چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۸۲
شماره ۳۱۴۹- Aug, 27, 2003
فرهنگ
Front Page

گفت وگو با فاطمه راكعي درباره مسابقه هاي ادبي دانش آموزان كشور
نمي دانيم چگونه تحقيق كنيم
زير ذره بين
متأسفانه به مسئله شعر و ادبيات خلاق و پويا اهميت لازم داده نمي شود و اين ضعف آموزشي به حساب مي آيد. اين بي توجهي حتي در سيستم هاي آموزشي و سطح دانشگاه ها هم بروز دارد. به يك سري مطالعات خاص در مورد ادبيات كلاسيك بسنده مي شود و آن هم بستگي به علاقه و ذوق استادان دارد .
اشاره:
007960.jpg

بيست و يكمين دوره مسابقه هاي دانش آموزي كشوري، در رشته هاي مطالعه و تحقيق شعر و داستان اواخر مردادماه در كرمان برگزار شد. ويژگي جشنواره امسال غيررقابتي بودن جشنواره بود كه برخي ديدگاههاي مثبت و انتقادي را نيز به دنبال داشت.
فاطمه راكعي كه علاوه بر نمايندگي مجلس، دستي هم در شعر دارد و كانون شعر جوان را نيز فعالانه پي مي گيرد، در اين مسابقه ها حضور داشت. ارزيابي وي از اين دوره از مسابقه ها را
در قالب گفت وگوي حاضر مي خوانيد.


مريم جباري
* خانم راكعي؛ آيا قبلاً هم تجربه حضور در جشنواره هاي ادبي را داشتيد؟
- غير از سالهاي اوليه انقلاب كه در برخي از اردوهاي دانش آموزي به عنوان مدرس و شاعر حضور داشتم، متأسفانه در سالهاي اخير هيچ گونه حضوري در برنامه هاي فرهنگي و ادبي دانش آموزي نداشتم و امسال براي اولين بار در بيست و يكمين جشنواره ادبي دانش آموزي شركت كردم.
* به نظر شما برگزاري جشنواره هاي ادبي تا چه اندازه در پيشرفت فرهنگي- فكري دانش آموزان تأثير دارد؟
- دانش آموزان در سني هستند كه به لحاظ روحي، نياز به تشويق و مطرح شدن دارند، و مسلماً اين جشنواره ها در رشد فرهنگي و ادبي دانش آموزان تأثير به سزايي دارد، اما نكته جالبي كه من در جشنواره ادبي ديدم و بايد به آن اشاره كنم، اين است كه دانش آموزان هنگام داوري رتبه بندي نشده بودند؛ يعني نفرات برگزيده اول تا سوم انتخاب نشدند و صرفاً تعدادي از دانش آموزان با استعداد در حوزه مطالعه و تحقيق شعر و داستان از استان هاي مختلف انتخاب شدند و آثارشان را ارائه كردند و از همه دانش آموزان به شكل يكساني تقدير شد. شايد دليل در پيش گرفتن چنين رويه اي، به ظرافتي باز گردد كه بايد در مرزبندي و رتبه دادن به دانش آموزان لحاظ شود. به عنوان مثال دانش آموزي ممكن است از نظر من شاعر، شرايط ابتدايي براي اول شدن را داشته باشد، ولي همان دانش آموز در نظر داور ديگر رتبه دوم را كسب كند، پس چه بهتر كه تشويق عمومي باشد و بين دانش آموزان حساسيت ايجاد نشود. اين مسئله را نبايد فراموش كنيم كه كارهاي ارائه شده در سطح دانش آموزي است و نبايد از بچه ها فراتر از آن توقع داشت.
* شما ويژگي شعر دانش آموزي را در چه مي دانيد؟ و آيا مي توانيم اصولاً چنين تقسيم بندي را قائل شويم؟
- قطعاً زبان روان و صميمي از ويژگي هاي اصلي شعر دانش آموزي است. ما انتظار نداريم شاعران نوجوان و جوان ما با الفاظ كليشه اي و قديمي واژه هايي مثل اندر، همي ،گفتا و... را در اشعارشان به كار ببرند. شاعر امروز، بايد زبان امروزي داشته باشد.
* در دفتر شعر جوان هم با شاعران دانش آموز و آثارشان در ارتباط هستيد؟
- در دفتر شعر جوان با طيف سني ۱۵ تا ۲۵ سال در ارتباط هستيم؛ يعني حوزه دانش آموزان و دانشجويان را مورد توجه قرار مي دهيم. در رده هاي سني دانش آموزي ما شاعران خوب و با استعدادي داريم كه زبان محكم، شگردهاي ادبي قوي و از همه مهمتر خلاقيت در سرودن شعر را دارند كه حتي مي توان روي آينده شعري برخي از اين نوجوانان حساب كرد. در سطح دبيرستان نيز بچه ها در زمينه شعر استعداد خوبي دارند، اما در اين مرحله دبيران ادبيات مي توانند در پرورش استعدادهاي آنها نقش به سزايي ايفا كنند. همچنين مهم است كه دانش آموز چقدر با انجمن ها و محافل شعري آشنايي دارد و در اين زمينه چقدر مطالعه مي كند. در اين مرحله البته آموزش و پرورش و مربيان ادبي مسئوليت سنگيني دارند. معلم ادبيات بايد آگاهي كامل و تسلط كافي روي شعر داشته باشد و با شناخت لازم به دانش آموز اطلاعات بدهد. به قول بعضي از شاعران جوشش و كوشش شرط اصلي سرودن شعر است. در كوشش دانش آموزان مي  توانند از ديگران كمك بگيرند ولي جوشش بستگي به استعداد و خلاقيت شاعر دارد. نوجوان تمايل زيادي دارد تا صميمانه حرفهايش را در قالب شعر به مخاطب ارائه كند.
007975.jpg

* با توجه به اين كه شما مسئول دفتر شعر جوان هستيد و از نزديك با جمعي از نوجوانان و جوانان شاعر سروكار داريد، اشعار نوجوانان امروز چه مضاميني را شامل مي شود؟ آيا اشعار شاعران جوان عمدتاً ياس آلود است؟
- روش ما در دفتر شعر جوان به اين صورت است كه بچه ها در جلسات هفتگي، آثارشان را مي خوانند و دوستانشان آثارشان را نقد مي كنند و از نظر موضوع هيچ وقت محدوديتي ندارند. مدتي بعد از قطعنامه اي كه در جنگ پذيرفته شد و جنگ ايران و عراق خاتمه يافت، نقطه عطفي بود كه نوجوانان با شور و شوق انقلابي به موضوعات حماسي و دفاع مقدس بپردازند اما بعد از مدتي شعرهاي حماسي در عرصه شعر كم رنگ شد و مقداري افت پيدا كرد و كم كم احساس شد ياس اجتماعي در زبان شعر نسل نوجوان و جوان حرف اول را مي زند كه اين ياس تبديل به انزواي جوانان و ميل آنها بر بازگويي مسائل شخصي شان شد. خوشبختانه در پاسخ به سؤال شما بايد بگويم اين مسئله امروز در عرصه شعر جوان ما مدتي است كه تغيير پيدا كرده است و بچه ها به سوژه هاي اميدواركننده روي آورده اند.
امروزه جوان شاعر خودش را در عرصه اجتماعي حفظ كرده است و نسبت به چند سال پيش با اميدواري بيشتري مي نويسد. در واقع اصلاحات، به كشور و جوانان اين اميد را داد كه كشور از آن خودشان است و فرزندان ما با اين مفاهيم آشنا شدند و به همين دليل از ياس اجتماعي قوي كه در زماني محسوس بود، خبري نيست.
* به نظر شما نظام آموزشي مدارس تا چه حدي دانش آموزان را با تكنيك (مثلاً شعر) آشنا مي كنند؟
- متأسفانه به مسئله شعر و ادبيات خلاق و پويا اهميت لازم داده نمي شود و اين ضعف آموزشي به حساب مي آيد. اين بي توجهي حتي در سيستم هاي آموزشي و سطح دانشگاه ها هم بروز دارد. به يك سري مطالعات خاص در مورد ادبيات كلاسيك بسنده مي شود و آن هم بستگي به علاقه و ذوق استادان دارد و اين كه چقدر آثار ادبي و كلاسيك را بخوانند آن را براي دانشجويان تحليل كنند، در واقع خانه از پاي بست ويران است؛ چه برسد به اين كه دانش آموزان را با ادبيات معاصر و ادبيات جهان و شيوه هاي تكنيك هاي ادبي آشنا كنند.
* همزمان با جشنواره ادبي، در حوزه هاي شعر و داستان و تحقيق كلاسهاي آموزشي كوتاه مدتي هم تشكيل شد، نظرتان در مورد بازدهي آموزش اين كلاس ها روي دانش آموزان چيست؟
- به هر حال بي تأثير نيست، اما بايد برنامه ريزي دقيق بر روي همين كلاس هاي آموزشي كوتاه مدت انجام شود، يعني از استادان ادبيات با تجربه دعوت به عمل آورند و همين كه دانش آموز در اين كلاس هاي فشرده با چهره برجسته ادبي آشنا مي شود، غنيمت است و از طرفي طي اين دو روزي كه جلسات آموزشي برگزار شد، مسلماً خلاقيت و ابتكار و ذوق دانش آموز را سبب مي شود و تصور نمي كنم كه هدف مسئولين جشنواره از تشكيل اين كلاس ها اين بوده باشد كه بچه ها به طور كامل آموزش ببينند، بلكه آنها هم عقيده دارند بچه ها در اين مدت با شيوه هاي نقد ادبي و نحوه گفتمان در مورد مسائل ادبي تا حدودي آشنا شوند كه اين خود امري مثبت و مؤثر است.
* خانم راكعي، همان طور كه مي دانيد بخشي از جشنواره نيز به حوزه مطالعه و تحقيق و داستان اختصاص داشت . به نظر شما با توجه به اهميت مسئله پژوهش، چگونه مي توان مسئله پژوهش و تحقيق را در كشور نهادينه كرد؟
- اگر بخواهيم مسئله پژوهش در كشور و جامعه نهادينه شود، ابتدا بايد آن را از سطح پيش دبستان شروع كنيم. يعني بچه ها بايد مسئله تحقيق و آزمايش و روش هاي اصول علمي متناسب با سنشان برايشان جا بيافتد و به طور انتزاعي امور و مفاهيم را نياموزند. تا جايي كه مطلع هستم در بسياري از كشورها سالهاست كه اين روش اجرا مي شود؛ يعني بچه ها از دوران پيش از دبستان با مفهوم پژوهش و تحقيق آشنا شدند كه بيشتر يادگيري آنها هم از طريق مشاهده عيني است. يعني كودك ياد مي گيرد چيزهايي كه مي شنود در عمل تجربه كند و به دنبال سؤالاتش برود. در حالي كه در كشور ما دانش آموزي كه در مورد يك شخصيت برجسته ادبي مي خواهد تحقيق كند، از همان ابتدا مربيان و راهنمايان او مسيري كليشه اي ساختاري را به او مي دهند و از او مي خواهند از تحقيق ديگران رونويسي كند. دانش آموز نمي داند كه چرا تحقيق مي كند و از اين تحقيق به چه نتيجه اي مي خواهد برسد و چه استفاده اي از تحقيق مي كند. متأسفانه نه تنها در سطوح آ موزش ابتدايي به اين امور مهم اصلاً توجه نمي شود، بلكه اين فضا در آموزش متوسطه نيز كم رنگ است. حتي در سطح دانشگاه ها نيز دانشجويان غير از دو واحد روش تحقيق، مطلبي در اين زمينه نمي خوانند. به همين دليل كشور به لحاظ پژوهشي ضعيف است و در حدي نيست كه بتواند همانند بعضي از كشورهاي پيشرفته علمي و صنعتي به پژوهش و يافته هاي جديد علمي - تخصصي دست يابد.
007985.jpg

* نقش كتابخانه هاي مدارس را در امر مطالعه و تحقيق دانش آموزي چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- هر چه كتابخانه ها مجهزتر باشند، مسلماً به مطالعه و تحقيق در كشور كمك بهتري مي شود. از جمله كتابخانه هاي آموزش و پرورش در حوزه هاي مختلف به پژوهش در اين نظام كمك بسياري مي كند. با وجودي كه امروزه عصر اطلاعات و ارتباطات است، سيستم هاي كامپيوتري نيز مي  تواند براي كسب سريع  اطلاعات مؤثر باشند و به نظر مي رسد تجهيز كتابخانه ها به سيستم هاي كامپيوتري از ضروريات باشد. اگرچه كامپيوتر و ابزارهاي جديد اطلاع رساني نمي توانند جاي فرهنگ مكتوب و ادبيات مكتوب يا به معني كلي كتابخانه هاي سنتي را بگيرند. بنابر اين در زمينه گسترش، توسعه و غني سازي كتابخانه هاي موجود در مدارس به لحاظ ادبيات مكتوب تلاش شود و كتابخانه ها هر روز پربارتر و بهتر از پيش باشند.
اما علاوه بر مسائل ياد شده، ضعف ديگري كه كتابخانه هاي مدارس دارند، نبود پرسنل متخصص در زمينه كتابداري است كه اميدوارم مسئولين آموزش و پرورش به اين مسئله هم توجه لازم را داشته باشند، چرا كه يك كتابدار حرفه اي در اطلاع رساني و راهنمايي به دانش آموزان نقش بسيار مهمي مي تواند ايفا كند.
* به نظر شما چرا تا به امروز مسئله تحقيق چه در سطح دانش آموزي و چه در سطوح بالاتر در كشورمان نهادينه نشده است؟
- متأسفانه، به رغم اين كه كشور ما نسبت به بسياري از كشورها پيشرفته است و به لحاظ علمي و پژوهشي، محققان برجسته اي نيز داشتيم و داريم، با اين وجود روش تحقيق و تحقيق و پژوهش در كشور ما نهادينه نشده است. يك علت اصلي نبود روحيه پژوهش گروهي در كشور است كه همين فقدان باعث شده تا بچه ها در مدارس در سطوح پايين تر نيز به طور انفرادي و جداگانه تحقيق را انجام مي دهند، در حالي كه اين سنين بهترين زماني است كه بچه ها تحقيق را در قالب گروه و به طور جمعي ياد بگيرند، چرا كه از اين طريق تبادل اطلاعات بين بچه ها صورت مي گيرد و از طرفي روحيه پژوهش گروهي به آنها منتقل و تقويت مي شود. متأسفانه در سطح دانشگاه ها و پژوهشگاه ها نيز نبود اين روحيه محسوس است و فردگرايي در تحقيق بيشتر رايج است. اين مسئله بزرگترين لطمه را به حوزه پژوهش در كشور زده است.
* شما تحقيقات ارائه شده دانش آموزان در جشنواره ادبي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- در ميان تحقيقاتي كه به طور نمونه در جشنواره ديدم، دانش آموزان موضوعات مورد علاقه شان را انتخاب كرده  بودند و مشخص بود با انگيزه، وقت و انرژي زيادي صرف كار تحقيقي كرده اند، اما هيچكدام از آنها بر مبناي روش علمي بنا نشده بود و اكثر آنها در زمينه روش هاي تحقيق علمي آگاهي نداشتند. در حالي كه اگر فرد هر كاري را به طور اصولي انجام دهد از پراكندگي و تكرار مسائل كه وقت گير است جلوگيري مي كند.
* آيا اين تكرار در موضوعاتي كه دانش آموزان براي تحقيق انتخاب كرده بودند ديده مي شد؟
- بله، متأسفانه اكثر موضوعات تكراري بود. شما فكر كنيد با اين جمعيت عظيم دانش آموزي كه ما داريم و با اين همه تنوع موضوع، چقدر آموزش و پرورش به سهم خود مي تواند در پيشرفت علم كشور نقش داشته باشد.
آموزش و پرورش بايد به مربيان و معلمين روش هاي نوين تحقيق علمي را آموزش دهد و در تعيين موضوعات و سوژه يابي كه واقعاً نياز به مطالعه و تحقيق فراوان تري دارد علاقه دانش آموز را در نظر بگيرند و موضوعات را تحميل نكنند.

طنزهاي آموزشي -۱۶
يك اوغور بخير ديگر!

۱- باور كنيد ديگر تصميم داشتم فعلاً كاري به كار غيرانتفاعي ها و مسائل مربوط به آنها نداشته باشم. اما انگار بعضي از مسئولين محترم، با ما رابطه خوبي دارند و دوست دارند سوژه دست  ما بدهند.
۲- در روزنامه هاي ۱۹/۵/۸۲ خبري آمده بود با روايت هاي مختلف!  روزنامه اي نوشته بود: آزمون ورودي مدارس غيرانتفاعي محدود مي شود و اما در روزنامه ديگر خبر بدين صورت بود: آزمون ورودي مدارس غيرانتفاعي ممنوع شد.
نمي دانم اشكال در بيانات مقام محترم بوده يا در راوي خبر، به هر حال نوع خبر و اطلاع رساني آن بسيار جالب است.
۳- آدم از اين همه سرعت اطلاع رساني تعجب مي كند و لذا مجبورم به اين مقام محترم هم مانند آن مقام محترم پيشين، يك اوغور بخير بگويم!  غيرانتفاعي ها چه براي پايه اول و چه ميان پايه، يا آزمون گرفته اند يا آزمون نگرفته اند و خلاصه هر كاري كه لازم بوده و نبوده را انجام داده اند و پرونده ثبت نام دانش آموزان را خيلي خيلي وقت پيش بسته اند. حال، مخاطب اين اطلاع رساني به موقع كيست و چه منطقي ايجاب مي كند كه ياد موضوع پس از ختم آن بيفتند؟ بايد از خودشان پرسيد.
۴- مي ترسم وقت شناسي و سرعت اطلاع رساني اين مسئولين محترم موجب شود تا آنها را چشم بزنند. بنده يك طلسم مجرب سراغ دارم تا از آنان دفع بلا بنمايد. عبارت زير را روي يكي از كاغذهاي وزارتي نوشته و توي پارچه اي گذاشته و زير و كت بدوزيد. اميد مي رود سرعت اطلاع رساني شما حفظ شود.
و اما عبارت مورد نظر:« اي كه ثبت نام مدارس غيرانتفاعي تمام شد و تو در خوابي، مگه با مردم سر شوخي داري!»
ابرام خيرنديده

همگام با انديشه ورزان جهان- ۱۹
ديويد سن، دونالد هربرت

دكتر محرم آقازاده
007965.jpg

ديويد سن از فيلسوفان آمريكايي تبار است. وي در ماه مارس سال ۱۹۱۷ در شهر اسپرينگفيلد ايالت ماساچوست متولد شد. زمينه كار ديويدسن، فلسفه ذهن و زبان است و به روابط علي و معلولي و هم به «معنا» علاقه اي خاص دارد. ديويدسن دوره هاي سه گانه ليسانس، فوق ليسانس و دكتراي خود را از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۹ در دانشگاه هاروارد گذرانده است. وي در انديشه ورزي و فعاليت فلسفي اش از كساني، چون كارل همپل، هانس ريشنباخ، رادولف كارنپ، ويلارد وان اورمن كويين، و آلفرد تارسكي اثر پذيرفته است. ديويدسن، مناصبي بدين ترتيب داشته است: استاد راهنما در كالج نيويورك دانشگاه كويين (۵۶-۱۹۴۷)؛ دانشگاه استنفورد كاليفرنيا (۶۷-۱۹۵۱)؛ استاد دانشگاه پرينستون (۷۰-۱۹۶۷)؛ استاد دانشگاه راكفلر (۷۶-۱۹۷۰)؛ استاد دانشگاه شيكاگو (۸۱-۱۹۷۶)؛ استاد دانشگاه هاي كاليفرنيا و بركلي در سال ۱۹۸۱. همچنين، ديويدسن به سال ۱۹۷۰ متخصص فلسفه جان لاك در دانشگاه آكسفورد بوده است.
دونالد ديويدسن، يكي از چهره هاي برجسته و از نويسندگان فلسفه تحليلي معاصر است. بيش از سه دهه عمر خود را صرف طراحي و بسط دو شاخه نظري مجزا، و در عين حال كاملاً مرتبط، يعني فلسفه ذهن و فلسفه زبان كرده است. برخي از آثار اوليه او در مورد روشن كردن صورت هاي منطقي جملات سببي و عملي است كه پيشاپيش نشانگر روابط نزديك بين معناشناسي و ديگر مقولات اسمي (اسم ذات) است. وي با اعلام نارضايتي از ارائه تحليل هاي استاندارد درباره چنين جملاتي اظهار داشت كه استنباط مشروع از جملاتي، نظير «سزار، بروتس را با چاقو زخمي كرد»، و «سزار، بروتس را چاقو زد.» امكان پذير نيست، مگر آن كه برحسب روابط بين حوادث تحليل شوند و آن هم در صورتي كه متعلق به هستي شناسي جدا از اشيا و خواص آنها در نظر گرفته شوند. ديويدسن با اتخاذ موضع ماترياليستي مجبور بود «برنهادهاي» (تزهاي) متعارض بديهي را جايگزين كند: اين كه ما به عنوان انسان هاي هستي دار، بخشي از نظام طبيعي هستيم، اما زندگي ذهني و اعمال اختياري ما متناسب با نيازهاي قانون جبرگرايي نيست.
ديويدسن در نگرش به ذهن بر «نگرش هاي گزاره اي» تكيه مي كند و با مضمون گزاره اي در جملاتي نظير «جان عقيده دارد كه برف سفيد است» آن را بيان مي كند. او عقايد را توضيح دهنده مي داند اما همچنين آن را نشان دهنده اين مي داند كه چطور اعتقادات و اعمال ديگر با ارائه آن با اعتقادات اوليه مي توانند عقلاني باشند. بنابر اين، باورمندي كم و بيش منطقي بودن را رقم مي زند. اين استراتژي  نه تنها به هنجار و از اين نظر كه نمي توانيم باورها و ديگر نگرش ها را به طور مجزا در نظر بگيريم، كل گرا است بلكه به عنوان عناصر شبكه از نگرش هاست. ديويد سن جنبه كل گراي آن را بيشتر مديون تأثير وان كويين است به طوري كه در تمام آثار او اين تأثير قابل مشاهده است.
007980.jpg

بي شك، برجسته ترين و اثرگذارترين آثار ديويدسن در زمينه «معناشناسي» حقيقت مشروط بوده است، موضعي نظري كه براساس آن معناي يك جمله در زبان از طريق بر شمردن شرايطي كه تحت آن شرايط جمله درست مي باشد ارائه مي شود. اين نوع نظريه حتي قصد دارد نشان دهد چگونه جملات «حقيقت- مشروط» به وسيله خصوصيات معنايي كلمات اصلي، نظير اسامي يا فعل ها تعيين مي شود. انتظار مي رود كه چنين نظريه اي درباره هر جمله S صادق باشد، يك جمله S به معني P است كه در آن معناي S توسط هر جمله اي كه جايگزين P شود داده مي شود. اما ديويدسن باز هم تحت تأثير كويين، توسل به معاني را مبهم مي داند و با كشيده شدن به سوي آثار آلفرد تارسكي، بيانات S درست است اگر و فقط اگر P درست باشد را جايگزين مي كند و اظهار مي دارد كه هر نظريه اي كه بر مبناي حقيقت باشد هم شفاف است و هم مي تواند تمام آنچه كه يك نظريه معنا قرار است انجام دهد، به انجام رساند. با وجود اين، در برخي جنبه ها ديويد سن از تارسكي فاصله مي گيرد. تارسكي منحصراً با زبان هاي فني رسمي سروكار داشت و كار او با شك گرايي درباره قابليت كاربرد فنون رسمي براي زبان هاي طبيعي آميخته شد، زبان هاي روزمره اي كه بيش از حد درهم و برهم، قابل تغيير و ناپايدارند. قطعاً اين خصوصيات است كه ديويدسن را با مسايل حاد، به ويژه با شاخص هايي (چون «من»، «اين»، «حالا»)، صفات نسبي مثل «خوب»، «بزرگ» و متن هاي داراي جملات غيرمستقيم مثل «گاليله گفت كه زمين مي گردد» مواجه مي سازد. تلاش هاي ديويدسن و همكارانش براي حل اين مسايل كه در عين حال نبوغ و نوآوري قابل توجهي را از خود نشان داده اند، مورد پذيرش منتقدان نيز قرار گرفته است.
دو شاخه اصلي آثار ديويدسن داراي مضاميني وسيع تر است كه فراتر از جذابيت فني محدود آنها، پيش مي رود. بايد نشان داده شود كه چگونه مي توان نظريه معنا را در تفسير گفته هاي گويندگان يك زبان خارجي با استفاده از راهبرد «ترجمه راديكال» به كار گرفت. ديويدسن، قيدي را تحت عنوان «اصل محبت» برآن تحميل مي كند كه به وسيله آن سعي مي كنيم توافق بين خود و گويندگان زبان ديگر را به حداكثر برسانيم. فرض ما بايد براين باشد كه غالب گفته هاي كساني كه به زبان مادري تكلم مي كنند، درست است. ديويد سن در مخالفت با شك گرايي و نسبي گرايي اظهار مي دارد كه چه معنا دارد به طرح هاي ذهني و مفهومي بديل يا واگراي راديكال بچسبيم. ترجمه ناپذيري محلي، چندان مهم نيست؛ ترجمه ناپذيري بين زبان ها در سطح كلان غامض است. ديويدسن بر بسياري از فلاسفه جوان از قبيل جان مك دوول، كالين مك گين و مارك پلتس اثر گذاشته است. همچنين، وي مورد انتقادهاي شديدي از سوي متفكراني چون ميشل دامت و جري فودور قرار گرفته است. «وحدت گرايي خلاف قاعده» ديويد سن به مثابه قراردادي ناپايدار محكوم شده است؛ با وجود اين، نظريه پردازاني كه با پروژه معناشناسي او موافق بودند اظهار داشتند كه التزام به «حقيقت- مشروط» كاملاً ضروري است، ولي توضيحات آن در مورد اين كه چگونه و چرا مردم همان طور كه مي خواهند رفتار يا صحبت كنند، كافي نيست. اما در كل آثار وي تأثير آشكاري بر برخي مسايل مهم فلسفي، نظير نسبي گرايي، عينيت و عقلانيت گرايي و موارد مرتبط با بحث هاي رشته هاي علمي داشته است.

ميهمان فرهنگ
شعر، داستان، پژوهش سه دلداده ازلي

دكتر علي رؤوف
صحبت از ياد دادن و ياد گرفتن است. اين دو «فعل»، و هر فعلي ديگر، وقتي اتفاق مي افتند كه ابزار يا ابزارهايي داشته باشند. ابزارهاي ياد دادن و ياد گرفتن، هيچ مرز و كرانه اي ندارند. هرچه در زندگي هست، ابزاري است براي ياد دادن و ياد گرفتن. شعر، داستان و پژوهش از جمله همان چيزهايي هستند كه از ازل، در كنار هم، نقش دلنشين  ترين ابزارهاي آموزشي را ايفا كرده اند.
شعر
007970.jpg

ابزار شعر، هماره تيزبيني آدم ها را دراحساس و تجربه هاي آنان سراينده است و ميل و علاقه به ياد گرفتن را به مرزهاي باروري رسانده است و زندگي آدميان را زنده و سرخوش نگاه داشته است. از ميان ابزارهاي آموزشي، اين ابزار همواره در صدر نشسته و هنوز هيچ چيز ديگر نتوانسته است فرمانروايي آن را تصرف كند.
فريبندگي اين ابزار در هر درس و هر موضوعي، فريبايي ويژه داشته و هر سليقه اي را سرخوش و سرشار كرده است. شوق و ذوق را برانگيخته تا يادگيرندگان با استعدادهاي پوشيده و آشكار نشده خود آشنا شوند و آنها را از نهان خانه توانايي ها و توانستن ها و خواستن ها بيرون بكشند. ازهمين رو، ابزار جادويي نام گرفته است.
شعر همان كلام موزون يا مظهر زيبايي كلام است. كلام موزون برآمده از طبيعت است. طبيعت شعر مي سرايد. نغمه هاي پرندگان، ريزش باران، آواي حيوانات، وزش باد و مهرورزي هاي مادرانه همه شعرند. آنچه اينان مي سرايند با گوش دل آدم ها ارتباط برقرار مي كنند و همان جا مي نشينند.جولانگاه اين ابزار، آن طور كه تصور شده است و فوري به ذهن ها متبادر مي شود، منحصر به ميدان ادبيات نيست. همه عرصه هاي علوم بشري تاختگاه اين ابزار دلنشين است. شعر ابزاري است كه مي تواند استعدادهاي رياضي را به لرزه اندازد، به استعدادها و توانمندي هاي هنري تلنگر بزند، تمايل به علوم زيستي و اجتماعي را برانگيزاند. از همه مهم تر مي تواند قدرت تفكر و تخيل را بيدار كند و عشق و علاقه به زندگي و بودن، دوست داشتن و عاطفه ورزيدن را تقويت كند.
پيام صلح را، كه از لازم ترين آموختني هاي بشر امروز است، چه ابزاري مي تواند با اين لطافت و ظرافت و با اين صميمت به گوش دل  هاي جنگ افروزان بنشاند.
صلح آرامش است و سرور و سكوت‎/ آبي آسمان نشسته به دل ‎/ كودكان قشنگ خانه ما ‎/ خنده ها مي كنند از ته دل‎/ صلح مثل نور ماه و خورشيد است‎/ نرم و گرم و ملايم و مطبوع ‎/ قلب ما پير شود زشادي ها ‎/ چهره هامان گرفته تابش نور‎/ صلح عشق است و نعمت و راحت ‎/ مي  نوازد طبيعت آوايي‎/ مي زند از صفاي دل آواز‎/ تا شود پر، فضا ز لالايي(۱)
داستان
داستان همزاد شعر است. بي داستان زندگي معني ندارد. هر انساني مملو از داستان هاي زندگي است و زندگي را با داستان ها مي گذراند. ما هنوز نمي دانيم جانداران ديگر چگونه با داستان هاي زندگي خود زندگي مي كنند. اما مي توانيم با باز كردن دريچه هاي تفكر و احساسمان، داستان هاي زندگي حيوانات را هم بخوانيم. چنانچه، متفكران بزرگ و آفرينشگران زبردست داستان هاي زندگي جانوران را با داستان هاي زندگي انسان ها عجين كرده اند و مي  كنند. هم داستان مهرورزي هاي كبوتران و ديگر پرندگان را مي گويند و مي نويسند و هم فعاليت ها و سخت كوشي ها و قهرمان بازي هاي زندگان جنگل را تعريف مي كنند. جالب اين كه داستان هاي ديگر موجودات زنده را درون مايه داستان هاي زندگي خويش مي سازند. از ملايمت ها و عطوفت ها، از تلاش ها و ورزيدن ها و حتي از شيوه هاي بودن و ماندن آنها غافل نمي مانند. هر ياد دادن و ياد گرفتني كه اتفاق مي افتد، «داستان» مربوط به خودش را دارد. هيچ كار و حركتي از انسان ها نمي تواند تهي از داستان باشد. يادگيري هاي يادگيرندگان را از داستان هاي خانه و خانواده به ياد آوريم كه پراز قصه هاي جورواجورند و مدام بازگو مي شوند. به شهرها برويم، به روستاها برويم، به كوچه و بازار برويم، به جنگل برويم، به بيابان ها و به درياها برويم، به آسمان و فضا برويم، به دنياي خيال ها وارد شويم، به هر كجا برويم قصه هاي تازه مي شنويم، مي خوانيم،با چشم دل مي بينيم و ياد مي گيريم. لذت گوش دادن به داستان ها، خود قصه هاي دراز دل انگيز ديگري دارد كه داستان آفريني هاي فراوان مي كند.
قصه هاي زندگي جورواجورند. هم زندگي بخشند، هم زندگي گير. هم درون سوزند، هم برون ساز. هيچ يك از آنها را نمي توانيم كنار بزنيم. چون هستند. زودتر از خود بوده اند و ديرتر از خود ما مي پايند.هنگامي كه به آموزشگيران خود، از خرد و كلان، ياد مي دهيم تا ياد بگيرند، درواقع هيچ ابزاري جز «ابزار داستان» به كار نمي بريم. داستان هايي كه راه و روش تداوم داستان آفريني هاي آنان را نشان مي دهند. هر تفكري كه در يادگيرندگان برانگيزانيم، آغاز داستان تازه اي است. آموزش ياد دادن است تا آموزشگيران ياد بگيرند زندگي بهتر، مطلوب تر، مؤثرتر و شيرين تري داشته باشند. هر قدر «ابزار داستان» دلرباتر، دلفريب تر و دلپسند تر باشد زندگي يادگيرندگان قوي تر، كاراتر و ثمربخش تر است و در جان ها و دل ها مي نشيند و نيز، هر قدر اين ابزار دلگيرتر، دل زداتر و دل آزارتر باشد از جنس نامرغوب است كه ندا و پيامش به دلها نمي رسد.
پژوهش
پژوهش شيوه تشنه كردن و سيراب شدن از شعرها و داستان هاي زندگي است. يادگيرندگان تا تشنه نشوند، به جست وجو نخواهند پرداخت. با دو ابزار بالا مي توان قشنگي ها آفريد و تشنگان را به دنبال پيدا كردن آب فرستاد.
پس، پژوهش را مي توان سومين ابزار ياد دادن براي ياد گرفتن دانست و مهارت در پيدا كردن آب ابزار جانانه تري خواهد شد براي رفع تشنگي هاي بعدي، كه مدام مي آيند و هرگز پاياني هم ندارند. تشنگي ها براي بهتر دانستن، بيشتر خواستن و بيشتر فهميدن فرياد مي زنند و يادگيرندگاني كه مهارت به سيراب شدن را كسب كرده اند قهرمانان داستان هاي تازه زندگي مي شوند. داستان هايي كه هم شنيدني تر هستند، هم خواستني تر هستند و هم خمير مايه هايي مي شوند براي خلق داستان ها و شعرهاي نوتر و طرفه تر.
۱) ترجمه اي است از يك شعر خارجي، كتاب ياددادن براي ياد گرفتن، تأليف نويسنده.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   روزنت  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |
|  فرهنگ   |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |