شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۴۰
طهرانشهر
Front Page

همراه با تجريش از گذشته ها
اين سبزه و باغ و دمن
در سال ۱۳۰۹ شمسي قبرستان بزرگ تجريش تبديل به باغ و پارك شده و در وسط آن ساختماني براي شهرداري شميران احداث شد
صفر زماني 
004719.jpg
قديمي ترين منظره ميدان تجريش- عكس از كتاب جغرافياي تاريخ شميران 

درباره هر يك از مناطق تهران مي توان تاريخ و تاريخچه اي را بيان كرد كه طبيعتا خواندني و جذاب است. در هر يك از آنها بزرگاني زاده شده اند و راه به جايي برده اند. اين بار به سراغ تجريش مي رويم كه از قديمي ترين مناطق تهران است. تمام مطالب اين صفحه از تحقيقات آقاي صفرزماني گرفته شده است كه پژوهشي پردامنه را در مورد تجريش انجام داده اند.
اكثر زمين هاي اين ناحيه، به جاي ساختمان ها و آپارتمان هاي كنوني، اراضي باير يا مزروعي ديم بود و ما چون در امتداد پياده روي غربي خيابان دكتر شريعتي به سمت ميدان قدس برويم، در دست چپ خود به كوچه رضاييه مي رسيم و پژوهش باغ هاي تجريش، به ما اجازه مي دهد كه داخل اين كوچه شويم و به باغ هاي آن سري بزنيم تا از آنها سري بيرون آوريم. قبل از ورود به باغ هاي اين قسمت، مناسب است كه دليل نامگذاري اين كوچه را تبيين كنيم و بعد به سركشي باغ ها بپردازيم. نام رضاييه بر اين كوچه، به سبب نام مالك باغ بزرگ واقع در انتهاي كوچه، يعني حاجي رضا سمناد جورابچي است كه چون حاجي رضا نخستين كسي بود كه چنين باغي در اين كوچه احداث كرد، نام او بر اين كوچه گذاشته و رضاييه شد و اين وجه تسميه، برخلاف قول و حدس بسيار مضحكي است كه در اول انقلاب بر زبان ها جاري بود كه روزگاري رضاشاه در اين كوچه اقامت داشته (البته اقامت خيالي و جعلي) و بنابراين اقامت، اسم رضاييه بر اين كوچه گذارده شده است.
در داخل اين كوچه كه شرقي - غربي است در ضلع جنوبي آن، سال ها پيش باغ معتبر دكتر ملك زاده، پسر ملك  المتكلمين، خطيب معروف دوران مشروطيت وجود داشت كه اكنون پاره پاره شده و در آن آپارتمان هاي جديد و خانه هاي مسكوني احداث شده است. در ضلع شمالي اين كوچه، باغ «استاد علي محمدخان صانعي» معمار معروف دوره پهلوي اول قرار دارد كه گويا دست نخورده، در دست فرزندان اوست. به سال هاي قبل از شصت سال پيش، «اديب اف» بازرگان فهيم و آگاه به بازرگاني جديد در پشت باغ حاجي رضاي جورابچي، باغ نسبتا بزرگي احداث كرد كه از كوچه اي تنگ، با پيچي به كوچه رضاييه راه داشت. اين باغ سرنوشتي دارد كه با سرنوشت نفت ايران و ملي شدن آن، پيوند خورده است. چه اين باغ، از ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۳ در اجاره مرحوم دكتر مصدق، نخست وزير ملي و ضداستعماري ايران بود.
004722.jpg
تجريش در سال ۱۳۱۵- عكس از محمد دهايي

به سال ۱۳۱۴ شمسي، مرحوم دكتر مهدي طرفه، پزشك عالي مقام و جدي و مدير مدبر و رئيس بهداري وزارت راه، آن را خريد. (دكتر مهدي طرفه، باني بيمارستان طرفه در تهران و بيمارستان هاي ديگري در ولايات براي وزارت راه است.) چون طرفه اين باغ را براي اقامت خود از اديب اف خريده بود، مرحوم دكتر مصدق كه مستاجر اديب اف در اين باغ بود، آن را تخليه و به مرحوم دكتر طرفه تحويل داد. به سال ۱۳۲۹ شمسي، مرحوم آيت الله كاشاني كه از پايه گذاران نهضت ملي كردن نفت بود، از ماه اسفند ۱۳۲۹ تا اوايل تيرماه ۱۳۳۰ شمسي كه روزهاي پرجوش و خروش ملي كردن نفت بود، به سبب قرابت با مرحوم دكتر طرفه (به ظاهر پسرعمو بودن؟) در اين منزل جاي گزيد و از اين منزل با مبارزات ضداستعماري خود براي نفت با دكتر مصدق همگامي كرد. نفت ملي شد و سرانجام به خلع يد شركت غاصب از موسسات نفتي كشيد. امروز آن باغ كه روزي جايگاه قهرمان ضداستعماري ايران، يعني مرحوم دكتر مصدق و روزگاري ديگر محل رتق و فتق كارهاي ضداستعماري مرحوم كاشاني بود، مثل ساير باغ هاي آن ناحيه، تبديل به خانه هاي مسكوني و آپارتمان شده است. در شمال كوچه منشعب از رضاييه و راه باغ مرحوم دكتر طرفه، باغ بزرگ سرلشكر بوذر جمهري، كفيل شهرداري اوايل حكومت پهلوي ايران و فرمانده لشكر اول تهران به اواخر حكومت او قرار داشت. اين باغ كه از جهت وسعت و بنا و مالك به آن روزها مشهور بود، يكي ديگر از باغ هاي معروف تجريش در گذشته است. با بازرسي هاي باغ هاي معروف كوچه رضاييه همراه خوانندگان پرحوصله، از اين كوچه خارج مي شويم و دوباره در پياده روي غربي جاده قديم شميران قرار مي گيريم و به سوي ميدان قدس مي رويم.
نخستين باغ قديمي كه در اين مسير به آن برخورد مي كنيم، باغ هوشنگ دولو قاجار است. محمدولي خان آصف السلطنه، رجل درباري مظفرالدين شاه، اين باغ را كه ديوار شرقي اش در اين پياده رو قرار دارد، احداث كرد. آصف السلطنه داماد مظفرالدين شاه بود و به زمان احمدشاه، چند صباحي وزارت دربار را به عهده داشت. اين باغ كه به روزگار تاسيس خود، از بهترين باغ هاي تجريش بود.بعد از مرگ موسس آن، به دست «هوشنگ دولو» پسر افيوني و بدنام او (به قول اسدالله علم وزير دربار محمدرضا شاه در خاطراتش) افتاد و هوشنگ دولو بر اثر نزديكي خاص به پهلوي دوم، از رجال فاسد آن عهد در اينجا پذيرايي ها مي كرد و بدين ترتيب با نزديكانش، خاويار ايران را مختص به خود كرده بود و كسي را جرات آن نبود كه اين كالاي ذيقيمت را از چنگ اين افيوني خارج كند. بعد از انقلاب، اين باغ به دست دولت انقلابي افتاد و فعلا محل مركز اسناد انقلاب اسلا مي ايران است.
چون از باغ وسيع «دولو» به درآييم و باز راه تجريش را در پيش گيريم، در اين راستا به باغ ديگري بر مي خوريم كه به باغ «كاشف السلطنه» مشهور است.نام محمدميرزا پسر محمدحسين ميرزاي نايب الاياله (محمدحسن ميرزا پدر قهرمان ميرزا، پسر هشتم عباس ميرزاي نايب السلطنه) بر اين باغ باقي است. كاشف السلطنه ابتداء عضو وزارت خارجه شد و مدت ها به سمت سركنسولي ايران در بمبئي خدمت كرد و سپس با شغل دبيري سفارت ايران - پاريس براي انجام وظيفه به آنجا رفت. او نخستين كسي بود كه بوته چاي را از هند به ايران آورد و به كشت آن (در املاك خود در گيلان) پرداخت وبر اثر همت او و تكثير بوته هاي چاي، ايران از واردات چاي بي نياز شد. كاشف السلطنه در يكي از سفرهاي خود، بر اثر سانحه اتومبيل جان سپرد و در اين باغ دفن شد. امروز در نماي مشرف به خيابان دكتر شريعتي، اين باغ آپارتمان سازي شده و با اين آپارتمان سازي نماي گذشته آن باغ از ديد ناظران مستور شده است. اگر از باغ كاشف السلطنه بگذريم به طرف شمال حركت كنيم، در امتداد آن به كوچه اي مي رسيم به نام كوچه كاشف كه طبق مدارك موجود در سابق كوچه كميسري ناميده مي شد و دليل اين تسميه آن بود كه سوئدي هاي تشكيل دهنده شهرباني جديد ايران، به اواخر دوره احمدشاه، كلانتري شميران را در يكي از خانه هاي اين كوچه تاسيس كرده بودند. اين كوچه كه از خيابان دكتر شريعتي منشعب مي شود، در انتهاي خود با پيچي به يك كوچه كوتاه شمالي و جنوبي مي رسد و بعد با پيچ نود درجه اي، اين كوچه شمالي و جنوبي به كوچه عريض و طويل شرقي غربي تبديل مي شود كه ضلع شمالي آن ديوار جنوبي باغ رضوانيه فرمانفرماست (شاهزاده عبدالحسين ميرزا). اين كوچه در سابق، به آخر خود در قسمت شمال، اراضي مرحوم مستوفي الممالك (ميرزا حسن خان) را ه داشت كه بعدها قطعه قطعه شد و به فروش رفت و به انتهاي خود نيز، باغ ثقه الدوله ديبا (ابوالحسن خان) برادر ناتني دكتر مصدق را جاي داده بود و چون با كوچه تنگي از انتهاي آن مي گذشتيم، به رودخانه دربند مي رسيديم. امروز باغ ثقه الدوله و قسمت انتهايي كوچه، بدل به پارك سبز بسيار زيبايي براي تفريح مردم شده است. اما باغ رضوانيه فرمانفرما كه قبلا متعلق به معتمدالدوله بود، يكي از باغ هاي معروف و وسيع تجريش است كه در سرتاسر كوچه كاشف، ديوار جنوبي خود را دارد و ضلع شمالي آن، به پياده رو جنوبي كوچه شهيد محمودي و زغالي ها مي رسيد. فرمانفرما، روزهاي آخر خود را با زن هاي متعدد و فرزندان كثير خود در اين باغ مي گذرانيد و براي تعدادي از فرزندانش نيز در اين باغ ويلاهايي ساخت. اين باغ در گردش هفت، از قنات موسي خاني (قنات پاپاريان) ۱۲۰ ساعت مشروب مي شد. پس از مرگ فرمانفرما، فرزندان صاحب ويلاي او، در اين باغ مي زيستند و در انقلاب هر يك بر اثر بي اعتباري در حكومت انقلابي، به گوشه اي از جهان فرار كردند و باغ با تمام ويلاهايش نصيب دولت شد.
باغ رضوانيه، آخرين باغ معروف و قديمي در پياده رو غربي خيابان دكتر شريعتي است و چون از آن بگذريم و به شمال تجريش آييم، از ابتداي خيابان دربند كه حد شمالي تجريش مي شود تا ابتداي خيابان سعدآباد كه انتهاي آن حد شمالي است، باغ قابل ذكري در آنجا ديده نمي شود و آنچه در حدود هفتاد سال پيش به آن سو، در اين حد شمالي وجود داشت، قبرستان بزرگ تجريش بود كه به ديوارهاي چينه اي و بدنماي خود در آن روزها منظره بس غمناكي به محل مي داد. به دستور رضاشاه در سال ۱۳۰۹ شمسي، اين قبرستان تبديل به باغ و پارك شد و در وسط آن، ساختماني براي شهرداري شميران احداث شد. با ايجاد اين پارك آن قبرستان زشت، تفرجگاهي براي مردمان شد. به زمان پهلوي دوم، اين پارك به انضمام باغ جليلوند در جنب آن، تبديل به يك بيمارستان بسيار مجهز دولتي به نام بيمارستان رضا پهلوي شد. بعد از انقلاب آن بيمارستان به جاي خود باقي ماند و به نام بيمارستان «شهدا» مثل سابق به مداواي رنجوران، دردمندان و مستمندان ادامه مي دهد.
حال اگر از شمال تجريش وارد حد غربي شويم ويا در خيابان شهيد امير دربندي كنوني و مقصود بيك سابق پا گذاريم، در غرب اين خيابان، باغ هايي در گذشته وجود داشت كه جاي آنها طبق حدود اربعه تجريش، در خارج تجريش است و مشمول بحث ما نمي شود كه از جمله آنها مي توان باغ «رحيم خان كن كن» و باغ «صغري خانم تجريشي» عيال محمدولي خان سپهسالار مادر ساعدالدوله دوم و باغ «شاهزاده عبدالصمد ميرزاي عزالدوله سالور» برادر ناتني ناصرالدين شاه و باغ «حاجي محمود» و باغ «حاجي غلامرضا» و باغ «حاجيه خانم» (كه رشيد ياسمي آن را بعدها خريد) و باغ «امير احتشام اسفندياري» را نام برد. اين باغ ها اكنون تكه تكه شده و به جاي آن زيبايي هاي گذشته، واجد آپارتمان ها و خانه هاي مسكوني كوچك شده اند.
اما از طرف شرق، اين خيابان از ميدان سرپل تا مسافتي، پرتگاه و مشرف به رودخانه دربند بود كه اكنون نيز چنان است و با ديواره اي از خيابان مقصود بيك جدا مي شود. به سال هاي بسيار پيش، در كنار رودخانه دربند در مظهر قنات مقصود بيك قهوه خانه اي وجود داشت كه پاتوق اكثر مسافران تهراني بود و آنها با خوردن ناهار و چاي و در تابستان پالوده خاص، روز خود را در آنجا مي گذراندند. امروز پس از آن پرتگاه و در بالاي قهوه خانه مقصود بيك، مغازه ها و آپارتمان هايي به وجود آمده است كه چون از اين مغازه ها و آپارتمان ها بگذريم و به سوي جنوب رويم، از باغ هاي معروف روزگار گذشته كه تاكنون دست نخورده و باقي مانده است، باغ مهندس محسن نيكپور است كه سابقا متعلق به موسيوريشارخان مودب الملك بود كه موسيوريشارخان نيز آن را از مشيرالسلطنه امير سليماني خان خريده بود. امروز در طرف شرق خيابان مقصودبيك، باغ هاي نمازي و جعفر آقاي اتحاديه و حاجي برخوردار وجود دارند كه از باغ هاي احداثي دوره پهلوي اول و دوم هستند و چندان قدمتي ندارند. متاسفانه خوره برجسازي به اين باغ ها نيز افتاده است كه با احداث ساختمان هاي ده و دوازده طبقه، اين محله نيز مثل نواحي برجدار ديگر، بي اعتبار مي شود.

تكيه بازار
يكي از دو تكيه معروف تجريش، تكيه بازار است كه ساختمانش به ظاهر، همزمان با احداث بازار برپا شده است. در اين تكيه، ما چهار «در» مي بينيم كه با «در» واقع در جنوب شرقي آن، راه به امامزاده صالح پيدا مي كند وبا «در» جنوبي، به محله جنوبي ميدان سرپل مي رود. (محله اي كه فعلا تخريب شده و قسمتي از آن تبديل به ايستگاه ماشين هاي شركت واحد شده است.) دو در ديگر، يكي در قسمت شمال شرقي آن و رو به بازار واقع است و آن را به بازار مربوط مي كند و دومي در شمال غربي قرار دارد و راه ورودي اين تكيه به ميدان سرپل است.
در وسط آن، محل وسيعي است كه در ايام سال، به غير از دهه عاشورا، در آن ميوه و سبزي عرضه مي شود و در چهار طرف خود تكيه نيز، ساختمان دو طبقه است كه طبقه اول، آن را دكاكين تشكيل مي دهند و طبقه فوقاني آن را اتاق هاي تجاري.
در ايام سال، اين تكيه يكي از مراكز بازرگاني شميران است و فقط ده دوازده روز اول محرم عزاداري مي شود. سقف آن بسيار مرتفع و با شيرواني پوشيده شده است و به نقل مسوولان، درآمد موقوفات تكيه و اجاره بهاي دكاكين و اتاق هاي فوقاني آن، به هزينه مصارف دهه عاشورا مي رسد.
در تاريخ ۲۳ مهر ۱۳۱۴ شمسي، وقفنامه اي درباره تكيه علياي تجريش (يعني تكيه واقع در منتهي اليه غربي بازار كه امروز در شرق راهروي اتومبيل هاي شركت واحد قرار دارد) تنظيم شد و به موجب آن، مالكان نام برده شده در وقفنامه، آقاي شيخ ابوالقاسم ذاكري را وكيل شرعي و قائم مقام قانوني خود كردند تا درباره وقف املاك آنها تصميمي بگيرد. او با موافقت اداره اوقاف، آقاي ارسلان خلعتبري تنكابني را وكيل و نماينده مختار در اين كار كرد كه تصميم نهايي را نسبت به رقبات ملكي مالكان مزبور اتخاذ كند. او پس از نشست هاي متعدد، تصميم بر آن گرفت كه طبق راي آن مالكان او املاك آنها را وقف «اباعبدالله الحسين عليه السلام» كند و عوايد حاصله از آن نيز براي مصرف مخارج عزاداري و هزينه اطعام ايام عاشورا منظور شود و طبق اين وقفنامه، آقاي محمود كشتكار، خود و اولادش، نسل بعد از نسل، متولي اين وقف شدند. امروزه طبق اين وقفنامه (كه رونوشت آن به دست است) عوايد موقوفات مزبور خرج مي شود.

امامزاده صالح  و يك درخت كهنسال
004725.jpg
اين امامزاده، بنابر زيارتنامه اي كه در صحن آن قرار دارد، (اسمش حسن، پسر امام موسي كاظم(ع) است ولي آقاي حجت بلاغي مي گويند كه اين انتساب صحيح نيست و كتب انساب فقط دو «حسن صالح» را نقل مي كند كه پا به ري گذاشتند كه يكي، حسن صالح بن محمدبن احمدبن حسن بن احمدبن حسين بن علي بن عمربن امام زين العابدين عليه الاسلام و ديگري، حسن صالح بن حسين بن عيسي بن يحيي بن حسين بن زيدبن امام زين العابدين عليه الاسلام است و امزاده صالح، بايد يكي از اين دو باشد. گرچه اين رباعي مكتوب بر سر در ورودي رواق امامزاده، اين قول را نفي مي كند:
شاهي كه خاك در گهش از عرش برتر است 
با حضرت رضا شه هشتم برابر است 
نام نكوش حضرت صالح كه در نسب 
گلدسته اي ز گلشن موسي بن جعفر است 
ساختمان كهن اين امامزاده در ۱۲۱۰ قمري، به وسيله هلاكوميرزاي قاجار، پسر فتحعلي شاه تعمير شد و طبق كتبه مورخ ۱۲۱۰ قمري بر سر در امامزاده، به امر اين شاهزاده «نقاشي هاي ظريف و مقرنس كاري هاي استادانه در داخل حرم و استحكام بنا از طرف خارج و احداث گنبد و كاشيكاري هاي بقعه» به عمل آمد.
باستان شناس معروف، مرحوم سيدمحمد تقي مصطفوي در «آثار تاريخي تهران» (صفحات ۲۳۳ و ۲۳۷ و ۲۳۸) در شرح اين بقعه چنين مي نويسد: «اين بقعه، بناي چهارگوش بزرگ و محكمي است كه تصور مي رود مربوط به قرن هفتم و هشتم هجري است. بناي اصلي بقعه، شامل ساختمان چهارگوش بزرگ و مستحكمي با ديوارهايي قطور است كه فضاي دروني آن حرمي شش متر و نيم در شش متر و نيم وسعت دارد وضع طاقنماها و شيوه ساختمان و پوشش آن مي رساند كه از ابنيه قرن هفتم يا هشتم هجري باشد و قطعات سنگ هاي مزار كه كف حرم بوده، چندي قبل ضمن تجديد فرش حرم، آنها را بيرون آورده و در صحن به كار برده اند، مويد اين نظر است. در وسط حرم وسيع مزبور، ضريحي از نقره و چوب كه بنا به گفته آقاي ابوالقاسم، متولي فعلي بقعه (زمان نگارش اين نوشته آقاي مصطفوي) به وسيله ميرزاسعيدخان، وزير امور خارجه (مقصود ميرزاسعيد خان موتمن الملك است) تهيه شده است نصب مي باشد. داخل ضريح مزبور، ضريح ديگري از چوب به سبك خانه بندي بديع خراطي قرار دارد و در ميان ضريح دوم، صندوقي كه اهميت تاريخي ندارد، كمي مورب قرار گرفته است. ايوان ورودي و رواق در سمت شمال حرم واقع شده... گنبد كاشي بقعه، هشت سال پيش در آخرين سال عمر مرحوم حسن فداكار، به خرج مشاراليه تعمير و كاشيكاري آن تجديد شد.»
در حياط امامزاده صالح، چنار كهنسال آن قرار دارد و به قول دكتر پولاك، نخستين استاد پزشكي دارالفنون: «چنار فوق العاده كهني در قريه تجريش كه از مهمترين نمونه هاي اين درخت در جهان شمرده مي شود» (ترجمه سفرنامه پولاك ص ۷۵/۷۶). در اين حياط، قناتي نيز جاري است كه پس از خروج از حياط امامزاده، محله پايين تجريش را مشروب مي كند.

ميداني براي تفريح
قبل از رونق، سرپل تجريش، تفرجگاه عمومي و شمالي تهران، در ميداني در قسمت شمال قلهك، درست مقابل در شمالي سفارت ييلاقي انگليس و مقابل ايستگاه درويش واقع بود. اين ميدان كه اكنون محل پمپ بنزين و چند ساختمان شده است در غرب جاده شميران قرار داشت و در اوايل دوره پهلوي اول، تفرجگاهي بود كه با جاده اي منشعب از جاده قديم شميران در جنوب و غرب خود به تيغستان راه داشت و به زماني كه تيمور تاش در قلهك تابستان خود را مي گذراند، اين ميدان رونق فراوان داشت، ولي بعدها اين رونق را به ميدان سرپل تجريش داد. قبل از تفرجگاه قلهك، تفرجگاه مردم، «سر استخر ملك» بود. اين استخر در زير باغ ملك (ملك التجار پدر حاجي حسين آقاي ملك) بين تجريش و دربند بود.

ميدان سرپل
به جاي ميدان ، دو طرف سنگلاخ رودخانه بود اهالي با پل چوبي روستايي از رودخانه عبور مي كردند. پهلوي اول، پس از آنكه جاده پهلوي (خيابان ولي عصر كنوني) را بين شميران و تهران كشيد، بر آن شد كه اين جاده را به ميدان تجريش (ميدان قدس كنوني) وصل كند. سپس دستور داد كه اين پل بزرگ را احداث كنند و ميدان سرپل را با ايجاد اين پل به وجود آوردند.پس از رفتن پهلوي اول، در سال دوم حكومت پهلوي دوم، سيل عظيمي قسمت جنوبي اين پل را ويران و آن را تبديل به پرتگاه خطرناكي كرد و يكي دو سال وضع بدين منوال بود تا آنكه دوباره، پل از بين رفته ساخته شد و ميدان وسعت گرفت و وسط آن گلكاري و باز براي مدت ها تفرجگاه شد، منتها با كثرت اتومبيل هاي سواري و اتوبوس ها و آلودگي هوا، كم كم دوره تفرجگاهي آن رو به انتها گذاشت.

طجرشت يا تجريش
طغرل اول سلجوقي از طريق وزير خود عبدالملك كندري، از خليفه القائم بالله سيده، دختر او را به خواستگاري خواست.
خليفه دختر خود را با قاضي بغداد به تبريز فرستاد و او صيغه عقد جاري كرد. طغرل اين دختر را به ري دارالملك آورد تا بدانجا زفاف كند، چون به ري رسيد به قريه طجرشت رفت و به مرض رعاف درگذشت (هشتم رمضان ۴۵۵ قمري). جنازه او را از «طجرشت» به شهر ري آوردند و در برج طغرل كنوني، دفن كردند و دختر خليفه را نيز به بغداد پس فرستادند.
طجرشت بنا بر قول مرحوم محمد قزويني (يادداشت هاي ج ۵ ص ۲۹۱) و عباس اقبال (مجله يادگار، سال اول، شماره ۲، ص۱۶) همين تجريش است.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |