سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۱۱
گزارشي از پاساژگراندهتل در خيابان لاله زار
نئون ها، بر ويرانه گراندهتل
اتاق  هايي كه روزگاري، مهمان هاي مشهوري داشت، اكنون به مغازه هاي تجاري تبديل شده است.
الان گراندهتل در خيابان لاله زار است، بي  هيچ نشاني از گذشته. بي آنكه خبري از روزهاي باشكوهش داشته باشد، روزهاي ازدحام سالن رستورانش و روزهاي ميهماني هاي شاهانه اش. از گراندهتل تنها خاطره اي مانده. همين و بس
003045.jpg
اين پاساژ در خيابان لا له زار قرار دارد كه تنها نامي از گذشته بر آن است.
ماني را د
معمولا در تمام نقاط دنيا رسم بر اين است كه هر بناي تاريخي كه به گونه اي حس نوستالژيك دارد علاوه بر حفظ و مرمت، احترام و صلابت خود را در سايه مشاغلي نزديك به همان گام هاي نخست و در ارتباط با بناي مادر (اوليه) جست وجو مي كنند. اما آنچه كه برگراند هتل و بسياري ديگر از بناهاي اين شهر رفته، هر آدم دلسوزي را در هاله اي از بهت و حيرت فرو مي برد. چون اين گونه بي توجهي ها به هر بهانه اي كه باشد به گونه اي خيانت به شعور اسلافمان است.
افرادي كه به قصد گردش در حول و حوش خيابان لاله زار و راسته لامپ فروشي هاي گوناگون قدم مي زنند با ديدن تابلو پاساژ گراند هتل كه به مانند تابلو اوليه و اصلي آن است لحظه اي درنگ مي كنند و فورا آن را به همديگر نشان مي دهند. شايد آنها هم اين هتل را كه زماني زينت شهر تهران بوده در فيلم هاي تاريخي مربوط به تهران قديم ديده باشند. اما حالا، پاساژي است متروكه كه تنها چند مغازه كوچك در آن قرار گرفته و به ندرت حال و هواي آن روزها را دارد.حتي ديواره هاي آن كه چندان تغيير چهره نداده اند، باز هم رنگي از گذشته ندارد. گراند هتل، يك ساختمان نيست، يك خاطره است. يك حس نوستالژيك كه از گذشته ها به جا مانده.
از ديروز تا امروز
نه نور لامپ ها و نه نور چراغ هاي نئون، نه زرق و برق مغازه هاي اطراف و نه ظاهر روشن اطراف پاساژ، هيچ يك خبري از شكوه از دست رفته گراند هتل ندارد. اگر روزگاري در لاله زار، هتلي بود به نام گراند هتل كه آبروي طهران بود و در آن وزرا و شاهان بسياري اقامت مي گزيدند و اگر ميهماني هاي باشكوه آن به لاله زار اعتباري بيشتر مي داد، امروز، اما پاساژي در خيابان لاله زار قرار دارد كه تنها نامي از گذشته بر خود دارد.
روزگاري كه شخصي به نام باقراف كه مهاجري قفقازي بود وانگار خود طعم بي خانماني را در طهران چشيده بود، تصميم گرفت تا بناي هتلي را در طهران پي ريزي كند، هيچ كس تصور نمي كرد كه اين هتل، محلي شود براي ديدارهاي سلطنتي. روزگاري كه شاهان قاجار، به سبب اعتبار و زيبايي اين هتل در آن اقامت مي گزيدند و هر شهروند طهراني آرزو داشت تا به اين هتل رفته
و در آن اقامت گزيند، هيچ كس تصور نمي كرد كه در دوره اي شهرداري تصميم به خراب كردن اين مكان بگيرد كه گذشته اي اين چنين باشكوه دارد. گراند هتل اولين مسافرخانه به سبك و سياق اروپايي بود. اگرچه تا بدان روز بسياري از مسافران خارجي كه به طهران مسافرت مي كردند، در خانه هاي اعيان به ويژه پانسيون هايي كه توسط ارامنه طهران اداره مي شد، اقامت داشتند. اما بودند، معدود افرادي از اين خارجيان كه توسط شيادان و دزدان، سر كيسه شده و تمام دار و ندار خود را از دست رفته مي ديدند. اما هنگامي كه گراند هتل شروع به كار كرد، بلافاصله، محلي شد براي اقامت خارجيان.چه مدها و شيوه هاي جديدي كه از گراندهتل در كل ايران رايج نشد و چه اتفاقات مهمي در آن رقم نخورد. اما اين دوران طلايي، چندان نپاييد. به مرور، گراندهتل ارزش و اعتبار خود را از دست داد. شايد يكي از عمده ترين دلايل اين امر، اجراي نمايش هاي بي ارزشي بود كه تا سال ها ادامه داشت. حتي بعدها كه اين مكان به تئاتر شهر تبديل شد هم نتوانست آبروي ازدست رفته را بازيابد. هنگامي كه تئاتر نصر، به همت تعدادي از دلسوزان بر ويرانه هاي گراندهتل بنا شد، هنوز لاله زار پرهياهو و پرجنجال بود. تئاتر نصر، به همراه چند تئاتر ديگر در لاله زار، حياتي نو پديد آوردند. اگرچه اتاق هاي متعدد گراندهتل به مرور به حجره هاي كسب و كارتبديل مي شدند، اما هنوز صداي قدم هاي مردمان بسياري كه به رستوران آن كه تبديل به يك تماشاخانه شده بود مي آمدند، شنيده مي شد. پس از چندي و در اواخر دهه پنجاه بود كه تئاتر نصر برچيده شد. ديگر حتي صداي بازيگران تئاتر نصر هم در آخرين سالن به جامانده از گراندهتل شنيده نشد.
گراندهتل، در خاموشي، فرو رفت. تنها هياهو باقي مانده در آن، سروصداي فروشندگان و خريداران كالاهاي روشنايي بود كه در آن مي پيچيد. اولين هتل جديد در ايران، به مغازه هاي متعدد فروش وسايل روشنايي تبديل شد و تمام آن هلهله و اشتياق،  به نورهاي سفيد و سبز نئون ها مبدل شد. البته آينده چندان خوبي هم درانتظارش نيست. شهرداري، به منظور تامين پاركينگي براي خيابان لاله زار، تصميم گرفت تا اين آخرين بقاياي گراندهتل را نابود و اين مكان را تبديل به پاركينگ كند. اما بالاخره، اين ماجرا ناتمام ماند. الان گراندهتل در خيابان لاله زار است، بي  هيچ نشاني از گذشته. بي آنكه خبري از روزهاي باشكوهش داشته باشد. اگرچه اين مكان سال هاست خاموشي گزيده اما هنوز خاطره اش، در ذهن طهران باقي مانده است. روزهاي خوش گراندهتل را لاله زار حتماً به ياد دارد. روزهاي خيابان سنگ فرش، روزهاي ازدحام سالن رستورانش و روزهاي ميهماني هاي شاهانه اش. از گراندهتل تنها خاطره اي مانده. همين و بس.
نشاني از گراندهتل 
يكي از مغازه داران پاساژ گراندهتل در جوابمان كه از سابقه اين مكان پرسيديم، مي گويد: «وقتي كه ما آمديم، اينجا خبري از هتل نبود. يك تماشاخانه قديمي بود و چند اتاق» و از سوابق نمايشخانه اي آن مي گويد.
اما گراندهتل را به ياد دارد. سريال ها و فيلم هايي كه درمورد طهران قديم است، او را كنجكاو كرده و چند جمله اي از گراندهتل مي گويد و ما هنوز نمي دانيم كه اين مغازه هاي گوناگون چه ربطي به گراندهتل دارد. اينجا گراندهتل است، بي نشاني از گذشته. گويا گرد فراموشي بر آن پاشيده اند.

انتشار اولين مجله هاي دانش آموزي
باسوادي و هزار و يك دردسر
خيلي وقت نيست كه بسياري از دانش آموزان وقت خود را در كوچه و خيابان نمي گذرانند، چون مجلا ت مربوط به حوزه نظام آموزشي را در اختيار دارند.
002997.jpg
مدرسه بود و ما و ترس از ناشناخته هاي پيش رو. مهرماه، هميشه، روزهاي باشكوهي برايمان بود. وقتي كه چند كتاب مستعمل سال گذشته را به دست مي گرفتيم و با نان و پنيري كه از سفره صبحانه جمع و جور شده بود، براي گرسنگي ساعت ده هر روز، به سمت مدرسه حركت مي كرديم. وقتي كه گرماي تابستان از دست مي رفت، هر روز صبح همراه دوستان تازه يا قديمي، با گام هاي كودكانه به مدرسه مي رفتيم. هنگامي كه، كتاب ها، دفترها و مدادها، اسباب فخرفروشي را فراهم مي كرد، هيچ چيز به اندازه حسي شبيه عقل رس بودن و سواد خواندن و نوشتن به ما غرور نمي داد. همه ما از اولين روزهاي باسواد بودن حتما خاطره ها داريم. تازه همه چيز به اين ختم نمي شد. تابستان بود و شوق كودكانه ما براي يافتن مطالب خواندني در روزنامه بزرگ ترها. چقدر حسرت يك جلد «كيهان بچه ها» را مي خورديم و اگر هم بر حسب اتفاق به دستش مي آورديم تا روزها بساط مطالعه و خواندن به راه بود. بالاخره باسوادي بود و هزار دردسر. ما هم مثلا آدم با سوادي بوديم...
تاريخچه مجلات دانش آموزي 
از آن روزهايي كه كم كم مدارس جديد و به سبك اروپايي در طهران گسترش يافت و در كنار مكتبخانه ها، هر روز مدرسه اي جديد باز مي شد، لزوم آموزش همگاني، دولتمردان وقت را بر آن داشت تا وزارتخانه اي جديد را تاسيس كنند. وزارتخانه اي به نام وزارتخانه معارف. در سال ۱۲۹۰ هجري شمسي اين وزارتخانه، بر اساس اصول آموزش غربي، دوره آموزش فراگيري را پيش بيني كرد كه در آن تمام كودكان بتوانند از سوادآموزي بهره مند شوند. وزارت معارف در اين سال آموزش دوره ابتدايي را شش سال تعيين كرد و در فروردين ۱۲۹۲ هجري شمسي، ساز و كاري را طراحي كرد كه بر اساس آن آموزش همگاني در دو دوره شش ساله ابتدايي و متوسطه شكل گرفت. بر اساس اين قانون مدارس مختلفي در طهران پي ريزي شد و كودكان طهراني با بهره گيري از آموزش، توانستند به تدريج از امكان خواندن و نوشتن بهره مند شوند. همزمان با اين تلاش ها بود كه لزوم چاپ و انتشار مجلات ويژه اي براي جوانان و نوجوانان حس شد. عده اي بر آن شدند تا مجلاتي را براي كساني كه تازه از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار شده بودند، گرد آورند. بر همين پايه اولين مجله هاي دانش آموزي نيز جوانه زد. ميرزا حسين خان پرتو، مجله اي با عنوان «علم و تربيت» را در سال ۱۲۹۹ به راه انداخت و هدف از آن را دستيابي به برنامه هاي تربيتي و تهيه مطالب خواندني براي دانش آموزان اعلام كرد. اين مجله در دو بخش تهيه شده بود. يك قسمت از آن اختصاص به پسران داشت و قسمت ديگرش هم ويژه دختران بود. در قسمت پسران مطالبي با اين عنوان به چاپ رسيد: نتيجه سعي و مجاهده، حفظ الصحه، صنايع و اختراعات جديد، اخلاق و رباعي. قسمت ويژه دختران اين مجله نيز به مباحثي چون زن امروز، تدبير منزل، پرستاري، معالجه هاي خانگي، زنان مشهور و ژندارك اختصاص يافت.
علم و اخلاق 
پس از تلاش پرتو، مجله اي ديگر براي دانش آموزان طهراني به بازار عرضه شد، «علم و اخلاق» كه به صاحب امتيازي جبيب الله آموزگار در سال ۱۲۹۹ در طهران منتشر شد. اين مجله وابسته به انجمني به نام «جمعيت علم و اخلاق» بود. اغلب مطالب اين مجله مربوط به اخلاق و به منظور ترويج علوم اخلاقي و تربيتي براي دانش آموزان طراحي شده بود. پس از آن بود كه مدارس دانش آموزي و كالج هاي مختلف به صرافت چاپ مجله اي ويژه براي دانش آموزان افتادند و در اين مسير گام برداشتند. يكي از مدارسي كه در اين راه قدم برداشت و با انتشار مجله، توانست محبوبيتي به هم برساند، مدرسه البرز بود. اين مدرسه با انتشار مجله اي به نام «جوانان ايران» در سال ۱۳۰۵، نمونه موفقي از يك مجله دانش آموزي شد. تمام اين نشريات و بسياري از مجلاتي كه بعدها به چاپ رسيدند، عمدتا براي دانش آموزان دوره متوسطه طراحي شده بود. در اين مجلات كمتر بحثي پيرامون مسايل دانش آموزان دوره ابتدايي ديده مي شد. تا سال ها، دانش آموزان دوره ابتدايي مجله اي براي خود نداشتند.
پيش به سوي كودكان 
پس از چندي با وجود اينكه مجله هايي نظير «نسيم صبا» در كنار مطالب متعدد خود، چند صفحه اي را به كودكان نوسواد اختصاص داده بودند، باز هم نياز دانش آموزان ابتدايي بي پاسخ بود. البته در سال ۱۳۱۲، زني به نام «توران دخت ثقفي» با ارسال نامه اي به وزارت معارف، درخواست انتشار مجله اي را كرد كه به دانش آموزان دوره ابتدايي و نيازهاي تربيتي آنها توجه كامل داشت. نام اين مجله «اطفال ايران» پيشنهاد شده بود، اما وزارتخانه مربوطه به اين درخواست توجه نشان نداد و با آن مخالفت كرد.
بعد از شهريور ۱۳۲۰ و در پي دگرگوني سياسي و سقوط ديكتاتوري رضاخاني، اوضاع مملكت بهبود يافت و در پي آن، نشر مجله و روزنامه رونق گرفت. اوضاع به نحوي بود كه راه براي انتشار بسياري از مجلات و نشريات باز شد. اكثر مجلات منتشر شده در آن روزگار، اغلب صفحه اي را براي كودكان منتشر مي كردند و به جذب مخاطبان نظر داشتند. چيستان و لطيفه و داستان هايي براي كودكان از جمله مواردي بود كه در اين صفحات به چشم مي خورد. بالاخره مجله «بازي كودكان» در سال ۱۳۲۴ به مديريت ابراهيم بني احمد براي كودكان دوره ابتدايي به چاپ رسيد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت. كودكان ديگر صاحب مجله  ويژه اي براي خود شده بودند. آنها، علاوه بر كتاب هاي درسي و مطالب روزمره مدارس، اشتياق به خواندنشان را در نشريات ويژه خود مي جستند. «بازي كودكان» هشت سال، بدون وقفه منتشر شد. اگرچه آنگونه كه بايد، اهداف تربيتي و آموزشي در اين مجله، همراه با دقت ارايه نمي شد، اما اين مجله، مسيري را گشود كه بعدها، مجلاتي نظير كيهان بچه ها و مجله كودك و... توانستند اين حركت را دقيق تر به ثمر برسانند. دختران و پسران هم به همراه كيهان بچه ها كه وابسته به دو قطب بزرگ مطبوعاتي كشور بود، خيلي زود توانست جايي براي خود باز كند. در كنار اين مجلات، دانش آموزان ابتدايي روز به روز، با مجلات ديگري روبه رو مي شدند كه ديگر آن جذابيت اوليه را برايشان نداشت. تا سال ها اين نوسوادان در پي مطالعات مجلات مورد علاقه خود بودند و اين يك سرگرمي خوب و جالب برايشان بود.

تهرانشخص
بيست و چهار ساعت قليان كشيدن يك شغال!
003000.jpg
آنگونه كه پيداست كار و بار شغل دلقكي در تهران قديم كاملاً رواج داشته و دلقك هاي درباري به هرحال بار زندگي خود را به هر نحو به دوش مي كشيده اند. اندر احوالات اين گروه مزه پران و شوخ بسيار گفته اند اما در ميان اين جمع به ظاهر خندان به آدم هايي برمي خوريم كه به قول معروف تك اند. يكي از اين افراد دلقكي جالب است به نام «شغال الملك»! جناب شغال همانگونه كه از نامش پيداست در تقليد از صداي اين حيوان بدصدا تبحر داشته و از راه همين موهبت خدادادي شكم خود را سير مي كرده. آنگونه كه پيداست او داراي هيكلي تنومند بوده و معمولاً موقع غذاخوردن اعيان و اشراف، پيدايش مي شده و با درآوردن صداي شغال حضور خود را اعلام مي كرده. اگر خانواده هاي مزبور به او توجه نشان مي داده اند كه هيچ  وگرنه او آن قدر به كارش ادامه مي داده تا آنها مجبور به پذيرش او برسر سفره شوند. نقل است كه بعضي ها بدون توجه به او به غذاخوردن خود ادامه مي داده اند و او هم گاه به گاه از وقت ناهار تا شام را به زوزه كشي مي گذرانده و بالاخره ديگران را مجبور مي كرده كه به او غذا برسانند. يكي ديگر از هنرهاي او پرخوري و ريخت و پاش برسر سفره بوده. اگر خانواده اي مثلاً از سر ترحم او را به شام يا ناهار دعوت مي كرده حتماً بعدش پشيمان مي شده چون جناب شغال آنقدر شغال بودن خود را باور داشته كه سعي مي كرده مثل آن حيوان عمل كرده و حتي نوع غذاخوردن او را تقليد كند. ظاهراً او همانگونه به غذاهاي سر سفره حمله ور مي شده كه آدم را به ياد حمله يك شغال به يك مرغ يا خروس مي انداخته. به هرحال جناب شغال الملك گرسنه نمي مانده و اگر هم خانواده اي به او غذا نمي داده فقط و فقط براي خنديدن ديگران و ادامه يافتن صداي دل انگيز شغال بوده وگرنه آدم مشهوري مثل شغال را همه مي شناخته اند.
يكي ديگر از هنرهاي يگانه جناب شغال مسابقه قليان كشي بوده. آنگونه كه مي گويند اين آدم عجيب و غريب توانايي اين را داشته كه بر تمام حريفان خود پيروز شود. نقل است كه او يكبار به مدت بيست و چهار ساعت درحال كشيدن قليان بوده و در اين نبرد حدود بيست نفر را شكست داده! واقعاً كه اين تهران چه اعجوبه هايي را در دامن خود پرورده و چه عتيقه هايي را تحويل بشريت داده. به هرحال جناب شغال هم يك شخص از اشخاص تهران قديم است و ما نتوانستيم از نام اين يگانه دوران بگذريم.

ديروز - امروز
نارمك يا «نرمق»؟
جالب است بدانيم كه منطقه نارمك با اين همه يال و كوپال امروزي، در همين چند دهه قبل، يكي از دهات محدوده تهران محسوب مي شده و تمامي جمعيت آن، حدود صد نفر بوده. اين ده كوچك يكي از اجزاي منطقه شميران به حساب مي آمده كه در يازده كيلومتري جنوب شرقي تجريش و سه كيلومتري راه طهران - دماوند قرار داشته. درباره وجه تسميه نارمك هم بايد بگوييم كه اين نام بر اساس وجود يك قلعه قديمي شكل گرفته كه گويا هنوز هم چند خشتي از آن باقي مانده و جاي خود را تمام و كمال به ساختمان هاي جديد نداده است. اين قلعه قديمي بنا به قول هايي «نرمق» نام داشته كه تاريخ بناي آن به بالاي هزار سال مي رسد. درباره نرمق مي گويند كه مسير پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته، يعني در چند نوبت از حيات خود هم نقش دژ جنگي و سنگر را بازي كرده، هم شاهد بسته شدن دخيل به عنوان زيارتگاه روي ديوارهاي خود بوده و هم در چند دوره به عنوان يكي از مقرهاي حكام گوناگون مورد استفاده قرار گرفته. البته بسياري از مورخان گرفته شدن نام نارمك را از دژ نرمق قبول ندارند و كلمه نرمق را داراي ريشه اي عربي مي دانند با وجودي كه نارمك كلمه اي فارسي است. گروهي ديگر اما ساخت و سازهاي بعدي اطراف دژ نرمق را دليل پديد آمدن نام نارمك از اين دژ مي دانند چون در محدوده اين دژ تا كيلومترها آبادي ديگري وجود نداشته، پس كلمه نارمك نمي تواند از تاثيرپذيري دژ نرمق بي بهره مانده باشد. به هر حال منطقه اي كه هنوز در مورد اسم آن ترديد وجود دارد، حالا يكي از اجزاي مهم كلانشهر تهران است و به اندازه دندان هاي تمام ساكنان چندين سال گذشته خود، برج و بارو دارد و ظاهرا هيچ كدام از ساكنان امروزي آن ككشان هم نمي گزد كه مثلا بدانند منطقه محل زندگي شان داراي نام و تاريخ و نشاني هست يا نه. بايد گفت براي روستايي كم جمعيت كه حتي آب مشروب خود را از دهات اطراف وام مي گرفته، چنين رشد سريع و بي سابقه اي جالب توجه است. حتي اگر اين سرعت در رشد، همه چيز را پشت سر بگذارد، حتي تاريخ و فرهنگ و همه آن چيزهايي كه بايد باشد و نيست.

لاله زار؛ روشن خاموش
اگر سري به خيابان لاله زار بزنيد، مغازه هاي پرزرق و برق و پرنور حاشيه پياده رو حواستان را پرت مي كند. لاله زار، امروز به واسطه چراغ ها، لامپ  ها و نئون هاي مختلف، چنان پرنور شده كه در نگاه نخست نشان از روزگار گذشته ندارد. اما، اين نورهاي رنگارنگ نمي تواند، سيماي قديمي ديوارها و درها را پنهان كند. هر چند لاله زار امروز نه داراي سنگ فرش است و نه گراند هتل را دارد. صف طولاني مردم در خيابان لاله زار، براي تماشاي تئاتر، رستوران گراند هتل و آدم هايش، مغازه هاي كلاه فروشي و چهره هاي بزن بهادر لاله زار، همه و همه، امروز تبديل شده به بورس لوازم برقي و مغازه هاي نئون فروشي. سينماها يا كاملا تعطيل شده يا اغلب تبديل به اغذيه فروشي شده است. لاله زار، سال ها از روزهاي گذشته فاصله گرفته است.

محلا ت تهران
در دوره مظفرالدين شاه، طهران داراي پنج محله بود. اين محلات عبارت بودند از: محله دولت كه محل اقامت پادشاه بود و املاك و خانه هاي درباريان در آن قرارداشت. محله بازار كه قسمت اعظم دكان ها و مغازه ها در آن واقع بود و محله عودلاجان كه محله اي براي يهوديان بوده و معبد يهوديان در آن قرارداشت. محله چاله ميدان كه به مانند محله دولت داراي دو ميدان و دو سربازخانه و يكي از محلات خوب طهران بود و محله سنگلج كه اين محله بيشترين تعداد ساكنان را داشت و بيشترين تعداد مردم طهران در اين محله زندگي مي كردند. محله سنگلج در دوره رضاشاه و به دستور وي ويران شد و بر ويرانه هاي آن ساختمان دادگستري ساخته شد.
اين محله ازجمله محله هايي بود كه پر بود از باغ ها و باغچه هاي گوناگون.

مدرسه البرز
پس از ورود آموزش و پرورش به شيوه اروپايي، مدارس زيادي در طهران ظهور كردند، يكي از اين مدارس كه به سبك و سياق اروپايي اداره مي شد و علوم جديد در آن تدريس مي شد، مدرسه دارالفنون بود. كمتر دولتمرد يا انديشمندي را مي توان در ايران سراغ گرفت كه از اين مدرسه بهره اي نبرده باشد. پس از دارالفنون كه حكايت در مورد آن زياد است، چند مدرسه ديگر نيز، تاسيس شدند كه البته دست كمي از دارالفنون نداشته و توانستند نه تنها در آينده طهران كه در آينده ايران تاثيرگذار باشند، يكي از اين مدارس، مدرسه البرز است. اين مدرسه توسط شخصي به نام دكتر جردن در طهران تاسيس شد. اين مدرسه، در دوره هاي گوناگون تاريخ ايران، توانست تاثيرگذار باشد. اين مدرسه كه به كالج البرز معروف بوده وابسته به هيات ميسيونري كاتوليك آمريكا در ايران بود.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |