شنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۷۹
ميدان خراسان
ويترين چهره هاي آشنا
نام هاي زيادي را بر زبان مي اورند و با هر نام تلنگري مي زنند به تاريخ محله قديمي خراسان به كوچه پس كوچه هايي كه بوي سنت مي دهد.
اگر كسي قصد آمدن  به اين منطقه را داشت بايد قيد مال و جانش را مي زد. راهزنان در كمين بودند
007122.jpg
سينما سايه را همه محل مي شناسند؛ سرپناهي براي گذراندن غروب هاي دلگير ميدان خراسان 
ايمان مهدي زاده 
نام هاي زيادي را بر زبان مي اورند و با هر نام تلنگري مي زنند به تاريخ محله قديمي خراسان به كوچه پس كوچه هايي كه بوي سنت مي دهد.
رفتيم كنار جوي جاري تاريخ جنوب شهر؛ كنار عمق نه چندان عميق ۵۰ ساله طهران. روزگاري كه طهران از پهناي شمال و جنوب، شرق و غرب، كش آمد و شد تهران بزرگ. رفتيم و رفتيم تا از كوچه هاي آشتي كنان تيردوقلو سر در آورديم. امتداد خيابان شهباز جنوبي، پايين تر از ميدان خراسان. جايي كه ۵۰ سال پيش از اين زمين كشاورزي بود و قطعات باير. همان روزهايي كه گهگاه يك گاري يا اتومبيل از ميدان خراسان پايين تر مي آمد به قصد رسيدن به كارخانه سيمان.
عمده مالكان اين منطقه، تنها چهار نفر بودند: تيمسار وفا و خواهرش، حاج سيدتقي جباري و حاج عبدالله نقاش. تقريبا اين املاك، فراموش شده بود. اگر كسي قصد آمدن به اين منطقه را داشت بايد قيد مال و جانش را مي زد. راهزنان در كمين بودند. اگر نيم قرن به عقب برگرديم و به كوچه ها و ساكنانش سر بزنيم خيلي زود دستگيرمان مي شود كه با عرصه اي به نام تاريخ شفاهي رو در رو شده ايم.
تيرهاي دوقلو؛ نگهبانان شب 
از كارخانه برق ميدان ژاله به كارخانه سيمان برق كشيدند؛ مسيري در امتداد خيابان شهباز، از آن روز، وضعيت بيابان هاي پايين دست شهباز تغيير كرد. هر صد متر يك تير سيماني ۸ ضلعي كه هنوز هم هست كاشته شد تا بيابان چهره خيابان به خود بگيرد. اهالي محل همچنان چنين تصوري دارند: «روزها برق مي رفت كارخانه سيمان و شب ها بر مي گشت كارخانه برق ژاله». به فاصله يك ايستگاه اتوبوس پايين تر از ميدان خراسان دو تير برق بزرگ كنار هم سرپا بود؛ درست رو به روي خيابان شوش. درواقع تيرهاي دوقلو در انتهاي خيابان شوش به نگهباني شب ايستادند و همپاي روشنايي مالكان آمدند زمين هاي رشد كرده را خرد كردند و به معماران فروختند. ناصر افشار، حاج حسين اكبري و يكي دو معمار ديگر زمين ها را قطعه قطعه تفكيك كردند و ساخت و ساز آغاز شد. حسن دباغ و حسين قمي نخستين كسبه بودند؛ با مغازه هاي خواربارفروشي. پس از آنها حسين مبيني يك باب مغازه فرش فروشي باز كرد. بالاخره كساني كه قرار بود در خانه هاي ۶۰-۵۰ متري زندگي كنند، بايد زير پايشان فرش مي انداختند. تمام اين كسبه، جواناني بودند با محدوده سني ۲۰ تا ۳۰ سال. ناصر افشار اكنون ۷۱ بهار را پشت سر گذاشته است. او از همان روزهاي تفكيك زمين ها، به اينجا آمد. كوچه اي هم رو به روي خيابان شوش به نام خانوادگي اش پلاك شده است. خانه هاي اينجا براي قشر كم درآمد و معمولا مهاجر تهران به شكل عمومي دو طبقه با حياط كوچك چسبيده به هم، روي هم ريخت وبالا رفت. كوچه هاي يك متري كه آشتي كنان قديم ترها را تداعي مي كرد. درهاي چوبي فرو رفته در دل كوچه، پنجره هايي به همان جنس و رنگ و ديوارهاي خشتي شد، شكل ظاهري هر خانه؛ درونشان، اما آدم هايي به دنيا آمدند و بزرگ شدند و رشد كردند، بسيار فراتر از چارديواري هاي محدود تيردوقلو. بسياري از بچه محل هاي اينجا مدارج علمي يا ورزشي را طي كردند و فراملي شدند. در آن روزگار ضلع جنوبي خيابان خراسان شد و شمال تير دوقلو. از جنوب تا خيابان منصور و از شرق با خيابان بي سيم همسايه شد. تيردوقلو خيلي سريع رشد كرد و زود هم پير و كهنه شد. محله اي كه ۵۰ سال پيش بنا شد و اكنون اغلب خانه هايش فرو ريخته اند. مصالح بتني و فلزي در اين خانه ها به كار نرفت تا عمر مفيدشان سر بيايد و امروز به معناي دقيق كلمه كلنگي صدايشان كنند.
نخستين معضلي كه ساكنان اوليه را به دردسر انداخته بود، نهر خيابان شهباز بود. پايين تر از ميدان فوزيه (امام حسين فعلي)، كنار پارك خيام، فاضلاب كارخانه ... پشت پارك به اين نهر سرريز مي شد. بوي تند... و مخمر سوهان اعتقادات مردم محل شد تا تحمل گند و عفن، سخت و دشوار شود. حالا همه مي دانستند اين نهر، قنات ها را در مسيرش پرآب مي كند. يك بار نزديك دوقلوها از دل زمين شعله آتش زبانه زد مانند چاه هاي پارتيزين نفت، با اين تفاوت كه آتش بيرون مي جهيد. همه محل جمع شدند ونگاه كردند تا معلوم شد گاز الكل در قنات جمع شده و در هيبت آتش از دل زمين بيرون جسته است.
محله مرزبندي شد
روزگاري كه هنوز شهرداري چندگانه تهران تشكيل نشده بود، اينجا تنها يك محله بود. ولي مرزبندي منطقه اي، محله را دو شقه كرد. ضلع غربي خيابان شهباز در محدوده شهرداري منطقه ۱۲ قرار گرفت و ضلع شرقي در منطقه ۱۵. اكثر خانه هاي هم سان قديمي ويران شد و جاي خود را به خانه هاي نقلي بساز و بفروشي داد؛ خانه هايي تنگ چسبيده به هم. هر چند همان اوايل شكل گيري محل مي شد در خيابان پاك (لرزاده فعلي) خانه هاي اعيان نشيني پيدا كرد به مراتب بزرگ تر و محكم تر از ساير خانه ها ساكنان اين خيابان، بخشي بازاري بودند برخي هم از اقشار تحصيلكرده و سياسي. چنان بود كه عميد زنجاني، نماينده مردم تهران در مجلس چهارم از همين محل برخاست. با همان نگاه اول به خيابان پاك تفاوت بارزي توي چشم مي زد. ورزشگاهي در ابتداي اين خيابان عريض ساخته شد. زمين هاي فوتبال، سالن هاي مختلف براي رشته هاي ورزشي گوناگون در همين ورزشگاه تدارك ديده شد كه همچنان پابرجاست. ورزشگاه شهيد پناهي امروز ميزبان دختران و پسران محل است و خاطرات مرحوم حسين فكري، سرمربي تيم ملي فوتبال را كه تمرينات تيمش را به زمين چمن اين مجموعه انتقال داده بود مرور مي كند. همين چند صبا كافي بود تا نام تير دوقلو، سر زبان همه هموطنان، حتي شهرهاي ديگر بيفتد. بسياري ازروزنامه ها اخبار تيم ملي را از دل محله تيردوقلو بيرون مي كشيدند. روزگاري كه بچه هاي محل، مردان ملي پوش فوتبال ايران را هنگام تمرين تماشا مي كردند.

چند آدم مشهور
امير حاج رضايي 
007125.jpg

برادرزاده مرحوم طيب، ليسانسيه ادبيات فارسي، كارشناس فوتبال و مربي و بازيكن سابق. فوتبال را با تيم كيان آغاز كرد. دوستان و هم بازي هايش فرامرز ظلي، علي پروين و عزت جانملكي بودند. مربيشان، منصور امير آصفي، امير حاج رضايي. بازيكن جوان و تيزهوش از كيان به راه آهن رفت تا در كنار نصرالله عبداللهي و ديگران توپ بزند. چندي بعد كارمند اداره برق شد و به عضويت همان تيم درآمد. دوره بازي اش كوتاه بود. ۲۹ ساله بود و در تيم ماشين سازي تبريز بازي مي كرد. با تيم دارايي بازي داشتند. پرويز قليچ خاني روبه رويش بود. دو بچه محل در دو تيم مطرح. رو در روي يكديگر. آخرين بازي اميرحاج رضايي همان بود. به مربيگري روي آورد. سه بار مربي تيم ملي جوانان شد. در سال ۹۳ كه ايران قهرمان آسيا شد، او دستيار علي پروين در كادر تيم ملي بود. تيم سعدآباد را از زمين هاي خاكي به ليگ دسته اول تهران هدايت كرد. زماني هم سكان دار تهران الف بود كه تيمش قهرمان ليگ كشور شد. امير هم اينك مشاور باشگاه تيم پگاه گيلان است.

جواد كاظميان 
007128.jpg

بازيكن خوش تكنيك و جوان فوتبال ايران. ۵-۴ سال پيش از كاشان به تهران آمد و ساكن تيردوقلو شد. روزهايي كه هنوز آوازه اش در جامعه ورزش طنين نينداخته بود. تنها ۶ قطعه عكس پرسنلي داخل پرونده داشت، اما حالا كلكسيوني از تيتر و عكس دارد. آلبومي كه اصلا شبيه پرونده تحصيلش نيست. مجيد بيدار مغز، در ايام تحصيل در المپيادها به صورت فعال شركت مي كرد و اينك در دانشگاه مشغول تدريس است...
معاون مدرسه نام هاي ديگري را بر زبان مي آورد و با هر نام تلنگري مي زند به تاريخ محله قديمي خراسان، به كوچه پس كوچه هاي خاكستري قهوه اي جغرافيايي كه بوي سنت مي دهد و روزگار گذشته. اينجا ميدان خراسان است. پهنه اي كه مردان متعددي را به گوشه اي از تاريخ تهران و ايران معرفي كرد.

جاهل هاي تيردوقلو
007131.jpg
پايين تر از ميدان خراسان دو تير برق علم شد و تير دوقلو نام گرفت.
كفش برق افتاده پاشنه تخم مرغي، كت و شلوار مشكي يا راه راه، كلاه شاپو مخمل و يك دستمال يزدي دورگردن، سيبل هاي آويزان يا تابيده، چشم هاي سرخ و وحشت انگيز، انگشتاني پر از انگشتري با ياقوت و عقيق سرخ. تمام اينها اطلاعات مشترك تيپ داش مشدي هاي آن روزگار است، البته به اين طايفه، لوطي هم مي گفتند . رفتار آنها كاملا متفاوت باديگران بود. با بعضي مردم نرم و ملايم بودند و براي عده اي گردنكشي مي كردند. در مقابل دشمن و رقيب دست به قداره و دشنه مي بردند. با راه افتادن محله تيردوقلو، بخشي از اين طايفه به اينجا آمدند و بر تفكيك زمين ها نظارت كردند. يك نكته با نمك: گودال هاي بزرگي در بيابان بود، هر كس هر قدر گودال پر مي كرد، صاحب همان زمين مي شد. آنها خانه و مغازه ساختند و پول و پله اي به هم زدند.
حاج باقر فروتن
درشت استخوان بود چشم هاي گرد زير پيشاني بلند، رعب انگيز بود. اما گرد پيري زودتر از موعد روي سر و صورتش نشسته بود. مردي دو همسره كه دوران جواني رامتلاطم طي كرد و در كهنسالي به انجام امور خير مشغول شد.
بيست سالي مي شود كه املاكش را درمحله  رها كرده و به سفر آخرت رفته است. همسر دومش از اهالي شريف آباد بود كه تا دو سال پيش گاهي مي آمد و اجاره مغازه اي دريافت مي كرد، اما چندان بر اخذ اجاره ها اصراري نداشت.
حاج باقر فروتن وقتي شالوده محل شكل مي گرفت باقر عرق ريخت گودبزرگي پر كرد و صاحب املاك زيادي شد. گرمابه و مسجد فروتن را ساخت و گاراژي نيز به همين نام. گرمابه را به حاج ابراهيمي فروخت كه امروز ابتداي خيابان خراسان ايستاده است. مسجد به نمازگزاران محل و مراسم روضه و عزاداري اختصاص يافت. گاراژ فروتن در خيابان خاوران هنوز ايستگاهي براي حركت ميني بوس هاست.
اوايل انقلاب به وي ظنين شدند، ولي خيلي زود تبرئه شد. دليلش برگزاري مراسم ختم طيب در مسجد فروتن بود. لوطي هاي بنام تهران. محمدرضا فروتن ستاره سينماي ايران فرزند مرحوم حاج باقر فروتن است.

ايستگاه آخر؛ چهره هاي امروز
007134.jpg
ساختمان مدرسه بوي كهنگي دارد ولي ظاهر نماهاي داخلي تميز است. مدير دبيرستان، خوب صفت چون مردان سياسي. از بالاي عينك نگاهم مي كند. با حنفي معاونش آشنا مي شوم.
او دستي به سر و روي نقره گونش مي كشد و حافظه اش را به ياري مي طلبد تا برايم شرح دهد، خاطراتي را كه از بچه ها دارد. بچه محل هايي كه حالا چهره اند و افتخار ايران زمين. از جواد كاظميان مي گويد. وقتي نيمه هاي سال به اتفاق برادرش به مدرسه آمدند تا جواد را ثبت نام كنند. تازه از شهرستان به تهران كوچ كرده بودند۵،- ۴ سال پيش.
از صياد كه وكيل پايه يك دادگستري است. محمد علي خدابخش به همراه برادرش در بخش ورزش صداوسيما فعاليت مي كند. شريعتي كه دكتراي انرژي هسته اي مي خواند.
هادي حبيبي يكي از نام هاي كشتي امروز ايران است. از كلاس اول متوسطه در اينجا درس خواند. همان سال اول با تيم ملي نوجوانان به روسيه اعزام شد. پدرش پيشكسوت كشتي است. در باشگاه پناهي درس مي دهد. او شاگرد پدر بود و از نوجواني قهرماني جهان را در چنته داشت. حبيبي در بازي هاي ۲۰۰۳ نيويورك چهارم شد.

دبيرستان دو شهيد
پنجاه قدم از ميدان خراسان پايين نيامده، آجرهاي كهنه يك ديوار طولاني نگاه را تا تابلو زرد بالاي سردر مي كشاند: «دبيرستان دو شهيد.»
قديمي ترين دبيرستان تيردوقلو در سال ۱۳۵۲ براي دختران ساخته شد و دبيرستان مجلس نام گرفت. همزمان مدرسه اي براي پسران به نام كريمخان زند ساخته شد.
بعد از انقلاب دو مدرسه جابه جا شدند. مدرسه كريمخان از كوچه به خيابان آمد و بچه هاي مجلس رفتند داخل كوچه.
در همان ايام مبارزه در سال ۱۳۵۷، دو دانش آموز كريمخاني در تظاهرات شهيد شدند. مسوولان فعلي مدرسه، تنها نام يك نفرشان را مي دانند؛ «حجت الله شمس».

كارگر كشتارگاه، خواننده مردمي
تا مدت ها زمزمه مردم كوچه و بازار، آوازهاي داوود مقامي بود، خواننده مورد علاقه كيميايي سينماگر. كسي كه در عمر كوتاه خواندنش بر موسيقي مردمي تاثير گذاشت.
روزگاري كه گروه هاي هيپي و پانكي در محافل مختلف دلداده آهنگ هاي بزن بكوب بودند، نداشتن سواد آكادميك درست و حسابي، براي داوود به يك امتياز تبديل شد، توفيق اجباري.
او در كشتارگاه تهران سلاخي مي كرد. صبح زود قبل از سررسيدن سپيده، از تيردوقلو راه مي افتاد، مي رفت كشتار. شغلي بيگانه با دنياي آواز. خيلي زود ترانه هايش در كوچه پس كوچه هاي تهران آوازه انداخت و طرفداران زيادي پيدا كرد در قالب كنسرت برنامه اجرا مي كرد. وضع مالي اش خوب شد، بچه هاي محل را دور هم جمع كرد برايشان لباس و توپ خريد و يك تيم فوتبال راه انداخت. او در سال۱۳۴۸ به دليل سرطان حنجره در گذشت.

زيبـاشـهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |