پنج شنبه ۸ آبان ۱۳۸۲
شماره ۳۲۱۰- Oct. 30, 2003
هنر
Front Page

گفتگو با پشنگ كامكار و سودابه سالم
برزخ آموزش
زير ذره بين
راهي جز تربيت مربيان براي آموزش موسيقي وجود ندارد. در اين مسير نيازمند كاركردهاي ريشه اي هستيم. آموزش دهنده موسيقي بايد بداند كه مباني تعليم و تربيت كه فلسفه هاي آموزشي و روانشناسي را شامل مي شود چيست.در اين زمينه با تناقض هاي فراواني روبرو هستيم. در دانشكده هاي موسيقي رشته هاي موسيقي سنتي، آهنگسازي، موزيكولوژي تا حد كارشناسي ارشد وجود دارد اما متأسفانه رشته آموزش موسيقي بنا به دلايلي كه نمي دانم وجود ندارد.
000346.jpg
اميد محسني
اشاره:پشنگ كامكار ۱۰-۱۲ سال بيشتر نداشت كه پدرش او را براي چند روز از ساززدن محروم كرد، فقط به اين خاطر كه پشنگ يك روز ساز نزده بود و اين سخت ترين تنبيه براي او بود چون هيچ گاه اين خاطره را فراموش نمي كند.
سودابه سالم هنگام فوت حسن كامكار بر بالينش بود و آخرين خواسته و وصيت او به فرزندان اين بود كه اگر الان خبر مرگ مرا فرزندانم شنيدند و در حال اجراي موسيقي بودند نبايد دست از كار بكشند و به سراغ من بيايند.
سودابه سالم رمز موفقيت همسرش و انسجام گروه كامكارها را خواسته حسن كامكار و دغدغه او در تشكيل گروهي مي داند كه همه اعضاي آن داراي سبك و شيوه خاصي در نوازندگي هستند.
شايد به همين دليل پشنگ كامكار هم اعتقاد دارد حضور نسل سوم از كامكارها در گروه بهترين راه براي استمرار و دوام گروهي به نام كامكارهاست.
سودابه سالم يكي از طرفداران سرسخت پشنگ و گروه كامكارهاست، وي در حاشيه اين گفتگوي سه نفره بارها بر استقلال فكري و حرفه اي خود در زمينه موسيقي بدون نام كامكارها تأكيد مي كند.
پشنگ كامكار هم بر اين مسئله تأكيد دارد كه از نظرات كارشناسانه سودابه در نوازندگي بهره مي برد.
* آقاي كامكار اولين كار گروهي شما چه سالي اجرا شد؟
- اولين اجراي ما سال ۱۳۴۱ در فرمانداري سنندج بود و آن زمان من ۱۳ ساله بودم. به جز اردشير و اردوان بقيه اعضاي گروه حضور داشتند.
البته غير از اين برنامه هاي رسمي تمرين هاي گروهي زيادي داشتيم كه همان تمرين ها، پايه اي براي كارهاي گروهي كامكارها در آينده شد.
* اصولاً نحوه انتخاب سازها در خانواده كامكار چگونه بود و شما چرا ساز سنتور را براي يادگيري انتخاب كرديد؟
- برادر بزرگترم هوشنگ سنتور مي زد و من به دليل علاقه اي كه به اين ساز داشتم از او خواستم تا گرفتن مضراب وسايل ابتدايي يادگيري سنتور را به من آموزش دهد و بعدها هوشنگ راه پدرم را طي كرد و به ويولن علاقه مند شد و من سنتور را به عنوان ساز اصلي خود انتخاب كردم.
در زمينه انتخاب سازها پدرم با دقت و حساسيت ما را به سوي سازهاي مورد علاقه مان هدايت مي كرد تا بتوانيم در آينده گروهي را تشكيل دهيم.
* يكي از شاخصه هاي گروه كامكارها هماهنگي و انسجام است. آيا گروهي خانوادگي كه همچون كامكارها هماهنگ و منسجم باشند در ايران سراغ داريد؟
- شايد گروههاي خانوادگي زيادي در ايران وجود داشته باشند اما گروه كامكارها به دليل وجود اعضاي تحصيل كرده و داراي سبك و همچنين تمرينات مستمر توانسته به عنوان يك گروه هماهنگ هميشه مطرح باشد و همين فاكتورها در گروه عامل مهمي براي خلق كارهاي نو و جديد است.
* دغدغه پدرتان در پيشرفت و رشد شما در موسيقي تا چه اندازه تأثيرگذار بود؟
- در خانه اي بزرگ شديم كه موسيقي زياد مي شنيديم و در سنين پائين امكان گروه نوازي براي ما مهيا بود. در عين حال پدرم تنها آرزويش اين بود كه ما بتوانيم موسيقي را ياد بگيريم و به همين منظور هم وقت و زمان زيادي را براي رسيدن به هدفش صرف مي كرد.
پدرم اكثر كارهاي صبا را اجرا كرده بود و با آنها آشنايي كامل داشت. كارهايي را كه ما از صبا اجرا مي كرديم نت به نت كنترل مي كرد و در اجراي صحيح قطعات حساسيت زيادي از خود نشان مي داد ، حتما اين حساسيت ها در پيشرفت ما تأثير داشت .
* در حال حاضر در آموزش هاي ابتدايي موسيقي هنرجويان بهره گيري از محضر اساتيد را به عنوان تنها تكيه گاه براي پيشرفت در موسيقي مي دانند گرچه استفاده از محضر اساتيد يكي از شروط لازم در موسيقي است اما سئوال اين است كه آيا عوامل ديگري هم در رشد هنرجويان مؤثر است؟
كامكار: محيط و خانواده اي كه هنرجو در آن رشد مي كند نيز بسيار مهم است و عليرغم بهره گيري هنرجويان از محضر اساتيد عوامل ديگري نيز به صورت غيرمستقيم تأثير به سزايي در فراگيري موسيقي دارند.
در مورد خودم بايد بگويم كه طبيعت كردستان خيلي به شناخت من از صداهاي گوناگون و تفكيك آنها كمك كرد.
در زمان كودكي يكي از تفريحاتم اين بود كه در طبيعت مدت هاي طولاني بنشينم و صداي پرندگان مختلف را از هم تفكيك كنم و پس از مدتي با شنيدن صداي آنها شكل، حجم و حتي رنگ پرندگان را تشخيص دهم، اما متأسفانه در حال حاضر با گسترش زندگي شهرنشيني گوش ها ديگر قادر به شنيدن صداهاي متفاوت نيستند زيرا ناهنجاري هاي صوتي به شكل فراگيري در اطراف ما ايجاد شده و مجال تفكر در طبيعت و بهره گيري از موسيقي مستتر در آن را از ما گرفته است و شايد يكي از عوامل خاموش ماندن خلاقيت ها در دنياي امروز همان فاصله ميان انسان و طبيعت اطرافش باشد.
آن زمان وقتي گلهاي رنگارنگ و برگ سبز در ساعات خاصي از راديو پخش مي شد، لحظه شماري مي كرديم تا مبادا فرصت را از دست بدهيم.
اما امروز ديگر كمتر كسي را پيدا مي كنيد كه موسيقي را با آن دقت موسيقايي و توجه به ظرايف ملوديك آن بشنود و تحت تأثير قرار گيرد.
سودابه سالم: سليقه موسيقي هر فردي تحت تأثير صداهايي كه در محيط پيرامونش مي شنود شكل مي گيرد. در حال حاضر قسمت اعظم آن از طريق توليد موسيقي در راديو و تلويزيون تأمين مي شود، اما آيا صدا و سيما برنامه ريزي خاصي در اين مورد دارد؟!
آسيب هاي شكل گيري سليقه موسيقايي كودك ما در اين وضعيت نابسامان اين است كه قبل از شروع يادگيري موسيقي سليقه اش تعيين مي شود و تغيير در آن كار بسيار مشكلي است.
در مورد گفته هاي پشنگ در رابطه با موسيقي و الهام از طبيعت هم بايد بگويم كه او در دوران كودكي از طبيعت و تعلقات قومي خود استفاده مي كرد.
دوران كودكي او مربوط به پنجاه سال پيش است و در محيطي بزرگ شده است كه آنجا سليقه موسيقي از اصالت خاصي برخوردار بوده است.
شايد جالب باشد اين نكته را هم بگويم كه در شيوه هاي آموزش براي كودكان اهميت موسيقي سرزمين مادري بسيار مهم است، يعني همان گونه كه زبان را در محيط مي آموزيم موسيقي را نيز از همان طريق فرامي گيريم اما مسئله اين است، كودك امروز در كوران انواع و اقسام موسيقي قرار دارد كه متأسفانه اين تنوع داراي ارزش موسيقايي نيز نمي باشد.
* با اين وضعيت هنرجوي ما چه بايد بكند؟
- راهي جز تربيت مربيان براي آموزش موسيقي وجود ندارد. در اين مسير نيازمند كاركردهاي ريشه اي هستيم. آموزش دهنده موسيقي بايد بداند كه مباني تعليم و تربيت كه فلسفه هاي آموزشي و روانشناسي را شامل مي شود چيست.
در اين زمينه با تناقض هاي فراواني روبرو هستيم. در دانشكده هاي موسيقي رشته هاي موسيقي سنتي، آهنگسازي، موزيكولوژي تا حد كارشناسي ارشد وجود دارد اما متأسفانه رشته آموزش موسيقي بنا به دلايلي كه نمي دانم وجود ندارد.
از طرف ديگر تقريباً تمام فارغ التحصيلان رشته موسيقي در دانشگاهها و هنرستان ها به كار آموزش مي پردازند. بدون هيچ آشنايي با مباني آموزشي.
در حالي كه در ايران بيش از هر چيز براي رشد موسيقي نيازمند نگاهي تخصصي هستيم تا برنامه ريزي ها و سياستگذاري هاي خاصي در پي آن شكل بگيرد.
* يده آل هايي كه شما مطرح مي كنيد نيازمند زيرساخت هاي فرهنگي و سياستگذاري هاي كلان در حوزه حمايت از هنر است آيا دراين زمينه دستگاه هاي دولتي به سوي تقويت ايده آل هاي موسيقي پيش مي روند؟
سودابه سالم: من فكر مي كنم خانه از پاي بست خراب است، بعيد به نظر مي رسد كه مسير سياستگذاري هاي دولتي تعمداً به سوي تضعيف موسيقي ايراني باشد، اما كساني در رأس تصميم گيري در حيطه موسيقي و هنر وجود دارند كه برايشان موسيقي مهم نيست، پس چطور مي توان از كساني كه موسيقي براي آنها مهم نيست انتظار داشت سياست ها و برنامه هايي در اين زمينه داشته باشند.
البته در گوشه و كنار اساتيدي وجود دارند كه به دليل آشنايي با موسيقي دلسوزانه برخورد مي كنند اما آنها توان تغيير در نگرش بسته دولتي را ندارند.
* دليل اصلي عدم تمايل گروه هاي ايراني براي اجراي كنسرت در داخل كشور و نقطه مقابل آن استقبال از كنسرت هاي خارجي را چه مي دانيد؟
كامكار: در كشورهاي اروپايي ارگان ها و انجمن هايي هستند كه از گروه هاي موسيقي دعوت مي كنند و هزينه هاي زيادي را متحمل مي شوند [هزينه رفت و آمد، محل سكونت و...] عليرغم تأمين امكانات مبالغي را هم به عنوان مبلغ قرارداد پرداخت مي كنند.
اما در ايران هيچ گاه از طرف ارگان  يا نهادي براي اجراي كنسرت دعوت نمي شويم و بعضي اوقات هم كه به خاطر مردم و تقاضاهاي مكرر آنها حاضر به اجراي كنسرت مي شويم نهادها در ازاي اجرا سهم خواهي مي كنند و هرگاه لب به شكوه باز مي كنيم مي گويند شما هنرمنديد نبايد به مسايل مادي توجه كنيد!
دليل اصلي استقبال خارجي ها از گروه هاي موسيقي ايراني وجود تفكري است كه به ازاي آشنايي با فرهنگ و هنر كشورهاي ديگر حاضر است هزينه هاي هنگفتي را متحمل شود ولي در كشور ما اراده اي براي بها دادن به موسيقي ايراني و اشاعه آن در دنيا وجود ندارد.
مسايل به همين جا ختم نمي شود زيرا ما در برخورد با هنرمندان نيز دچار مشكلات زيادي هستيم آن زمان كه براي حمل آلات موسيقي در كشور دچار مشكل مي شديم در يكي از كشورهاي خارجي هنگامي كه در صف طولاني بازرسي فرودگاه منتظر بوديم مسئولين فرودگاه به سراغ ما آمدند و گفتند: هنرمندان مي توانند زودتر در سالن بازرسي حضور پيدا كنند [...]
اينها نمونه هاي كوچكي از فرهنگ برخورد با هنر و هنرمند در كشورهاي ديگر است.
سودابه سالم: لازم مي دانم اين نكته را اضافه كنم كه هنرهاي ايراني چون نقاشي، سينما، خوشنويسي و... در كشورهاي ديگر بيش از موسيقي مطرح شده است اما در حوزه موسيقي بنابه دلايلي كه همه مي دانند اين اتفاق نيفتاد. مهجور ماندن موسيقي به عنوان يكي از هنرهاي تأثيرگذار جاي تأمل فراوان دارد...
* بسياري از اساتيد عدم حضور صاحبنظران و هنرمندان پيشكسوت را در مراجع تصميم گيري مشكل اصلي مي دانند شما با اين نظر موافقيد؟
سالم: تا زماني كه تعهد نسبت به هنر و هنرمند در كشور ايجاد نشود اين مشكلات هم وجود دارد و حضور هنرمندان دردي را درمان نمي كند.
پيش داوري ها در عرصه موسيقي هنوز وجود دارد و نقش مثبت موسيقي به عنوان يك هنر تأثيرگذار و زيربنايي در كشور دچار ترديد است!من معتقدم كه مشكل اصلي اين است كه ما براي غم و شادي برنامه ريزي و استراتژي نداريم شادي در ابتذال و ابتذال در شادي گره خورده و ما د ر كشور آنطور كه براي غم برنامه ريزي كرده ايم به شادي هيچ توجهي نداشته ايم.
در عزاداري ها نمونه والايي از موسيقي و حركات موزون را مي بينيم و اين نشان دهنده وجود سيستم از پيش تعيين شده در مورد اينگونه مراسم هاست. اما جالب اين كه در همين زمينه هم سعي كرديم كه وجود موسيقي را ناديده بگيريم.
* از اين مسايل بگذريم، آقاي كامكار شما در ذهن كساني كه گرايش به سنتورنوازي دارند به عنوان نوازنده اي با خصوصيات خاص مطرح هستيد، دوبل ها، پاساژ ها و آنهايي كه با لهجه اي فولكلوريك آميخته شده در نوع نواختن شما حس مي شود و شايد اين مسأله موجب تفاوت شما با اساتيد گذشته و هم دوره خودتان باشد، چه عواملي موجب شد تا شما اين سبك از نوازندگي را انتخاب كنيد؟
در شروع فعاليتم در گروه شيدا فكر مي كردم بايد فقط سنتي ساز بزنم و نبايد از دوبل ها، پاساژها و آرپژها استفاده كنم البته هنوز هم اساتيدي هستند كه نگاهشان به موسيقي اين طور است و شيوه هاي نو در تكنوازي را اروپايي و نامربوط به موسيقي ايراني مي دانند.
اعتقاد من براين است كه نفس هنر و ذات موسيقي نمي تواند در چارچوب ايده هايي بسته محصور بماند زيرا حركت و پويايي اصلي غيرقابل انكار در موسيقي است. بعد از مدتي به اين نتيجه رسيدم تا در تكنوازي از قيد و بند رديف رها شوم و هرچه را كه احساسم مي گويد اجرا كنم.
چند بار تجربه كردم و سودابه مرا تشويق كرد با او نه به عنوان همسرم بلكه در جايگاه يك صاحب نظر مشورت كردم و او مرا ترغيب كرد تا اين شيوه را دنبال كنم.
سودابه سالم:اين سبك از نوازندگي نهفته بود؛ گاهي كه رها از رديف موسيقي به سراغ ملودي ها با مضرابگيري هاي متفاوت مي رفت.
سؤال مي كردم كه چرا آنچه را كه در خلوت خود مي نوازد دنبال نمي كند چون احساس من اين بود كه آن ملودي هاي همراه با فورته، پيانوهاي زيبا ناخودآگاه او را به سوي خود مي كشد ولي او از اين خصوصيات هم لذت مي برد و هم واهمه داشت!
* فكر مي كنم كه خصوصيات بارز اين نوع نوازندگي در نوار «بارانه» درك مي شود و با نوار «دريا»ي اردوان كامكار ادامه پيدا مي كند اما سؤال اينكه چرا اين نوآوري بعد از مدتي خاموش ماند؟
كامكار: بارانه موفق بود ولي يكي از دلايل انصراف من از اين كار توجه به خلق اثري بود كه بتواند در عرصه تكنوازي خصوصيات نو و جديدي داشته باشد و نبايد تكنوازي ديگري را بيرون مي دادم كه نتواند حس جديدي را به شنونده القاء كند.
من معتقدم كساني كه تكنوازي گوش مي كنند آدم هاي مشكل پسندي هستند و ايجاد جذابيت و علاقه براي آنها كار بسيار سختي است گرچه اگر تفكر اقتصادي آن مطرح بود مي توانستم نوارهاي ديگري را هم عرضه كنم.
سودابه سالم: در سمينار آموزشي «كارل ارف» در اتريش نوار بارانه را به يكي از اساتيد هديه دادم و جالب اينكه اين اثر در روز پاياني سمينار براي نقد و بررسي براي مدعوين پخش شد. در پايان مراسم فردي از آمريكاي لاتين مي گفت: اين نوع موسيقي مال ماست، يوناني ها مي گفتند: سازش مال ماست و چيني ها و ژاپني ها متحير مانده بودند وسؤال مي كردند كه اين نوع نوازندگي و موسيقي از كجا آمده است؟!
خلاصه «بارانه» در كشور ديگر توانست جاي پايي را براي خود ايجاد كند كه حس كنجكاوي موزيسين ها را براي تحقيق ريشه اي در مورد اين نوع موسيقي تحريك كند.
اما آيا هيچ كدام از مطبوعاتي هاي ايراني به سراغ نقد اين اثر رفتند؟[...]
* در مورد كتاب هاي آموزشي در سنتور نوازي هنرجويان با كمبودهاي زيادي مواجه هستند و خلاء ميان شيوه هاي يادگيري ابتدايي و كتاب هاي رديف موجب سردرگمي در ميان هنرجويان شده است؟
شايد اين مسئله نمونه اي از كاستي ها در عرصه انتقال مهارت ها و اطلاعات موسيقي به نسل خاص باشد. آيا فكر نمي كنيد در مقايسه با دغدغه اي كه پيش كسوتان در پيگيري موسيقي (خلق ملودي هاي نو، بداهه نوازي و...) داشته اند مبحث انتقال اين ارزش ها به نسل آينده كمرنگ شده باشد؟
سودابه سالم: در كلاس هاي قديم هنرجويان از محضر اساتيدي بهره مي بردند كه فضاسازي و حافظه صوتي يكي از مسايل مهم براي آنها بود.
در يك كلاس گاهي پس از نيم ساعت گپ هاي دوستانه استاد به جايي مي رسيد كه مي توانست در آن فضا گوشه اي از رديف موسيقي را به تعابير مختلف براي هنرجويان بنوازد اما با تغيير شرايط زندگي شيوه هاي تدريس نيز تغيير پيدا كرد.
كتاب آموزش ابتدايي استاد پايور حدود چهل سال پيش نوشته شده و در اين مدت بازبيني خاصي در آن صورت نگرفته است و اصولاً اين كتاب به مهارت ها در نوازندگي توجه مي كند. كتاب هاي آموزشي بايدبه مرور زمان با ايجاد شيوه هاي خاص نوازندگي تغيير پيدا كند يا واضح تر بگويم آموزش نبايد همراه با شكنجه باشد و ايجاد جذابيت در نوازندگي اصل مهمي است كه بايد اساتيد به آن توجه كنند.
پشنگ كامكار: تجربه من در آموزش شاگردان ثابت كرد كه خلاهايي ميان كتاب هاي ابتدايي در رديف وجود دارد كه هنرجويان از آن رنج مي برند به همين دليل پس از كتاب شيوه سنتورنوازي قصد دارم رديف ميرزاعبدالله را به تحرير درآورم، در كنار آن نيز كتابي به سبك و سياق رديف هاي ابتدايي با در نظر گرفتن مهارت شاگردان پس از اتمام شيوه هاي ابتدايي در حال چاپ است. در اين كتاب چارچوب كلي رديف را در نظر گرفتم و استنباط خود را در گوشه هاي مختلف بيان كرده  ام.
* اين كتاب چه زماني در اختيار هنرجويان قرار مي گيرد؟
احتمالاً تا اواخر سال در اختيار هنرجويان قرار مي گيرد.
* در خبرها آمده بود كه «كامكارها» قرار است كارهاي مشتركي را با «مايكل نيمن» انجام دهند اين كار در چه مرحله اي از همكاري قرار دارد؟
پشنگ كامكار: پس از آمدن مايكل نيمن يك هفته صبح و بعد از ظهر تبادل نظر كرديم و كارهاي ضبط شده او را شنيديم و او هم با حال و هواي كارهاي ما بيشتر آشنا شد.
۲۲ آبان در وين كنسرتي داريم و ۲۵ آبان هم به لندن مي رويم تا كار مشترك با نيمن را ضبط كنيم.
البته ممكن است كه در مرحله اول موفق به ضبط يك كار منسجم نشويم چون مايكل نيمن پروسه اي را پيگيري مي كند كه نياز به گذشت زمان دارد.
نيمن اعتقاد دارد كه اين نوع موسيقي نوعي ارتباط دروني از موسيقي است كه ميان ايده هاي او و خاصيت هاي موسيقي كامكارها فصل مشتركي ايجاد مي كند.
* منابع مالي اين كار از كجا تأمين مي شود؟
- طرف قرارداد ما مايكل نيمن است اما شركتي كه سرمايه گذار اصلي آن پيتر گابريل است منابع مالي اين كار را تأمين مي كند.
او به دليل علاقه اي كه به موسيقي و فولكلور دنيا دارد با مايكل نيمن در اين زمينه همكاري مي كند.
* درباره آخرين كنسرت كامكارها در سعد آباد تحليل هايي در مطبوعات مبني بر كمرنگ شدن انسجام روحي آنها درج شده بود، آيا اين نظر درست است؟
پشنگ كامكار: استقبال مرد كنسرت كامكارها نشان دهنده اجراي خوب است و طي مصاحبه  هايي كه در ميان هر اجرا از مردم انجام شد اكثراً نظرشان مثبت بود.
البته شايد قضاوت مطبوعات به دليل وجود افراد تازه وارد گروه بود كه به لحاظ تكنيكي و حسي از اعضاي گروه كم تجربه تر بودند اما هدف ما انتقال تجربه گروه نوازي از نسلي به نسل ديگر است و براي رسيدن به اين هدف آنها بايد در گروه اعتماد به نفس لازم را بيابند و اين نكته را نيز بايد عنوان كنم كه كامكارها هيچ گاه نمي خواهند كه تشويق و استقبال مردم از روي تظاهر و فقط به خاطر نام باشد.
* خانم سالم! شما وضعيت فعلي موسيقي بانوان را چگونه مي بينيد؟
- به نظر من موسيقي، موسيقي است، بانوان و غير بانوان ندارد. به هر حال چند سالي است كه خانم ها نيز فعاليت هايي را در زمينه موسيقي با استفاده از تجربيات گذشته آغاز كرده اند كه موفق هم بوده اند.
* شما به عنوان زوجي كه چند دهه از عمرتان را در راه رسيدن به ايده آل هاي موسيقي صرف كرده ايد چه آرزوهايي براي آينده موسيقي ايراني داريد؟
سالم: اميدوارم كه موسيقي با پتانسيل عظيمي كه دارد بتواند نقش زيربنايي خود را در كشور ايفا كند و فرهنگ موسيقي در كشور آنقدر ارتقاء يابد كه استعدادهاي ما به هدر نرود. آرزويم همين ها بود البته يك آرزوي ديگر دارم كه بتوانم روزي در يك مزرعه در كنار رودخانه اي دور از تهران ريحون بكارم و اصلاً به موسيقي كودك هم فكر نكنم و صدايي جز طبيعت نشنوم.
كامكار: تا حدود زيادي به آرزوهايم رسيده  ام وقتي مي شنوم كه حدود ۱۲ هزار نفر در تهران سنتورنواز داريم دغدغه هايم كمتر مي شود و به همان نتيجه مي رسم كه موسيقي سيال است و راه خود را طي مي كند و پيشرفت هاي زيادي در موسيقي ايراني حاصل مي شود.

نگاه امروز
ريشه ها، خاك و... صدا

سيدعليرضا ميرعلي نقي
* براي سودابه سالم و پشنگ كامكار؛ و به خاطر آموزش موسيقي
- آموزش، ريشه هاي درخت موسيقي نيست، خاكي است كه ريشه ها را در دلش پرورش مي دهد. فقر آموزش يعني فرسايش خاك و در نتيجه، بي پناهي و بي ساماني ريشه ها كه زندگي درخت متكي به آن است. اهل فلاحت، ميوه مرغوب را از خاك خوب مي دانند؛ و معمولا به درخت چندان نظري ندارند، ولي مردم، درخت را مي شناسند و از اهميت خاك، اين بستر اول و آخر حيات و آب و آدمي، غافلند.
آموزش موسيقي در سنت هنري قديم ايران، تا اواخر قاجارها، بخش ناچيزي از بدنه معيشت موسيقيدان را تشكيل مي داد و بيشتر، اهداف معنوي آن مورد نظر بود، تربيت شاگرد و اين كه كساني در آينده نام استاد را برافرازند و زنده نگهدارند. داوطلبان موسيقي زياد نبودند.
شيوه زندگي و روش آموزش با آنچه كه امروزه مي بينيم زمين تا آسمان فرق داشت و حتي پررونق ترين بخش معيشت هنري - كه نوازندگي در محافل بود - هم درآمدزايي نداشت، چه برسد به آموزش كه فريضه اي بود فرعي در كنار حيات هنري موسيقيدان، كه نوعي زندگي سالكانه و زاهدانه در نوع خود شناخته مي شد. هنوز هم در روستاهاي دوردست ما اين شيوه زندگي سنتي - درجايي كه موسيقي وجود داشته باشد البته - جاري و ساري است.
حرفه اي شدن و حرفه شدن آموزش و آموزش دهنده، برآمده از شهرنشيني در موسيقي و پيدايش موسيقي شهري است. يعني در جايي كه مناسبات اقتصادي به صورت جدي و بي تعارف مطرح مي شود و تازه اين سئوال مطرح مي شود كه با حذف فرهنگ سنتي - مذهبي و از بين رفتن انگيزه هاي معنوي براي آموزش تشريحي هنر و بسياري مسائل ديگر، محل تنفس فرهنگ و انديشه كجاست؟ در اين موقعيت تازه، تكليف هنرمند در قبال مفاهيم عالي زندگي و آرمان هاي معنويش را خود آن هنرمند و عملكرد او تعريف مي كند نه قوانين موروثي لازم الاجرا در محيط سنت. هنرمند با تجلي فرديت خود در كار حرفه اي، در هنر، و در زندگي، شناخته مي شود و امكان ارزيابي خود را در اختيار معاصرانش و آيندگانش قرار مي دهد.
ارزيابي دقيق وابسته به امنيت اجتماعي همه آدم ها و نيز آرشيوهاي پر و پيمان از مستندات قابل اعتماد است. براي همين، ارزيابي در كشور ما اين همه مشكل است و لغزان و كمتر قابل اطمينان، گاه آنقدر تهيدستيم كه بهتر است از كار صرفنظر كنيم و تنها خاطره فرد يا افرادي كه قرار بوده ارزيابي شوند را گرامي  بداريم.
اما در مورد زوج هنري سودابه سالم - پشنگ كامكار، وضع كمي تفاوت دارد، همانطور كه درباره خانواده كامكارها اصولا وضع متفاوتي با تمام جامعه حرفه اي موسيقيدان ها در كار است (و دوستان مي توانند به يادداشت بنده با عنوان «قوانين نانوشته خانواده ك» در همين روزنامه همشهري مراجعه كنند)، زندگي اين زوج كه از حيث خانوادگي و حرفه اي به راستي از سالم ترين ها و كامكارترين ها هستند، هميشه مورد مثال مثبت براي زندگي مشترك هنرمندانه، ورد زبان اهل موسيقي بوده است.
اين دو از اولين فارغ التحصيلان رشته موسيقي در نخستين دپارتمان موسيقي در دانشكده هنرهاي زيبا (دانشگاه تهران) و متعلق به سال هاي قبل از انقلاب هستند. ساز تخصصي هر دو سنتور است و استادان مشتركي هم داشته اند. فعاليت خانم سودابه سالم در زمينه موسيقي كودك و آموزش موسيقي بر خردسالان متمركز شده و در اين رشته از نام آورترين زنان ايراني است. نوار بسيار موفق «بازي هاي آوازي» و پنجاهمين كنسرت پژوهشي - آموزشي در تالار انديشه (هر دو به كوشش مركز موسيقي حوزه هنري) از آخرين دستاوردهاي اوست و او توانسته است شخصيت مستقل خود را جدا از اعتبار خانواده كامكارها مطرح كند.
در اين زندگي سرشار و پرشور، همسر ايشان، آقاي پشنگ كامكار، سال هاست به آموزش سنتور در رده هاي سني مختلف پرداخته و سليقه او يكي از چند گرايش مسلط و متداول در سنتورنوازي امروزي محسوب مي شود.
آموزش در محيط آنها، بيش از آن كه امري دروني يا كاري حرفه اي باشد (كه از هر دوي اينها تا حدي هست)، ضرورتي است براي ادامه كار موسيقي و انتشار دادن هنري كه خود آنها، جواني و زندگيشان را براي آن صرف كرده اند، تا جايي كه نويسنده اين يادداشت اطلاع دارد، جنبه تعهد فرهنگي در زندگي آنها بسيار مطرح است و خوشبختانه، روابط مسموم كاسبكاري اي كه در خط توليد كلاس هاي بي در و پيكر امروزي وجود دارد، در فضاي زندگي كامكارها و وابستگانش هيچ وقت راه نداشته است. اعتبار نام و آوازه آنها، بيشتر از حد و حدودي است كه محيط زندگي فعلي ما پرورش مي دهد و اين اعتبار به بهاي سال ها پايبندي به اصول و پافشاري بر حفظ آنها به وجود آمده است.

در درگذشت ويگن
از من يازده ساله ديروزتا بچه هاي يازده ساله امروز
000348.jpg

منصور ملكي
دوشنبه پنجم آبان، زنگ چهارم. در كلاس اول راهنمايي هستم. كلاسي با ۲۶ نفر شاگرد، همه يازده تا دوازده ساله. هوا ابري است. ابرهاي سياه مي آيند و ناگهان رعد و برق و باران سيل آسا، شدت باران به حدي است كه تمامي شاگردان حواسشان از درس به باران مي رود. كلاس به هم مي خورد، بچه ها جلوي دو پنجره كلاس جمع مي شوند تا به باران سيل آسا نگاه كنند. در همهمه بچه ها و بي نظمي، كلاس از كنترل من خارج مي شد، و بعد چند نفري با هم مي خوانند: «بارون، بارونه. زمينا تر مي شه...». و بعد چند نفر تبديل مي شوند به همه كلاس. همه با هم مي خوانند. اول تحمل مي كنم يا بهتر بگويم آزادشان مي گذارم. بعد دعوت به آرامش مي كنم. عده اي آرام مي شوند و بعد به صداي بلند من همه آرام مي شوند. شدت باران هم كم مي شود و كلاس به وضع سابق درمي آيد.
بعد از كلاس به خانه مي آيم، حدود ساعت چهار بعدازظهر در خانه هستم. پشت ميز كامپيوتر مي نشينم تا چند سايت خبري را نگاه كنم.
اولين خبر در چند سايت و از جمله سايت «ايسنا»، از درگذشت «ويگن» گفته اند. باران ناگهاني، مدرسه و كلاس و شاگردان مدرسه را به ياد مي آورم. چه قدر عجيب است. چه طور امكان دارد ۲۶ شاگرد كلاس اول راهنمايي و همه يازده تا دوازده ساله، به هنگام بارش تند باران يكي از ترانه هاي معروف «ويگن» را بخوانند؟ مگر ممكن است كه نسل امروز، آن هم به اين سن و سال، او را بشناسند؟ به ترانه «بارون بارونه» گوش داده باشند و آن را به حافظه سپرده باشند و به مناسبت آن را به ياد آورند؟ چه طور ممكن است؟
بيشتر از آنچه به ويگن و درگذشت او در غربت فكر كنم، به شاگردانم فكر مي كنم. شاگردانم به هنگام بارش تند باران، در روز دوشنبه پنجم آبان، از درگذشت «ويگن» خبري نداشتند، همچنان كه من نداشتم. به سال هاي دور مي روم:
خانه پدري ام در تجريش، سه راه ملك آباد، كوچه باغچه خليلي بود. حدودا دويست تا سيصد متري با باغچه كافي شميران، در اول خيابان نياوران فاصله داشت.
من و خواهرانم در شب هاي تابستان رختخوابمان را در حياط خانه پهن مي كرديم. آسمان صاف بود و گاه پرستاره. هيچ صدايي نمي آمد. گاه در شب هايي، در رختخواب دراز مي كشيدم و به صدايي كه از دور مي آمد، اما واضح و روشن و شفاف بود گوش مي دادم. مردي به همراه موسيقي مي خواند: «مهتاب... اي مونس عاشقان». نمي دانستم كه او كيست كه مي خواند، اما مي دانستم كه صدا از كجا مي آيد.سال ها و سال ها گذشت. خانه پدري را ترك كردم. تا مادر زنده بود، هرازگاه به او سري مي زدم كه هنوز در آن خانه مي زيست. تجريش شلوغ بود و ديگر صداهاي دور به وضوح و روشني شنيده نمي شد.
زود بزرگ شدم. زود به ادا و اصول تفاوت اين چيز و آن چيز گرفتار شدم. زود با هرچه مردم عادي دوست مي داشتند بيگانه شدم. مخالفت ورزيدم. زود گرفتار اداهاي روشنفكرانه شده بودم. موسيقي جاز و پاپ و موسيقي «ويگن» و آنچه مي خواند بزرگ شدن ناگهاني و پيدا كردن سلايق خاص، موسيقي پاپ و آنچه را كه آناني كه در پي ويگن چون علف هرز روييدند نمي بايست دوست مي داشتم، به خصوص كه در رژيم پهلوي، راديو و تلويزيون و مطبوعاتش جولانگاه مقلدان بي مايه ويگن شده بود. بي آن كه از سياست چيزي بدانم به خود قبولانده بودم كه هر آنچه به مردم حقنه مي شود نارواست.
نسل من، آخرين سال هاي رژيم سلطنتي را به ياد مي آورد، كه راديو و تلويزيون «قطبي» چه بي مهري ها به موسيقي ايراني كردند. تنها برنامه سنگين و رنگين و باوقار، برنامه اي بود از «هوشنگ ابتهاج» با نام «گلچين هفته»، برنامه اي حدود نيم تا يك ساعت در هفته، چراغي كه آخرين سوسوهايش به چشم مي خورد.
اما «ويگن» و ترانه هايش و نه مقلدان بي مايه اش از لابه لاي درزهاي ديواري كه خود به دور خود كشيده بودم عبور مي كردند. هرازگاه ترانه آي از او به دل مي نشست و من كمتر به ياد دارم كه در ترانه هايي كه او مي خواند، كلام سست باشد يا به ابتذال بگرايد. هنگامي كه كار او دقيق شدم كه براي اولين بار در برنامه اي با نام «گل هاي صحرايي» ترانه اي از او شنيدم در آواز، يا بيات اصفهان: «دامن كشان...».
اين ترانه، همان ترانه اي است كه چندي پيش در كنسرت عليزاده و گاسپاريان هم شنيدم، به زبان ارمني و آذري و فارسي، و در ياد داشتن نق زدم كه اين ترانه را «سلطان جاز ايران» بهتر از گروه عليزاده خوانده است.ويگن هم رفت. چه كسي نمي رود؟
در خبرهاي شنيدم - حتي در روزنامه اي كه عينا خبر خبرگزاري هاي خارجي را چاپ كرده بود، خواندم كه «ويگن» پس از انقلاب اسلامي وطن را ترك كرد، كه از بي اطلاعي و ناآگاهي خبرنويس است. او سال ها پيش از انقلاب اسلامي ايران، از ايران رفته بود. به دوران رژيم سلطنتي، خوب به خاطر دارم ك هدر يك شب عيد نوروز تلويزيون قطبي تلاش مي كرد تا با او تماس تلفني برقرار كند و موفق نشد.اين اواخر، گه گاه در منزل اين و آن كه ماهواره داشته اند، به تصادف «ويگن» را ديده ام، با خرمني از موهاي سپيد. به جوان ها سخت پند مي داد كه سالم زندگي كنند و از دخانيات دوري كنند.در اين نوشته نمي خواهم از «ويگن» و موسيقي اش ستايش كنم. چراكه با فضاي موسيقي «پاپ»، «جاز» و انواع و اقسامش بيگانه ام. چه «ويگن» باشد و چه «عصار».در شگفتم از آنچه كه در بعدازظهر دوشنبه به هنگام بارش تندباران، از شاگردان مدرسه ام شنيده ام. نمي دانم اين شاگردان به هنگامي كه نوزادي بيش نبودند آيا با ترانه «لالايي» او به خواب رفته اند؟
آيا، واقعا «ويگن» توانسته است خود را از شب هاي بسيار دور كه رختخوابم را در حياط خانه پدري پهن مي كردم و به صداي او از دور گوش مي دادم برساند به  سال هايي كه بچه ها نه او را مي شناسند و نه ديده اند و نه خاطره اي از او دارند.نه خواننده ها، كه ترانه هاي خاطره انگيز مي مانند تا نسل ها بيايند و با آن زندگي كنند.

گفت وگو با سعيد عالم زاده كارگردان فيلم توكيو بدون توقف
فيلم كمدي نياز مخاطب
سعيد عالم زاده بعد از سالها دوري از سينما بار ديگر با ساخت فيلم «توكيو بدون توقف» به عرصه فيلمسازي قدم گذاشته است.
عالم زاده فارغ التحصيل رشته كارگرداني از دانشكده هنرهاي دراماتيك است. وي فعاليت حرفه اي خود را از سال ۱۳۶۹ با دستيار كارگرداني فيلم «ساده لوح» ساخته مهدي فخيم زاده آغاز كرد و فيلم هايي چون «شتاب زده»، «شقايق»، «تاواريش»، «همسر»، «مي خواهم زنده بمانم»، «نابخشوده»، «ويرانگر»، «دشمن»، «قانون» و... را در مقام دستيار اول و برنامه ريز در پرونده حرفه اي خود جاي داد.
اين كارگردان در سال ۱۳۷۵ با ساخت اولين فيلم خود؛ «بالاتر از خطر» تجربه كارگرداني يك فيلم بلند را از سرگذراند اما همين فيلم زمينه ساز دلخوري و سرخوردگي اش از سينما را فراهم كرد. به نحوي كه از سينما دوري گزيد و امسال پس از گذشت ۶ سال بار ديگر فيلمي تازه را روانه پرده سينما كرد.
با عالم زاده درباره حضور دوباره اش در سينما و كارگرداني فيلم «توكيو بدون توقف» گفت وگو كرده  ايم.

گفت و گو از: علي اكبر عبدالعلي زاده
000394.jpg

عكس از: مجتبي تكين
* بد نيست ابتدا برايمان بگوييد كه چرا با آنكه در رشته كارگرداني تحصيل كرده بوديد كار حرفه اي خودتان را با دستياري در سينما آغاز كرديد؟
- بعد از فارغ التحصيلي براي آنكه بهتر با دنياي سينما آشنا شوم كار دستياري را انتخاب كردم و تجربه هاي مفيدي بويژه در همكاري با آقاي مهدي فخيم زاده به دست آوردم.
* فيلم بالاتر از خطر اولين تجربه كارگرداني شما درآن سالها با بي مهري مواجه شد. چرا براي ساخت اولين فيلم بلند خود موضوعي حادثه اي را انتخاب كرديد؟
- همانطور كه اشاره كرديد مي توانستم موضوعي هنري يا خانوادگي را انتخاب كنم ولي مي دانستم با انتخاب يك موضوع هنري قطعاً در فضاي آن سالها از سينما اوت مي شدم و براي ساخت فيلم بعدي تهيه كننده اي پيدا نمي كردم.
بنابراين بهترين راه را براي ورود به سينماي حرفه اي ساخت فيلمي حادثه اي ديدم. اما درست ماجرا بر عكس شد. در آن سال فيلم هاي حادثه اي زيادي ساخته شد و مسئولين براي جلوگيري از شكل گيري جرياني سينمايي با تمام اين فيلم ها بي مهري كردند. در اثر درجه بندي معاونت سينمايي وقت عملاً ۶ ماه از كار محروم شدم بدون آنكه اين موضوع صراحتاً اعلام شود. در حالي كه تهيه كنندگان بسياري تمايل به سرمايه گذاري در فيلم هايم را داشتند. من از سال ۱۳۵۳ فيلم كوتاه ساخته ام و به خوبي سينماي ايران را مي شناسم در حالي كه در آن سالها عملاً به من گفتند بايد به دنبال شغل ديگري بگردي! به هر حال كار به جايي رسيد كه اواخر سال ۱۳۷۶ در فضايي كه به شدت تحت تأثير مافياي سينما بود به كلي مأيوس شدم و سينما را كنار گذاشتم.
* و پس از سالها بار ديگر با فيلم «توكيو بدون توقف» به عرصه بازگشتيد؟
- بله، تهيه كنندگان اين فيلم تنها دوستاني بودند كه در طي اين سالها پي گير حضور مجددم در سينما شدند و براي عملي كردن اين مقصود در فيلم «توكيو بدون توقف» از تمام امكانات دولتي و تسهيلات مالي دولت چشم پوشي كردند. در همين مقطع هم در ارشاد به آنها گفته بودند بهتر است از كارگردان ديگري استفاده كنيد حتي از تعدادي كارگردان نام برده بودند ولي به اصرار اين دوستان،با همه مشكلات پروانه ساخت به نام من صادر شد.
* در اين مدت دوري، جريان سينماي ايران را دنبال مي كرديد؟
- در اين ۶ سال دوري از سينما به نوعي دچار لجبازي با خودم و با سينما بودم و به ندرت فيلم هاي ايراني را نگاه كردم. در سال ۷۶ يك سال كامل پشت درهاي بسته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتظر ماندم تا آقايان اجازه ساخت فيلم بدهند و همين برخوردها باعث شد حتي ديگر به تماشاي فيلم هاي ساخته شده نروم.
* و اين بار يك فيلم كمدي را مناسب بازگشت دوباره ديديد؟
- با تمام علاقه ام به سينماي حادثه اي وقتي شنيدم فيلمي كمدي براي ساخت پيشنهاد شده خوشحال شدم چون حداقل با ساخت اين فيلم از ماندگاري در سينماي حادثه اي پرهيز كرده ام.
* بيننده برنامه هاي طنز تلويزيون كه هستيد؟
- به ندرت برنامه هاي تلويزيوني را دنبال مي كنم اما تقريباً بازيگران موفق مجموعه هاي طنز را مي شناسم.
* انتخاب مهران مديري براي بازي در نقش «نشاط» بر اساس همين شناخت صورت گرفت؟
000400.jpg

- بله ولي با توجه به عدم موفقيت حضور بازيگران تلويزيوني بر پرده سينما سعي كرديم كاراكتر ايشان را تغيير دهيم تا يك مهران مديري تازه به مخاطب معرفي شود نه بازيگري كه در تلويزيون ديده شده است. با توجه به جايگاه در ميان مخاطبين و علاقه مردم به ايشان، بهترين انتخاب بازي مديري در فيلم بود.
* براي ايجاد تغييرات در مهران مديري چطور عمل كرديد؟
- در گريم ايشان سعي كرديم با تغيير در فك ها، انتخاب عينك، تغيير صدا و فيزيك همچنين طراحي رفتاري تازه، تازگي ويژه اي براي او ايجاد كنيم. اين تغييرات با همكاري و همفكري ايشان صورت گرفت.
* در انتخاب ديگر بازيگران هم چنين روشي را پيش گرفتيد؟
- در مورد خانم پانته آ بهرام ايشان بعد از فاطمه معتمدآريا كه حضورش به دليل مشغله كاري مقدور نشد دومين انتخاب براي نقش ناهيد بودند.
آقاي حسين شكوهي نيز خود از سرمايه گذاران فيلم هستند و ارتباط قديمي اي ميان ما وجود دارد. حضور ايشان در نقش «محسن توكيو» از ابتدا قطعي بود.
* «توكيو بدون توقف» فيلمي به شدت ساده است كه تنها با هدف سرگرمي مخاطب ساخته شده است. ظاهراً اين اصلي  است كه شما براي سينما به صورت جدي قائل هستيد؟
- بله، دقيقاً حس من اين بود كه تماشاگر يك زمان ۹۰ دقيقه اي را در سينما شاد باشد و از درگيري هاي روزمره زندگي شهري جدا شود. خواهري دارم كه در ايتاليا تحصيل مي كند او در بازگشت به ايران صراحتاً گفت چرا مردم تهران اينقدر سريع حركت مي كنند و ديگر با يكديگر ارتباط برقرار نمي كنند. اين قضاوت كسي است كه مدتي از ايران دور بوده و به روشني نشان مي دهد مردم كشورمان بويژه در شهرهاي بزرگ چطور در روابط زندگي پر تلاطم شهري ويژگي روابط فرهنگي مان را فراموش كرده اند. تزريق شادي و نشاط به چنين جامعه اي كاري ضروري است. ضمن اينكه مخاطب سينما در اولين برخورد با فيلم ابتدا توقع سرگرمي دارد حالا هم بعد از اكران فيلم بارها و بارها فيلم را با مردم در سينما ديده ام.
برخورد متفاوت مخاطبين در صحنه هايي از فيلم برايم تجربه اي تازه و دلنشين بود.
* انتخاب خط داستاني ساده وابسته به تصادف هم به همين دليل است. مثلاً اينكه «نشاط» در اثر ضربه اي كه بر سرش مي خورد مي تواند فكر اطرافيان را بخواند. عناصر فيلم نشان مي دهد كه فيلمساز به جذب مخاطب عام توجه داشته است.
- همين طور است. فيلم داستاني ساده را با استفاده از عناصري ساده رعايت مي كند موقعيت هاي كميك، شوخي هاي كلامي و شخصيت هاي مضحك كنار هم جمع شده اند تا فيلمي مفرح را عرضه كنند.
* مهران مديري به عنوان بازيگري كه كارگرداني مجموعه هاي طنز شبانه را تجربه كرده در مورد فيلمنامه نظر مشخصي نداشت؟
- مديري استعداد چشمگيري در بازيگري به خصوص در عرصه طنز دارد. در اين فيلم هم او و افراد گروه تلاش كردند با انجام دقيق كار خود تنها در صورت نياز پيشنهادهاي خود را در زمينه فيلمنامه عرضه كنند. آقاي مديري هم پيشنهادهاي متعددي داشت كه به كار آمد اما ايشان خود به كار گروهي و تفكيك مسئوليت ها اعتقاد دارند.
* به نظر مي رسد «توكيو بدون توقف» گاهي در شوخي هاي كلامي و ايجاد موقعيت  هاي سوء تفاهم برانگيز زياده روي كرده فكر نمي كنيد اين گرايش تأثير نامناسبي بر مخاطب مي گذارد؟
- چطور
* خوب به خاطر دارم سالها پيش فرهنگستان انگلستان با اعلام نگراني از وضعيت فرهنگي اين كشور حضور ناسزاها و كلمات ركيك را در فرهنگ نامه هاي انگليسي خطر بزرگي براي فرهنگ اين كشور دانست. فكر نمي كنيد اتفاقي مشابه براي كشور ما در حال شكل گيري است. بروز شوخي هاي زننده در فيلم هاي كمدي كه در سال هاي اخير شكلي جدي و چشمگير گرفته تأثيري طولاني بر عادي سازي اين فرهنگ را دارد. نظر شما چيست؟
- اين كه خيلي بد است. اما چنين ذهنيتي در ساخت فيلم توكيو بدون توقف وجود نداشت. ما فقط مي خواستيم در حد سوء تفاهم هاي شنيداري بيننده را بخندانيم گرچه خوب مي دانيد كه سطح فرهنگي جامعه ما بسيار وحشتناك تر از آنچه در فيلم مي بينيم است .با اين همه حق با شماست و لازم است ما به عنوان فيلمساز با نگاهي جامع به اثر نگاه كنيم.
* از حاصل كار راضي هستيد؟
- با توجه به آنچه گفتم برخي صحنه ها توقع داشتم تماشاگر بخندد ولي اين طور نشد و در مقابل صحنه هايي كه موقعيت مضحكي به نظر نمي رسيد، باعث خنده مخاطب مي شد. به نوعي فكر مي كنم با تمام نزديكي فيلم به مخاطب، در آثار بعدي نيازمند مخاطب شناسي دقيق تري هستم.
* گفته بوديد فيلم بعدي تان فيلمي كمدي خواهد بود؟
- از نوروز امسال تا به حال تنها دو فيلم دنيا و عروس خوش قدم فروش چشمگير داشته اند. اين براي سينماي ايران خيلي كم است كه ۶ ماه از اكران سالانه بگذرد و فيلم هاي پرفروش هر فصل اين قدر محدود باشند، فكر مي كنم با در نظر گرفتن فروش مناسب «توكيو بدون توقف» نياز مخاطب به فيلم كمدي كاملاً واضح باشد. با توجه به تجربه قبلي ام فكر مي كنم موفقيت اين فيلم برايم رضايت بخش است.

نگاهي به فيلم «شهرك پليس»
وسترن معاصر
000396.jpg

نويسنده و كارگردان: جيمز منگولد، مدير فيلمبرداري: اريك آلن ادواردز، موسيقي: هوارد شور، تدوين: كديج مكي طراح صحنه: لستركوهن، طراح لباس: وينگ لي
بازيگران: سيلوستر استالونه (كلانتر فردي هفليل)، هاروي كايتل (ري دانلن) ري ليوتا (گري فيگيس)، رابرت دونيرو (موتيلدن)، پيتربرگ (جو رندان) ژانين گاروفالو (سيندي برتس)، آنابلا اشكيورا (ليزراندن) محصول ۱۹۹۷ آمريكا.
مطالب زيادي درباره بازگشت سيلوستر استالونه به حيطه بازيگري جدي در شهرك پليس نوشته شده است. اين موضوع كاملاً متفاوت است، به هر حال تماشاي سوپراستار فيلم هاي حادثه اي بهتر از خواندن و شنيدن درباره اين موضوع است. در شهرك پليس، استالونه نقش «فردي هفليل» را ايفا مي كند، كلانتر خجالتي و چاق شهر كوچكي از گارسين، نيوجرزي. قابل توجه  ترين نكته در مورد فردي، كاليبر تفنگ اش نيست بلكه سايز شكمش است!
هر بار كه «فردي» با تبهكار فيلم «ري دانلدن» مواجه مي شود، اتفاق غيرعادي مي افتد: فردي با بردباري عقب نشيني مي كند. نكته تماشايي بازي سيلوستراستالونه در نقش مردي است كه نخستين خصيصه اش «عجز» است.
در حالي كه احتمالاً اين نقش، بهترين بازي استالونه پس از راكي است، او نقش آفريني در خور اعتمادي ارائه مي دهد كه ممكن است شانس حضور در نقش هاي «جدي » تر را در آينده برايش فراهم كند . بازي استالونه همه جوانب را تحت الشعاع قرار مي دهد. اين مسأله را انتقادي عليه او تلقي نكنيد. اعتراف مي كنم كه بازيگران نقش مكمل بهترين هستند. در حالي كه بازي يك بعدي و اغراق  شده كاتيل، به اندازه ري ليوتا و رابرت دونيرو تأثيرگذار نيست كه با استادي شخصيت هاي جالب و خوب پرداخت شده را ايفا مي كنند. در نقش كوتاه تر، ژانين گاروفالو، رابرت پتريك و آنابلا اشكيورا تأثيرگذار هستند.
به كارگردان/ فيلمنامه نويس جيمز منگولد، اين فرصت اعطا شد تا با توجه به فيلم قبلي قوي اش غمگين، شهرك پليس را بسازد و او از همان شخصيت هاي فيلم قبلي اش استفاده كرد. فردي، تنها، نامطمئن نسبت به خودش و جايگاهش در اين دنيا است و همواره آرزوي داشتن همسر و زندگي دارد كه نمي تواند داشته باشد. در غمگين پرويت تيلور وينس به ليوتايلر علاقه مند بود. در شهرك پليس نقش اين زن به عهده «ليز راندن» است. رابطه ميان ليز و فردي يكي از جذاب ترين عناصر فيلم است. اما فاقد هر نوع تفكيك پذيري است و همين مسأله يكي از چندين جنبه هاي آزاردهنده پايان فيلم را نشان مي دهد.
در نهايت، شهرك پليس صرفاً داستان ديگري از فساد پليس هاي شهر نيويورك است- وسترني كه به دوران معاصر منتقل شده است. داستان فيلم در گاريسن شهر شمالي كوچكي در نيوجرزي (با جمعيت ۱۲۸۰ نفري) مي گذرد كه به دليل تعداد افسراني كه به اتفاق خانواده شان در آنجا زندگي مي كنند، لقب «شهرك پليس» را به آن داده اند. ري و همقطارانش كاملاً «گاريون» را زير سلطه گرفته اند آنها بيشتر مديون بي تفاوتي «فردي» هستند. او كه به دليل ناشنوايي نمي توانست به نيروي پليس ملحق شود، تمايل ندارد جلوي اين دارودسته بايستد. اما ري دانلن پليس تبهكار، در كارهاي غيرقانوني دست دارد و چنان ارتباطاتش در رده بالا است كه حتي افسر «امور داخلي» پليس «موتيلدن» نمي تواند بدون شاهدان مستدل به سراغ او برود.
شهرك پليس با سكانس پر تحركي آغاز مي شود كه شامل تعقيب و گريز غيرقابل پيش بيني و ديوانه وار با ماشين است و پليس جواني «روكي» (مايكل راپاپورت)دو مرد را به قتل مي رساند و خودش با پرت شدن از پل جرج واشنگتن مي ميرد.
اما او واقعاً  نمرده است. عموي مايكل، ري، او را پنهان كرده چون دلش نمي خواهد فعاليت هاي غيرقانوني اش به عنوان نتيجه پرونده روابط داخلي پليس مطرح شود. علي رغم مراسم تشييع جنازه و پوشش خبري كامل درباره مرگ روكي، زماني كه فردي مي فهمد روكي زنده است ناخواسته تبديل به بازيگر بازي خطرناكي مي شود كه درگيري هاي شهردار نيويورك و يك شخصيت مهم سازمان جنايت كاران و بخش پليس نيويورك است.
شهرك پليس، فيلمي پر انرژي است اما خط داستاني آن كمي، زيادي جاه طلبانه است. كنش متقابل ميان شخصيت ها لذت بخش است اما زماني كه مي كوشيد آنها را در كل داستان بگنجانيد، غيرواقعي بودنشان نمود پيدا مي كند.(دست كم چطور به آساني يك شخص معتبر را مرده فرض مي كنند در حالي كه مطبوعات درباره اين موضوع مطلب مي نويسند و ساكنان شهر، همه مي دانند كه هنوز زنده است) .منطق فيلم، جاي ترديد دارد و پس از آنكه حلقه پاياني فيلم تمام مي شود، گره ها و رشته هاي داستان بي پاسخ و به حال خود رها مي شوند،فيلمبرداري دوباره بعضي از صحنه ها شايد مي توانست به جمع كردن شهرك پليس كمك كند اما اين كار هم پاسخ گوي تمام سؤالات مطرح شده نيست. با به ذهن سپردن اين نكته، بايد فيلم را به خاطر صحنه هاي ويژه اش ستايش كرد كه پرقدرت و پرانرژي هستند و در اين زمينه رضايت كلي وجود دارد گرچه در يك فيلم پليسي اغلب اين يك ويژگي است. علاوه بر نقش آفريني هاي خوب، نكته ديگري كه شهرك پليس را از فيلم هاي متوسط اين ژانر متمايز مي كند «ديالوگ» هاي نوشته منگولد است كه با هوشمندي درآميخته است.
شايد جيمز منگولد استعداد كوئينتين تارانتينو را در نوشتن ديالوگ نداشته باشد اما شخصيت هاي او معقول حرف مي زنند و شبيه شخصيت هايي نيستند كه انگار از روي كاغذ ديالوگ هايشان را مي خوانند. حتي بازيگرهاي مكمل نظير ژانين گاروفالو به طرز قابل باوري رفتار مي كند و سخن مي گويد. همان طوري كه نشان دادم، كل داستان نقاط ضعفي دارد اما منگولد استاد «لحظه»است و ما را مجبور مي كند تا به شخصيت ها آنقدر توجه كنيم كه صد دقيقه وقتمان را صرف در نظر گرفتن جريان هاي داستان نكنيم.به عنوان يك نتيجه، شهرك پليس جذاب است اما فيلم كاملي نيست.
نوشته: جيمز برادينلي
ترجمه: ارغوان اشتري

سايه روشن هنر

چشم انداز سينماي لبنان و فلسطين در تهران
چشم انداز سينماي مستند لبنان و فلسطين ، دي ماه سال جاري در تهران برگزار مي شود.
محمد آفريده - مدير عامل مركز گسترش سينماي مستند و تجربي- هدف از برگزاري اين چشم انداز را نشان دادن تلاش ها، مبارزات و رنج هاي مردم فلسطين و لبنان در مبارزه با رژيم غاصب اسرائيل عنوان كرد.
مركز گسترش سينماي مستند و تجربي، در سال جاري اولين چشم انداز سينماي مستند فرانسه را برگزار كرده بود كه با استقبال بسيار مخاطبان مواجه شده بود.
مديرعامل مركز گسترش سينماي مستند و تجربي گفت: «در اين چشم انداز در روز ۴ دي ماه همزمان با روز همبستگي با كودكان فلسطيني ،بخش ويژه اي به همين مناسبت برگزار خواهد شد».آفريده از ارسال بيش از صد فيلم،  پس از انتشار فراخوان به دفتر اين چشم انداز خبر داد و گفت: «از اين ميان،  چند عنوان فيلم براي نمايش در اين چشم انداز در نظر گرفته شده است».سرپرست انجمن سينماي جوان به نقش جشنواره  فيلم هاي مستند بيروت براي ارائه مستندهايي از لبنان و فلسطين اشاره كرد و گفت: «در طول برگزاري اين چشم انداز، ۱۵ ميهمان از كشورهاي مختلف به ايران سفر خواهند كرد».
به گفته آفريده تا كنون شبكه تلويزيوني العالم،  شبكه اول سيما، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، وزارت امور خارجه رايزني فرهنگي ايران در لبنان در برگزاري اين چشم انداز اعلام آمادگي كرده اند.
مديرعامل مركز گسترش سينماي مستند و تجربي،  سينماي مستند فلسطين و لبنان را سينماي نوپا و با آينده اي روشن توصيف كرد و گفت: «سابقه  مقاومت مردم فلسطين و لبنان چشم انداز خوبي را براي توليد آثار مستند در اين كشورها فراهم كرده است».
محمد آفريده در ادامه  گفت وگوي خود، از برگزاري چشم انداز سينماي مستند هلند، تونس و ايتاليا در سال آينده خبر داد.
۳ فيلم ايراني در جين سيسكل

به گزارش روابط عمومي بنياد سينمايي فارابي، سه فيلم روز كارنامه ساخته مسعود كرامتي، واكنش پنجم ساخت تهمينه ميلاني و رقص در غبار ساخته اصغر فرهادي در مركز فيلم جين سيسكل شركت دارند.
مركز جين سيسكل جشنواره فيلم خود را از دوازدهم مهر آغاز كرد و تا يازدهم آبان در شهر شيكاگوي آمريكا ادامه خواهد داشت.
۵ فيلم ايراني در جشنواره لندن
000398.jpg

چهل  و هفتمين  جشنواره  بين المللي  غير مسابقه اي  فيلم  لندن  با شركت  پنج  فيلم  ايراني  بطور رسمي  گشايش  يافت .
اين  جشنواره  كه  قرار است  به  مدت  دو هفته  ادامه  يابد، يكي  از معروفترين  و پربيننده ترين  فستيوال هاي  سينمايي  در جهان  به  شمار مي رود.
بيش  از ۱۱۰ هزار نفر پارسال  فيلمهاي  ارائه  شده  در بخشهاي  مختلف  اين جشنواره  را تماشا كردند.
جشنواره  فيلم  لندن  از يك  نظر، جشنواره  جشنواره هاي  جهان  محسوب  مي شود و همه  ساله  گلچيني  از فيلمهاي  مطرح  در ديگر جشنواره هاي  بين المللي  در آن  به نمايش  درمي آيد.
اين  جشنواره  همچنين  يكي  از بازارهاي  غيررسمي  جهاني  فيلم  و محل  ديدار، گفت  وگو و مذاكره  تجاري  و هنري  تهيه كنندگان ، فيلم نامه  نويسان ، كارگردانان ، بازيگران ، منتقدان ، روزنامه نگاران  و توزيع كنندگان  حرفه اي  بشمار مي رود.
در جشنواره  امسال  فيلم  لندن  بيش  از ۳۰۰ فيلم  از ۴۵ كشور مختلف  جهان حضور دارند و پنج  فيلم  ايراني  شركت كننده  در آن  نيز فيلمهاي  بلند داستاني است .
فيلمهاي  «ابجد» به  كارگرداني  ابوالفضل  جليلي ، «پنج  عصر» ساخته  سميرا مخملباف ، «لذت  ديوانگي » ساخته  حنا مخملباف ، «نفس  عميق » اثر پرويز شهبازي و «فرش  باد» به  كارگرداني  كمال  تبريزي  در بخش  سينماي  جهان  اين  جشنواره به  نمايش  درخواهند آمد.
هر يك  از فيلمهاي  ايراني  حاضر در جشنواره  امسال  فيلم  لندن  در دو نوبت به  نمايش  درخواهند آمد.
سينماي  جديد انگليس ، انقلاب  فرانسه ، سينماي  اروپا، سينماي  جهان ، سينماي تجربي ، گنجينه هاي  آرشيوي ، فيلمهاي  كوتاه  و انيميشن  از بخشهاي  اصلي  جشنواره امسال  لندن  است .
فيلم  مخصوص  افتتاحيه  چهل  و هفتمين  جشنواره  بين المللي  فيلم  لندن  كه چهارشنبه  شب  طي  مراسمي  در سينما «ادئون » واقع  در «لستر اسكوير» لندن  به نمايش  درآمد «در گذرگاه » تازه ترين  ساخته  «جين  كمپيون » و با بازي  «جنيفر جيسون  لي»  و «مك  رايان » است .
فيلم  مخصوص  مراسم  پاياني  جشنواره  امسال  نيز «سيليويا» ساخته  «كريستين جف » با بازي  «بليث  دانر» و «گينيث  پالترو» مي باشد كه  به  زندگي  و زمانه  «سيلويا پلات » شاعر و نويسنده  سرشناس  آمريكايي  اختصاص  دارد.
هر دو فيلم  مراسم  افتتاحيه  و اختتاميه  چهل  و هفتمين  جشنواره  بين المللي  فيلم  لندن  محصول  مشترك  آمريكا و انگليس  هستند.
حضور روزنامه  دست  راستي  «تايمز» چاپ  لندن  به  عنوان  مهمترين  حامي  مالي امسال  اين  جشنواره  تا حدي  به  اين  رويداد فرهنگي  و هنري  رنگ  و بوي  محافظه كارانه  و تا حدي  حامي  و مروج  آمريكا و سينماي  سنتي  هاليوودي  را بخشيده است .
هويت مستقل سينماي ايران
عليرضا رضاداد مدير عامل بنياد سينمايي فارابي، درباره جشنواره فيلم آسيا - اقيانوسيه در شيراز، برگزاري جشنواره را چندان در ايجاد جهت گيري مشخص در سينماي آسيا موثر نمي داند.
وي با بيان اين مطلب كه اين جشنواره فرصتي است براي معرفي بهتر سينماي خودمان به كشورهاي آسيايي، مي گويد: «سينماي ايران، هويت مستقل و مشخصي دارد و در آسيا و خيلي از كشورهاي ديگر به عنوان سينماي الگو و مطلوب مطرح مي باشد،  لذا بايد بيشتر دنبال تأثيرگذاري سينماي خودمان بر سينماي كشورهاي آسيايي باشيم،  نه بالعكس».
رضاداد با توجه به تأثيرپذيري خودآگاه و ناخودآگاه سينماي جهان از سينماي غرب،  ارتباط سينماي ايران با سينماي آسيا را در جهت حركت به سوي ايجاد يك سينماي متعادل در جهان كه فارغ از نظام قدرت هر كس سهم خودش را در آن ايفا مي كند، ضروري خواند و تصريح كرد: سينماي برخي از كشورهاي آسيا فقط تقليد از سينماي غرب است و هويت مستقل و مشخصي در آن مشهود نيست، لذا در چنين شرايطي كمك به سينماي آسيا براي دستيابي به هويت مستقل، گام اول براي تعيين سهم آسيا در سينماي جهان محسوب مي شود.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   روزنت  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |