جمعه ۲۴ مهر ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۲۶
index
اما چه گواراي واقعي كيست
چه گوارا و هنر نگهداري موتورسيكلت
007275.jpg
پزشك از خود گذشته اي كه زندگي اش را وقف مبارزه با ستم و دستيابي به عدالت كرده و آنگاه كه كوبا را آزاد  مي كند بي آن كه فرصتي براي خستگي از تن در كردن داشته باشد به بوليوي مي شتابد تا آن جا را هم آزاد كند، يا جواني مثل همه جوان هاي ديگر كه عاشق مي شود و شكست مي خورد و تجربه اي مثل من و شما دارد.
انقلاب هاي قرن بيستم را كه نگاه مي كني مي بيني همه به يك اسم ختم مي شوند. از شوروي و چين گرفته كه با نام لنين و مائو پيوند خورده اند تا انقلاب الجزاير و نيكاراگوئه كه بن بلا و ساندينيستها را به خاطر مي آورند. شايد تنها يك انقلاب را بتوان يافت كه دو نام را يدك مي كشند كه گاهي اين نام مهم تر به نظر مي رسد و گاهي آن. انقلاب كوبا چه گوارا و كاسترو را با هم به خاطر مي آورد. اگر كاسترو به عنوان رهبري كه آمده است و نمي خواهد برود مورد انتقاد عده اي و به عنوان تنها رهبري كه در بين كشورهاي كارائيب موفق شده مردمش را از زير خط فقر بالا بكشاند و برايشان غرور به ارمغان آورد مورد ستايش عده ديگري است كمتر كسي را مي توان يافت كه براي چه گوارا به عنوان نماد اعتراض به هر چه غيرانساني است احترام قايل نباشد. امروز بعد از ۳۷ سال كه از اعدام او در ۹ اكتبر ۱۹۶۷ مي گذرد ديگر مشكل بتوان او را متعلق به گروه خاصي دانست.
ارنستو گوارا دلاسرنا بعد از بازگشت از سفر پربارش به گوشه و كنار آمريكاي جنوبي به آرژانتين برگشت و نام «چه» را براي خود برگزيد. چه در ديالكت آرژانتيني به معناي «رفيق» است (رفيق نه به آن مفهوم كمونيستي اش بلكه به معناي عاميانه اش) و شغلش را از پزشك حرفه اي به انقلابي اي حرفه اي تغيير داد. اول از همه خوان پرون رهبر محبوب آرژانتين به زير تيغ او رفت اما جان سالم به در برد بعد به سراغ گواتمالا رفت و شورش دهقاني ناموفقي را امتحان كرد. بالاخره بعد از چند شورش و انقلاب موفق و ناموفق ديگر پخته و كاركشته از مكزيك سر درآورد و وارد جمعي شد كه روياهاي بزرگي در سر داشتند. چه گوارا به سرعت به نفر دوم گروه بعد از رهبر آن فيدل كاسترو ارتقا پيدا كرد. همين كه تعداد اين جمع به ۸۰ نفر رسيد تصميم گرفتند كه در كوبا انقلاب كنند و ديكتاتور باتيستا را سرنگون كنند. اين بود كه چند تا مسلسل و مقداري نارنجك خريدند و سوار قايق كوچكي به نام «گرانما» شدند و به سمت كوبا حركت كردند. در راه با ارتش تعليم ديده باتيستا برخورد  كردند كه به وسيله آمريكا و سازمان سيا آموزش ديده بودند. تنها ۱۵ نفر از اين برخورد جان سالم به در بردند و توانستند خودشان را به كوه هاي سي يراماسترا در جزيره كوبا برسانند. همين عده ناچيز موفق شدند به سرعت دهقان هاي كوبايي را دور خودشان جمع كنند و به آنها تشكل بدهند و دولت باتيستا را سرنگون كنند و در اولين روز سال ۱۹۵۹ وارد  هاوانا شوند.
انقلاب كوبا توجه دنيا را به اين گروه كوچك كه به «بار بودوس» (ريشوها) معروف شده بودند جلب كرد. چه گوارا اما بيش از شش سال نتوانست صندلي هاي راحت وزارت صنايع، بانك ملي كوبا و وزارت اقتصاد را تحمل كند و تصميم گرفت به شغل مورد علاقه اش يعني سرنگون كردن دولت هاي ديكتاتوري بازگردد. در مورد اين كه چه شد كه چه گوارا تصميم به ترك كوبا گرفت شايعه هاي زيادي بر سر زبان هاست از جمله اين كه او با نظر كاسترو در مورد نزديك شدن به شوروي مخالف بود و كمونيسم چيني را ترجيح مي داد.
واقعيت هر چه بود نتيجه اش اين شد كه چه گوارا سر از كنگو در آفريقا درآورد. اما اين كشور هم نهايتاً تجربه موفقي براي چه گوارا از آب در نيامد و او به آمريكاي جنوبي بازگشت و بعد از مدتي اين در و آن در زدن از بوليوي سر درآورد. سازمان سيا كه ديگر از دست اين ريشوي آرژانتيني به عذاب درآمده بود بالاخره ردش را در بوليوي پيدا كرد و به كمك ارتش اين كشور موفق شد او را به دام اندازد و پس از شكنجه هاي فراوان اعدام كند. نبود چه گوارا اگرچه خيال آمريكا را از بابت كوبايي ديگر در آمريكاي لاتين راحت كرد اما خاطره چه گوارا را به حماسه تبديل كرد.
موفقيت «خاطرات موتورسيكلت» ساخته والتر سالس فيلمساز برزيلي بيش از آن كه مديون هنر سازنده اش باشد بدهكار شهرت افسانه وار چه گوارا است. داستان فيلم كه براساس خاطرات چه گوارا و دوستش آلبرتو گرانادو ساخته شده به سفر ۱۳هزار كيلومتري اين دو دوست مي پردازد. در سال ۱۹۵۲ ارنستوي ۲۳ ساله تازه مدرك پزشكي اش را گرفته و تصميم مي گيرد به همراه آلبرتو كه يك دكتر ۳۰ ساله بيوشيميست است با يك موتورسيكلت كهنه سراسر آمريكاي جنوبي را در عرض چهار ماه بگردند. در طول اين سفر پرماجرا با چهره ديگري از چه گوارا آشنا مي شويم كه پيش از اين پشت تصوير يك چريك سيگار برگ بر لب پنهان شده بود. سفري كه قرار بود چهار ماه طول بكشد به هشت ماه مي انجامد و از كوههاي آند در غرب آمريكاي جنوبي و بيابان آتاكاما در شيلي و معابد ماچوپيچو با آن زيبايي
حيرت انگيزشان در پرو مي گذرد تا در دهكده دورافتاده اي در بوليوي كه براي معالجه و در عين حال دور نگه داشتن جذامي ها از جامعه استفاده مي شود، به پايان برسد. در طول اين سفر است كه پزشك بورژواي بوئنوس آيرسي از نزديك واقعيت هاي زندگي مردم آمريكاي لاتين را لمس مي كند، از يك سو با كشاورزي آشنا مي شود كه زمينش را به زور از او گرفته اند، يا با معدنچياني كه براي گرفتن شغلي كه هر لحظه خطر مرگ دارد  با هم به رقابت برمي خيزند و از سوي ديگر در جشن ها و پايكوبي هاي مردم شركت مي كند و حتي در يك لحظه مستي كله شقي مي كند و به دريايي مي زند كه پر از كوسه است.
«خاطرات موتورسيكلت» قرار است از چهره
چه  گوارا حماسه زدايي كند و شخصيت انساني و زميني او را برجسته سازد اما در نهايت تنها به اين حماسه دامن مي زند. اگر چه در فيلم از شعارهاي انقلابي خبري نيست و والتر سالس عمداً از نزديك شدن به تصوير كليشه اي كه از چه گوارا در ذهن است دوري مي گزيند اما چهره پاك و معصومي كه از او ارايه مي دهد دست كمي از چهره يك قديس ندارد. در واقع اين شخصيت آلبرتو است كه با زرنگي هايش راه  گشاي مشكلاتي است كه هر روزه بر سر راهشان سبز مي شود. آن جا كه موتورسيكلت شان را از دست داده اند و پول شام شب شان را هم ندارند آلبرتو است كه با كلك، خود و دوستش را به خانه دو جوان شيليايي دعوت مي كند. و آن جا كه خسته و خيس و سرمازده به خانه دورافتاده يك روستايي مي رسند آلبرتو است كه باز با زرنگي از فداكاري هاي خود و دوستش در درمان بيماران علاج ناپذير داستان ها مي سرايد و راهشان را به داخل خانه باز مي كند. در مقابل، آنچه از ارنستو در طول فيلم مي بينيم صداقت و راستگويي هاي گاهي خنده دار او و نامه نويسي هاي همه شبه به مادرش است.
ساختن خاطرات موتورسيكلت پنج سال از وقت والترسالس را گرفت. پروژه اين فيلم درست بعد از فيلم موفق «ايستگاه مركزي» (Central Station) شروع شد و اگر حمايت هاي بي دريغ رابرت ردفورد نبود شايد هيچگاه ساخته نمي شد. سالس براي ساختن فيلم سه بار به منطقه سفر كرده، از جمله دو بار تمام مسيري را كه ارنستو و آلبرتو رفته بودند زير پا گذاشت. دقت وسواس آميز سالس در بازگويي جزييات حاصل همين سفرهاست. فيلمبرداري در محل هاي واقعي و استفاده از مردم محلي براي ايفاي تمام نقش ها به جز چند نقش اصلي زاييده اين وسواس است. با خاطرات موتورسيكلت والتر سالس جايگاه خودش را به عنوان يكي از معتبرترين فيلمسازان آمريكاي لاتين در كنار توماس گوتيه رزآليا، آلفونسو كوارون و فرناندو ميره لس محكم مي كند.
فيلمبرداري خاطرات موتورسيكلت بر عهده اريك گوتيه فرانسوي است كه با ظرافت موفق مي شود نماهاي اكسترا لانگ شات را در كنار كلوز آپ بنشاند بي آن كه تماشاچي را شوكه كند. يكي از هنرمندانه ترين نماهايي كه در اين فيلم ديدم صحنه اي بود كه دوربين تصوير معبدهاي ماچوپيچو را در اكسترا لانگ شات به تصوير مديوم شات از نيم تنه هاي ارنستو و آلبرتو پيوند مي زند. همين طور حركت دوربين در كوچه پس كوچه هاي اين آخرين پايتخت پرو پيش از هجوم اسپانيايي ها و تصوير پسرك سرخپوستي كه تاريخ تمدن پرو پيش از ورود اسپانيايي ها را مرور مي كند، صحنه فراموش نشدني اي است.
007272.jpg
بازي گايل گارسيا برنال مكزيكي در نقش چه جوان بي نظير است. گايل را پيش از اين در فيلم «و مادرت هم» ساخته آلفونسو كووارون ديده بودم كه بازي چشمگيري ارايه داده بود. حالا با اين دو فيلم اخير او مسلماً خودش را در حد يكي از تواناترين بازيگران اسپانيايي زبان بالا آورده است. اميدوارم كه سرنوشت او مثل دو همزبان ديگرش آنتونيو باندراس و پنه لوپه كروز كه مسير هنري مشابهي را در فيلم هاي پدرو آلمادوار پيمودند اما سر از توليدات پرخرج و كم ارزش هاليوود درآوردند، نباشد.
در كنار گايل بازيگر توانمند ديگري از آرژانتين قرار گرفته است. ردريگو دلا سرنا در نقش آلبرتو بازي
هوش ربايي ارايه مي دهد. بي ترديد فيلم بدون حضور اين دو بازيگر بخش بزرگي از ارزش و اهميت خود را از دست مي داد.
والتر سالس فيلم را با تصاوير سياه و سفيدي از معدنچيان، جذامي ها و سرخپوستان فقير به پايان مي برد كه به وصله هاي ناچسبي مي مانند كه در آخرين لحظات فيلم را از اوج به پايين مي كشانند. تلاش سالس در طول فيلم در نشان دادن چهره اي متفاوت از يك قهرمان افسانه اي است. در آغاز فيلم هم با صراحت روي پرده مي نويسد اين فيلم درباره قهرماني نيست. با اين حال با واردكردن تصاوير كليشه اي از تضاد طبقاتي كه احتمالا پژواكي از ذهنيت دروني
چه گوارا بايد باشند آنچه را كه يك ساعت و نيم رشته است پنبه مي كند و تماشاچي را با همان ذهنيتي رها مي كند كه پيش از ديدن فيلم از چه گوارا داشته.
خاطرات موتورسيكلت فيلمي است كه ديدن آن را به راحتي مي توان به ديگران توصيه كرد، خواه آنها كه از ديدگاهي دوستدار مبارزه با استعمار چه گوارا به عنوان سمبل انقلاب مي نگرند و خواه ديگراني كه تنها كنجكاو هستند ببينند  پشت اين چهره جسور و مقاوم چگونه انساني نهفته است.

خبر
مرد خانه
007263.jpg
تامي لي جونز هم اكنون مشغول كارگرداني فيلمي با نام سه تدفين است كه بر اساس فيلمنامه اي از گيرمو آرياگا ساخته مي شود. آرياگا از نويسندگان مهم آمريكاي جنوبي است كه تا پيش از اين در نگارش فيلمنامه فيلم هايي نظير ۲۱ گرم همكاري كرده بود. بازيگران اين فيلم تامي  لي جونز، ونسا بوشي، جاش بري و راجر بويس هستند و تهيه كنندگي فيلم هم برعهده خود لي  جونز است. اين فيلم در سال ۲۰۰۵ ميلادي آماده پخش خواهد شد.
تامي لي جونز تا پيش از اين در فيلمي با نام مرد خانه بازي مي كرد كه توسط استيون هرك كارگرداني شده و فيلمنامه اش را بارا گرانت براساس داستاني از اسكات لابدل نوشته است. از بازيگران ديگر فيلم مي توان به كلي گارنر، ري وودوارد و تري  پاركز اشاره كرد. در اين فيلم لي جونز نقش شخصيتي به نام رولند شارپ را برعهده دارد كه مامور پليسي در تگزاس است و وظيفه دارد كه از يك شاهد قتل در آن جا نگهداري كند. لي جونز تهيه كنندگي اين فيلم را هم پذيرفته كه در نهايت قرار است در سال ۲۰۰۵ ميلادي در بسياري از سينماهاي آمريكاي شمالي اكران شود.
بازي در دو فيلم
007269.jpg
مايكل كيتون اخيراً در فيلمي به نام صداي سفيد بازي مي كرد كه كارگردانش جفري ساكس است و فيلمنامه آن را نيل جانسون نوشته. (بورا آنگر) يان مك ينس و چاندرا وست از بازيگران اين فيلم هستند. صداي سفيد محصول كشور كانادا است و طي سال  آينده ميلادي در سينماهاي اين كشور پخش خواهد شد.
مايكل كيتون قرارداد بازي در فيلمي با عنوان هربي را هم امضا كرده كه ظرف چند ماه آينده مشغول بازي در آن خواهد شد. آنجلا رابينسون به عنوان كارگردان اين فيلم انتخاب شده است و نويسندگان فيلمنامه آن بن گرانت و توماس لنون هستند در فيلم هربي به غير از مايكل كيتون، مت  ديلان، ديل انهارت جوينور، لارين گرت و جفري لام بازي مي كنند. منتظر اكران اين فيلم در سال ۲۰۰۵ باشيد.
هواشناس
007266.jpg
مايكل كين به تازگي بازي در فيلم هواشناس را به پايان رسانده كه توسط جار وربنيسكي كارگرداني شده و نويسنده فيلمنامه آن استيون كنراد است. نيكلاس كيج، مايكل كين و هوپ ديويس از جمله بازيگران فيلم هواشناس هستند. داستان اين فيلم زندگي يك هواشناس را روايت مي كند كه همراه خانواده اش در شيكاگو زندگي مي كند و به خاطر تهديداتي تصميم مي گيرند كه به نيويورك سفر كنند. هواشناس در سال ۲۰۰۵ ميلادي اكران عمومي خواهد شد. لازم به ذكر است كه مايكل كين قرارداد بازي در فيلم جديد نورا افرون را هم امضا كرده كه افسونگر نام دارد و خبرهاي تكميلي آن را در شماره هاي گذشته خوانده ايد.
يك شب با سوسمار
007260.jpg
جرمي آيرونز بازيگر انگليسي  الاصل سينماي هاليوود هم اكنون مشغول بازي در فيلم ماتيلده است كه توسط نينا نيميكا كارگرداني مي شود. در اين فيلم به غير از آيرونز، نوستا كوفيا ليندزه و ديان آسيموويچ بازي مي كنند. اين فيلم طي ماه آينده در برخي سينماهاي آمريكاي شمالي اكران خواهد شد.
جرمي آيرونز در فيلم جديد ريدلي اسكات با نام پادشاه بهشت هم بازي كرده كه فيلمنامه آن را ويليام موناهان نوشته است و هم بازي هاي آيرونز در فيلم، اورلاندو بلوم، اواگرين و ليام نيسن هستند اين فيلم براي پخش در سال ۲۰۰۵ آماده مي شود.
آيرونز قرارداد بازي در فيلم ديگري با نام يك شب با سوسمار را امضا كرده كه از قرارمعلوم كارگردان آن پرراگ آنتونيويچ است و فيلمنامه رالسلي بوم براساس نمايشنامه اي ازتنسي ويليامز خواهد نوشت.
تاكنون تنها بازي آيرونز در اين فيلم قطعي شده و اين در حاليست كه بنا بر اعلام تهيه كنندگان، فيلم در سال ۲۰۰۶ ميلادي اكران عمومي خواهد شد. جرمي آيرونز گويا در فيلمي تلويزيوني هم بازي كرده كه «بازي هفت» نام دارد و نويسنده و كارگردان آن راجرهولزبرگ است و بازيگرانش هم كوين بيكن و جولي كالينز هستند.

سينماي ايران
درباره ضعف فيلمنامه در سينماي ايران - ۱۰
سنت ادبي
جريان فيلمنامه نويسي از جريان و سنت ادبي در يك كشور جدا نيست. همچنان كه در بررسي هايمان در نوشتارهاي پيشين به اين نتيجه رسيديم كه نمي توان بحران فيلمنامه نويسي را از بحران كل سينماي ايران جدا دانست؛ اين بار هم بايد در تحليل ها و انتقادهايمان متوجه اين نكته باشيم كه بخشي از خاستگاه فيلمنامه نويسي از ادبيات است و اگر جريان ادبي در يك كشور دستخوش بدفهمي ها و بحران هاي اساسي باشد دامنه آن فيلمنامه نويسي را هم در بر مي گيرد و آن را بي ريشه مي كند. براي درك بهتر چنين نكته اي لازم است توجه خود را معطوف تجربه ساير كشورها در اين زمينه كنيم.
آمريكاي جنوبي همواره از ادبياتي برخوردار بوده كه بسياري آن را بهترين در عرصه فرهنگي و ادبي جهان ارزيابي مي كنند. ظهور نويسندگاني در ابتداي اين قرن از اين قاره نويد جريان داستان نويسي پويايي را مي داد كه البته چنين پيش بيني هايي امروز پس از گذشت چند دهه از آن، درست به نظر مي رسد. در سال هاي ابتدايي و مياني قرن بيستم نويسندگان بزرگي همچون خورخه لوييس بورخس، گابريل گارسيا ماركز، ماريو بارگاس يوسا و كارلوس فوئنتس از اين خطه ظهور كردند كه سنت ادبي آنها در سينما هم به كار آمد و منجر شد كه در دهه نود كارگردان هاي بزرگي به پشتوانه اين جريان پا به عرصه فيلمسازي بگذارند و فيلم هاي مهمي را طي اين سال ها بسازند.
اين قضيه را مي توان در اروپا و آمريكاي شمالي هم رديابي كرد. در آمريكاي شمالي از نيمه دوم قرن نوزده تا پايان نيمه اول قرن بيستم با نويسندگاني مواجه هستيم كه آثارشان همچنان بازخواني مي شود و در هر دهه نويسندگان با استعدادي را مي بينيم كه در كارهايشان رگه هايي از تاثيرپذيري از اين نويسندگان بزرگ مشاهده مي شود. همين جريان كه صدسال به طول انجاميد باعث شد تا سينماي هاليوود از بدو پيدايش با منبع غني داستان هايي مواجه باشد كه مخاطبان بسياري را به سالن هاي سينما مي كشاند. بسياري از فيلمنامه نويسان بزرگي كه در دهه هاي آغازين تاريخ سينما شروع به فعاليت كردند از آن جا كه با سنت و پيشينه اي در عالم سينما مواجه نبودند؛ هرچه بيشتر به آثار ادبي توجه كردند آنها را مي توان تحت تاثير كامل رمان و داستان كوتاه دانست. فيلمنامه نويسان بعدي اين قرن هم بيشتر تحت تاثير فيلم هايي بودند كه به سينماي كلاسيك مشهور است. در اين سينما همان فيلمنامه نويساني فعاليت مي كردند كه همان طور كه اشاره شد تحت تاثير ادبيات عصر خودشان بودند. همچنين فيلم هاي ساخته شده در اين دوره اكثراً اقتباسي از رمان هاي مهم آن عصر هستند. (رمان هايي نظير خوشه هاي خشم، در ميان مردگان، داشتن و نداشتن و...) حالا اين مسئله هم به كنار كه برخي منتقدان و كارشناسان سينمايي آمده اند نوع تدوين فيلم هاي كلاسيك را با نوع تدوين نوشتاري ادبيات داستاني كلاسيك مقايسه كرده اند. با اين اوصاف بايد كل جريان سينماي جهان را به نوعي تحت تاثير ادبيات داستاني دانست و معتقد بود كه اگر جريان ادبيات داستاني در جهان به آن قوت و عظمت نمي رسيد امكان نداشت كه سينما هم به جايگاه امروز خودش دست يابد.
در سينماي روسيه برعكس چنين جرياني را شاهد هستيم. همان طور كه مي دانيم ادبيات داستاني روسيه در قرن نوزدهم دوران پرشكوه خود را از سر گذراند.
برخي منتقدان اين دوره را رنسانس ادبيات روسيه دانسته اند. نويسندگاني نظير پوشكين، گوگول، تولستوي، داستايوفسكي، تورگينف، چخوف و... توانستند با خلق آثار ماندگاري، ادبيات داستاني اروپاي غربي را هم تحت تاثير قرار دهند و نام خود را به عنوان نويسندگان بزرگ اين قرن و احتمالاً قرن بيستم ثبت كنند. اين جريان ادبي پربار، كل تشكيلات فرهنگي روسيه را به مدت چندين دهه تحت سيطره خود گرفت و باعث شد كه تمامي آدم هاي فرهنگي روسيه در حوزه هاي مختلف، خود را وامدار اين داستان نويسان بزرگ بدانند. برخي منتقدان پيدايش سينماي موسوم به golden age در شوروي را بعد از انقلاب بلشويكي ناشي از پشتوانه غني ادبي در اين كشور قلمداد مي كنند. هرچند كه دستاوردهاي سينماي عصر طلايي شوروي بيش از همه حوزه سينما را در بر مي گرفت و در موضوعاتي نظير تدوين، بازيگري و... تحول ايجاد كرد. با اين حال فيلم هاي ساخته شده در آن دوره، همگي اقتباسي از يكي از آثار ادبي قرن نوزدهم بودند كه اين بار با نگاه جديدي پس از تحولات ۱۹۱۷ به آن نگريسته مي شد. هنگامي كه ادبيات داستاني روسيه در سال هاي مياني قرن بيستم رو به افول گذاشت سينماي اين كشور هم دوران بحران خود را آغاز كرد و در نهايت به جرياني رسيد كه به نوعي ضد قصه بود و در آن تكيه كمي بر روي فيلمنامه صورت مي گرفت.
اين بررسي و تحليل ما بدون نگاه به تحولات ادبي و به تبع آن سينمايي فرانسه كامل نخواهد شد. ادبيات فرانسه در ميان جريان هاي ادبي ساير كشورهاي دنيا بيش از همه، تحولات و رويكردهاي مختلف و متضاد را از سر گذرانده است. در دوره اي ادبيات داستاني اين كشور به سمت جرياني كشيده شد كه امروز پيشگامان آن را نويسندگاني همچون ژان پل سارتر، سيمون دوبووار، آلبر كامو، آندره ژيد و... ارزيابي مي كنند. آنها تلاش داشتند كه به واسطه خلق تك لحظات تاثيرگذار، نفوذ و سيطره داستان را در آثارشان كم كنند. چنين ديدگاهي بيش از همه در آثار آندره ژيد و ناتالي ساروت بروز يافت. مدتي بعد اين جريان به عرصه سينما انتقال پيدا كرد و در آن جا هم تلاش شد تا فيلم داستاني به معناي امروزين آن دچار تحولات اساسي و شگرف شود. اگر بخواهيم داستان هاي نيمه قرن بيستم فرانسه را با فيلم هاي همان دوره در اين كشور مقايسه كنيم متوجه مي شويم كه تا چه ميزان سينما از ادبيات تاثير گرفته است. تاثيري كه به ضعف يا قوت هرچه بيشتر جريان فيلمنامه نويسي و در نهايت كل سينما مي انجامد.

سينما
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
چهره ها
پرونده
ديدار
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |