پنج شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۹۶- Oct, 16, 2003
كاوه ميرعباسي
قريحه نيرومند مترجم
كاوه ميرعباسي مترجم است. با ما گفت و گو كرد. چه گفت؟ از خودش، از ترجمه، از فوئنتس و رمان «سرهيدرا» و دست آخر هم «گابريل گارسيا ماركز» به ميان كشيده شد. هر كه «سرهيدرا» را خوانده باشد گفت و گوي ما با عباسي برايش جذاب تر است. اگر هم نخوانده باشد، كمي با ابعاد پنهان ذهني يك نويسنده تمام عيار مكزيكي آشنا مي شود... تا شايد اندكي،  حس جستجويش پاسخي درخور يابد:
فرشاد شيرزادي
012938.jpg

* حاشيه نمي روم «سرهيدرا» به قلم شما ترجمه شده است، قضاوتتان بر اين رمان چگونه است؟
- كسي كه كتابي ترجمه مي كند، آن را پسنديده است. من هم بعضي از كارهاي فوئنتس - نويسنده مورد علاقه ام - را دوست دارم. البته مي دانيد مقصود من از به كار بردن اصطلاح دوست داشتن ارزش گذاري و ارج نهادن نيست؛ بلكه ذات عبارت خواهد بود. از طرفي رمان هاي پليسي را هم مي پسندم. «سرهيدرا» هم تفاوت ها و شباهت هايي با يك رمان پليسي دارد و ابعاد نهفته آن مرا جذب مي كند.
داستان پليسي براي خود تعريف هايي دارد و به واقع محور تحير در اثر پليسي، جنايي سطرهاي واپسين و يابنده هاي آخر داستان خواهد بود.
خواننده كار كشته رمان هاي پليسي، جنايي با مطالعه آثار اكثر جنايي نويسان امروز جهان سهل و ساده در مي يابد، بعد از خلق چند اثر نخست يك نويسنده، داستان ها و رمان هاي بعدي نگاشته شده به همان قلم، دوري باطل بر تكرار مي زنند. حتي خود شما و من و يا هر خواننده حرفه اي ديگر پس از پشت سرگذاردن چند رمان «آگاتا كريستي» مثل «شاهد بي زبان»، «قتل در قطار سريع السير شرق» و ... اواسط رمان مي تواند قاتل را بيابد. شگردهايي كه جنايي نويسان در كار خود به كار مي برند بعد از مدتي تكراري مي شوند و جذابيتشان را از دست مي دهند. به گمانم حتي شگردهاي «آگاتا كريستي» هم ديگر كهنه شده و خواننده مي تواند دست نويسنده را بخواند. اين ويژگي در «سرهيدرا» نيست، چون مولفه هاي رمان پليسي، جنايي با مولفه هاي رمان جاسوسي در هم آميخته شده است و رماني به گونه اي خاص و متفاوت از آب، سر بيرون آورده. يعني از سويي، رمان، مشخصه ها و مضامين پليسي دارد. شخصيت هاي داستان - و حتي، گاه خود خواننده - دل مشغولي هايي دارند. ساختار اثر، ساختاري پيچيده است و فوئنتس، استادانه از آن بهره مي گيرد و در كارش به شكل درخشان، باز مي تاباند.
با پشت سرنهادن همه اين ها، فكر مي كنم، رمان براي خواننده جذاب مي شود و در سطرهاي آخر، مخاطب متعجب مي شود و حيران مي ماند. البته حيرتي كه پشتوانه اش نوعي ابهام آميخته با شگفتي باشد. خواننده وقتي قاتل را مي يابد، متوجه مي شود از سويي، شخصيت ديگري كه در داستان داراي محوريت خاصي است، «تيمون» است كه چه بسا مخاطب در اغلب سطرها نيز حس مي كند، او نقطه عزيمت اثر خواهد بود، نه «فيليكس مالدونادو».
گاه رمان از زبان اول شخص روايت مي شود و گاه از زبان سوم شخص، از ديگر سو، برخي مواقع هم ساختار رمان با ابهام درهم مي ريزد. خود من هم، هنگام ترجمه اين كتاب، فكر مي كردم«تيمون» شخصيت اصلي است نه «مالدونادو»! چرا كه او تشكيلاتي ايجاد مي كند و محبتي توام با محنت نسبت به «مالدونادو» دارد.
ضمناً كارلوس فوئنتس، در دايره المعارف «مريام ورسفر» - كه در آن كارهاي شاخص هر نويسنده نام برده شد - فقط دو رمانش را به عنوان مهمترين كتاب هايش نام مي برد. يكي «سرهيدرا» و ديگري «خويشاوندان دور». اين در حالي است كه همه مي گويند شاهكار فوئنتس رمان «سرزمين ما» است. خالق «سرهيدرا» در جايي ديگر كل آثارش را كه تا قبل از سال ۱۹۹۸ منتشر شد، به چهار دسته تقسيم مي كند و «سرهيدرا» را به همراه «اريكه عقاب» و «تخت پادشاهي» جزو رمان هاي سياسي مي نامد.
همه اين ها، در كل تعريف من بود از آثار كارلوس فوئنتس و شاخص ترين رمانش، يعني «سرهيدرا».
* گفتيد كه فوئنتس آثارش را به چهارده دسته تقسيم مي كند، آن سيزده دسته ديگر، چطور تنظيم شده است؟
- ۱- دوران مشقت: كه شامل رمان هاي «آئورا»، «جشن تولد»، «خويشاوندان دور» و «كنستانسيا» مي شود.
۲- دوران تكوين: رمان «سرزمين ما»
۳- دوران رمانتيك: كه شامل سه رمان «ييلاق»، «نامزد مرحوم» و «مجلس رقص صدمين سال» مي شود.
۴- دوران انقلاب: «گرينگوي پير» و «اميليانو در چينامكا»
۵- شفاف ترين ناحيه(آنجا كه هوا صاف است)
۶- مرگ آرتيميو كروز
۷- در گذر سال ها با لائورادياس
۸- در آموزش: «وجدان هاي آسوده» و «مكان مقدس»
۹- روزهاي پوشيده: مجموعه داستان «روزهاي پوشيده»، «سرود نابينايان»، «آب سوخته» و داستان كوتاه «مرز بلورين».
۱۰- دوران سياسي: «سرهيدرا»، «اريكه عقاب»،  «مبادله تكزاس» و «تخت پادشاهي»
012940.jpg

۱۱- پوست انداختن
۱۲- كريستف نازاده
۱۳- وقايعنامه هاي زمان ما: كه سه رمان «ديانا» (شكارافكن تنها)، «آشيل» (جنگاور) و «برومته» (بهاي آزادي) را در برمي گيرد.
۱۴- درخت پرتقال كه سال ها پيش قبل از همه جناب آقاي عبدالله كوثري آن را به فارسي برگرداندند.
* علاوه بر اينكه در سطرهاي واپسين رمان، خواننده مفهومي كلي را در مي يابد، اين اثر مبهم تمام مي شود و بعضي سطرها نيز به نظر مي رسد بيهوده مبهم شده است. اين مسئله به چه چيزي ربط پيدا مي كند؟ به ترجمه كتاب؟
- آن چيزهايي كه در كتاب حذف شد، صرفاً بخشي از مسائل ضداخلاقي بود كه البته حجمش هم كم بود.
از سوي ديگر، ابهام پيچيده در متن كتاب، جزو ساخت رمان است. مثلاً ديوان سالاري اي كه در «سرهيدرا» ديده مي شود نزديك به ساخت هاي داستاني كافكاست.
* اگر موافق باشيد كمي به اوضاع ترجمه بپردازيم. به نظرتان مترجم تا چه حد بايد با ادبيات كلاسيك سرزمينش و ادبيات امروز دنيا آشنايي داشته باشد؟
- فكر مي كنم، حد و اندازه اي نمي توان در نظر گرفت. هرچه بيشتر بهتر. در مثل مناقشه اي به ميان مي گذارم: دزدي كه با چراغ آيد، گزيده تر برد كالا! كسي هم كه مطالعه اش بيشتر باشد بهتر مي تواند ترجمه كند. براي اين موضوع سقف نمي توان در نظر گرفت. اما كف چرا. كفش شايد اين باشد كه مترجم بايد تسلط كافي بر زبان مبدأ داشته باشد. زبان مقصد را هم فوت آب باشد. شرايط لازم براي ارائه ترجمه قابل قبول همين است.
براي ارائه يك ترجمه درخشان هم مولفه هاي ديگري وجود دارد كه يكي از شرط ها، قريحه مثال زدني و نيرومند مترجم است تا بلكه مخاطب از اثر لذت كافي را ببرد.
بدون اغراق و پسند شخصي بايد بگويم كه بزرگ ترين مترجم حال حاضر ايران، نجف دريابندري است. خواننده از ترجمه هاي او لذت مي برد. بعد از دريابندري هم «منوچهر بديعي» مترجم قدرتمندي است كه فكر مي كنم هر مخاطبي به راحتي از ترجمه هاي او مشعوف مي شود.
* براي ارائه ترجمه درخشان چه بايد كرد؟ مولفه ها و مشخصه هاي ترجمه درخشان چيست؟ براي قدم در راه ترجمه درخشان گذاردن چه بايد كرد؟
- من درحدي نيستم كه بگويم از كجا بايد شروع كرد؟ هركس مسير خودش را مي رود. ترجمه فرمول برنمي دارد. اما به شخصه ، خودم متون فارسي فراواني را مي خوانم، چه داستان و چه رمان و شعر. همچنين سعي مي كنم ترجمه هاي ارزشمند فارسي را به جاي متن اصلي كتاب بخوانم. ضمناً در صورت متوسط بودن زبان برگردان شده، نسخه اصلي كتاب را مي يابم و آن را مي خوانم.
اما آن كه گفتم، همان است. يعني هركس از راه خود وارد ترجمه مي شود. فرضاً «رالس مانهايم» -يكي از بزرگترين مترجمان انگليسي زبان- شيوه اي خاص براي خود در پيش مي گيرد. به واقع او از دو زبان فرانسه و آلماني ترجمه مي كند و مترجم آثار «گونترگراس» است. به شكلي كه «گونترگراس» او را تائيد مي كند. اما در حين ترجمه كارهايي مي كند كه شايد يك مترجم فارسي زبان آنها را اشتباه پندارد.
* شما با تخصصي شدن ترجمه موافقيد، اين طور نيست؟
- فكر مي كنم هرچه ترجمه تخصصي تر شود مفيد خواهد بود. اما خودم حاضر نيستم چنين كنم. چون تنوع طلبم. البته در بعضي كشورها نيز مترجماني كه متنوع كار مي كنند وجود دارند و پر واضح است كه ترجمه هاي خوبي هم ارائه مي دهند.
* گاه ترجمه اي از يك اثر را مي خوانيم كه كتاب در چند زبان دست به دست گشته و آخر سر و با دو، سه زبان واسطه به فارسي برمي گردد. مثلاً از اسپانيولي به آلماني ترجمه مي شود. چون آلماني ها زودتر از ديگر اروپائيان كتاب هاي نويسندگان آمريكاي لاتين را منتشر مي كنند و با آنها قرارداد مي بندند، به فرانسه ترجمه مي شود. سپس از فرانسه به انگليسي و نهايت به فارسي. اما شما مستقيماً از اسپانيولي ترجمه مي كنيد كمي در همين باره توضيح دهيد.
- به نكته جالبي اشاره كرديد. من دوست دارم علاوه برمتن اصلي از ترجمه هاي ديگر زبان ها نيز بهره مند شوم. اما هنگامي كه «نازارين» را از اسپانيايي به فارسي برمي گرداندم، دو كتاب ديگر را نيز ورق مي زدم، يكي ترجمه «آكسفورد» كتاب كه به لحن نويسنده وفادار نبود ولي ساخت رمان تغييري نكرده بود و ديگري ترجمه آمريكايي آن كتاب كه مترجم به لحن نويسنده وفادار بود، اما در عين حال تمام ساخت داستان را امروزي كرده بود!
اين دو كتاب را اگر به دو مترجم فارسي زبان مي سپرديم، كلاً شاهد ارائه دو ترجمه مختلف و جداي از هم مي بوديم.
براي جلوگيري از چنين مشكلي يك مترجم هميشه بايد از ديگر كتاب هاي ترجمه شده به زبان هاي ديگر هم استفاده كند تا ترجمه اش پخته، رسا، همه گير و همه سويه باشد.درست مثل اينكه مشاور براي كارمان گرفته ايم.
شما نگاه كنيد متن انگليسي «سرهيدرا» با متن اسپانيولي اش كاملا متفاوت است. حالا من چگونه مي توانم بيايم و به متن انگليسي كتاب اكتفا كنم؟
البته متفاوت بودن ترجمه انگليسي «سرهيدرا» با متن اصلي كتاب دليل بر ضعف مترجم نيست بلكه اين انگليسي كه همه كارهاي فوئنتس را به زبان خودش ترجمه مي كند و مورد تائيد نويسنده نيز هست، ترجمه آزاد ارائه مي دهد و در مقدمه كتاب هم آورده است كه عبارت هاي نامفهوم كه براي امريكاي لاتيني ها شكل بومي يافته و براي انگليسي ها گنگ و گيج كننده است، در همان چارچوب جامعه انگليس و به كل در زبان و ذهن سرزمينش، به زبان مقصد برگردانده.
در كتاب، جايي دو اسم خاص به كار رفته بود اما وقتي متن انگليسي را مي خواندي، مي ديدي كه اصلاً چنين نيست. حال قضيه از اين قرار بود كه شما مثلا بخواهيد به فرض شخصيت هاي «هادي و هدي» را كه فقط در كشور ما وجود دارد به زبان اسپانيولي برگردانيد.
امروز ميان مترجمان امريكاي لاتيني باب شده كه متن اصلي را بنا به فرهنگ خودشان، به زبان مقصد برگردانند. در جايي مترجمي از يك شاهكار نام برده بود و بيان كرده بود اگر همين شاهكار را مستقيم (بدون نزديك كردن به ذهن مردم سرزمينم)، ترجمه كنم، قطعاً رمان كسل كننده اي از آب درخواهد آمد.
* چه كتاب هايي زيرچاپ داريد؟
- آخرين كتاب «گابريل گارسيا ماركز» با عنوان «زنده ام كه روايت كنم». من در ترجمه، مقداري عنوان اصلي را تغيير دادم . نويسنده، عنواني را كه به زبان اسپانيايي نگاشته است، عمداً غلط انتخاب كرد. او نام كتاب را گذاشته «زيستن براي روايت كردنش» البته اين غلط در فارسي فاحش نيست و غيرمحسوس عمل مي كند. اما در اسپانيايي كاملاً توي چشم مي زند و محسوس است. آنجا، نويسنده ضمير «شين» را براي زيستن برگزيده كه در اسپانيايي اشتباه است. شايد در زبان فارسي هم بشود چنين كرد ولي به مشهود بودن زبان اصلي اش نمي رسد.
فعلاً همين كتاب را زير چاپ دارم.

جاي خالي كتابهاي چاپ اول
گزارشي ازكتابهاي منتشره در زمينه ادبيات (از ۵ مهرماه تا ۹ مهرماه ۱۳۸۲)
012942.jpg
علي الله سليمي
فعاليت در حوزه كتابهاي ادبي، قبل از هر چيز به ذوق و سليقه و احساس مخاطب و همچنين خواسته هاي مقطعي مخاطبان نياز دارد. ناشري كه بتواند اين مجموعه وابسته به هم را تشخيص دهد و همسو با آن، فعاليتهاي انتشاراتي خود را تنظيم كند مي تواند به تضمين سرمايه مادي خود اميدوار باشد و اين شايد يكي از اصلي ترين دغدغه هاي يك ناشر (سرمايه گذار) درامر توليد يك اثر ادبي است. چرا كه شناسايي اين نيازهاي چند گانه مخاطب، نياز به تجربه و ممارست در امر نشر دارد، تا همگام با مخاطب، ناشر نيز قدم هايش را به صورت هماهنگ بردارد و تعادل در اين چرخه بلكه حفظ شود.
كتابهاي منتشره حوزه ادبيات در هفته اخير اين وسواس ياد شده را يادآوري مي كند كه چگونه سعي شده تعادل متزلزل مذكور حفظ شود.
اين گزارش براساس آمار خانه كتاب ايران (گزارش نشر؛ فهرست كتابهاي منتشره كشور از ۵ مهرماه تا ۹ مهرماه ۸۲ ضميمه هفته نامه «كتاب هفته شماره ۱۴۱ به تاريخ شنبه ۱۹ مهرماه ۸۲) نگاهي گذرا و آماري به كتابهاي منتشره در بخش ادبيات دارد.
هفته قبل رونق كمي كتابهاي ادبي را شاهد بوديم و اين هفته آمار پيشين باز هم صعود نسبي اندكي داشته است. مجموع كتابهاي ادبي منتشره در اين هفته به ۸۸ عنوان رسيده است كه بين شاخه هاي زيرمجموعه عنوان كلي ادبيات، همچون شعر، داستان، نمايشنامه، تحقيق و پژوهش و... تقسيم بندي شده است. از مجموع كتابهاي منتشره بيش از نيمي از آنها (۴۷ عنوان) به حوزه شعر اختصاص دارد كه باز از ميان اين تعداد بيش از ۲۰ عنوان به تجديد چاپ اشعار شاعران كلاسيك ايراني تعلق دارد. از ميان شاعران كلاسيك ايران نيز «شمس الدين محمد حافظ» در بين رقيبان با هفت عنوان كتاب پيشتاز است. ديگر شاعر ايراني كه اين هفته كتابهايش تجديد چاپهاي متعدد را تجربه كرده فروغ فرخزاد، شاعر معاصر است كه ديوان اشعارش توسط سه ناشر («تازه هاي روز»، «راوي مهر»، «ژرف») در تيراژ ۵۰۰۰ نسخه به چاپ رسيده اند.
اشعار به يادگار مانده از دو شاعر كلاسيك ديگر - سعدي و فردوسي- هم هر كدام در دو عنوان جداگانه منتشر شده اند.
«خاقاني شيرواني»، «خيام»، «عطار نيشابوري»، «اقبال لاهوري»، «مسعود سعد سلمان»، «يعقوب بن مسعود تسكين»، «عطوفي اصفهاني» و «پروين اعتصامي» از ديگر شاعران ايراني در گذشته بودند كه اشعارشان در عناوين جداگانه توسط ناشران مختلف تجديد چاپ شده است.
از حوزه شعراي تثبيت شده و كلاسيك كه بگذريم در قلمرو شاعران معاصر آثار قابل تأملي در اين هفته ديده نمي شود. اكثر آثار انتشار يافته در اين زمينه به شاعران ناشناس و گمنام تعلق دارد
بقيه كتابهاي شعر منتشره در اين هفته در حيطه مجموعه هاي گردآوري شده جاي مي گيرد و چند مورد نيز در بخش تحقيق و پژوهش در مسائل شعري بوده از جمله: «اشعار عاميانه ايران (در عصر قاجاري)/ والنتين آلكسي بويچ ژوكوفسكي؛ به اهتمام: عبدالحسين نوايي/ تهران/ اساطير»، «باغ تنهايي(يادنامه سهراب سپهري) به اهتمام: حميد سياهپوش/ تهران/ مؤسسه انتشارات نگاه» و «آئينه محرم: هزار اثر از صدها شاعر ايراني/ گردآورنده: منصور رضايي آدرياني؛ مقدمه: سعيد بيابانكي/ اصفهان/ فرهنگ مردم» و...
در حيطه داستان نيز در اين هفته آثار تأليفي چاپ اول قابل تأملي ديده نمي شود. مجموعاً ۲۳ عنوان كتاب در بخش داستان اين هفته منتشر شده كه شامل تجديد چاپ آثار قابل تأمل، چند عنوان تازه از نويسندگان عامه نويس، ترجمه هاي تجديد چاپي و داستانهاي تاريخي و باستاني است. در بخش داستانهاي جدي و قابل توجه اين هفته «سه كتاب: مثل همه عصرها، طعم گس خرمالو، يك روزمانده به عيد پاك/ زويا پيرزاد/ تهران/ نشر مركز- با تيراژ ۱۹۰۰ نسخه به چاپ سوم رسيده. همچنين داستان «سگ و زمستان بلند/ شهر نوش پارسي پور توسط نشر البرز به چاپ اول رسيده (اين كتاب سالها قبل توسط ناشر ديگري چاپ شده بود). «نشر آتنا» هم در اين هفته داستان بلندي از «سپوژمي زرياب»- همسر رهنورد زرياب- (زوج نويسنده افغاني)  با عنوان «... و ديوارها گوش داشتند»منتشر كرده است. در بخش ترجمه آثار داستاني اين هفته آثار قابل توجهي ارائه شده: «به سوي فانوس دريايي/ ويرجينيا وولف؛ مترجم: صالح حسيني/ تهران/ نيلوفر/ چاپ دوم/ ۱۶۵۰ نسخه»، «عشق/ مارگريت دوراس؛ مترجم قاسم روبين/ تهران/ نيلوفر/ چاپ دوم/ ۲۲۰۰ نسخه» مؤسسه انتشارات نگاه در اين هفته داستان «تنگسير» اثر «صادق چوبك» را با ويراستاري كاوه گوهرين براي بار اول با تيراژ ۳۰۰۰ نسخه به چاپ رسانده است. در بخش رمانهاي عاميانه اين هفته كتابهاي «فصل خاكستري من/ راضيه طالبيان/ تهران/ البرز/ چاپ اول/ ۱۵۰۰ نسخه» و «شينا/ ماندا (مؤدب پور) معيني/ تهران/ نشر علم/ چاپ اول/ ۱۱۰۰۰ نسخه، نسبت به بقيه آثار منتشره در اين زمينه شاخص تر بوه اند. (در قالب رمان ارائه شده اند) بقيه در حد داستانهاي بلند منتشر شده اند.
در بخش داستان مواردي هم بوده كه به گردآوري قصه هاي عاميانه و حكايات و تمثيل ها اختصاص داشته از جمله «قصه هاي شيرين و خواندني از بهلول عاقل/ گردآورنده: مظفر حاجيان حسين آبادي/ اصفهان/ هماي رحمت» و ...
در بخش مقالات ادبي اين هفته كتاب «پله پله تا ملاقات خدا»: درباره زندگي، انديشه و سلوك مولانا جلال الدين رومي/ عبدالحسين زرين كوب/ توسط ناشر اين كتاب (علمي) با تيراژ ۷۷۰۰ نسخه به چاپ بيست و يكم رسيده.
از مجموع كتابهاي ياد شده به طور طبيعي ۵۵ عنوان توسط ناشران پايتخت (تهراني) و ۳۳ عنوان توسط ناشران شهرستاني به چاپ رسيده اند در بين ناشران شهرستاني ۱۳ عنوان توسط ناشران شهر اصفهان به چاپ رسيده كه بعداز تهران در رتبه دوم قرار دارند. از فعال ترين ناشران اصفهاني مي توان به نشر «آشنا» اشاره كرد كه در اين هفته چهار عنوان كتاب منتشر كرده است. «نامي» و «فرهنگ مردم» دو ناشر ديگر اصفهاني هستند كه اين هفته هر كدام دو عنوان كتاب منتشر كرده اند. «فرزانه»، «شهسواري»، «هماي رحمت»، «محبان» و «دانشگاه علوم پزشكي اصفهان» پنج ناشر ديگر اصفهاني هستند كه هر كدام در اين هفته با انتشار يك عنوان كتاب در بازار نشر كتابهاي ادبي در ايران سهيم بوده اند. در رده بعدي اين آمار ناشران شهر تبريز قرار دارند با انتشار ۱۰ عنوان كتاب ادبي در اين هفته («نشر وفاجو» با چهار عنوان، «نشر اختر» با سه عنوان، «نشر ياران» با دو عنوان و «نشر احرار» با يك عنوان. ناشران شهر مشهد در مقام چهارم اين آمار قرار دارند با هفت عنوان كتاب ادبي منتشره در اين هفته («نشر سخن گستر» با سه عنوان و انتشاراتي هاي «نداي اسلام»، «پيك توس»، «دانش ورزان توس»، و «كتاب پردازان» هر كدام با يك عنوان. نشر عيوقي از كرج با دو عنوان و نشر ارمغان از بوشهر با يك عنوان بقيه ناشران شهرستاني فعال در بازار نشر كتابهاي ادبي اين هفته هستند.
اما در بخش ناشران تهراني اين هفته نامهاي آشناي زيادي به چشم مي آيد. انتشاراتي هاي «نيلوفر» و «زوار» هر كدام با سه عنوان، همچنين انتشاراتي هاي «نگاه»، «قطره»، «البرز»، «مركز»، «ژرف» هر كدام با دوعنوان. بقيه انتشاراتي هاي تهراني از نامهاي آشناي اين حوزه نيستند و اغلب به صورت موردي اقدام به چاپ كتابهاي ادبي كرده اند.
از جمله اتفاق هاي جالب اين هفته انتشار سه عنوان كتاب تازه ادبي با شرايط ويژه در يك انتشاراتي (فرهنگسراي ميردشتي) است.
اين انتشاراتي در اين هفته سه عنوان كتاب منتشر كرده كه تيراژ هر كدام از آنها ۳۰۰ نسخه است («از سر دلتنگي/ مسعود فروتن/ ۱۲۰ صفحه/ رقعي(مقوايي) ۱۲۰۰۰ ريال/ چاپ اول»، «مريم و مرداويج/ بهزاد فراهاني/ ۱۰۰ صفحه/ رقعي(مقوايي) ۹۹۹۰ ريال/ چاپ اول»، «هومي براي تو/ مريم حرمان/ ۴۸ صفحه/ رقعي(مقوايي) ۶۰۰۰ ريال/ چاپ اول»
كتاب ديگري كه با تيراژ ۳۲۰ نسخه اين هفته منتشر شده «شيوه ارائه مقالات در همايش هاي داخلي و بين المللي/ اكبر بهداد، مهرداد حسين پور/ اصفهان/ دانشگاه علوم پزشكي اصفهان/ است.
با نگاهي كلي به مجموع كتابهاي ادبي منتشره در اين هفته، جاي خالي آثار تأليفي چاپ اول در تمامي بخش هاي زيرمجموعه عنوان كلي ادبيات، حس مي شود. در بخش شعر، ناشران به شعراي كلاسيك پناه برده اند و در بخش داستان آثاري در زمينه داستانهاي تاريخي و باستاني و ترجمه و گردآوري حكايات قديمي دستمايه ناشران قرار گرفته است. مشتاقان ادبيات معاصر همچنان چشم به راه آثار تأليفي چاپ اول هستند و زمان نيز همچنان مي گذرد.

شعر
خاك وطن كه رفت ...
ليلا ملك محمدي
سيد محمدرضا ميرزاده عشقي متخلص به عشقي كه در سرودن اشعار هيجان  انگيز ميهني بسيار مشهور است، فرزند حاج سيد ابوالقاسم كردستاني در سال ۱۲۷۴ هجري شمسي در همدان متولد شد. تا سن هفده سالگي در آموزشگاههاي الفت و آليانس به تحصيل زبان فارسي و فرانسه همت گماشت و سپس ترك تحصيل كرد و به كارهاي اجتماعي روي آورد. در همدان «نامه عشقي» را بنيان نهاد.
سپس به تهران و اصفهان و رشت سفر كرد ولي دوباره به همدان بازگشت و چون به زبان فرانسه به خوبي آشنا بود در تجارتخانه  يك بازرگان فرانسوي به سمت مترجم مشغول به كار شد.
او در آغاز جنگ بين الملل اول جواني ۲۰ ساله بود كه به هواخواهي از عثمانيها همراه چند هزار تن مهاجر ايراني به سوي استانبول رفت و چند سالي كه در آنجا زندگي كرد در شعبه علوم اجتماعي و فلسفه دارالفنون استانبول جزو مستمعين آزاد حضور داشت.
عشقي اپراي «رستاخيز شهرياران ايران» را كه تحت تأثير عبور و ديدار از بغداد و موصل و مدائن در درون خود پرورش داده بود و همچنين «نوروزي نامه» و «برگ باد برده» را در استانبول نوشت. او پس از بازگشت از اين سفر به همدان رفت و سپس به تهران آمد و وارد مبارزات سياسي شد و از دولتهاي وقت و اوضاع كشور به سختي انتقاد كرد. شور و احساسات وطن خواهي و ملت دوستي از يك سو و جواني و كم تجربگي و شدت جزر و مد اوضاع سياسي كشور از سوي ديگر وي را با حوادث پرفراز و نشيب گوناگون روبرو كرد و بسياري از تلاشهاي قلمي او و امثال او بي ثمر ماند و خاطراتي تلخ از آنها نصيب وي شد. به تدريج ميهن پرستي توأم با بدبيني و يأس انديشه او را به انتقادهايي آتشين و بدون هدف روشن و ويرانگر كشاند.
012944.jpg
مقبره ميرزاده عشقي درابن بابويه

او در سال ۱۲۹۹ در اصفهان «رستاخيز شهرياران ايران» را به نمايش گذاشت كه بي نهايت مورد توجه عموم قرار گرفت. در سال ۱۳۰۰ هجري شمسي روزنامه «قرن بيستم» را در تهران تأسيس كرد كه حاوي اشعار و مقاله هاي مهيج ميهني و سياسي و اجتماعي بود كه تا آخر عمر كوتاه او به طور هفتگي چاپ و منتشر مي شد. مقاله معروف او درباره «عيد خون» به سال ۱۳۰۱ در «شفق سرخ» انتشار يافت.
وي در اين مقاله پيشنهاد كرد كه «در هر سال پنج روز بايد به حساب امناي قانون رسيدگي كرد تا هر يك از امنا كه به امانات ملت خيانت روا داشته باشند، از زحمت زندگي او جامعه را رهانده و سيصد و شصت روز ديگر سال را از سلامتي جريان احوال قوانين عامه مطمئن باشند.»
او علاوه بر اين مقاله هجويه تندي بر ضد مجلس چهارم و همچنين قصيده اي معروف در مخالفت با قرارداد ايران و انگليس دارد. «سه تابلو مريم» وي به نام «ايده آل» از بهترين اشعار اوست. ايده آل شامل ۳ تابلو است. تابلو اول «شب مهتاب» تابلو دوم «روز مرگ مريم» است و تابلو سوم «سرگذشت پدر مريم و ايده آل او» است.
زبان شعر عشقي ساده و نرم و حاوي لغات و تركيبات زبان گفتار و كم و بيش متأثر از واژگان و اسلوب بيان روزنامه نويسي است. او شاعري ملي بود كه در وطن خواهي صادق بود، دوستدار تجدد ادبي و نيز روزنامه نويسي حامي فرودستان بود. او همچنين در بيان انديشه ها و عواطف خويش شجاع و صريح بود. تقريباً همه آثارش جنبه اجتماعي و انتقادي و دفاع از آزادي و مردم را دارد و شعرا و شعري صادقانه و از دل بر آمده است.
از اين رو شادروان بهار درباره او نوشته: «عشقي يك پارچه قريحه و در شاعري تواناست» علي اكبر مشير سليمي مدير مجله گلهاي رنگارنگ و نامه مربي، آثار او را از شعر و نثر گرد آورده و به تدريج تكميل كرده و مكرر به چاپ رسانده است. در كليات او شعر در قالبهاي گوناگون مي توان يافت، اما صفت بارز سبك او كوشش در پروراندن موضوعات بديع و تازه با حفظ موازين شعر فارسي است.
عشقي در قرن بيستم با درج داستاني منظوم و كاريكاتورهاي متعدد، جمهوري و كارگردانان آن را به باد انتقاد گرفت. بلافاصله روزنامه را توقيف كردند و طولي نكشيد كه خود او را در صبحگاه ۱۲ تير ۱۳۰۳ در سن ۳۱ سالگي در خانه اش با گلوله دو تن ناشناس از پا در آوردند و نزديك ظهر در بيمارستان جان سپرد.
مردم در تشيع جنازه و به خاك سپردنش علاقه و احترام فراوان نسبت به او از خود نشان دادند و بر سنگ مزارش در ابن بابويه اين ابيات از سرمد كاشاني شاعر عصر صفوي را حك كردند: 
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
لاغر صفتان زشتخو را نكشند
گر عاشق صادقي زكشتن مگريز
مردار بود هر آنكه او را نكشند
عمر كوتاه او در تنگدستي و نابساماني و پريشاني گذشت و آنچه او در توان و قريحه و انديشه داشت در حمايت از ملت مظلوم ايران بذل كرد حتي جان خود را.

سايه روشن ادبيات
شاعران شهرستان: اروميه
شاعران اروميه به پرسشهاي ما پاسخ دادند:
۱- آيا تهران را مركز ادبيات كشور مي دانيد؟ ۲- چه انجمن ها و محافلي در شهر شما فعال است؟ ۳- وضعيت ادبيات تهران را با ادبيات شهرتان چگونه مقايسه مي كنيد ۴- اگر بخواهيد ارتباطتان را با ادبيات پايتخت قطع نكنيد چه مي كنيد؟ ۵- از آثارتان بگوييد؟
امروز پاسخ دومان ملكي، محمد صحبدل و سميه حاضر وظيفه را مي خوانيد.

دومان ملكي: ساختار كلاسيك انجمن ها
* مركز پنداشتن تهران در گستره ادبيات در دايره توهم قابل گنجاندن است. تكرار اين گزاره به يك باور دامن مي زند. باوري كه اگر از لحاظ كيفيت آثار توليد شده مدنظر قرار گيرد، نوعي توهم خواهد بود. مي توان گفت تمركز رسانه ها و نه تمركز ادبيات. گمان نمي كنم بتوان تهران را مركز ادبيات و يا به طور كلي يك مركز فرهنگي در مقياس با كل كشور دانست. تهران حاشيه اي است كه خود را متن مي داند. تهران يك بازي است. يك بازي كهنه و از مد افتاده كه كساني كه با قواعدش آشنا هستند، ترجيح مي دهند وارد اين بازي نشوند.
* عموم انجمن هاي شعر اروميه داراي ساختار كلاسيكي هستند كه جواب گوي نيازهاي امروز و حتي ديروز هم نيستند. علي رغم اين انتظار كه تفاوت هاي زباني و فرهنگي مي تواند به تكثرهاي سازنده ياري برساند، انجمن شعر و ادب جوان اروميه قرباني چنين مسأله اي شد. از قديم گفته اند هر فرد حق دارد مدافع زبان و فرهنگ خود باشد. اين درست. اما متأسفانه چنين گرايش هايي در اروميه منجر به تفكر مبتني بر حذف شده است و تفكري كه تنها انجمن فعال در حيطه شعر امروز را قرباني خود كرد.
* با برخي مجلات تهران و ديگر شهرستان ها از طريق چاپ مقاله، شعر، ترجمه و... در ارتباط هستم. ارتباط گاه امري ناگزير است. مهم بودن و نبودن است حضور و غياب توأمان، توان بازنگري را افزايش مي دهد. گاه از اين كه شاهد غياب خودم باشم بيشتر لذت مي برم.
* به جز همكاري با نشريات كه ذكر آن رفت، در شهر اروميه سردبيري مجله(خوانش)، نخستين مجله تخصصي و مستقل شعر و ادبيات در استان كه توسط انجمن شعر جوان منتشر مي شد بر دوش من بود. كه به دليل سنگ اندازي ها پنج شماره بيشتر نپاييد.
* مجموعه شعري آماده چاپ دارم كه در فضاي كنوني شعر ايران، كوچك ترين تمايلي به چاپ آن ندارم. هيچ وقت سردرنياوردم كه چرا بايد مجموعه شعر چاپ كرد.
محمد صبحدل: نشريات در تهران متمركزند
* نمي شود با يك «هست» يا «نيست» جواب داد. چرا نمي پرسيم تهران چه جايگاهي در ادبيات معاصر دارد. هيچ شهر يا منطقه اي نمي  تواند مركز ادبيات باشد. شايد تهران محل تمركز ارائه ادبيات ما باشد، چرا تمركز؟ براي اين كه بيشتر فعالان عرصه هنر در تهران ريشه هايي شهرستاني دارند. اما قضيه آنقدرها هم دموكراتيك نيست اگر بگوييم نوعي گرايش به مركز مداري در اين نيروهاي تمركز يافته نيست به خطا رفته ايم. هنوز شاعران شهرستاني ما براي چاپ مجموعه هاي خود چشم به ناشران تهراني دارند. حتي امكانات ناشران تهراني  با شهرستاني ها متفاوت است. عمده نشريات ما در تهران متمركزند. حتي در اعطاي امتياز به نشريات شهرستاني احتياط بيشتري صورت مي گيرد.
* اين انجمن ها و محفل ها از گذشته در شعر فعال بوده اند. من از سال ۷۱ در فضاي فعاليت  آنها بوده ام و چهره هاي فعالي در عرصه مطبوعات، شعر و قصه نويسي معاصر از اين جلسات برخاسته اند. در حال حاضر كانون نويسندگي بوتا(دوجلسه در هفته) در محل خانه جوان، انجمن شعر جوان(يك جلسه در هفته) در مجتمع فرهنگي هنري ارشاد، انجمن شعر و ادب اروميه(يك جلسه در هفته) در تالار مهديه جلسه دارند.
* حيطه مشخصي وجود ندارد كه ما آن را ادبيات تهران بناميم. اما نيروي متمركز در تهران نوعي تمركز در ارائه ادبيات فارسي است. مطمئناً اين نيرو بارزترين جلوه ارائه ادبيات فارسي است كه در ايران خلق مي شود.
* براي قرار گرفتن در جريان تحولات و مباحث نياز به ارتباط دارم اما آن محوريتي كه شايد از اين كلمه «نياز» حس شود را در خود ضعيف مي بينم. وجود اينترنت، گروه هاي ادبي فعال خارج از كشور، وجود كانون هايي مؤثر بر آن دسته از هموطناني كه توانايي استفاده از ادبيات كشورهاي همسايه را به دليل قرابت زباني دارند، اين تمركز را كمرنگ تر كرده است.
* در حال حاضر مشغول تنظيم دو مجموعه شعر يكي به فارسي و ديگر به تركي هستم. مجموعه  قصه اي نيز از «محمت باتور» قصه نويس تركيه اي ترجمه كرده ام كه به زودي منتشر مي شود. پيش از اين سردبيري فصلنامه «بوته» را داشته ام و با نشريه «اولروز» و نيز مجله «نوانديش» در خراسان همكاري نزديك داشته ام. كارهايي نيز در نشريات ديگر منتشر كرده ام.
سميه حاضر وظيفه: عجله  به خرج نمي دهم
* در مركز امكانات و فضاي پذيرايي چرا، اما ادبيات...
* متأسفانه انجمن خاصي كه با جديت به شعر امروز ايران بپردازد سراغ ندارم. شاعران جوان معمولاً تاوان پرداختن به ادبيات را با تك روي مي پردازند. اين امر به خودي خود محدود گشتن فضاي ذهني و محيط  پيشرفت افراد را در پي دارد، كه فعاليت افراد نه چندان كاردان و توانا در محافل به ظاهر ادبي از دلايل بي شمار اين مسأله است. در واقع محافل موجود هيچ كار خاصي براي ادبيات انجام نمي دهند.
* نسبت به فضاي مناسب و امكانات مكفي در تهران، به نظرم بچه هاي شهرستاني توان و تلاش بيشتري به خرج مي دهند. با وجود تفاوت هايي فاحش كه عموماً باعث سرخوردگي و خستگي شاعران شهرستاني مي شود، پشتكار لازم را دارا هستند.
* راستش بنده در حال حاضر ارتباط خاص و مستقيمي با ادبيات پايتخت ندارم. به علاوه ادبيات براي من هيچ وقت در مرزبندي جغرافيايي خاصي معنا نشده و هر اثر خوبي برايم منشأ لذت و فراگيري بوده است.
* مجموعه اي از شعرهاي اولين دوره شعري ام آماده چاپ است. اما با توجه به راه بسيار سختي كه در پيش رو دارم، ترجيح مي دهم عجله اي در اين خصوص به خرج ندهم.

ادبيات
اقتصاد
روزنت
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  روزنت  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |