يكشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۹۹
برهنگي جنگ
008076.jpg
نوشته اي از:
جان بودريار: فيلسوف ونويسنده فرانسوي
انفجار مركز تجارت جهاني همان شوك ابر قدرت جهان و تحقيري است كه از خارج در معرض آن قرارگرفت.با مطرح شدن عكس هاي زندان هاي بغداد، بدتر از آن رخ داد. اين تحقير- گرچه به شكل نمادين - كشنده نيز هست و ابرقدرت جهان، خود و آمريكاييان را با آن كيفر داده است. اين همان شوك ننگ و بي وجداني است. لذا ميان اين دو رويداد ارتباط وجود دارد.
اين دو رويداد، واكنش سختي را در همه گيتي برانگيخته است: در حالت نخست، احساس وحشت و در حالت دوم احساس تحقير.
در ۱۱ سپتامبر، تصويرهاي محرك احساسات از يك حادثه سترگ و در دومي تصويرهاي تحقيرآميز از چيزي متضاد با مفهوم حادثه نخست وجود داشت. حادثه اي ميان تهي و بي شرمانه،  تحقير وحشيانه و مبتذل،  آن هم نه فقط براي قربانيان، بلكه براي نويسندگان آماتور نمايشنامه خشونت كه به شكلي كميك ارائه شد. اما تلخ تر آن كه مسئله در اينجا مربوط به چهره طنزآميز خشونت و چهره مسخره خود جنگ است. برهنگي اسيران، شكل نهايي حقارت جنگي را به خود گرفته است كه نمي تواند فقط يك جنگ باشد،  يعني اين كه به سادگي آدم  بكشي، جنگي كه با نمايش واقعي و پست و كودكانه و با بيان نوميدانه از قدرت، خود را مي فرسايد.
اين مناظر، تعبير ابرقدرتي هستند كه پس از اوج يابي، نمي داند با خود چه مي كند. اين قدرت، چون دشمن معقولي ندارد، بي هدف و بي مقصد است و مطلقاً در موقعيتي نيست كه كسي قادر به مجازاتش باشد. اين قدرت نمي تواند كاري بدون تحقير انجام دهد و مي دانيم خشونتي كه مي توانيم براي ديگران پديد آوريم، چيزي جز بيان آن چه كه مي توانيم براي خودمان به وجود آوريم نيست. لذا اين قدرت فقط مي تواند خود را خوار و تحقير كند و با نوعي از توحش منحرف، از خود تبرئه جويد. ننگ و رسوايي، دو عارضه نهايي ابرقدرتي هستند كه نمي داند با خود چه مي كند.
يازده سپتامبر، براي همه كساني كه نمي دانستند با اين قدرت جهاني چه كنند و قادر به تحملش نبودند. در حالت بدرفتار يي كه عراقيان در معرض آن قرارگرفتند، بدتر از آن رخ داد. اين همان قدرت است كه نمي داند با خود چه مي كند و قادر به تحمل خود نيست، مگر اين كه به شكلي غيرانساني به تمسخر خود بپردازند.
اين چهره براي ايالات متحده آمريكا كشنده است، درست نظير منظره اي كه مركز تجارت جهاني را در حال شعله ور شدن نشان مي دهد. با اين همه، آمريكا به تنهايي در موضع اتهام نيست و تحميل مسئوليت به آمريكاييان بيهوده است، زيرا ماشين اهريمني به خودي خود به رفتارهاي انتحاري دست مي يازد. در واقع، نيروي آمريكاييان ازخود آمريكايي ها فراتر رفته است. آنان ديگر مالك ابزارهاي مهار آن نيستند و ما غريبان بخش جذاب اين قدرت هستيم. اين تصويرها همه غرب را بي وجدان نشان مي دهد. همه غرب در قهقهه هاي ساديستي سربازان آمريكايي نهفته است، همان طور كه همه غرب در پشت ساختن ديوار اسرائيلي قرار دارد. حقيقت اين تصويرها در اين امر نهفته است و معاني زير را با خود دارد: بي رحمي ابرقدرت جهاني كه خود را به شكلي برهنه نشان مي دهد وديگران را تحقير مي كند. اين، حقيقت و نه صداقت است.
براين اساس، شناخت اين كه تصويرهاي ياد شده، صحيح يا تقلبي باشد، بيهوده است. ما اكنون و هميشه درباره اين تصويرها با ترديد روبه رو مي شويم. تنها تأثير اين تصويرهاست كه آنها را به بخش جدايي ناپذير جنگ تبديل مي كند. ديگر حتي نيازي به روزنامه نگاران «تحت محاصره سخت» نيست. اين خود نظاميان اند كه به بركت تكنيك ديجيتال در تصويرها ظاهر مي شوند و البته با جنگ در آميخته اند. آنها ديگر نمايانگر جنگ نيستند و هيچ اشاره يا فاصله يا احساس يا هيچ گونه حكمي آنان را در بر نمي گيرند. تصويرها ديگر مسئله اي نيستند كه در چارچوب عرضه يا اطلاعات - به معناي واقعي كلمه - قرار گيرند، لذا اين پرسش مطرح مي شود كه آيا بايد توليد يا بازتوليد يا پخششان كرد يا اين كه مانع آنها شد. حتي پرسش اساسي درباره اين كه درست اند يا تقلبي، مسئله اي است كه ربطي به موضوع ندارد.
براي اين كه تصويرها، اطلاعات واقعي باشند بايد مغاير با جنگ باشند، در حالي كه آنها، امروزه به ميزان خود جنگ، واقعي شده اند و در نهايت،  خشونت ويژه آنها به خشونت ويژه جنگ افزوده مي شود. از سوي ديگر، اين تصويرها به حكم وجود خويش و به حكم قاعده امروز جهاني كه مي گويد همه چيز مرئي شده است، به طور اساسي برهنه هستند و در نتيجه به خودي خود با سيماي برهنه جنگ آميخته مي شوند.
اينجا و در همه رويدادها و به ويژه در رويداد اخير عراق، عدالت با تصوير همراه است. كسي كه در مورد تصوير شرط بندي مي كند، خود توسط تصوير نابود مي شود. آيا خواهان حاكميت به واسطه تصوير هستيد؟ پس به واسطه آن چه اين تصوير با خود خواهد آورد نابود خواهيد شد. آمريكاييان،  تجربه تلخي را پديد آورده و پديد خواهند آورد. آنان، اين كار را با همه بهانه هاي «دموكراسي» و از جيب شكل نوميدانه اي از شفافيت انجام مي دهند كه به شكل نوميدانه اي از قدرت نظامي باز مي گردد. رسوايي واقعي در شكنجه يا خيانت كساني كه از آن اطلاع داشتند و چيزي نگفتند (يا كساني كه آن را افشا كردند؟) نبود. به هر حال، نظرها به واسطه شفافيت از كل خشونت واقعي منحرف شد و دموكراسي با افشاي علل آن، راه خود را براي جبران فضيلت خويش بازمي يابد. اما از اينها گذشته، راز اين سناريوهاي پست چيست؟ اين تصويرها بار ديگر از وراي همه تحولات سياسي و استراتژيك به خواري يازده سپتامبر پاسخ مي دهند و مي خواهند با خواري زشت تر از مرگ، پاسخ دهند. اگر از ريختن آب جوش «بر روي زندانيان» كه اساساً شكلي از اشكال سربريدن است (و بريدن ابهام آميز سر آمريكايي  با آن همخوان است) و نيز اگر از مساله روي هم انداختن زندانيان و سگ ها بگذريم، اجبار هر فرد به عريان شدن، در حد خود يك تجاوز است. همچنين ما سربازاني را مشاهده كرديم كه چند عراقي برهنه و زنجير به دست را از ميان روستايي مي بردند و طبق گفته پاتريك ديكارك، در روايت «الله اكبر» فرانك نماينده «سيا» يك عرب را مجبور به لخت شدن و پوشيدن جامه هاي داخلي زنانه و زدن بيگودي مي كند و سرانجام او را وادار مي سازد تا با يك خوك، لواط كند. وي اين كار را همراه با گرفتن عكس هايي انجام داد كه بعداً آنها را به اهالي روستا و همه نزديكان خود نشان داد. بدينسان ديگري به شكلي نمادين نابود مي شود. لذا مي بينيم كه هدف جنگ، كشتن يا سود بردن نيست بلكه نابودي دشمن (طبق گفته كانيستي) و زايل كردن نور از آسمان است.
در واقع ما از اين مردم مي خواهيم چه چيزي را كشف كنند و چه رازي را مايليم از آنها بيرون بكشيم؟ به راستي اينان به اتكاي چه نامي و به بركت چه چيزي از مرگ نمي هراسند. در اينجا شگفتي ژرف و انتقام از كساني نهفته است كه هراسي ندارند با چه عنواني آنان را به چيزي بدتر از مرگ گرفتار كنيم. گستاخي اساسي و اهانت برهنگي، پيوسته،مشكل خود شفافيت است. قصد از بركشيدن حجاب زنان و تحقير مردان آن است كه برهنه تر و مبتذل تر به نظر آيند. كل اين نمايش كمدي - كه اوج دنائت جنگ تا حد تقليد خنده آور است- در همين تصوير بسيار آزار دهنده است. اينها براي زنداني يي كه در معرض تهديد قتل با جريان برق است، قابليت انعكاس بيشتري دارد؛ زنداني يي كه جامه اي به تنش كرده اند كه از سرتا انگشتان پايش مي رسد. تو گويي يكي از افراد «كوكلوكس كلان» است كه توسط همگنانش شكنجه مي شود. اين در واقع ايالات متحده آمريكاست كه خود را با جريان برق مي كشد.
منبع:ليبراسيون
ترجمه:يوسف عزيزي بني طرف

براي مسئوليت رهبري انقلاب از خدا استمداد كرده و مي كنم
حضرت آيت الله خامنه اي در بياني با نقل شرايط روزهاي انتصاب خود به عنوان رهبري انقلاب فرمودند: براي مسئوليت رهبري از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مي كنم و هر لحظه و هر آن در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم اين مسئوليت را در حد وسع خودم با قدرت و قوت و حفظ شأن والاي اين مقام، حفظ كنم.
به گزارش خبرگزاري فارس رهبر معظم انقلاب اسلامي در بياناتي در مراسم بيعت ائمه جمعه و رئيس مجلس خبرگان در مورخ ۱۲/۴/۱۳۶۸ فرمودند: « آنچه كه درخصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسئوليت بر دوش بنده كوچك ضعيف حقير گذاشته شد، براي خود من حتي يك لحظه و يك آن از آنات گذشته زندگي متوقع و منتظر نبود. اگر كسي تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسئوليت رياست قوه اجرايي، حتي يك لحظه در ذهن خودم خطور مي دادم كه اين مسئوليت متوجه من خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتي از مناصبي كه به مراتب پايينتر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهوري و ديگر مسئوليتهايي كه در طول انقلاب داشتم - كوچك تر مي دانستم.يك وقت خدمت امام (ره) اين نكته را عرض كردم كه گاهي نام من در رديف بعضي از آقايان آورده مي شود؛ در حالي كه در رديف آنها نيستم و يك آدم كوچك و بسيار معمولي هستم. نه اينكه بخواهم تعارف كنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراين، چنين معنايي اصلاً متصور نبود.»
رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين سخنان كه در پايگاه اطلاع رساني مؤسسه پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي منتشر شده است، افزودند: « البته در آن ساعات بسيار حساسي كه سختترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مي داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت؛ برادرها از روي مسئوليت و احساس وظيفه، با فشردگي تمام، فكر و تلاش مي كردند كه چگونه قضايا را جمع و جور كنند. مكرر از من به عنوان عضو شوراي رهبري اسم مي آوردند كه البته در ذهن خودم آن را رد مي كردم؛ اگرچه به نحو يك احتمال برايم مطرح مي شد كه شايد واقعاً اين مسئوليت را متوجه من كنند. در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشكيل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبر و مقدر امور هستي؛ چون ممكن است به عنوان عضوي از مجموعه شوراي رهبري، اين مسئوليت متوجه من شود، خواهش مي كنم اگر اين كار ممكن است اندكي براي دين و آخرت من زيان داشته باشد، طوري ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتي پيش نيايد. واقعاً از ته دل مي خواستم كه اين مسئوليت متوجه من نشود. بالاخره در مجلس خبرگان بحثهايي پيش آمد و حرفهايي زده شد كه نهايتاً به اين انتخاب منتهي شد... من همين الان خودم را يك طلبه معمولي و بدون برجستگي و امتيازي خاص مي دانم؛ نه فقط براي اين شغل با عظمت و مسئوليت بزرگ، بلكه - همانطور كه صادقانه گفتم - براي مسئوليتهاي به مراتب كوچكتر از آن كه در طول اين ده سال داشتم؛ اما حالا كه اين بار را روي دوش من گذاشتند، با قوت خواهم گرفت؛ آنچنان كه خداي متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خذها بقوّه». براي اين مسئوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مي كنم و هر لحظه و هر آن در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم اين مسئوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم بيش از وسع نيست - با قدرت و قوت و حفظ شأن والاي اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم؛ اين تكليف من است كه اميدوارم ان شاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهي و دعاي وليعصر (عج) و مؤمنين صالح باشم.»

با واژه هاي سياسي-۵
تابعيت
يكي از واژه هاي پركاربرد در ادبيات روابط بين الملل واژه «تابعيت» است. اين واژه و مشتقات آن همچون تبعه و اتباع كه از موضوعات مهم حقوق بين الملل خصوصي است به طور معمول روزي چند بار در خبرهاي مختلفي كه به رويدادهاي عرصه مناسبات بين كشورها مربوط مي شود تكرار مي گردد. تابعيت وجود نوعي علقه و وابستگي حقوقي و سياسي يك شخص به يك جامعه سياسي (كشور) است كه متضمن حقوق و تكاليفي براي آن شخص در قبال آن جامعه سياسي مي باشد. يكي از حقوقي كه از طريق تابعيت شخص به يك كشور براي او ايجاد مي شود حمايت دولت مربوطه از آن شخص در مقابل ساير دولت هاست.
به دليل ساختار نظام بين الملل كنوني كه به تعدادي كشور خاص با حاكميت مشخص تقسيم شده به جزء موارد معدود معمولاً انسان هاي روي زمين از زن و مرد گرفته تا كوچك و بزرگ هر كدام دست كم تابعيت يك كشور را دارا هستند. در برخي موارد ممكن است افرادي ضمن حفظ تابعيت كشور اصلي خود تابعيت يك كشور ديگر را نيز به دست آورند كه از آن به عنوان تابعيت مضاعف يا دوگانه ياد مي شود. البته همان طوري كه ذكر شد ممكن است افرادي در جهان پيدا شوند كه به دلايل مختلف از جمله جنگ ها تابعيت خود را از دست داده و تابعيت هيچ كشوري را نداشته باشند كه به آنها بي تابعيت يا «آپاتريد» مي گويند. به دليل مشكلاتي كه گسترش پديده بي تابعيتي مي تواند در جهان به بار آورد معمولاً قوانين كشورها در خصوص تابعيت به نحوي تنظيم مي شود تا از بي تابعيت شدن افراد جلوگيري شود. اگرچه موضوع تابعيت و علقه و وابستگي حقوقي اشخاص به يك دولت بيشتر در اشخاص طبيعي (حقيقي) مصداق دارد اما با اين حال اشخاص حقوقي و نيز اشيايي همچون هواپيماها و كشتي  ها نيز داراي تابعيت يك كشور خاص هستند. شركت ها معمولاً داراي تابعيت كشوري هستند كه در آن و طبق قوانين آن به ثبت رسيده و هواپيماها و كشتي ها نيز تابعيت كشوري را دارند كه با پرچم آن حركت مي كنند و قوانين و مقررات آن كشور بر آن حاكم است.
كشورهاي جهان براي ايجاد تابعيت از دو قاعده «خاك»  و «خون» به طور جداگانه يا از تركيبي از آنها طبق مورد ،استفاده مي كنند. طبق قاعده خاك كه معمولاً كشورهاي مهاجرپذير آن را اعمال مي كنند هر كودكي كه در سرزمين آن كشور متولد شود صرفنظر از اين كه والدينش تابعيت كدام كشور را داشته باشند، به تابعيت كشور محل تولد درمي آيد. در قاعده خون كه معمولاً از سوي كشورهاي مهاجرفرست براي ايجاد تابعيت مورد استفاده قرار مي گيرد كودكي كه از پدر و مادر يا تنها پدر داراي تابعيت آن كشور در هر نقطه اي از جهان متولد شود به تابعيت كشور والدينش درمي آيد. البته علاوه بر اين نوع تابعيت كه از آن به عنوان تابعيت طبيعي ياد مي شود نوع ديگر تابعيت، تابعيت اكتسابي است كه اشخاص بزرگسال مي توانند طبق مقررات با ترك يا حتي حفظ تابعيت اوليه خود به تابعيت كشور ديگري درآيند.در كشور ما موضوع تابعيت در قانون مدني مطرح شده است. جلد دوم قانون مدني مصوب ۲۷/۱/۱۳۱۳ همراه با اصلاحات بعدي در مورد اشخاص است كه كتاب دوم آن طي مواد ۹۷۶ تا ۹۹۱ مقررات مربوط به تابعيت ايران و حقوق و تكاليف آن را مشخص كرده است. به طوري كه از اين مواد برمي آيد مفاد قانون مدني ايران در بحث تابعيت تركيبي از دو قاعده خاك و خون است. همچنين در اين قانون مقرراتي براي اعطاي تابعيت ايران به خارجي هايي كه خدمت بزرگي به ايران كرده اند در نظر گرفته شده است.

سياست
ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |