براي انتشار كتابش ناشري نيافته، اما مطمئناً همين امسال به دست ادب دوستان خواهد رسيد.

ادبيات
اقتصاد
آلبوم
زندگي
سياست
موسيقي
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  آلبوم  |  زندگي  |  سياست  |  موسيقي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |