دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۹۵
سوء استفاده از احساسات مردم
نسخه اي براي پولدار شدن
از بيمارستان دي دور مي شويم و به دنبال پيدا كردن زن و مرد و بچه. به پياده روي آن طرف خيابان مي رويم ولي باز صداي يك مرد ديگر ما را متوقف مي كند. تا نسخه  ها را در دستان او مي بينيم همه چيز دستمان مي آيد
008880.jpg
اين قضيه پول گرفتن در خيابان ها به صورت هاي مختلف وجود دارد «پول براي خانه رفتن ندارم»، «پول براي خوردن غذا ندارم» و ازاين جور چيزها
عكس:ساتيار
محمد جباري 
اول تكليف يك چيزي را مشخص كنيم تا بعد دعوايمان نشود. اگر مي خواهيد با خواندن اين مطلب بهانه اي براي سر و صداهاي وجدانتان پيدا كنيد و به اين بهانه بي خيال كمك كردن به ديگران بشويد و سر وجدانتان محترمانه كلاه بگذاريد، اصلا بي خيال خواندن اين مطلب شويد. اگر هم تا الان سرگيجه گرفته ايد و نمي دانيد درباره چه چيزي حرف مي زنيم موضوع چيزي است كه شايد بارها در خيابان با آنها روبه رو شده باشيد. يك نفر پيش شما مي آيد و درخواست پول مي كند.
مكان: يكي از خيابان هاي تهران مثلا نزديكي ميدان ونك
زمان: هر روز از روزهاي هفته، هر ساعت از ساعت هاي شبانه روز
با عجله در حال رفتن هستيم كه صداي مردي  ما را متوقف مي كند. يك مرد جوان با چهره شهرستاني همراه با يك زن و بچه. مرد جوان به طرف ما مي آيد. پوشه صورتي رنگي در دستان اوست« ما ازشهرستان آمده ايم اينجا دكتر. سونوگرافي داده ولي پول نداريم. اگر مي شود به ما كمك كنيد.» همزمان نسخه ها را از داخل پوشه صورتي در مي آورد. چند نسخه از يك دكتر حوالي بلوار كشاورز كه مهر دكتر هم پايين آن خورده و تاريخ آن هم به چند روز پيش بر مي گردد. به نسخه ها نگاهي مي كنيم و سعي مي كنيم از خط درهم و برهم دكتر سر در آوريم و بالاخره كمي پول از كيف در مي آوريم و به مرد جوان مي دهيم.« ولي خرجش بيشتر مي شود، فقط ۴۸۰۰ تومان براي...» به او مي گوييم بيشتر از اين نمي توانيم كمك كنيم و از او جدا مي شويم. آنها به راه خود مي روند و ما هم به دنبال آنها با فاصله.
به دنبال آنها براي فهميدن اينكه آيا راست مي گويند يا نه. به پياده روي آن طرف خيابان مي رويم. هر چند دقيقه آنها كسي را متوقف مي كنند. در خواست پول مي كنند. چند نفر تقاضاي آنها را رد مي كنند ودو سه نفري هم به آنها كمك مي كنند. در همين تعقيب آرام هستيم كه صداي دختر بچه اي ما را متوقف مي كند. يك دختر بچه با چادر آبي و لباس هاي كهنه همراه با پسر بچه اي و يك پوشه صورتي. پوشه را باز مي كند و نسخه هاي داخل آن را نشان مي دهد. اين دفعه نسخه ها به مغزو اعصاب مربوط مي شودوالكتروآنسفالوگرافي خرجش چقدر مي شود؟« بيست- سي تومان» دكتر كجا هست؟«بيمارستان امام خميني» بيمارستان امام خميني كجا هست؟ دختر با ترديد مي گويد:« خيابان شريعتي» ولي بيمارستان امام خميني در خيابان ديگري است. همين اشتباه باعث مي شود به او بيشتر مشكوك بشويم.
-خوب پس بيا با هم برويم بيمارستان.
-اگر مي خواهيد كمك كنيد، كمك كنيد وگرنه هيچي.
-نه ديگر، بيا با هم برويم بيمارستان همان جا بهتان كمك كنيم.
- اگر مي خواهيد كمك كنيد، كمك كنيد و گرنه هيچي.
-اگر راست مي گويي و واقعا نياز به كمك داري، پس بيا با هم برويم ديگر.
دختر دوباره همان جمله راتكرار مي كند و از ما دور مي شود. همين چند دقيقه كافي است تا زن و مرد و بچه را در آن طرف خيابان گم كنيم. به سرعت مي رويم ولي جلوي بيمارستان دي، صداي مرد ديگري ما را متوقف مي كند. او هم همراه يك دختر بچه و دوباره ماجراي نسخه ها و پول و باقي ماجرا و اين بار بيماري كليوي.
-چرا بيمارستان دولتي نمي رويد؟
-رفتيم هاشمي نژاد، آنجا هم هشت هزار تومان مي خواستند.
به صورت دختر بچه  نگاه مي كنيم و نمي دانيم واقعيت چيست. در همين چند دقيقه سه مورد مثل هم. از حرف هاي مرد جلوي بيمارستان دي، صداقت بيشتري احساس مي شود ولي كاملا گيج شده ايم. آدم در اين جور مواقع نمي داند چه كار مي كند فقط به اين تصورات ذهني فكر كنيد: اين مرد راست بگويد و دختر بچه واقعا مريض باشد. آنها واقعا از شهرستان آمده باشند. و پول براي دارو و درمان نداشته باشند چند روز در خيابان هاي شهر معطل شده باشند و هيچ كس به آنها كمك نكرده باشد. چند روز به همين صورت بگذرد و حال دختر بچه بهتر شود و... تصورش هم بدجور آدم را اذيت  مي كند اينكه يك دفعه در ميان شهر غريبه اي گير كني و پول نداشته باشي براي هر كسي مي تواند اتفاق بيفتد و اگر يكي از اين موارد واقعيت داشته باشد...
شماره تلفن روي نسخه را يادداشت مي كنيم تا با دكتر تماس بگيريم و از درستي يا نادرستي حرف هاي او خبر دار شويم ولي تلفن دكتر روي منشي است و باز هم سر درگم مي مانيم.
از بيمارستان دي دور مي شويم و به دنبال پيدا كردن زن و مرد و بچه. به پياده روي آن طرف خيابان مي رويم ولي باز صداي يك مرد ديگر ما را متوقف مي كند. تا نسخه  ها را در دستان او مي بينيم همه چيز دستمان مي آيد. حرف زدن با او فقط سرگيجه را شديدتر مي كند. انگار در دنياي عجيبي گير افتاده ايم كه از هر طرف افراد نسخه به دست ما را محاصره كرده اند و راه گريزي از آنها نيست چرا كه چند قدم بالاتر روبه روي درمانگاهي، يك مرد جوان و اين بار يك پيرزن و...
باورش خيلي سخت است ولي همه اينها در كمتر از يك ساعت اتفاق افتاده است و ما تنها كاري كه مي كنيم يادداشت كردن تلفن هاي روي نسخه هاست.
پس از رفتن پنجمين مورد، يك دفعه سر و كله مرد و زن و بچه اولي پيدا مي شود. باترديد از كنار آنها رد مي شويم كه صداي مرد دوباره ما را متوقف مي كند. حدس مي زنيم شايد ما را بشناسند ولي مرد بدون هيچ واكنشي همان حرف ها را مي گويد.
-چقدر خرجش مي شود.
-چهارده ، پانزده هزار تومان.
-چرا كميته امداد نرفتيد؟
-آنها گواهي از شهرستان مي خواهند و ...
-خوب چرا بيمارستان دولتي نمي رويد؟
-بايد كلي در نوبت بمانيم و...
-دكتر شما را مي شناسد؟
با اشاره سر، تاكيد مي كند، شماره دكتر را يادداشت مي كنيم ولي مرد مي گويد دكتر بعدازظهرها هست.
مي گويد اگر اطمينان نداريد خودتان بياييد براي سونوگرافي. اين حرفش كمي اعتماد برانگيز است. به او مي گوييم ولي چهارده پانزده تومان همراهان نيست.
به او آدرس خيريه اي را مي دهيم تا به آنها مراجعه كند براي كمك. تا آدرس را به او مي دهيم از ما مي خواهد شماره تلفن را خط بزنيم.« اين شماره چه خطري براي شما دارد؟» دليلي نمي آورد ولي با ناراحتي از ما مي  خواهد شماره را از بين ببريم. اين اصرارش دوباره ما را مشكوك مي كند...
اين قضيه پول گرفتن در خيابان ها به صورت هاي مختلف وجود دارد «پول براي خانه رفتن ندارم»، «پول براي خوردن غذا ندارم» و ازاين جور چيزها. تشخيص راست يا دروغ اين موارد معمولا مشكل است و اگر دچار عذاب وجدان هم بشويد كه ديگر تا مدت ها اين ماجرا درگيرتان مي كند.
معلوم هم نيست چرا هيچ سازماني هم خود را به عنوان متولي در راه مانده ها معرفي نمي كند تا آدم مطمئن باشد كساني كه واقعا نياز دارند به آنها مراجعه مي كنند و اگر در خيابان ها با آنها برخورد كرد، نشاني اين موسسه ها را بدهد. فعلا تا اطلاع ثانوي تنها راه مطمئن شدن از حقيقت، كمي وقت گذاشتن و سوال پيچ كردن فرد مورد نظر، رفتن است. اگر او واقعا نيازمند باشد مطمئنا پيشنهاد شما را رد نمي كند. صرف چند هزار تومان پول و چند ساعت وقت براي كمك به يك بيمار هم شادي دارد كه به اين چيزها مي ارزد و بهتراست آن را تجربه كنيد. در غير اين صورت بايد بي خيال وجدان خود شويد. اين پوشه هاي صورتي و نسخه ها در خيابان هاي شهر به جزئي از شلوغي هاي شهر تبديل شده اند.

پايتخت
پاريس 
تا اسم پاريس مي آيد، آدم ياد برج ايفل مي افتد و اگر هم كمي روشنفكر باشيد، كافه هاي پاريس و فيلسوف هاي پاريسي به يادتا مي آيد. البته پاريس براي خانم ها هم از جهت ديگري جالب است و آن مركز مد لباس است. ولي اين روزها هيچ كدام از اينها نتوانسته پاريس را در مركز خبرهاي دنيا قرار دهد به جز مسابقات تنيس آزاد فرانسه. اين مسابقات امسال شگفتي هايي هم به همراه داشته و از جمله شكست «خوان كارلوس فررو» قهرمان سال پيش برابر به يك تنيس باز روسي به نام «ايگور آندروف» است. اين تنيس باز روسي در رتبه ۲۸۶ سال ۲۰۰۳ قرار داشت ولي توانست فررو را پشت سربگذارد. از ديگر تنيس بازان مورد توجه در اين رقابت ها، خواهران سياهپوست ويليامز هستند. بايد ديد سرنا و ونوس ويليامز امسال در اين رقابت ها چه كار مي كنند و آيا مي توانند افتخارات گذشته خودشان را به دست آورند يا به سرنوشت ديگر قهرمانان دچار مي شوند؟
سيدني 
فكر نكنيد فقط تهران با مشكل كمبود آب مواجه است و مثل چند سال پيش با قطعي آب و محدوديت آب مواجه مي شود. اين روزها شهروندان سيدني هم با چنين مشكلاتي دست وپنجه نرم مي كنند. حجم سدهايي كه آب مورد نياز سيدني را تامين مي كنند به زير ۵۰ درصد رسيده و اين اتفاق در بيست سال اخير سابقه نداشته است. حجم ۱۱ سد سيدني به ۸/۴۹ درصد رسيده كه نسبت به هفته پيش ۴/۰ درصد كاهش داشته است. حجم اصلي ترين سد تامين كننده آب نوشيدني سيدني، يعني سد واراگامبا به ۹/۴۵ درصد رسيده است. اين حجم تنها ۵/۰ درصد از كمترين ميزان سدها در استراليا در سال ۱۹۸۳ بيشتر است. هواي خشك اين روزها در استراليا باعث كاهش حجم سدها شده و حتي چند بارندگي اخير هم كمكي نكرده است و باعث شده محدوديت هايي براي باغ ها و بعضي جاهاي ديگر در ساعات مصرف آب وضع شود.
رم 
فكر مي كنيد چه چيزي اين روزها شهروندان رمي را مشغول خود كرده؟ اگر از عشق فوتبال ايتاليايي ها خبر داشته باشيد، اولين حدس تان همان فوتبال است. انتخاب فابيو كاپلو به عنوان مربي يوونتوس دشمن ديرينه آ.ث.رم مطمئناً در صدر صحبت هاي مردم رمي در تاكسي ها و كافي شاپ هاست.
طرفداران آ.ث.رم اين قدر با يوونتوس مشكل دارند كه حاضرند بازيكنان آنها به هر تيمي حتي تيم و رقيب همشهري لاتزيو بروند، ولي حتي از چند كيلومتري باشگاه يووه هم رد نشوند. ولي حالا يك دفعه با اين خبر مواجه شده اند كه مربي موفق تيمشان كه در اين ۳ سال افتخارات زيادي را كسب كرده به يوونتوس رفته. رمي ها مطمئناً به سادگي با اين مساله برخورد نخواهند كرد و بازي فصل بعد رم - يوونتوس در شهر رم از آن بازي هاي جنجال ساز خواهد بود.

ستون شما
همه را به يك چشم نگاه نكنيد
يك همشهري افغان با ارسال نامه اي شكايت خود را مبني بر چاپ خبرهاي حوادث راجع به افغان ها (مرد افغان، برادر و زن برادرش را كشت) اعلام كرده و گفته كه زياد اخبار را بزرگ نكنيد و همه را به يك چشم نگاه نكنيد.
بايد به اين برادر افغان بگوييم كه مطمئن باشيد كه اصلا اينگونه نيست. شما مطمئن باشيد اين خبر اگر در مورد يك ايراني نيز اتفاق مي افتاد حتما بازتابي اينگونه داشت و شايد هم بيشتر.
سرويس پيشگويي 
شخصي با ما تماس گرفت و گفت: «شما مگر صفحات روزنامه را ۴۸ ساعت زودتر تحويل چاپ نمي دهيد، پس چطور در خصوص زلزله مطلب نوشته ايد؟»
بايد خدمت اين خواننده و ساير خوانندگاني كه اين سوال براي آنها مطرح شده بگوييم كه به تازگي سرويسي در ايرانشهر آغاز به كار كرده كه اقدام به پيشگويي و اين قبيل كارها مي كند. پيش بيني زلزله عصر جمعه نيز از شاهكارهاي اين سرويس بود.
كمك ها كافي است!
تماس براي كمك به مردي كه با دخترش در يك پيكان در كنار خيابان زندگي مي كردند همچنان ادامه دارد. بايد خدمت شما عرض كنيم كه به اندازه كافي به اين خانواده كمك شده است و به نظر مي رسد كه ديگر نيازي به كمك ندارند. پس خواهش مي كنيم ديگر راجع به كمك به اين فرد اقدام نكنيد، چون مشكل او حل شده است.
اشتباه در ستون شما
اين هم از موارد نادر است، چون ما اكثرا اشتباهات چاپي و يا ديگر اشتباهات ايرانشهر را معمولا در اين ستون اصلاح مي كنيم و حالا نوبت به خودمان رسيده تا اشتباه خودمان را اصلاح كنيم.
در «ستون شما» روز شنبه مطلبي به چاپ رسيده به عنوان «خوش تيپ باشيد»، اين مطلب قرار بود به عنوان پيشنهاد روز در تهرانشهر چاپ شود.
راستش را بخواهيد ما خودمان هم نمي دانيم چه اتفاقي افتاده كه اين مطلب راهي «ستون شما» شده است.
ذهن زيبا براي هر روز
خواننده محترمي اول صبح تماس گرفتند و علاوه بر تشكرات اوليه از صفحات مختلف پيشنهاد دادند كه در هيچ روزي قسمت ذهن زيبا را از صفحه تهرانشهر حذف نكنيم و همچنين اين عزيز پيشنهاد كردند كه در يك باكس روزانه ترجمه شعرهاي شاعرهاي نامي جهان را بنويسيم.
براي احترام به اين عزيز فعلا پيشنهاد اول ايشان را اجرا مي كنيم و ذهن زيبا را در صفحه قرار مي دهيم اما راجع به پيشنهاد دوم ايشان فعلا از انجام آن با عرض پوزش معذوريم.
با بزرگي لطفا؟
خواننده اي با امضاي «خانم م.خ» برايمان نامه نوشته اند و خواسته اند در صفحه يك شهروند با جعفر بزرگي مصاحبه كنيم.
ايشان بزرگي را «ايفاگر نقش دايي فتح الله در سريال پهلوانان نمي ميرند» و «سالمندي كه در سريال «اين خانه دور است» آواز مرغ سحر را مي خواند» معرفي كرده اند و خواسته اند ماجراي نگهداري صدايش در آرشيوي در لندن را از او بپرسيم.
خانم م.خ! چندماه پيش با آقاي بزرگي گفت و گو كرديم.ولي چشم،در اولين فرصت سئوال هاي شما را با او در ميان مي گذاريم.

به زلزله فكر كنيد
008883.jpg
عكس: هادي مختاريان
وقتي كه تنها ۳ روز از زمين لرزه گذشته و مردم هنوز از خاطرات آن تكان هاي شديد حرف مي زنند، ما چه پيشنهادي جز فكر كردن به زلزله مي توانيم به شما بدهيم؟
خوشبختانه يا متاسفانه، به اندازه كافي سوژه هاي زلزله اي براي پشت سر گذاشتن امروز داريم. اگر تلفن همراه داريد، حتما هر چند ساعت يك بار نگاهي بيندازيد به پيام هايي كه از طرف دوستان برايتان ارسال مي شود؛ مغزهاي پرمحتوا به كار افتاده اند و كلي جوك بامزه براي زلزله تهران ساخته شده.
از شوخي كه بگذريم امروز براي تفريح هم به شما پياده روي در پارك را توصيه مي كنيم كه هم تنوع است و هم فرار از زلزله. در اين شهري كه از هر طرف برويد به برج و آپارتمان مي رسيد، پارك ها تنها مكان هايي هستند كه در زمان وقوع زلزله جان شما را بيمه مي كنند. جمعه شب تنها كساني آسوده خوابيدند كه شب  را در پارك به صبح رساندند. حالا هم تنها ۳ روز از جمعه گذشته. فراموش نكنيد كه تهران پارك هاي جذاب دارد.

ورود
زلزله
تولد اين ستون تازه را با يك جمله جشن مي گيريم؛ در اين ستون ما خيلي كوتاه حالا و هواي روز و صفحه را با شما درميان مي گذاريم.
براي شروع از همين صفحه اي آغاز مي كنيم كه حال مقابل چشم هايتان است. مي توانيد تصور كنيد كه زلزله صفحه ما را هم تكان داد، اما حقيقت چيز ديگري است؛ از امروز مي خواهيم تهرانشهر تازه اي برايتان آماده كنيم.
شما كه اين توضيح را مي خوانيد براي آنهايي كه نخوانده اند و تصور مي كنند زلزله ما و اين صفحه را تكان داده، تعريف كنيد كه جريان از چه قرار است.

هوا
زير باران بايد رفت
صبح كه از خانه بيرون مي رويد، كنار ظرف غذا، دفترچه يادداشت، كيف و هر چيز ديگري كه عادت داريد با خودتان حمل كنيد، چتر را فراموش نكنيد؛ امروز هيچ اعتمادي به آسمان نيست.
پيش بيني مي شود امروز هواي تهران باراني باشد؛ در سايت هاي هواشناسي زير روز دوشنبه تهران يك ابر سياه كشيده شده كه البته علامت رعدوبرق هم دارد. به اين ترتيب امروز وقتي در خيابان ها پياده روي مي  كنيد و يا روي مبل راحتي خانه لم داده ايد تا زياد در فكر چيزي يا كسي غرق نشويد كه ممكن است ناگهان صداي كر كننده رعد و برق شما را از جا بكند.
در مورد درجه هواي تهران هم اين اطلاعات برايتان كافي است كه امروز حداكثر دما ۲۹ درجه سانتيگراد است و حداقل دما هم ۱۹ درجه سانتيگراد. شما مي توايند از اين هواي بهاري، ابري، باراني و نسبتاً خنك لذت ببريد. براي تغيير دادن حال و هوا، زير باران بايد رفت.

جعبه
كاكتوس
در مجتمع آپارتماني كه متعلق به كتل ميان است و شامل ۴ واحد است دكتر افشار كنار تقي زاده كه به تازگي زن ديگري اختيار كرده زندگي مي كند تا اينكه آقاي بينش همراه پدرش عزيزخان، مادرش و سوگل خواهرش تصميم مي گيرند در يكي از واحدهاي ساختمان ساكن شوند. اين بخش قسمتي از سري جديد مجموعه كاكتوس است كه ديشب قسمت اول آن از شبكه يك پخش شد و اگر نتوانستيد قسمت اول آن را ببينيد امروز ساعت۱۵ تكرار مجموعه پخش مي شود. پيشنهاد بعدي امروز تماشاي سريال امروز، ديروز،فردا است كه حول و حوش ساعت ۱۹ از شبكه تهران پخش مي شود. راستي اگر اهل آشپزي هستيد امروز در برنامه به خانه بر مي گرديم طرز تهيه كوفته با ما كروويو آموزش داده مي شود. قسمت ديگري از سريال ماموران پرونده هاي راكد امشب ساعت ۳۰/۲۰ پخش مي شود. در اين قسمت زني كه صورت همسرش را زخمي كرده بود توسط پليس دستگير مي شود و مرد در اداره پليس مظنون به قتل همسر قبلي اش مي شود ولي هيچ مدركي در دست نيست... و نقطه چين هم مثل هميشه پخش مي شود.

فرهنگ
مخصوص سالمندان
امروز در فرهنگسراي سالمند (ميدان امام حسين - خيابان خشكبارچي - پارك خيام) دو برنامه برگزار مي شود. يكي مخصوص سالمندان است. يعني كانون ادبي كه ساعت ۱۰ تا ۱۲ برگزار مي شود و ديگري ويژه خانم هاست. عنوان اين برنامه مهندسي ذهن بر اساس قانون معنويت است و بعدازظهر از ساعت ۳۰:۱۵ تا ۱۷ برپا خواهد شد. در اين برنامه روش هاي رسيدن به ملكوت با توجه به تكنيك هاي مهندسي ذهن و همين طور آيات قرآن و روايات معصومين(ع) بررسي مي شود.
در فرهنگسراي اقوام (ميدان ابوذر، خيابان سجاد جنوبي، ميدان بهاران) اين روزها نمايشگاهي برپاست با عنوان بم از دريچه دوربين. اين نمايشگاه به عكس هاي كتايون كرمي از فاجعه بم اختصاص دارد تا چهاردهم خردادماه در اين فرهنگسرا ادامه خواهد داشت. حالا كه تهران چند روزي است يك سكته ناقص را پشت سر گذاشته و خطر زلزله و خرابي از بيخ گوشمان ردشده، شايد بد نباشد نگاهي به اين عكس ها بيندازيم.

پرده
بازگشت پادشاه
آنهايي كه عضو برنامه هاي شب فيلم نامه حوزه هنري هستند امروز مي توانند در سالن كوچك (يا خانه فيلم ايران) قسمت دوم از سه گانه عظيم ارباب حلقه ها ساخته پيترجكسون را تماشا كنند. «بازگشت پادشاه» دو ماه پيش به عنوان اولين برنامه بعد از عيد در اين سالن به نمايش درآمده بود و آنهايي كه فرصت تماشاي فيلم را به دلايلي از دست دادند حالا مي توانند آن را ببينند. اگر هم عضو اين برنامه نيستيد به جاي غر زدن و اعتراض كردن برويد با يكي دوست شويد كه كارت عضويت دارد. چون اعضا مي توانند با خودشان يك مهمان براي تماشاي فيلم ببرند. سينما كريستال هر چند وقت يك بار فستيوال فيلم هاي خارجي برگزار مي كند و هر روز يكي از فيلم هاي خارجي اكران شده گذشته را نمايش مي دهد. امروز نوبت نمايش فيلم تفنگدار است. قيمت بليت هم ۵۰۰ تومان است. در تالار ناصرخسرو (كانون فيلم جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران) امروز اين فيلم ها نمايش داده مي شوند: ساعت ۱۴ فيلم توهم بزرگ كه محصول سال ۱۹۳۷ است و جزو كلاسيك هاي تاريخ سينما به حساب مي آيد. اين فيلم ژان رنوار دوبله نمايش داده مي شود. ساعت ۱۶ نوبت به يكي از شاهكارهاي ديگر آلفرد هيچكاك مي رسد به نام «بدنام.»

كتابخانه
ريشه هاي كمونيسم
خواندن اين كتاب به تمام كساني كه دوست دارند، مفهوم كمونيسم روسي را بفهمند، توصيه مي شود. كتاب «ريشه هاي كمونيسم روسي و مفهوم آن» نوشته «نيكلاي برديايف» است كه «عنايت الله رضا» آن را ترجمه كرده و در تيراژ ۲ هزار نسخه توسط انتشارات خورشيد آفرين در چاپ دوم به بازار آمده. «نيكلا ي برديايف» نويسنده اي كه در شهر كي يف چشم هايش به دنيا باز شد، پس از پشت سر گذاشتن دوران جواني و بررسي عقايد فلسفي مختلف، به نوعي فلسفه اصالت وجود عرفاني روي آورد. در شوروي سابق، برخي ازمتفكران، انديشه هاي برديايف را تا حدودي نزديك به نظريه دوگرايي كانت مي دانستند. كتاب «ريشه هاي كمونيسم روسي و مفهوم آن» پس از فروپاشي اتحاد جماهيرشوروي مورد اقبال وسيع اهل دانش و تحقيق قرار گرفت. ريشه هاي كمونيسم روسي در اين كتاب به گونه اي داهيانه در زمينه هاي متعدد جغرافيايي، ادبي، فلسفي و اجتماعي بررسي شده است.به هر حال مطالعه اين كتاب را براي رهايي از شر شلوغي خيابان ها و يا لحظه هايي كه در صندلي جلو يا عقب تاكسي بين دو نفر گير افتاده ايد پيشنهاد مي دهيم.

نت
بنفش
ترنس Tranceبرخاسته از تكنوي آلمان با حس هاردكور اوايل دهه نود، بر روي خطوط سينتي ساده و مختصر كه بي نهايت بار تكرار مي شود تاكيد مي كند. به اين خطوط ساده، تغييرات ريتميك جزيي و فضاهاي سينتي سايزري پراكنده هم اضافه مي شوند و به همراه افكت هاي ديگر شباهت هاي زيادي به موسيقي مذهبي پيدا مي كند. هر چند كه علاقه به ترنس در اواسط دهه ۹۰ رو به كاهش بود. اما بازگشت موفقش در اواخر اين دهه پايه گذار سبكHouse به عنوان يك موسيقي محبوب بود. سال هاي پاياني دهه نود، دوران طلايي ترنس در انگلستان، آلمان و آمريكا بود.» توضيحاتي از اين قبيل و حتي مفصل تر از اين را در بروشور آلبوم «بنفش» مي توانيد پيدا كنيد. اين آلبوم شامل ۱۴ قطعه موسيقي در سبك هاي تكنو، ريو، ديسكو و ترنس است. ويژگي اصلي همه اين سبك ها ريتم هاي تكراري و سينتي سايزري است و اگر زياد وارد نباشيد ممكن است نتوانيد هيچ كدام از اين سبك ها را با شنيدنشان از هم تشخيص بدهيد. يك ويژگي آلبوم بنفش اين است كه آهنگ ها را جوري از هم تفكيك كرده و ويژگي سبك ها را برشمرده كه شنونده مي تواند خيلي زود با ويژگي هاي خاص هر سبك آشنا شوند و قادر به تشخيص آنها شوند.

ذهن زيبا
كساني كه حقيقت را درك كرده اند، با كساني كه حقيقت را دوست مي دارند برابر نيستند.
كنفوسيوس (حكيم چيني)
هزاران راه به خوشبختي مي رسد. اگريكي از آنها مسدود شد، راه ديگري را انتخاب كنيد.
يورسن
تنها راه تغيير زندگي، گرفتن يك تصميم واقعي است.
آنتوني رابينز
مهمترين قدم در جهت تحقق خواسته هايتان در زندگي، آن است كه نخست بدانيد«چه» مي  خواهيد.
بن استلين 

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |