شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۰۵
۷۰ ساله ها روز تولدشان را جشن گرفتند
روز ي شاد براي خاكستري ها
گزارش اول 
پدربزرگ و مادر بزرگ ها همراه با نوه هايشان ضوابط را شكستند
سالمندان سرمايه هاي انساني اند و نبايد به بهانه بازنشستگي آنان را كنار گذاشت، حتي مي توان در نقش مشاور از تجربيات آنها در كنار مسوولان سود برد
سهيلا  بيگلرخاني 
009558.jpg
به خانه سالمندان چطور بايد نگاه كرد ؟ جايي براي تلف شدن عمر باقي مانده يا لذت از روزهاي نيمه پاياني زندگي ؟ شايد بهتر باشد تعريف غم انگيزي را كه ازخانه سالمندان در ذهن ساخته ايم تغيير دهيم.

سالن پر است از جمعيت، حتي يك صندلي براي نشستن نيست. موهاي سپيد، تناسبي با سرو صداي ميان سالن ندارد. مردان و زنان سالمند به دنبال جايي براي نشستن مي گردند. ميانه درايستاده ايم كه خانم سالمندي از كنارمان رد مي شود و رو به ما بي مقدمه مي گويد:« بگوييد، خوب نيست نفس مادر بزرگ و پدر بزرگ ها به نوه ها و بچه هايشان بخورد»! اول منظورش را درك نمي كنم، اما گويا كنايه وار از كم لطفي جوان ترها گله مند است. لحظه اي بعد، رديف جلويي سالن كه جا گير شديم جشن ۷۰ سالگي سالمندان آغاز مي شود. مجري كه توضيح مي دهد:« امروز جشن ۷۰سالگي شما جهانديدگان را جشن گرفته ايم.» مرد كوچك اندام كنار ما اضافه مي كند:«من ۸۷ ساله ام.» مردي آن سوتر به او طوري نگاه مي كند كه يعني «كمي آرام تر، مجري صحبت مي كند.»
نمايشي كوتاه از مردي ۷۰ ساله كه بدون همسرش روز تولد خود را جشن گرفته، به صحنه مي رود. صداي كف هاي حاضران وقتي مرد بازيگر قاب عكس همسر فرضي را به آغوش مي كشد، بالا مي گيرد واين شور و شعف زماني نمايان تر مي شود كه صمد پيوند خواننده قديمي به كمك پسرش شاهد، بالاي سن جاي مي گيرد و صداي ارگ مهرداد خورشيدي داماد او بلند مي شود. تصنيف هاي قديمي به حدي مردان و زنان سالمند را به ذوق آورده كه در ميان كف هاي بي پايان آنان، مردي با موهاي سپيد، بلند مي شود و دستمالش را بالاي سر مي چرخاند.
خانمي كه در لحظه ورود كنايه آميز از جوان ها گله كرده بود، پشت سرم نشسته، سرش را جلو مي آورد و توضيح مي دهد:« آقاي نوري، مدرسه ساخته، در ملارد باغ دارد.يك روز همه ما را به باغش دعوت كرد، برد رستوران.» خانم ۷۰ ساله است اما حداقل ۱۰ سال كمتر ازسنش نشان مي دهد. «امروز، من هم به خاطر ۷۰ سالگي جايزه مي گيرم.»
تجربه كودكي در پيري
پيرمرد كوچك اندام ۸۷ ساله، دكتر علي نقي محبي طباطبايي است او هم لحظه اي عصايش را مانند آرشه ويلون با ريتم موسيقي بر روي دستش مي كشد. گو اينكه سرپاتر از آن است كه عصا به دست بگيرد. او به خاطر جشن ۷۰ سالگي همسرش به تالار موسسه الهادي آمده.«خيلي خوشحالم، چون از قبل نمي دانستم قرار است بيايم اينجا. مرا از خواب بيدار كردند و آمديم.»
كتابي را از همسرش مي گيرد و نشان مي دهد «كليد دروازه هاي خوشبختي جوانان، تاليف دكتر علي نقي محبي، مترجم، شاعر، نويسنده»، « اين عنوان هاي من است دو تا دكترا دارم. دكتراي ادبيات و جامعه شناسي. افتخار مي كنم كه هنوز دندان  هايم سالم است.»
دكتر كتاب هاي متعددي را براي جوان ها و پيرها نگاشته است گويا چيزي را فراموش كرده باشد، پس از دقايقي مي گويد:« يك نكته، من در ۲۵ سالگي به اتفاق ۸ نفر با دوچرخه ۱۸ كشور آسيايي را گشتيم. الان هم مي توانم به ۷ زبان زنده دنيا صحبت كنم.»
شادابي مادربزرگ ها و پدربزرگ ها، جوان تر ها را هم تحت تاثير قرار داده، گويي انسان پس از طي دوره سخت جواني و ميانسالي، دوباره فرصتي مي يابد تا به قيل و قال كودكي باز گردد. گو اينكه محدوديت هاي جسمي اين دوره هرگز با آن زمان قابل قياس نيست، اما همان احساسات شكننده، همان شادي هاي لحظه اي و غم هاي گذرا و همان قناعت و بي نيازي از مال دنيا. اين همه نعمت خدادادي اگر با اندكي اطمينان خاطر و احترام وتوجه همراه شود، شايد براي سال هايي بي تنش كفايت كند.
مرد كشاورز ۸۰ ساله
علي نوري مرد۸۰ ساله اي كه هنوز هم منتظر است تا تصنيفي شاد را با چرخش دستمالش همراهي  كند، با اندكي تشويش مي پرسد:« كار بدي كردم؟»
بعد هم خودش توضيح مي دهد:« من خودم هميشه شادم، اين برنامه ها هم براي شادي سالمند ها خيلي خوب است.»
شغل اصلي نوري كشاورزي است. شغلي كه هنوز هم بيشترين ساعات روز او را به خود اختصاص مي دهد.
«سه بار كشاورز نمونه شدم و به همين دليل سه بار به خارج از كشور رفتم. يك بار به انگلستان، يك بار به هلند و يك بار به ايتاليا، براي بازديد از نوع كشاورزي و دامداري آنها.» نوري هر سال تولدش را جشن مي گيرد و فرزندان و نوه  هايش را به دورخود جمع مي كند.« دو مدرسه در ملارد ساختم، يك دبيرستان و يك دبستان.»
مرد ۸۰ ساله به لطف كار سنگين كشاورزي و روحيه شاداب، بسيار جوان تر از سنش نشان مي دهد.  
009561.jpg
فكر مي كنيدشما هم بتوانيد در ۸۷ سالگي سرزندگي ۴۰ ساله ها را داشته باشيد؟

آواز پيوند
پيوند كه به كمك دختر و پسرش از سن پايين مي آيد، برخي از سالمندان از او مي پرسند: «به اين زودي مي خواهيد برويد؟» چشمان كم سوي او اجازه تنها راه رفتن را به او نمي دهد. مرد آواز، از سال ۱۳۳۹ در راديو مشغول به كار شده و اكنون به گفته خودش بيشترين زمان را صرف اجراي برنامه در مراكز خيريه مي كند. پسرش شاهد نيز كه در آغاز جشن ،نقش مردي ۷۰ ساله را بازي مي كرد، در اغلب برنامه ها همراه اوست.
ضوابطي كه مي شكند
۷۰ ساله ها براي گرفتن كادوي تولد روي سن مي روند. برخي از آنان بسيار جوان تر از ۷۰ سالگي نشان مي دهند. همه براي خودشان دست مي زنند. آن عده كه همراه خانواده هاي خود به جشن آمده اند، خوشحال ترند. اين دعوت ترفندي بوده تا نوه ها را بيشتر با مادربزرگ ها و پدربزرگ ها آشتي دهد. ديگر مانند گذشته نوه ها، صبح ها چشم هايشان را به روي مادربزرگ ها و پدربزرگ ها باز نمي كنند. زندگي ماشيني، زندگي شهرنشيني، زندگي قرن بيست ويكمي، قواعد و ضوابط خودش را دارد. براي انس نوه ها با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها شايد واسطه هايي بيشتر و قوي تر از پدر و مادرها لازم باشد.
بگذريم. اينجا نوه ها و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها آزادانه مي خندند، دست مي زنند و با خواننده مي خوانند. دوره كودكي و پيري پيوندي شگرف دارد. چه حتي ضوابط اجتماعي نيز در اين دو دوره ساده تر مي گيرد. عرف هم بسياري از كارهاي ممنوعه بشري را براي كودكان و پيران مجاز مي داند. شايد همين پيوند عجيب رابطه ناگسستني نوه و مادربزرگ و پدربزرگ را رقم زده، رابطه اي كه حالا از چنگ اندازي مدرنيته مصون نمانده است.
جمعيت خاكستري مي شود
جمعيت سخت، جمعيت مشكل آفرين، جمعيت بحراني، جمعيت جوان، اين دل مشغولي مسوولان و دست اندركاران كشور است. شايد اگر آن روزها كه جمعيت جوان، دوره كودكي را مي گذراند، كسي پيدا مي شد برنامه اي منسجم براي سال هاي بعد پيشنهاد مي كرد، اكنون كابوس اشتغال، ازدواج، اوقات فراغت و ... بر زندگي جوانان سايه نمي انداخت. شايد اگر اكنون هم جمعي برنامه اي منسجم براي سال هاي آتي پيشنهاد دهند، كابوس ناامني، نبود محبت و توجه، طرد شدن از اجتماع، بيكاري و بيهودگي بر زندگي جمعيت سالمند سال هاي بعد سايه نيندازد. جمعيت ايران سال هاي آينده خاكستري مي شود. اين واقعيتي است كه از هم اكنون بايد ذهن مسوولان را به خود مشغول كند.
اكرم شاهرخي رئيس فرهنگسراي سالمند مي گويد: «اگر از الان به فكر نباشيم، با همان مشكلاتي مواجه مي شويم كه در مورد جوانان داريم. از الان بايد به فكر مديريت اوقات فراغت سالمندان بود، بايد به جوانان امروز شيوه هاي صحيح زندگي را آموخت تا كمتر دچار بيماري هاي سالمندي شوند. مي توان با تغذيه صحيح و ورزش، مشكلات سالمندي را به تعويق انداخت.»
به زعم او ايران نيزدر آينده با مشكل جمعيت سالمند روبه رو مي شود و اين نيازمند تدابيري است كه حتي سالمندان را به فعاليت هاي اجتماعي وادارد. «مي توان از سالمندان در بخشي از مديريت شهري استفاده كرد. آنان مي توانند در زمينه هايي مانند مسايل زيست محيطي، بازيافت مواد و حفظ فضاي سبز نقش موثري ايفا كنند.
سالمندان سرمايه هاي انساني اند و نبايد به بهانه بازنشستگي آنان را كنار گذاشت، حتي مي توان در نقش مشاور از تجربيات آنها در كنار مسوولان سود برد.»
حدود ۴۰ نفر از اعضاي سالمند كانون جهانديدگان، تولد خود را جشن گرفتند، اما مگر چند درصد از سالمندان ايراني اين شانس را دارند كه بسيار جوان تر از سن خود، ارقام شناسنامه هايشان را ناديده بگيرند و در كنار هم روزي شاد را تجربه كنند؟
هستند سالمنداني كه در روزهاي بازنشستگي خود درآمدي براي گذران زندگي ندارند و حتي از تغذيه سالمي كه تضمين كاهش مشكلات آنهاست، محرومند... اتفاقا اين دست سالمندان بسيار بيشتر از سالمندان شاد هستند.سوال اين است؛ روزهاي آتي براي جواناني كه اكنون هم با وجود نيروي جواني، اشتغال و درآمد مكفي برايشان آرزوست، چگونه است.

ستون ما
سالمند ها و خانه ها
آنجا سوژه بسياري از فيلم ها و سريال ها تلخ و اندوه بار است. سوژه فيلم هايي كه در آن فرزندان يك عمر زندگي و زحمات و تلاش هاي پدر ومادرشان را دست كم مي گيرند و آنها را به گوشه تنهايي مي فرستند و مي روند پي كارشان و آنقدر بي رحم اند كه حتي بچه هايشان را -كه نوه هاي پدر ومادرشان هستند- از ديدن آنها محروم مي كنند. اما اين بار روي ديگرسكه را مي بينيم. رويي از سكه كه سرنوشت ساكنان خانه سالمندان را آنقدر تيره و غم انگيز نمي بيند. در اين تعريف، اگر كمي دقيق شويم به فكر مي افتيم كه شايد لازم است نگاهمان را نسبت به خانه سالمندان عوض كنيم و شايد آنچه كه در خانه  هاي سالمندان مي گذرد اگر كمي تغيير كند، تلقي جامعه از اين مكان كاملا زير ورو شود.
دراين نگاه، اولين عامل سپردن سالمندان به خانه هايي مخصوص خودشان، فرزندان آنها نيستند بلكه اين محدوديت ها و مشكلات زندگي در كلانشهرهاي شلوغ و بي در و پيكر است. فرزندان به دليل درگيري با معضلات شهري پيش رو فرصت هاي بودن در كنار پدر و مادر سالخورده را از دست مي  دهند و آلودگي محيط، آلودگي ترافيك و ازدحام شهر فرصت هاي تجديد خاطره در كنار همسالان و دوستان را از اين پيرمردها و پيرزن ها مي گيرد. شلوغي و ازدحام شهر به نيروهاي پزشكي امكان رسيدن به موقع در مواقع بيماري و اورژانسي را نمي دهد و سالخوردگاني كه غالبا روز را در تنهايي در آپارتمان هاي كوچك و دلگير سر مي كنند به اين شكل از دريافت خدمات اورژانسي به موقع محروم مي شوند.
فرزندان، در چنين شهرهايي ، ساعات در خانه بودن را غالبا ساعات استراحت، سكوت، آرامش و تجديد قوا براي روز پردردسر فردا مي دانند، در حالي كه پدر و مادر سالخورده، خوشحال از به سر رسيدن ساعات دلگير تنهايي ، حسرت كنار هم بودن به معناي واقعي آن را مي كشند، حسرت لحظه اي كه دختر يا پسرشان مدام از آنها بپرسد چيزي لازم دارند يا نه، روز را چه طور گذراندند يا از برنامه هاي تلويزيوني لذت برده اند يا نه؟
تمام اينها در حالي است كه مي توان خلاف اين را در خانه هاي سالمندان متصور بود. در آن خانه بزرگ ، سرسبز و دلباز، ديگر نيازي نيست براي ديدن دوستاني كه كنار هم جمع شيرين و خاطره انگيزي را تشكيل مي دهند، پياده روهاي شلوغ را طي كرد، هواي آلوده را بلعيد و از گرما و ترافيك هلاك شد. ديگر نيازي نيست به اميد رسيدن پزشك يا پرستاري كه براي ملاقات مي آيد ساعت ها انتظار كشيد و و ديگر نيازي نيست براي گذراندن روزهاي پرملال، انتظار برگشتن فرزندان را از سركار كشيد و بالاخره اينكه ساكنان خانه هاي بزرگ سرسبزي كه در كنار چشيدن مزه بودن در ميان دوستان و هم سن و سالان از امكان ويزيت و رسيدگي پزشكي و ديگر امكانات رفاهي بهره مي برند و خود را تحميل شده بر فرزندان خود نمي دانند، الزاما آدم هاي ترحم برانگيزي نيستند.

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |