يكشنبه ۶ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۷۹- Sep, 28, 2003
اعراب را جدي بگيريد
ديالوگ با اعراب- (بخش پاياني )
زير ذره بين
اعراب سالهاست كه درباره رژيم صدام اختلاف نظر دارند. درباره ميزان مسئوليت صدام در رنج مردم عراق بحث هاي بسيار در صفحات روزنامه هاي نخبه عرب و همچنين استوديوهاي الجزيره درگرفت. شخصيت هاي مخالف عراقي ميهمانان هميشگي اين بحث ها بودند. آنچه در همه اين بحث ها مشهود بود اين است كه تقريباً همه عرب ها به انگيزه هاي آمريكا مشكوك بودند ولي چندان هم از صدام خشنود نبودند.
الجزيره پيشرو اين شيوه جديد بود اما موفقيت آن به ظهور شبكه هاي ماهواره اي عربي منجر شده كه اخبار و گفتگوهاي سياسي پخش مي كردند. اين صحنه اكنون به صحنه اي كاملاً رقابتي تبديل شده است. شبكه MBC عربستان، LBC- الحيات لبنان، انصار حزب الله، تلويزيون ابوظبي و ديگر شبكه ها اكنون با الجزيره رقابت مي كنند. هر يك از شبكه ها تلاش مي كنند كه متفاوت باشند و در اين راه براي جذب مخاطب بيشتر به تندروي سياسي و پخش نظرات راديكال و تصاوير حيرت آور روي مي آورند.
داستان دو جنگ
011912.jpg
طرح از : فريد مرتضوي

اين رسانه هاي جديد عربي وقايع را براي مردم ترسيم مي كنند. فقدان دموكراسي موجب شده كه اين رسانه هاي خبري قدرتمندتر شوند، زيرا رقباي كمي دارند. براي جلب افكار عمومي اعراب امروز بايد بيش از توجه و تأثير بر خيابان ها و كاخ ها بر شركت كنندگان و مخاطبان اين برنامه ها متمركز شد.
به نظر مي رسد دولت بوش اين ضرورت را بعد از ۱۱ سپتامبر دريافته باشد و به همين دليل چندين نماينده به برنامه هاي الجزيره فرستاد. اما اين اشتياق اوليه در مراحل بعدي جاي خود را به نااميدي و خشم از نزديكي اين شبكه با القاعده در پوشش خبري اش و همچنين نگرش خصمانه به سياست هاي آمريكا در افغانستان و عراق داد.
فشار دولت بوش به الجزيره براي سانسور نوارهاي بن لادن موجب شد كه عرب ها شعار آزادي بيان آمريكا را تمسخر كنند.
اما ناديده گرفتن الجزيره و شبكه هاي ديگر چاره كار (آمريكا) نيست. آمريكا به جاي گريز از آنها بايد سعي كند چارچوب بحث در دنياي عرب را از طريق كار كردن روي آنها و گشودن باب يك ديالوگ واقعي تغيير دهد. انجام اين كار به چيزي بيش از فرستادن مقامات به گفتگوهاي تلويزيوني نياز دارد. زيرا حضور اين مقامات و ظاهر شدن آنها در صفحه تلويزيون تنها انديشه ها و برداشت هاي بينندگان را (درباره آمريكا) تقويت مي كند. مثلاً در يكي از برنامه هاي اخير الجزيره نظرسنجي از بينندگان درباره اين پرسش صورت مي گرفت كه «آيا آمريكا در عراق به عنوان يك قدرت امپرياليستي عمل مي كند؟» هرچه يكي از مقامات بلند پايه آمريكايي بيشتر در اين برنامه سخن مي گفت، بر تعداد كساني كه به اين پرسش پاسخ مثبت مي دادند افزوده مي شد. در پايان برنامه ۹۶ درصد از پاسخ دهندگان جواب مثبت داده بودند.
برخلاف تصور بعضي كه ممكن است فكر كنند چنين نگرشي تغييرناپذير است، چنين نيست. بعد از حملات
۱۱سپتامبر مردم كشورهاي عربي با قربانيان اين واقعه ابراز همدردي مي كردند و رسانه هاي نخبه درباره عواقب اين حمله بحث مي نمودند. يوسف القرضاوي (يكي از اسلام گراياني كه به دليل حضور در الجزيره مشهور شده است) و
۵ميانه روي ديگر با صدور فتوايي حملات تروريستي را ضد اسلام خوانده و آن  را محكوم كردند و خواستار مجازات عاملان آن شدند. اين موضوع اصلاً مورد توجه غرب قرار نگرفت. جنگ در افغانستان هم با مخالفت جهاني چنداني روبه رو نشد (اگر چه بسياري از همان ابتدا درباره ادعاهاي آمريكا درباره مسئوليت بن لادن در حملات ۱۱ سپتامبر ترديد داشتند). نقطه عطف حقيقي براي افكار عمومي اعراب اشغال دوباره خونين كرانه باختري در اوائل بهار سال ۲۰۰۲ توسط آريل شارون بود. در درگيري هاي جنين اين خشم به اوج خود رسيد. شايد كمتر اظهارنظري به اندازه سخنان جورج بوش در آن زمان، چنين عرب ها را خشمگين كرده باشد. او در اوج درگيري ها شارون را «مرد صلح» خواند. اين اظهار نظر كه بارها و بارها در رسانه هاي عربي تكرار شد به عنوان مفاد ناتواني آمريكا در درك حساسيت هاي عرب ها بايد مورد توجه قرار گيرد. موضع دولت آمريكا در آن زمان كه در داخل به دليل عدم مداخله و از سوي حاكمان عرب به دليل عدم انجام اقدام كافي به شدت مورد حمله قرار گرفت، فضاي تكان دهنده اي به وجود آورد. كالاهاي آمريكايي در سطح گسترده تحريم شدند. اين از نظر اقتصادي اهميت چنداني نداشت اما به بخشي از زندگي سياسي و فرهنگي در كشورهاي عربي تبديل شد.
شعبان عبدالرحيم از خوانندگان مصري با آواز ضدآمريكايي «حمله به عراق» به شهرت بسيار رسيد. تا پايان مارس ۲۰۰۳، بسياري از همان اسلام گراياني كه از آمريكا عليه القاعده حمايت مي  كردند از جمله قرضاوي خواستار جهاد و دفاع از عراق در برابر حمله آمريكا شدند.
سالها بود كه عراق به همراه فلسطين از نگراني هاي عرب ها به حساب مي آمد. پوشش خبري گسترده و بي وقفه عمليات روباه صحرا در سال ۱۹۹۸ بود كه براي اولين بار مخاطبان فراواني را به شبكه الجزيره جذب كرد. حمايت از مردم عراق كه از تحريم ها رنج مي بردند يكي از اصول قدرتمند هويت جديد عربي و اسلامي شده بود.
اتفاقي هم نبود كه بن لادن تحريم هاي اعمال شده عليه عراق و همچنين رنج هاي فلسطين را يكي از موضوعات اصلي براي تحريك خشم اعراب مي دانست. بر اين باور بودند كه آمريكا مسئول نخست رنج هاي انساني مردم عراق است و همين باور بود كه موجب شد اكثر اعراب درباره ادعاي آمريكا مبني بر آزادي مردم عراق بدگمان باشند.
علي رغم همه اينها افكار عمومي اعراب نسبت به جنگ اخير از پيش تعيين شده نبود.
اعراب سالهاست كه درباره رژيم صدام اختلاف نظر دارند. درباره ميزان مسئوليت صدام در رنج مردم عراق بحث هاي بسيار در صفحات روزنامه هاي نخبه عرب و همچنين استوديوهاي الجزيره درگرفت. شخصيت هاي مخالف عراقي ميهمانان هميشگي اين بحث ها بودند. آنچه در همه اين بحث ها مشهود بود اين است كه تقريباً همه عرب ها به انگيزه هاي آمريكا مشكوك بودند ولي چندان هم از صدام خشنود نبودند. هر بار كه او سعي مي كرد توده هاي عرب را مخاطب قرار دهد و آنها را به خيزش تشويق كند، واكنشي را برمي انگيخت كه در نهايت به تضعيف موضع خودش منجر مي شد.
بنابراين اگر ديپلماسي دولت بوش صادقانه تر و غيرقلدرمآبانه تر بود، حمايت بين المللي بيشتري براي جنگ عليه صدام حتي در دنياي عرب بدست مي آورد.
اما واشنگتن اين راه را انتخاب نكرد و به جاي آن به محاسباتي از اين نوع تكيه كرد كه مثلاً افكار عمومي عرب با پيروزي سريع آمريكا در عراق تغيير مي كند و تصاوير عراقي هايي كه به نيروهاي آمريكايي همچون نيروهاي آزاديبخش خوش آمد مي گويند آنها را تكان خواهد داد.
راديكال ها از قدرت نظامي آمريكا دچار «شوك و وحشت» مي شوند و طبقه متوسط اعراب از خشنودي مردم عراق از آزادي تازه  بدست آمده  شان تحت تأثير قرار مي گيرد.
صداهاي ضدآمريكايي محو مي شود و دريچه اي جديد براي تفكري نو گشوده خواهد شد.
اين يك سناريوي غيرواقعي بود اما چون اين تئوري هيچگاه آزموده نشده بود، كسي نمي توانست حقيقتاً آن را رد كند. عرب ها هيچگاه شاهد درگيري كه نو محافظه كاران در واشنگتن انتظار داشتند و پيش بيني كردند نبودند. جنگ در رسانه هاي غربي آغاز شد با اين مضموني كه آمريكا و انگليس در انزوا قرار گرفته عليه اراده همه دنيا اعلام جنگ كرده اند. به نظر مي رسيد كه نيروها خود را براي مقاومتي سخت آماده مي كردند. پوشش خبري رسانه هاي عربي بر تلفات غيرنظاميان، آمريكاييها، بمباران ساختمان ها و خشم عراقي ها متمركز شده بود. بمباران تصادفي يك بازار در بغداد در روز ۲۸ مارس بارها و بارها از تلويزيون ها پخش شد و خشم و انزجار مردم را برانگيخت.
سقوط ناگهاني بغداد از شدت فضاي حاكم كاست، اگرچه عرب ها فكر نمي كردند كه عراق در اين جنگ پيروز شود. سقوط مجسمه هاي صدام لحظه اي مهم بود كه تقريباً بحث درباره جنگ را در آمريكا پايان داد اما در رسانه هاي عربي مورد توجه چنداني قرار نگرفت. آنها گفتند كه اين تصاوير ساخته نظاميان آمريكايي است كه با حضور عده كمي از عراقي هاي واقعي نمايش داده مي شود. بقيه اين ماجرا هم كه با بحث هايي درباره سوءمديريت آمريكا و انگليس، خشم عراقي ها و مقاومت روبه رشد چريكي ادامه يافت.
در ادبيات اخبار مربوط به جنگ، نيروهاي آمريكايي همواره مهاجم خوانده مي شدند.
011916.jpg

حضور آمريكا در عراق هم اشغال توصيف مي شد و اين، اشغال منزجركننده كرانه باختري و نوارغزه توسط اسرائيل را تداعي مي كرد و چون اكثر عرب ها حمله فلسطيني ها عليه اسرائيلي ها را واكنش مشروع به اشغال مي دانند پس حملات به نيروهاي آمريكايي و انگليسي در عراق هم قابل درك و توجيه پذير تلقي مي شد. خلاصه آنكه رسانه هاي عرب اين جنگ و وقايع بعد از آن را هيچگاه سريع، تميز و موفقيت آميز و به ويژه بي خطر و ملايم براي بينندگان و خوانندگان شان ترسيم نكردند.
برخي عوامل دولت آمريكا مشكل را تشخيص دادند و درصدد رفع آن برآمدند. اقدامات آنها بر ترويج سياست هاي دولت از طريق حضور در رسانه ها و فرستادن سخنگويان رسمي و نيمه رسمي خود به اين رسانه ها و تلاش براي نشان دادن تصويري مثبت از آمريكا متمركز بود. اين شيوه دست آوردي نداشت زيرا مخاطبان احساس مي كردند كه قرار است گيج و گمراهشان كنند. ايجاد يك شبكه تلويزيوني عربي از سوي آمريكا كه طرح آن مطرح شده بود هم چندان چاره ساز نبود زيرا اين شبكه براي جذب مخاطب زمان زيادي نياز داشت و از سوي ديگر هر برنامه سياسي تبليغ به حساب مي آمد و شبكه هاي ماهواره اي موجود هم نياز مخاطبان به موسيقي، شعر و سرگرمي هاي ديگر را برطرف مي كرد. بالاخره اينكه رسانه هاي جديد عربي هم مطبوعات و هم راديو تلويزيون براي هر جايگزيني كه آمريكا بخواهد آن را به راه اندازد رقباي قدري هستند.
اگر گروه مشورتي درباره ديپلماسي مردمي در دنياي عرب و اسلام كه سه ماه پيش به درخواست كنگره تشكيل شده است فقط توصيه كند كه منابع بيشتري به بهبود وجهه آمريكا در اين كشورها اختصاص داده شود يا همان شيوه هاي سنتي در اين راه به كار بسته شود، قطعاً فرصت مهمي را از دست داده است. اين گروه بايد شيوه اي متفاوت در تعامل آمريكا با كشورهاي منطقه توصيه كند. شيوه اي كه مبتني بر گفتگو با عرب ها باشد و به مشاركت طلبيدن آنها. يورگن هابرماس فيلسوف آلماني ميان اقدام «استراتژيك» و «ارتباطي» تمايز قائل شده است به اين صورت اولي براي نفوذ بر ديگران در جهت منافع خود انجام مي شود و دومي براي جستجوي حقيقت. اين در حقيقت همان تمايزي است كه متفكران عرب ميان ديالوگ و اشكال ديگر نبرد روشنفكري قايل هستند. اقدامات آمريكا براي جلب افكار عمومي تنها در چارچوب استراتژيك قرار مي گيرد.
نظرات و تفكرات مخاطبان تنها تا جايي مورد توجه قرار مي گيرد كه بتوان آن را دستكاري كرد. عرب ها و مسلمانان تشخيص مي دهند كه اين اقدامات تبليغات است و آن را نمي پذيرند. آنها با اين شيوه ها از ناحيه رژيم هاي شان آشنايي دارند و از اينكه با آنها مانند كودك رفتار شود خشمگين مي شوند و مي دانند كي با آنها مانند طرف واقعي ديالوگ رفتار مي شود و كي تنها ابزار و وسيله هستند.
يك مصري به شدت از اين موضوع گله مند بوده و مي گويد: آمريكايي ها فكر مي كنندكه عرب ها حيوان هستند، فكر مي كنند ما هيچ چيز نمي فهميم و نمي دانيم. تنها با رفتار برابر با عرب ها و مسلمانان و گوش دادن با دقت به آنها و تشخيص موارد همگرايي بدون كوچك كردن موارد مورد اختلاف است كه مي توان پيامي مثبت فرستاد.
ممكن است اين كار آساني نباشد، به ويژه براي اين دولت، اما واشنگتن بايد درباره منافع و نظرات خود بحث كند نه اينكه فقط به آسيب شناسي اعراب بپردازد. در كنار حرف عمل هم بايد صورت گيرد و تنها در اين صورت است كه شانسي براي متقاعد كردن مخاطبان به شدت بدبين و دچار سوءظن خود دارد.
اگر موضوع گفتگوي واقعي مطرح شود، به شدت در ميان افكار عمومي جديد اعراب بازتاب خواهد يافت. به ويژه اينكه از زماني كه محمد خاتمي رئيس جمهور ايران در اواخر دهه ۱۹۹۰ موضوع گفتگو را مطرح كرد، مردم درباره آن بحث مي كنند. واشنگتن به جاي تكيه بر حاكمان عرب و يا هدف گرفتن جوانان بايد روشنفكران، سياستمداران روزنامه نگاران و ديگر چهره هاي مردمي را هدف قرار دهد كه در شكل دهي افكار عمومي اعراب نقش دارند. گفتگوي معنادار با اين نخبگان رسانه هاي جديد به آمريكا كمك مي كند و شايد تا حدي موجب بروز هدف و هويت مشترك شود.
يك ديالوگ موفق نيازمند آن است كه ملاحظات قدرت به حداقل رسانده شود و احترام متقابل رعايت شود. در ديالوگ ميان آمريكا و اعراب هيچگاه نبايد واقعيت قدرت آمريكا ناديده گرفته شود اما اشاره مستقيم به اين برتري هم تلاش هاي منطقي را ناكام مي گذارند. منتقدان و نويسندگان عربي و اسلامي به نابرابري قدرت توجه زيادي دارند.
تكيه بر «شوك و وحشت» براي جلب حمايت، به جاي آنكه طرف مقابل را قانع كند، بيشتر او را بيگانه مي كند. تهديد به استفاده از زور، تأثير آن در كوتاه مدت هرچه باشد فرقي نمي كند، به خصومت با آمريكا دامن مي زند و موجب درگيري مي شود. تا وقتي آمريكا شيوه اش را تغيير ندهد، بعيد به نظر مي رسد كه نگرش عرب ها به طور همزمان تغييري كند، زيرا سياستمداران و روشنفكران مردمي براي انتقاد از آمريكا با لحني حتي تندتر از اين انگيزه كافي دارند. سخنان ضدآمريكايي مخاطبان بسياري دارد و در دنياي عرب نشانه اي از اصليت، شجاعت و تفكر سالم است، اما خط طرفدار آمريكا، فرصت طلبي سطح پايين تلقي مي شود.
اگر دولت بوش به طور جدي مي خواهد عرب ها را بسيج كند و شاهد خاورميانه اي دمكراتيك تر و ليبرال تر باشد و حمايت آنها را از اشغال عراق و جنگ با ترور بدست آورد، بايد اين انگيزه ها را تغيير دهد؛ بايد تشخيص دهد كه طبقه نخبه عرب مي تواند از جانب خود صحبت كند و از ناديده گرفته شدن بيزار است.اين تنها به معناي كمك كردن به ميانه روها و راندن راديكال ها نيست. حمايت آشكار از آمريكا باعث بي اعتباري هر عربي مي شود . بنابراين جانبداري از كانديداهاي مورد علاقه آنها را تخريب مي كند. بهتر است با همه طيف ها تعامل برقرار شود، يك گفتگوي واقعي و مشاركت طلبيدن آنها كه ديدگاه هاي سياسي خصمانه اي دارند مهمتر از حمايت از آنهايي است كه با مواضع آمريكا موافقند. در حال حاضر اكثريت عرب هاي فعال سياسي به ويژه تحصيل كردگان و غرب گرايان و نخبگان رسانه هاي جديد اكنون احساس ضعف و سرخوردگي مي كنند. گوش دادن به آنها موجب مي شود كه در جريان بحث قرار گيرند.
همانطور كه هيأت ويژه ديپلماسي مردمي در شوراي روابط خارجي گفته است، ترديدي نيست كه تصاوير كليشه اي از آمريكا به عنوان كشوري مبتكر، خودخواه، متظاهر، بي اعتنا به ديگران و بي ميل و ناتوان از حضور در ديالوگ بين تمدنها، بسيار ريشه دار و فراگير شده است.
چنين نگرش هايي موجب مي شود كه فضا  براي پذيرفتن هر ابتكار عملي باز شود. اكثر عرب ها هم از مشكلات فوري دنياي عرب آگاهند. هدف سياست آمريكا بايد يافتن راه هايي براي به مشاركت طلبيدن افكار عمومي مشتاق اصلاحات اما بدبين و مقاوم در برابر قدرت آمريكا باشد.
هر ابتكار عملي بايد با تشخيص صادقانه تر بدگماني عرب ها به نيات آمريكا آغاز شود.واشنگتن بايد به همه منافع و نيات پشت سياست هاي آمريكا اعتراف كند.
نبايد انتظار چنداني داشت. هدف واقع بينانه اوليه بايد اين باشد كه سياست آمريكا از ترديد كنوني (اعراب) بهره ببرد.
آمريكا بايد با درخواست صادقانه براي احياء دمكراسي آغاز كند. سياستگذاران آمريكايي همواره از بيم پيروزي اسلامگراها در انتخاب آزاد، در تشويق دمكراسي براي عرب ها ترديد مي كردند. اكنون كه ليبرال سازي سياسي به عنوان هدف اوليه آمريكا مطرح شده است تنها راه بدست آوردن اعتبار براي آمريكا در نگاه عرب ها نشان دادن تمايل واقعي براي پذيرفتن نتيجه انتخابات است، هر چند كه براي واشنگتن راضي كننده نباشد همانطور كه درباره نتايج انتخابات اخير در تركيه چنين كرد.
ليبرال هاي عرب از اين گلايه دارند كه براي سال ها براي حقوق بشر و آزادي مردم بدون حمايت آمريكا مبارزه كرده اند و اكنون مي پرسند چرا همه چيز اكنون بايد متفاوت شود، وقتي جنگ با ترور و خشم نسبت به وقايع عراق رژيم هاي عرب را سركوبگرتر كرده است. واشنگتن بايد براي اينكه آنها اين وعده ها را بپذيرند دليلي بياورد. هدف واشنگتن بايد اثبات اين موضوع در عمل باشد كه آمريكا متحد واقعي مردم عرب در تحقق خواسته آنها براي اصلاحات است، نه اينكه اين اصلاحات را از بيرون تحميل كند.
الحيات در مقاله اخير خود به خوبي ديدگاه دوگانه اعراب نسبت به نقش آمريكا را ترسيم كرده است: «ما به اصلاح سيستم آموزشي خود نياز داريم، حتي اگر آمريكايي هايي ها بگويند كه چنين كنيم.» واشنگتن بايد اين حساسيت ها را بشناسد و درك كند. تهديد موجب بروز مقاومت مي شود.
مهمترين موضوع اما همچنان عراق است. اقدامات آمريكا در آن كشور طي ماه هاي آينده تأثير فراواني بر روابط آمريكا با دنياي عرب دارد. عرب ها به شدت به نبرد فلسطيني ها متعهد هستند و همه پيچيدگي هاي آنجا را مي دانند و درك مي كنند كه هر تلاشي براي دستيابي به صلح در آنجا ممكن است به شكست منجر شود. اما در عراق چنين نيست. عرب ها چنين باور دارند كه دست آمريكايي ها در عراق باز است و نتيجه كار هر چه باشد تحقق نيات واشنگتن است. بنابراين بايد پيشرفت ها به دست  آيد.
احياء نظم عمومي و استقرار يك دولت كارآمد عراقي، بسيار مهم و حياتي است. نيروهاي آمريكا بايد از استفاده بيش از حد از زور يا عقب نشيني پشت ديوارهاي بلند كاخ قديمي صدام خودداري كنند. واشنگتن بايد درباره صنعت نفت عراق و تأمين مالي طرح هاي بازسازي اين كشور شفاف باشد. دولت منتخب هرچه زودتر بايد استقرار يابد. بايد به مطبوعات عراق اجازه داده شود كه به صراحت از تشكيلات اشغال آمريكا انتقاد كنند، زيرا اگر چه ممكن است اين كار چندان سازنده نباشد اما چنين فضاي بازي مي تواند نمونه اي قدرتمند از نحوه فعاليت رسانه  هاي آزاد ايجاد كند. واشنگتن بايد به صراحت و به طور پي در پي در رسانه هاي عربي توضيح دهد كه چه مي كند.
بدون شك اگر تغيير محسوسي در سياست هاي واشنگتن ايجاد نشود، هر مقدار گفتگو نمي تواند افكار عمومي اعراب را درباره آمريكا و نيات آن تغيير دهد.
فشار بر اسرائيل براي از ميان بردن شهرك ها، فراهم كردن زمينه انتخابات آزاد در عراق و تسهيل روند دادن ويزا به عرب ها براي سفر به آمريكا، مي تواند لطمه اي كه طي دو سال گذشته به روابط ميان آمريكا و اعراب وارد شده را جبران كند. اما تنها در صورتي كه درباره همه اينها در رسانه هاي مستقل عربي بحث شود ديالوگ ها با عرب ها معجزه نمي كند. صبر و شكيبايي نياز است. دولت بوش بايد ناخشنودي و بي ميلي به ديپلماسي، تمايل به تهديد و زور و ميل به تقسيم دنيا به دو گروه خير و شر را كنار بگذارد. اما ديالوگ بهترين راه است و شايد تنها راه دستيابي به اهدافي كه بوش براي خاورميانه ترسيم كرده است.
فارين افيرز

گزارش
خوش بين نگران
نگاه توماس فريدمن به تحولات عراق
من ذاتاً آدم خوش بيني هستم؛ هفته گذشته در تل آويو يك دوست اسرائيلي به من گفت كه مي داند چرا خوش بين هستم، چون من كوتاه قد هستم و افراد كوتاه قد چون فقط مي توانند بخشي از ليوان كه نيمه پر است را ببينند، نه نيمه خالي آن را خوش بين هستند.
011918.jpg

اما اين روزها حتي كسي مثل من با اين ديد هم براي ديدن نيمه پر ليوان در عراق مشكل دارد. من هنوز درباره عراق خوش بين هستم اما يك «خوش بين نگران». خوش بيني من مبتني بر يك اتفاق بزرگ است كه روي داده و نگراني ام براساس دو اتفاق كوچك ديگر كه روي نداده است.
آن اتفاق بزرگي كه در عراق روي داده اين است كه با سرنگوني صدام حسين نوعي هماهنگي صددرصد منافع ميان آرزوهاي آمريكا براي عراق و آرزوهاي اكثريت خاموش عراق پديد آمده است. ما آمريكايي ها و مردم عراق هر دو مي خواهيم كه به جاي رژيم صدام حسين يك حكومت مدرن تشكيل شود. اين همپوشاني اميال و آرزوها بسيار مهم است. عراق ويتنام نيست. به همين دليل است كه بازماندگان رژيم صدام كه خواستار احياء قدرت و نفوذ خود هستند چنين مقاومتي مي كنند، دفتر سازمان ملل در بغداد و مقدس ترين مسجد شيعه را منفجر مي كنند.
از ميان بردن اين همپوشاني منافع ميان آمريكا و اكثريت خاموش عراق آسان نيست. شوراي حكومتي عراق وزرا را منصوب كرده و وزرا دولت را اداره مي كنند. وضعيت عادي به بسياري از خيابان ها بازگشته است.
اما نكته نگران كننده اين است كه مقاومت صدامي ها در برابر آمريكا نيرومند تر شده نه ضعيف تر. من مي گويم آنقدر نيرومند شده كه يك جنگ جديد براي نابودي نيروهاي صدام در مثلث سني نشين نزديك بغداد لازم است. دو واحد گارد جمهوري در اين منطقه ذوب شدند و بايد بقاياي آنها را شكست داد. جنگ را بايد پايان داد، اما آنها كه بايد جنگ را پايان دهند ما نيستيم. اين يك جنگ كاملاً شهري است و اگر ما به تنهايي براي پايان دادن بر آن اقدام كنيم نتيجه همان مي شود كه طي دو هفته گذشته بود: حملات مرگبار.
ما به طور كاملاً اتفاقي ۱۰ پليس عراق را در يك شهر كشتيم و يك پسر بچه ۱۴ ساله را در شهري ديگر به ضرب گلوله از پا درآورديم، او در جشن عروسي به اجراي مراسم سنتي تيراندازي هوايي مشغول بود. آمريكايي هايي كه عربي صحبت نمي كنند. نمي توانند در جنگ شهري عراق مبارزه كنند. اين را فراموش نكنيد. اگر شمار اين تيراندازيهاي تصادفي بيشتر شود ، حتي اكثريت خاموش عراق هم عليه ما موضع مي گيرند. اين همان چيزي است كه صدامي ها مي خواهند. به همين دليل است كه من تنها وقتي بيينم دولت جديد عراق نيروي امنيتي نيرومند داخلي خود را تشكيل داده از نگراني هايم كم مي شود، نيرويي با تجهيزات اطلاعاتي خود براي مبارزه با صدامي ها. اين تنها راه ريشه كن كردن آنهاست و تنها عراقيها مي توانند در اين جنگ مبارزه كنند. اگر آمريكايي ها به كشتن عراقي ها ادامه دهند، ما نابود مي شويم. موضوع ديگري كه از نگراني هاي من مي كاهد اين است كه ببينم عراقي ها در انظار عمومي به زبان عربي از منافع مشترك خود با آمريكا دفاع كنند. هرگاه مقام هاي بلندپايه آمريكايي به من مي گويند كه بعضي عراقي ها از آنها به خاطر كم كردن شر صدام از آنها تشكر كرده اند، پاسخ من اين است كه ممكن است از آنها بخواهيد اين موضوع را به زبان عربي در تلويزيون الجزيره بگويند؟ تحقق اين رويداد در آينده نزديك چندان ميسر نيست. زيرا بسياري از عراقي ها هنوز نگران آن هستند كه وقتي ما اين كشور را ترك كنيم صدام بازگردد و همه آنها كه با ما همكاري كردند را مجازات كند.
011920.jpg

آمريكا چنان دافعه اي در دنياي عرب و اسلام دارد كه حتي اگر تنها و تنها با انگيزه آزادي مردم به عراق رفته باشد، مردم نمي توانند با آغوش باز از آن استقبال كنند. زيرا ما فكر مي كنيم كه عراق را آزاد كرده ايم و مستحق تحسين هستيم اما اين حقيقت را فراموش كرده ايم كه اينكه عراقي ها خودشان خودشان را آزاد نكرده اند براي آنها بسيار تحقيرآميز است. حضور ما در عراق يادآور اين موضوع براي آنهاست. دليل ديگر آن است كه اگر چه ما و عراقي ها آرزوهاي مشتركي داريم، اما اينطور به نظر آنها مي رسد كه ما برنامه اي عملي براي دستيابي به اين اهداف نداريم.
بايد اين ترديد ها را برطرف كنيم، زيرا ما نمي توانيم تا وقتي كه لازم بدانيم در عراق بمانيم بدون اينكه عراقي ها آماده دفاع از نتيجه كار باشند.
قانون اول فريدمن در خاورميانه اين است كه: آنچه افراد به طور خصوصي مي گويند بي معني است، آنچه مهم است مواردي است كه به طور علني از آن دفاع مي كنند. وقتي عراقي ها از اهداف مشترك ما در حرف و با جان خود دفاع كنند، خوش بيني من حدي نخواهد داشت و هر ليواني پر مي شود.
نيويورك تايمز
ترجمه: نيلوفر قديري

سايه روشن سياست
امضاء كافي نيست
011922.jpg

تا پيش از صدور قطعنامه شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي درباره فعاليت هاي هسته اي ايران، تمام تلاش آژانس معطوف به امضاي پروتكل الحاقي از سوي ايران بود. اما امروز البرادعي سخن ديگري مي گويد.
مدير كل آژانس بين المللي انرژي اتمي سه روز پيش در گفت وگو با بخش فارسي بي.بي.سي گفت: اكنون كه قطعنامه عليه ايران به تصويب رسيده، مسئله امضاي پروتكل ديگر براي آژانس در اولويت قرار ندارد بلكه بيش از هر چيز ايران بايد اطمينان دهد كه تمام مقررات پيمان منع گسترش جنگ افزار هسته اي را رعايت مي كند و تمام فعاليت هسته اي اش را به آژانس گزارش داده است.
البرادعي حتي اين سخن پيشين را كه امضاي پروتكل منجر به كاهش فشارهاي بين المللي به ايران خواهد شد نفي كرد. وي در اينباره گفت: در شرايط كنوني امضاي پروتكل به بحث هايي كه در مورد برنامه هسته اي ايران مطرح است و فشار بين المللي بر ايران پايان نخواهد داد بلكه اين بحث ها و فشارها زماني به پايان خواهد رسيد كه ايران تمام اطلاعات مورد درخواست آژانس بين المللي انرژي اتمي را در اختيارش بگذارد.
البرادعي در اين مصاحبه با بيان اينكه تعيين ضرب الاجل در قطعنامه شوراي حكام براي ايران را به منزله تهديدي براي تهران نمي داند گفت: آژانس بين المللي انرژي اتمي روند درخواست اطلاعات در مورد برنامه غني سازي اورانيوم در ايران را از ماه اوت سال گذشته ميلادي آغاز كرده است و بنابراين با گذشت بيش از يكسال از اين روند بايد اطلاعات مورد نياز خود را در اين زمينه بدست آورده باشد. اما اطلاعاتي كه ايران در اين مدت در اختيار گذاشته بسيار با كندي و تأخير عرضه شده و بارها نيز تغيير كرده است.
وي در اين مصاحبه با بيان اينكه آژانس بي طرفي و استقلال خود را حفظ خواهد كرد و تسليم فشار قدرتهاي جهاني نخواهد شد، گفت: اگر ايران تا پايان اكتبر (اوايل آبان ماه) تمام اطلاعات مورد درخواست اين آژانس را در مورد برنامه هسته اي اش عرضه نكند، ناچار خواهد شد مراتب را به هيأت رئيسه آژانس گزارش كند و هيأت رئيسه امكان دارد پس از بحث و بررسي تصميم بگيرد مسئله عدم همكاري ايران را به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع كند.
جو سازي تازه
ديپلمات هاي آژانس بين المللي انرژي اتمي ادعا كردند، تداوم فعاليت هاي غني سازي اورانيوم در ايران مي تواند نشاني از «همكاري محدود» ايران با اين آژانس در قالب ضرب الاجل تعيين شده از سوي شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي براي تهران باشد.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از خبرگزاري فرانسه، فعاليت آزمايشي تاسيسات غني سازي اورانيوم نطنز آغاز شده است. اين خبرگزاري بدون ذكر منبع خبر خود در ايران به نقل از يك ديپلمات غربي ناشناس نزديك به آژانس بين المللي انرژي اتمي نوشت: ما انتظار چنين چيزي را داشتيم. اين اقدام مطلوب ما نيست و ما آن را پاسخي مناسب به درخواست هاي خود نمي دانيم.
به گفته اين ديپلمات غربي آغاز به كار آزمايشي تاسيسات غني سازي اورانيوم در نطنز نشان مي دهد، ايران همكاري محدودي از خود نشان خواهد داد.
مارك گوزداكي، سخنگوي آژانس بين المللي انرژي اتمي، با اشاره به تاكيد تهران بر وجود آلودگي هاي هسته اي با منشأ خارجي در ايران گفت:  ما از ماه ژوئن اطلاع داشتيم ايران بهره برداري آزمايشي از تاسيسات نطنز را آغاز كرده و اين مسأله در گزارش ماه اوت آژانس به شوراي حكام انعكاس يافت.
پس از انتشار خبر آغاز به كار آزمايشي تاسيسات هسته اي نطنز، يك ديپلمات غربي ادعا كرد، با آغاز فعاليت اين مجموعه و ادامه فعاليت هاي غني سازي اورانيوم در آن، شناسايي منشأ آلودگي هسته اي در ايران ناممكن خواهد بود.
اين گزارش خبرگزاري فرانسه در حالي منتشر مي شود كه بازرسان آژانس بين المللي انرژي اتمي قرار است هفته آينده براي پيگيري مأموريت قبلي خود به تهران بيايند و وزير امور خارجه ايران گفته است ايران «به صورت اصولي» با پيوستن به پروتكل الحاقي مخالفتي ندارد. بازرسان قرار بود ديروز به ايران بيايند اما براساس توافقي دوجانبه اين سفر به هفته آينده موكول شد.
گزارش سيا در باره ايران
سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) در گزارش مشروحي، به بررسي موقعيت ايران و شرايط داخلي و بين المللي آن پرداخته است.
در اين گزارش پيشينه تاريخي، موقعيت جغرافيايي و ژئوپلتيك، منابع طبيعي، مشكلات زيست محيطي، ساختار جمعيتي، تركيب قومي، مذهبي و استاني، ساختار حقوقي و قانوني، ساختار سياسي، آرايش جناحي داخلي و اپوزيسيون، وضعيت حقوقي و بين المللي و عضويت در سازمان هاي بين المللي، وضعيت رابطه با آمريكا، شرايط اقتصادي، وضعيت بيكاري، تورم و درآمد خانوار ها، دادوستدهاي اقتصادي، سيستم هاي ارتباطي و حمل ونقل، هزينه هاي نظامي و چالش هاي بين المللي ايران مورد بررسي قرار گرفته است.
سايت بازتاب با اعلام اين خبر افزود: به رغم وجود برخي اشتباهات ـ عمدي يا سهوي ـ كه به طور نمونه مي  توان به بالا نشان دادن توليد ناخالص ملي كه بيش از ۴ برابر رقم اعلام شده از سوي ايران و بانك جهاني درج شده و همچنين حجم بودجه نظامي ـ  كه حدود ۹ برابر رقم واقعي منتشر شده ـ اشاره كرد. اين گزارش حاوي اطلاعات فشرده و جهت داري از وضعيت ايران در ابعاد گوناگون است كه شكل دهنده تصوير كلي از ايران در ذهنيت دولتمردان آمريكايي و اروپايي است.

سياست
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سفر و طبيعت
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |