يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۳
يك نشريه استراليايي ادعا كرد:
كشف راز قاليچه هاي پرنده
001167.jpg
در افسانه هاي اروپايي، ساحران معمولاً سوار بر دسته جارو حركت مي  كردند و مسافت هاي طولاني را طي مي كردند. در فيلم  ها و كارتون هايي كه در اين مورد ساخته شده است، چنين تصويري آشناست. اما در همين فيلمها و كارتون  ها، همتايان شرقي ساحران را سوار بر قاليچه پرنده  نشان مي دهند. سند باد كارتوني گاه سوار بر قاليچه پرنده به نقاط مختلف مي رود. اما واقعيت چيست؟ آيا قاليچه پرنده اي در كار بوده است؟ يا اصولاً قاليچه مي تواند از زمين بلند شود؟ فصلنامه ادبي - فرهنگي مين جين (Meanjin) در شماره اخير مطلبي را درباره راز قاليچه هاي پرنده درج كرده است كه به گفته نويسنده از خلال مطالبي كه در قلعه الموت ايران كشف شده است، روشن مي شود. طبعاً درج اين مطلب به معني تأييد تمام مندرجات آن نيست، بلكه صرفاً اطلاع از روايتي در زمينه يكي از نمادهاي اساطيري شرق است.
مدت ها پيش از آنكه دسته جارو در اروپا با ساحره ها مترادف و معروف شود، در شرق سارقان و افراد مجنون از قاليچه هاي پرنده استفاده مي كردند. اكنون شواهد واقعي از آنچه افسانه اي ديرينه اي محسوب مي شود، توسط يك محقق فرانسوي به نام هانري باك در ايران به دست آمده است.
باك طومارهايي دست نويس در زيرزمين هاي دژ قديمي حشاشين در الموت نزديك درياي خزر كشف كرده است كه به خوبي حفظ شده است. اين دست نوشته ها كه در اوايل قرن سيزدهم ميلادي توسط يك عالم يهودي به نام ايزاك بن شريرا تهيه شده است، حقايق تازه اي را در مورد ماجراي واقعي قاليچه پرنده هزار و يكشب ارائه مي كند.
كشف اين اشياء تاريخي جهان علم را دچار ستيز شديد كرده است. پس از ترجمه اين طومارها از فارسي به انگليسي توسط زبانشناس مشهور پروفسور جي دي سپتيموس، كارشناسان برجسته از سراسر جهان در يك گردهمايي شتابزده در مدرسه مطالعات شرقي و آفريقايي لندن به تبادل نظر در اين زمينه پرداختند. كشف باك از سوي بسياري ازمورخان كه معتقد بودند اين دست نوشته  ها قلابي است، مورد حمله قرار گرفت. باك به خاطر تولد فرزندش نتوانست در اين گردهمايي شركت كند، اما پروفسور سپتيموس به دفاع از وي برخاست و گفت بايد در مورد يافته هاي جديد به دقت تحقيق شود. اكنون مؤسسه لئوناردو داوينچي در شهر تريسته در ايتاليا در حال تعيين قدمت اين طومارها با استفاده از كربن است.
بنابرنوشته شريرا، حكمرانان مسلمان قاليچه هاي پرنده را اسباب شيطاني مي دانستند.
وجود آنها انكار مي شد، دانش ساخت آنها سركوب مي شد، سازندگان آنها آزار مي ديدند و هر گونه شواهد در مورد وقايع مربوط به آنها به طور نظام مند نابود مي شد. با وجودي كه قاليچه هاي پرنده تا اواخر قرن سيزدهم بافته و فروخته مي شد، مشتريان آنها را غالباً افرادي تشكيل مي دادند كه جزو طبقه محترم به شمار نمي رفتند. بن شريرا مي نويسد در حدود سال ۱۲۱۳ ميلادي حكومت نظر مساعدي نسبت به قاليچه هاي پرنده پيدا كرد، يعني زماني كه يك شاهزاده توراني كاربرد آنها را در حمله به قلعه دشمن نشان مي داد. وي گروهي از كمانداران را روي آنها نشاند و نوعي سواره نظام هوابرد، ايجاد كرد. بعد از آن هنر ساخت اين قاليچه ها تضعيف شد و نهايتاً در تهاجم مغولان از بين رفت.
بنابر نوشته بن شريرا، نخستين ذكر نام قاليچه پرنده در دو متن باستاني ديده مي شود. نخستين متن كتاب حاوي گفتگو هايي قديمي بود كه توسط شخصي به نام جوزفوس گردآوري شده بود. بقايايي از هيچكدام از اين دو كتاب در دست نيست. با اين حال، بن شريرا توانست با كمك اين دو متن داستان مربوط به ملكه صبا و سليمان را بازسازي كند كه در جاي ديگري ديده نمي شود. سرزمين صبا در دماغه جنوبي عربستان در جايي قرار داشت كه امروزه يمن قرار دارد، هر چند كه گروهي از جغرافي دانان ادعا مي كنند اتيوپي يا حبشه قديم نيز بخشي از قلمرو آن بود. اين سرزمين تحت حكمراني ملكه اي قدرتمند و زيبا بود كه در تاريخ به نام صبا يا بلقيس شناخته مي شود.
در مراسم به تخت نشستن وي در سال ۹۷۷ قبل از ميلاد، كيمياگر دربار فرش هاي قهوه اي رنگ كوچكي را به وي نشان داد كه يكي، دو متر بلند مي شدند. سال ها بعد وي يك قاليچه پرنده باشكوهي براي سليمان فرستاد. اين قالي كه نشانه عشق بود، از جنس ابريشم سبز بود كه پود طلا و نقره در آن به كاررفته و به سنگ هاي گران قيمت مرصع شده بود. طول و عرض آن به اندازه اي بود كه تمام خدم و حشم سليمان مي توانستند روي آن جا بگيرند. سليمان كه سرگرم ساخت معبد خود در بيت المقدس بود، نتوانست هديه را بپذيرد و آن را به درباريان داد. وقتي خبر اين برخورد سرد به ملكه رسيد، دلش شكست. هنرمندان سازنده قاليچه را مرخص كرد و ديگر گرد قاليچه پرنده نگشت. سليمان و ملكه بالاخره آشتي كردند اما هنرمندان آواره سال ها بي كاشانه بودند و نهايتاً ناچار شدند در سال ۹۴۳ قبل از ميلاد در اطراف بغداد در بين النهرين ساكن شوند.
در نوشته هاي بن شريرا، متوني وجود دارد كه كاركرد قاليچه پرنده را تشريح مي كند. متأسفانه بيشتر واژگان به كار رفته در اين بخش هاي غيرقابل رمزگشايي است و در نتيجه اطلاعات زيادي در مورد شيوه دانش آنها در دست نيست. آنچه معلوم شده اين است كه قاليچه پرنده مانند يك فرش عادي روي دار بافته مي شد. فرق اصلي در فرآيند رنگرزي آن بود. در اينجا هنرمندان فرشباف ماده خاصي كشف كرده بودند كه «از چشمه هايي در كوهستان به دست مي آمد كه دست بشر به آن نرسيده بود. وقتي اين ماده در ديگي از روغن يوناني جوشان به شدت داغ مي شد، در دمايي كه بيشتر از حلقه هفتم جهنم بود، خواص ضدمغناطيسي پيدا مي كرد.»
زمين خود يك مغناطيس است و ميليارد ها خط مغناطيسي از شمال آن به جنوب امتداد مي يابد. عالمان اين ماده را تهيه مي  كردند و پيش از شروع بافت، پشم را به آن آغشته و با آن رنگ مي كردند. در نتيجه وقتي فرش آماده مي شد، از زمين بلند مي شد و بسته به غلظت ماده به كار رفته،  بين چند متر تا چند ده متر از زمين فاصله مي  گرفت. نيروي رانش در جهت خطوط مغناطيسي بود كه به مانند ريل هوايي عمل مي كردند. با وجودي كه دروئيدهاي (Druids) انگليس و اينكاها در آمريكاي جنوبي خطوط في (fey-lines) را مي شناختند، دانشمندان اخيراً دست به كار كشف خواص ويژه اين خطوط شده اند.
بن شريرا مي نويسد در كتابخانه بزرگ اسكندريه كه توسط بطلميوس اول تأسيس شد، تعداد زيادي قاليچه پرنده براي مراجعان نگه داري مي شد. آنان با گرو گذاشتن كفش هاي خود، اين قاليچه ها را به امانت مي گرفتند و در ميان قفسه هاي دستنوشته هاي پاپيروس بالا و پايين و جلو و عقب مي رفتند. اين كتابخانه در زيگوراتي قرار داشت كه حاوي چهل هزار طومار از اين دست اشياء قديمي بود. كاتبان در طول سه نسل اين طومار ها را نوشته بودند، گاه بدون آنكه از چيزي كه  مي نويسند سر در آورند. سقف اين ساختمان به قدري بلند بود كه مطالعه كنندگان اغلب ترجيح مي دادند حين معلق بودن در فضا كتاب بخوانند. تعداد دست نوشته ها به قدر زياد بود كه مي گفتند اگر هر سه نفر شب و روز و به مدت ۴۰ سال آنها را بخوانند، تمام نمي شود. با وجودي كه اين كتابخانه در زمان جنگ داخلي در دوران زمامداري اورلين (Aurelian) امپراتور روم آسيب ديده بود، نابودي نهايي آن را به يك سردار مسلمان منسوب مي كنند. وي الواح پاپيروس را براي گرم كردن ششصد حمام در اسكندريه سوزاند و قاليچه ها را كه باعث وحشت اعراب بدوي شده بود، به دريا ريخت.
قاليچه هاي پرنده به دو دليل در سرزمين هاي اسلامي منع شده بود. موضع رسمي آن بود كه قرار نيست انسان پرواز كند و قاليچه پرنده اهانت به نظام اشياء بود، استدلالي كه عاملان ديني در انتشار آن كوشا بودند. دومين دليل اقتصادي بود. براي نظام حكومتي، لازم بود كه اسب و شتر را به عنوان وسيله اصلي حمل و نقل حفظ كند. دليلش اين بود كه برخي خانواده   هاي عرب كه به اندروني هاي زمامداران متوالي دسترسي داشتند، از طريق پرورش اسب پولدار شده بودند. آنها هر سال صدها هزار اسب را براي سپاهيان، تجار و پيشه وران تربيت مي كردند. در مورد شتر هم همين امر صادق بود. برخي خانواده هاي پادشاهي مصر (كه به گفته بن شريرا شامل حاتمي  ها، زاهدي  ها و آل ابوحنيفه دوم بودند) پرورش شتر داشتند و انحصار كامل عرضه شتر را در كل امپراطوري اسلامي به دست داشتند. هيچكدام از اين خانواده  هاي قديمي نمي خواستند شاهد غصب امتيازات خود توسط گروه كوچكي از هنرمندان تهيدست باشند كه مي توانستند قاليچه هاي پرنده را جا بيندازند و بازار آنان را از بين ببرند.
در اثر تبليغ عالمان ديني، طبقه متوسط مسلمان تا اواسط قرن هشتم تدريجاً شروع به چشم پوشي از قاليچه هاي پرنده كرده بود. در عوض بازار اسب هاي عربي پررونق بود.
شترها هم به بهاي گزافي به فروش مي رفتند. بن شريرا مي نويسد: در اين زمان، حادثه اي عجيب رخ داد كه شهرت قاليچه هاي پرنده را خراب كرد، تا به آن پايه كه غيرقابل ترميم  بود.
در يك بعد از ظهر جمعه آفتابي كه قرص خورشيد در آسمان مي درخشيد و بازار پر از كساني بود كه ميوه و لباس مي خريدند و شاهد حراج برده هاي روشن پوست بودند، از سوي خورشيد شبح مواج مردي دستار به سر پديدار شد كه به سوي بلند ترين گلدسته قصر پادشاه پرواز مي كرد. اين شيطان كسي جز سرباز بيچاره اي نبود كه زماني در قصر خدمت مي كرد. خواجگان وي را پس از اينكه دست شاهدخت جوان را گرفته بوده بازداشت و با بي حرمتي زياد از قصر بيرون كردند. وقتي خبر اين ماجراي به خليفه رسيد، خشمگين شد و دستور داد شاهدخت را در برجي محبوس كنند و براي تحقير وي تصميم گرفت او را به عقد جلاد پادشاهي كه يك برده سياهپوست قد بلند از زنگبار بود، درآورد. سرباز ياد شده كه جوان كردي به نام مصطفي بود، حالا بازگشته بود.
وي به سوي گلدسته پرواز كرد و دختر را از پنجره آن بيرون آورد. آنگاه در برابر ديدگان همگان، پرواز كرد و رفت. بازاري ها غريو شادي برآوردند. در اين زمان گروهي از نگهبانان نخبه سوار بر اسب هاي سياه عرب از قصر بيرون زدند و به تعقيب آنان برآمدند. اما قاليچه پرنده در ابرها گم شد.
حكومت بعداً هر كس را كه كمترين سروكار با قاليچه هاي پرنده داشت، شناسايي كرد. سي هنرمند با خانواده شان در ميداني در شهر گردآورده شدند. جمعي هم به دورشان حلقه زدند. اين مردان به لاقيدي متهم شده و سرشان توسط همان برده اهل زنگبار از بدن جدا شد. بعد، خليفه جاسوسان خود را به تمام نقاط امپراتوري فرستاد و دستور داد هر قاليچه  پرنده اي را كه باقي مانده بود، به همراه هنرمندان فرشباف به بغداد بياورند. گروه كوچك هنرمندان كه چندين قرن در كنار دجله زندگي كرده بودند، اسباب خود را جمع و فرار كردند، در حالي كه فقط سه مرد در ميان آنان باقي مانده بود.
پس از ماه هاي بسيار سرگرداني در ايران، آنان خسته و كوفته به شهر بخارا رسيدند كه امير آن از بغداد دستور نمي گرفت. وي به آنان پناه داد .اين مهاجرت در سال ۷۷۶ ميلادي رخ داد، يعني يك دهه پيش از حكومت هارون الرشيد كه داستان هزار و يكشب در زمان وي نوشته شد. بن شريرا معتقد است: واقعه دو عاشق در آن بعد از ظهر آفتابي در بغداد الهام بخش دست كم يكي از داستان هاي هزار و يكشب بود.
بن شريرا نسب شناسي اين هنرمندان را با جزئيات زياد شرح مي دهد. برخي از اين خانواده ها بعداً به افغانستان مهاجرت كردند و در پادشاهي غور ساكن شدند. مشهورترين خانواده فرشباف به نام هالوي ها در شهر مرو سكني گزيدند و در اين شهر بودند كه نقش و نگارهايي را وارد فرش هاي خود كردند. چهارگوشه مركز اثر استاد يعقوب يهودهالوي است، همان يعقوبي كه در تاريخ به عنوان آموزگار ابن سينا ظاهر مي شود. اين هنرمندان در اروپا نيز سرگردان شدند و در اينجا بود كه يك انجمن سري زنان يعني انجمن ساحران دستور العمل هاي آنان را به كار برد. آزار اين ساحران از سوي كليسا نيز به سرعت صورت گرفت.
در ماورا لنهر، قاليچه پرنده به مدت كوتاهي رونق پيدا كرد تا اينكه لشكريان چنگيزخان آن را كاملاً منقرض كردند. دو حادثه در اينجا شايان ذكر است: در سال ۱۲۱۳،  شاهزاده بهروز از ايالت خراسان در شرق ايران به يك يهودي جوان به نام عشيره دل باخت كه پدرش يك فرشباف موفق بود. بهروز برخلاف خواست خانواده با عشيره ازدواج كرد و از پدرزنش خواست با بهترين پشم و بهترين ماده ۲۴ قاليچه پرنده ببافد. وي خواست تا اين قاليچه ها روي چارچوب بامبو ساخته شود تا محكمتر از آب درآيد. وي ۴۸ نفر از كمانداران را كه توسط يك استاد ژاپني به نام رايو تارو كويكه آموزش ديده بودند، برگزيد.
وقتي كمانداران آماده شدند و قاليچه ها تحويل شد، مردان را به صف كرد و به هر كس سلاحهايش را داد . بيست تير نوك فولادي آغشته به زهر مارزنگي، كمانهاي بلند از جنس سرو و با زه و خنجرهاي ارمني. دو مرد روي قاليچه  قرار گرفتند،  يك نفر در پيش و يك نفر در پس. برخي گويهاي آتشين حمل مي كردند. به اين ترتيب بهروز چهار اسكادران از نخستين سواره نظام هوابرد جهان را طراحي كرد. وقتي پدرش با خوارزمشاه وارد جنگ شد، آنها را وارد عمل كرد. اين كمانداران پيشتاز حمله بودند. آنان به قصر حمله كردند، وارد شدند و بيرون آمدند. مدافعان را از پا درآوردند و گويهاي آتشين را داخل آن انداختند و قصر را به آتش كشيدند. فرماندهان سپاه توراني متوحش شدند. آنان احساس كردند اين شاهزاده تهديدي براي اليگارشي آنان مي شود و با جلب رضايت پدرش، او را نابينا كردند. همسر باردار وي و پدر بيمارش از اين پادشاهي نفي بلد شدند.
در اين دوران، عباسيان ديگر قدرتي را كه در زمان هارون الرشيد داشتند، از دست داده بودند. بسياري از اميران و شاهان محلي خودمختار شده بودند. همزمان با آنكه تسلط امپراتوري بر ايلات تضعيف مي شد، استفاده از قاليچه  پرنده رونق گرفت. ناراضيان جوان، پناهندگان سياسي، عارفان منكر خدا و زاهدان از آن براي فرار استفاده مي كردند. تاجران نيز فوايد قاليچه هاي پرنده را متوجه شدند. قاليچه پرنده نه فقط شكل سريعتري از حمل و نقل نسبت به شتر داشت، بلكه مطمئن تر نيز بود؛ چرا كه راهزنان در كمين كاروان تجاري پرنده نبودند - مگر آنكه خودشان سوار قاليچه هاي پرنده باشند. هنرمندان شروع به بافت قالي هاي بزرگتري كردند، اما سوار شدن تعداد زيادي برآنها سبب مي شد تا كند شوند و كمتر ارتفاع بگيرند. اما در يك مورد كه بسياري روي زمين شاهد آن بودند، گروهي از مردان دستار بر سر با سرعت زياد از سمرقند به اصفهان رفتند. در نسخه اي از يك متن نادر ديگر كه در قرن هفدهم هم نوشته شد، يك شاهد درباره اين حادثه چنين مي گويد: «ما صفحه گردان عجيبي را در آسمان ديديم كه برفراز دهكده ما (نيشابور) پرواز مي كرد و دنباله آن آتش و گوگرد بود.»
واقعه بعدي پيش از حمله مغولان آخرين فصل از تاريخچه قاليچه هاي پرنده را رقم زد. در سال ۱۲۲۳، ديلماجي اهل گرجستان با زنان خود وارد بخارا شد تا ابريشم چيني بخرد. منبع مورد نظر بن شريرا نگهبان گلدسته كالايان است كه واقعه  را اينگونه توصيف مي كند:
در غروبي دل انگيز كه بازار پر از مردم بود؛ زنان محجبه گرجي از تخت روان پياده شدند و به طرف بازار ابريشم حركت كردند. در اين حال مجنوني از پشت گنبدي پديدار شد و به طرف آنان رفت. در كنار قاليچه پرنده وي، عقابي نيز در حال پرواز بود. چشمان سبز رنگ وي مي درخشيد موي بلندش در باد پريشان شده بود. زنان گرجي با وحشت سرجاي خود ميخكوب شده بود.
اين مرد كسي نبود جز رياضي دان دربار سمرقند به نام كريم بيگ  اصفهاني كه معشوق گرجي اش به او خيانت كرده و باعث جنون وي شده بود. در همهمه اي كه بر اثر حادثه برپا شد، نيزه اي به طرفش پرتاب شد كه به سينه اش اصابت كرد. وي فرو افتاد، به يك درخت نخل خورد و جان باخت. هنرمندان فرشباف از ترس قتل عامي ديگر، كارگاه هاي خود را آتش زدند، دارايي هاي خود را رها كردند و به هر جهت گريختند. بن شريرا مي نويسد در آن روز همگي هم قسم شدند كه ديگر قاليچه پرنده نبافند.
داستان تقريباً در اين جا به پايان مي رسد. در سال ۱۲۲۶، چنگيزخان بيشتر شهرهاي آسياي مركزي را نابود كرد. سكنه آنها قتل عام و گنجينه  آنها غارت شدند. برجهايي كه از جمجمه در بيرون شهرهاي هرات، بلخ و بخارا ساخته شد، شامل جمجمه  هنرمندان فرشباف نيز بود. در اين هنگام مغولها به قاليچه  پرنده برخورد كردند. يك اسير به آنان گفت اين وسيله سريعتر از اسب هاي كوچك مغول است. اين امر خشم خان بزرگ را برانگيخت. وي دستور داد گردن آن اسير را زدند و از جمجمه اش پيمانه درست كردند. سپس دستور داد تمام قاليچه هاي پرنده ضبط شود.

علم
ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
زندگي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |