پنج شنبه۲۰ شهريور ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۵۷ - Sep.11, 2003
اجتماعي
Front Page

ريشه هاي نابهنجاري اجتماعي از منظري ديگر
سلامت رواني
013720.jpg
آيا ما خواهان ارتقاء سلامت روان خود هستيم؟ اين سئوالي است كه ظاهراً كمتر كسي به آن پاسخ منفي خواهد داد. كساني كه پاسخ منفي به اين سئوال مي دهند احتمالاً چنان غمگين و افسرده هستند كه توان يا اميد هيچگونه تغيير مثبتي را در خود نمي بينند و يا اينكه به وضعيت كنوني خود بسيار مي بالند و خود را كامل و بدون مشكل مي بينند. پاسخ منفي گروه اول با توجه به وضعيت ناگواري كه دارند قابل قبول نيست. ولي پاسخ منفي گروه دوم ممكن است براي برخي كه كامل بودن را بديهي مي پندارند، پاسخ حق به جانبي باشد. شكل پاسخ منفي آنها احتمالاً چنين خواهد بود:
«نه، ما نمي خواهيم سلامت خود را ارتقاء دهيم. چرا كه ما هم اكنون از سلامت روان برخوردار هستيم و نيازي به افزايش اين سلامت نداريم. مگر سلامتي هم بالاتر از سلامتي كه ما هم اكنون داريم، وجود دارد؟»
پاسخ سئوال چنين افرادي و سئوال آغازين از سوي بسياري كه با مفهوم ارتقاء سلامت روان و با حالات روحي و رواني انسان آشنايي دارند، آري است. اين افراد را هم مي توان به دو گروه تقسيم كرد. گروهي كه به دليل سخن روز شدن ارتقاء سلامت روان و فرهيخته نشان دادن خود، پاسخ آري مي دهند و گروه دوم كه عميقاً به سلامتي خود متعهد هستند و از طرفي سلامت جامعه را در گرو سلامت افراد آن و خود مي بينند. شكل احتمال پاسخي كه آنها خواهند داد، چنين مي تواند باشد:
«آري، ما خواهان ارتقاء سلامت روان خود هستيم. چرا كه فرايند رشد چيزي نيست كه توقف پذير باشد و با نگاهي به اطراف و مشاهده آشفتگي ها و مشكلات در خود و اجتماع، در مي يابيم كه موقعيت كنوني ما در جهت دستيابي به آرامش و سلامتي بيشتر، نياز به تغيير دارد.»
و اين محدود به يك جامعه خاص نيست. در تمامي جوامع مشكلات و مسايلي وجود دارد. در اين جوامع افرادي هستند كه براي دستيابي به سلامت خود تلاش مي كنند. آنها در ظاهر بيمار نيستند و مانند خيلي هاي ديگر هستند ولي با اين تفاوت كه اينها مسئوليت سلامتي خود را برعهده گرفته اند و قصد دارند به آرامش و خوشبختي واقعي دست يابند. آنها با نزديك تر شدن به اين هدف فاصله خود و در نتيجه جامعه شان را از آسيب ها و مشكلات بيشتر مي كنند.
اما چه خواهان ارتقاء سلامت خود باشيم و يا خود را فارغ و بي نياز از آن بدانيم و وضعيت كنوني خود را كمال مطلق بدانيم، هريك باور و تصوري از سلامت در ذهن داريم و نكته قابل توجه اين است كه هر فرد يا جامعه اي تا به آنجا به آرامش و خوشبختي نزديك مي شود كه باور و تصورش از «سلامت» به او اجازه مي دهد. پس به راستي اين «سلامت» در كل و «سلامت روان» به طور خاص چيست؟ چگونه باور و تصور ما از «سلامت» ميزان سلامت فعلي ما را مي تواند تعيين كند؟ آيا مي توان به تصوري مشترك از «سلامت» نزديك شد؟ آيا بدون باور و تصوري در مورد نوع «سلامتي» كه شايسته انسان است، مي توان وضعيت سلامتي فعلي مان را تغيير بدهيم و آن را ارتقاء بخشيم؟
براي پاسخ به سئوال هاي از اين قبيل لازم است از «سلامت» و بخصوص از «سلامت روان» تصويري كه مورد توافق قرار گرفته باشد، در ذهن داشته باشيم براي اين منظور از سوي سازمان بهداشت جهاني تعريفي براي «سلامت روان» ارائه شده است.
قبل از اينكه به اين تعريف اشاره شود به سئوالي كه ممكن است مطرح شود، مي پردازيم و آن اينكه چرا در مورد «سلامت» به طور كل پرداخته نشده و در عوض سلامت روان برجسته شده است؟
اگر به محتواي تعريف سلامت روان كه ارائه خواهد شد دقت كنيم، اينگونه استنباط مي شود كه سلامت روان برتر از سلامت جسم دانسته شده و سلامت در سلامت روان متجلي شده است. براين اساس كه امكان آن وجود دارد فردي حتي به لحاظ عضوي (دست، چشم، گوش و...) آسيب ديده باشد ولي چنانچه از نظر رواني مطابق با تعريف سازمان بهداشت جهاني عمل نمايد او به مانند يك انسان عادي در جامعه با سلامت روان به زندگي طبيعي خود ادامه دهد. براي مثال مي توان به فردي كه اختلال حركتي دارد اشاره نمود كه اگرچه نمي تواند از پاهايش به مانند افراد معمولي استفاده كند ولي مي تواند حركت كند و به عنوان عضوي فعال و مؤثر در جامعه زندگي كند. پس سلامت روان از اهميت فوق العاده اي برخوردار مي شود. حال تعريف سلامت روان از نظر سازمان بهداشت جهاني:
سلامت روان عبارتست از آسايش هيجاني و رفاه اجتماعي براي هر فرد به گونه اي كه فرد بتواند به توانايي هاي خود پي ببرد، با فشارهاي رواني متعارف زندگي مدارا كند، با بهره وري و به گونه اي مثمرثمر كار كند و نهايتاً در اجتماع يا محله اي كه در آن زندگي مي كند، نقشي ايفا كند. (WHO:1999)
در نگاه اول به اين تعريف به نظر مفهوم سلامت روان آشكار شده است. تعريف ظاهراً واضح و مشخص مي نماياند. ولي با تعمق و دقت بيشتري متوجه مي شويم تعابيري كه از اين مفهوم مي شود به لحاظ شرايط اجتماعي و فرهنگي متفاوت است و ما در اين تعريف با واژه هايي روبه رو هستيم كه ايجاد ابهام مي كنند. ملاحظه كنيد در همان ابتداي تعريف ما با واژه هاي آسايش هيجاني و رفاه اجتماعي سروكار داريم. به راستي آسايش هيجاني چگونه حالي است؟ رفاه اجتماعي چيست؟
آيا هنگامي كه كودك ۴ يا ۵ ساله خود را صبح زود از خواب بيدار مي كنيم تا قبل از شروع ساعت كاريمان او را از اين ماشين به آن ماشين بكشانيم و به مهد و يا اقامتگاه موقتي كودكمان برسانيم، براي او آسايش هيجاني و رفاه آورده ايم و يا خود به آن دست پيدا كرده ايم؟
آيا هنگامي كه براي برآوردن نيازها و خواسته هايمان از صبح تا به شب كار مي كنيم و با حالتي خسته و بدون حوصله زماني به خانه مي آييم كه همسر يا فرزندانمان خواب هستند و يا براي صحبت كردن و از حال اعضاي خانواده باخبر شدن، فرصتي نداريم در آسايش هيجاني بسر مي بريم و از رفاه اجتماعي برخورداريم؟ با توجه به تعريف مزبور واقعاً آن چگونه آسايش هيجاني و رفاه اجتماعي است كه باعث مي شود فرد به توانايي هاي خود پي ببرد و با فشارهاي رواني متعارف زندگي مدارا كند؟
آيا مي دانيم كه توانايي هاي ما چيست؟ و يا كدام توانايي هاي ما مدنظر است و براي ما سودمند است؟ انسان توان آن را دارد كه مقررات و قوانين را زيرپا بگذارد. براي مثال زباله ها را قبل از ساعت تعيين شده (۹ شب) بيرون خانه رها كند، به محيط زيست خود بي توجه باشد، با سرعت در خيابان براند و از لابه لاي ماشين ها بدون رعايت حق تقدم ديگران و خط عابر عبور كند يا در مقام عابر توان آن را دارد كه از چراغ قرمز عابر و يا از وسط خيابان و هر كجايي كه دلش مي خواهد عبور كند. انسان توان آن را دارد كه صادق باشد و مي تواند دروغ هم بگويد. هنگامي كه ما با اين پيام والدين روبه رو مي شويم كه «آنچه را كه مي گويم انجام بده نه آنگونه كه رفتار مي كنم» آيا ما توان آن را به دست نمي آوريم كه چيزي بگوييم و جور ديگري رفتار كنيم كه مغاير و مخالف با گفته ماست؟ آيا ما در اين شرايط صاحب اين توانايي نمي شويم كه نقش بازي كنيم و خودمان (يعني هماني كه مي گوييم) نباشيم؟ آيا اين همان توانايي است كه با انجام آن از دوران كودكي توجه و پذيرش والدين را بدست مي آوريم و با تعميم آن به ديگر شرايط ظاهراً ادامه حيات خود را ممكن مي سازيم؟ و بعد به اين باور نادرست مي رسيم كه اگر بخواهيم راست و صادق باشيم سرمان بي كلاه مي ماند!!
انسان ظرف فراخي است. اگر كه به تاريخ زندگي بشر بنگريم شكوه، عظمت و ويراني، مصيبت هايي را خواهيم ديد كه از توان انسان حاصل شده است. يونگ پزشك و روانشناس مشهور در كتاب «پاسخ به ايوب»(۱) خود مي گويد:
اكنون همه چيز بسته به انسان است. نيروي دهشتناك تخريب به دست او داده شده است و سئوالي كه پيش مي آيد اين است كه آيا وي مي تواند از وسوسه بكار بردن آن نيرو خودداري كند و اراده خود را با روح محبت و حكمت تعديل كند؟
واقعاً كه تخريب و ناصادقي و به حد و مرزهاي ديگران وارد شدن توان مي خواهد. دليل اين مدعا همين بس كه برخي توان دروغ گفتن و وارد حد و مرزهاي ديگران شدن را ندارند. پس لازم است توانايي هاي سودمند را شناسايي كنيم و بدانيم با چه آسايش هيجاني و رفاه اجتماعي مي خواهيم به كدام توانايي هاي خود پي ببريم. اما به اين واژه در تعريف سلامت روان توجه كنيد: فشارهاي رواني «متعارف». آيا فشار رواني ناشي از وجود عنصري بددهن، عصبي و پرخاشگر در خانواده كه فقط با ايجاد ترس و ترحم خانواده را تحت نفوذ و كنترل خود مي گيرد و آنها را مشغول به خود مي سازد، فشار رواني «متعارف» است؟
آيا كتك خوردن از همسر، نگران نزاع و دعواي والدين بودن و يا حتي بي محلي و سردي رابطه آنان با يكديگر و يا انتظار مداوم از دست دادن شغل و يا ناامني ناشي از عدم تعادل حقوق دريافتي با مخارج معمولي زندگي، فشار رواني متعارف است.
واژه «مدارا كردن» را نيز در تعريف داريم، ولي مدارا يا به عبارتي تحمل تا چه اندازه؟ و تا چه زمان؟ ما مي دانيم كه باقي ماندن در وضعيت هاي بحراني و تحمل آن براي مدت طولاني بدون منابع حمايتي بسيار آسيبزا است. ولي هنگامي كه همسري مي گويد من مورد آسيب زباني و جسمي زوجم قرار دارم، اما با وجود رنج و دردي كه مي كشم همچنان متعهد هستم كه با او مدارا كنم و يا وقتي فردي خود را مجبور مي داند كه مكرراً خسارت ها و تخريب هاي عضوي از خانواده و يا فرد آشنايي را جبران كند (و به اين اعمال شكلي از فداكاري و ايثار هم مي دهند) نوعي مدارا و تحمل كردن سالم است؟
و يا مدارا كردن مردم يا مسافران با راننده اتوبوس شهري كه با آن جثه با سرعت در خيابان هاي مي راند و گاه ترمزهاي ناگهاني و جانانه مي زند، در مكان هاي دلخواه خود مسافر پياده مي كند و از همه مهمتر با بوق هاي وحشتناك آلودگي صوتي ايجاد مي كند، از نوع تحمل سالم است؟ به راستي چه چيز را تا چه ميزان بايد تحمل كرد؟ و فراموش نكنيم كه همه اين سئوال ها براي آن است كه بدانيم سلامت روان چيست و چگونه آن را ارتقاء دهيم و البته چنين اقدامي مستلزم آن است كه بر اين باور باشيم كه سلامت روان ما در سطحي است كه پاسخگوي وضعيت كنوني ما نيست و نيازمند هستيم كه آن را ارتقاء بخشيم.
و اما واژه هاي ديگري هم در تعريف سلامت روان وجود دارند كه ضرورت دارد همانند بقيه به صورت عملياتي تعريف شوند و از ابهام درآيند. واژه هايي از قبيل بهره وري، مثمرثمر كار كردن و نهايتاً ايفاي نقش نمودن در اجتماع و محلي كه در آن زندگي مي كنيم.
آيا واقعاً اين نوع كار كردن راننده اتوبوس مزبور مثمرثمر است؟ بدون شك او مسافراني را به مقصد رسانده است. آن كودك خواب آلود را يادتان هست او هم بزرگ شده است و مشغول تحصيل يا ايفاي نقشي در جامعه و محل زندگي خود شده است و سرپرستانشان هم تا دوران بازنشستگي در سركار خود حاضر شده اند. همسر و فرزندان آن فرد پركار و كم در دسترس هم از درآمد او استفاده كرده و بزرگ شده اند. به هرحال بقيه هم به فعاليت خود ادامه داده اند ولي آيا اين فعاليت ها در جهت ارتقاء سلامت آنها بوده است؟ اگر مانند همان شخصي كه در ابتدا به سئوال آغازين پاسخ منفي داد و باورش اين بود كه سلامت است و نيازي به ارتقاء آن ندارد آنها هم تصور كنند كه با چنان وضعيت زندگي، سلامت هستند آيا مي توانند رشد كنند و سلامت رواني خود را روز آمد كنند؟
نكته حياتي و بسيار مهم در اينجا، آن است كه ما براي ارتقاء سلامت روان خود و در كل براي افزايش كيفيت انساني روابط اجتماعي خود (رابطه با خود، ديگران و خداوند) لازم است اعتراف كنيم كه وضعيت سلامتي كنوني ما بهره وري لازم را ندارد و به شكلي مثمر ثمر به ما جواب نمي دهد. برخلاف تصور برخي كه فكر مي كنند با اين اعتراف، كوچك و حقير مي شوند،با همين اعتراف و پذيرش است كه حركت رو به جلو و برقراري رابطه صميمي با خود، ديگران و خداوند، برايش امكان پذير مي شود. اين عملي است كه نياكان ما انجام داده اند تا ما به اين جا رسيده ايم. بشر از آغاز تصوري را كه ما اكنون از سلامت روان داريم نداشته است و در نتيجه كيفيت زندگي اش متفاوت بوده است.
زماني بود كه بشر تصور مي كرد زنده ماندن يعني سلامت بودن. اگر او مي توانست خود را در برابر حيوانات درنده و مزاحم حفظ كند و به آذوقه براي رفع گرسنگي خود دست يابد، احساس رضايت و خرسندي داشت و خود را سالم تصور مي كرد.
ولي با گذشت زمان و افزايش توان و مهارت مقابله در برابر تهديدهاي خارجي، تصورش از سلامت كه در شكل «زنده ماندن» نمود پيدا كرده بود، تغيير كرد. او تلاش نمود درد و رنج خود را كه حالا ناشي از بيماري ها مي دانست و فرصت زندگي بهتر را از او مي گرفت، كاهش دهد. بنابر اين سلامت را در حكم بيمار نبودن تلقي كرد. پس شناخت خود را نسبت به انواع بيماري ها و عوامل مستعد كننده دروني و بيروني خود را افزايش داد. اما هرچه كه بيشتر بيماري هاي گوناگون و عوامل متعدد سبب ساز را شناسايي مي كرد و بر آنها با درمان تسلط مي يافت، انتظار و توقعي كه از «سلامت» خود داشت تغيير كرده و بيشتر مي شد. با افزايش اين انتظار، افزايش سطح سلامت او اجتناب ناپذير شد. او اينك شاد زيستن، در آرامش بودن و خلاق و مثمرثمر بودن را در كنار زنده ماندن و بيمار نبودن جزيي از سلامت مي بيند.
راه بسياري در پيش داريم. يونگ مي گويد: «اكنون مسأله اي كه حقيقتاً اهميت دارد اين است كه آيا بشر مي تواند به يك سطح اخلاقي بالاتر و به يك مرحله خود آگاهي عالي تري برسد...» آيا فرد، فرد ما مي توانيم به اين سئوال پاسخ دهيم كه ما به لحاظ اخلاقي و رواني «سالم» هستيم و آيا ما احساس شادي و خوشبختي مي كنيم؟ براي برقراري يك رابطه صميمي با خود، ديگران و خداوند پاسخ به اين سئوال چالشي است كه در پيش روي داريم. تا ندانيم كه آيا ما اكنون از سلامت روان برخوردار هستيم چگونه خواهيم توانست آن را ارتقاء بخشيم و به سطح بالاتري از اخلاق و خودآگاهي برسيم؟
براي اين منظور بايد فروتن و متواضع باشيم و توان خود انتقادگري را داشته باشيم. انتظار و تصور ذهني كه ما از «آسايش هيجاني» و «رفاه اجتماعي» داريم و همينطور توقعي كه از «توانايي هاي» خود داريم و آنچه را كه «فشار رواني متعارف» مي ناميم و از همه مهمتر تعبيري كه از «مدارا و تحمل كردن» خواهيم داشت، تعيين كننده سطح سلامت روان فعلي و ميزان سلامت رواني آتي ما خواهد بود. با مقايسه جوامع گوناگون با يكديگر پي خواهيم برد كه تا چه اندازه سطوح سلامت روان متفاوت و از يكديگر فاصله دارد. بنابر اين لازم است واژه هاي بكار برده شده تعريف سلامت روان تعيين و مشخص شود. اما تعيين اين كه چه سطح و حدي براي سلامت روان مناسب خواهد بود، مشكل است. چرا كه رشد انسان سطحي ندارد، آيا در باور و اعتقادي اين چنين «آدمي رسد به جايي كه به جز خدا نبيند» سلامت روان چيزي «ايستا» است. آيا در چنين باوري سلامت روان يعني چيزي كه «همين است و غير از اين نيست؟»
از اين روي لازم است مجدداً تأكيد شود كه ضرورت دارد ما به اين سئوال پاسخ دهيم: آيا ما «سالم» هستيم؟ و يا شايد براي اينكه مصرانه تر و صادقانه تر به «ما» بپردازيم بهتر است قبل از آن اين سئوال را از خود بپرسيم: آيا «من» سلامت روان دارم؟
سئوالي كه اگر پاسخي شجاعانه و فروتنانه به آن ندهيم، مجبوريم به جاي ارتقاء سلامت روان خود همچنان وضعيت بشري(۲) ناگوار خود را تكرار كنيم.
كنفسيوس(۳) مي گويد: «براي اين كه دنيا را اصلاح كنيم ابتدا بايد كشور را اصلاح كنيم و براي اينكه كشور را درست كنيم بايد خانواده را اصلاح كنيم. براي اينكه خانواده را اصلاح كنيم بايد زندگي شخصي خود را سامان بخشيم، بايد دلهايمان را اصلاح كنيم.»
حسام الدين معصوميان شرقي
كارشناس ارشد روانشناسي تربيتي

پانوشت ها :
۱- يونگ، كارل گوستاو. ۱۳۸۱، پاسخ به ايوب. ترجمه فواد روحاني.
۲- وايتفيلد، چارلز. ۱۳۸۲، هم وابستگي: رهايي از وضعيت بشري. ترجمه حسام الدين معصوميان، چاپ اول، تهران: نشر فارابي حكيم.
۳- دويل، لورا، ۱۳۸۱، ذن واسپرده. برگردان مهدي قراچه داغي. چاپ اول، تهران: نشر پيكان.

بزهكار فرد سازش نايافته
013715.jpg
بزهكاري مشكلي نيست كه بيست و چهار ساعته ايجاد شده باشد تا براي آن راه حل هايي كوتاه و سريع و آسان وجود داشته باشد انحراف رفتار وبزهكاري حاصل يك سلسله عكس العملهاي طولاني و بغرنج است
هيچ كس از مادر مجرم متولد نمي شود. خداوند همه بندگان خود را پاك و بي آلايش مي آفريند، انسان در دوران اوليه زندگي خود معصوم است و اگر به گناهي آلوده مي شود از محيط خانوادگي، اجتماعي و پرورشي اوست. زيرا انسان ساخته و پرداخته بنيادهاي خانوادگي، فرهنگي، آموزشي، اقتصادي و روابط و مناسبات اجتماعي جامعه خويش است، يا به عبارت ديگر چگونگي رفتار و شخصيت افراد بيشتر به چگونگي محيط اجتماعي، اقتصادي و تربيتي آنها بستگي دارد.
پس ريشه ها و عوامل نابهنجاري هاي اجتماعي از قبيل سرقت، اعتياد، ضرب و جرح، تجاوزات فردي و گروهي، فحشاء و قتل بايد مورد مطالعه قرار گيرد و با از بين بردن آنها به كاهش اين گونه بيماريهاي اجتماعي اقدام شود وگرنه روز به روز اين گونه انحرافات اجتماعي بيشتر شده و سرايت اجتماعي بيشتري پيدا مي كنند.
عدم تأمين اقتصادي و اجتماعي از قبيل نداشتن مسكن و تغذيه درست و امكانات درماني به ضعف روابط انساني منجر مي شود و ضعف روابط انساني هم به نوبه خود به تجاوز و بي توجهي نسبت به ديگر افراد جامعه منجر مي شود. اگر احتياجات اوليه مردم تأمين شود عصيان، تجاوز و به دنبالش ارتكاب جرم كمتر خواهد شد چون فقر يكي از عوامل كشش به طرف ارتكاب جرم است ولي علت اصلي آن نيست.
وقتي به ريشه و علل ارتكاب جرايم توجه كنيم مي بينيم آنقدر كه جامعه و شرايط نامطلوب آن مؤثر است، فرد به تنهايي گناهي ندارد. گاهي از اوقات مسأله اي چنان سخت به مسائل ديگر جامعه گره مي خورد كه غالباً  تحليل يا حل آن به طور جداگانه و بدون در نظر گرفتن آن مسائل دشوار و حتي محال است. به عبارت ديگر مسائل اجتماعي را هنگامي مي توان درك كرد و براي حل آنهاچاره اي انديشيد كه از لحاظ كلي، همه جنبه هاي ارتباط آنها با ساير مسائل در نظر گرفته شوند، چنانچه در مسائل روانشناسي، بررسي يك كيفيت روحي بدون توجه به ارتباط آن با ساير كيفيات دشوار است، در جامعه شناسي نيز تحليل و تجزيه يك مسأله اجتماعي به تنهايي غيرممكن است.
در روزگار ما متأسفانه مسائل اجتماعي بزرگي مطرح است اما هيچ كدام به پيچيدگي و خطرناكي مسأله كودكان و نوجوانان نيست، توسعه شديد و دامنه دار فساد و عصيان و تبهكاري و از همه بدتر بي هدفي و سرگرداني در ميان اين نسل، به صورت يك مشكل اجتماعي بزرگ و بسيار با اهميت درآمده است.
خانواده مهمترين مرجع و پناهگاه براي جوانان است. خانواده هاي آشفته فرزندان را در خود دفع مي كنند وقتي پدر و مادر مورد اتكاء و اعتماد فرزندان نباشند آنان به گروه ديگري متكي مي شوند و يا كناره گيري مي كنند در هر دو مورد امكان سقوط فرزند وجود دارد.
محيط خانواده، محيطي اجتناب ناپذير است. زيرا محيطي است كه طفل آن را انتخاب نمي كند بلكه به او تحميل شده است. وقتي در خانواده هاي ناهنجار رفتار پدر و مادر مناسب نباشد و كودك سرمشق و الگوي خود را رفتار آنان قرار دهد، خواه ناخواه رفتار بچه نيز ناهنجار خواهد شد. نوجواني كه در كودكي و در نوجواني از آزادي و وسايل اوليه زندگي محروم بوده و نتوانسته است به تحصيلات خود ادامه دهد مسلماً  مي خواهد حقوق از دست رفته را بدست آورد و انتقام خود را از والدين و اجتماع بگيرد. بنابراين به طغيان و تجاوز عليه حقوق ديگران از طريق ارتكاب بزهكاري اقدام مي نمايد، تا بدين وسيله فشارهاي دروني و ناراحتي هاي خود را تسكين داده باشد،غافل از اين كه دردي بر دردهاي خود خواهد افزود.
بعضي علل ارتكاب جرم را در عوامل موروثي ، برخي در عوامل اكتسابي ، پاره اي در عوامل سرشتي وعده اي در عوامل روحي و ... جست وجو مي كنند. با توجه به اين كه جرم تك علتي نيست و تأثير علل هم در اشخاص و موقعيت هاي خاص فرق مي كند و بايد زمينه اي مهيا باشد كه علتي مؤثر افتد بايد علل وعوامل را به خوبي شناخت.
بديهي است كه نمي توان منكر هر نوع نسبت متقابل يا همبستگي بين بزهكاري و پاره اي از واقعيات رواني بود. حقوقدانان، جامعه شناسان ، مربيان، نوجوانان بزهكار را در گروه معين و مشخصي از افراد قرار مي دهند ولي روانشناسان گروه بزهكاران را در شمار يكي از گروههاي متعدد متنوع ناسازگاران اجتماعي به حساب مي آورند. به عبارت ديگر روانشناسان به اين نتيجه مي رسند كه در چارچوب يك اجتماع و يا حتي يك گروه، پاره اي از افراد مي توانند خود را تابع قواعد و ممنوعيت هاي مورد قبول آن اجتماع يا گروه سازند، در حالي كه پاره اي ديگر فاقد چنين ظرفيتي هستند. افرادي كه به اين تبعيت تن در نمي دهند گروهي را تشكيل مي دهند كه از نظر رواني متجانس نيستند، ولي در عين حال مكانيزم رفتار افراد آن را مي توان براساس مفاهيم روانشناسي روشن ساخت. بزهكاران در شمار افراد اين گروهند. البته بايد يادآور شد كه تمام ناسازگاران بزهكار نيستند.
افراد غيربزهكار اجتماع از آنجا كه نسبت به اين مهتري اجتماعي خود هشيارند مجرمان را محكوم مي كنند و معتقدند كه هر فرد براي رفاه جمعي كه خود به آن تعلق دارد بايد پاره اي از ناكامي ها را تحمل كند. پس چرا بايد افرادي اميال خود را به زيان افراد ديگر ارضاء كنند. اما در اين ديدگاه فراموش مي شود كه زندگي فردي كه به قوانين احترام مي گذارد به مراتب آسانتر از زندگي بزهكاري است كه بيشتر از ساير افراد اجتماع از رفتار ضد اجتماعي خود رنج مي برد. وانگهي افراد روشن بين اجتماع فراموش مي كنند كه بزهكاري بيماري اجتماع است همانطور كه سرطان بيماري فرد.
در واقع بايد بسياري از بزهكاران را آسيب ديدگان بهنجار يك جامعه نابهنجار ناميد، يعني افرادي كه از نظر رواني و طبيعي بهنجارند ولي بدين علت كه جامعه وضع نابهنجار دارد دست به بزهكاري مي زنند.
اگر تمام دانشهاي مربوط به بزهكاري تاكنون هماهنگ شده بودند و حاصل تحقيقات متنوع و متفاوت همراه گرديده بود، بدون ترديد عقيده عمومي درباره اين مسأله به رشد بيشتري نائل مي گرديد.
بزهكاران تصوير درستي از خود ندارند و ارزشي براي خويش قائل نيستند. وقتي بزهكار ارزش خويش را به عنوان يك انسان مورد سؤال قرار داد و عكس العمل ديگران هم نسبت به او نامناسب بود چگونه مي تواند پيوند شايسته و درستي با مردم داشته باشد. بزهكاران بيشتر از ديگران از رفتارهاي دفاعي استفاده مي كنند.
بزهكاري مشكلي نيست كه بيست و چهار ساعته ايجاد شده باشد تا براي آن راه حل هايي كوتاه و سريع و آسان وجود داشته باشد، انحراف رفتار وبزهكاري حاصل يك سلسله عكس العملهاي طولاني و بغرنج است.
بزهكاري يك بيماري ميكروبي نيست كه با يك دارو معالجه شود، بلكه طي سالهاي متمادي ريشه دوانيده است و در يك لحظه قابل تشخيص و مداوا نمي باشد. در زمينه درمان بزهكاري نخستين گام اين است كه هيچ گونه اقدام زيانبخشي به عمل نياوريم. تمام كساني كه از نزديك يا از دور بايستي اقداماتي به منظور سركوبي يا نوپروري بزهكاران به انجام رسانند بايد همواره به اين مسأله توجه داشته باشند كه گامي كه برمي دارند در جهت تشديد وضع بزهكاران نباشد. يك بزهكار كه آسيب ديده وضعيت اجتماعي است با بزهكاري كه بي نظمي رواني عميقي در وي وجود دارد، متفاوت است. حتي در چارچوب گروه بزهكاراني كه داراي اختلالات رواني هستند بايد تفاوت هايي قائل شد.
در كشور ما وقت آن رسيده كه عمل و توجه به واقع و باطن را جانشين حرف و تظاهر كرد، نقائص را با ديدي بهتر نگاه كرد و در حل كردن آنها سعي و كوشش بيشتري به خرج داد. زيرا ديگر زمان حرف زدن ها گذشته است، بايد فهميد كه ريشه درد در جامعه است نه فرد. بايد راهي پيدا كرد كه از ارتكاب فراگير جرائم جلوگيري نمود. مجازات و شكنجه جلوي ارتكاب جرم را نمي گيرد زيرا ممكن است زندان براي برخي از مردم آموزشگاه مناسبي براي ارتكاب و فراگيري جرايم سنگين تر باشد .
تجربه ثابت كرده است كه مجازات به تنهايي نمي تواند شيوه اي كامل براي پاكسازي محيط اجتماع از آلودگي ها باشد.در كنار اقدامات جزايي بايد برنامه  ريزي هاي هماهنگ آموزشي و پرورشي نيز به موقع اجرا شوند. شك نيست وجود سازمانهاي تربيتي مخصوص براي بزهكاران ضروري است.
بايد بدانيم كه اين بيگناه بندگان از بهشت رانده شده، آيندگان فرداي ايران هستند. چرا بايد امروز را به جاي فراگيري حرفه ودانشي مفيد و سالم به يادگيري جرم و خلاف سپري كنند. چرا استعدادهاي بالقوه خود را به جاي بالفعل كردن بايد نابود كنند. چرا بايد انرژي و هوش خود را به جاي صرف كردن در نوآوري و خلاقيت صرف آموزش هاي نادرست كنند، چرا...
اين دختران و پسران سرگردان گنجينه هاي آينده ميهن ما هستند، كه از درد شكم گرسنه و تاب سوز سرما و آتش گرما ندارند قبل از درك درست واژه «بزه» عمري را بايد پشت ميله هاي زندان سپري كنند و هنوز اولين كلاس را طي نكرده وارد دانشگاه «دارالتأديب» شوند و هر آنچه را كه تا به امروز نمي دانسته اند به نحو احسن فرا گيرند.
چه غم انگيز است كه به روزگار ما «انجمن حمايت از حيوانات» كاري مستمر و پيگير دارد ولي حمايتي از شكوفه هاي باغ ايران نشود. با حمايت و دستان نوازشگر من و شماست كه در وجودشان پوچي جاي خود را به عزت نفس، ناكامي  جاي خود را به اميد و آرزو، پرخاشگري جاي خود را به آرامش و بي نظمي جاي خود را به نظم و ترتيب خواهد داد و سرانجام با اين حمايت دهليزهاي تنگ  و تاريك  زندگي تبديل به كوچه باغ هاي پر از عطر دل انگيز ياس مي شود.
بياييم به آسمان تاريك زندگي اين عزيزان سبد سبد ستاره را هديه كنيم تا چراغ راهشان باشد. بياييم به جاي مقصر دانستن آنها مقصر واقعي را بشناسيم و در دادگاه عقل و وجدان محاكمه كنيم.
به راستي مقصر كيست؟ من، شما، مسئولان، پدر و مادر، فقر، بيكاري و...
نسيم جعفري بهنام

منابع و مآخذ
۱. روانشناسي نوجوانان و جوانان، سيداحمد احمدي.- تهران: ترمه، ۱۳۷۱.
۲. بزهكاري اطفال و نوجوانان، هوشنگ شامبياتي.- تهران: ويستار، ۱۳۷۵.
۳. روانشناسي و جامعه شناسي جنايي، محمدحسين فرجاد. - تهران: همراه، ۱۳۶۹.

متهم به قتل خود را به كلانتري معرفي كرد
گروه اجتماعي: چندي پيش پس از جستجوي فراوان مأموران آگاهي تهران براي شناسايي قاتلان پسر جواني كه در پارك شقايق به ضرب چاقو كشته شد، فردي به نام «محسن» با حضور در كلانتري زواياي جديدي از چگونگي قتل جوان ۲۰ ساله را آشكار كرد.
قاضي هنرمند، بازپرس شعبه چهارم دادسراي ويژه امور جنايي درباره اين پرونده به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: اداره آگاهي تلاش زيادي براي شناسايي قاتل جوان ۲۰ ساله در پارك شقايق انجام داد اما پس از دستگيري فردي به نام «جمال. ش» كه به وي مظنون شده بوديم، ديگر به كسي شك نداشتيم تا اينكه «محسن.خ» با حضورش در كلانتري مسائل جديدي را مطرح كرد.
وي افزود: محسن پس از حضور در كلانتري در مورد علت معرفي خود گفت: من معتقدم كه جواد (مقتول) را نكشته ام و به همين دليل خود را معرفي كردم؛ هنگامي كه من و جمال (متهم ديگر) در پارك با هم مشاجره كرده و درگير شديم جواد (مقتول) سررسيد و سعي كرد كه ما را از همديگر جدا كند اما چاقو در دست راست من بود كه در قلب جواد (مقتول) فرو رفت.

سمينار اعتماد به نفس نوجوانان برگزار مي شود
گروه اجتماعي: معاونت فرهنگي - اجتماعي شهرداري منطقه ۷ تهران با هدف ايجاد انگيزه وروحيه اميدواري به آينده افزايش كنترل بر زندگي، سمينار اعتماد به نفس ويژه نوجوانان ۱۱ تا ۱۸ سال روز شنبه به طور رايگان در محل مركز توسعه توان هاي فردي برگزار مي كند.
در اين سمينار گفتگوهايي پيرامون دلايل شكل گيري ضعف نفس، راه هاي پرورش اعتماد به نفس، كاهش نگرش منفي و احساس حقارت، مهارتهاي غلبه بر خجالت و قدرت ابراز وجود توسط كارشناسان ارائه خواهد شد.
نوجوانان علاقه مند مي توانند جهت شركت در اين سمينار به مركز توسعه توان هاي فردي مراجعه كنند.

سازمان تأمين اجتماعي و «ايسا» تفاهم نامه همكاري امضا كردند
گروه اجتماعي: سازمان  تامين  اجتماعي  و سازمان  بين المللي  تامين  اجتماعي  (ايسا)، در تهران  يك  يادداشت  تفاهم  همكاري  مشترك  امضا كردند.
به  گزارش  ايرنا، در اين  يادداشت  تفاهم  كه  به  امضاي دكتر «محمدحسين  شريف زادگان » و «يوهان  ورستراتن »، روساي  دو سازمان  رسيد، دو طرف  بر لزوم  گسترش  همكاريهاي  دوجانبه  تأكيد كردند.
طبق  اين  يادداشت  تفاهم ، دوطرف  همچنين  توافق  كردند كه  از تاريخ  امضاي اين  سند، در خصوص  بسط همكاريهاي  كارشناسي ، حداكثر تلاش  خود را به  كارگيرند.
استفاده  سازمان  تامين اجتماعي  از توان  علمي  و تخصصي  سازمان  بين المللي  و مؤسسات  وابسته  به  آن و فراهم  كردن  بسترهاي  مناسب  در اين  زمينه  از مفاد اين  توافقنامه  است .
بر اساس  ماده  دو اين  تفاهم نامه ، سازمان  تامين  اجتماعي  در جهت  غناي منابع  انساني  و آموزش  كارشناسان خود ، براي استفاده از دوره هاي  آموزشي ايسا و اعزام  كاركنان  خود به  اين  دوره ها اقدام  خواهد كرد.
با توجه  به  ضرورت  تقويت  برنامه هاي  مربوط به مراقبت هاي  اجتماعي  در كشورهاي غرب  آسيا و خاورميانه ، سازمان  تامين  اجتماعي  و «ايسا» توافق  كردند كه  درزمينه  گسترش  همكاريهاي  منطقه اي  و فراهم  كردن  ساز و كارهاي لازم  براي  ارتقاي نظام  تامين  اجتماعي  با مشاركت  كشورهاي  عضو در اين  منطقه  اقدام  كنند. براي  دستيابي  به  اين  هدف  سازمان  تامين  اجتماعي ، تمايل  و آمادگي  خودرا براي  هرگونه  همكاري  با برنامه هاي  ايسا، بويژه  تأسيس  دفتر منطقه اي  در تهران  براي  غرب  آسيا و خاورميانه ، اعلام  كرد.
دكتر شريف  زادگان  و «ورستراتن » پس  از امضاي  اين  يادداشت  تفاهم  به  سوالات  خبرنگاران  پاسخ  گفتند.

دادستاني ويژه اطفال تشكيل نمي شود
گروه اجتماعي: رئيس شعبه ۱۱۸۴ دادگاه اطفال، خبر تشكيل دادستاني ويژه دادگاه اطفال را رد كرد.
قاضي احمد مظفري در گفت وگو با همشهري گفت: دادستان ويژه در حقيقت مختص دادسراي عمومي و انقلاب است و چنين پستي براي دادگاه اطفال و نوجوانان در نظر گرفته نشده است.
وي تصريح كرد: حتي در پيش نويس قانون اطفال و نوجوانان كه توسط مركز توسعه قضايي تدوين شده، چنين جايگاهي پيش بيني نشده است.
قاضي مظفري گفت: بر اساس قانون جديد و با تشكيل دادسرا، پرونده اطفال و نوجوانان بايد با صدور كيفرخواست به دادگاه ارسال شود و تحقيقات و اجراي حكم در حدود وظايف دادسراي عمومي و انقلاب است و از اين رو نيازي به دادستاني ويژه اطفال نيست.
چندي پيش رئيس مجتمع اطفال در مصاحبه با خبرگزاري فارس از تشكيل دادستان ويژه دادگاه اطفال در لايحه قانون آئين دادرسي اطفال و نوجوانان خبر داده بود.

مشاور وزير كشور خبر داد:
ايجاد تشكيلات جديد براي اشتغال زنان و دختران
013915.jpg
گروه اجتماعي: مشاور وزير و مديركل  دفترامور بانوان  وزارت  كشور از ايجاد تشكيلات  جديدبراي  اشتغال  زنان  خبر داد و گفت : كاهش  نابرابري ها و تلاش  براي  عدالت  جنسي از اهداف  اين  تشكيلات  است .
فخرالسادات  محتشمي  پور كه  در مراسم  پاياني  طرح  ترويج كارآفريني  و توان افزايي  زنان  كارآفرين  استان  تهران  سخن  مي گفت  ، افزود : وظيفه  عمده  اين  تشكيلات  افزايش  مشاركت  زنان  در عرصه هاي  مختلف مانند مشاركت  سياسي  و اقتصادي  است . وي ، به بحث  مشاركت  اقتصادي  در برنامه هاي  اين  تشكيلات  اشاره  و تصريح  كرد:بحث  اشتغال  و افزايش  فارغ  التحصيلان  دختر در اولويت  نخست  قرار گرفته  است .
محتشمي  پور ، با بيان  اينكه  فعاليت  اقتصادي ، ديگر مختص  به  مردان  نيست ،افزود: زنان  نيز مي توانند در تمام  فعاليت هاي  اجتماعي  و اقتصادي  نقش  فعالي داشته  باشند.
وي  اظهار داشت : برنامه ريزان  دولتي  به  حضور زنان  در تمام  عرصه ها توجه كرده اند و اين  مساله  در راس  برنامه  چهارم  توسعه  ديده  مي شود.
مشاور استاندار تهران  و دبير كميته  بانوان  و جوانان  نيز در اين  مراسم گفت : اهميت  طرح  كارآفريني  براي  اشتغال  جوانان  درسطح  استان  براساس  مطالعات  و پيش  بيني  براي  عرضه  نيروي  كار مشخص  شد.
رضوان  نيري  افزود: بر اين  اساس  عرضه  كار مردان  از ۴۵۰ هزار نفر و زنان  از ۱۸۰ هزار نفر در دو سال  گذشته  به  ۲۰۰ و ۳۵۰ هزار نفر در سال  ۱۳۹۰خواهد رسيد.
وي اظهار داشت : از بين  افراد متقاضي  كار، بخش  اعظم  آن  زنان  فارغ التحصيل دانشگاهي  هستند، يعني  دوسوم  دانشجويان  را دختران  درسطح  كشور تشكيل  مي دهند و هر روز به  تعداد زنان  فعال افزوده  مي شود كه  به  نوعي  سرمايه هاي  انساني محسوب  مي شوند و بايد از آن  استفاده  كرد.
اين  مسئول  تصريح كرد: تصور مي شود استان  تهران  در تمام  زمينه ها يك  استان توسعه  يافته  در سطح  كشور است ، اما درمقام  مقايسه  با ساير استان ها، جايگاه زن  در اين  استان  از موقعيت  مناسبي  برخوردار نيست .
به  گفته  وي ، بر اساس  آمار سازمان  مديريت  وبرنامه ريزي  كشور ميزان  فعاليت اقتصادي  زنان  در استان  تهران ، ازسال  ۱۳۷۵ تا سال  ۱۳۸۰ از ۲/ ۷ درصد به  ۸/ ۸درصد رسيد كه  در مقايسه  با ۲۷ استان  ديگر در رتبه  ۱۶ قرار دارد.
وي ، زنان  شاغل  استان  تهران  را ۱۲ درصد كل  شاغلين  كشور دانست  و افزود:سهم  نسبي  درآمد زنان  استان  تهران  ۸/ ۷ درصد است  در عين  حال ، بيكاري  در سال ۱۳۸۱ در گروه  سني  ۱۵ تا ۲۴ سال  ۵/ ۵۱ درصد بود.

مددكاران ۲۶ درصد پستهاي مديريتي سازمان بهزيستي را برعهده دارند
گروه اجتماعي: رئيس سازمان بهزيستي كشور گفت: امروزه نقش مددكار اجتماعي در پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي و تنظيم روابط اجتماعي اهميت فراواني دارد.
به گزارش ايسنا، دكتر راه چمني، كه به مناسبت روز «مددكار» در جمع مددكاران نمونه كشور سخن مي گفت، مددكاري را همرديف قضاوت، پزشكي و پرستاري عنوان و اعلام كرد: سازمان بهزيستي داراي ۶۰۰ مددكار متخصص است و بيشترين مددكاران را در سطح كشور داراست.
به گفته وي، با راه اندازي كلينيك هاي مددكاري اجتماعي، سازمان بهزيستي توانسته است نقش واقعي مددكاران را در جامعه نشان دهد.
راه چمني با اشاره به ناديده گرفتن جايگاه مددكاري در جامعه، گفت: تلاش شده است تا مددكاران در قوه قضاييه، نيروي انتظامي و مراكز مشابه فعاليت كنند و امروزه نيروي انتظامي نيز برخي از سيستم هاي خود را به مددكاران اختصاص داده است.
وي اعلام كرد: همچنين مددكاران بيش از ۲ درصد كادر رسمي سازمان بهزيستي را تشكيل مي دهند و ۲۶ درصد پستهاي مديريتي را در اختيار دارند.
رئيس سازمان بهزيستي در ادامه به تلاشهاي دانشگاه علوم بهزيستي در گسترش رشته مددكاري اشاره كرد و افزود: از سال آينده مقطع دكتري رشته مددكاري در اين دانشگاه ايجاد مي شود.
دكتر زاهدي اصل، رئيس دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي نيز با انتقاد از وضعيت مددكاران در جامعه گفت: با وجود بيش از ۳ هزار تحصيل كرده رشته مددكاري، درصد كمي از رده هاي مديريتي امور اجتماعي در اختيار آنان است؛ چراكه سازمان بهزيستي در سال ۶۵ وابسته به وزارت بهداشت شد.
وي نگرش به مددكاري و بهزيستي را نگرشي «پزشكي» عنوان كرد و گفت: تا هنگامي كه اين نگرش اصلاح نشود، مددكاري به صورت جدي در جامعه شكل نمي گيرد و مددكاري اجتماعي نيز همانند روانشناسي و مشاوره بايد به صورت مجزا در نظر گرفته شود.

۳ ميليون كودك هر سال به علت كم وزني فوت مي كنند
گروه اجتماعي: از يكصد و ۷۰ ميليون  كودك  ساكن  كشورهاي  فقيركه  مبتلا به  كم وزني  هستند، هرسال  حدود سه  ميليون  نفر فوت  مي كنند.
دكتر مسعود پزشكيان  وزير بهداشت  ، درمان  و آموزش  پزشكي  در مقدمه  كتاب  گزارش  جهاني  سلامت  درسال  ۲۰۰۲ كه اخيرا منتشرشد،با اشاره  به  نابرابري هاي  موجود درجهان  گفته است  كه  بيش  از يك  ميليون  نفر نيز در سراسر جهان  اضافه  وزن  دارند و دست  كم نيم  ميليون  نفر از اين  افراد هم  به  اين  علت  فوت  مي كنند.
دكتر پزشكيان  از كم  وزني  ، روابط جنسي  غيرايمن  و فشار خون  بالا، مصرف دخانيات  ، مصرف  الكل  ، آب  ، فاضلاب  ، بهداشت  فردي  نامناسب  ، فقرآهن  ، دودناشي  از سوختهاي  جامد در محيطهاي  بسته ، كلسترول  بالا و اضافه وزن  به عنوان  عوامل  مهم  در مرگ  و مير يك  سوم  انسانها درجهان  ياد كرده  است .
به  گفته  وي  مفهوم  سلامت  داراي  ابعاد گسترده اي  است  كه  دستيابي  به  آن نيازمند شناخت  هرچه  بهتر اين  ابعاد ، حفظ و ارتقاي  آن  ، شناخت  و تلاش گروهي  و بين  بخشي  در راستاي  رسيدن  به  اجزاي  تشكيل دهنده  آن  است .
وزير بهداشت  مي افزايد: در اين  دوران ،باور عمومي  بر اين  است  كه  مقوله سلامت  ،امري  است  كه تمامي  دستگاهها و سازمانها را دريك  كشور وبلكه  تمامي كشورهاي  جهان  در بر مي گيرد و صرفا مرتبط با سازمان  و حتي  كشور خاصي  نيست .

انتقاد وزارت كشور و سازمان مديريت از عدم ساماندهي متكديان
013910.jpg
۱۷ ميليارد ريال براي ساماندهي متكديان در نظر گرفته شد اما برنامه و طرح جامعي در اين زمينه وجود ندارد
گروه اجتماعي: معاون امور اجتماعي  و شوراهاي  وزارت  كشور گفت : بايد با برنامه  مشخص  و درست  با مسئله  كودكان  خياباني  و متكديان  در جامعه  برخورد شود.
اشرف  بروجردي  افزود: در امر ساماندهي  متكديان  بايد به  پارامترهاي  مهمي  مانند اعتبارات  و برنامه ريزي  دقيق  توجه  داشت .
وي  اظهار داشت : در مورد اعتبارات  با توجه  به  قانون  بودجه  مبلغ  ۱۰ ميليارد ريال  در ارتباط با ساماندهي  متكديان  و آوارگان  در نظر گرفته شده كه  در بودجه  سال  ۸۲ شهرداري  نيز اين  امر تصويب  شده  است .
وي  كه  در جلسه  ستاد هماهنگي  و ساماندهي  متكديان  استان  تهران  سخن  مي گفت ، تصريح كرد: مبلغ  هفت  ميليارد ريال  از بودجه  عمراني  نيز براي  ساماندهي  متكديان  در تهران  در نظر گرفته  شده  است .
وي  ادامه  داد: متكديان  و كودكان  براي  ساماندهي  بايد از هم  جداشده  و براي  نگهداري  آنان  بايد مراكز مخصوصي  مهيا شود.
معاون  امور اجتماعي  و شوراهاي  وزارت  كشور، افزود: برنامه  مشخصي  در حال  حاضر براي  متكديان  نداريم  و شهرداري  كه  قرار بود مراكزي  را براي  نگهداري  متكديان  آماده  كند، تاكنون  اين  كار را انجام  نداده  است .
معاون  سازمان  مديريت  و برنامه ريزي  كشور نيز در اين  نشست ، گفت : قبل  از بحث  اعتباري ، بايد طرح  جامع  ساماندهي  متكديان  وجود داشته  باشد.
محمدرضا واعظ مهدوي  افزود: شهرداري  و شوراي  شهر بايد به  ساماندهي  اين  كار توجه  داشته  باشند.
وي  ادامه  داد: همانطور كه  در شهرداري  براي  امور خدماتي  سازماندهي  وجود دارد بايد براي  متكديان  نيز سازماندهي  كرد.
رحيم  مشاعي  معاون  فرهنگي  اجتماعي  شهرداري  تهران  درخصوص  جمع آوري  متكديان  گفت : متكديان  از افرادي  هستند كه  شهرداري  توجه  خاصي  به  آنها دارد و اعتقاد ما اين  است  كه  قبل  از قرنطينه  و نگهداري ، بايد متكديان  را به  شهرها و استان هاي  خودشان  فرستاد.
وي  بر همكاري  شهرداري  با نيروي  انتظامي  درخصوص  برخورد جدي  با متكديان  تأكيد كرد و درخصوص  آماده سازي  مراكز نگهداري  متكديان  در تهران  اظهار داشت : ساختمان  مناسبي  براي  اين  كار در تهران  وجود نداشت  و تلاش  ما بر اين  است  تا ساختمان هايي  با كاربري  مناسب  با اين  طرح  تهيه  شود.
معاون  استاندار تهران  نيز در اين  نشست ، از سراي  احسان  به عنوان  نخستين مركزي  ياد كرد كه  اقدام  به  جمع آوري  متكديان  كرده  است  و گفت:  اين  مركز پس  از مدتي  به  محلي  براي  افراد بي خانمان  كه  شب ها كنار خيابان  بيتوته  مي كردند تبديل شده  است .
ابراهيم  رضايي  بابادي  تصريح  كرد: به دليل  برخي  ابهامات در قوانين  حقوقي  و اداري  مشخص  نبود كار ساماندهي  متكديان  با شهرداري  يا بهزيستي  است .

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |    شهري    |
|   علمي فرهنگي    |    گلستان كتاب    |    محيط زيست    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |