پنج شنبه ۲۰ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۶۳- Sep, 11, 2003
گفت وگو با نادر برهاني مرند ،نويسنده و كارگردان نمايش چيستا
تفسيرهاي بسيار و پايان بي شمار
زير ذره بين
تئاتر پايگاه حقيقت است در نتيجه اگر كسي بخواهد در آن غل و غش بياورد خود تئاتر آن را پس مي زند. ولي سينما اين گونه نيست و در آن مي توان دروغ بسياري گفت و از سوي ديگر اصلا نفس تئاتر اعتراض است. تئاتر در واقع آئينه روزگار آدم ها است و اگر تلخي هم مي بينيد به خاطر همين مسايل است. شما با تئاتر اين امكان را پيدا مي كنيد تا وضعيت اجتماعي را بهتر درك كنيد. خوشحالم كه تئاتر به جايي رسيده كه بيشتر از سينما به عمق زندگي آدم هاي معاصر مي پردازد و كمتر دروغ مي گويد.
گفت وگو: مارگريت شاه نظريان
010135.jpg

نادر برهاني مرند فارغ التحصيل رشته ادبيات نمايشي در مقطع كارشناسي و در رشته كارگرداني و بازيگري در مقطع كارشناسي ارشد است؛ و حدود پانزده سال است كه به طور جدي به كار تئاتر مي پردازد. او هم مي نويسد، هم كارگرداني مي كند و بعضي اوقات نيز بازي مي كند. بهانه گفت وگو نمايش «چيستا» است كه طي ماه گذشته در سالن چهارسو در حال اجرا بود. چيستا اگر چه در نهايت يك زن است و نمايش نيز برگرفته از داستان زندگي واقعي اوست، اما اين بهانه يي است تا نويسنده گريزي نيز به سال هاي جنگ و به زندگي نسلي كه مهاجرت كرده بزند. «چيستا» اثري ارزشمند و در خور تأمل است كه با تك تك شخصيت هاي آن مي توان احساس همدلي و همذات پنداري كرد. اين شخصيت شايد چيستا باشد كه تصوير زن است در طول تاريخ، و شايد خشايار باشد كه با مظلوميت و معصوميت بايد بار گناه و صليب ديگران را بر دوش كشد، شايد سهراب باشد و....

در بروشور تأكيد شده: و با تشكر از چيستا، گويا چيستا يك شخصيت واقعي بوده؟
* اساس اصلي كار برگرفته از زندگي واقعي زني به نام چيستا است، كه در آن سوي آب ها زندگي مي كند. يكي از دوستان نمايشنامه نويس من وقتي كه زندگي چيستا را برايم تعريف كرد، احساس كردم مي توانم آن را تبديل به نمايشنامه بكنم و زندگي او و تخيل خودم تبديل به آن چيزي شد كه شما ديديد.
* نمايش شما با مقطعي از جنگ شروع مي شود و آن گذشته به زندگي حالا و آدم هاي معاصر پيوند مي خورد و مسئله مهاجرت... قصد داشتيد زندگي معاصر را به تصوير بكشيد يا دغدغه هاي ديگري داشتيد؟
-بله، به هر حال زماني كه دوست نمايشنامه نويسم اين صحبت ها را با من كرد من دغدغه مهاجرت و كلا آدم هايي كه به هر دري تن مي دهند تا به آن سوي آب ها بروند ذهنم را درگير كرد. اصلا يكي از دغدغه هايم از ديرباز نوشتن قصه درباره آدم هايي بود كه مهاجرت مي كنند. دو تا قصه كوتاه و حتي چند شعر در اين زمينه دارم، ولي دلم مي خواست محملي را پيدا كنم و آن فضا و تصويري كه از آدم هاي مهاجر و دغدغه هايشان داشتم بنويسم. احساس مي كردم كه حالا قصه چيستا مي تواند عاملي شود تا به مهاجرت نيز بپردازم و دغدغه جنگ هم كه به آن اشاره كرديد هميشه با من هست، چون عموما قصه هايم معاصرند و توي فضاي معاصر ما اين مقطع هشت ساله جنگ مقطع مهمي بوده كه احساس مي كنم همه چيز ما را تحت الشعاع قرار داده و من چه بخواهم چه نخواهم به جنگ اشاره مي كنم و آدم هايي كه در نوشته هايم پيدا مي شوند يك جورهايي به مسئله جنگ ارتباط پيدا مي كنند. چه در واقعيت قضيه هم خود چيستا، هم قضيه مهاجرتش و هم ناملايماتي كه بر او رفت دقيقا در كوران موشك باران تهران اتفاق افتاد.
* و بخشي كه به زندگي آدم هاي مهاجر مي پردازد و چيستا و خانواده اش بخشي از آن ها هستند.
-من چون به هر حال در آمريكا زندگي نكرده ام و تمام چيزهايي را كه تصوير كرده ام براساس شنيده ها و چيزهايي كه در حافظه عاطفي ام بوده و چيزهايي كه خوانده بودم و به هر حال در زندگي دوستان و آشنايان ديده ام شكل گرفته، بخشي از آن نيز به تخيل خودم بر مي گردد. ولي آن هايي كه چيستا را ديده اند و به نوعي با مسئله مهاجرت درگير بوده اند و آن را تجربه كرده اند اعتقاد دارند چيزي كه تصوير شده آن چنان نيز بيراه نرفته و به واقعيت نزديك بوده و نكته اي هم هست در چنين مواردي كه پاي نوشتن وسط مي آيد نيازي نيست همه چيز بر اساس نعل به نعل واقعيت باشد.
* نكته اي كه در نمايش قابل توجه است با آن كه محور و نقطه اصلي نمايش چيستا وديگر شخصيت ها با وجود چيستا است كه تعريف مي شوند اما آدم هاي ديگر هيچ وقت در سايه اين شخصيت قرار نمي گيرند و فراموش نمي شوند و تماشاگر با همه آن ها احساس همذات پنداري مي كند؟
010140.jpg

-بله، اين مسئله عمدي بوده. اسم كار چيستا است و براساس زندگي او همه چيز شكل گرفته؛ منتها در پيرامون چيستا آدم هايي هستند كه در مقطعي از كار مهم مي شوند و اين گونه نيست كه قهرمان اصلي ما به لحاظ ساختاري حتما چيستا است. اين نمايشنامه قصه آدم هايي است كه مثل چيستا سرنوشت و فراز وفرودهاي خودشان را دارند مثل قصه پدر يا سهراب. ممكن است كسي با ديدن نمايش قهرمان قصه را خشايار بداند. ما سعي كرديم تا جايي كه ممكن است فضا باز گذاشته شود تا هر كسي از هر دريچه اي كه دوست داشت و با عواطف او همخواني داشت با كار همراه بشود.
* آقاي برهاني مرند فضاي قصه، حالا به حكم قضايايي كه اتفاق مي افتد خيلي سنگين و تلخ است. اين تنهايي و دورافتادگي آدم ها و بالاخره بار سنگين سرنوشت و تقدير كه بر شانه هاي آن ها است به نوعي به تماشاگر منتقل مي شود و او را درگير مي كند فكر نمي كنيد نياز به نوعي فاصله گذاري بود تا همه چيز اين قدر تلخ شكل نگيرد.
-البته ما خودمان هم به اين قضيه اعتقاد داريم، ولي واقعا جز اين چاره اي نداشتيم. ولي خب اين كه همه فضا و جابه جا تلخ باشد به آن اعتقاد ندارم، شما در همين قصه تلخي كه مي بينيد گاه نيز قهقهه تماشاگران را مي شنويد كه مي خندند.
* ولي همه چيز نهايتا به تلخي مي رسد؟
-بله، خب فضا تلخ است و اصلا همه چيز ما را ناخودآگاه به اين نقطه رساند. اين شايد هم ناشي از تعهدي است كه نسبت به واقعيت و مسايل اجتماعي داريم و اين عين كاري است كه احساس مي كرديم بايد انجام دهيم حالا بازخورد آن چگونه است اين به شرايط اجتماعي بر مي گردد. در هر صورت ما سعي كرديم كه صادقانه برخورد بكنيم.
* الان چند سالي است كه اقلا در فضاي سينمايي كشور بحث فمينيسم شدت زيادي گرفته و پررنگ شده و جابه جا فيلم هايي درباره زنان يا به بهانه آن ها ساخته مي شود، اين كه درست است يا نادرست كاري به آن ندارم. اما با ديدن چيستا به نظرم اگر بخواهيم سرسري و در نگاهي شتابزده قضاوت كنيم چيستا را مي توان يك اثر فمينيستي دانست، اما اصلا اين طور نيست و به نظرم يكي از ارزش هاي تئاتر شما نيز در اين است كه از اين گذرگاه خطرناك به سلامت عبور كرده ايد و وارد اين بحث ها نشده ايد؟
-به نكته خوبي اشاره كرديد، بحث ما اصلا فمينيسم و جانبداري ژورناليستي از زن و اين قضايا نبوده. سعي كرديم در وهله اول خيلي بشري با ماجرا برخورد كنيم. ممكن است اين شرايط كه بر چيستا رفته، و سرنوشت او، براي يك مرد اتفاق مي افتاد. براي ما بيش تر آن نگاه انساني مطرح بود و اگر هم قهرمان قصه ما زن است اصلا به خاطر آن فضاي رايج و قلابي نيست كه بخواهيم پس از آن هياهو راه بيندازيم. اين قصه خيلي صادقانه انتخاب شده و تمام توانمان را گذاشتيم بر اين اصل كه با تماشاگر صادقانه برخورد بكنيم. من ديدگاهم به زن همان گونه است كه به مرد دارم و جفت آن ها را يك بشر مي دانم .بحث جنسيت در يك بحث هنري اگر از ديدگاه يك بعدي و سخيف مطرح شود از ارزش و عمق كار مي كاهد؛ همان طور كه گفتيم در درجه اول ما با انسان روبه رو هستيم و مسئله تئاتر هم انسان است از ديرباز تاريخ تا فضاي معاصر با تمام ابعادي كه دارد مي خواهد مرد باشد يا زن.
* يكي از جذابيت اين نمايش اين است كه حالا اگر از يك ديد ديگر بخواهيم نگاه كنيم چيستا مظلومترين شخصيت قصه است و به نوعي قرباني اراده و زندگي مردها شد حالا اول پدر بعد همسراني كه داشته و بعد پسرهايش.
-من اصلا در تفسيري كه مي كنيد دخالت نمي كنم، معتقدم مخصوصا در اين كار چه در مقام نويسنده و چه كارگردان فضا را مثل شعر حجم باز گذاشتيم كه هر كس هرگونه كه دلش خواست با كار ما همراه بشود، ما اصلا هيچ قضاوتي نكرديم. من شخصا مي توانم بگويم مثل كارهاي قبلي ام وضعيتي را در صحنه به نمايش گذاشته ايم كه نهايتا خود تماشاگر حالا با دنيا و جهان بيني خاصي كه دارد و شرايطي كه در آن زندگي مي كند مي تواند ماجرا را تحليل كند و اين حق اوست. الان تفسيري كه شما كرديد، بودند كساني كه خلاف اين نظر را داشتند. و فكر مي كنم كه هيچ كس نمي تواند در بازخورد با اين كار مسئله اصلي ما را كه تنهايي انسان ايراني در يك فضا و شرايط تاريخي خاص است انكار بكند، اين نهايت قضاوتي است كه ما مي توانيم داشته باشيم و دوست داريم كه تماشاگر هم با ما همراه و همسو باشد. به هر حال روزنه هاي تفسير و تحليل باز است و اين مسئله به عمد بوده و نكته اي كه به آن باور دارم اين است كه همان گونه كه من به عنوان نويسنده و خالق اين اثر نهايتا كسي را محكوم نكرده ام تماشاگر هم همين حس را دارد و نهايتا به شرايط فكر مي كند و جبري كه بر سرنوشت اين آدم ها حاكم است.
* آقاي برهاني مرند بعد از ديدن نمايش اين حس را داشتم در عين حال كه شما با تمام آدمهاي نمايش همدلانه برخورد كرده ايد اما در عين حال شايد خشايار شخصيت مورد علاقه تان بوده اين برداشت تا چه اندازه درست است؟
010145.jpg

-اگر كليشه اي جواب بدهم مي شود اين كه من همه شخصيت ها را دوست دارم. ولي شايد از آن جا كه سردرگمي و بي هويتي خشايار تا حدي شبيه سردرگمي نسل من است از اين بابت خب بله در خشايار احساس نزديكي بيشتري مي كنم. خشايار در واقع دارد صليب ديگران را بر دوش مي كشد و تاوان گناه گذشتگان خودش را مي دهد. در واقع وضعيت انساني خشايار به من و نسل من نزديكتر است وگرنه هيچ تعلق خاطر ديگري نسبت به اين شخصيت ندارم جز اين كه اسم پسر من هم خشايار است.
* زماني كه سينما و تئاتر را با هم مقايسه مي كنيم هر دو از زندگي و چالش هاي آن و انسان با تمام ابعاد روحي اش مي گويند ولي در سينما به جز چند اتفاق فضايي كه بر اين هنر حاكم است رفتن به سوي ايستايي و تكرار و همه چيز را ديگرگونه جلوه دادن است، اما تئاتر سرزنده و پويا است و اين همه به واقعيت نزديك و پر از تلخي است، من كمتر تئاتري ديده ام كه بر آن فضاي شاد حاكم باشد؟
* شايد به خاطر اين است كه تئاتر كمتر مي تواند دروغ بگويد و هر وقت هم كه دروغ بگويد قلابي مي شود و لو مي رود. به قول كامو تئاتر پايگاه حقيقت است در نتيجه اگر كسي بخواهد در آن غل و غش بياورد خود تئاتر آن را پس مي زند. ولي سينما اين گونه نيست و در آن مي توان دروغ بسياري گفت و از سوي ديگر اصلا نفس تئاتر اعتراض است. تئاتر در واقع آئينه روزگار آدم ها است و اگر تلخي هم مي بينيد به خاطر همين مسايل است. شما با تئاتر اين امكان را پيدا مي كنيد تا وضعيت اجتماعي را بهتر درك كنيد خوشحالم كه تئاتر به جايي رسيده كه بيش تر از سينما به عمق زندگي آدم هاي معاصر مي پردازد و كمتر دروغ مي گويد.
* نمايش در حالي به پايان مي رسد كه آن وضعيت تلخ هم چنان بر زندگي آدم ها حاكم است، چيستا به طور كامل حرف نمي زند و رازي را كه پنهان كرده نمي گويد، خشايار با بغض و اندوه اين سكوت را قبول مي كند و....
-ما اصلا قضاوتي نمي كنيم. اين كه خشايار مادرش را تنها مي گذارد اين دليل بر رفتن نيست. در واقع روشن شدن اين زواياي تاريك صحبت كردن چيستا حالا نه به صورت كامل، درد دل كردن پدر بزرگ و خشايار و... همه اين ها باعث مي شود تا تولد ديگري اتفاق بيفتد. در واقع چيستا به يك پالايش مي رسد و از شر آن فضاي كابوس گونه هولناك راحت مي شود و حالا قرار است زندگي و وضعيت ديگري اتفاق بيفتد. اين كه اينها فرداي آن شب چگونه با يكديگر رفتار خواهند كرد خودتماشاگر بايد در ذهنش به آن برسد. ممكن است خشايار در اين رفتنش بازگشتي نباشد. ممكن است باز گردد و ببخشد. من به خود مي بالم به خاطر باز گذاشتن فضا و ادامه قصه در ذهن تماشاگر چيزي كه مارگريت دوراس از آن به عنوان لقاح ذهني ياد مي كند. تماشاگر مي رود و باروري قصه از اين به بعد به عهده اوست، در اين وضعيت نويسنده مرده است. تماشاگر اگر شروع به فكر كردن كند باز هم مي تواند اين قصه را با توجه به ميل خودش بسازد و بي شمار تفسير و پايان براي آن بسازد.
* نكته ديگر اينكه بازيگران نمايش همه خوب بودند نظر شما در اين خصوص چيست؟
-انصافا نه تنها راضي بودم بلكه به تك تك آنها احساس دين مي كنم و حضوري بسيار مثبت و خلاق و همراهي داشتند. از معدود گروه هايي بود كه از همراهي با آنها لذت بردم. بچه هاي گروه با شعور، با اخلاق و كم حاشيه بودند كه پر تلاش اين متن سخت را كار كردند و همه كاستي ها را با عشق و علاقه تحمل كردند و همين شايد راز ماندگاري تئاتر باشد.

سايه روشن هنر
تئاتر، دبستان خردسالان
بهروز غريب پور با اظهار تأسف فراوان از برگزار نشدن جشنواره تئاتر كودك و نوجوان گفت: بايد به حال كودكان اين مملكت گريست.
وي كه با خبرنگاران گفت وگو مي كرد، افزود: كشوري كه از ابتدا نسبت به تخصيص بودجه و امكانات در امور فرهنگي كودكانش بي مهري مي شود، آينده اش تباه مي شود.
وي با تأكيد بر اينكه هنر كودكان، زمينه ساز آينده است، از هنرها به عنوان سيستم آموزشي غيرمستقيم نام برد كه مي تواند تأثير بسيار مطلوبي بر آينده فرهنگي و هنري جامعه داشته باشند.
010150.jpg

وي تصريح كرد: ما كودكان علاقه مند بسياري داريم اما متأسفانه زمينه براي حضور آنان فراهم نيست و بايد بگوييم سال به سال دريغ از پارسال.
وي اين مشكل را ناشي از ناآگاهي نسبت به موضوع تئاتر كودك دانست و گفت: با تئاتر كودكان به صورت محاسبه شده نامهرباني نشده است، ضمن اينكه طي اين سالها براي پرورش نيروي انساني در اين حوزه گام هاي اساسي برداشته نشده است بنابراين زماني كه با آثار ضعيف روبه رو مي شوند اين تصور را خواهند داشت كه تئاتر كودك و نوجوان بي فايده است. كارگردان نمايش «بينوايان» درباره عدم حضور هنرمندان حرفه اي در زمينه تئاتر كودك به ايسنا گفت: دلايل اين موضوع را بايد از متوليان امر بپرسيد به عنوان كسي كه بيش از ۳۵ سال است كه در اين زمينه كار مي كنم و علاقه مند هم هستم عادت كرده ام كه كسي از من نپرسد كه آيا حاضري اندوخته هايت را در اختيار نسل ديگري بگذاري يا در اين زمينه كار كني يا آيا نمايشنامه اي براي كودكان و نوجوانان نوشته اي كه در حسرت روي صحنه بردنش باشي.
مديرعامل خانه هنرمندان اظهار تأسف كرد: ما همچنان كه در شعارهايمان خيلي به كودكان توجه مي كنيم و در عمل به آنها بي توجهيم، در مورد تئاتر كودك و نوجوان هم به همين مصيبت گرفتاريم. در شعار حمايت مي كنيم اما در عمل برايمان محلي از اعراب ندارد و اين موضوع واقعا دردناك است.
شهردار منطقه سبز تصريح كرد: طي اين سالها، سرمايه گذاري براي ايجاد متن هاي خوب و به وجود آمدن گروه هاي متعدد تئاتري در تهران و شهرستانها انجام نشده است در حالي كه اگر به آينده كشورمان علاقه مند هستيم بايد در مورد نيروي انساني و راه هاي تربيتش دوباره بينديشيم و بودجه مناسبي را به آن اختصاص دهيم.
وي در پايان جايگاه تئاتر كودك را بسيار ارزشمند دانست و گفت: يونانيان هنر تئاتر را دبستان بزرگسالان مي دانستند به جهت اينكه رخدادهاي بشري را يك بار ديگر به آنها نشان مي دهد تا درس بگيرند و تزكيه شوند .در مورد كودكان و نوجوانان نيز چنين است بدين ترتيب و با اين تعريف، تئاتر دبستان خردسالان است به طريق اولي.
خرس هاي پاندا
نمايشنامه داستان خرس هاي پاندا به ترجمه و كارگرداني تينوش نظم جو در مجموعه تئاتر شهر اجرا مي شود.
ماتئي وسني يك نمايشنامه نويس رومانيايي در ۲۶ ژانويه ۱۹۵۶ متولد شده است.
در روماني رشته تحصيلي او تاريخ و فلسفه بود و از سال ۱۹۷۷، فعاليت نمايشنامه نويسي خود را آغاز كرد.
اين نمايشنامه نويس، روزنامه نگار و شاعر رومانيايي بين سالهاي ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۷ چهل نمايشنامه، يك رمان و سه كتاب شعر مي نويسد كه اكثر اين نوشته ها بجز شعرهايش در روماني ممنوع شدند. سرانجام در سپتامبر ۱۹۸۷ به فرانسه مي رود و درخواست پناهندگي سياسي مي كند و از آن تاريخ به بعد اغلب آثارش را به زبان فرانسوي مي نويسد، تا سرانجام به تبعيت كشور فرانسه درمي آيد.
پس از سقوط رژيم كمونيستي در سال ۱۹۸۹ به او اين فرصت داده مي شود تا در سرزمين خود، كارهايش را توليد كند، از اين رو، وسني يك تبديل به يكي ازمعتبرترين نمايشنامه نويسان كشورش مي شود و بيشتر از چهل اجرا از آثار او در تئاتر، راديو و تلويزيون به صحنه مي آيد.
در اكتبر ۱۹۹۶، تئاتر ملي تيميشوآرا (روماني) يك جشنواره به مناسبت او برگزار مي كند و ده نمايشنامه وسني يك توسط دوازده گروه تئاتري اجرا مي شود.
از اواخر دهه ۹۰، نمايشنامه هاي او در فرانسه و ساير كشورها (انگلستان، آلمان، روماني، سوئد، آمريكا، روسيه و ژاپن) با موفقيت به روي صحنه مي رود.
سه شب با مادوكس و داستان خرس هاي پاندا، دو نمايشنامه اول اين نويسنده هستند و ديگر كارهاي او عبارت از:« اسب ها در كنار پنجره»، «كار كوچك براي دلقك پير»، «گودو»،« پيكر زن همچون ميدان مبارزه در جنگ بوسني»،« تئاتر تكه پاره يا مرد زباله اي»،« نامه اي به درخت ها و پرنده ها »و «چطور مي توانم يك پرنده شوم» است.
يك خبر، آهنگساز سوگ سهراب را متعجب كرد
اواخر مرداد و به نقل از خبرگزاريها آمده بود كه سوگ سهراب در تالار وحدت اجرا مي شود. پس از چاپ خبر، حسين يوسف زماني با ما تماس گرفت و اين چنين گفت: اين خبر تعجب مرا كه سازنده سوئيت سمفونيك سوگ سهراب هستم بر انگيخته است، كه چگونه من از اجراي اثر خود بي خبرم. سال ۱۳۶۸ سازمان جهاني يونسكو اعلام كرد، به مدت پنج سال در نقاط مختلف جهان بزرگداشت حكيم ابوالقاسم فردوسي و هزاره سرايش شاهنامه را در كنگره هايي جشن خواهد گرفت و برگزاري اولين كنگره در ايران خواهد بود، من حسين يوسف زماني روي دو مقطع از شاهنامه از جمله تراژدي كشته شدن سهراب بدست پدرش رستم، موسيقي نوشتم كه به نام سوگ سهراب و با پروانه شماره ۳-م-۸۹۱ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز انتشار گرفت و به شكل كاست و CD در دسترس مردم شريف ايران قرار گرفت و نيز وزارت ارشاد در همان سال و در روز اختتاميه كنگره به هر يك از مهمانان انديشمندي كه از اقصي نقاط جهان به كنگره دعوت شده بودند، يك جلد شاهنامه بايسنقري به همراه يك كاست سوگ سهراب اهدا كرد.
حالا گويا آقاي مهدي نامدار بر روي مقاطعي از شاهنامه فردوسي موسيقي نوشته اند و آگاهانه يا ناآگاهانه اسم اثر خود را به نام سوگ سهراب كه بنده ۱۳ سال قبل منتشر كرده ام گذاشته اند، به همين دليل مشاهده اين خبر در روزنامه ها مرا حيرت زده كرد، بنابر اين از مسئولين محترم مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي خواهشمندم دستور فرماييد كه آقاي نامدار براي اثر خود اسم ديگري انتخاب كنند تا هرگونه شبهه اي در اين مورد از ذهن مردم پاك شود.

تئاتر. دات. كام
فروش هفتگي برادوي
بعد از يك دوره طولاني انتقادات شديد منتقدين به نمايش «خيابان كيو» سرانجام اين نمايش توانست يك هفته درخشان را تجربه كند.
«خيابان كيو» در اولين هفته درخشان خود توانست به رقم ۱۰۲۱۳۵ دلار دست يابد؛ در حالي كه هنوز راه بسياري تا رسيدن به رقم ۳۱۲۰۵۱ دلار كه حداكثر فروش است، دارد. اما ديگر پرفروش هاي اين هفته برادوي به ترتيب عبارت بودند از: «شيرشاه» با فروش ۱۱۲۶۲۸۰ دلار، «ماماميا» با فروش ۱۰۴۳۹۵۹ دلار، «موافشانه» با فروش ۱۰۰۱۲۶۷ دلار و «سرانجام تهيه كنندگان» با فروش ۹۷۶۴۲۸ دلار.
«نه» به دنبال ستاره هاي جديد
به نظر مي رسد «جناالفمن» سرگرم مذاكره براي حضور در نقش «كلارا» در نمايش برنده جايزه «توني» كمپاني تئاتر «رانداباوت» يعني «نه» است. وي احتمالاً از پنجم اكتبر جايگزين «جين كاراكوسكي» خواهد شد.
«جنا الفمن» از اوايل نوجواني به عنوان يك رقصنده تعليم ديده است به گونه اي كه حتي در مراسم اسكار ۱۹۹۱ بر روي صحنه رقصيد. همچنين تا سال ۱۹۹۴ قبل از آنكه يك سريال تلويزيوني به سراغ وي بيايد به همراه گروه «زي زي تاپ» اجراهاي صحنه اي زيادي داشت. او كه از شاگردان مدرسه بازيگري «ميلتون كيتسلاس» است در واقع از هنگام بازي در مجموعه «شهري ها» در عرصه بازيگري به شهرت رسيد. هر چند تنها يازده قسمت از اين مجموعه از شبكه هاي آمريكايي پخش شد اما همين مقدار كافي بود تا شبكه «اي.بي.سي» براي امضاي قرارداد بازي در مجموعه «داراما و گرگ» به سراغ وي رود. بازي در همين مجموعه بود كه براي اين بازيگر جايزه بهترين بازيگر زن در يك نقش كمدي را در جوايز مهم «گلدن گلاب» به همراه نامزدي سه جايزه «امي» ارمغان آورد.
به هرحال «جين كاراكوسكي» برنده جايزه توني بخاطر بازي نقش مقابل «گويدو كونتيني» در نمايش «نه» با وجود سوابق درخشان خود در صحنه هاي برادوي همزمان با كنار رفتن نقش مقابلش از اين نمايش جاي خود را به «جنا الفمن» خواهد سپرد در حالي كه در بقيه عوامل و بازيگران نمايش تغييري صورت نخواهد گرفت.
010155.jpg

پوليتزر سياه در لندن
«سگ بالا دست/ سگ فرو دست» اثر «سوزان لوري پاركس» با كارگرداني «جورج سي وولف» از ششم آگوست بر صحنه تئاتر رويال اجرا شد. پيش از اين متن اين نمايش برنده جايزه پوليتزر شناخته شده بود.
به اين ترتيب بار ديگر «جفري رايت» و «موس دف» نقش دو برادر ناسازگار را كه پيش از اين در برادوي به روي صحنه برده بودند، اجرا كردكردند. اين نمايش در لندن تنها تا سي ام آگوست ادامه يافت.
پاركس اولين نمايشنامه نويس زن سياهپوست آمريكايي است كه برنده جايزه پوليتزر شناخته شده است. وي همچنين نامزد دريافت جايزه توني نيز شناخته شده بود. از جمله ديگر نمايشنامه هاي وي مي توان به «درخون»، «نمايش آمريكا» و «ونوس» اشاره كرد.«وولف» نيز تاكنون آثار بسياري را در لندن به روي صحنه برده است. سال گذشته وي با كارگرداني «اليان استريچ در لابرتي» توجه همگان را به خود جلب كرد و امسال نيز موزيكال «كارولين» را كارگرداني كرده بود.
ونگوگ بدون جلب توجه
بازسازي مجدد كمپاني «وست اند» از نمايشنامه «وينسنت در بريكستون» براي بار دوم نتوانسته است موفقيت مرتبه پيشين را تكرار كند.
اين نمايش بر اساس سالهاي نخستين زندگي ونگوگ در لندن نوشته شده است و چهره اين هنرمند سرشناس را در سال هايي كه هنوز در انجام كار دلخواهش مردد بود به تصوير كشيده است.كمپاني تئاتر «نشنال» نخستين بار اين نمايش را با كارگرداني «ريچارد اير» در اول «مي» ۲۰۰۲ براي نخستين بار به صحنه برد؛ سپس نمايش به كمپاني «وست اند» سپرده شد و تا ۲۶ جولاي سال گذشته به كار خود ادامه داد.
به هر صورت اجراي مجدد اين نمايش توسط «وست اند» هرگز نتوانسته است نظر منتقدين و مردم را به خود جلب كند.
روياهاي بمبئي به نيويورك مي رود
بنا به گزارش مجله «ورايتي» نمايش «روياهاي بمبئي» توانست به سرمايه گذاري هفت ميليون و دويست و پنجاه هزار دلاري اش دست يابد.
اين خبر در حالي اعلام شد كه اين نمايش به تازگي وارد چهاردهمين ماه اجراي خود بر صحنه تئاتر «آپولو ويكتوريا» شد.
طبق برنامه ريزي قبلي «روياهاي بمبئني» از بهار دو هزار و چهار در صحنه هاي تئاتر برادوي نيويورك اجرا خواهد شد.
بنابر همين پيش بيني ها هزينه اجراي اين نمايش در برادوي بالغ بر دوازده ميليون و پانصد هزار دلار خواهد بود.
اين نمايش يك داستان موزيكال عاشقانه است كه در پشت صحنه شركت فيلمسازي بمبئي اتفاق مي افتد. موسيقي اين نمايش توسط موسيقيدان هندي «اي.آر.رحمان» نوشته شده است و توسط «دون بلك» موزيسين «سانست بولوار» اجرا مي شود. اين نمايش اكنون در «ويكتوريا آپولو» لندن اجرا مي شود.
سريال بر صحنه تئاتر
«اريك ايدل» به تازگي دست به نگارش نمايشنامه موزيكال جديدي براي صحنه هاي تئاتر برادوي زده است.
اين نمايشنامه در واقع بر اساس سريال تلويزيوني «سيرك پرنده مونتي پيتون» كه در «بي.بي.سي» تهيه شده است شكل گرفته است.اين نمايشنامه را «مايك نيكولاس» كارگرداني خواهد كرد و حركات موزون آن را «جري ميشل» رهبري مي كند.
همچنين قرار است تا جمعي از بازيگران همين مجموعه تلويزيوني با توجه به محبوبيتي كه به دست آورده اند اجراي صحنه اي آن را به عهده بگيرند. «اريك ايدل» خود يكي از بازيگران اين مجموعه تلويزيوني محبوب بوده است كه در كنار «گراهام چاپمن»، «جان كليس»، «تري گليام»، «تري جونز» و «مايكل پلين» ديگر بازيگران اين سريال تلويزيوني اجراي آن را بر صحنه برادوي نيز برعهده خواهند داشت.

هنر
ادبيات
اقتصاد
جهان
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  جهان  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |