جمعه 28 شهريور ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۱۷۱
پايان خيال
003995.jpg

ساعت ۷ بعد ازظهر به وقت كليولند اوهايو است و خانواده «نات» ساعات گرم يك روز تابستاني را سپري مي كنند. پدر بساط كباب را به راه انداخته و مادر علف هاي هرز باغچه را وجين مي كند. بچه ها با دوچرخه هاشان به سرعت اين ور و آن ور مي كنند. اريك ۴ ساله در حالي كه در روروكش سرعت مي گيرد فرياد مي زند «من مرد عنكبوتي هستم، هاااا!». بي.جي، برادر ۷ ساله اريك مذبوحانه در تلاش است با دوچرخه بزرگتر از قدش تك چرخ بزند. اين بچه ها زمان زيادي دارند تا تعطيلات تابستاني خود را به فعاليت هايي همچون فوتبال و بيس بال بگذرانند. مادر خانواده اما، به آنها اجازه نمي دهد بازي ويدئويي كنند. به اعتقاد او، اين نوع تفريح، بازي نيست؛ او خاطرجمع است كه بچه هايش تعطيلات را به شيوه قديمي و بدون آنكه از پيش برنامه ريزي شده باشد سپري مي كنند - نه خبري از وسيله  بازي با فناوري پيشرفته است و نه فشار يا ضرب الاجلي در كار است. او مي گويد: «بچه ها براي بازي، فقط و فقط بازي، نياز به وقت دارند.» دخترك خانواده، اليساي ۱۱ ساله يك راست سر اصل موضوع مي رود: «اگر تخيل خود را بكار نگيريد، چقدر لذت مي بريد؟»
بسياري از بزرگسالان همين پرسش را دارند. در برخي كشورها كودكان ۴۰ ساعت در هفته را به تماشاي تلويزيون، بازي هاي ويدئويي، تماشاي سي.دي و گشت و گذار در اينترنت مي گذرانند. در اين عصر جديد تكنولوژي زده، آيا تخيل كودكان به خطر نمي افتد؟
آيا شخصيت هاي تخيلي و دوستان خيالي به سود هم بازي هاي بي روح رايانه اي و پلي استيشن به كناري نهاده مي شوند؟ آيا تخيل، تنها يادگاري از سده بيستم است؟ به اين پرسش ها نه مي توان پاسخي صريح داد و نه چندان اطلاعاتي در اين باره در دست است. هرچند اسباب بازي هاي مدرن و بازي هاي ويدئويي اكشن طرفداران مدافعان خود را دارد -پژوهش هاي جديد نشان مي دهد آنها واكنش را سرعت مي بخشند و مهارت هاي بصري را ارتقا مي دهند- اما همواره نگراني هاي فزاينده اي وجود دارد كه پيشرفت هاي عظيم انقلاب ديجيتال مي تواند اثر منفي بر رشد فكري كودكان بگذارد و حتي همچون بزرگسالان خلاقيت كودكان را زائل كند. دوروتي سينگر روانشناسي از دانشگاه ييل مي پرسد: «اگر ما همه اين موضوعات برنامه ريزي شده را دراختيار آنها قرار دهيم، آيا آنها خواهند توانست روزي خود را از اين چارچوب از پيش تعيين شده بيرون بكشند و مانند مخترعان بزرگ فكر كنند؟ آيا به اين ترتيب كودكان را از انديشه خلاق باز نمي داريم؟»
نخستين چالش دانشمندان ارائه تعريف دقيق «نيروي تخيل» است. «سينگر»، از دانشمندان پيشرو در مطالعات كودكان و بازي، به همراه شوهرش «جرمي» به سادگي آن را «قدرت تفكر نمادين» مي خواند. خلق تصوير چيزي كه مستقيماً در برابر آدمي نيست -براي نمونه، انسان مي تواند در حالي كه پشت ميز كارش نشسته خود را در ساحل دريا مجسم كند. نيروي تخيل آدمي در ايجاد و توسعه فرايند تفكر پيچيده، از حل مشكلات عملي همچون چگونگي رها شدن از گره ترافيكي گرفته تا تفكرات پيچيده مانند انديشيدن به ابعاد جهان هستي، نقش محوري دارد. نيروي تخيل ما اوايل زندگي پديد مي آيد و با ارتباط دادن سلول هاي مغز به يكديگر بستر لازم براي فانتزي را در سراسر حيات فراهم مي آورد. «مارجوري تيلور» روانشناسي از دانشگاه ارگون و نويسنده «همدردي خيالي و كودكاني كه آن را پديد مي آورند» مي گويد: «تخيل براي ذهن آدمي، حياتي است.»
وقتي كودكان بازي تخيلي مي كنند، در واقع تخيل خود را پرورش مي دهند. شايد آجرهاي بازي خانه سازي يا خانه هاي عروسكي، ازمد افتاده و قديمي به نظر بيايند اما به واسطه طبيعت بي ساختار و باز خود اجازه مي دهند تخيل كودك آنها را به هرسو كه مايل است به پرواز درآورد. «مايكل منديزا» از بنيانگذاران مركز غيرانتفاعي آموزشي و مرجع در زمينه كودك و بازي مي گويد: «يك كارتن خالي ماشين لباسشويي مي تواند سفينه  فضايي، زيردريايي يا قطار باشد.»
003990.jpg

به نظر مي رسد قوه تخيل كودك همزمان با زبان باز كردن او، همان وهله حساس در رشد قواي عقلاني اش، شروع به شكل گيري كند. سينگرها به كمك مجموعه آزمون ها و ارزيابي ها (كودك وقتي با آجرها بازي مي كند چقدر خلاق است، يا در آزمون لكه هاي جوهر چه مي بيند) دريافتند معمولاً كودكاني كه بيشتر بازي تخيلي مي كنند دايره واژگاني وسيع تر از كودكاني دارند كه كمتر به اين گونه بازي ها مي پردازند. آنها همچنين، دريافتند كودكان داراي نيروي تخيل قوي تر، از زبان پيچيده تر، مانند استفاده از قيدها و ساختار دستوري مشكل تر همچون ساختارهاي فاعلي، بهره مي جويند. اين بدان روست كه كودكان با بيان داستان ها و اجراي موقعيت هاي تخيلي مهارت هاي زباني خود را به كار مي بندند تا بتوانند با موفقيت از پس اجراي آن برآيند. اگر كودك واژه اي را نداند، از والدين يا معلم خود مي پرسد، بدين ترتيب هر بار اجرا را به تفريح بدل مي كند، دايره واژگاني خود را نيز وسعت مي بخشد.
بازي همچنين، قدرت تمركز و توجه را افزايش مي دهد و امكان اجتماعي شدن، بيان احساسات و تمرين مهارت هاي حركتي را براي كودك فراهم مي آورد. سينگرها دريافتند كودكاني كه بازي تخيلي مي كنند بيشتر مي خندند و لبخند مي زنند و نسبت به كودكاني كه چندان به بازي هاي تخيلي نمي پردازند، كمتر رفتارهاي تهاجمي از خود نشان مي دهند.
بسياري از پژوهشگران و مربيان مي گويند تفريحات الكترونيك به نحو موثر موجب كاهش بازي هاي تخيلي كودكان مي شود. فرانسيس كلوسن، آموزگار دبستان با ۲۰ سال سابقه خدمت در «اكل دتريكس سرينگ» بلژيك، شاهد كاهش قابل توجه سطح دايره واژگان و توان نوشتن دانش آموزان است. كلوسن مي گويد: «از ۱۰ سال پيش، تخيل و خلاقيت [در ميان كودكان] شروع به كاهش كرده است.» «ويدا تالاجيك» آموزگار «اسنوان والدورفسكا اسكولا» در شهر زاگرب كرواسي، دريافته است كودكان بر زبان از پيش تعيين شده متكي شده اند.
004005.jpg

او مي گويد: «هنگام درس، آنها صداها و عباراتي از بازي هاي ويدئويي را تكرار مي كنند، و كمتر پيش مي آيد بتوانند بازي هاي خودانگيخته بكنند. در نبود بازي هاي ويدئويي، براي آن ها آسان تر است نيروي ابتكار خود را به كار بندند، خود را در يك كشتي، خانه يا در حال پختن كيك مجسم كنند.» يك روانشناس پاريسي به نام «سوفيا كارولين پوتير»، متوجه شده است وقتي از كودكان مي خواهد تصويري بكشند، آنها اغلب هاج و واج تنها به صفحه كاغذ خيره مي شوند. او مي گويد: «چيزي براي آفريدن ندارند. مطلقاً هيچ!»
بازي هاي رايانه اي، ويدئويي و تلويزيوني شخصيت ها، داستان ها و مكالمات آماده را به خورد كودكان مي دهند و كودكان را به گونه اي كاملاً منفعل آماج خود قرار مي دهند. اين از نگراني هاي عصر مدرن است. «دانيل اندرسن» روانشناس دانشگاه ماساچوست، گروهي كودك را از مقطع پيش دبستاني تا دبيرستان زيرنظر قرار داد و نوع برنامه هاي تلويزيوني مورداستفاده آنها، وضعيت درسي و فعاليت آنها را مستند كرد. نتايج اين پژوهش نشان مي دهد آن دسته از كودكان كه تلويزيون تفريح عمده آنهاست كمتر در كنش هاي خلاقانه همچون كلاس هاي هنر يا نوشتن خلاقانه در دبيرستان شركت مي كنند. همچنين، بچه هايي كه به شكل افراطي مقابل تلويزيون، ويدئو و صفحه مانيتور مي نشينند مانع پرورش احساسات خود، سمفوني صدا، چشيدن و لمس كردن كه ذاتي حتي ساده ترين بازي هاست، مي شوند. «پائولو سرپت» روانشناس دانشگاه «سينيا»ي ايتاليا و نويسنده «آيا به كودكان خود گوش مي دهيم؟» مي گويد: «زمان از ارتباطات بشري، بازي، كشتي، درآغوش كشي، بوسيدن يا كشيدن موي همديگر، ستانده شده است. من اين پديده را خودگرايي تكنولوژيك (technological autism) مي نامم.»
برخي پژوهشگران چندان مطمئن نيستند نيروي تخيل كودكان از اين طريق مورد تهديد قرار گرفته باشد. «تيلور»، در پژوهش اخير خود دريافته است از ميان ۲۷۳ مورد توصيف كودكان از دوستان تخيلي خود، تنها ۳ درصد، ابرقهرمان هايي همچون بت من و سوپرمن را دربر مي گيرد. او مي گويد: «كودكان شخصيت هاي موردنظر خود را كه كاملاً يگانه و داراي سرشت منحصر به فرد هستند، تجسم مي كنند.» اما برخي ديگر نگرانند نسل آينده دچار نقصان قواي عقلاني شوند.
003985.jpg

دامنه اثرات اختلال در پيدايش و رشد نيروي تخيل به خوبي مي تواند دوران بزرگسالي را نيز درنوردد. «ساندرا راس» روانشناسي از دانشگاه كيس وسترن مي گويد:كودكاني كه در دوران نخستين زندگي خود بازي تخيلي مي كنند در سال هاي آينده زندگي خود داراي تفكر خلاق تر و توان بيشتر در حل مسائل هستند. راس در پژوهشي بر ۲۱ دانش آموز اول و دوم دبستان كه هنگام بازي با آجرهاي خانه سازي و عروسك بازي تخيل قوي تر و احساسات بيشتري از خود نشان مي دادند، دريافت اين گروه در «آزمون بهره گيري از اشياء» امتياز بالاتري به دست آوردند؛ در اين آزمون كودك بايد انديشه هاي سازنده خود را هنگام استفاده از اشيائي همچون آجرهاي خانه سازي يا روزنامه به كار گيرد، تا ميزان خلاقيتش سنجيده شود. راس، در پژوهشي ديگر با به كارگيري ۳۱ نفر از همان دانش آموزان كه به كلاس هاي پنجم و ششم راه يافته بودند، دريافت آنهايي كه در سن پايين تر در بازي ماهرتر بودند در سن بالاتر نه تنها در آزمون اشياء بلكه در مهار موقعيت هاي تنش زا همچون زورگويي همكلاسان تواناترند. او مي گويد: «سطح خوب مهارت هاي بازي در دوران اوليه زندگي نمايانگر توان بيشتر در چاره جويي براي گره گشايي از مشكلات روزمره آينده است».
شايد بي انصافي باشد بازي هاي ويدئويي و ديگر اشكال تفريحات الكترونيك را به عنوان يگانه عامل نارسايي در نيروي تخيل مورد نكوهش قرار دهيم. در ايالات متحده، بسياري مدارس زنگ تفريح را كوتاه يا به كلي حذف كرده اند؛ تاكيد روزافزون بر آزمون هاي استانداردشده كمتر از هميشه زمان براي نقاشي يا موسيقي باقي گذاشته؛ و يگانه انگيزه، آماده كردن كودكان براي ورود به دنياي رقابتي و هرچه بيشتر تكنولوژيك، است. والدين در مسابقه بالا بردن سطح قواي عقلاني كودكان خود با آموزش آنها در سنين پايين دست و پا مي زنند اما فضاي اندك براي بازي هاي قديمي براي تلاش آنها حاصلي وارونه به بار آورده است.
دست اندركاران صنعت بازي هاي ويدئويي استدلال مي كنند كه بازي ها در واقع به كودكان خدمت مي كنند تا آنها را براي زندگي در سده بيست و يكم آماده سازند. از اين گذشته، در چندين دهه پيش و با پيدايش سينما و تلويزيون هم، چنين جار و جنجالي برپا شده بود. به هر رو، راندن تمامي اشكال بازي هاي ويدئويي و برنامه هاي تلويزيون با يك چوب، خطاست. سينگرها، برنامه تلويزيوني همگاني «بارني و دوستان» را مورد مطالعه قرار دادند و دريافتند وقتي بزرگسالان و كودكان نقش هاي تخيلي اين برنامه را اجرا مي كنند، كودكان تخيل بيشتري از خود بروز مي دهند.
003980.jpg

آندرسون نيز دريافت كودكاني كه برنامه تلويزيوني «همسايگان» را نگاه مي كنند هنگام نوجواني در «آزمون بهره گيري از اشياء» امتياز بالاتري كسب مي كنند؛ شايد بدان رو كه آقاي راجر [يكي از شخصيت هاي اين برنامه] اشياء معمولي را برمي دارد و آنها را به شكل تازه مورد استفاده قرار مي دهد. به نظر آندرسون، تكنولوژي جديدتر همچون اينترنت مي تواند ظرفيت فانتزي را افزايش دهد. «تكنولوژي تيغ دولبه است.»
از برخي جهات چنين استدلالي قابل بحث است: تفريحات الكترونيك به اين زودي ها عرصه را خالي نمي كنند. در آزمايشگاه رسانه هاي ام.آي.تي كمبريج ماساچوست، پژوهشگران تكنولوژي را با فانتزي به گونه اي درهم آميخته اند كه اميدوارند بتوانند تخيل كودكان را پرورش دهند. آنها مشغول آزمايش شخصيتي مجازي با نام «سُم» هستند كه بر پرده پلاسمائي نمايش داده مي شود و براي بچه ها قصه تعريف مي كند. «سم» شروع به تعريف يك حكايت مي كند، سپس كمي تامل مي كند و از هم بازي انساني خود مي خواهد دنباله حكايت را نقل كند. هدف، بالا بردن سطح سواد از طريق يادگيري تخيلي است. رامونا آلن، مدير منابع انساني آزمايشگاه ام.آي.تي، همچنان كه الكسيس، دختر ۶ ساله خود را هنگام بازي با دوست مجازيش، نگاه مي كند، مي گويد: «به اعتقاد من سم كمك مي كند نيروي خلاقيت برانگيخته شود.» همچنانكه كه الكس با احتياط درگير بازي مي شود سم مي پرسد: «دوست داري با هم يك قصه تعريف كنيم؟» آلن مي گويد: «كودكاني كه در معرض اين گونه تكنولوژي قرار مي گيرند از همتايان خود آمادگي بيشتر بدست خواهند آورد.»
تا وقتي سم به خانه ها يا كلاس هاي درس راه پيدا كند -دستكم يك دهه ديگر، با فرض اين كه تمامي اشكالات آن رفع شده باشد- الكسيس و پسران خانواده نات در كليولند پا به دوران بزرگسالي خواهند گذاشت. هيچ فرمولي در دنيا وجود ندارد كه خوشبختي، تخيل و كمال زندگي آنها را تضمين كند. اما با آنكه محصولات تفريحات ابرتكنولوژيك قفسه هاي اسباب بازي فروشي ها را انباشته اند، بي گمان بازي هاي ساختارنايافته بايد از اولويت بالاتري برخوردار باشند، بازي هايي كه تفكر خلاق و تخيل كودكان را براي باقي عمر، بارور مي كنند.
منبع: نيوزويك
ترجمه: فرهاد جم

مكث
بحران چهل سالگي
رويا زارع
انسان طي رشد و تحول خويش با بحران هاي متعددي روبه رو مي شود كه با پشت سر گذاشتن آنها از سطحي وارد سطح ديگر مي شود و به كمال نزديكتر مي گردد. يكي از بحران هايي كه او در طول زندگي اش با آن مواجه مي شود بحران سن چهل سالگي است، كه به آن بحران چه كرده ام؟ مي گويند. در اين سن او نگاهي به گذشته انداخته و مروري بر رفتارها و فعاليت ها و هر آنچه را كه انجام داده، مي كند تا ببيند چگونه زندگي كرده، كيفيت زندگي اش چگونه بوده و چه توشه اي از گذشته با خود همراه كرده است. آيا انتخاب هاي زندگي اش را درست انجام داده و توانسته با آنها ارتباط صميمانه اي برقرار كند، آيا همسرش را درست انتخاب كرده و با او صميمي است؟ آيا به فرزندانش به قدر كافي عشق مي ورزد؟ و يا به شغلش و يا رشته اي كه در آن تحصيل كرده علاقه داشته و يا هم اين انتخاب ، تنها يك اجبار بوده و حال كه به گذشته نگاه مي كند جز مشتي اجبار و بي علاقگي و تحمل چيزي نمي يابد؟
حال اگر كسي اين بحران را به خوبي سپري كند وارد سطح ديگري از تحول شده كه در آن نياز به مولد بودن و خلاقيت، نياز اساسي و مهم او مي گردد و در صورتيكه اين بحران ها حل نشده باقي بماند و تجربه خوشايندي به همراه نداشته باشد و فرد نتوانسته باشد رابطه صميمانه و پايداري با موضوعات زندگي اش برقرار كند، احساس بي حاصلي و ياس بر او حاكم مي شود.
ما چه مي توانيم انجام دهيم؟
اگر هنوز تا اين بحران خيلي راه در پيش رو داريم يعني نوجواني، سعي كنيم فلسفه درستي را براي زندگي، خود اتخاذ كنيم و به دنبال آن در دوران جواني بر اساس همان فلسفه زندگي انتخاب هاي درستي در مورد شغل، همسر و... انجام دهيم. انتخاب هايي كه مسئولانه و تعهد آور باشد پس سعي كنيم نسبت به اين انتخاب ها مهربان باشيم و رابطه خوبي با آنها برقرار كنيم و به آنها عشق بورزيم، به دنبال علايق خود برويم و صرفاً به جنبه مادي هر چيزي توجه نكنيم و به خاطر كسب درآمد به هر كاري نپردازيم .

رنج كودكان اراكي
۴۲ درصد كودكان  زير پنج  سال  شهرستان  اراك  از سوء تغذيه  رنج  مي برند
كارشناس  مسئول  تغذيه  مركز بهداشت  استان  مركزي  گفت : بر اساس  يافته هاي  يك  تحقيق  علمي  كه  توسط گروهي  از پژوهشگران  دانشگاه  علوم  پزشكي  اراك  انجام  شده است ۴۲، درصد كودكان  زير پنج  سال  اين  شهرستان  از سوء تغذيه  رنج  مي برند.
مهري  طريقتي  روز گذشته به ايرنا گفت: در اين  تحقيق  با استفاده  از روش  «نمونه گيري  خوشه اي » ميزان  سوء تغذيه ۶۰۰ كودك  زير پنج  سال  اراك  در ارتباط با متغيرهاي  «وزن  كودك  هنگام  تولد»، «بعد خانوار»، «مصرف  مداوم  قطره  آهن »،«عفونت هاي  تنفسي»و «تعداد و فاصله  بارداري  مادر» بررسي  شده است .
وي  گفت : دستاوردهاي  اين  پژوهش  نشان  مي دهد كه  نوزادان  داراي  وزن  كمتر از حد طبيعي  (دوهزار و ۵۰۰ گرم ) و طبيعي  (بين  دو هزار و۵۰۰ تا سه  هزار و ۵۰۰گرم ) بيشتر از نوزادان  با وزن  بيش  ازحد طبيعي  (سه  هزار و ۵۰۰ گرم ) به  عارضه  سوءتغذيه  دچار شده اند.
طريقتي  افزود: اين  پژوهش  علمي  نشان  مي دهد كودكاني  كه  به  صورت  مرتب  قطره آهن  مصرف  كرده اند نسبت  به كودكاني  كه  اين  قطره  در رژيم  غذايي  آنان  نبوده  و يا به  طور مقطعي  از آن  بهره  گرفته اند، كمتر به  سوءتغذيه  دچارند.
وي  اظهار داشت : اين  تحقيق  حاكي است  كه  شيوع  سوءتغذيه  در كودكان  زير پنج سال  خانوارهاي  با تعداد بيش  از سه  فرزند بالاتر است .
طريقتي  گفت : يافته هاي  اين  تحقيق  همچنين  مبين  ارتباط معنادار عفونت هاي  حاد تنفسي  كودكان  و حاملگي هاي  پي  در پي  مادران  اراكي  با افزايش  ميزان  و نوع  سوءتغذيه  است .
وي  «ضعف  اقتصادي  و اجتماعي  خانواده ها»، «فقر اطلاعاتي  در زمينه  تغذيه  سالم »، «عادات  نادرست  تغذيه اي » و «ابتلا به  بيماري ها» را از علل  عمده  بروز سوءتغذيه  دانست  و افزود: اين گونه  تحقيق ها راهبردهاي  مناسبي  را براي  طراحي  برنامه  سلامت  تغذيه  كشور ارايه  مي دهد.
بر اساس  آخرين  اطلاعات  آماري  موجود، از جمعيت  يك  ميليون  و ۲۲۰ هزار نفري  استان  مركزي، ۱۱۹ هزار و ۳۹۷ نفر در گروه  سني  زير پنج  سال  قرار دارند.

مراسم  ازدواج
  يك  مرد ۱۰۷ ساله  روسي 
مراسم  ازدواج  يك  مرد ۱۰۷ ساله  با يك  خانم ۷۴ ساله  در شهر كراسنادار روسيه  برگزار شد.
به  گزارش  ديروز  شبكه  دوم  تلويزيون  روسيه ، برخلاف  نظر عروس  و داماد كه  مجموع  سن  آنها نزديك  ۲۰۰ سال  است، براي  برگزاري  يك  مراسم  ساده  كاركنان  مركز ثبت  ازدواج  كراسنادار مراسم  باشكوهي  براي  آنها ترتيب  دادند.
به  گفته  يكي  از بستگان  داماد، دليل  عمده  اين  ازدواج  آشپزي  خوب  عروس  به  ويژه  در تهيه  كنسرو گوجه  فرنگي  بوده  است .
كاركنان  مركز ثبت  ازدواج  به  اين  زوج  كهنسال  يك  تلويزيون  رنگي  اهدا كردند.

زير يك سقف
زنان سلطه پذير!
روانشناسي زن و مرد
ناهيد نوري
زن و مرد تنها از نظر ويژگي هاي فيزيكي با يكديگر متفاوت نيستند. آن دو از نظر ويژگي هاي روانشناختي نيز با يكديگر متفاوتند و عدم توجه به اين تفاوت ها در اغلب موارد موجب به وجود آمدن اختلافات شديد زناشويي مي شود، ولي اساساً اين تفاوت كاملاً طبيعي بوده و اگر جاي هر دو جنس نيز با هم عوض شود، چنين تفاوتي وجود خواهد داشت. پس اختلافات بيشتر به دليل نپذيرفتن اين تفاوت ها به عنوان يك مولفه طبيعي است. در زير به  برخي از اين تفاوت ها اشاره خواهيم كرد.
كلي نگري - جزيي نگري
تحقيقات مختلف نشان مي دهد كه اغلب مردان كلي نگر بوده و اغلب زنان جزيي نگر هستند. بدين معني كه مردان بيشتر به كليات يك موضوع توجه مي كنند ولي زنان آنقدر به جزييات توجه مي كنند كه در اغلب موارد از كل غافل مي شوند. به همين دليل ممكن است آقايي پس از ورود به منزل متوجه تغييرات فيزيكي منزل نشود و به اتهام بي توجهي و ارزش قايل نبودن براي كدبانوي منزل مورد باز خواست قرار بگيرد و يا خانمي به دليل توجه بيش از حد به جزييات يك موضوع به اتهام اينكه دنبال دردسر مي گردد و بيكار است مورد بي مهري قرار بگيرد كه در هر دو حال اگر هر يك از طرفين اين تفاوت طبيعي را مي پذيرفتند حتي مي توانستند با تقسيم كارها و واگذاري كليات طرح به مرد و جزييات طرح مورد نظر به زن، به دستاورد هاي بسياري دست يابند.
سلطه جويي- سلطه پذيري
تحقيقات نشان مي دهد كه ويژگي اغلب مردان تسلط داشتن بر امور و موضوعات متعدد و هدايت آنها بوده و ويژگي طبيعي اغلب زنان به اينكه مطيع باشند و سلطه ديگري را بپذيرند. البته پذيرفتن اين ويژگي به عنوان يك مولفه طبيعي به معناي اين نيست كه مردها بايد ديكتاتور باشند و ظالم و زن ها مظلوم و مطيع بلكه با به تعادل رسيدن در اين ويژگي مي توان به نتايج خوبي دست يافت، ضمن اينكه زنان وقتي در شرايطي مجبور به سلطه جويي مي شوند چون بر خلاف ويژگي  طبيعي خود گام بر مي دارند، بيشتر در معرض استرس قرار خواهند گرفت و فشار بيشتري را در مقايسه با مردان تحمل خواهند كرد.
004000.jpg

هدفمداري - رابطه مداري
محققين در تحقيقات متعدد به اين نتيجه رسيده اند كه مردان بيشتر هدفمدار يا موضوع مدار بوده و بيشتر به هدف خود فكر مي كنند ولي اغلب زنان به جاي رسيدن به هدف به روابط و ارتباطات حاكم بر شرايط موجود توجه مي كنند و در صورت ايجاد هر گونه اختلال در اين رابطه، خود را ناكام تصور مي كنند و احساس عدم رضايت خواهند كرد. به عبارت ديگر هدف زنان بيشتر ايجاد روابط صميمانه و دوستانه، چه در منزل و يا محل كار است ولي هدف مردان بيشتر كسب موقعيت، مقام، تسلط بر اوضاع و امور و تجربه موفقيت است پس در صورت بروز اختلال در روابط، آنها دچار احساس ياس و نااميدي نشده و به فعاليت خود ادامه مي دهند.
مخاطره آميزي - محافظه كاري
تحقيقات از ابتداي سنين كودكي بين دختر و پسر نشان مي دهد كه تا سن ۱۰ سالگي از نظر ويژگي خطر پذيري و تهور بين دختر و پسر چندان تفاوتي ديده نمي شود ولي بعد از ۱۰ سالگي پسرها بيشتر به سمت كارهاي مخاطره آميز رفته و دختر ها بيشتر تمايل به پيش بيني پذيري اوضاع و محافظه كاري پيدا مي كنند. پس سازگارتر، پذيراتر، محتاط تر و منفعل تر به نظر رسيده و بيشتر طالب صلح و دوستي هستند، اما پسرها بيشتر به سمت تجربيات جديد و طرح هاي جديد رفته و كمي خود خواه تر شده و بيشتر خطر مي كنند.
رضايتمندي - نارضايتي
تحقيقات نشان مي دهد عوامل به وجود آورنده احساس نارضايتي در زنان بيشتر از مردان است چرا كه زنان هم به دليل احساساتي بودن، هم جزيي نگر بودن و هم رابطه مدار بودن در صورت بروز اختلال يا اشكال در روابط با بستگان درجه يك بيشتر احساس نارضايتي كرده و ابراز پشيماني مي كنند. در صورتيكه مردان، با وجود مشكلات اما به دليل كلي نگري و موضوع مداري، احساس رضايت بيشتري را تجربه مي كنند.

شهر
گفتاري از دكتر پرويز پيران
اشاره: آنچه مي خوانيد حاصل بازنويسي و ويرايش گفت و گوي شهروند مداري با دكتر پرويز پيران جامعه شناس متخصص مسايل شهري و استاد دانشگاه علامه طباطبايي است.
003645.jpg

شوراها بر چه زمينه هايي تشكيل شدند
براي ورود به بحث درباره شورا بايد ابتدا تذكري مقدماتي بدهم. ما در جامعه ايران يك مشكل اساسي داريم و آن اينكه به دليل احساساتي و غير عقلاني بودن جامعه مان در هنگام تصميم گيري ها،  ابتدا با شور و شوق و هيجان و علاقه مندي تمام گرد سازمان، نهاد يا فردي جمع مي شويم، راي مي دهيم، انتخاب مي كنيم، شادي مي كنيم و جشن مي گيريم، اما درست از فرداي روزي كه انتخاب تمام مي شود همگي كنار مي كشيم و بعضاً به انتقاد از فرد يا نهاد انتخابي خودمان مي پردازيم. اين الگويي است كه ما در همه سطوح زندگي روزمره مان، در سطح خرد، كلان، ميانه يا در سطح نهادها و سازمان ها مي بينيم. براي مثال در ساختمان هايي كه تعداد زيادي همسايه با هم زندگي مي كنند ما به اصرار افرادي را بر مي گزينيم و از آنها خواهش مي كنيم يا وادارشان مي كنيم كه مسئوليت اداره ساختمان را بپذيرند. اما از فرداي همان روز انواع تهمت هاي ناروا را به همين منتخبان خودمان روا مي داريم؛ نكته اصلي و مهمتر اينكه نظارت خودمان را هم قطع مي كنيم و كنار مي كشيم. اين مسئله اي است كه بايد به آن توجه كنيم. اگر امروز برخي از ما مي گوييم- كه شورا موفق نبوده كه البته خواهم گفت كه من شخصاً به هيچ وجه با اين نظر موافق نيستم- بايد به انتقاد از عملكرد خودمان هم بپردازيم. شورا نهادي بوده كه تك تك شهروندان شهر و روستا نمايندگان خود را براي آن انتخاب كرده اند و در »شكست« احتمالي اين نهاد تك تك راي دهندگان هم به نحوي سهيم و شريك بوده و هستند و اين برآمده از همان مشكلي است كه گفتيم در ساختار جامعه ايران و در روانشناسي جمعي مردم ايران وجود دارد و بايد به طور جداگانه بدان پرداخته شود.
چاره اي جز تبعيت از الگوهاي مشاركتي نداريم.
تذكر ديگري هم لازم است و آن اينكه فارغ از آنكه چه كسي به حكومت مي رسد و چه جناحي قدرت را در دست دارد و فارغ از بحث هاي سياسي و سياست زدگي بيش از حد عرصه زندگي جامعه امروز ايران، ما بايد به اين پرسش پاسخ بدهيم كه چه راه حل هايي براي آينده ايران وجود دارد.
من نمي خواهم وارد جزئيات شوم، اما نكته اي كه مي توانم با قاطعيت بگويم اين است كه بر اساس چندين تحقيق ميداني كه در بيست سال گذشته انجام داده ام- چه در بخش كشاورزي، چه در بخش اقتصاد و اشتغال، چه در بخش مسايل شهري ايران و بسياري ديگر نظير اينها- ما بر سر يك دوراهي هستيم: يك راه مواجهه با انواع بحران هاي فزاينده است و راه ديگر ايجاد تشكل هاي مشاركتي و آموزش مشاركت به فرزندانمان. سال هاست هشدار مي دهيم كه اگر به فرزندانمان مشاركت را نياموزيم در آينده با بحران رو به رو خواهند بود؛ فارغ از آنكه چه جناحي يا چه الگوي سياسي اي بر ايران حاكم هست يا خواهد بود. استدلال هم اين است كه هر الگويي كه حكومت در آن فعال مايتساء و متولي همه امور است تنها در شرايطي امكان پذير است كه جامعه عمدتاً روستايي باشد. در چنين جامعه اي سطح زندگي پايين است، تقاضاها روستايي است و تقاضاهاي مختص به زندگي شهري مطرح نشده اند يا محدودند. اگر چه ممكن است اين جامعه درآمد نسبتاً بالايي از فروش نفت هم داشته باشد. امروزه با افزايش جمعيت، با تقاضاي روزافزون براي اشتغال و ناتواني حكومت در برآورده كردن آن، با نظام رانتي و يك الگوي ايلغاري حاكم بر اجتماع، امكان اينكه حكومت متولي مسايل متعدد جامعه باشد غير ممكن است و اگر ما به اين يافته ها و دانسته هايي كه حاصل و نتيجه پژوهش هاي ميداني و علمي است بي اعتنا باشيم، در آينده ميان مدت با ده ها بحران مواجه خواهيم بود، در دراز مدت كه جاي خود دارد.
اين پيش فرض به ما نشان مي دهد كه اگر پروژه شوراها صد بار ديگر هم شكست بخورد- كه باز تاكيد مي كنم من اعتقاد ندارم كه شكست خورده- محور استراتژي آينده ايران مبتني است بر شهروند سازي، مشاركت، توسعه نهاد هاي مدني و عزيمت و گذار از حركت هاي پوپوليستي يا تمام خلقي به جنبش هاي اجتماعي و از جنبش هاي اجتماعي به سازمان و نهاد مدني. جامعه ما در حال گذار به سمت يك الگوي كثرت  گراست با علايق متكثر. در واقع وظيفه و كاركرد جامعه مدني اين است كه تقاضا ها و مطالبات متعدد و متراكم گروه هاي مختلف و پراكنده را جمع كند، تعديل كند، عقلاني كند، تقدم آنها را معين كند و با توجه به توانايي هاي موجود در جامعه، تقدم ها را به را هكارهاي عملياتي و قابل اجرا و حصول مبدل سازد. پس بايد بپذيريم كه در آينده ما جز اين، راه ديگري نداريم.
003650.jpg

تجربه موفق نخستين دوره شوراها به رغم همه كاستي ها
ضمن تاكيد مجدد بر اينكه كل پروژه شوراها را شكست خورده نمي دانم، بايد بگويم كه اشكالات و كاستي هاي جدي در اين دوره شوراها وجود داشته است كه بايد مرتفع شود. نكته اين است كه ما نبايد در برخورد با مشكلات، قبل از جست وجوي راه حل، صورت مسئله را پاك كنيم. وقتي ما به اين نتيجه برسيم كه براي رفع مشكلات اجتماعي و مديريتي مان راهي جز جلب مشاركت و در پيش گرفتن الگوهاي مشاركت محور و مشاركت مدار پيش رو نداريم، قطعاً بايد به تصحيح اشتباهات و رفع اشكالات و كاستي ها بپردازيم و احساس مسئوليت همگاني را ايجاد كنيم. مشكلاتي را كه شوراها در نخستين تجربه شان با آن مواجه بودند مي توان دسته بندي كرد؛ بخشي از اين مشكلات ناشي از قانون شوراها است اگر دقت كنيم مي بينيم كه از زماني كه نخستين قانون شوراها در شوراي انقلاب مطرح شد تا زمان برگزاري نخستين انتخابات شوراها در سال ۱۳۷۷، قانون شوراها بارها و بارها در دوره هاي مختلف مجلس شوراي اسلامي مطرح شد و با اضافه شدن ماده واحده ها و تبصره ها مرتب از قدرت شوراها كاسته شد تا اينكه شورا تبديل شد به يك شوراي اجتماعي كه آن هم صرفاً در شهرها موظف به بررسي امور شهرداري ها و در روستاها هم در واقع ناظر بر كار دهدارها بود.
نكته مهم اين است كه در شرايطي كه ما نيازمند در پيش گرفتن الگوي مشاركتي هستيم و مطالبات مردم بسيار گسترده و برداشت و توقع مردم از شورا در حد پارلمان است، با قانوني محدود و محدودكننده به شورا به مثابه نهادي نظارتي نگاه كرده ايم، آن هم نظارت بر دستگاه  نظارت گريزي كه به الگوي آمرانه خو گرفته است. طبيعي است كه با اين قانون و با اين طرز تلقي از شورا از ابتدا مشكلات و تناقض ها بروز كنند. پس دسته اي از مشكلات ناظر بر قانون، شكل و روح حاكم بر آن است.
دسته ديگر الگوي گزينش براي شوراها است. هيچ اشكالي ندارد كه اعضاي شورا سياسي باشند؛ اساساً يك حزب سياسي مي تواند برنامه اي براي شركت در انتخابات شوراها داشته باشد و اعضاي خود را به عضويت شوراها برساند. اشكال اساسي از آنجا ناشي مي شود كه ما درك نكنيم »شورا ماهيتاً نهادي سراسري« است. شورا يك نهاد سراسري متعلق به تمام شهروندان اعم از ساكنان شهر يا روستا است. اگر ما مسايل سياسي را وارد جريان گردش كار شورا كنيم، در واقع با اين عمل جمعيت هدف يا شهروندان را به گروه هاي مختلف تقسيم كرده ايم و روياروي هم قرار داده ايم و اين نقض غرض است و مخالف با اهداف شورا. طبيعي است شورايي كه وارد چنين جريان و گردشي شود هرگز موفق نخواهد شد.
پس ما مي توانيم از موضع سياسي حركت كنيم، سياسي باشيم و حتي كانديداي يك حزب سياسي باشيم ولي وقتي به عنوان نماينده شورا انتخاب شديم بايد فعاليت هايمان را صرفاً معطوف به آن نهاد سراسري كنيم كه براي آن برگزيده شده ايم. در اينجا ما بايد تمايلات و گرايش ها و علايق سياسي مان را موقتاً فراموش كنيم و كنار بگذاريم و براي حزبمان با انجام درست وظايف سراسري و خدمت به همه شهروندان تبليغ كنيم؛ به اين گونه خواهيم توانست نظر شهروندان را به خود و به حزبمان جلب كنيم. پس معني سياسي بودن اين نيست كه موضع و پلاتفرم حزبي را در جريان عمل شورا داخل كنيم و شهروندان را به گروه هاي روياروي تجزيه كنيم. بلكه بايد از موضع سياسي خود حركت كنيم و انتخاب شويم ولي جوابگوي تقدم هاي واقعي شهر باشيم و با انجام درست كارمان براي حزبمان و براي انتخاب شدن در دور بعدي شورا تبليغ كنيم.
بخش ديگري از مشكلات مربوط به نحوه گزينش مردم است. در دوره اول انتخابات شوراها مردم به گونه اي احساساتي و واكنشي نمايندگان را برگزيدند. اگر به اسامي برخي از نامزد ها دقت كنيم، مي بينيم كه مردم آنها را به واسطه ظلمي كه به ايشان يا به نزديكانشان شده بود برگزيدند و اين نشان مي دهد كه فرآيند گزينش، فرآيندي عقلاني نبود. در صورتيكه در جامعه مدني، انتخاب افراد براي نهادهاي مدني بايد طي يك فرآيند عقلاني صورت بگيرد؛ يعني بايد ببينيم و بسنجيم كه اين شخص يا گروه يا برنامه براي به عهده گرفتن وظايفي كه در شورا وجود دارد توانا هست يا خير. رسيدن به اين تصميم و گزينش عقلاني نيز مستلزم آموزش دايمي مردم و برنامه جامع آگاه سازي است كه هيچ گاه صورت تحقق نيافت و مردم با شور و شوق و صرفاً در قالب يك جنبش اجتماعي فراگير دست به انتخاب نامزد ها براي نهاد هاي مدني محلي زدند. بنابراين، بخشي از انتقاد هم متوجه نوع و نحوه انتخاب كردن مردم است.
گذشته از اينها بايد به نحوه شكل گيري، ساختار و مديريت شورا نيز توجه كنيم. متاسفانه اعضاي منتخب، چون با ماهيت كار شورايي آشنا نبودند، قبل از هر كار ديگري حداقل در شهرهاي بزرگ و به ويژه درتهران شورا را همچون نهادي بوروكراتيك سازمان دادند و به فكر تهيه و تدارك يك الگوي بوروكراتيك برآمدند و متعاقب آن به چارت، سازمان، ساختمان، ميز، صندلي، راننده و ... پرداختند. آنها دراين كار از الگوي بوروكراتيك حاكم بر شهرداري تبعيت كردند كه خود در مظان انتقادات بسيار است. لذا اتفاقي كه افتاد اين چنين بود: سازماني كه بايد مشاركت محور و منعطف باشد،  نوآور و كم هزينه باشد، از كار داوطلبانه مردمي حداكثر استفاده را ببرد، مردم را براي انجام كارهاي خودشان بسيج كند، كمك كند تا تشكل هاي فرودستي در سطح خرد محله اي و ناحيه اي شكل بگيرند تا مردم خود وظايف را برعهده بگيرند و كارهايشان را خود داوطلبانه انجام بدهند و از ايجاد نظام هاي سلسله مراتبي كه ضد الگوي مديريت مشاركت است، پرهيز كند، دقيقاً برعكس شكل داده شد. اين نهاد درست در نقطه مقابل، درگير يك نظام سلسله - مراتبي، رئيس- مرئوسي، بالا- پاييني و كهتري و مهتري با يك سازمان عريض و طويل و غرق در مناسبات و روابط غيرجمعي و فردي شد. بنابراين چنين نهادي كه بايد مشاركت محور باشد به ضد خود بدل مي شود و كاركرد نخواهد داشت يا دچار سوء كاركرد مي شود.
از طرف ديگر، باز هم بايد به وجه ديگري از روانشناسي جامعه ايران اشاره كنيم. بارها گفته ايم و گفته اند كه در درون هريك از ما يك »آمر قدر قدرت« نهفته است. الگوهاي مشاركتي هم كه ما در جامعه خود و در گذشته تاريخي مان داشته ايم، هرگز به معني فني و تخصصي كلمه مشاركت نبوده است. در الگوهاي آمرانه حاكم بر جامعه ايران، مشاركت با بيگاري خلط شده است؛ مثلاً لايروبي قنات را مشاركت فرض كرده ايم يا همكاري هاي اجباري لحظات آخر را كه چاره اي و امكاني براي گريز از آن نبوده است، مشاركت گرفته ايم. اينها مشاركت نيست. مشاركت مستلزم يك فرايند تصميم گيري انساني و عقلاني است. نكته مهم ديگر اين است كه ما مشاركت در جامعه مدني و نهادهاي جامعه مدني و مشاركتي را امري ايثارگرانه فرض مي كنيم. حال آنكه جامعه مدني عرصه بروز تمايلات و خواسته ها و نيازهاي بسيار فردگرايانه است كه در آن افراد عقلاني به صورت عقلاني تصميم مي گيرند كه آن نيازها و تمايلات را به صورت جمعي ارضا و برآورده كنند. عرصه مشاركت و فعاليت هاي مدني به هيچ وجه عرصه ايثارگري ها و فداكاري هاي غيرعقلاني نيست. تلقي ما از نهادهاي مدني و مشاركتي به مثابه عرصه هاي ايثارگري، اصولاً بسيار احساسي و غيرعقلاني بوده است.
پس اين تمايل ما به آمر بودن هم در واقع سببي است براي عمل كردن به ضد شيوه هاي فعاليت مشاركتي، من براساس مطالعاتم به طور قاطع مي گويم كه ميزان نقار، خصومت و دشمني در بين اعضاي شوراها در شهرهاي بزرگ باورنكردني بوده است و اكثر شوراهاي شهرهاي بزرگ دچار آن بوده اند. حال در بعضي - مثل شوراي شهر تهران- علني شده و در بعضي ديگر نشده است و البته اين امر لطمه بزرگي به اصل مشاركت و شورا زده است كه ممكن است جبران آن به اين آساني ها ميسر نباشد.
گذشته از شوراهاي روستاها كه آنها را به امان خدا رها كرديم، آثار بسيار مثبت شان را ناديده گرفتيم و ارج نگذاشتيم و امكانات لازم را در اختيارشان قرار نداديم، هرچه از شهرهاي بزرگتر و پرمسئله و سياسي به سمت شهرهاي متوسط و كوچك مي رويم، مي بينيم كه روابط روياروي است و با اينكه الگوهاي مشاركت سنتي است، موفقيت اين شوراها بسيار بيشتر است. ما نمونه هاي بسيار زيادي را مي توانيم برشماريم كه شهرها شوراهاي بسيار موفقي داشته اند، به نحوي كه من در مجموع موفقيت شوراها در سراسر ايران را بين ۳۰ تا ۴۰ درصد ارزيابي مي كنم و با توجه به شرايط جامعه ما كه چند هزار سال در سيطره آمريت بوده و الگوي غالب بر آن الگوي آمرانه بوده است، اين را يك معجزه مي دانم نه شكست. ما به هيچ وجه نبايد شوراها را رها كنيم، به هيچ وجه نبايد آنها را كنار بگذاريم. بايد روش هايمان را تصحيح كنيم و اشكالات را رفع كنيم. به ويژه بايد نحوه گزينش مان را اصلاح كنيم. نبايد به هيچ وجه اين نهاد كه متعلق به خود مردم است و همانطور كه گفتيم در آينده تنها راه رفع و حل بحران هاي اجتماعي ماست، از بين رود. چرا كه نابودي آن به ضرر نسل هاي آينده جامعه ماست.
الگوي مناسب براي شوراهاي ما چه بايد باشد
مشكل فعلي ما در مورد شوراها اين است كه شوراها را به عنوان نهادي نظارتي و نظارتگر تعريف كرديم، حال آنكه نياز جامعه فعلي ما داشتن شوراي نظارت كننده صرف نيست. جامعه ما نيازمند اين بوده و هست كه از طريق شوراها و به واسطه شوراها منابع مردمي را بسيج كند، لذا ما بايد به شوراها اجازه مي داديم خارج از منابع دولتي، منابع مردمي را تعيين و تعريف و شناسايي و بسيج كنند و تسهيلات قانوني اي را ايجاد كنند تا مردم خود بتوانند طرح هايي را به اجرا گذارند. در واقع ما بايد ببينيم با توجه به ضرورت ها و الزامات زمانه ما چه الگويي از شورا را بايد برگزينيم. ما يا بايد شورا را به مثابه نهادي تقنيني تعريف كنيم، يا بايد آن را نهادي نظارتي تعريف كنيم يا نهادي اجرايي. در بسياري از جوامع شورا پارلماني محلي است. در صورت پذيرش اين الگو، بايد تعداد اعضاي شورا براي كلانشهري مثل تهران به مراتب بيش از تعداد فعلي باشد. پس اگر شورا را به صورت يك مجلس يا پارلمان محلي قانونگذار ببينيم، شهرداري بدنه اجرايي آن پارلمان محلي خواهد شد. الگوهايي هم وجود دارد كه در آنها شوراها خود نهادهايي اجرايي اند و وظايف اجرايي را به عهده مي گيرند. ما برحسب نياز الگوها، شورا را تعريف نكرده ايم و الگويي را كه انتخاب كرديم الگوي نظارتي بود. در واقع مثل اين است كه دست  و پاي شناگري را ببنديم و او را در اقيانوس پرمسئله اي بيندازيم و از او بخواهيم كه شنا هم بكند و از موانع و مشكلات هم رد شود و مردم را هم با خود به ساحل نجات برساند- كه البته امكان پذير نيست.
در مورد شرايط خاص ايران، يك نكته اين است كه چه نگرشي به روند تعميق مشاركت هاي مردم و مردمي شدن وجود دارد- اين گفته در مورد احزاب هم مصداق پيدا مي كند. سؤال اين است كه از واگذاري امور به مردم تا چه اندازه هراس وجود دارد. اين هراس و تبعات آن دامنگير شوراها هم شد و لطمه سنگيني به آنها زد. راه حل اين بود كه ما نهادهاي فرودست شورا را تعيين و تعريف مي كرديم، يعني شوراي پانزده نفره تهران بايد خود را در پانصد شوراي محله اي و خردمحله اي تكثير مي كرد. من خود از دو سال پيش از انتخابات شوراها درگير مسئله شوراها بودم و به بسياري شهرهاي ايران رفتم و نيازها را بررسي و جمع بندي كردم و در نتيجه آن مطالعات بود كه طرح »شوراياري« را تعريف كردم. ايده اصلي طرح شوراياري اين بود كه در هر مرحله، شوراي محله انتخاب شود و اين شوراي محله اي موظف به تعريف و تشكيل گروه هاي كار محله اي باشد - مثل »گروه يا ا...« براي حوادث غيرمترقبه، »گروه ديده بان محله « براي تامين امنيت محله اي، »گروه النظافت من الايمان«، »گروه زيباسازي محله«، »گروه توانمندسازي زنان خانه دار«، »گروه ايجاد مشاغل براي جوانان«، »گروه تعاوني هاي چندمنظوره« و... در آن صورت شوراي شهر تبديل به ستادي مي شود براي تنظيم و تسهيل فعاليت هاي صدها شوراي مستقل در محدوده محله كه روابط در آن روياروي است، افراد يكديگر را مي شناسند و از كار هم خبر دارند، توان افراد مشخص است، سابقه افراد مشخص است و... اگر اين مجموعه خود را تكثير مي كرد و قانون هم به آن اجازه مي داد، مي توانست براساس منابع محلي و منابعي كه از خارج در اختيار محله قرار مي گيرد كارهاي خود را تنظيم كند. فرض كنيد امروز در بخش خدمات شهري شهر تهران، ۱۰۰ ميليارد تومان هزينه مي شود. در طرح شوراياري پيش بيني شده بود كه هر محله بتواند فضاهاي سبز موجودش را حفظ كند و آنها را آبياري كند، زباله محله را جمع آوري و تفكيك كند، ... و سهم خود را از آن ۱۰۰ ميليارد تومان بگيرد. البته مي توان تصور كرد كه بسياري با اين ايده مخالفت مي كنند. اما بياييد لحظه اي تصور كنيم كه اگر مي توانستيم تنها ده نمونه از چنين محله هايي راه بيندازيم چه الگويي فراروي شهرها و شهروندان ايران قرار مي گرفت و چه درسي به فرزندانمان مي آموختيم. پس شورا مي بايست منابع مردمي و محلي را فعال مي كرد، همانطور كه خيريه ها يا هيات ها عمل  مي كنند. بحث اين نيست كه خيريه يا هيات ها عمل مي كنند. بحث اين نيست كه خيريه يا هيات درست كنيم،  زيرا در قالب نهاد مدني و براي مشاركت مدني هيات ها كاركرد ندارند، اما مي شد از روش هاي آنها درس گرفت و از سابقه آنها غفلت نكرد.
پس شورا بايد خود را تكثير مي كرد و ستادي براي هماهنگي به وجود مي آورد، امكاناتي را كه مي توانست از دستگاه هاي دولتي بگيرد، مي گرفت و وظايفي را به شهروندان محول مي كرد. در اين صورت بار دولت كم مي شد، مردم مشاركت مي كردند و... اما پيش شرط تحقق همه اين ايده ها، ميزان اعتقاد ما به دخالت مردم در امور و سرنوشت شان است. متاسفانه ديديم كه چه به سر طرح شوراياري آمد. بسياري از افراد انتخاب شده در محلات براي شوراياري سخت گلايه مندند و خود را ناتوان از انجام كار مي يابند. خطري كه ناتمام ماندن اين طرح دارد، آن است كه ممكن است افراد انتخاب شده در محلات به گروه هاي ذي نفوذ محله اي و شهري تبديل شوند.
باري، مسئله اين است كه ما تا چه حد قادر و مايليم مشاركت مردم را جلب كنيم كه آن همه مستلزم آموزش غيرمستقيم و دايمي است. من حتي معتقدم كه ما بايد در رسانه ملي مان يك شبكه را تنها به آموزش مشاركت اختصاص دهيم.

سفر به كرانه هاي جيحون
/ نويسنده: رابرت بايرون، مترجم: لي لا سازگار/چاپ اول / جلد زركوب گالينگور / ناشر: انتشارات سخن
رابرت بايرون نويسنده كتاب حاضر نوه لرد بايرون شاعر و از نخباي قرن پيش است كه در سال ۱۹۳۳ همراه با كريستوفر سايكس پسر سر پرسي سايكس، مستشرق انگليسي، عزم سفر به ايران و افغانستان مي كند تا به روياي خود در مورد ديدار از كرانه هاي جيحون و آثار تاريخي اطراف آن جامه عمل بپوشاند. هر دو نفر از دانشجويان فرهنگ اسلامي دانشگاه آكسفورد بودند كه درس و دانشگاه را نيمه كاره رها كردند و به سير آفاق پرداختند. در اين سفر بايرون و كريستوفر از ايتاليا راه افتادند و پس از قبرس، فلسطين، سوريه و عراق به ايران رسيدن.
در اين سفر نامه بايرون به توصيف چند جنبه از ديده هايش تاكيد دارد. يكي همان وجوه مشخصه معماري اسلامي است كه با استادي و گاهي با به كار گرفتن واژه هايي بسيار تخصصي جزييات را براي ما مجسم مي كند. يكي شرح وضع اجتماعي آن دوره است و برداشت هايش از استبداد دو شيوه حكومت رضا شاهي و بعد كه به افغانستان مي رود مقايسه اين وضع با اوضاع سياسي و اجتماع افغانستان آن روزگار، يكي هم وصف طبيعت است كه از شيفتگي وي به مناظر طبيعي سرچشمه مي گيرد و در اينجا است كه به ظرافت نقاشي ماهر و چيده دست كوه ، دشت، درخت و گل را با انواع و اقسام سايه روشن ها و رنگ ها براي ما ترسيم مي كند.
هر كس سفرنامه هاي دهه سي را مطالعه مي كند, سرانجام به اين نتيجه مي رسد كه سفر به كرانه هاي جيحون بايرون يك شاهكار است. بايرون در مورد ايران بصيرت بيشتري دارد. وقتي سفر به كرانه هاي جيحون را مي خوانيد به اين نتيجه مي رسيد كه فلات ايران »محل آرامي« است.
اين سفرنامه در پنج بخش تنظيم گرديده و از ديگر مزاياي اين كتاب داشتن عكس ها و تصاوير تاريخي كه توسط نويسنده تهيه و ضميمه گرديده است.

جامعه
ادبيات
ايران
رسانه
زمين
شهر
عكس
ورزش
هنر
صفحه آخر
|  ادبيات  |  ايران  |  جامعه  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |  عكس  |  ورزش  |
|  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |