جمعه ۴ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۳۵۷
چهره ها
Friday.htm

كمال تبريزي
سعي در عبور از خطوط قرمز
003294.jpg
خسرو نقيبي
كمال تبريزي در ابتداي دوران كاري اش مثلث جالبي را به همراه ابراهيم حاتمي كيا و سعيد حاجي ميري دارد. در سال ۱۳۶۲ سعيد حاجي ميري فيلمي به نام آواي غيب مي سازد كه تبريزي فيلمبرداري اش مي كند. سپس حاجي ميري فيلمي به نام توهم را كارگرداني مي كند كه در كنار تبريزي فيلمبردار، دستياري به نام ابراهيم حاتمي كيا حضور داشته است. در هويت، تبريزي دستيار كارگردان دستيارش در فيلم قبلي، يعني حاتمي كيا مي شود. بعد از اينها هم تبريزي نخستين فيلم بلندش با نام عبور را مي سازد كه سعيد حاجي ميري فيلمبردار است و ابراهيم حاتمي كيا، تهيه كننده.
حالا پس از گذشت حدود بيست سال از آن روزها كمال تبريزي يكي از پركارترين هاي عرصه سينما در ايران است. كارگرداني كه از اولين گزينه هاي هر تهيه كننده براي به سامان رساندن پروژه هاي سنگين و سخت است و تقريباً كسي كاري هم ندارد كه اصلاً فيلمنامه مورد بحث در حيطه كاري كمال تبريزي مي گنجد يا خير ...
پس از عبور در سال ۶۶ كه فيلمي عادي در عرف سينماي جنگ آن سال ها به حساب مي آيد، تبريزي در سال ۶۹ در مسلخ عشق را كارگرداني مي كند. فيلمي  در حال و هوايي متفاوت كه به دليل همين تفاوت با سينماي رسمي جنگ خود به مسلخ برده مي شود و تقريباً براي نمايش عمومي چيز چنداني از آن باقي نمي ماند اما تبريزي بدون توجه به عدم نمايش عمومي فيلم قبلي سنت هر سه سال يك فيلمش را پي مي گيرد. كودك قهرمان كه هنوز به دليل نامش در جشنواره سال ۷۱، گهگاه پايان كودكي هم ناميده مي شود سومين فيلم بلند تبريزي است. او اين بار از متن به حاشيه مي زند و داستان يك خانواده در ميانه هاي جنگ را روايت مي كند. فيلم ارزشي تبريزي كه تقريباً هر دو مولفه لازم آن روزها يعني جنگ و درباره كودك بودن را دارد، چه در جشنواره و چه در ميان مسئولان سينمايي مورد استقبال قرار مي گيرد ولي استقبال سرد تماشاگران از آن باعث مي شود تبريزي سومين گامش در راه ارتباط با مخاطب را هم ناموفق بردارد. مجموعه اين عوامل با اين سه گانه تلخ جنگي باعث مي شود يك كمال تبريزي تازه در سينماي ايران متولد شود.
هنوز خيلي از عابران و سينماروهاي تهراني آن پلاكاردهاي بي عكس سردر سينماها با نوشته بزرگ «بخندم يا بگريم ... چون ليلي با من است» را از ياد نبرده اند. ليلي با من است تنها در اين مورد متفاوت نبود. فيلم فارغ از بازي هاي عالي و گرم، كارگرداني حساب شده و حال و هوايي دوست داشتني يك نخستين ديگر را هم در كارنامه تبريزي ثبت مي كرد. فيلم، نخستين كمدي در حيطه سينماي جنگ است و اين اتفاق حتي تا همين امسال هم كمتر در اين سينما رخ داده است. نمايش فيلم در جشنواره يك اتفاق تلقي شد. خيلي ها به خاطر پيش داوري ها فيلم را نديدند و خيلي ها حتي استقبال داوران از فيلم را به دليل همان حال و هواي پيشين آثار تبريزي تلقي كردند اما نمايش عمومي  فيلم حكايتي ديگر داشت. فيلم با استقبال فراوان سينماروها - چه در پايتخت و چه در ساير شهرهاي كشور - روبه رو شد و فروش بالايش سبب شد كه در اكثر سينماها كار به سانس هاي فوق العاده بكشد. تبريزي در ليلي با من است با حركت بر روي لبه خط قرمز، موفق شد كمدي جنگي درخشاني خلق كند كه هم نزد مخاطب عام محبوب باشد و هم نظر مخاطب خاص را به خود جلب كند.
مهر مادري اما ادامه دلچسبي در كارنامه كاري سازنده ليلي با من است نبود. فيلم بيشتر به يك كار كانوني در زمينه سينماي كودك مي مانست كه قرار بود فيلمساز پايان كودكي را به جامعه معاصر پرتاب كند اما لحن به شدت شريف فيلم باعث مي شد مهر مادري فيلمي  در همان حال و هواي كودك قهرمان بماند. رويكرد به شيدا حاصل پي بردن به همين اشتباه بود.
موفقيت ليلي با من است بي هيچ ترديدي پايه گذار شيدا بود. فيلم كه حالا در شرايط سينمايي متفاوت و با آزادي هاي ايجادشده توليد مي شد، همان طنز جنگي ليلي با من است را با كنايه هاي روز اجتماعي درباره جنگ به هم آميخته بود و البته چاشني عشقي عارفانه را هم ميان پارسا پيروزفر و ليلا حاتمي  اضافه داشت اما نخستين نمايش فيلم كه در جشنواره سال ۷۷ صورت گرفت، تقريباً نااميد كننده بود. فيلم نه بامزگي اثر قبلي تبريزي را داشت و نه عشقش درآمده بود. تكه پراني هاي محمدرضا شريفي نيا هم در جو آزادتر فيلم هاي آن سال جملگي شعارهايي تلقي مي شد در راستاي همين ابراز جسارت ها ... اين گونه شد كه تايتانيك ايراني - به قول شريفي نيا در مصاحبه هاي پيش از نمايش فيلم - در نمايش عمومي هم غرق شد و نتوانست براي كارگردانش موفقيت بهترين فيلمش را تكرار كند.
پس از شيدا تبريزي با وقفه اي يكي دو ساله به سمت تلويزيون رفت. حاصل اين رويكرد ساخت يكي از بهترين هاي اين چند ساله سيما با عنوان دوران سركشي بود. سريال به زندگي دختران فراري مي پرداخت و ساختار پازل وار و متفاوت آن، نه تنها بيننده تلويزيوني را پس نزد كه هر هفته او را پاي گيرنده هاي خانگي مي نشاند. جسارت در پرداخت اين موضوع در تلويزيون ياد خيلي ها آورد كه تبريزي همان فيلمساز جسور سال ۷۳ است و به خيلي هم هم فهماند كه مي شود در سيما هم كار متفاوت و جسورانه ساخت. البته تبريزي پيش تر خودش هم چوب اين جسارت را خورده بود. او سريالي ديگر را در مالزي ساخت كه به علت قرار پخش در هر دو كشور فيلم با مشكل حجاب روبه رو و از پخش آن جلوگيري شد هر چند كه خود تبريزي بعدتر در مصاحبه اي با همشهري مشكلاتي اساسي تر و عميق تر را سبب ساز عدم پخش مجموعه دانست.
شايد يكي از جالب ترين موارد فهرست فيلم هاي متقاضي حضور در جشنواره بيست و يكم فجر حضور كارگردانان دو فيلمه در جشنواره بود؛ اما آنچه جالب تر مي نمود حضور كارگرداني با سه فيلم در اين فهرست بود. كمال تبريزي در حدود يك سال و چند ماه دو فيلم سينمايي بلند ساخته بود و نسخه اي سينمايي هم از مجموعه تلويزيوني موفقش تدوين كرده بود كه دليل ثبت نام اين يكي بيشتر همين ركوردشكني به نظر مي رسيد. اين سومي  اما در هيات انتخاب رد شد و با رد هر دو فيلم كارگردانان دو فيلمه ديگر از بخش مسابقه، تبريزي با دو فيلم ركورددار بخش مسابقه شد. دو فيلم در دو فضاي كاملاً متفاوت.
فرش باد يكي از پرتناقض ترين نمايش ها را در نظرات منتقدان و نويسندگان سينمايي داشت. فيلم كه اثري سفارشي و نخستين محصول مشترك ايران و ژاپن بود به نظر خيلي ها توانسته بود از دام اين سفارشي بودن فرار كند اما برخي هم فيلم را كاملاً جشنواره اي و مطابق با خواسته هاي سفارش دهنده دانستند. بازي رضا كيانيان در نقش يك اصفهاني شوخ طبع از جمله ويژگي هاي فيلم بود و بازي هاي روان بازيگران ايراني و ژاپني در كنار هم از ويژگي هاي كارگرداني تبريزي. فرش باد در جشنواره علاوه بر تقديرهاي فراوان بهترين فيلم از نگاه تماشاگران هم شناخته شد و در مراسم پاياني مجدداً به نمايش درآمد. حكايت اما درباره ديگر فيلم تبريزي متفاوت بود.
گاهي به آسمان نگاه كن درست در نقطه مقابل فرش باد قرار مي گيرد. يك اثر اجتماعي صريح درباره آدم هاي جنگ كه درست حال و هوايي مشابه عروسي خوبان در سال هاي پاياني دهه شصت داشت. كنايه هاي اجتماعي- سياسي به شدت رو در كنار ساختار سورئالي كه تقريباً درنيامده بود، باعث شد خيلي ها حتي لحظات خوب رويارويي دو كاراكتر حميد امجد و  هانيه توسلي را در اين مرشد و مارگاريتاي ايراني جدي نگيرند و به همين دليل هم فيلم به كلي زير سايه فرش باد باقي ماند.
در همهمه اكران اين دو فيلم در سال ۸۲ كمال تبريزي به سمت پروژه اي رفت كه خيلي ها برايش پاياني متصور نبودند. طرح مارمولك را منوچهر محمدي براي ابراهيم حاتمي كيا نوشته بود و فيلمنامه را پيمان قاسم خاني تكميل كرده بود. اما با كنار كشيدن حاتمي كيا از پروژه تبريزي كارگرداني فيلم را به عهده گرفت. فيلم موضوعي ملتهب داشت. به همين دليل از همان ابتدا خيلي ها دوباره كارگرداني را به ياد آوردند كه در كارنامه اش ليلي با من است را داشت. قرار شد تبريزي بار ديگر از خط قرمزي تازه بگذرد و به نظر هم مي رسيد به سلامت گذشته است. مارمولك در جشنواره با استقبال فراوان مخاطبان روبه رو شد و قرار اكرانش در نوروز يك موفقيت تمام عيار به حساب آمد اما تعويق زمان اكران فيلم كه شايعه توقيف را به همراه داشت، محاسبات را به هم ريخت. حالا مارمولك با تاخيري يك ماهه روي پرده رفته و آنها كه در اين مدت مي خواستند فيلم را ببينند با اثري مواجه مي شوند كه به نظر خيلي جسورانه است، هرچند اين جسارت پاسخ انتظارات منتقدان از تبريزي را نداده است. مارمولك تنها نمايش دهنده بخشي از توانايي هاي تبريزي در كارگرداني است و او شايد به عمد سعي نكرده برخي ريزه كاري ها را در فيلمش رعايت كند. به همين دليل برخي حرف هاي مارمولك كمي گل درشت به نظر مي رسد. چيزي كه به نظر نمي رسد در اكران عمومي  براي مخاطب عام مهم باشد و اين يعني يك موفقيت ديگر براي تبريزي.
حالا ديگر نام كمال تبريزي خود براي يك فيلم وزنه اي موثر محسوب مي شود. او كسي است كه حداقل يك فيلم و يك سريال به شدت پرمخاطب را ساخته و براي تازه ترين كارش بليت پيش فروش مي شود. اين موضوع در مواجهه با بيننده ايراني، اصلاً چيز كمي نيست.

عكس هفته
003282.jpg
تحولات اقتصادي - سياسي روسيه در اواخر دوره قبل رياست جمهوري ولاديمير پوتين شايد بيش از همه براي هواداران آبي پوشان پايتخت بريتانيا خوشايند بود. زماني كه به دليل سياست مقابله با فساد مالي پوتين سرمايه داران بزرگ روسي به فكر خارج كردن ثروت هايشان از روسيه افتادند و از ميان آنها رومن آبراموويچ آنقدر جاه طلب بود كه براي انداختن نامش بر سر زبان ها يك باشگاه پرطرفدار و جنجال آفرين انگليسي را بخرد. باشگاه چلسي با مديريت آبراموويچ از همان ابتدا پرهياهو بود. خريدهاي گرانقيمت و آوردن مربي اي مانند انيري سرآغاز آنها بود. از زمان آغاز فصل و اتفاقات پيش آمده در نتايج تيم تا اين اواخر كه باشگاه جزو صدرنشينان بالاي جدول است آبراموويچ در متن همه اين اخبار حضور چشمگيري داشت.
اما همه اينها دليل نمي شود تا او را به عنوان يكي از چهره هاي اين هفته برگزينيم. دليل انتخاب اين بار به همان ويژگي اصلي آبراموويچ باز مي گردد. او از سوي روزنامه ساندي تايمز به عنوان ثروتمندترين فرد مقيم انگلستان با ثروت هفت ونيم بيليون پوند شناخته شد. اين مقدار سرمايه اما تخميني است و مقداري است كه آبراموويچ با خود به انگلستان آورده است. با رقم هفت ونيم بيليون پوندي اين مرد ۳۷ ساله ششمين فرد ثروتمند اروپا شده است و بيست و دومين فرد پولدار دنيا.
آبراموويچ جوان اما تقريباً تمام اين ثروت را در دهه قبل از معاملات نفتي به دست آورد. زماني كه با فروپاشي شوروي فرصت گرانبهايي فراهم شد براي آنهايي كه به چيزي فراتر از يك واردات و صادرات ساده در دوران بي ثباتي مي انديشيدند. اين چنين بود كه رومن جوان بعد از چند سال تبديل به يكي از سهامداران اصلي چند شركت بزرگ نفتي شد و البته آنقدر هوشمند بود كه چند سال بعد متوجه شود رئيس جمهور جديد به دنبال محكم كردن جاي پاي خود است. هم اكنون يكي از همكاران و همدوره اي هاي آبراموويچ در زندان است و او فعلاً به فكر راهيابي چلسي به جام قهرمانان.

بدشانس هفته
پل شريدر
003288.jpg
پل شريدر فيلمي ساخته كه پيش زمينه داستان جن گير است. هزينه فيلمش هم بالاي پنجاه ميليون دلار بوده اما حالا فيلم را تهيه كنندگان رد كرده اند و گفته اند فقط آن را به شكل DVD پخش خواهند كرد. به نظرتان شريدر كمي بدشانس نيست؟

خوش شانس هفته
كوئنتين تارانتينو
003291.jpg
نسخه DVD نخستين بيل را بكش فروشي غيرمنتظره داشته و همزمان فيلم دوم به نمايش درآمده كه اين يكي هم مورد استقبال قرار گرفته است. كسي به خوش شانسي كوئنتين تارانتينو شك دارد؟

لانگ شات
كابوس رويا
گريس كلي
003285.jpg
بهروز توراني
دنيا هنوز داستان شاه پرياني را كه در آن يك دختر معمولي (هرچند ثروتمند) با يك شاهزاده روشنفكر ازدواج مي كند و از آن پس با او به خير و خوشي روزگار مي گذراند؛ به ياد دارد. پرنسس گريس موناكو كه بيشتر با نام هنرپيشگي اش گريس كلي مشهور بود واقعاً با يك شاهزاده ازدواج كرد اما بعد ها به نحوي ناگهاني و
غم انگيز شيوه زندگي خاندان هاي سلطنتي اروپا را رها كرد.
دنيا تنها بعد ها از طريق فيلم ها، زندگينامه ها و روزنامه هاي جنجالي باخبر شد كه نه تنها زندگي خانوادگي گريس عالي نبود بلكه سال هاي زندگيش در  هاليوود نيز چندان هيجان انگيز نبود. آلفرد هيچكاك روزگاري گريس كلي را كه ستاره محبوب او براي نقش هاي اول بود به صورت آتشفشاني توصيف كرد كه بر قله اش برف باريده اما زير آن همه يخ، دلش پر از آتش است.
گريس كه در سال ۱۹۲۹ در فيلادلفيا به دنيا آمد سومين فرزند از چهار فرزند يك مقاطعه كار خودساخته به نام جان برندن كلي بود. جان در گذشته قهرمان المپيك بود و با زني به نام مارگرت كه سابقاً مانكن بود ازدواج كرده بود. جورج كلي نمايشنامه نويس برنده جايزه پوليتزر و واتر سي كلي بازيگر سرشناس تئاتر از اقوام گريس كلي بودند. مارگرت در كودكي خجول بود و بايد براي جلب توجه پدر با سه برادر و خواهر خود مارگرت، جان جونيور و ليزان رقابت مي كرد. ظاهراً گريس هيچ وقت نتوانست مورد توجه پدرش قرار بگيرد. مادرش كه دختر يك مهاجر آلماني بود بسيار منضبط و با اراده بود و نسبت به فرزندانش سختگيري بسياري به خرج مي داد.
گريس تا ۱۴ سالگي به يك مدرسه مذهبي مي رفت كه توسط راهبه ها اداره مي شد. بعد به آكادمي استيونس در چستنات هيل پنسيلوانيا رفت. يكي از آموزگارانش او را اين طور به خاطر مي آورد: «او به پيشرفت در تحصيل علاقه چنداني نداشت. از نظر او اولويت با نمايش و پسر ها بود.»
گريس كه در كودكي بيشتر اوقاتش را در رويا هايش گذرانده بود به جاي وارد شدن به دانشكده به سفري به دور اروپا رفت و بعد در آكادمي هنر هاي دراماتيك نيويورك ثبت نام كرد. پدر و مادرش قبول كردند كه شهريه اش را فقط براي سال اول دانشكده بپردازند. او براي تامين شهريه سال بعدش مانكن شد و گاهي هم عكسش روي جلد مجلات چاپ مي شد. روابطي هم با يك استاد ۲۷ ساله آكادمي برقرار كرد. پدر و مادرش از اين ارتباط راضي نبودند. بيشتر به اين علت كه آن مرد يهودي بود و كمتر به خاطر اين كه زن داشت هر چند كه جداگانه زندگي مي كرد.
گريس به خاطر زيبايي و روابط خوبي كه در دنياي نمايش داشت از دوستان و همسن و سالانش موفقيت بيشتري داشت. تابستا ن ها در تئاتر بازي مي كرد و اولين اجراي تئاتريش در برادوي بازي در نقش دختر ريموند ماسي در نمايش پدر (۱۹۴۹) بود. بعد در نمايش هاي تلويزيوني كه تازه رواج پيدا مي كردند فعال شد و به نيويورك رفت.
هنري  هاتاوي كارگردان مشهور او را براي بازي در فيلم چهارده ساعت (۱۹۵۱) انتخاب كرد كه بيشتر صحنه هايش در منهتن فيلمبرداري شد. استوديوي فوكس قرن بيستم از كار او رضايت داشت و قراردادي به او پيشنهاد كرد اما او نپذيرفت. در عوض بازي در نقش همسر گري كوپر را در فيلم جدال در نيمروز يا صلوة ظهر (۱۹۵۲) به عهده گرفت. اين فيلم وسترن با آن آواز مشهورش پرفروش از آب در آمد. در پشت صحنه اين فيلم گريس با همكارش گري كوپر كه
۲۸ سال از او بزرگتر بود رابطه برقرار كرد. گرچه اين ارتباط دوامي نداشت اما مقدمه اي شد بر دوستي او با هنرپيشگاني كه سن و سالي داشتند. بعد براي مدتي كوتاه به برادوي برگشت و آنگاه در فيلم موگامبو (۱۹۵۳) به كارگرداني جان فورد در كنار كلارگ گيبل و آواگاردنر به ايفاي نقش پرداخت. هنگامي كه اين فيلم در آفريقا فيلمبرداري مي شد كلي همراه با گيبل دست به سفري در آفريقا زد. حالا گريس با كمپاني ام جي ام قراردادي داشت و ستاره آن كمپاني بود. ام جي ام گهگاه او را به كمپاني هاي ديگر قرض مي داد و سود سرشاري مي برد.
در زمان فيلمبرداري حرفم را به نشانه قتل بگير (۱۹۵۴) با همبازي ۴۹ ساله اش ري ميلاند درگيري عاطفي پيدا كرد. اين بازيگر همسرش را طلاق داد تا نشان بدهد براي ازدواج با گريس كلي آمادگي دارد اما بعد نظرش را عوض كرد.
هيچكاك يك بار ديگر گريس را براي فيلم پنجره پشتي (۱۹۵۴) قرض گرفت. در همين اثنا ستاره رو به اوج عواطفش را از ري ميلاند به يك طراح مد به نام اولگ گاسيني منتقل كرد و بعد به ژان پير آمون هنرپيشه فرانسوي روي آورد. پدر صريح اللهجه گريس به وحشت افتاد. به هنگام فيلمبرداري فيلم پل هاي توكوراي (۱۹۵۴) رابطه گريس كلي و ويليام هولدن از ارتباط ميان دو دوست خوب فراتر رفت. با فيلم بعدي، دختر دهاتي (۱۹۵۴)، كلي ويليام هولدن را فراموش كرد و به همبازيش بينك كرازبي متوجه شد. اما واقعاً عاشق او نبود و تقاضاي او را براي ازدواج رد كرد. گريس براي بازي در اين فيلم جايزه اسكارگرفت.
گريس كلي بعد از آن كه با كري گرانت در فيلم دستگيري دزد (۱۹۵۵) همبازي شد و هنگامي كه در انتظار بازي در فيلم قو (۱۹۵۶) براي كمپاني ام جي ام بود، در ماه مه ۱۹۵۵ در فستيوال كن شركت كرد. در آن جا همسر اوليويا دو هاويلند ستاره مشهور سينما كه سردبير مجله پاري ماچ بود ملاقاتي را بين گريس و شاهزاده راينر سوم موناكو كه در آن زمان ۳۱ سال داشت ترتيب داد. بعد از اين ملاقات شاهزاده موناكو به پيشكار دربار گفت: «با كسي آشنا شده ام و فكر مي كنم كه خودش است.» در ماه دسامبر آن سال راينر به فيلادلفيا رفت تا از گريس خواستگاري كند. نامزدي آنها در تاريخ پنج ژانويه ۱۹۵۶ اعلام شد.
شرايط ازدواج در آن موقع اعلام نشد. گريس بايد آزمايش باروري مي داد تا معلوم شود كه توانايي لازم براي به دنيا آوردن وارث تاج و تخت سلطنتي را دارد يا نه. خانواده كلي مي بايد مبلغ دو ميليون دلار مهريه به دربار مي پرداختند. (در بيشتر قسمت هاي اروپا هزينه عروسي به عهده خانواده عروس است - م). چهار ماه بعد در ۱۸ آوريل ۱۹۵۶ گريس و پرنس راينر در شهرداري ازدواج كردند. روز بعد از آن آن دو در مراسم مذهبي كاتوليكي كه ۱۶۰۰ خبرنگار پوشش خبري آن را به عنوان مهم ترين رويداد اجتماعي آن دهه به عهده داشتند رسماً زن و شوهر شدند.
ازدواج شاهانه گريس نشانه رسمي پايان سال هاي حضور او در  هاليوود بود. دوران مادري او هم از همين جا شروع شد. در سال ۱۹۵۷ پرنسس كرولين، در سال ۱۹۵۸ پرنس آلبرت و در سال ۱۹۵۹ پرنسس استفاني به دنيا آمدند. گريس در دوراني كه ملكه بود هميشه دلش براي بازي در فيلم تنگ مي شد. در سال ۱۹۶۲ بازي در نقش اول فيلم مارني اثر آلفرد هيچكاك را پذيرفت اما هنگامي كه اين فيلم سرانجام در سال ۱۹۶۴ به نمايش در آمد تيپي هيدرن نقش اول آن را بازي مي كرد. شهروندان موناكو به بازي ملكه در فيلم رضايت نداده بودند. در سال ۱۹۷۴ كلي در نيويورك در مراسم تجليل از آلفرد هيچكاك شركت كرد و در سال ۱۹۷۶ عضو هيات مديره كمپاني فوكس قرن بيستم شد. او تقريباً براي بازي در نقش اول فيلم نقطه عطف (۱۹۷۷) كمپاني فوكس رضايت داده بود اما راينر مخالفت كرد. در همانسال او گويندگي گفتار فيلم مستند بچه هاي كوچه تئاتر را به عهده گرفت. اين فيلم درباره مدرسه باله كيروف در روسيه بود.
گريس هرگاه كه درگير زندگي خانوادگي و به خصوص پرنسس كارولين نبود، درباره پير شدن و چاق شدن غصه مي خورد. چاق هم شده بود به خصوص كه زياد مي آشاميد. شايعات درباره روابط راينر و قطع شدن سر رشته بازيگريش هم از چيز هاي ديگري بودند كه باعث اندوهش مي شدند. او در دور و اطراف جهان در جلسات شعرخواني شركت كرد و در فيلم مستندي به نام از نو منظم شده (۱۹۷۹) ظاهر شد. در سال ۱۹۸۲ هنوز اميدي داشت كه شايد اجازه بيابد يك بار ديگر در يك فيلم سينمايي واقعي بازي كند.
در بامداد ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۲ گريس داشت از خانه دوم خود در راك آژل در چند مايلي قصر سلطنتي مي رفت تا به قرارش با بوتيكي در موناكو برسد. شب همان روز قرار بود با استفاني به پاريس برود. پس از آن كه جامه دان ها و لباس هايي را كه بايد به خياطي مي برد در اتومبيل روور ۳۵۰۰ خود گذاشت، به راننده گفت كه ديگر براي او در ماشين جايي نمانده و گفت كه خودش رانندگي خواهد كرد.
ساعت نه و نيم صبح در حالي كه استفاني در صندلي كنار راننده نشسته بود گريس رانندگي ماشين را در همان جاده اي كه چند دهه پيش به هنگام فيلمبرداري فيلم دستگيري دزد از آن گذشته بود به عهده گرفت و به راه افتاد. نيم ساعت بعد كه ماشين قهوه اي رنگ به پيچ خطرناك جاده مارپيچ موين كرونيش رسيد سرعتش به اوج رسيد و به نرده هاي كنار جاده برخورد كرد و از پرتگاهي كه ۱۲۰ فوت ارتفاع داشت سرنگون شد. وقتي ساكنان محل به صحنه تصادف رسيدند، استفاني كه هنوز به هوش بود اما زخمي شده بود توانسته بود از ماشين بيرون بيايد. داشت فرياد مي زد: «به مادرم كمك كنيد! مادرم آن جاست! بياوريدش بيرون!» پنجره عقب ماشين را شكستند و پرنسس گريس را كه بيهوش بود از آن بيرون كشيدند. او و استفاني را با آمبولانس به بيمارستان پرنسس گريس بردند. بعد از عمل جراحي كه بلافاصله براي بازكردن ريه ها و جلوگيري از خونريزي داخلي انجام شد. عمل كت اسكن نشان داد كه گريس پيش از تصادف سكته كرده بود. استخوان هاي گردن، ران و دنده هايش از چند جا شكسته بود. پزشكان به اين نتيجه رسيدند كه حتي اگر گريس بهبودي بيايد كاملاً عليل خواهد بود. كاخ سلطنتي تمام تلاشش را كرد تا جراحات گريس را كم اهميت جلوه بدهد. همين امر باعث شد تا بعد ها ترديد هايي درباره ساختگي بودن اين تصادف پيش بيايد.
حدود ساعت ۱۰ و نيم شب ۱۴ سپتامبر ۱۹۸۲ دستگاه هاي كمكي را از بدن گريس جدا كردند و او مرد. تابوت روباز او را تا ۱۸ سپتامبر در همان كليسايي كه ۲۶ سال پيش در آن ازدواج كرده بود گذاشتند و بعد از يك مراسم تشييع باشكوه پرنسس را در قطعه خانوادگي گريمالدي در همان كليسا دفن كردند. روي سنگ قبر كه از مرمر سفيد تراشيده شده اين كلمات حجاري شده است: «گريس پاتريشيا همسر پرنس راينر سوم متوفي به سال ۱۹۸۲». تنها پس از مرگ او بود كه همه از نقش محوري او در خانواده و سلطان نشين موناكو آگاه شدند. پس از مرگ گريس كارولين بايد اين وظايف را براي پدرش كه ديگر هرگز ازدواج نكرد به عهده مي گرفت.
در نهايت، اين، آن «از آن پس به خوبي و خوشي روزگار گذراندند»ي نبود كه همه براي گريس كلي سخت سر و متكي به خود انتظار داشتند.
از وبلاگ فانوس خيال

|  هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |   پرونده  |
|  سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |