يكشنبه ۶ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۷۹- Sep, 28, 2003
سلطه فراگير - بخش پاياني
حاصل جمع مضاعف
زير ذره بين
رقابت بين كشورهاي اروپايي و آمريكا رقابت در چارچوب اقتصاد واحد، سياست واحد و فرهنگ واحد است. بنابراين اگر آمريكايي ها پيروز شدند، به اين مفهوم نيست كه اروپايي ها شكست خورده اند، بلكه به اين مفهوم است كه سرمايه داري تشديد شده و پيروزي مضاعف حاصل شده. بنابراين هر دو، بهره مي برند اما ميزان و تناسب بهره ها تفاوت دارد.
011942.jpg
عكس از : مسعود خامسي پور
گفت وگو از: غلامرضا كمالي رهبر - ايمان حسين قزل اياق

اشاره: در بخش پيشين گفت وگو با دكتر حسين دهشيار فرايند شكل گيري هژموني آمريكا و دلايل اين هژموني و همچنين جايگاه سازمان ملل و ديگر كشورها در اين ساخت هژمونيك مورد بحث قرار گرفت. در بخش پاياني اين گفت وگو شرايط تحديد هژموني آمريكا و تأثير انتخابات آتي رياست جمهوري اين كشور بر سياست خارجي آمريكا مورد پرسش قرار گرفته اند كه از نظر مي گذرد.
گروه انديشه
* حال آيا اين هژموني به نظر شما دائمي است و اگر دائمي نمي باشد شرايط تحديد آن چگونه است؟
- از نظر سياسي آمريكا در موقعيتي است كه ساختارهايش بيشترين كارايي را نشان مي دهد. ساختارهاي سياسي در آمريكا به گونه اي تعريف شده و شكل گرفته است كه افراد كمترين تأثير را در عملكرد اين ساختارها دارند. به طور مثال در رقابت فشرده انتخاباتي رياست جمهوري، رقيب جورج بوش پس از پذيرفتن شكست، هيچ گونه سعي در تضعيف دولت پيروز انجام نمي دهدو بايد گفت كه نخبگان در ساختار سياسي اين كشور تا حدي تنيده هستند كه به خاطر حفظ آن ساختار، حاضرند از منافع خودشان بگذرند.
از لحاظ نظامي چيزي در حدود ۴۰۰ ميليارد دلار بودجه نظامي آمريكاست. يعني بودجه نظامي آمريكا بيش از مجموع بودجه نظامي كشورهايي از قبيل ژاپن، آلمان، فرانسه، انگلستان، ايتاليا، چين و روسيه مي باشد كه اين خود بيانگر آن است كه آمريكا داراي بزرگترين قدرت نظامي جهان مي باشد.
از لحاظ فرهنگي آمريكا هم قدرت فراواني دارد. در كشوري مثل آمريكا بيش از ده هزار ايستگاه راديويي وجود دارد (۵ هزار FM ۵، هزار AM) در كشور آمريكا، ۱۴۵۰۰ عنوان روزنامه منتشر مي شود. در سال، بيش از ۲۲ ميليارد دلار كتاب در كتاب فروشي ها فروخته مي شود. همچنين با وجود شبكه هاي تلويزيوني سي . ان . ان ،فوكس نيوز و نشرياتي چون نيويورك تايمز، واشنگتن پست- تايمز، تمام مسائل دنيا از زاويه ديد آمريكايي، مورد بررسي قرار مي گيرد و با توجه به گستردگي و نفوذ اين شبكه هاي اطلاع رساني در دنيا، مسائل و تحليل هاي جهاني هم از زاويه ديد آمريكائيها بيان مي شود. از نظر اقتصادي هم كشور آمريكا قدرت اول دنيا را دارد. توليد ناخالص ملي آمريكا در حدود يازده تريليون دلار مي باشدو در مقابل، چين كه لقب غول در حال برخاستن را به آن داده اند، فقط دو تريليون دلار توليد ناخالص ملي دارد.
چين يك ونيم ميليارد نفر جمعيت دارد كه ۷۰% آن در روستاها زندگي مي كنند و درآمد سرانه مردم چين ۹۰۰ دلار در سال است و اين در حالي است كه خط فقر در آمريكا براي هر فرد ۱۰۰۰ دلار است و به اين ترتيب حتي اگر چين با اين سرعت بي سابقه رشد كند، در سال ۲۰۲۰ هم به آمريكا نمي رسد.
بنابراين همه ابعاد سياسي، نظامي، فرهنگي و اقتصادي آمريكا نشان دهنده تفوق آمريكاست.
ولي مهمترين دليل هژموني آمريكا در مسائل فرهنگي است و آمريكائيها قدرت تعيين كننده اي در نهادهاي بين المللي دارند. قدرت آنها ناشي از قدرت سخت افزاري و نظامي نيست، بلكه ناشي از قدرت نرم افزاري است. يعني آمريكا توانسته ارزشها و الگوهاي رفتاري خود را به راحتي به سازمانها و نهادهاي بين المللي تحميل كند.
همچنين به لحاظ علمي نيز آمريكا در يكصد سال اخير قدرت علمي برتر جهان بوده است. درحالي كه در جوامع جهان سوم اين مورد نمود روشني نداشته و اين خود يكي از علل عقب ماندگي اين كشورهاست. به طور كلي بايد گفت ايجاد تفكر و انديشه سياسي در اين كشورها به دليل فقدان تفكر انتقادي دچار اخلال شده است و اگر هم توليدي وجود داشته براساس الگوهاي غربي بوده است.
پس اينكه مي گوئيم آمريكا قدرت هژمونيك دارد، منظور قدرت نظامي نيست، بلكه قدرتي است كه باعث مي شود ديگر كشورها به طرف آمريكا بروند، قدرتي كه از حق انتخاب ناشي مي شودواينكه شما براي رسيدن به اهداف خود با گزينه هاي متفاوتي مواجه باشيد.
* آقاي دكتر ! تأثير انتخابات آينده ايالات متحده را بر استراتژي سياست خارجي آن كشور چگونه بررسي مي كنيد؟
- جداي از اينكه چه كسي در انتخابات پيروز شود بايد اين نكته را يادآور شوم كه رؤساي جمهوري در آمريكا فقط روش ها و اولويت ها را تعيين مي كنند و تعريف كلان منافع ملي قبلاً انجام شده است و آن عبارت است از اشاعه سرمايه داري ،ليبراليسم و گسترش سازمانها و نهادهاي بين المللي و هدف، ايجاد يك نظم ليبرال در جهان است. بنابراين تعريف كلان منافع ملي آمريكا درجهت كسب اين اهداف است و تمام رهبران آمريكا جداي از اينكه درچه حزبي هستند، در اين چارچوب حركت مي كنند. فرق بين بوش و كلينتون اولويتها و روشها بوده است و هر دو معتقدند كه آزادي آمريكايي، سرمايه  داري آمريكايي ودموكراسي آمريكايي تنها راه كسب منافع ملي است و رئيس جمهور بعدي آمريكا همان كاري را خواهد كرد كه قبلي ها كردند. يعني اشاعه سرمايه داري، ليبراليسم، ارزشها و نهادهاي بين المللي و ايجاد يك نظم ليبرال در جهان، بنابراين نبايد انتظار داشت كه رئيس جمهور بعدي در آمريكا براي جهان سوم كاري انجام دهد.
* حال برمي گرديم به بحث ۱۱ سپتامبر، سؤالي كه وجود دارد ماهيت نظام بين الملل و نظام حاكم بر جهان است كه قبل از ۱۱ سپتامبر اين نظام و ماهيت آن مبتني بر چه معيارهايي بوده و بعداز آن بر اساس چه معيارهايي تعريف شده است و آيا آمريكا حاضر مي شود كشورهاي اروپايي، كشورهاي آسياي جنوب شرقي، روسيه، چين، هند و غيره را در تعريف اين ماهيت مشاركت دهد؟
- از دهه ۱۹۹۰ ما شاهد سقوط تدريجي اتحاد جماهير شوروي هستيم . يعني شاخصهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي در اين كشور به تدريج در حال نزول هستند. درعين حال در همان زمان، در غرب اين شاخصها به تدريج در حال پيشرفت و ترقي بودند. زيرا در اين دهه تحولات تكنولوژيكي در غرب درحال ظهور بود و بهره وري اقتصادي در غرب از نتايج همين تحولات تكنولوژي است.
تحولات سياسي نيز به همين نحوبود. يعني در آن دوران مردم خواهان شفاف سازي حكومتها مي شوند و از حكومت پاسخگويي بيشتري را مي طلبند. ولي در همان زمان در شرق شاهد نزول اين شاخصها هستيم. به طور كلي بايد بگوئيم اين هژموني و اين نظمي كه در حال حاضر شاهد هستيم با نظمي كه تا پيش از سال ۱۹۸۹ حاكم بوده، متفاوت است. ولي بايد اشاره كنم كه اين نظم و هژموني امروز به وجود نيامده و ريشه و پايه آن ، در تحولات ۱۹۷۰ مي باشد كه اين تحولات با ظهور رونالد ريگان تشديد گرديد و سقوط ديوار برلين نيز در ۱۹۸۹ كاملاً نشان دهنده اين بود كه نظام متفاوت بين المللي دردنيا در حال شكل گيري است و ويژگي هر نظام در نحوه توزيع قدرت درآن مي باشد.
در نظام دوقطبي توزيع قدرت طوري بود كه آمريكا و شوروي قدرت فائقه بودند ولي از ۱۹۸۹ به بعد توزيع قدرت و الگوهاي قدرت به هم مي خورد كه در آن بيشترين ميزان قدرت به دست آمريكا مي افتد. اما در اين سالها يعني دهه ۱۹۹۰ به بعد هنوز اين نظام نهادينه نشده و تعريف كاملي از آن صورت نگرفته است. بنابراين اگر نظمي بخواهد به وجود بيايد، بايد يك دشمن خارجي اين نظم را تهديد كند، تا اين نظم در مقابله با آن دشمن خارجي بتواند خود را توجيه كند. بنابراين حمله ۱۱ سپتامبر توجيه و تعريف آمريكا را از نظم جديد جهاني، كه نظم هژمونيك است امكان پذير ساخت. به عبارت ديگر آمريكايي ها به دنبال توجيهي بودند براي رفتارهاي متفاوتشان در صحنه جهاني بودند. يعني به جاي استراتژي سد نفوذ شوروي در دهه ۹۰ لازم بود كه يك استراتژي جديدي تعريف شود. اما اين استراتژي جديد بايد يك چارچوبي مي داشت. پس اول لازم بود تا آمريكا منافع خود را تعريف كرده و براساس آن دشمني براي خود را تعريف كند. اين در حالي بودكه در اين مقطع دشمني وجود نداشت و دقيقاً در اين زمان بن لادن اين توجيه را براي آمريكا فراهم ساخت. بن لادن با رفتار خود اين امكان را براي آمريكا به وجود آورد تا استراتژي جديد خود را در صحنه جهاني به مردم دنيا بقبولاند و در اين زمان بود كه مبارزه و سد نفوذ تروريسم، جايگزين سد نفوذ شوروي شد.
اما هدف هر دو استراتژي يكي است و آن هم كنترل جهان و ايجاد نظم ليبرال آمريكايي مي باشد. در دوران جنگ سرد در توجيه اين هدف مبارزه با كمونيسم مطرح بود، تا مردم را در داخل وخارج بسيج كند و افكار عمومي جهان را براي مبارزه با كمونيسم آماده كند. اما بعداز ۱۹۹۰ و سقوط كمونيسم آمريكا هيچ توجيهي براي افزايش بودجه نظامي  و حضور درمناطق استراتژيك جهان نداشت. و مردم آمريكا خواهان اين بودند كه هزينه هاي نظامي آمريكا در داخل خود آمريكا صرف شود و موجبات رفاه مردم آمريكا را فراهم آوردو مبارزه با تروريسم بهانه اي شد براي توجيه افكار عمومي داخلي آمريكا براي افزايش بودجه نظامي اين كشور .
* حال به نظر جنابعالي آمريكا براي ادامه حضور خود در منطقه چه توجيهي خواهد داشت؟
- آمريكا تا قبل از اين هيچ  گونه توجيهي براي حضور در افغانستان نداشت يعني اين حضور خارج از حوزه نفوذ و حوزه امنيتي آمريكا بود و بن لادن اين فرصت تاريخي را براي آمريكا فراهم كرد براي اولين بار در تاريخ سياسي خود وارد مناطق (افغانستان - عراق) شود كه قبل از آن هيچ گونه منافعي در آن نداشته است عراقي كه داراي دومين ذخيره نفت در جهان، موقعيت استراتژيك، جمعيت فعال، بازار گسترده و نقش قاطع در جهان عرب است.
در حال حاضر آمريكا با رويكردي جديد مبتني بر دفاع از حقوق بشر، ترويج دموكراسي، مبارزه با تروريسم و مبارزه با گسترش سلاحهاي كشتار جمعي به دنبال تثبيت حضور خود در آسياي مركزي و منطقه خليج فارس است.
بنابراين آمريكا از حضور در عراق قصد تضعيف اوپك را دارد تا نفوذ خود را به كشورهاي عربي گسترش دهد و اسرائيل را از يك دشمن جدي به نام حزب بعث و صدام رها كند، كه البته به اهداف خود تا حدودي دست پيدا كرده و كشورهاي مخالف با خود را در منطقه تحت فشار قرار داده است و اينها همه به يمن عمل بن لادن و استفاده به موقع آمريكاييها انجام شده است. آمريكا با حضور در افغانستان به دنبال منابع نفت و گاز جنوب روسيه است.
* با توجه به مطالب مطرح شده تحليل جناب عالي از آينده حضور آمريكا در منطقه چه خواهد بود؟
- حضور آمريكا محققاً به گونه اي خواهد بود كه منافع كشورهاي ديگر را هم دربرگيرد و آمريكايي ها با اين توجيه در منطقه باقي خواهند ماند كه تنها آمريكاست كه مي تواند امكان رشد سرمايه داري، ليبراليسم، آزادي و دموكراسي را در منطقه فراهم آورد و تأمين امنيت منطقه كه در عين حال تأمين سرمايه ها و منافع كشورهاي اروپايي، ژاپن، روسيه و ... نيز هست تنها از آمريكا ساخته است. چون آمريكا خود را دشمن شماره يك تروريسم،  نقض حقوق بشر و بنيادگرايي مي داند و سعي دارد اين باور را القا كند كه اگر آمريكا نباشد منافع كشورهاي مزبور با خطر جدي مواجه خواهد شد.
اما در اين شرايط كاري كه آمريكاييها بايد بكنند اين است كه نقش بيشتري به سازمانهاي بين المللي و كشورهاي ديگر بدهند كه به نظر مي رسد به تدريج اين كار را خواهند كرد، چون منطق قدرت ايجاب مي كند كه يك كشور در حالي كه به دنبال منافع خود مي باشد منافع طبيعي كشورهاي ديگر را هم در نظر بگيرد. بنابراين دركره شمالي مي بينيم كه توجه به منافع كشورهاي برتر نظام بين الملل كه منافع طبيعي در كره شمالي دارند را در نظر مي گيرند.
بنابراين درك مي كند كه چين منافع تاريخي در كره دارد. روسيه نيز داراي منافع استراتژيك در كره شمالي مي باشد، همچنين ژاپن منافع امنيتي در كره شمالي دارد، به همين دليل آنها را دعوت مي كند تا در تصميم گيريها در مورد آينده اين كشور حضور داشته باشند.
اما از سوي ديگردر عراق سياست يك جانبه گرايي را اعمال كرد و اگر با فرانسه و آلمان در مسأله عراق به جاي همكاري به رقابت پرداخت به اين دليل بود كه مطمئن بود، مي تواند اين دو را از صحنه خارج كند و در عين حال با پيامدهاي آنچناني هم مواجه نشود.
* با توجه به رقابت آلمان و فرانسه به عنوان مخالفين اصلي حمله به عراق كه نهايتاً  به شكست سياسي آنها منجر شد نزديكي موضع گيريهاي دو كشور آلمان و فرانسه با آمريكا در قضيه پروتكل الحاقي و فشار بر ايران مبني بر پذيرش بي قيد و شرط آن را چگونه تحليل مي كنيد. به نظر جنابعالي چه تغييراتي در ارتباط با مواضع كشورهاي اروپايي با برنامه هاي آمريكا ايجاد شده است و آيا اين تعامل در آينده نيز ادامه خواهد داشت يا خير؟
- كشورها جدا از اين كه در چه منطقه جغرافيايي قرار گرفته اند، با توجه به موقعيتشان در راه رسيدن به منافعشان اقدام مي كنند و اصل اول براي هر كشوري رسيدن به اين منافع است، به عبارتي استراتژي زماني تنظيم مي شود كه اهداف و منافع يك كشور مشخص شده باشند و استراتژي است كه تعيين مي كند كه چه روشهايي براي رسيدن به آن اهداف بايد اتخاذ گردد. به طور كلي بايد گفت كه استراتژي آمريكا و كشورهاي اروپايي يكسان است. يعني اهداف يكساني را دنبال مي كنند و هدفشان هم اين است كه بيشترين استفاده را از منابعي كه در جهان وجود دارد با كمترين هزينه در اختيار بگيرند و نقش تعيين كننده و قاطع در سازمانهاي بين المللي داشته باشند و از نفوذ سياسي در جهان برخوردار گردند. بنابراين كشورهاي غربي كاملاً داراي استراتژي يكسان هستند. اما منافع منطقه اي اين كشورها در بعضي از مسائل با هم اختلاف تاكتيكي و روشي پيدا مي كنند. اگر مي بينيد كه آلمان و فرانسه با حمله به عراق مخالفت كردند بر سر كسب منافع حداكثر در عراق بود در صورتي كه در مورد بركناري صدام اختلاف چنداني بين آنها و آمريكا وجود نداشت اختلافات به ميزان سهم گيري از عراق برمي گشت و آمريكايي ها نيز با توجه به موقعيت جهاني خود حاضر نبودند با سهمي كه اروپايي ها مي خواستند موافقت كنند.
آمريكايي ها با توجه به موقعيتي كه داشتند حق خود مي دانستند كه ميزان سهم خود را، خود تعيين كنند.
درعين حال اين نوع از رقابت از نوع رقابت با حاصل جمع جبري مضاعف است و اين در حالي است كه رقابت آمريكا و اتحاد جماهير شوروي يك رقابت ايدئولوژيك بود و كمونيسم در برابر سرمايه داري قرار مي گرفت، رقابت از نوع حاصل جمع جبري صفر بود، به نحوي كه پيروزي يك طرف به مثابه شكست طرف ديگر بود.
اما رقابت بين كشورهاي اروپايي و آمريكا رقابت در چارچوب اقتصاد واحد، سياست واحد و فرهنگ واحد است. بنابراين اگر آمريكايي ها پيروز شدند، به اين مفهوم نيست كه اروپايي ها شكست خورده اند، بلكه به اين مفهوم است كه سرمايه داري تشديد شده و پيروزي مضاعف حاصل شده. بنابراين هر دو، بهره مي برند، اما ميزان و تناسب بهره ها تفاوت دارد. در حاصل جمع جبري صفر يك طرف بازنده است. ولي در حاصل جمع جبري مضاعف يك طرف بيشتر مي برد، اين رقابت در حقيقت بين اعضاء يك خانواده است.
بنابراين بايد درك كنيم كه اروپايي ها و آمريكايي ها دنيا را يكسان تعريف مي كنند. ولي كشورهايي كه در آسيا و آفريقا هستند،  حوادث جهان را از زاويه غير غربي مي بينند. پس اين انتظار كه فرانسه،  آلمان يا كشورهاي ديگر اروپايي از منافع آنها حمايت كنند، اشتباهي بزرگ است.
حوادث اخير در منطقه خاورميانه نيز نشان مي دهد كه كشورهاي اروپايي به تنهايي يا در قالب اتحاديه اروپا هيچگاه در مبارزه با تروريسم و منع گسترش سلاحهاي كشتارجمعي، آمريكا را رها نكرده اند، زيرا صحبت از قدرت است و هدف هر كشور نيز اشاعه قدرت،  تثبيت و تفوق آن است.
* شرايط بين المللي قبل و بعد از انتخابات رياست جمهوري آمريكا و پيروزي محافظه كاران چه تفاوتي با هم داشتند و به قدرت رسيدن غيرمنتظره دست راستي ها در كشورهاي اروپايي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- در فرانسه كه زادگاه سوسياليسم اروپايي است، ژوسپن سوسياليست براي اولين بار به يك كانديداي راست افراطي به  نام لوپن مي بازد و اين خود توصيف كننده اين است كه از اين واقعيت نبايد غافل بود، كه وضعيت دنيا عوض شده است. در فرانسه در بطن شعارهاي برابري، برادري و آزادي كه انقلاب فرانسه خيلي به آن افتخار مي كند، يك راست افراطي، موفق مي شود كه آقاي ژوسپن، سمبل سوسياليسم فرانسه را از صحنه بيرون كند.
پس به  تدريج شاهد هستيم كه گروههاي چپي قدرت خود را از دست مي دهند و گروههاي ديگر كه غيرچپي، غيركمونيست و غيرسوسياليست هستند، قدرت را به دست مي گيرند. چون فضاي فكري و ارزشي دنيا، امروزه يك فضاي فكري و ارزشي متفاوت با گذشته است.
بنابراين شاهد اوج گرفتن ارزشهاي محافظه كار سرمايه داري و ارزشهاي ضدچپي در غرب و كشورهاي غيرغربي همزمان با گسترش عقايد سرمايه داري و آزاديخواهي هستيم كه نشانه تفوق انديشه هاي سرمايه داري ليبرال است. در چنين فضايي ما شاهد يك ساختار بين المللي متفاوت خواهيم بود. اين ساختار يك ساختار دوقطبي نيست، يك ساختار هژمونيك است، يعني سلسله مراتب در آن وجود ندارد و يك نظام دايره اي است. يعني اينكه يك مركز وجود دارد كه ارزشهاي غربي و مؤلفه هاي قدرت آن را تشكيل مي دهد و هر كشوري كه از مؤلفه هاي بيشتري برخوردار باشد به مركز دايره نزديك تر است.
* منظور از اين مؤلفه هاي قدرت چيست؟
- داشتن ساختار سياسي، فرهنگ،  اقتصاد و ارزشهاي پويا.
هر كشوري كه اقتصادش پوياتر است،  بهره وري اش بيشتر است، فساد اقتصادي اش كمتر است،  توليدش بيشتر است، فرهنگ اش مولدتر و پويايي بيشتري دارد و جذاب تر است،  آن كشور به مركز قدرت نزديكتر است و آمريكا در اين دايره نزديكترين كشور به مركز است. يعني بيشتري ميزان از اين مؤلفه ها را داراست و به همين دليل اين كشور هژمون است. بقيه كشورها نيز به ترتيب با توجه به ميزاني كه از اين مؤلفه ها برخوردار هستند در اين دايره بعد از آمريكا قرار مي گيرند.
بنابراين كشورهاي آفريقايي با كمترين ميزان برخورداري از اين مؤلفه ها دورترين فاصله را از مركز دارند. تا زماني هژموني آمريكا دوام مي آورد كه اقتصاد آمريكا پويا باشد،  ارزشهاي آمريكايي در جهان ارزشهاي مطلوب باشد و در قدرت سياسي آمريكا نخبه ها و مردم به هم نزديك باشند و هر زماني اين مؤلفه ها كاهش پيدا كنند هژموني آمريكا نيز كاهش مي يابد و هر زماني كه كشور ديگري وضعيت اقتصاد خودش را بهتر كند، فرهنگ خودش را پوياتر كند و ارزشهاي خود را جهاني تر كند، هژموني آمريكا را نيز به تدريج كاهش خواهد داد. هژموني آمريكا هم از شرايط داخل آمريكا تأثير مي پذيرد و هم نيروهاي خارجي بر تعيين دوام اين هژموني تأثير مي گذارند.
بنابراين بايد گفت كه هژموني محققاً بلندمدت نخواهد بود. چون تحولات تكنولوژيكي آن قدر گسترده و وسيع هستند كه ما شاهد به هم خوردن توازن قدرت خواهيم بود.
*  حال در اين نظام هژمونيك روابط كشورها با هم بر چه اساسي تعريف مي شود و نقش و جايگاه آنها در اين نظام جديد چه مشخصه هايي خواهد داشت؟
- تنها چيزي كه مطرح است بايد واقعيت جهاني را پذيرفت و در مقابله با اين واقعيت جهاني سه كار مي توان انجام داد: يا آن را بايد پذيرفت يا آن را رد كرد و يا آن را تعديل نمود. كشورهايي مي پذيرند، كه به شكست خود اذعان داشته باشند و كشورهايي بايد آن را رد كنند كه خودشان آنقدر توانايي داشته باشند كه بهتر از آن مؤلفه هايي كه به عنوان مشخصه هاي دولت هژمون بيان كردم، ارائه كنند. بنابراين كشورهايي كه قدرت سياسي، اقتصادي و فرهنگي ندارند و نمي توانند آن مؤلفه ها را رد كنند و همچنين نمي خواهند شكست را هم بپذيرند، بايد خود را به نسبت شرائط تعديل كنند.

نگاه ديگر
جهاني شدن و آينده ملت دولت
ادريس هريسمي
شايد به جرأت بتوان گفت، يكي از عمده ترين مباحث در ارتباط با موضوع جهاني شدن بحث، تأثيرات اين فرايند بر روي ساختار و كار ويژه هاي دولتهاي ملي است. آنچه در اين ميان نظر بسياري از صاحبنظران را به خود مشغول داشته است اين است كه به نظر مي رسد در طي گسترش فرايند جهاني شدن با افزايش نقش بازيگران غيردولتي و همچنين بازيگران بين المللي، دولتهاي ملي مجبور شوند بخش عظيمي از اختيارات و كارويژه هاي خويش را به بازيگران جديد تحويل نمايند و آنها را در اقتدار خويش سهيم كنند. براي بررسي اين مطلب سعي مي كنيم با يادآوري و دسته بندي اختيارات و كاركردهاي اساسي دولتهاي محلي، آنها را در ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي دسته بندي كنيم و سپس با طرح تأثير فرايند جهاني شدن بر اين كارويژه ها به بررسي تحولات روي داده در آنها بپردازيم.
اگر بخواهيم در يك دسته بندي نسبتاً مورد وفاق كارويژه هاي سياسي- امنيتي دولتهاي ملي را فهرست نمائيم مي توانيم به موارد زير اشاره كنيم:  كارويژه اعمال حاكميت بلامنازع در چارچوب مرزهاي سياسي، كارويژه امنيتي در حوزه داخل و خارج از مرزهاي سياسي و دفاع از تماميت ارضي، كارويژه انسجام دهي و حفظ وحدت ملي، كارويژه توزيع قدرت و اجراي عدالت و كارويژه حل منازعات.
در ارتباط با بحث حاكميت يكي از اساسي ترين كارويژه ها و عناصر تشكيل دهنده دولتهاي ملي مي باشد. بحثي كه در اين زمينه مطرح مي شود اين است كه بر اثر فرايند جهاني شدن حاكميت دولتها دچار محدوديت هايي مي گردد به نحوي كه دولتهاي ملي ديگر نمي توانند مثل گذشته به وضع سياستهاي موردنظر خويش در حوزه سياست اقتصاد و فرهنگ بپردازند. هرچند دولتهاي ملي هنوز هم از لحاظ حقوقي مرجع نهايي اقتدار در قلمرو خويش محسوب مي شوند، بدين سان با گسترش فرايندهاي جهاني شدن، دولتهاي ملي ابعاد مهمي از توانايي و حاكميت خود را از دست خواهند داد و به نحو فزاينده اي با بازارهاي جهاني، سازمانهاي تجاري منطقه اي، نهادهاي سياسي بين المللي و جنبش هاي فكري جهاني روبه رو خواهند شد. طبعاً ميزان تأثير به توانايي و حاكميت كشورها و مناطق مختلف جهان متفاوت است، ولي در اصل تأثير آن ترديدي نمي توان كرد.
مشخصه اصلي قرن بيستم تكثير و ازدياد دولتهاي حاكم در اجتماع سياسي بين المللي بود. مدرنيزم براساس كشورها و به عنوان ابزاري جهت تعريف فضاي سياسي دنيا شكل گرفت. در واقع قلمروهاي سياسي اصلي ترين بازيگران عرصه بين المللي بودند اما امروزه علائم تغيير و تحول شرايط، بسيار متنوع و زيادند. در مركز ثقل اين تحولات، نقش ملت- دولتها و ارتباط آن با تحولات دوران معاصر قرار دارد، بحث اين است كه دولت ها تا چه اندازه قادرند به چالش هايي كه به طور ذاتي داراي ماهيت فراملي هستند واكنش سياسي نشان دهند.
مسائلي مانند تخريب محيط زيست، ايدز، تروريسم و موج گسترده مهاجرت در اين مجموعه قرار مي گيرند. به نظر مي رسد ما نيازمند ارائه تعريف جديدي از فضاي بومي، ملي و بين المللي درخصوص ملت دولتها هستيم. از شواهد تاريخي چنين برمي آيد كه ديگر آنها نمي توانند به عنوان تنها تعريف كننده فضاي سياست بين الملل مطرح باشند. امروزه همان گونه كه اشاره كرديم ملت- دولت در حوزه سياسي داراي چند كاركرد اختصاصي است (امنيت، عدالت، دفاع) كه به كاركردهاي حاكميت معروفند، به علاوه دولت به عنوان ماشين عظيم باز توزيع ارزشها (قدرت، ثروت و...) عمل مي كند كه مي توان آن را كاركرد همبستگي اش ناميد، ابتدا بايد اذعان كرد كه هر يك از اين كاركردها بيش از پيش براساس شايستگي هاي مخصوص اش ارزيابي شده است و خود اصطلاح كاركرد حاكميت رفته رفته مناسبتش را از دست داده است. ديگر دولت را براساس توانمنديش در دفاع از يك اجتماع انساني، در ساختن يا تحكيم هويتش قضاوت نمي كنند، بلكه آن را براساس كيفيت خدماتي كه به جامعه مي دهد ارزيابي مي كنند. اين رهيافت فايده گرايانه براي حيثيت دولت خطرناك است، زيرا آن را عاميانه كرده و با پائين آوردنش تا سطح يك دهنده خدمات مثل سايرين آن را در معرض مقايسه هايي قرار مي دهد كه لزوماً به نفعش نيستند. در طي سده نوزدهم دولت با وسعت دادن به ميدان صلاحيتش، مناسبتهاي مقايسه با كنشگران بخش خصوصي را زياد كرده است، زيرا خودش را در سطح آنها قرار داده است. كاركرد دفاع، امنيت، عدالت،  از اين به بعد پيش از آنكه بيانگر حاكميتي باشند، خدماتي هستند كه دولت به شهروندان مي دهد.
يكي ديگر از تحولاتي كه حاكميت دولتها را با چالش جدي مواجه ساخته است بحث انقلابي است كه حول تكنولوژي هاي اطلاعاتي جديد به وقوع پيوسته و موجب يك تغيير پارادايم تكنولوژيكي از تكنولوژي صنعتي به تكنولوژي اطلاعاتي گرديده است. در حالي كه تكنولوژي هاي فوق امروزه مهمترين عامل توليد،  رقابت پذيري، رشد اقتصادي و حضور در بازارهاي جهاني هستند. ليكن با قوت بخشيدن به نيروهاي مركز گريز، جهان گرا و بازيگران و فعالان متعدد ديگر، تبديل به مهمترين ابزارها به چالش مرزهاي سياسي، قلمرويي و به حاشيه راني ملت- دولت و همچنين تحليل بردن حاكميت ملي شده اند.
بديهي است كه دولت هاي ملي نمي توانند بر فرايندهايي كه به واسطه جهاني شدن از حدود اختيار و كنترلشان خارج است،  به نحوي مؤثر اعمال كنترل كنند و ارتباطات يكي از اهم اين فرايندهاست. وسايل ارتباطي امروزه اعم از وسايل مكتوب و الكترونيكي است. گسترش تكنولوژي ارتباطات چنان امكانات گسترده اي ايجاد كرده است كه اگر دولت ملي در هر حيطه و وسيله اي هم كه بخواهد اعمال كنترل كند محتواي ارتباطي از طريق وسايل ديگر منتقل و منتشر مي شود. رسانه هاي گروهي كم و بيش قابل جايگزيني هستند. گرچه تلويزيون، راديو و روزنامه پرمخاطب ترين رسانه هاي ارتباطي امروزند، اما رسانه هاي ديگري چون كتاب،  مجلات، فيلم و كامپيوتر از اهميت ارتباطي چشمگيري برخوردارند. در گذشته راديو و تلويزيون انحصارات دولتي بودند و يا توسط وزارتخانه ها يا به وسيله بنگاههاي دولتي اداره مي شدند. تنها در شمار محدودي از دموكراسي ها رسانه هاي الكترونيكي در مالكيت بخش خصوصي بود، اما اخيراً به علت عدم نظارت سراسري از دهه ۱۹۸۰ به بعد، بسياري از كشورها مالكيت و اداره ايستگاه هاي راديو و تلويزيون از جانب بخش خصوصي را مجاز دانسته اند. البته كنترل و نظارت دولتي بر رسانه هاي الكترونيكي همچنان به اشكال مختلف ادامه دارد؛ اما حوزه رسانه هاي مكتوب مدتهاست كه از كنترل دولتي خارج شده است. در گذشته نظام هاي بسته و استبدادي با خيال راحت تري مي توانستند از نشر روزنامه هاي مستقل يا مخالف خود جلوگيري كنند، اما امروزه چنين آرامش خاطري ديگر ممكن نيست. در گذشته سركوب آزادي بيان و مطبوعات دست كم در كوتاه مدت امكان پذير بود اما امروزه اين كار حتي در كوتاه مدت هم موجب برملاشدن عدم مشروعيت و بي ثباتي اساسي رژيم هاي سركوبگر مي شود، زيرا نه تنها اطلاع رساني از طريق رسانه هاي ديگر همچنان جريان مي يابد بلكه خصلت سركوبگرانه نظام سياسي نيز طبعاً برملا مي گردد. به طور خلاصه امروزه در عصرجهاني شدن، كنترل و حاكميت دولت بر وسائل ارتباطي كاهش چشمگيري يافته است و در رژيم هايي كه وسايل ارتباط جمعي در كنترل يا مالكيت دولت قرار داشت اين انحصار از ميان برداشته شده است.
در پايان بايد گفت بي ترديد مي توان پيش بيني كرد كه دولتهاي ملي داراي نقش بنياديني در دنياي چند محوري آينده خواهند بود. اما اكنون زمان آن فرا رسيده است كه آنها را صرفاً به چشم يك مولفه در كنار ساير مولفه هاي بازيگر در سياست بين الملل ببينيم.

تازه هاي كتاب
غرب شناسي
دكتر محمد توحيد فام/ مركز بازشناسي اسلام و ايران (انتشارات باز)/ چاپ اول/ ۸۰۰۰ ريال.
كتاب «غرب شناسي» شامل ۸ مقاله پيرامون موضوع غرب شناسي مي باشد كه در آن نويسندگان از زواياي مختلف به بررسي موضوع كتاب پرداخته اند. مقالات اين مجموعه عبارتند از: «در اهميت غرب شناسي»  دكتر محمد توحيد فام، «غرب شناسي و روش شناخت انديشه هاي مغرب زمين» دكتر حسن سبحاني، «كنش متقابل فلسفه ايراني- اسلامي با غرب» دكتر غلامرضا اعواني، «بينش روشنفكري در ايران» دكتر سيد علي اصغر كاظمي، «نقشه سياسي- اجتماعي غرب» دكتر هوشنگ مقتدر، «نقشه فرهنگي غرب» دكتر داوود هرميداس باوند، «رويارويي هاي ايران و غرب» دكتر سيد جواد طباطبايي، «ما و حكايت غرب شناسي»  دكتر اصغر دادبه.
اين كتاب برگرفته از سمينار «روش شناخت فرهنگ و انديشه متمدن مغرب زمين» كه در ارديبهشت سال ۱۳۷۴ در محل مركز بازشناسي اسلام و ايران برگزار گرديده، مي باشد. روش اين كتاب بر پايه مطالعه غرب بدون هيچ گونه پيشداوري مي باشد.
011944.jpg

زيمبابوه، سرزمين رازهاي جاودان
امير بهران عرب احمدي/ انتشارات مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ايران/ چاپ اول/ قيمت ۲۳۰۰۰ ريال.
در اين كتاب كه از لحاظ موضوع و معرفي كشور آفريقايي «زيمبابوه» در نوع خود شاخص محسوب مي گردد، سعي شده است تمام ويژگي  هاي كشور زيمبابوه اعم از سياسي، فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و اقتصادي مورد بررسي قرار گرفته و تصويري متفاوت و درخشان از اين كشور به خوانندگان ارائه دهد. نويسنده در بخشي از مقدمه كتاب، تأليف اين گونه آثار را اقدامي در جلب علاقه محققان به سوي مطالعه چهره واقعي قاره آفريقا و جذب آنان به سوي تحقيق بيشتر در زمينه آفريقا شناسي بيان كرده است.

فصلنامه فرهنگ انديشه
با عنوان اسلام، دولت و مشروعيت/ سال دوم/ شماره پنج/ بهار ۱۳۸۲/ ۱۵۰۰۰ ريال.
اين فصلنامه كه توسط مركز تحقيقات و توسعه علوم انساني به مدير مسئولي دكتر بهزاديان نژاد و سردبيري دكتر داود فيرحي منتشر شده است حاوي مقالاتي با عناويني چون: اجتهاد و مشروطيت، سيد علي ميرموسوي، اجتهاد و سياست در دوره مشروطه، داود فيرحي. بحران تعارض مشروعيتهاي ناپالوده در ج.ا.ا و راه برون شدن از آن، محمود شفيعي. بحران سلطه و كنترل سياسي در ايران معاصر، نجف لنكراني، آزادي و توسعه، منصور ميراحمدي. جريان اصلاح طلبي ديني در جهان اسلام، منصور ميراحمدي، مشورت و مشروعيت دموكراتيك، جوشر. آ.كوهن، ترجمه سيد علي اصغر سلطاني. عدالت و حقوق اقليتها، ديل كي مليكا، ترجمه غلامرضا غياثي، مناسبت روحانيت با دولت پهلوي، آيت قنبري؛ مي باشد.
لازم به ذكر است كه اين فصلنامه در هر شماره با عناويني خاص و با سردبير جداگانه منتشر مي شود و شماره بعدي اين فصلنامه با عنوان «جامعه و دانشگاه» به سردبيري دكتر هادي خانيكي مي باشد.
011946.jpg

حقوق بشر و خاورميانه
دكتر مهدي ذاكريان مركز پژوهشهاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه. تهران- ۱۳۸۲ قيمت:۱۵۰۰۰ ريال.
جناب دكتر در اين كتاب به اين مطلب اشاره دارند كه: خاورميانه به رغم بهره مندي ديرينه از سرمايه هاي معنوي و فكري حقوق بشر و همين طور تعامل اجتناب ناپذير با دستاوردهاي حقوق بشري ديگر مناطق دنيا، نتوانسته است فراتر از حد يك شكل، از آنها استفاده كند. به گونه اي كه اكنون موضوع رعايت حقوق بشر در خاورميانه به يك معما تبديل شده است...

حقوق بشر در هزاره جديد
دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران ‎/ قيمت: ۱۳۰۰۰ ريال.
نويسنده در اين كتاب قصد دارد به بيان اين مطلب بپردازد كه: تحولات پديد آمده در نظام بين الملل به اندازه اي سريع و روبه توسعه است كه بعضاً مجال انديشيدن را از پژوهشگران علم روابط بين الملل سلب مي كند. انفجار اطلاعاتي و دنياي ارتباطي به اندازه اي سرعت گرفته اند كه مي توان گفت سرعت دنياي ارتباطي و اطلاعاتي حتي از سرعت نور هم فزوني يافته است. تذكر اين نكته ضروري است كه نگارنده سعي نموده تا ضمن در نظر گرفتن درصدي از خطاي ناشي از تمايلات و اعتقادات فرهنگي خويش بر محتواي اين پژوهش، از قضاوتهاي يك جانبه و ارزش گذاري در مباحث مطروحه نسبت به آراء و انديشه هاي ارائه شده خودداري ورزد.

تكنولوژي، فرهنگ و رقابت پذيري
مايكل تلالي، كريس فاراندز، راجرز توتز/ ترجمه دكتر ناصر موفقيان/ انتشارات مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ايران/ چاپ اول/ ۲۳۰۰۰ ريال.
كتاب مزبور نخستين مجموعه از كتابهاي «نقش تكنولوژي در اقتصاد سياسي جهاني» است. هدف عمده اين اثر مشخص ساختن زمينه تازه اي براي تفكر در باب روابط بين المللي و همچنين گردآوري نظرات متخصصان روابط بين المللي و اقتصاد سياسي جهاني بيان شده است.
نويسندگان مطالعه اين كتاب را براي تمام كساني كه با مسائل ناشي از سياستگذاري و امور بازرگاني و توليدي نيز سر و كار دارند پيشنهاد كرده اند.
011948.jpg

چرخشهاي ايدئولوژي
دكتر محمد توحيد فام/ مركز بازشناسي اسلام و ايران (انتشارات باز)/ چاپ اول/ ۷۰۰۰ ريال.
كتاب حاضر تحت عنوان «چرخشهاي ايدئولوژي» تحقيقي جامع است كه علاوه بر آشكار كردن ساختار مفهوم ايدئولوژي، نحوه عمل و تجارب آن را در صحنه جهاني از آغاز تا به امروز و نيز دستاوردهاي آن را با ديدي نقادانه به تصوير كشيده است. در كتاب فوق بعد از بررسي مفهوم ايدئولوژي و تفاوت آن با نظريات، اعتقادات، نهضت ها و نظام هاي فكري، در ادامه برنامه هاي خاستگاه، عملكرد و انواع ايدئولوژيها بيان گرديده و در پايان نيز نظريات در خصوص پايان سياست و پايان مدرنيته مورد تحليل قرار گرفته است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |