شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۹۲- Oct, 11, 2003
يك باغ وحش واقعي
اشاره :
012696.jpg

باغ وحش پديده اي ديرين است كه متأسفانه در بسياري از كشورها
صرفاً به منظور بهره برداري مادي و به صورت شكنجه گاهي مخوف و زنداني
با اعمال شاقه براي حيوانات درآمده است.
امروزه باغ وحش، يا به بيان بهتر «پارك حيات وحش» مفهومي بسيار گسترده و وسيع دارد
و جنبه هاي مختلف علمي در ساخت و بهره برداري از آن لحاظ مي شود.
باغ وحش، اگر به صورت اصولي ساخته شود، يك جاذبه توريستي قابل توجه است.

يكي از باغ وحش هاي قابل توجه و كم نظير جهان، «پارك وحش ساوث ليكز» در انگليس است كه معرفي آن را به طور خلاصه مي خوانيد، در شماره هاي آينده به بررسي بعضي از باغ وحش هاي موجود در كشورمان نيز خواهيم پرداخت.
ايجاد باغ وحش نمونه و كم نظير ساوث ليكز، ايده اي بود كه به تنهايي توسط «ديويد گيل» به منصه ظهور رسيد و توسعه يافت. در زمان احداث اين باغ وحش، در سال ۴-۱۹۹۳، او متخصص تغذيه حيوانات بود و هيچ ارتباطي با باغ وحش نداشت، اما اشتياقي وصف ناپذير او را به سوي آموزش و حفاظت عمومي حيات وحش سوق مي داد و به درستي دريافته بود كه اين آموزش ها زماني مي تواند به درستي كار ساز باشد كه با تجربه عملي و مشاهده عيني همراه گردد. اين انديشه چنان ذهن او را اشغال كرد كه به تنهايي، در سن۳۲سالگي و در حالي كه پدر دو فرزند بود، دست به كار شد و احداث باغ وحش را به دست خود آغاز كرد و هنوز هم طراحي و ساخت همه تسهيلات و امكانات اطراف باغ وحش را البته با همكاري گروه زيادي كارمند ادامه مي دهد.
بناي باغ وحش در نوامبر ۱۹۹۳ آغاز شد. در ماه مه ۱۹۹۴ اين باغ وحش براي بازديد عموم گشايش يافت و براي اولين بار مردم با فضاي شگفت مواجه شدند كه حيوانات در آن جا از آزادي كامل و در محيطي كاملاً شبيه زيستگاه اصلي شان، زندگي مي كردند.
توسعه اين باغ وحش به صورت كاملاً علمي و بنابر ساختارهاي زيربنايي و ايجاد طبيعت لازم، قبل از ورود حيوانات صورت گرفت. مثلاً در آغاز تعدادي دالابي، آنتيلوپ (چندگونه)، راكون، انواع طوطي، قرقاول، مرغابي هاي جوراجور و چند گونه قابل نگهداري در محيط هاي ساخته شده به باغ وحش وارد شدند.
در سال ۱۹۹۵، ۵۵ هزار بازديد كننده از اين باغ وحش ديدار كردند و توسعه امكانات ويژه آنتيلوپ ها و محل نگهداري لمورها (از گونه هاي شبيه ميمون كه در نواحي جنگلي استوايي زندگي مي كند) را ديدند. زندگي لمورها در فضايي كاملاً باز و آزاد از ويژگي هاي منحصربه فرد، باغ وحش ساوث ليكز است.
012698.jpg

در سال ۱۹۹۶، تعداد ۱۰۱ هزار نفر شاهد ورود اولين ببر به ساوث ليكز بودند. نام اين ببر سوماترايي، «توبا» است. سپس دو ببر آمور، به نام هاي «ايگور» و«نينا» وارد شدند. بودجه هاي فراواني براي حفاظت ببر درحيات وحش سرازير شد و سال ۹۶ به راستي «سال ببر» در پارك حيات وحش ساوث ليكز نام گرفت.
سال ۱۹۹۷، آغاز تجربه با حيوانات استراليايي بود و بزرگترين مجموعه گونه كانگورو در جهان، در اين باغ وحش فراهم شد.
در سال ۱۹۹۸، كرگدن ها وارد شدند و ناحيه آفريقايي پارك شكل گرفت.
در سال ۱۹۹۹، ناحيه ويژه ميمون هاي بزرگ ايجاد شد و امكانات و تسهيلاتي بي نظير در سطح جهان براي حفاظت و تكثير گونه هاي مختلف اين پستانداران در اين پارك ساخته شد. ساوث ليكز در اين سال ۲۲۰ هزار بازديد كننده داشت.
در سال ۲۰۰۰، زرافه هاي بلند قد آفريقايي به جايگاه ويژه خود وارد شدند و در كنار كرگدن ها، زبراها (گوراسب هاي راه راه آفريقايي) و آنتيلوپ ها (كه همگي محيط زيستي مشابه دارند) منظره اي تماشايي از دشت هاي آفريقا را پيش چشم تماشاچيان به نمايش گذاشتند. با افزايش بازديد كنندگان، اين باغ وحش در سال ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰، برنده جايزه بيشترين جذابيت محيطي شد.
در سال ۲۰۰۱، فضاي زندگي لمورها و گربه سانان و ديگر گونه ها باز هم توسعه يافت. و در سال ۲۰۰۲ گونه هاي خرس به باغ وحش معرفي شد و خانواده شيرهاي آفريقايي در محوطه ويژه خود سكني گرفتند.
سال ۲۰۰۳، تعدادي كرگدن ماده، گروه تازه اي از لمورها، مارموست ها و ميمون ها به همراه دسته اي از بابون ها به «دشت آفريقا» در باغ وحش وارد شدند و اين روند همچنان ادامه دارد.
سازوكار نگهداري و حفاظت از حيوانات در پارك وحش ساوث ليكز، مي تواند به عنوان الگويي براي همه كشورهايي كه مي خواهند از حيات وحش به درستي نگهداري كنند و مركزي براي آشنايي عموم، آموزش هاي محيط زيست و حيات وحش و نيز آموزش هاي تخصصي و تجربي فراهم آورند، مورد استفاده قرار گيرد.

دهاتي هميشه مسافر
بيا!
012702.jpg
آن بالاها در بلندترين جاي كوه. فراز همه صخره ها و سنگ ها و برف ها و برف ها. چيزي آن بالاها، در آن بلندي ها هماره آدمي را به سوي خود مي خواند ندايي حسي به زير پوست. حس رسيدن به بالاترين جا، بلندترين صخره ها، آن بالا قصه ديگر مي شود. مي توان از آن جا شاهدي بود بر آنچه بر اين دره ها مي رود. يافتن از آن جا ساده تر است. مي توان آن سو را نيز از آن بلندي ها ديد. همان سو كه كوه ديواري بلند و سخت ديدارش را راه بسته است. پشت دشت را مي توان تماشا كرد و ذهن را رهانيد از يكسويه ديدن و يكسويه انديشيدن. پشت آن كوه شايد دريايي است. شايد دشتكي!! از روي آن بلندي از آخرين صخره شايد بتوان از زمين كند و به آسمان پريد و مگر نه كه در اساطير هميشه كوه ها حد فاصل بين زمين و آسمان بوده اند، نردبامي براي بازگشت آدمي. انسان  هبوط كرده؛ در زمان سرآغاز در عصر پرديسي ايزدان به زمين مي آمدند و با آدميان آميزش داشتند، آدميان به نوبه خود مي توانستند با بالا رفتن از كوه يا از درخت يا حتي بر بال پرندگان به آسمان روند؛ اكنون اگر راه آسمان بسته است راه كوه كه باز است، پس هر آن كس را كه پايي راهوار است بايستي راه به بلندي ها بكشاند از پس تلاش براي بازگشت به آنجايي كه از آن فروافتاده است؛ جوجه فاخته اي فروافتاده از فراز آشيانه. آنكه دل به بلندي بسته است چونان شمن قبيله، راز صعود را مي داند و راه آن اين كه مي بايست سبكبار بود اما بي توشه نه! غوغايي به اندرون طبل ها درون تو مي كوبند. طبل سينه و جنگل خاموش.
جستن آغاز مي شود، گامي از پي گامي ديگر. جهش، پريدن. با هر گام بال مي گشايي و بالاتر مي پري. بالاتر. بلندتر. بلندتر. بالاتر. سرت به ماه مي رسد. هم برابر شده اي با همه كوه ها و قله ها. هم برابر با؛ هوروپيك قله هاي ديگر را به شيب نگاه بايستي ببيني.
آن پايين؛ ماونزي و آن دورتر؛ مرو و در آبي افق مونت كنياست كه سينه بر سينه ابرها مي ماند. اين جا كوه  آزادي است پس به آزادي رسيده اي رهايي. رها!
عباس جعفري
*از دفتر سياه مشق هاي سبز!

ماجراهاي طبيعت
وولي
012700.jpg
نوشته: ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري
قسمت نهم
«بابا، من شب توي آشپزخانه مي خوابم، اگه وولي نصفه شب از آشپزخانه بره بيرون من مي  بينم ،آن وقته كه مي فهمم تقصير كاره، اگه نه، يعني اگه از آشپزخانه بيرون نرفت و ازكنار من جم نخورد، ثابت ميشه كه وولي هيچ دستي تو كار كشتار گوسفندا و چيزاي ديگه نداشته. چطوره؟»*
آن شب، هولدا روي كاناپه دراز كشيد و «وولي» ، طبق معمول، زير ميز خوابيد، هولدا خودش را به خواب زد، اما تمام حواسش جمع كار و كردار «وولي» بود، شب مي گذشت هولدا حس كرد «وولي» كم كم دارد ناآرام مي شود. روي جايش چرخيد و يكي دو بار برخاست، قد كشيد. به هولدا نگاه كرد و دوباره دراز كشيد. شب از نيمه گذشت. ناآرامي «وولي» مشهود بود. ساعت حدود دو نيمه شب بود، به نظر مي رسيد ديگر قادر نيست در برابر نيروي عجيب و ناشناخته كه از درون او را تحريك مي كرد، مقاومت كند. آرام از جا برخاست، نگاهي به پنجره كوتاه انداخت، سپس به دختر بي جنبش نگريست و دمي در سيماي او خيره شد. هولدا بي تكان دراز كشيده و چنان نفس مي كشيد كه گويي در خواب عميق است. «وولي» آهسته نزديك او رفت و در صورت او دقيق شد و بو كشيد و هرم نفس اش بر صورت دختر ريخت. هيچ جنبشي مشاهده نكرد. دختر آرام خفته بود . پس با بيني اش ضربه اي آهسته به او وارد كرد و فوراً با گوش هاي تيز رو به جلو و گردن كج، به صورت آرام دختر خيره ماند. هنوز هيچ نشانه اي ديده نمي شد و چنان مي نمود كه خستگي كار روزانه او را به خوابي عميق فرو برده است.
به نظر مي رسيد كه از جانب هولدا مطمئن شده است. آرام به طرف پنجره به راه افتاد، بي صدا روي ميز رفت، پوزه اش را زير ميله حائل پنجره كشويي گير داد و چهارچوب سبك را آنقدر بلند كرد كه بتواند پنجه اش زير آن بگذرد. بعد پوزه از ميله برگرفت و زير چهارچوب كشويي برد و پنجره را به قدر كافي باز كرد تا بتواند از آن بيرون بخزد.
* خواننده محترم توجه دارد كه لحن سخن گفتن ساكنان غرب آمريكا در زمان اتفاقات داستان هاي اين مجموعه، يعني حدود صد سال پيش، بسيار با امروز متفاوت بوده، اغلب كلمات را جويده و با آهنگي ديگر تلفظ مي كرده اند و واژگان مكزيكي، اسپانيايي در كلماتشان به فراواني استعمال مي شده است. علي رغم دشواري كار، مترجم كوشيده تا حدود زيادي لحن گفتار و نوشتار كتاب را به سبك و سياق نويسنده(تامپسون ستون) نزديك سازد.

سفر و طبيعت
ادبيات
اقتصاد
زندگي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |