شنبه ۱۳ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۷۱
گدايان مترو
واگن هاي پر بركت
000624.jpg
تكدي گري در شهرها به ويژه تهران تبديل به يك اپيدمي شده است. گدايان به خوبي مردم، آستانه اشك آلودي محل هاي پر رفت و آمد و به عبارتي مراكز كسب و كار خود را شناسايي مي كنند.
مسعود مير
پيرمرد در ايستگاه ظفر با من سوار اتوبوس خط مترو مي شود. ساعت ۶ بعدازظهر است و طبق معمول براي جابه جايي اين همه مسافر فشار زيادي به اعصاب راننده - موتور اتوبوس كه گازسوز هم است- و بدن مسافرين وارد مي شود.
ناله هاي پيرمرد از پا درد و عصاي چوبي زهواردررفته اش آنقدر از نظر رواني تاثيرگذار است كه دو سه تا جوان از روي صندلي شان بلند شوند و به پيرمرد تعارف كنند كه بنشيند. بعد از نشستن پيرمرد در ازدحام آدم ها و ترافيك به سرعت او را مثل صدها تصوير اين چنيني كه در روز مي بينم فراموش مي كنم. وقتي از اتوبوس پياده مي شوم انگار ناخودآگاه وارد يك ماراتن استقامت مي شوي. هر چقدر هم كه بدوي تا سريع  تر به پله هاي ورودي ايستگاه برسي انگار بعضي ها مسابقه را ساعت ها پيش شروع كرده اند.
صف خريد بليت مترو فرصت خوبي است كه از روي عادت به مردم نگاه كنم. پيرمرد را دوباره مي بينم. به آرامي كارت بليتش را روي چشم الكترونيكي دستگاه قرار مي دهد. با سبز شدن چراغ خود را به چرخ دنده هاي سه شاخه ورودي مي سپارد و خودش را به پله هاي برقي مي رساند.
ضربه اي كه به پشتم وارد مي شود به من مي فهماند كه بايد سريع تر بليتم را بخرم. دو تا لطفا... پله ها را دو تا يكي پايين مي روم تا به مترو برسم. سوار كه مي شوم هنوز چند ثانيه اي مانده كه اين اسب آهني درهايش را به روي مسافرين ببندد. سريع روي يكي از صندلي هاي آبي رنگ مي نشينم و هنوز درگير در آوردن كاپشنم هستم كه...
پيرمرد نشسته و چانه اش را به عصا تكيه داده است. واگن ها كه با سكو خداحافظي مي كنند پيرمرد هم سرپا مي ايستد و عصا را به صندلي اش تكيه مي دهد. سپس لنگ لنگان شروع مي كند به راه رفتن در واگن و تازه مي فهمم كه واگن هاي مترو هم از پديده تكدي گري مصون نمانده است.
پيرمرد كه از مرام مسافران واگن خوشحال است دوباره به سر جايش بر مي گردد و مي نشيند. دوباره عصا را به زير چانه اش مي زند و خود را به تكان هاي جديدترين محل كشف شده براي كار توسط همكارانش مي سپرد. شايد هم به اين فكر مي كند كه در كدام ايستگاه خطش را عوض كند و تا شب چند بار اين نمايش تك پرده اي را اجرا كند.
عاقلانه ترين راه براي رسيدن از ظهيرالاسلام به هفت تير ايستگاه متروي سعدي است. با همين فكر خودم را به يكي از ميله هاي واگن متصل كرده ام و تعداد ايستگاه ها تا هفت تير را مي شمارم. مرد ميانسالي با يك اوركت سبز قديمي يك قطعه مقوا در دستش است و پشتش به من است. اول فكر مي كنم مثل آزاديخواه هاي ايرلندي (به ويژه با آن اوركت) روزه سكوت گرفته يا تحصن و يك چيزي توي اين مايه ها توي بساطش است. هنوز تا هفت تير دو تا ايستگاه مانده كه بالاخره آقا رضايت مي دهد برگردد تا چشم ما هم به چهره و مقواي در دستش روشن شود.
فكر كنم بهانه لازم براي دمق بودن تا شب را به دستم داده اند. روي مقوا نوشته شده: من يك بيمار مبتلا به نارسايي كليوي هستم كه فرزندانم...
اگر مقصد هردومان هفت تير نبود شايد اين تصوير را هم به فراموشي مي سپردم ولي حالا ديگر نمي توانم. حرف هاي آزاديخواه خيالي من - گداي تعريف شده در بالا - بيمار حاضر از نظر اقتصادي واقعا جالب توجه است. بعد از اينكه سه نخ سيگار CAMEL را به دستش مي سپارم مي گويد: هر روز اين مسير را از مولوي تا هفت تير با مترو مي آيم. خب بالاخره بين اين همه آدم در مترو چند تا جوانمرد پيدا مي شه كه شب تا صبح ما را آباد كند.
چند دقيقه بعد در جلوي مسجد الجواد مرد كه مقوا را به پايش تكيه داده است را مي بينم.
تكدي گري در شهرها به ويژه تهران تبديل به يك اپيدمي شده است. گدايان به خوبي مردم، آستانه اشك آلودي محل هاي پر رفت و آمد و به عبارتي مراكز كسب و كار خود را شناسايي مي كنند. اگر در پرواز تهران- كيش آقايي را ديديد كه جين پوشيده و روي يك لب تاپ تايپ مي كند: من دچار... فرزندانم... زياد تعجب نكنيد شايد اين تصاوير تا چند وقت ديگر برايمان خيلي هم عادي شود.

هرچه تمديد شود نمي رسد...
000626.jpg
آخر شهريور بود كه زيرزمين خانه جواد شد محل برگزاري جلسه سه نفري شان كه تا همين هفته قبل هم ادامه داشت. تا اوايل مهر امير و مسعود و جواد درگير جمع و جوركردن كتاب ها و جزوه هايشان بودند. بعد از دو سال سربازي كلي از كتاب ها عوض شده ولي عزم جزم آنها براي قبولي در كنكور تمام مشكلات را پوشش مي داد. امير و جواد رياضي خوانده بودند و هدفشان مهندسي بود، عمران يا صنايع. مسعود هم كه به قول دوستانش سربازي هم درستش نكرده، هنوز دنبال فيلمسازي بود و مي خواست كنكور هنر بدهد.
از نيمه مهر كتاب ها و جزوه ها مثل تفنگ و كلاه دوره خدمت ازشان جدا نمي شد. پنج شنبه شبها طبق قرارشان در هياهوي زيرزمين اتفاقات هفته گذشته را مرور مي كردند و براي مشكلات هفته بعد نقشه مي كشيدند. اواخر آذر كه دفترچه هاي كنكور سراسري توزيع شد چهار ماهي بود كه از كلاغ پر خبري نبود ولي برپاي صبحگاهي پادگان از ذهن بچه ها بيرون نرفته بود و طبق عادت زود ازخواب بلند مي شدند و صبحانه را سريع به تست هاي كنكور وصل مي كردند.
وقتي اداره پست سه تا دفترچه قهوه اي رنگ را با شماره كدهاي رديف به بچه ها فروخت هرسه مي دانستند كه در پنج شنبه پيش رويشان بايد سريع پاكت ها را روبراه كنند و آمارشان را بريزند توي ورقهاي صورتي تا جزو آن يك ميليون و اندي نفر شركت كننده در آزمون محسوب شوند.
پنج شنبه شب است كه صداي «يالله» جواد در حياط قديمي خانه شان به اهالي خانه اعلام مي كند كه رفقاي پشت كنكوري اين هفته هم چراغ پاتوقشان را روشن مي كنند. صداي كاغذ وكتاب و خنده بچه ها به زيرزمين قديمي هم طراوت بخشيده. انگار اين سروصداها در اين چندماه براي ديوارهاي خانه هم عادت شده است.
اسم و امضاي پشت پاكت را كه تكميل مي كنند شب از نيمه گذشته، اصرارهاي جواد و شتاب عقربه هاي ساعت باعث مي شود امير و مسعود آن شب در زيرزمين ميهمان بمانند. هر سه روي تشك هايشان نشسته اند و چاي مي خورند.
نوار داخل ضبط سه - چهار بار چرخيده و بچه ها كم كم تسليم خواب شده اند كه...
دفترچه هاي قهوه اي گوشه اتاق با خرابه هاي آوار به طور غريبي همرنگ است. چندتا پاكت ثبت نام آزمون سراسري هيچوقت از بم به خيابان كريمخان تهران نرسيد و خدا مي داند چندتا پاكت ارسال شده در روز جلسه كنكور، صندلي هاي بدون مشتري را به ارمغان مي آورد....
نوار همچنان در ضبط مي چرخد و مردمي فرياد مي زنند. با دلم گريه كن خون ببار.

سقف راديوپيام
اين يك انتخاب عالي بود. شبكه پيام راديو؛ حدود ساعت يازده چهارشنبه دهم دي ماه به ياد زلزله زدگان بم ترانه «سقف» فرهاد را پخش كرد، با موسيقي اسفنديار منفردزاده و شعر ايرج جنتي عطايي. اين چند روز، به جز خبررساني خوب، كار مجري هاي راديو و تلويزيون محدود بوده به هنرپيشه جلوي دوربين آوردن، پول و كمك هاي مردم را نشان بينندگان دادن، شعر خواندن، بغض كردن، حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن.
اين است كه شنيدن صداي مردانه و شكننده فرهاد (مي دانيد كه اين دو صفت چقدر كم با هم جمع مي شوند) در چنين دوره و زمانه اي بيشتر حال مي دهد. حالا بعد از چند روز كه از شنيدن انبوه خبرها و واكنش هاي تكراري نسبت به يك حادثه فجيع، كمي نسبت به آن بي حس شده ايم؛ شنيدن پوزخند فرهاد در ميانه كلمه افسوس، وقتي مي خواند: «سقف  مون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه» پشت آدم را مي لرزاند.

درست مثل نخل ها
فرداي روزي كه زلزله نيمه شب به خوابگاه اهالي بم حمله كرد و آن فاجعه را آفريد، شهر بم را ديگر نفس كشي نماند؛ تنها بازماندگاني كه باقي مانده بودند نخلستان هايي بود با نخل هاي آويخته، اگرچه حصارشان فرو ريخته و آزاد بودند ولي ياراي نظاره و رفتن را نداشتند. در ميان شهر ويران شده افتاده بودند. آنها بار سنگيني را روي دوش خود احساس مي كردندبه زماني مي انديشند كه در پايان اين فاجعه بشري، زماني كه بازماندگان بم باز مي گردند و از لاي ويرانه ها عبور مي كنند و گور عزيزان خود را مي جويند، چه پاسخي به اين بازماندگان بدهند. پاي رفتن، بال پرواز هم ندارند تا خود را از اين بار سنگين مسووليت خلاصي دهند. ما هم با ديدن اين گورهاي دسته جمعي با نخل ها و بازماندگان اين حادثه غم گداز همدرديم. نخل ها بايد بمانند تا شهر دوباره ساخته شود اگرچه بار فراق، شاخ و برگ آنها را شكسته ولي ما به همراه داغ ديدگان باز خواهيم گشت و بم را دوباره خواهيم ساخت و به ياد هر كشته يك نفر نخل خواهيم كاشت چرا كه ياد همه آنها در دل ما خواهد بود.
ايرج باباحاجي

صبح تاشب
جواد رسولي 
سينما
در سالن كوچك حوزه هنري امروزمي توانيد فيلم دوست داشتني «ادوارد دست قيچي»را تماشا كنيد. اين فيلم را تيم برتون سال ۹۰ ساخته يعني بين دو تا فيلم بتمن اش و زوج جاني دپ - وينونارايدر در آن فوق العاده از كار درآمده. خيلي ها مي گويند اين فيلم يكجورهايي زندگينامه كارگردانش هم هست. اگر عضو برنامه شب فيلم نامه حوزه هستيد حتما ساعت ۳۰:۱۶ يا ۱۹ سري به اين جا بزنيد.
ساعت ۱۶ در سينما تك حوزه هنرهاي معاصر يكي از شاهكارهاي هيچكاك نمايش داده مي شود. فيلم «سرگيجه» كه هيچكاك با اقتباس از رمان «از ميان مردگان» نوشته بوالو و سرژناك آن را ساخته محصول سال ۱۹۵۷ است و نسخه اي كه قرار است نمايش داده شود به زبان اصلي است. مدت فيلم هم ۱۲۸ دقيقه است و جيمز استوارت و كيم نواك نقش هاي اصلي اش را بازي مي كنند.
ساعت ۱۴، در تالار ناصر خسرو جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، فيلم «سي بل» را نمايش مي دهند كه محصول سال ۷۸ و ساخته دانيل تپري است. فيلم هم دوبله شده است. ساعت ۱۶، «اولين شواليه» به كارگرداني جري زوكر نمايش داده مي شود و ساعت ۱۸ هم فيلم «فرار از شاوشنگ» كه اولين ساخته فرانك داربونت در مقام كارگردان است. فيلم دوم او يعني «دالان سبز» را ما توي سينماهاي تهران ديده ايم.
كتاب 
«خلاصه سيرت رسول ا... (ص)» نام كتابي است كه انتشارات علمي فرهنگي تازگي چاپ كرده است. اين كتاب زير خاكي، خلاصه اي است از كتاب سيرت رسول الله كه به دست يكي از علماي قرن هفتم انجام گرفته به نام شرف الدين محمدبن عبدالله بن عمر. با مطالعه كتاب مي توانيد اين موضوع را درك كنيد كه روايات محمدبن اسحاق در زبان اصلي و صورت، ابتدايي، ساده و موجز بوده و چطور بعدها به دست نويسندگان ديگر تفصيل پيدا كرده است. اين كتاب را اصغر مهدوي و مهدي قمي نژاد تصحيح كرده اند و قيمت اش ۳ هزار تومان است.
موسيقي 
كنسرت هاي هنرمندان موسيقي براي كمك به زلزله زدگان بم از اين هفته به طور جدي شروع مي شود. به جز شهرام ناظري كه چهارشنبه قبل در سالن ميلاد اجرا داشت، شجريان و گروهش (كلهر، عليزاده و همايون) اين هفته در سالن ۳۵۰۰ نفري وزارت كشور كنسرت مي دهند. انجمن موسيقي دانان نياوران با همكاري ۴ موسسه خصوصي قرار است ۶ كنسرت مختلف برگزار كنند كه از جمله آنها مي شود به گروه نور به سرپرستي كريستف رضاعي و همين طور گروه زهي پارسيان اشاره كرد. حتي اركستر بزرگ سرمد كه مقام اول جشنواره موسيقي جوان سال ۸۲ را به دست آورده و آخر هفته پيش در تالار فرهنگ اجرا داشتند هم بخشي از درآمدشان را به زلزله زدگان بم اختصاص دادند. اين اجراها همچنان ادامه دارد. روزهاي بعد زمان دقيق تر اجراها را در همين ستون مي توانيد ببينيد.
نگارخانه 
در نگارستان شاهد (خيابان جمهوري، بابي ساندز، شماره ۳۴) نمايشگاه نقاشي هاي آقاي مرتضي افشار برقرار است كه تا فردا هم ادامه دارد.
نگارخانه خانواده (نارمك، ميدان هلال احمر، خيابان گلستان، ضلع شمالي پارك فدك) ميزبان آثار هنرهاي دستي و تجسمي خانم اشرف آهنگر است. اين نمايشگاه فقط تا امروز برقرار است.
در نگارخانه نياوران (انتهاي پاسداران، مقابل پارك نياوران، فرهنگسراي نياوران) نمايشگاه نقاشي گروهي تا امروز ادامه دارد. اين نمايشگاه به نفع مصدومان شيميايي جنگ برگزار شده است.
در نگارخانه نيازي (بلوار ميرداماد، نرسيده به ميدان محسني، جنب مبل ونيز) همچنان نمايشگاه آثار نقاشي خانم فرزانه نورزاد برپاست.اين نمايشگاه تا پنج شنبه اين هفته ادامه دارد.
تئاتر
جشنواره هاي سراسري تئاتر ماه، با عنوان معنويت، انديشه و هنر از امروز در چند نقطه شهر آغاز مي شود. ميزبان اصلي اين جشنواره، تالار انديشه حوزه هنري است. تالارهاي مهر و مولوي هم در اين چند روز متعلق به آثار جشنواره هستند. بعضي از بخش هاي جنبي اين جشنواره تئاتر هم (مثل برپايي همايش آسيب شناسي تئاتر امروز ايران) در خانه هنرمندان برگزار خواهد شد. در ضمن اين را هم بدانيد كه دبيرخانه جشنواره اعلام كرده درآمد اجراي نمايش هاي اين جشنواره براي كمك به زلزله زدگان بم اختصاص داده مي شود.
تلويزيون 
بهترين پيشنهاد براي تماشاي تلويزيون، امشب سريال معماست كه در قسمت هاي اخيرش هم داستان هاي جذابي دارد و هم پرداخت تصويري اين داستان ها با ذوق و سليقه و مهارت همراه است. اين مجموعه را امشب مي توانيد ساعت ۱۵:۲۰ از شبكه ۳ تماشا كنيد. امشب اين سريال ها را هم مي توانيد ببينيد: مدرس (شبكه ۵، ساعت ۱۹)، سواران باد (شبكه ۲، ساعت ۴۵:۱۹)، گروه دلتا (ساعت ۱۵:۲۱ شبكه ۲)، بوي ريحون (شبكه ۳، ساعت ۱۵:۲۱) و احتمالا مجموعه نقطه چين (شبكه ۳ ساعت ۱۵:۲۱). در ضمن سريال فكر پليد هم ساعت ۱۰:۱ بامداد شنبه ها از شبكه يك تكرار مي شود. پايه باشيد تماشايش كنيد.

پيترجكسون
000628.jpg
زحمات هفت ساله اش كم كم به بار مي نشيند. قسمت هاي اول و دوم سري فيلم هاي «ارباب حلقه ها» به كارگرداني جكسون با استقبال مردم و تشويق منتقدها رو به رو شد؛ ولي اين طور كه معلوم است، همه اين تشويق و تمجيدها در برابر استقبالي كه اين روزها از بخش آخر اين سه گانه با عنوان فرعي «بازگشت پادشاه» شده، هيچ است. جيمز كامرون وقتي «تايتانيك»اش را فروخت و كلي جايزه برد، موقع اعلام نامش براي دريافت جايزه اسكار، رفت روي صحنه و گفت: «حالا من آقاي جهانم.» اما اين جهان را كه خودتان بهتر از ما مي شناسيد؛ و حالا انگار نوبت پيتر جكسون رسيده، مراسم اسكار هم كه در راه است و فعلا «بازگشت پادشاه» پراميدترين فيلم براي دريافت جوايز به حساب مي آيد.

كلينت ايستوود
000630.jpg
كابوي پير، دست بردار نيست. اين سوپر ستاره سال هاي شصت و هفتاد قرن بيستم ميلادي، در اين سن و سال، فيلم آخرش «رود خانه مرموز» را طوري ساخته كه در همه جا يكي از مدعيان اصلي نامزد دريافت جايزه به شمار مي رود؛ از جمله در جوايز مشهور گلدن گلاب كه برندگانش توسط اعضاي اتحاديه مطبوعات خارجي هاليوود انتخاب مي شوند و معمولا اعلام نامزدهاي اين جايزه تاثير مستقيمي روي جوايز اسكار دارد. ديگر فيلم هايي كه گلدن گلابي ها تحويل شان گرفته اند، اين ها هستند: «كوهستان سرد»، «عاشقانه» جديد مينگلا، بعد از فيلم «بيمار انگليسي» ،« ماهي بزرگ»، «گمشده در ترجمه» كه سوفيا كوپولا آن را ساخته و بالاخره « بازگشت پادشاه» آخرين فيلم از سه گانه پيتر جكسون.

سعيد حاجي ميري
000632.jpg
اين عكس تقوايي، كارگردان چاي تلخ است اما خبر درباره تهيه كننده فيلم .  فكر مي كنيد كه در مراسم شروع فيلمبرداري اين اثر چه آدم هايي حضور داشته اند؟ مدير كل سياسي استانداري خوزستان، شهردار آبادان، نماينده اين شهر در مجلس شوراي اسلامي، رياست اداره كل بهداشت آبادان، فرمانده عقيدتي سياسي نيروي دريايي پايگاه خرمشهر، رياست اداره اطلاعات نيروي دريايي پايگاه خرمشهر، مشاور معاونت برنامه ريزي استانداري خوزستان شما كه فكر نمي كنيد همه اين آدم ها فقط به خاطر حضور ناصر تقوايي به عنوان كارگران اين فيلم سر صحنه فيلمبرداري حضور به هم رسانده اند؟ نفوذ چنين تهيه كننده اي فرصت مناسبي براي سازندگان فيلم فراهم كرده است

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |