چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۶۴
گزارش مشاهده  اي غير علمي از تاسيسات هسته اي اصفهان
كيك اتمي زير نم نم باران 
024033.jpg
حتي اگر دانشمند اتمي نباشيد پوشيدن لباس هاي مخصوص اجباري است. اين لباس-لباس اتمي- اعتماد به نفس مي دهد!
عكس ها: مجيد سعيدي‎/ فارس 
ولوله اتم در جان ها، نم نم باران بر سر، مردان هسته اي خاموش جلودار و نمايشگاه يو.سي.اف پيش چشم ها، ماكتي از تاسيسات در ميانش و قفسه هايي از قطعات صنعتي و مواد معدني در اطرافش
از ساختمان 101 بيرون آمده ام با نفس تنگي، از حيرت نگاهي كه در چشمان دانشمند جوان ايراني بود و گمان فرداش كه زنگ مدرسه هسته اي اصفهان خاموش است تا روزگاري ديگر

ايرانيان از 150 سال پيش كه ديدن يك دوش حمام در اروپا، ناصرالدين شاه قاجار را بهت زده كرد تا امروز در زمينه تكنولوژي راهي را پيموده اند كه با همه كاستي هايش تحولي بزرگ به شمار مي رود. فهرست كردن دستاوردها، تكرار معلومات است اما ذكر اين نمونه از اين دستاوردها كه آفرينشي متاخر است، گوشه اي از شكوه يك كوشش حماسي را باز مي تاباند. اين نمونه تاسيسات هسته اي ا صفهان يو.سي.اف است كه از پريروز و بر اثر يك الزام بين المللي ناعادلانه، به همراه چند مركز اتمي ديگر وارد يخبندان هسته  اي شد تا بهاري كه گرماي توانايي ايران يا تغيير در شرايط ژئوپولتيك منطقه و جهان،يخ ها را آب كند و دانه هاي خفته دانش بار ديگر جوانه زنند و درختان دانش كه در زير برف اجبار آرميده اند، دوباره شكوفه زنند. تا آن روز داستان يو.سي.اف و طرح هاي مشابه يا مكمل آن خاطره غم انگيز اما به يادماندني ايرانيان و بهانه اي براي پاسداشت دست هاي كوشندگان جواني است كه بر خاك هاي سرد، سازه هاي گدازان برپا داشتند تا ميهن و ملت را گرم نگه دارند. كوشش هاي آنان مشكور و ياد حماسه شان جاويدان تا روزي كه آفتاب دوباره بتابد.
پرچيني ساده در كنار خياباني كه همه رهگذران آن را مي بينند، بي هيچ سرپوش و استتاري و بي هيچ حفاظت ويژه اي، در حد يك پادگان آموزشي در روزي تعطيل. 2 نگهبان در 2 طرف در ايستاده اند و به احترام خبرنگاران سلام نظامي مي دهند. تابلويي كوچك در كنار در نصب شده است كه نشان مي دهد اينجا يكي از مراكز تحقيقات هسته اي ايران است. اتوبوس حامل خبرنگاران وارد محوطه مي شود. زميني مسطح كه مسوولان تاسيسات مي گويند 60 هكتار مساحت دارد، محصور بين دو كوه كه هم تدبيري امنيتي است و هم چاره اي براي دود و بخار در روزي كه تاسيسات كار خود را آغاز كند. مي گويند جهت كوه ها و دالان دشتي كه در ميان آن واقع شده، آلودگي ها را به مسيري مي برد كه به مردم اصفهان نرسد. آلودگي تنوره مي كشد و به آسمان مي رود؛ چه آنهايي كه از كوره هاي بلند بيرون مي آيد و چه آنهايي كه از منفذها مي تراود.
در جاي جاي اين دشت وسيع ساختمان هايي ساده اما بزرگ برپا شده است و همگي در تيررس نگاه هر رهگذري، حتي اگر از درون خودرويي رونده سري بچرخاند و بي كنكاشي و دقتي بنگرد. ساختمان ها همه روي زمين است و در فواصل آنها خيابان هاي مرتب با محوطه هايي خاكي كه لابد براي گل و گياه پيش بيني شده است. زماني در تاسيسات صنعتي ايران، فضاي سبز، تفنن و تفريح به شمار مي رفت، اما طراحان مجتمع يو.سي.اف، در كنار سازه هاي آجر و بتن و فولاد، گياه و سبزه هم گذاشته اند تا پيامي نمادين باشد كه قرار است در اين خاك، اتم به خدمت صلح گرفته شود. نخستين جايي كه به خبرنگاران نمايانده مي شود مركز تحقيقات و مطالعات است كه در ساختماني بزرگ، نوساز و با معماري مدرن قرار دارد. روي در هر اتاق، نامي و عنواني نوشته شده كه نشان مي دهد تقسيم كار دقيق است و گسترده. قرار نيست در اينجا خبرنگاران چيزي بشنوند يا بياموزند، زيرا همه مي دانند كه دانش فيزيك و زير مجموعه تخصصي تر آن دانش هسته اي، براي خبرنگاراني كه عمدتا دانش آموخته علوم انساني اند، رمزواره اي است كه انتقال مفاهيم آن در زماني كوتاه ناممكن است. پس بايد آنچه را كه در حوزه فهم غير فيزيكدانان است، ديد و دريافت... خبرنگاران به سوي ساختمان هايي كه دستان كار، تفكر علمي را در آن ترجمه كرده اند، هدايت مي شوند. در راه مركز تحقيقات تا كارگاه هاي تبديل سنگ اورانيوم به شعب گوناگون كيمياي هسته اي، از خبرنگاران خواسته مي شود پرده هاي اتوبوس را بكشند. گويي اين صرفا عبارتي اداري و تكراري است، زيرا از پشت شيشه هاي اتوبوس چيزي ديده نمي شود، مگر همان دشت وسيع و ساختمان هاي معمولي كه از پشت پرچين ها و نرده ها و با چشمان غير مسلح روندگان هم ديده مي شود. همين فكر گويا به ذهن همه خطور كرد، زيرا يكصدا از راهنما مي خواهند كه آنان را به كاري عبث كه حاصل حفاظتي و امنيتي ندارد، وادار نكند و او شايد به روال هميشه، مي پذيرد. چشم ها و دوربين ها همه جا را مي كاوند و در دل مي نگارند. همه مي دانند كه آنها آخرين گروهي هستند كه پيش از مهر و موم شدن اين تاسيسات فرصت يافته اند كه موضوع يك مرافعه بزرگ بين المللي را ببينند. به گمانم تا اينجاي راه هيچ كس تصوري از آنچه قرار است ببيند، در ذهن ندارد، زيرا نگاه ها عادي، صداها رسا و چهره ها خندان است.
ولوله اتم در جان ها، نم نم باران بر سر، مردان هسته اي خاموش جلودار و نمايشگاه يو.سي.اف پيش چشم ها. اينجا تالاري 100 متري است كه ماكتي از تاسيسات در ميانش و قفسه هايي از قطعات صنعتي و مواد معدني در اطرافش با نظم هندسي چيده شده اند.
ماكت، تجسمي هندسي از همان دشت و كوه و سازه هايي است كه از پشت پرچين ها ديده  مي  شود و توضيحاتي كه مهندس جوان ايراني درباره آن مي  دهد فقط به ما مي  آموزد كه اينجا ايستگاه اول دانش هسته اي ايران است. خاك و سنگ ايران به اينجا مي  آيند تا از ناخالصي ها پالوده شوند و ماده كيميايي آن، كيك زرد، فراچنگ آيدو به ديگر جاها رود تا گرماي نهفته انرژي آن آزاد شود. اصطلاحات فني كه دانشمند ايراني براي ما توضيح داد، بر دانش شنونده عادي چيزي نمي  افزايد مگر بهت از دانشي كه زير بستر تواضع ملي و عناد بين المللي نهفته است و مجال باليدن نمي  يابد.
مي  خواهيم كار را به چشم ببينيم كه فهمش از تبيين انتزاعي آسان تر است. گفتند نبينيد بهتر است؛ اينجا شايد پرتويي ناخواسته به تن ها بخورد كه علاج آن آسان نباشد. اما هيمنه درون ناشناخته، عقل عافيت خواه را ربوده بود و همه مخواستند اين راز را به چشم ببينند و به دل بفهمند. مقاومت زياد نشد: لباس هاي ويژه را بپوشيد، به نكات ايمني توجه كنيد و وارد شويد. شايد وقتي اين اجازه را صادر مي كردند با خود مي انديشيدند؛ اينجا جاي كار من است. اگر تن من آلوده به تشعشعات هسته اي است و خود چنين انتخاب كرده ام، بگذار ديگران هم آن كنند كه خود مي خواهند و باز شايد با خود مي گفتند اينجا به روي بازرسان سازمان انرژي اتمي و نمايندگان جنبش عدم تعهد كه اولي دشمن است و دومي رقيب، گشوده شده است، پس بگذار دوستان هم ببينند كه ما چه كرده ايم در هفت سالي كه از اين طرح مي   گذرد و هفت ماهي كه شتاب گرفته است به دستان ما.
خبرنگاران لباس هاي ايمني مي  پوشند با هلهله و مزاح و در روياي كيك زرد كه به يادماندني ترين واژه هسته اي در نوشته هاي آنان بوده است، گام برمي دارند. از راهروهايي نه چندان طويل و نه آنچنان خيال انگيز كه از بيرون گمان آن مي  رود، وارد كارگاهي مي  شويم كه براي اذهان ناآشنا با دانش هسته اي، تفاوت چنداني با سازه هايي كه در همه كارخانه ها مي  توان ديد، ندارد. انبوه لوله و اتصالات و استوانه هايي كه در همه كارخانه هاي ماشين سازي ايران ديده ايم.
اين را با شرم از بي  دانشي تاسف انگيز و در هياهوي آدم ها و ماشين ها زيرگوش مهندس جواني زمزمه مي  كنم واو با تواضع مي  گويد: همين است و توضيح مي  دهد كه فرآوري اورانيوم كه در اينجا رخ مي  دهد، غير از غني سازي است كه مدام از آن سخن مي  گويند. او گفت كه اينجا سنگ اورانيوم در اسيد حل مي شود و از آن پودر اكسيد اورانيوم توليد مي  شود تا در مرحله بعدي گازي در آن دميده شود تا به محصولي ديگر تبديل شود و اين محصول ديگر باز تبديل شود و آن عصاره نهايي حاصل آيد كه بتوان آن را در جايي ديگر در سانتريفيوژها چرخاند و چرخاند تا اورانيوم تغليظ شود به حد نياز و براي مصارف گوناگون. آنچه از سخنان علمي دشوار و پرابهام مهندس جوان فهميدم اين بود كه ايران اكنون ديگر اين توانايي را دارد كه خاك يزد و شير آلات، اتصالات و لوله هاي ماشين سازي هاي ايراني را با تئوري هاي فيزيك درهم آميزد وسوخت هسته اي را فراهم آورد كه تنها 30 تن آن، يك سال نيروگاه بوشهر را بچرخاند. 30 تن، محموله يك كاميون است. يحتمل تامين سوخت يك نيروگاه غيراتمي كه بتواند به اندازه نيروگاه بوشهر برق توليد كند، هزاران نفتكش نفت و مازوت مي  خواهد. گفتمش دست مريزاد و نگاهم كرد بي  سخني. لابد با خود انديشيده است، ديرآمدي. فردا اينجا كسي به كسي ديگر توضيح نمي  دهد. بازرسان مي  آيند تا همه چيز يخ بزند. ماشين ها در ثانيه اي از دوم آذرماه 83 مي  ايستند و به جاي آنها دوربين هاي آژانس بين المللي انرژي اتمي به كار مي  افتند تا از سكون و سكوت تصوير بردارند و يكسره به وين مخابره كنند. زمستان هسته اي ايران آمده است.
از ساختمان 101 بيرون آمده ام با نفس تنگي، نه از بخاري يا گاز؛ كه آنجا پاكيزه بود. بل از حيرت نگاهي كه در چشمان دانشمند جوان ايراني بود و گمان فرداش كه زنگ مدرسه هسته اي اصفهان خاموش است تا روزگاري ديگر.

نظريه بقاي عشق
گذشت زمان نشان داد كه دانش پژوهان همواره حامي هم هستند و توجه زيادي به توصيه سياستمداران نخواهند داشت 
023928.jpg
نوار قرمز يعني ورود ممنوع. قوانين اتمي خشك و غير قابل انعطاف است.
مهدي خاكي فيروز
بحث از انرژي هسته اي با فرمول مشهور 2 E=Mcتوسط يك دانشمند آلماني زبان آغاز شد و با بمباران اتمي ژاپن در جنگ هاي جهاني ادامه يافت.
اين شروع تلخ باعث شد فرمولي كه بعدها به شدت در خدمت پيشرفت بشر قرار گرفت، همواره در معرض اتهام قرار گيرد.
اما در مقابل نظريه نسبيت انيشتين كه بر اصل بقاي ماده و انرژي استقرار دارد، نظريه اي به نام بقاي عشق وجود دارد كه تجربه نشان داده.
از هرچيز ديگري ماندگارتر است. بر پايه اين تئوري، گرچه اكثر امور براي مردمان عادي و سياستمداران، نسبي است ولي علاقه دانشمندان به پيشرفت علم و توسعه كشورهايشان - و بلكه تمام دنيا - تابع هيچ مصلحتي نيست و همواره ادامه مي يابد. هرچند با فراز و نشيب هايي همراه شود.
در كشور ما دو تابلوي متفاوت از انرژي اتمي وجود دارد كه فاصله زيادي بين آنها وجود دارد. تابلوي اول متعلق به مجموعه ساختماني در انتهاي خيابان اميرآباد تهران است كه در آن مي توان تعدادي از استادان خوب دانشگاه ها را در كنار كتابخانه بزرگ آن به خوبي ديد. بخش ديگري از اين تابلو را نيز، چهره دوستان دانشجويي تشكيل مي دهد كه در كنار كامپيوترهايشان تا صبح بيدار مي ماندند، تابلوي دوم اما با پالتوي بلند البرادعي آغاز مي شد كه لبخندهاي قابل تاملي بر چهره صاحب آن نمايان بود.
اين دو تابلو را دو گروه مختلف كشيده اند و هركدام، البته مشتري خاص خود را دارد.
اما آنچه تاسف برانگيز است، قرارگرفتن تابلوي دوم روي تابلوي اول در روزهاي اخير است. گويي اين روزها در نگارخانه دنيا، سياست مشترياني بيش از علم يافته است.
رفتار احمقانه بن لادن در 11 سپتامبر باعث شد تا دانشجويان مسلمان در آمريكا مورد اعتراض قرار گيرند، چراكه ساده انگاري، ويژگي كليدي بازي هاي سياسي است. اما گذشت زمان نشان داد كه دانش پژوهان همواره حامي هم هستند و توجه زيادي به توصيه سياستمداران نخواهند داشت. شايد بعد از بن لادن نوبت بوش است كه براي ما دردسر درست كند، اما اين نيز بگذرد.

ستون ما
بهار هسته اي
فاطمه هاشمي 
خبرنگاران ايراني، يك روز زودتر از بازرسان اتمي، به ديدار تاسيسات هسته اي اصفهان رفتند. همه مي دانستند كه قرار است روز دوشنبه دوم آذر 1383 بر اساس تصميمي داوطلبانه اما بر شالوده يك اجبار ناعادلانه بين المللي بخشي از چرخ هاي دانش در ايران از حركت باز بمانند و زمستان هسته اي ايران آغاز شود. از تعبير زمستان هسته اي استفاده مي كنم تا يادآور شوم كه زمستان اوج سرما اما رهسپار بهار است. بعيد مي دانم كسي از ميدان كار دانشمندان جوان ايراني در تاسيسات هسته اي اصفهان ديدار و گرماي شوق را حس كرده باشد و با خود نگفته باشد، كار و پيكار ايرانيان پاره اي از ناموس طبيعت ترقي خواهي بشريت است كه كسي را ياراي لگام زدن بر آن نيست. طراحان ايراني دو دهه پيش به دشتي برهوت و پنهان در ميان دو كوه در جنوب شرقي اصفهان چشم دوختند و انديشيدند كه اين سرزمين آرام خوش جايگاهي است براي پروراندن ذرات هسته اي كه از درون آن گرماي زندگي بيرون بيايد با بازپروردن دانه و گياه كشاورزي ژنتيك و چرخيدن چرخ هاي صنعت؛ كه اولي قوت آدميان باشد و دومي قوت بازوان كار. آن انديشه، دو دهه بعد كه گاهواره خواب هاي دهه 50، باليده و آموخته شده بودند علمداراني مي خواست كه از ميان قلمداران جوان پيداشان كرد كه با همت و غيرت آمده بودند. دانش آموختگان دانشگاه هاي ايران، تن پوش هاي آرامش بركندند و رخت پيكار علمي پوشيدند تا روياي پدران را تعبير كنند؛ و كردند. خاك فلات ايران كه باران رحمت خدا پرتوهاي توان و گرما در آن دمانده بود فراهم آمد با اكسيرهايي كه بشر پيشتر فرآورده بود؛ و باز پرورده شد به كيميايي كه جوانان بي شعبده و مكر و با هروله و فكر فراچنگ آورده بودند.
آهن و خاك در هم آميخت و ساروج همت به خوردش رفت و بر پايه هاي استوار دانش و كار راست شد و كارستان پيش چشم ها فرود آمد: ايران به دانش فرآوري هسته اي و غني سازي اورانيوم دست يافت.
تقدير تاريخي اگر مجال داده بود كه اين خبر سه دهه پيش به بانك در آيد، جهان كه آن زمان هم غدار بود براي ايران قدر بيشتري مقدر مي كرد. اما اكنون جهان بر مداري ديگر مي چرخد و نظم نوين جهاني، براي ايران روا نمي دارد كه اكسيري بر طاقچه نهد كه شايد روزي تيغ سلاحش را به آن آب دهد از بهر چاره دشمن. ايران سالياني پيش از آنكه بانگ اكسيرش اورانيوم به گوش رسد، تيغ در نيام و بلكه نيام برخاك كرده بود تا دستان پيكارجو را كار آشنا كند و اگر تيغي به ديواري آويخته بود و گاه صيقلش مي داد، احتياطي واجب بود در جهان جنگ خواه؛ اما شعبده خصم كارگر افتاده بود و كس گمان آن نمي برد كه ذره هاي شكافته خاك دوباره در خاك شوند. اكنون كارخانه هاي هسته اي ايران مهر و موم شده اند اما قلم ها و فكرها در كارند تا زمستان هسته اي پايان يابد و بهار هسته اي پايان يابد و بهار هسته اي فرا رسيد و ايران دوباره بشكفد به اميد و دانش.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |