يكشنبه ۲ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۴۶- Aug, 24, 2003
دل سپرده به خاطره جاده ابريشم
007470.jpg
حسين يگانه - به دنبال چاپ گزارش شاهرود، قاره كوچك كه به بررسي نخستين سمينار تخصصي اكوتوريسم در استان سمنان پرداخته بود، در اين باره با مدير سازمان ايرانگردي و جهانگردي استان سمنان نيز گفت وگويي انجام داده ايم، كه فشرده اي از آن در پي مي آيد.
فغاني در اين خصوص گفت: استان سمنان به دليل شرايط ويژه آب و هوايي به «استان پنج قاره» معروف است. تنوع زيستي، حيات وحش، شرايط اقليمي و جغرافياي منطقه، اين استان را از هر جهت براي جذب توريست توانا كرده است. منطقه حفاظت شده خوار و توران، يكي از بزرگترين ذخيره گاه هاي زيست كره با يك ميليون و چهار صد و هفتاد هزار هكتار وسعت، پارك ملي كوير در جنوب گرمسار و مناطق حفاظت شده خوش ييلاق و پرور حدود ۳۰ درصد از كل مناطق حفاظت شده چهارگانه را تشكيل مي دهد. از طرفي وجود جاده ابريشم با ۳۵ كيلومتر جاده سنگفرش در قسمت هاي باتلاقي كوير جاذبه قابل توجهي است. به علاوه مقبره عرفاي بزرگي چون بايزيد بسطامي و شيخ ابوالحسن خرقاني و ديگر عرفا و شاعران معروف مي تواند در جذب مسافران و تلفيق طبيعت و فرهنگ نقش عمده اي را ايفا كند. بخش دولتي در صدد است بسترهاي مناسبي جهت استفاده جهانگردان داخلي و خارجي فراهم كند. اميدوار هستيم ظرف چند سال آينده امكانات رفاهي مناسبي در اين راستا در اختيار توريست ها قرارگيرد.» فغاني از تسهيلات فراهم شده در اين استان خبر داد و گفت: هم اكنون تابلوهاي تعيين مسير در كل استان نصب شده كه مسافران را به مقاصد خود راهنمايي مي كند. علاوه بر مهمانسراي زيباي بسطام كه در حال حاضر از آن بهره برداري مي شود، سال گذشته عمليات بناي هتل بزرگ ۴ ستاره شاهرود شروع شده و به زودي به بهره برداري خواهد رسيد. شاهرود با وسعتي حدود ۵۲ هزار كيلومتر مربع بزرگترين شهرستان ايران است و از اين شهرستان با طي مسافت كمتر از دو ساعت به دريا مي رسيم. به علاوه با طي كمترين مسافت مي توانيم دريا، جنگل و كوير را پيش روي خود داشته باشيم. مسافران مشهد نيز مي توانند از طريق اين شهرستان در جاده دو بانده شاهرود- مشهد به زيارت حضرت ثامن الحجج مشرف شوند. ما بر آنيم در سالهاي آتي تورهايي را طرح كنيم تا كاروانهاي شتر به سبك و سياق قديم از شاهرود به قصر بهرام سفر كنند. فغاني افزود: استان سمنان در حال حاضر سالانه پذيراي ۱۰ ميليون مسافر از نقاط مختلف ايران است. اميدواريم در سال هاي آينده با سرويس ها و تسهيلات بيشتر آمار جذب توريست داخلي و خارجي را افزايش دهيم.
شريفيرئيس اتحاديه آژانس هاي خدمات مسافرتي استان سمنان نيز در خصوص اقدامات انجام شده در جهت پيشبرد اهداف توريسم و بويژه صنعت اكوتوريسم در استان سمنان گفت: استان سمنان با برخورداري بيش از ۳۰ درصد مناطق حفاظت شده كشور، جاذبه هاي كويري و كوهستاني بي شمار، قرار گرفتن در مسير جاده ابريشم و جاذبه هاي فرهنگي منحصر به فرد آن زمينه بسيار مناسبي براي توسعه اكوتوريسم دارد. همانطور كه مي دانيد بازوهاي مختلف صنعت توريسم را مي توان متشكل از نهادهاي دولتي، نهادهاي مردمي، بخش خصوصي، جوامع محلي، مؤسسات دانشگاهي و مؤسسات تحقيقاتي دانست. با توجه به ديدگاه هاي صنعت گردشگري كشور فعاليت هايي در زمينه پيشبرد اهداف در نظر گرفته شده در بخش خصوصي و دولتي آغاز و طرح هايي هم پيشنهاد شده كه اهم آنان از تولد دهكده توريستي جنگل ابر و طرح روستايي شگفت انگيز مجن خبر مي دهد. همان طور كه بارها در اين زمينه بحث شده است همه مي دانيم كه كشور ما از نظر اكوتوريستي رتبه پنجم جهان را به خود اختصاص داده است.
باتوجه به اين واقعيت و ويژگي هايي كه اكوتوريسم را تعريف مي كنند، مي توانيم بخش هاي مختلف اين صنعت را - به راحتي به دور از دغدغه هاي فكري كه ممكن است يك توريست فرهنگي تفريحي با خود پديد آورد- گشت هاي اكوتوريسم را بسط دهيم و در جهت شناساندن اين جاذبه ها، گام هاي نخستين خود را به درستي برداريم. يك اكوتوريست در حفاظت از محيط زيست كمك مي كند، كمترين ميزان مصرف را در سفر دارد، به رفاه اجتماعي جوامع بومي كمك مي كند، سبب القاي حس مسئوليت پذيري مي شود، باعث تجارب آموزشي مي شود. اين يعني تمام فاكتورهايي كه در صنعت گردشگري بايد اعمال شود. با همكاري فرماندار علاقه مند شهرستان شاهرود، رئيس سازمان جهانگردي استان، استانداري استان، اتحاديه شركت هاي خدمات مسافرتي، بخشدار بسطام و شهردار مجن، فعاليت هاي عمده اي انجام شده است. طرح خريد خانه هاي روستايي و تبديل آن به اقامتگاه هاي توريست پذير و وسعت دادن جاده ها در مقياس بين المللي طبق استانداردها از جمله اين طرح هاست. بايد با پتانسيل هاي موجود هر چه زودتر اقدام كنيم و در جذب توريست تمام سعي خود را به كار بريم.
مسافراني كه به شاهرود سفر مي كنند عمدتاً  اين شهر را در حاشيه كوير مي دانند و اكثراً مسافران مشهد هستند. مردم اين گونه مي پندارند كه فقط بايد از شاهرود بگذرند و به مقصد برسند. در حالي كه اگر دامنه گردشگري استان را در بخش وسيع تر در نظر داشته باشيم، استان لبريز از سايت هاي فعال ژئوتوريست و فرهنگي است. در مبحث ژئوتوريست  در محور فيروزكوه و ده ملا، رخ نمون دوران زمين شناسي داريم كه شگفت انگيز است و به طور قطع و بدون هيچ اغراقي مي توانيم بگوييم كه منحصر به فرد است. در مبحث فرهنگي نيز شاهرود زبانزد خاص و عام است. به هر حال توريسم و اكوتوريسم صنعت شكننده اي است و بايد راهكارهاي آن را به درستي بدانيم و سپس پا به عرصه بگذاريم.

اين زندگي است كه مي ميرد...
007480.jpg
دريغا، آنچه اين كوه و دشت را رنگ مي زد به هزار جلوه ارغواني و سبز و سرخ، امروز زرد و پژمرده و خاكسترين افتاده است؛ دريغا، چمنزاران زمردين همه يكسره نابود شده و درختان صنوبر و كاج و بيد جاي به آهن و پولاد و سنگ داده اند؛ جاي آن وجودهاي تپنده حيات، اينك مشتي شكلك سرد سربرافراشته اند. در دوردست، از وراي دود و دم و صدا، باد در كوه مي گردد و لاله هاي تازه رسته را به رقصي شوخ و شنگ درهم مي پيچد؛ تا كي اين لاله ها بازخواهند روييد؟ هيولا پيش مي آيد؛
بنگر! اين زندگي است كه مي ميرد...
روستاي پدري ام را به ياد دارم به روزگار خردينه گي؛ آن منظره باشكوه سبز، آن چشمه ساران جوشان، آن رديف هاي درخشان بيد كه در دو سوي، جوي را در ميانه روستا به چشم اندازي خوش مي آراست، آن مرتع هاي پوشيده از علف، آن جاليزارها كه چون مادري مهربان همه بلوك و آبادي را به شهد و شكر ميهمان مي كرد، آن روستا كه نامش فديشه بود: نگيني در دل كوير، سبزينه اي عظيم در سينه كش آفتاب نيشابور ، عروسي بود گويي، برقع از روي گشاده، سر به بيابان نهاده، چهره به آفتاب سپرده، گيسو در نسيم رها كرده، چشم به بازي شوخگين گله آهوان و دسته درناها دوخته، سرمست از طبيعتي چنان سرشار زندگي را آماده مي شد.
دريغا، همه آن يادمان سبز، اينك به خاكستري مانده از آتش بدل گشته - به كابوسي از پس رؤيايي شيرين. از آن همه چه برجاي مانده؟ هيچ؛ شن بر پيشاني خانه هاي متروك مي كوبد و باد در كوچه هاي خلوت زوزه مي كشد؛
بنگر! اين زندگي است كه مي ميرد...
***
ديه در ديه، آبادي در آبادي، سرزمين بيرجند و قاين و نهبندان: در ميان همه اين آبادي ها تا چشم كار مي كرد، بيابان در بيابان زندگي بود و وحش. و زيبايان وحش، جيبيرهاي سرخوش به چرايي دل پذير مي خراميدند؛ تو گويي اينان ماهيان قيمتي بودند و كوير جامي از بلور، اينك چه برجاي مانده جز خار و جز خلور. به همت موتورهاي دشت پيماي تند و سلاح هاي گرم دورزن، چيزي از اين دردانگان دشت هاي خراسان برجاي نمانده، مگر جان به دربردگاني هراسان و بيمناك كه پراكنده و پرت، اين سو و آن سوي دشت را به غرب و يأس مي پويند؛
بنگر! اين زندگي است كه مي ميرد
***
«استانلي بريدن»، پس از سال ها زندگي با ببرهاي هند در كنها و رانتامبهور، مي گويد: «به راستي چه خواهند بود جنگل هاي هند اگر غرش سهمناك ببر در آن ها نپيچد و پيكر شكوهمند او در ميان علف هاي بلند بامبوزار نجنبد؟!»
روزگاري عظيم ترين و باشكوه ترين ببر جهان در جنگل هاي مازندران مي غريد؛ اينك حتي استخواني هم از آن جلوه اساطيري برجاي نمانده است.
«جرج بي.شالر»، پس از سال ها زندگي در ميان پانداها، پلنگ هاي برفي و شيرهاي آفريقا، نگاهي غمناك و پردريغ به آينده مي افكند: «.... اين ها همه نمادهاي ابد و ازل، همه پرتوهاي آفرينش، همه صنعت هاي خدا بر زمين اند. و آدمي تاكنون با حرص خويش، دست بر هستي بي جانشين آنان گشاده و كمر به هدم گونه هاي حيات بسته است. آيا هرگز انديشيده ايد كه دشت هاي گسترده آفريقا بدون شيرچه خواهد بود؟»
.... و آيا ما هرگز انديشيده ايم كه در روزگاري نه چندان دور يال و كوپال شير ايران دشت هاي زيباي مركزي را زينت مي بخشيد؟ و اگر به جد نينديشيم و فكر نكنيم، آيا تاچندي ديگر افسوس انقراض يوز و گورخر و گوزن زرد و جيبير و سياه خروس و... حتي پلنگ ايران را نيز نخواهيم خورد؟
***
صفحه «سفر و طبيعت» دريچه اي -هرچند كوچك- است گشاده بر طبيعت بي همانند ايران. اين صفحه خود را سخنگوي همه طبيعت مردان و طبيعت ياران و همه اهل سفر كه دل در گرو توسعه پايدار، به معناي واقعي آن، دارند مي داند. از همه مخاطبان اين صفحه مي خواهيم پيشنهادات، نظرات و مقالات خود را براي ما به آدرس روزنامه همشهري، صفحه «سفر و طبيعت» بفرستند تا به ياري هم شايد بتوانيم اندكي از رسالت سنگيني را كه بردوش داريم از عهده برآييم. ايدون باد.
حميد ذاكري

مشق طبيعت
سرّ دلبر ان
007465.jpg
محمد علي اينانلو
خداوند رحمت كند مرحوم دكتر «صورتگر» را؛ تنها كلاسي كه هيچ دانشجويي در دانشكده ادبيات از دست نمي داد، كلاس اين استاد بزرگ بود و تنها كلاسي كه حتي با جمعيت سيصد نفره، تا آخر كلاس نفس از كسي درنمِي آمد باز هم كلاس دكتر «صورتگر» بود.
شوخي و جدي استاد معلوم نبود؛ گاهي مفاهيم پيچيده تاريخي، ادبي و فلسفي را با چنان بيان شيرين و شيوايي تعريف مي كرد كه پس از دو ساعت، بدون احساس خستگي مي فهميديم كه در ميان شوخي هاي استاد چه چيزها ياد گرفته ايم.
از جمله گاهي همين شعر حضرت «مولانا» را مي خواند و با لهجه شيرين شيرازي سر به سر مي گذاشت:
آقا عجب حكايتي است ها! ما خودمان دلبري داشته باشيم مثل يك تكه ماه، خودمان دست روي دست بگذاريم، هيچ نگوييم، منتظر باشيم يكي از راه پيدا بشود- استاد در اين جا كلمه خاصي را به كار مي بردند! - و بگويد كه دلبرمان چنين و چنان است؟ بعد ما خودمان تازه از زيبايي دلبرمان حظ بصر ببريم و با استناد به گفته او به به و چه چه كنيم!
حالا اين گفته استاد بعد از سي و چند سال شده داستان گردشگري كشور ما! كشوري داريم مثل يك تكه ماه، متنوع، جوراجور، گوناگون و زيبا، خودمان چيزي نمي گوييم تا بلكه «يونسكو» از راه برسد و بگويد كه «ايران از نظر جاذبه هاي تاريخي جزو ده كشور اول جهان است» و بعد ما تازه به خودمان بياييم و ياللعجب كنان در راديو و تلويزيون و روزنامه و مجله بارها و بارها به اين گفته استناد كنيم و خوش باشيم كه:
«گفته آمده است در حديث ديگران...»
به همه مقدسات قسم سال هاست كه اين بنده حقير سر دلبر خويش را دريافته و بارها گفته و نوشته است كه: «ايران از نظر استعدادهاي بالقوه اكوتوريسم جزو پنج كشور نخست جهان است.»
تا به حال كه هيچ يك از بزرگان قوم اين گفته را جدي نگرفته و براي آن تره هم خرد نكرده، خدا كند تا دير نشده آدمي با موهاي زرد و چشمان آبي از آن سر دنيا پيدا بشود و بگويد كه: «اكوتوريسم ايران را جدي بگيريد...!!»
خداوندا چشمان مرا آبي و تتمه موهاي مرا زرد بگردان!

ماجراهاي طبيعت
خال نقره اي
007460.jpg
نوشته ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري
قسمت آخر
«دسته يك!»، فرمانده پير چنين فرياد مي زند و صداي غريو آساي دسته يك به پاسخ برمي آيد: «آماده!»
«پرواز!» و خودش پيشاپيش دسته به پرواز درمي آيد و دسته مستقيم به جلو حركت مي كند.
«اوج بگيريد!» و دسته فوراً راست به سوي بالا اوج مي گيرد.
«جمع شويد!» و آنها فوراً جمع مي شوند و به صورت توده اي انبوه در مي آيند.
«پراكنده شويد!» و دسته مثل برگ درختان در باد، پراكنده مي شود.
«صف شويد!» و كلاغ ها به خطي مستقيم با حالتي عادي به پرواز در مي آيند.
«فرود!» و دسته از ارتفاع پرواز خود مي كاهد و به زمين نزديك مي شود.
«تغذيه!» و كلاغ هاي دسته كه به زمين نزديك شده اند، پراكنده مي نشينند و شروع به دانه چيدن از روي زمين مي كنند واين در حالي است كه نگهبانان از پيش تعيين شده به سرپست هاي خود مي روند، يكي روي يك درخت در سمت راست و ديگري روي يك پشته بلند در منتهي اليه سمت چپ.
افراد دسته، آن روز، بدين ترتيب مشغول تغذيه بودند كه خال نقره اي فرياد زد: «يك مرد با تفنگ!» نگهبانان فرياد او را تكرار كردند و دسته به سرعت به صورت پراكنده به پروازدرآمد و كلاغ ها هر يك روي درختي نشستند، كمي بعد دوباره به نظم معمول پروازي درآمدند و به حالت صف به سوي خانه بازگشتند.
وظيفه نگهباني در ميان كلاغ ها دوره اي نيست، بلكه اين وظيفه به طور دائمي به كلاغ هاي خاصي كه قدرت مراقبت و هوشياري آنان طي مراحل مختلف به اثبات رسيده، سپرده مي شود و آنها ضمن تغذيه، وظيفه نگهباني از دسته را نيز به عهده دارند. ممكن است اين كار به نظر  كمي دشوار باشد، اما در تشكيلات كلاغ ها اين اصلي پذيرفته شده است كه هر كلاغ آنچه در توان دارد در خدمت زندگي هر چه بهتر همنوعان خود به كار گيرد. در حقيقت، آنها به اصل «از هر كس به اندازه توانايي اش» سخت پاي بند هستند.
سرانجام، در نوامبر هر سال، ارتش كلاغ ها به سوي جنوب به پرواز درمي آيند تا روش هاي تازه زندگي را تجربه كنند، عوارض طبيعي تازه را ببينند و طعم غذاهاي جديد را بچشند و در همه حال، خال نقره اي هوشمند راهبر و فرمانده آنان است.
***
تنها زماني كه كلاغ هوشيار و جلد به يك نادان دست و پاچلفتي و ناتوان تبديل مي شود، شب هنگام است و تنها يك پرنده است كه كلاغ را مي ترساند و پريشان مي كند و آن جغد است... ولي وقتي سرانجام برخورد چاره ناپذير شبانه پيش مي آيد اندوهي بزرگ، پرندگان سياه جامه را فرا مي گيرد. صداي هوهوي دور دست جغدي در تاريكي كافي است به گوش برسد تا فوراً آن ترسيدگان بي دفاع سرهاي خود را به زير بال فرو برند و تا صبح به وضعي رقت انگيز و لرزان بر شاخه ها چمباتمه بزنند. هواي خيلي سرد نيز گاه عوارضي برايشان در بردارد، اغلب ديده شده كه وقتي صورت كلاغ  در معرض سرماي شديد قرار مي گيرد، يك يا هر دو چشمش يخ مي زند و باعث كوري و متعاقب آن، مرگ او مي شود، متأسفانه هيچ بيمارستاني براي كلاغ هاي بيمار وجود ندارد. اما صبح كه مي شود شجاعت از دست رفته شان دوباره باز مي گردد وبا عزم جزم از جاي برمي خيزند و در ميان كاجستان به جست وجو مي پردازند و آن قدر مي گردند تا بالاخره جغد را مي يابند و اگر او را نكشند، از ترس نيمه جانش كرده و وادارش مي كنند حداقل بيست مايل از آن حوالي دور شود.
يكي از همان سالها، كلاغ ها طبق معمول به كسل فرانك آمده بودند. چند روز بعد مشغول قدم زدن در جنگل بودم كه ناگهان با ردپاي خرگوشي مواجه شدم كه مشخص بود با تمام سرعت دويده و گويا تحت تعقيب قرار گرفته است؛ اين سو و آن سو قيقاج رفته بود، اما با كمال تعجب، هيچ نشاني از ردپاي تعقيب كننده نبود. رد را تعقيب كردم و كمي بعد يك قطره خون روي برف ديدم و جلوتر كه رفتم بقاياي پيكر يك خرگوش قهوه اي را ديدم كه روي برف افتاده بود. هيچ معلوم نبود كه خرگوش به وسيله چه حيوان، يا حيواناتي، كشته و خورده شده است. به دقت اطراف را جست وجو كردم و طولي نكشيد كه راز قتل فاش شد: يك جاي پاي بزرگ دو انگشتي و يك پر قهوه اي زيبا كه معلوم بود متعلق به جغد تاج دار است. نيم ساعت بعد، وقتي دوباره از آن جا مي گذشتم، در ميان شاخ و برگ درختي در سه متري محل حادثه، جغد را ديدم كه روي شاخه  اي نشسته و با چشمان سبع به قرباني خود نگاه مي كند. قاتل هنوز دور و بر صحنه جرم پرسه مي زد! يك بار هم كه شده شواهد و قراين دروغ نگفته بودند. با نزديك شدن من از ته گلو صدايي كشيده برآورد«گرررر- وو»  و با بال زدن هايي لخت و سست درون جنگل تيره به پرواز در آمد. گويي از حضور بي جاني من دژم شده بود.
دو روز بعد، در تاريك روشن صبح، سروصداي زيادي در ميان كلاغ ها برخاست. به سرعت از خانه بيرون دويدم تا از ماجرا آگاه شوم  و آن جا تعدادي پر سياه ديدم كه باد روي برف ها مي برد. مسير باد را از جايي كه پرها مي آمد دنبال كردم و به زودي بقاياي پرهاي خونين يك كلاغ و جاي پاي بزرگ دو انگشتي را كه نشان مي داد قاتل باز همان جغد قوي پيكر است، مشاهده كردم، تمام اطراف آثار درگيري به چشم مي خورد و معلوم بود كلاغ، جانانه دفاع كرده، اما مهاجم بيش از اندازه نيرومند بوده است. كلاغ بينوا، در تاريكي شب و در حالي كه كاملاً بي دفاع بود، مورد حمله واقع شده و از شاخه به زير كشيده شده بود. به بقاياي لاشه نزديك شدم .تصادفاً سر حيوان سالم بود؛ آن را برداشتم و طرف ديگرش را نگاه كردم. ناگهان بي اختيار فريادي از تعجب و تأثر از سينه ام برآمد. افسوس! سرمتعلق به خال نقره اي پير بود، و حال توسط حيواني شكار شده بود كه خود به صدها كلاغ آن را شناسانده و به آنان آموخته بود كه سخت مواظب او باشند.
اكنون لانه قديمي روي درخت كهن در تپه شوگرلوف خالي و متروك مانده است. هنوز هم كلاغ ها به هنگام بهار به كسل فرانك مي آيند، اما ديگر رهبر مشهورشان پيشاپيش صف به چشم نمي خورد. جمعيت آنان سال به سال كاسته مي شود و به زودي ديگر در كاجستان قديمي، كه خود، پدران و پدربزرگ هايشان ساليان سال در آن زندگي كرده و آموخته اند، ديده نخواهند شد.

سفر و طبيعت
ادبيات
اقتصاد
زيست بوم
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زيست بوم  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |