شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۵۸
آقاي مارمولك
005757.jpg
مهرداد مشايخي -در فرهنگ عامه، مارمولك به آدم هاي زبلي مي گوييم كه ديگران را بازي مي دهند، حقه هاي پيدا و پنهاني بلدند كه باعث مي شود دستشان را نخوانيم. به كسي مي گوييم كه روبازي نمي كند و مشكلات روزمره جامعه مانع از پيشرفت شان نمي شود. شايد مارمولك ها نخبه باشند، نخبه هايي كه احتمالا شب امتحان به جاي خواندن كتاب  هاي درسي راه هاي مختلف و عجيب و غريب تقلب را تمرين كرده اند. با اين حساب حق داريم به مارمولك واقعي فيلم «مارمولك» شك كنيم. حق داريم از خود بپرسيم مارمولك دزدي است كه براي فرار از دست قانون به لباس روحانيان پناه برده است، يا شخصيتي است كه بازي او با تاريخ اكران اين فيلم محبوب، باعث خبرساز شدن بيشتر آن شده  است.
از همان روزهايي كه اين فيلم به عنوان محبوب ترين فيلم تماشاچيان در جشنواره فجر انتخاب شد، بسياري از كارشناسان سينما حدس زدند كه اين محصول طنز كمال تبريزي با بازي شيرين پرويز پرستويي به پرفروش ترين فيلم سال ۸۳ و احتمالا چند سال اخير تبديل شود. نقش اصلي فيلم يعني همان دزد روحاني نما وقتي به پرويز پرستويي سپرده شد نظر مثبت تماشاچيان را به خود جلب كرد و بسياري از علاقه مندان به سينما را منتظر اكران اين فيلم گذاشت.
دو هفته بعد، در حالي كه تهران تب و تاب شب عيد را مي گذراند خبر رسيد كه «مارمولك» يكي از فيلم هايي است كه براي اكران نوروزي انتخاب شده است و اين خبر با تبليغي كه از تهراني ها مي خواست نوروز در تهران منتظر مارمولك بمانند باعث شد تا مردم براي رزرو بليت به سينماهايي كه قرار بود فيلم را اكران كنند هجوم ببرند، اما مارمولك نيامد. مارمولك اكران نشد تا شايعه سانسور يا توقيف فيلم نظر همه را به تهيه كننده اين فيلم منوچهر محمدي جلب كند.
اكران نشدن فيلم در نوروز و شايعات و اخبار حول و حوش آن در مورد سانسور و توقيفش باعث شد تا تماشاچيان نگران اكران فيلم باشند، نگران اينكه محصول كمال تبريزي گرفتار سانسور شود و منتظر اينكه بلافاصله بعد از اكران قطعي فيلم به ديدن آن بروند تا به توقيف احتمالي آن در ميانه اكران برنخورند. بعد از نوروز اعلام شد كه فيلم اكران خواهد شد اما باز هم به طور قطع مشخص نشد دليل اكران نشدن آن در نوروز چيست. منوچهر محمدي اعلام كرد خودش اكران آن را به تعويق انداخته است اما خبرهايي هم است كه اين فيلم دچار سانسوري جزيي شده و چند ديالوگ كوتاه آن حذف شده است. هر چه بود بلافاصله بعد از انتشار خبر اكران فيلم در اول ارديبهشت و مشخص شدن سينماهايي كه فيلم را نمايش مي دهند، مشتاقان مارمولك دوباره به گيشه ها هجوم بردند تا براي رزرو بليت عقب نمانند. اما كدام مارمولك آنها را به سوي گيشه كشانده بود؟
مسوولان سينما سپيده از فروش بالاي بليت رزرو مارمولك خبر دادند و يكي از آنها رقم اين پيش فروش را از ۱۸ فروردين تا ده دوازده روز بعد بيش از يك ميليون و چهارصد هزار تومان اعلام كرد. دماوندي مدير سينما پايتخت هم گفت كه در عرض چهار يا پنج روز بيش از چهارصد هزار تومان بليت رزرو براي اين فيلم فروخته است. آمار فروش بالا است اما همه ماجرا اين نيست. دماوندي چند روز پيش از اكران فيلم مي گويد كه هنوز خودش هم در مورد نمايش فيلم در تاريخ مقرر (دوم ارديبهشت) ترديد دارد و يكي از مسوولان سينما استقلال خبر مي دهد كه بعد از لغو اكران نوروزي از اكران دوباره فيلم منصرف شده اند. مي گويد: ما تمام بليت هاي اكران نوروزي مشتريان را پس داديم و با اين كار پيش تماشاگران بدقول شديم، حالا هم دوباره حاضر نيستيم اين كار را تكرار كنيم. هر چند استقلال ازنمايش اين فيلم منصرف شده است، اما حدود ۲۰ سينما در تهران مارمولك را نمايش مي دهند. اتفاقات يكي دو ماه گذشته كه براي نمايش اين فيلم افتاد نشان داد كه علاوه بر بازيگران هنرمند اين فيلم عوامل ديگر فيلم هم به خوبي قادرند در نقش خود بازي كنند. به نظر نمي رسد هيچ اتفاق ديگري به جز خبرهاي ضد و نقيض در مورد اكران آن و امروز و فردا كردن هاي منوچهر محمدي مي توانست اين چنين نام مارمولك را بر سر زبان ها بيندازد. نامي كه شايد بيش از اينكه شايسته فيلم و قهرمان فيلم باشد، شايسته تهيه كننده آن باشد، شايسته قهرمان اصلي بازي با گيشه.

بزرگداشت «بهار» در بهار
005751.jpg
بالاخره خبري كه هميشه منتظرش بوديم به گوشمان رسيد. خبر بسيار كوتاه اما شعف انگيز بود: «نخستين همايش بزرگداشت ملك الشعراي بهار برگزار مي شود.» به اين موضوع كاري نداريم كه چرا اين كار اين قدر دير انجام مي شود بلكه تنها چيزي كه به فكرمان مي رسد عرض دست مريزاد به دست اندركاران اين حركت در دانشگاه تهران و موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني است. متاسفانه در اين سال ها كمتر از اين قله ادبيات معاصر نام برده شده اما عظمت او تا جايي است كه فراموشي را بر نمي تابد: زندگي پرفراز و نشيب محمدتقي بهار به تنهايي مي تواند درس آزادگي و سرافرازي باشد، همانگونه كه خودش درقصيده «دماونديه»اش سروده. محمدتقي بهار فرزند ميرزامحمد كاظم در ۱۸تيرماه سال ۱۲۶۵ در شهر مقدس مشهد به دنيا آمد و تحصيلات خود را نزد پدر تا سال ۱۲۷۳ ادامه داد. آنگونه كه از بسياري از سروده هاي او پيداست در هنر نقاشي هم توانايي هاي خاص خودش را داشته چون در بسياري از آثارش به گونه اي به سرايش رنگ و نقاشي كلام پرداخته است. دوران سخت زندگي بهار از بعد مرگ پدر آغاز مي شود چون علاوه بر تمام مشغله هاي ريز و درشت و دردسرهايي كه خيلي زود به سراغش آمدند مسووليت سرپرستي خانواده هم به دوشش افتاد. اما او با بردباري تمام موفق شد كه تحصيلاتش را در زمينه ادبيات ادامه بدهد و از همه مهم تر صفت «ملك الشعراي آستان قدس» را از آن خود كند و همكاري اش را با آزاديخواهان و مشروطه طلبان شروع كند. بسياري از آثار اجتماعي و سياسي اين شاعر ازهمان دوران جواني آغاز شد كه همگي نشان از ميهن دوستي و آزادمنشي او دارند. او در خلال سال هايي كه به فعاليت سياسي و فرهنگي مشغول بود سرپرستي روزنامه «بهار» را بر عهده گرفت كه بعدها با مشكلاتي روبه رو شد.
ملك الشعرا در طول فعاليت مطبوعاتي اش دو روزنامه ديگر را هم اداره كرد كه شامل «نوبهار» و «تازه بهار» هستند. اين شاعر به خاطر سروده هاي ميهن پرستانه بارها و بارها روانه زندان شد اما از خطر مسيري كه انتخاب كرده بود كوتاه نيامد. از ديگر وقايع زندگي بهار مي توان به حضور او در مجلس شوراي ملي اشاره كرد. اين دوران نقطه عطفي در زندگي اين شاعر است. او به گروه اقليت در دوره هاي چهارم، پنجم و ششم مجلس تعلق داشت و با هر نوع قانون شكني و استبداد مقابله مي كرد. پس از اين دوره بود كه امكان فعاليت هاي سياسي از بهار گرفته شد و اجازه نمايندگي افكار و خواسته هاي ملت را به او ندادند. تنها پست دولتي كه بهار پذيرفت سمت وزارت فرهنگي بود كه در سال ۱۳۲۴ به او پيشنهاد شد. او در جايي درباره اين پست گفته است: «آخر وزير شدم و اي كاش كه قوام مرا به وزارت دعوت نمي كرد.» البته اين پست بيش از چند ماه در اختيار او نبود و بركنار شد. آخرين فعاليت اجتماعي بهار رياست جمعيت هواداران صلح بود كه در خلال آن از سرايش شعر عقب نماند. شعر او تجلي گاه همه حرمان ها و رنج هايي است كه ملت ايران در طول تاريخ خود ديده اند. بهار در اول ارديبهشت ماه سال ۱۳۳۰ از دنيا رفت و مقبره او در گورستان ظهيرالدوله زيارتگاه اهل دل و نظر است. اثر بي بديل او يعني «سبك شناسي» حق بزرگي است كه هميشه بر گردن اهل ادبيات سنگيني مي كند.

صدام، ناتوان در خودكشي
005748.jpg
يك بازجوي صدام گفت: آمريكايي ها پيش از دستگيري صدام، همه امكانات براي خودكشي را در اختيارش گذاشتند. اما او دست به خودكشي نزد.
يك بازجوي صدام كه نخواست نامش فاش شود به روزنامه الشرق الاوسط گفت: پيش از دستگيري صدام همه امكانات براي خودكشي ازجمله وقت كافي و اسلحه براي اين كار در اختيار صدام وجود داشت اما او اين كار را نكرد.
اين مستشار حقوقي ائتلاف آمريكا، همچنين با اشاره به اينكه هيچ ماده مخدري به او تزريق نشده بود، تاكيد كرد: صدام به شدت نگران جان خود است و هنوز هم بر اين باور است يا بهتر بگويم، مطمئن است كه هيچ حادثه اي در انتظار او نخواهد بود و همچنان رييس جمهور عراق است.
وي اضافه كرد: صدام اسير جنگي درجه يك آمريكاست و با او همچون ديگر اسراي جنگي در سراسر دنيا رفتار مي شود و ما ميان او و ديگر زندانيان عراقي تبعيض قائل نمي شويم. صدام هيچ ارتباطي با دنياي خارج از زندان ندارد و هيچ روزنامه، مجله، راديو و تلويزيوني در اختيار او قرار نمي گيرد. نگهبانان نيز با او زياد صحبت نمي كنند و اين چيزي است كه صدام را بسيار آزار مي دهد.
از آنجايي كه بيشتر جرايم صدام جنايات جنگي است و عراقي ها درباره اينگونه محاكمه ها، تجربه و اطلاعاتي ندارند، دادستان، قاضي و وكيل ويژه رسيدگي به جرايم جنگي در عراق آموزش ديده مي شود.

خط پايان
005709.jpg
چند سالي هست كه مي شناسيمش. آقا فرهاد، بچه لايق پايين كه از آن پايين ها شروع كرد و به بالاها رسيد. يك مربي غريزي و باهوش كه دوست داشت تيمي بسازد شبيه آرسنال، تيمي سريع با شيوه بازي از وسط. تيمي كه بچسبد به سقف فوتبال ايران و پايين نيايد...
او كارش را از وقتي شروع كرد كه يك روز با فيروز كريمي رفت سر تمرينات بهمن. بهمن تيمي متمول و با امكانات بود كه با آرزوي بزرگي وارد فوتبال شده بود، اما فقط يكسال در اوج بود، سالي كه فيروز كنار فرهاد ايستاد و ياد گرفت. ژست هاي او را ديد، نوآوري هايش در تمرين و جسارتش را در مقابله با پرسپوليس و استقلال.
وقتي اواسط فصل بعد، كريمي در ميانه راه، بهمن را رها كرد، او در موقعيتي جديد قرار گرفت، موقعيتي براي اينكه از زير سايه استاد خارج شود. اما مگر به اين راحتي ها بود؟
فرهاد كاظمي كه هر سال تيمي جديد را تحويل مي گرفت و خوب هم كار مي كرد تا سال گذشته صبر كرد. او كه از ابومسلم درخشان به سپاهان كوچ كرده بود، پاسخ دستمزد بالاي هفتاد ميليون تومانش را با قهرماني سپاهان كه يك تيم تماشايي و جذاب بود داد، در شرايطي كه برخلاف جلسه اول فصل با مسوولان اصفهان در چلوكبابي البرز، آسمان تيره و تار بود.
اينكه كاظمي بلافاصله پس از قهرماني حرف از جدايي و سفر به الوصل زد، واكنشي بود در مقابل جو بد اصفهان كه علي رغم قهرماني به شدت مين گذاري شده مي نمود. مربي محبوب تماشاگران، مربي محبوب مديران نبود و اين چيزي است كه همه مي دانند.
فرهاد كاظمي كه امسال را با نوسان شديد آغاز كرد، ايستاد تا پاسخ همه حرف ها را در ليگ قهرمانان آسيا بدهد. جايي كه او مي توانست با غلبه بر الاتحاد بالانشين ها را كيش و مات كند. جايي كه محبوبيتش در اصفهان به اوج مي رسيد و اين بار او بود كه مي توانست براي ماندن شرط بگذارد. اين روياي آسيايي با سه بازي درخشان در دور رفت تا حد زيادي تعبير شده بود، اما سه شنبه شب، پس از ده دقيقه كاملا درهم ريخت. زماني كه كاظمي باوجود داد و فريادهاي بي حد كنار زمين، نهايتاً دست خود را بالا برد. آن تصوير عجيب تلويزيون عربستان كه او را كنار سرپرست و كمك ها درحالي درهم ريخته نشان مي داد، عجيب و تكان دهنده بود.
شكست۰- ۴ مقابل الاتحاد شايد پايان اوديسه كاظمي در اصفهان باشد. مربي اي كه قبل تر نيز گفته بود تحمل فضاي اصفهان را ندارد. مربي اي كه جزو پيشروترين مربيان ايراني است، اما با يك باخت تمام سرمايه اش دود مي شود و برايش تيتر مي زنند: «عاقبت فوتبال سنتي؟»
گرچه، هم مسوولان سپاهان و هم ساير دوستان بايد به وضعيت سپاهان پيش از كاظمي نيز بينديشند كه سقفش اين بود كه «بهترين تيم شهرستاني ايران» باشد، اما خود او نيز بايد به اين سوال پاسخ بدهد كه چگونه تيم بي رقيب سال گذشته، امسال آنقدر سينوسي حركت مي كند!

ابوتراب خسروي
يه آدم ريزه يا تخيل درشت
امير مهنا -ابوتراب خسروي نويسنده اي است كه حال و هواي جالبي دارد از همان دوران كه اولين داستانش را در يكي از نشريات ادبي چاپ كرد يكي از منتقدان صفت «اعجوبه» را به او داد. ابوتراب آدمي است بي سر و صدا كه چندان علاقه اي به شلوغ بازي هاي معمول ندارد. اصلا درباره كارهايي كه مشغول نوشتنشان است چيزي نمي گويد و علاقه مندان آثارش يكهو مي بينند كه ناشري معتبر كاري را از او آن هم باتيراژ بالا به چاپ رسانده است نكته جالب توجه ديگر درباره اين نويسنده شغل اوست كه هيچ ربطي به دنياي ادبيات ندارد. جالب است بدانيم كه شغل ايشان معلمي براي كودكان استثنايي است. خسروي در جايي گفته است كه بارها و بارها همين كودكان را دستمايه كارهايش قرار داده و از تخيل فرارشان استفاده هاي داستاني كرده است. كار و بار نويسنده جماعت همين است ديگر. البته اين حرف خسروي آدم را به ياد داستان «گل هاي داوودي» اثر «كارل چابك» مي اندازد. حال و روز نويسنده مورد نظر تا حدودي با حال و روز نويسنده هموطنان همخواني دارد. اگر اين آدم ريز نقش با آن خيال راحت و البته سبيل پر پشت را ديده باشيم هرگز نمي توانيم باور كنم صاحب چنين تخيل وحشتناكي باشد.
آخر آدمي ريزه ميزه چطور مي تواندكه مثلا نثر كهن مخصوص به خودش داشته باشد آن هم تا آن اندازه كه خيلي از خواننده هايش فكر كنند آن كتاب هايي كه در رمان هايش مي گويد واقعا وجود دارند؟ خلاصه مكافاتي داريم از دست اين «ابوت». يادم مي آيد يكي از دوستان درباره زيادنويسي اين نويسنده گفت:« خسروي در هر سال ۱۳۶۵ رمان مي نويسد» و دوستي ديگر در جواب گفت:« نه اشتباه مي كني چون او در هر سال ۱۳۶۶ رمان مي نويسد.»نقل اين دو نظريه از آن جهت بود كه به وسواس چاپ اثر توسط خسروي پي ببريم. او بسيار گزيده گوست اما آدم كم كاري نيست. دوستاني كه اتاق كارش را ديده اند مي گويند كه كارتن كارتن نوشته هايش را روي هم تلنبار كرده كه اگر بخواهد چاپشان كند از پنجاه كتاب هم بيشتر مي شوند. براي نويسنده جماعت بسيار سخت است كه حاصل تخيل اش را درجايي محبوس كند.
اين روزها بسيار ديده  ايم كه كرور كرور كتاب هاي سي چهل صفحه اي وارد بازار مي شوند كه نويسندگانشان حتي زحمت دوباره خواني نوشته هايشان را به خود نداده اند. اينجاست كه سره از ناسره جدا مي شود و آدم به ياد حرف مشهور « ماركز» مي افتد كه گفته است نويسندگي عرق ريزان روح است. حالا آدمي با آن همه نوشته چطور تا حالا فقط چهار كتاب دارد مساله اي است كه بايد از خودش پرسيد. اولين كتاب خسروي «هاويه» است كه جمعا چيزي حدود چهار پنج داستان كوتاه است اين كتاب همانطور كه از نامش پيداست براساس حال و هواي قصه هاي قرآني نوشته شده اند.
هر كدام از اين داستان  ها كه قابليت تبديل شدن به يك رمان را دارند نشانگر تسلط نويسنده بر علوم قرآني است ظاهرا خسروي سال ها در قرآن و قصه هايش تحقيق كرده و حاصل كشفياتش را در قالب همين چند كاركوتاه عرضه كرده به نظر مي رسد كه ابوتراب به تئوري مشهور«نوشتن ربطي به خواندن ندارد» اعتقاد چنداني ندارد چون هر بار كه حرف نوشتن پيش مي آيد از كارهايي كه خوانده مي گويدكه شامل كارهاي جوان و پير و داخلي و خارجي است.
او به قلم احترام مي گذارد. هيچ نويسنده جواني را تحقير نمي كند زيرا معتقد است كه نويسندگان مشهور جهان يك روزه به اين اندازه نرسيده اند. مي گويد كه بايد به ديگران مجال گشودن بال و پر بدهيم.
اين نويسنده چهل و هشت ساله فسايي انگار دوست دارد همه ابناي بشر تخيلشان را بنويسند حتي همان كودكان بي گناهي كه با آنها سرو كار دارد. جهت اطلاع عزيزاني كه احيانا خواننده اين نوشته هستند و خرده علاقه اي به اين نويسنده دارند عرض مي كنيم كه چهار كتاب چاپ شده ايشان اول «هاويه»،دوم« ديوان سومنات» سوم « اسفار كاتبان» و چهارم« رودراوي» هستند. آنگونه كه از ظواهر امر پيداست بايد به زودي منتظر كار تازه اي از او باشيم چون خودش پيدايش نيست. شما فكر مي كنيد كار جديد او اسمش چيست؟

تايتانيك مردني نيست
005745.jpg
نزديك يك قرن از بليعده شدن تايتانيك رويايي در كام اقيانوس اطلس مي گذرد و اما اين كشتي در قعر دو و نيم مايلي اقيانوس هم خيال ندارد دست از خبرسازي بردارد.
رابرت بالارد، از آن آدم هايي است كه زندگي زير آب را بر روي آن ترجيح مي دهد. جناب كاشف دريانورد، ۱۹ سال پس از كشف لاشه تايتانيك اعلام كرده است كه براي بررسي دوباره كشتي و جلب حمايت هاي بين المللي به منظور حفاظت از آن، به زير آب خواهد رفت.
گزارش هاي پيشين كاوشگران حاكي از اين بود كه تايتانيك در اثر عوامل طبيعي بسيار سريع تر از حد تصور درحال پوسيدگي است. همين امر، بالارد را بر آن داشته تا به فكر سفر يك ميليون دلاري زيردريايي بيفتد.
در ماه ژوئن گذشته دانشمندان اداره ملي اقيانوس ها و جو، پس از بازديد از تايتانيك گزارش دادند كه اين كشتي در گور خود به سرعت درحال نشست كردن است. بخش هايي از دكل نيز متلاشي شده و عرشه آن فرورفتگي پيدا كرده است.
بالارد اعلام كرده است قصد دارد با استفاده از شواهد مربوط به متلاشي شدن كشتي به جلب حمايت هاي بين المللي براي حفاظت از لاشه كشتي ها در سراسر جهان بپردازد.
كشتي تايتانيك در نخستين سفر دريايي خود در تاريخ ۱۵ آوريل ۱۹۱۲ پس از برخورد با يك كوه يخ بزرگ غرق شد و بيش از ۱۵۰۰ مسافر و خدمه را هم در كمتر از سه ساعت با خود روانه قعر اقيانوس كرد. بالارد در سال ۱۹۸۵ لاشه كشتي را در ۳۸۰ مايلي شرق جزاير نيوفاندلند كشف كرد.

يك شهروند
من «حميد.ر» هستم. توي آرايشگاهي در جنت آباد كار مي كنم. آدم دست و پا چلفتي هم نيستم. از خيلي جاها مي آيند پيش من تا موهايشان را كوتاه كنم. سال ۷۷ اتفاقي براي ما افتاد كه من مي گويم خواست خدا بود. به خاطر شرايط بد زندگي، ما مجبور بوديم زير همكف زندگي كنيم. بچه  ما «راشيتيسم» گرفت و مريض شد. بالاخره مداوايش كرديم اما به خاطر فقر مالي مداوا، كامل انجام نشد.
صاحب خانه، خانه اش را خواست و ما مجبور شديم اسباب و اثاثيه خودمان را داخل پاركينگي بگذاريم. ۶-۵ ماه اسيري كشيديم با آن بچه معلول. يك آدمي زنگ زد كميته امداد و از طرف آنجا آمدند براي تحقيق. نوشتند كه اين آقا براي آدم خيري كار مي كند و اثاثيه اش را هم گذاشتند داخل پاركينگ يك آدم خير! ماهي ۲۰ هزار تومان مي دادند. گفتم اين پول را چكارش كنم؟
مسوولي كه من با او در كميته امداد سر و كار داشتم به من گفت بچه را بگذار بهزيستي! به او گفتم: «آخر تو انسان نيستي؟ يعني چه بچه ام را بگذارم بهزيستي؟»
بعد از چند ماه صاحب خانه دوباره خواسته كه خانه اش را تخليه كنم. اين يكي هم زير همكف است. ۱۷ تا پله مي خورد تا برويم پايين. مي دانيد يك بچه ۱۳ ساله را كول كردن و اين پله ها را بالا و پايين رفتن يعني چه؟
شام را با گريه مي خوريم، تا ساعت ۳-۲ شب بايد بچه را بخوابانيم و صبح هم با تشنج او بيدار مي شويم. شب عيد يك آدم خيري ۱۵۰ هزار تومان پول گذاشت توي دخل ما كه خدا شاهد است ۱۳۸ هزار تومانش خرج دوا و درمان بچه شد.
يك روز زنگ زدم راديو پيام، گفتم بين اين همه عزادارها يكي نيست به دادم برسد؟ خودم هم آپانديسم را عمل كردم. ظاهرا دوباره عمل مي خواهد. خانم بنده هم دندانش را كشيده. رفتم سازمان بهداشت جهاني، چند بار رفتم كميته امداد، اما فقط سر مي دوانند، فقط سر مي دوانند...
- نكته: روال صفحه خبرسازان چاپ مطلبي مثل اين نبود، اما اين بار چاره اي نداشتيم. اين يكي از «مردمي» بود كه ديگر پناهي نداشت. اسم و شماره تلفن اين خواننده در ايرانشهر محفوظ است.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |