جمعه ۳ مهر ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۰۵
index
از بايگاني پرونده هاي جنايي
كركس ها زنده اند
برگ ريزان پاييز فقط يادآور باز شدن دوباره مدرسه ها و آغاز سال جديد تحصيلي نيست. براي خبرنگاران حوادث دو سالي است كه مهرماه يادآور وقوع ماجرايي است كه
با وجود برخورد شديد دستگاه قضايي، همچنان روايت هاي مختلفي از آن در جامعه قرائت مي شود!
از بامداد هفتم مهرماه ۱۳۸۱ دو سال گذشته است. اما هنوز مشابه كساني كه در آن بامداد پاييزي در برابر ديدگان تعداد زيادي از مردم تهران به دار آويخته شدند باز هم به چنگال قانون مي افتند. به نظر مي رسد حكايت آن سحرگاه و پنج طناب داري كه در ميدان آزادي و ميدان لويزان مجازات يك گروه تبهكار را رقم زد اينك پس از دو سال هيچ اثري بر جامعه نگذاشته است.
در همين تابستان گذشته، حداقل براي يك بار، در صفحه حوادث روزنامه ماجراي دو جوان را خوانديم كه به عنوان مسافركشي دختران و زنان را سوار مي كردند و پس از انتقال آنان به حاشيه شهر كرج آنان را مورد اذيت و آزار قرار مي دادند.
قانون حكم صريحي در اين باره دارد اما همه كارشناسان مسايل و آسيب هاي اجتماعي به ويژه جرم شناسان معتقدند با صرف مجازات گرايي نمي توان ريشه  جرمي را خشكاند.
گرچه پرونده اي كه اين هفته قصد بازخواني آن را داريم كاملاً بايگاني شده است و اينك دو سال نيز از مجازات مجرمانش مي گذرد اما درس هاي بسياري مي توان از آن
باز آموخت. به ويژه اينك كه برگ ريزان پاييز فعاليت دوباره كودكان و نوجوانان را نويد مي دهد و مي تواند هشداري براي يادآوري مسئولان باشد.
ماجراي پيكان و جيپ زورگير
اوايل آذرماه ۱۳۸۰ ماموران پليس آگاهي تهران در پي شكايت زني شش جوان را شناسايي و دستگير كردند كه يك دستگاه جيپ صحرا و يك دستگاه پيكان داشتند. حضور همين دو خودرو داستان آنان را قابل باور مي كرد!
ماجرا چنين روايت شد كه چند شب قبل سه زن و دختر جوان ابتداي خيابان فرشته در شمال تهران درون يك خودروي پرايد كنار خيابان ايستاده بودند. آنها متوجه حضور يك خودروي پيكان و سرنشينانش نشده بودند. آنچه آن شب اتفاق افتاد و زبان به زبان گشت اين بود كه راننده پرايد از خودروي خود پياده شد و در چشم به هم زدني يكي از سرنشينان پيكاني كه به كمين نشسته بود جايش را گرفت.
او به سرعت خيابان فرشته را به سمت شرق تهران ترك كرد و جيغ و فريادهاي دو دختر جوان درون خودرو هم به جايي نرسيد.
پس از شكايت زن جواني كه راننده آن پرايد بود موضوع به وسيله پليس آگاهي تهران حل و فصل شد و شش جوان دستگير شدند.
در پي دستگيري اين عده مشخص شد كه آنها با يك خودروي پيكان و خودروي جيپ در بزرگراه ها به دنبال دختران جوان كه به تنهايي رانندگي مي كردند مي گشتند و پس از شناسايي آنقدر با دو خودرو آنان را تعقيب مي كردند تا در يك محل خلوت و دنج بتوانند آنها را مغلوب خواسته خود كنند.
علاوه بر اين حرف ديگري هم در ميان بود. اين كه اين شش جوان با نقشه هايي به عنوان مسافركش زنان و دختران را سوار مي كردند و به زور آنان را به جنگل هاي لويزان مي كشاندند و پس از آزار و اذيت آنها را رها مي كردند.
با اين واقعه بود كه ماجراهاي زورگيري پاييز ۱۳۸۰ رنگ و روي ديگري به خود گرفت و بحث زورگيري براي كسب اموال به زورگيري براي ارضاي نيازهاي جنسي تبديل و بحث روز روزنامه ها شد.
آنها را باند كركس ها ناميدند
پس از دستگيري و اعترافات آن شش جوان روزنامه ها به اين گروه لقب «باند كركس ها» را دادند و پس از اين همواره با اين نام شناخته شدند.
پس از تكميل پرونده و رسيدگي قاضي محمد عرفان در شعبه ۱۶۱۲ مجتمع امور جنايي تهران پرونده به دادگاه فرودگاه رفت و قاضي ظفرقندي به اتهامات آن شش جوان رسيدگي كرد.حكم پنج تن از اين گروه اعدام بود و عضو ششم به ۲۵ سال حبس محكوم شد. تبديل حكم مجازات عضو ششم در پي يك فرجام خواهي تقليل يافت.
اعلام بدون عذرخواهي
سحرگاه روز هفتم مهرماه ۱۳۸۱ در دو نقطه تهران پنج جوان را براي اجراي مجازات آماده كردند. «مهدي» سردسته باند هنگامي كه پاي چوبه دار قرار گرفت به هيچ كدام از اعضاي باند خود اجازه نداد از كرده خود عذرخواهي كنند.
آنان به دار مجازات آويخته شدند. اما وكيل مدافع آنان حرف هاي بسياري داشت كه بگويد. آنچه مسلم بود اين كه پرونده كركس ها تنها براي آن كه مسكني براي جامعه باشد سروسامان گرفت و به زودي پيش از هر كالبد شكافي از ماجرا و ريشه يابي به مرحله مجازات رسيد. تنها يك ماه پس از اعدام كركس ها در اصفهان، فولاد شهر در حوالي اصفهان، شيراز و اهواز ماجراهاي مشابه ماجراي كركس ها به وقوع پيوست.
حتي اگر آمار درستي هم ارايه ندهيم فقط كمي حوصله كافي است تا آنچه مطرح شده را اثبات كنيم. حالا پس از گذشت دو سال تنها نام كركس هاست كه با وقوع حادثه اي مشابه برمرتكبان قلمداد مي شود ولي كمتر كسي تاثير آنچه در هفتم مهرماه ۱۳۸۱ تحقق يافت را در ذهن سراغ دارد.
يك مجازات سنگين، يك اصل فراموش شده
خوشبختانه برخلاف ابهامات بسياري كه در برخي مواد قانون مجازات اسلامي وجود دارد در بسياري موارد مثل جرايم جنسي و جرايمي نظير آنچه در حاشيه پايتخت با قتل ۲۶ كودك تحقق يافته صراحت قاطعيت مطلوبي دارد. بند «د» ماده ۸۲ قانون مجازات اسلامي درباره اعمال كركس ها يك راي دارد و بس، اعدام. در اين بند زنايي به عنف و اكراه (به زور اجبار) موجب قتل زاني (مرتكب) تشخيص داده شده است.
اما اصل مهم ديگري هست كه به دليل مشغله بسيار به حاشيه رانده شده است. آن اصل بر اين تاكيد دارد كه ببينيم چرا كسي مستحق اعمال مجازات مندرج در بند «د» ماده ۸۲ قانون مجازات اسلامي شده است. اصل ۱۵۶ قانون اساسي در تعريف قوه قضاييه و وظايفش در بند پنج خود مي گويد : «اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح مجرمين» حال سؤال اين جاست كه با وجود اقدام قاطع و پسنديده در قبال مجرماني چون كركس ها، خفاش شب، قاتل عنكبوتي مشهد و ... چرا دوباره شاهد وقايع تلخ پاكدشت هستيم؟

گزارش
به دانش آموزان هشدارهاي لازم را بدهيد
«مهر» دوباره آغاز شد تا پس از يك فراغت كوتاه تابستاني قريب به ۱۷ ميليون دانش آموز و تعداد قابل توجهي دانشجو دوباره به تكاپوي ۹ ماهه مشغول شوند.
اين تكاپو هيچ سالي خالي از دردسرنيست. رفت و آمد در جامعه اي كه هزار و يك رنگ دارد شايد براي يك پسر و دختر ۱۹-۱۸ ساله بي دردسر باشد ولي براي يك دانش آموز دوره دبستان يا راهنمايي مشكلات متعددي را به همراه دارد.
حوادث ساده اي كه در پي شيطنت هاي كودكانه ممكن است به ماجرايي حاد تبديل شود و در پي نزاعي به زخمي شدن بچه ها بينجامد تا حوادث رانندگي در اين شهر شلوغ با راننده هاي متفاوت كه هر كدام حواسشان به همه جا هست جز رانندگي، مسايل قابل پيش بيني است.
در اين ميان حوادث بسيار ديگري هم هست كه قابل پيش بيني نبوده و در زمره حوادث جنايي علاوه بر متاثر كردن كودكان و خانواده هايشان جامعه را نيز با مشكل و استرس مواجه مي كند. نمونه اين معضل را با واقعه پاكدشت مي توان به وضوح در اذهان عمومي جست وجو كرد. مسئله حتي اگر در مدنيت تهران و امكانات تهران هم سنجيده شود بازهم نگران كننده است و نمي توان احتمالات را ناديده گرفت. در اين ميان نه رسانه جمعي اثرگذاري چون تلويزيون كودكان را به خطرات آگاه مي كند و نه خانواده ها آموزش متمركزي در اين باره ديده اند كه بتوانند با انتقال آن و آموزش كودكان خود جلوي توسعه يافتن حوادث تلخ را بگيرند. اما بد نيست حالا كه سومين روز آغاز سال تحصيلي را پشت سر گذاشته ايد به اين مسئله هم توجه كنيد و تا پايان مهرماه آرام آرام نكاتي را به بچه ها به ويژه كلاس اولي ها و در اولويت  بعدي كودكان محصل در دوره ابتدايي بگوييم. اولويت به ابتدايي ها از آن جهت كه گاه براي انتقال مطلبي به آنان بايد از روش هاي درست بهره برد. اما وضع براي نوجوانان راهنمايي و دبيرستان هم آسان نيست و آنها هم مشكلات خاص خود را دارند.
بنابراين بايد با يك محاسبه از نظر سني ببينيم چه خطراتي متوجه تكاپوي اميدبخش آنها يعني تحصيل است. اگر بخواهيم فصل مشترك همه خطرات را بگيريم نخستين و ساده ترين خطر پيش روي هر دانش آموز و دانشجويي عبور و مرور در ميان وسايل نقليه اي است كه هيچ اصولي را به درستي رعايت نمي كنند.
عبور از عرض خيابان همان قدر براي يك دانشجو خطرناك است كه براي يك دانش آموز كلاس اول ابتدايي. بنابراين اگر برخلاف محتواي درسي كه هيچ تداركي براي قانونمند كردن و قانون پذير كردن دانش آموزان نسبت به قواعد اجتماعي شهري ندارد توصيه هايي در همين روزهاي كودكي به دانش آموزان ارايه دهيم شايد بتوانيم نسلي را تربيت كنيم كه تا سال ها بعد نيز متعهد به قوانين باشند.شايد هشدار دادن در اين مورد به دبيرستاني ها و دانشجويان اندكي بچه گانه به نظر آيد اما خالي از لطف نيست.
نكته ديگري كه پس از رفت و آمد و عبور و مرور در خيابان هاي شلوغ و خلوت بايد به دانش آموزان و دانشجويان آموخت مراقبت از خود در برابر سرقت اموال است كه هيچ سن و سالي را نمي شناسد. كودك آزاري براي سرقت طلاها معمولاً قربانيان بسياري دارد. بسياري از شيادان همواره با فريفتن دختر بچه ها آنان را به نقاط خلوت كشانده و طلاها و جواهرات همراه آنان را مي دزدند و موجب ترس و وحشت آنان نيز مي شوند.پرهيز از درگيري و ابراز خشونت هشدار ديگري است كه مي تواند مانع از بسياري تنش ها، ترس ها و صدمات شود. چه بسا در آينده نيز اين هشدار به كمك  جامعه و فرد مي آيد و او را از خطرات و صدمات جاني نجات مي دهد كما اين كه اينك در جامعه ما بسياري از قتل ها در پي نزاع هاي جمعي و فردي روي مي دهند.
«كودك ربايي» يكي از خطرات جدي است كه طي چند ساله اخير حربه شوم تبهكاران شده است تا بتوانند پولي به جيب زده و يا انتقامجويي هاي خود را تحقق بخشند. لذا در اين باره با صحبت هاي بجا و آموزه هاي درست مي توان به كودكان آموخت كه حتي المقدور با دوستان ديگر خود به خانه باز گردند يا به مدرسه بروند و از آشنايي و رفت و آمد با غريبه ها به شدت پرهيز كنند. خصوصاً آن كه در نيمه دوم سال طول روزها كوتاه بوده و با تمام شدن روز احتمال اتفاقات دو چندان مي شود.
نحوه پاسخگويي به تلفن به ويژه در مواقعي كه كودكان را تنها در خانه رها مي كنيد نكته قابل توجه ديگري است كه مي تواند مهيا كردن دام براي سودجويان باشد. كودكان و به طور كلي نوجوانان بايد بياموزند كه بدون شناخت با طرف ديگر تماس صحبت نكرده و به هيچ عنوان اطلاعات درون خانه از نظر تعداد حاضران و غايبان را منتقل نكنند!
نكته ديگري كه شايد بيشتر به كار دانش آموزان دختر بيايد به ويژه دبيرستاني ها و دانشجويان آن كه به شدت مراقب افرادي كه در حين رفت و آمد به آنان پيشنهادهاي مختلفي مي دهند، باشند. گاه حتي يك زن يا دختر ممكن است رابط به دام انداختن آنان باشد كما اين كه براي قاچاق زنان از اين شيوه همواره بهره برداري شده است.
اما مهم ترين استفاده اي كه در اين ميان مي توان از امكانات موجود برد استفاده از مشاور است. در كشورما برخلاف اطلاعات بسياري كه وجود دارد و كتابهاي بسياري كه چاپ و منتشر مي شود در اين باره هيچ آگاهي و اطلاعاتي وجود ندارد.
رفتن به سوي مشاور و كمك طلبيدن از او نيز همواره با اين خطر رو به رو بوده كه موجب كسر شان مي شده است! اما اينك بدون هيچ هزينه اي مي توان با گرفتن تلفن ۱۱۰ در اين باره يا هر مسئله  ديگري كمك طلبيد و مشاوره گرفت.
حداقل براي يك بار كه شده با فرزند خود چه بزرگ و چه كوچك به كلانتري سري بزنيد و به دفتر مشاوره آن مراجعه كنيد. با اين كار هم راه كمك خواستن از پليس را به او آموخته ايد و هم از تجارب مشاوران در اين باره بهره برده ايد.
به خاطر داشته باشد اگر كودكان پاكدشتي مي توانستند تحليل و تجزيه كنند كه با يك مرد غريبه نبايد به وسط بيابان بروند تا سگ و شغال و ... شكار كنند مي توانستند جان سالم به در ببرند. به كودكان خود به ويژه بياموزيد كه همواره در خيابان هاي شهر در ميانه راه مدرسه تا خانه و بالعكس به پليس مراجعه كنند و او را دوست خود بدانند.

فاجعه اي دور از گوش مردم
اين ماجرا را وارونه بخوانيد!
006543.jpg
دو هفته قبل هيچ كس نمي دانست چگونه مي توان از تهران به پاكدشت ورامين رفت. اما حالا بعد از گذشت دو هفته حتي ساكنان اين حاشيه نشين پايتخت را هم همه مي شناسند! بدون تعارف، بايد گفت اين خصوصيت ما ايراني هاست. هر روز به روزمرگي مشغوليم و براي آن كه كم نياوريم وقتي يك اتفاق بزرگي آن هم بيخ گوشمان روي مي دهد چنان اظهارنظر مي كنيم كه گويا يك پا كارشناسيم! آن جمعه كذايي كه خبر دستگيري و برملاشدن جنايت هاي دو جوان در حاشيه پايتخت درسايت اطلاع رساني پليس منتشر شد هيچ كس حاضر نبود درباره آن «ماجرا» سخن بگويد ولي حالا همه راجع به يك «فاجعه» اظهارنظر مي كنند.
حالا ديگر شكي براي اظهاركنندگان باقي نمانده كه نيروي انتظامي مسئوليت بروز چنين فاجعه اي را آن هم در طول ۱۸ ماه برعهده دارد. مسئولان دستگاه قضايي اعلام كرده اند كه به سرعت محاكمه دو جنايتكار را شروع مي كنند و همه خواستار شديد ترين مجازات و اجرايش در ملاءعام براي آنها هستند.
اما در اين ميان باز هم همه بيش از آن كه به تحليل ها و نظريات كارشناسي پايبند باشند اسير جو ملتهب ناشي از اين فاجعه ضمن مقصر قلمدادكردن اين و آن به دنبال جمع و جور كردن يك پرونده اند.
بگذاريد تعارف را كنار بگذاريم و حالا كه قرار است نخستين جمعه نيمه دوم سال و پاييز را به جاي لذت بردن از طبيعت خزاني به حاصل دست رنج دو جنايتكار بپردازيم بدون حاشيه و احساس جوزدگي اين كار را بكنيم.
شما مي گوييد پليس مقصر اصلي است، باشد، اما اندكي تحمل كنيد تا نكته اي را يادآوري كنيم. يك سال قبل دقيقاً در همين ايام با ماجرايي تلخ و اسفناك در استان فارس دست و پنجه نرم مي كرديم. همان ماجراي اذيت و آزار ۴۶ دختربچه كه اتفاقاً آنها هم هشت تا ۱۱ ساله بودند و پس از آن اذيت ها طلاهايشان نيز به سرقت رفته بود. حتماً به ياد داريد كه چه سريع دادگاه «محمد علي فيروزي» تشكيل شد و او سرانجام به اتهام ارتكاب اذيت و آزار ۳۶ دختربچه و سرقت طلاهايشان به اعدام محكوم شد.
اگر يادتان باشد روز ۱۰ اسفندماه هم در مرودشت فارس او را به دار مجازات آويختيم و بدين ترتيب پرونده را پايان بخشيديم. حتماً مي گوييد كار خوبي بود. بله درست بود اما چرا «محمد بيجه» و «علي غلامپور» كه در همان ايام مشغول ارتكاب جنايت هايشان بودند درس عبرت نگرفتند؟
به هرحال آنچه مسلم است اين كه مي توانيم در چنين آشوبي يكسري تقصيرات به گردن اين دستگاه و آن نهاد بيندازيم اما به نظر پسنديده نخواهد آمد كه با وجود همه اين به گردن انداختن تقصيرات باز هم مدتي بعد شاهد ماجرايي مشابه باشيم.
گويا روزمرگي و مشغوليت هاي پست هاي مختلف و وظايف متعدد به ما اجازه نداده است تا رفتار جنايي خود در چند سال اخير را بازبيني كرده و نقاط ضعف و قوتش را برجسته كنيم. روزي در زمانه تحميل جنگ هشت ساله ماجراي «مجيد سالك محمودي» كه دست كم ۴۰ زن و كودك را به قتل رسانده بود به دست تاريخ سپرديم و با توجه به فضاي آن زمان از كالبدشكافي اش شانه خالي كرديم. اما وقتي چند سال بعد با يك واقعه تلخ ديگر در پايتخت مواجه شديم چه كرديم؟ ماجراي «خفاش شب» و «غلامرضا خوشرو» چقدر برايمان تجربه شد. خوشرو تا اوايل تيرماه ۱۳۷۶ توانست ۹ زن و دختر جوان را به قتل برساند. دستگيري او برحسب اتفاق بود. اوايل مرداد ۱۳۷۶ نيز پس از اجراي مجازات شلاق به دار مجازات آويخته شد.
چيزي از اين ماجرا نگذشته بود كه يك «قاتل عنكبوتي در مشهد» توانست طي دو سال ۱۷ زن و دختر جوان را به يك روش به قتل برساند. «سعيد حنايي» پس از چند ماه در مرداد ۱۳۸۰ دستگير شد و سرانجام در فروردين ماه ۱۳۸۱ در زندان وكيل آباد و به دور از چشم ناظران عمومي مجازات شد.
آيا اين چند ماجرا آنقدر اثر بازدارنده داشت كه بتواند جلوي تكرار حوادث مشابه را بگيرد؟ نه، تيرماه امسال پليس آگاهي تهران برحسب اتفاق مردي افغاني را در فرمانيه دستگير كرد كه به قتل شش زن تا به حال اعتراف كرده است. واقعيت تلخ تر از اين است زيرا نه تنها نتوانستيم از تكرار حوادث مشابه جلوگيري كنيم بلكه نتوانستيم از تجربه حوادث قبلي به درستي در كار جنايي خود بهره  ببريم و در كشف سريع تر و به كارگيري مجازات موثرتر و تحليل ماجراها از آن بهره ببريم.
اگر محمدعلي فيروزي طي دو سال در مرودشت كه محلي كوچك در جوار شيراز است توانست ۴۶ كودك را ربوده و مورد اذيت و آزار قرار دهد؛ بيخ گوش ما در پايتخت طي ۱۸ ماه دو جوان ۲۳ كودك و سه مرد و زن را به قتل رساندند.

006540.jpg
متهمان اصلي-
عكس:سايت اطلاع رساني پليس
006537.jpg
پس با اين پيشينه به جاي آن كه همان ابتداي كار پليس را محكوم و مقصر بيابيد ماجرا را يك بار از اول مرور كنيم اما اين بازخواني هم به شكل سابق نباشد. اصلاً بياييد وارونه مطلب را بخوانيم!
محمد بيجه ۲۳ ساله و علي غلامپور ۳۱ ساله دو جوان از ۲۲ ميليون جوان ايراني اند. چرا نتوانستيم آن دو را در جمع آنهايي كه از سازمان ملي جوانان سكه و تقديرنامه گرفتند ببينيم؟ چرا آنها را در جمع برگزيدگان كنكورسراسري نديديم و از همه مهم تر چرا اين دو را در سياه ترين شكل ممكن در جايگاه دو جنايتكار سنگدل ديديم؟
آن دو جنايتكار
محمد بيجه متهم رديف اول جنايت هايي كه اينك همه ما را به واكنش واداشته تا درباره اش اظهارنظر كنيم و به فكر تحليل هاي كارشناسانه بيفتيم ۲۳ ساله و در تربت حيدريه متولد شده است. او تا پنج سالگي در ديار خود زندگي و بعد به همراه خانواده اش مهاجرت كرد. از آن جا كه خانواده اش نمي توانستند در خود تهران ساكن شوند در حاشيه نزديك به متن پايتخت ساكن شدند و بدين ترتيب به جمع قيامدشتي ها پيوستند. او تنها تا كلاس پنجم ابتدايي تحصيل كرد و پس از ترك تحصيل به فعاليت هاي كاذبي چون جمع آوري زباله و نان خشك روي آورد.
به گزارش سايت اطلاع رساني پليس زماني كه اومشغول چنين فعاليت هايي بود در بيابان هاي اطراف مورد تجاوز دو مرد بزرگسال قرار گرفت و به شدت از ناحيه سر دچار آسيب شد و تا مدت ها علت را تصادف بيان مي كرد. محمد ۱۷ يا ۱۸ ساله بود كه عاشق يك دختر افغاني شد اما به دليل مخالفت هاي خانواده از اين كار نتيجه اي نمي گيرد. او يك بار ديگر در عشق شكست مي خورد. زيرا به دخترعمه اش علاقه مند شده بود ولي با قبول شدن او در دانشگاه ماجرا به كلي منتفي مي شود. پس از اين به كار در كوره آجرپزي مشغول مي شود. بنابر اعترافات محمد، وي در اسفندماه ۱۳۸۱ و در روز عاشورا در پي يافتن پسربچه اي كه در ميانه دسته ها گريه مي كرد نخستين جنايت خود را رقم زد و دومين جنايت وي نيز در فروردين  ۱۳۸۲ به وقوع پيوست.
علي غلامپور كه به گزارش سايت اطلاع رساني پليس از هوش و ذكاوت كمتري نسبت به همدست خود برخوردار است ۳۱ ساله و متولد گنبدكاووس است. مادرش را در دوران طفوليت از دست داده است. او را با ترياك و خوراندن آن بزرگ كرده اند و هرگاه كه در طفوليت بدخلقي داشته به اين شيوه آرامش مي كرده اند. در هشت سالگي براي نخستين بار به جرم حمل ترياك دستگير مي شود. هشت سال قبل با محمد بيجه آشنا و در پي اين آشنايي با وي دوست صميمي شد.
سايت اطلاع رساني پليس درباره اين جوان گزارش مي دهد كه وي سابقه داشتن ارتباط نامشروع با زنان خياباني داشته ولي بعد بيجه را ترغيب به آزار كودكان مي كند.
محل زندگي دو جنايتكار
محل جنايت دو متهم اصلي پرونده مرز ميان پاكدشت ورامين و قيامدشت شهرري است. آنها بيشتر در خاتون آباد مرتكب جنايت شده اند.
اين نقطه جغرافيايي البته جايي دور افتاده نيست. همين دور و برها نزديك محل اقامت ماست البته به شرطي كه شلوغي و مشغله تهران و زندگي در آن بگذارد ببينيم. پاكدشت از شمال به دماوند، از شرق به گرمسار،از غرب به منطقه ۱۵ تهران و از جنوب به ورامين محدود شده است. اين شهر همان گونه كه تهران شكل هندس مشخصي ندارد شكل هندسي معيني ندارد و در پي تخريب شديد اراضي كشاورزي احداث شده است.
هشت كيلومتر طول و ۵/۴ كيلومتر عرض روستاهاي «مامازان»، «پلشت» و «قوهه» را هم تحت پوشش خود قرار داده است و مي توان گفت پاكدشت عمري ۲۰ ساله دارد. جمعيت ۳۱ هزار نفري سال ۱۳۵۵ آن اينك در سال ۱۳۸۳ به ۳۰۰ هزار نفر افزايش يافته اند و بدين ترتيب طي ۲۷ سال رشد هزار درصدي داشته است.
ساكنان پاكدشت به زبان هاي تركي، لري، كردي، فارسي و افغاني صحبت مي كنند و مي توان از آن استنباط كرد كه چه ميزان خرده فرهنگ هاي معارض در آن مستقر است! حضور جمعيت ۸۰ هزار نفري افغان ها در آن و خصوصيات فرهنگي آنان نيز از ديگر خصوصيات اين حاشيه نشين  پايتخت است.
در ۵۲ كيلومتري جاده هاي پاكدشت كه ۲۰ كيلومتر آن آسفالت مناسب دارد حدود ۶۰ هزار منزل مسكوني وجود دارد كه ۸۰ درصد ساكنان اين منطقه فقط به عنوان خوابگاه از آن استفاده مي كنند و روزها براي كار راهي پايتخت مي شوند.
اين نقطه جغرافيايي حاشيه نشين پايتخت به دليل همجواري با جاده ترانزيت تهران ـ مشهد روزانه عبور ۸۰ هزار كاميون و خودروي سنگين و ۳۲۰ هزار خودروي سواري را شاهد است. فرماندار پاكدشت در پي وقوع ماجراي اخير در حوزه استحفاظي اش با اشاره به خصوصيات و ويژگي هاي اين منطقه به ايرنا گفته است: «تنها پنج مركز درماني در اين شهرستان وجود دارد كه سرانه آن براي هر ۶۰ هزار نفر يك درمانگاه به علاوه جمعيت ۸۰ هزار نفري افغان هاست.»
تبهكاران چگونه متولد مي شوند
بسترهاي تولد يك تبهكار كمتر مورد توجه قرار مي گيرد خصوصاً آن كه در قانون ما هيچ توجهي به علل به وجود آورنده جرم نشده است. نه تنها به دليل علل به وجود آورنده كه اسباب وقوع جرم و نيت و انگيزه مجرم هم توجهي نشده است.
با اين همه از بررسي وضعيت ۴۹ هزار و ۶۲ مددجوي كانون اصلاح و تربيت در فاصله  سال هاي ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ مشخص شده است كه ۵۴ درصد آنان در محله هاي جرم خيز زندگي مي كنند و ۶۴ درصد ترك تحصيل كرده اند. محمد بيجه به عنوان متهم رديف اول تنها تا كلاس پنجم ابتدايي تحصيل كرده بود و علي غلامپور نيز شرايط مشابهي داشته است.
۹۴ درصد از مددجويان در خانواده هايشان بزرگ شده اند كه همين مسئله بيانگر وجود مشكلات اساسي و بنيادي بين مددجويان و نوجوانان است. ۵۴ درصد مددجويان در تحصيلات خود مشكلاتي داشته اند. در سال ۸۲ بيشترين مددجويان ترك تحصيل و يا از مدرسه اخراج شده بودند.
در بررسي وضعيت اين تعداد مددجو مشخص شده است كه ۶۱ درصد از آنان دوستان ناباب داشته اند. اين رقم مربوط به سال ۸۱ است كه در سال ۸۲ اين شاخص به ۴۲ درصد رسيده و بايد اميدوار بود در اين مسئله توجهي مضاعف شود تا باز هم از نرخ اين شاخص كاسته شود.
قربانيان فراموش شده
وقتي آن كودك آزار مرودشتي به دام افتاد و مشخص شد كه او ۴۶ دختر ۸ تا ۱۱ ساله را ربوده و پس از آزار و اذيت كه گاه مقابل برادران كوچك آنان بوده رها كرده است يك نكته برجسته شد. به اعتقاد همه كارشناسان مسايل و آسيب هاي اجتماعي هركس در خردسالي و كودكي مورد خشونت و اذيت قرار گيرد در بزرگسالي اين مسئله را به شكلي انتقامجويانه منعكس مي كند. بر همين اساس كساني كه در كودكي مورد تجاوز و سوءاستفاده جنسي قرار گرفته اند عمدتاً به فكر انتقامجويي هستند.
همان طور كه محمد بيجه چنين كرد. او در اين باره مي گويد:  «وقتي قربانيانم را مي كشتم و جاري شدن و ريختن خون آنها را مي ديدم بيشتر ارضا مي شدم ...»
موضوعي كه همان موقع درباره ۴۶ قرباني مرودشتي مطرح بود اين كه اگر فارغ از مجازات مرتكب، فكري به حال قربانيان نكنيم ۴۶ مستعد ارتكاب جرم را براي سال ها بعد آماده به خدمت داريم تا منتظر تبهكاري هايشان باشيم.
البته اين ماجرا به مرودشت ختم نمي شد. تنها در سال ۸۲ ، ۲۳ كودك در تبريز و ۹ كودك در مشهد مورد اذيت و آزار جنسي قرار گرفتند و مرتكبان آن اعدام شدند. در همين پاكدشت و در آبان ۸۲ مردي جوان توسط ماموران امر به معروف و نهي از منكر به دام افتاد كه به اذيت و آزار ۱۵ پسربچه اعتراف كرده بود.
با اين وضع و تنها از يك بررسي سرانگشتي ۹۳ كودك كه ما خبر داريم مورد اذيت و آزار جنسي قرار گرفته اند، وجود دارند. اگر به درستي آنها را مورد مشاهده و درمان رواني قرار ندهيم آنان عقده سنگيني را بر دوش حمل مي كنند و معلوم نيست چند سال ديگر در كجاي ايران انتقام  آن را بگيرند؟!
حال با همه آنچه گفتيم ببينيد ارزش اين را دارد كه به سرعت و شتابزده و از سر آرام كردن مردم آسيب ديده و مضطرب كاري  كنيم كه اصل ماجرا باقي  بماند؟ چه فايده اي دارد امروز همه تقصيرات را به گردن پليس بيندازيم. بله درست است كه عبدا... رمضانزاده سخنگوي دولت در گفت وگويي با خبرگزاري فارس مي گويد: اگر وزارت كشور خود را مسئول نيروي انتظامي مي داند بايد پاسخگو باشد، يا محمدعلي ابطحي معاون پارلماني رئيس جمهور مي گويد: نيروي انتظامي مسئول مستقيم اين ماجراست، يا وزارت اطلاعات پليس را مقصر مي داند. اما آيا بسترهاي وقوع جرم و افزايش هزار درصدي جمعيت پاكدشت و رشد بي رويه و بي نظم آن هم بر عهده پليس است؟
آيا موثر نبودن مجازات هاي قبلي در اين حوزه هم تقصير پليس است.
دكتر محمد آشوري استاد جرم شناس دانشگاه تهران و رئيس موسسه جرم شناسي دانشكده حقوق درباره مجيد سالك محمودي مي گويد: «همان موقع از دستگاه هاي مربوط خواستيم او را كه قاتل ۴۰ زن بود در اختيارمان قرار دهند تا شخصيت و وضعيت منجر به جرايم او را بررسي كنيم اما آنقدر تعلل شد تا به طرز مرموزي وي در زندان خودكشي كرد و فرصت از دست رفت.»
اگر بپذيريم كه طي اين سال ها درباره بررسي شخصيت مجرمان به اشتباه كاري نكرده ايم الان تا دير نشده بهتر است سراغ امثال دكتر آشوري و دهها جرم شناس و آسيب شناس اجتماعي برويم و قبل از هر اقدام شتابزده با يك روش علمي چاره اي براي آينده بينديشيم.
سينا قنبرپور

حوادث
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
چهره ها
پرونده
سينما
ديدار
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |