پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۵۱
پاي سخن كارشناسان
030684.jpg
اشاره:
طبيعت و حيات وحش ايران در طول چند دهه اخير با بحراني جدي مواجه بوده و بسياري از گونه هاي ما با خطر انقراض مواجه شده اند.
تعرض به مناطق حفاظت شده و چراي بي رويه دام در اين عرصه ها، شكار انبوه و بدون مجوز در آغازين ماه هاي پس از انقلاب توسط صيادان و موتورسيكلت سواران در دشت ها و كوه ها و بسي عامل ديگر زمينه ساز اين روند كاهش بوده است.
به همت دلسوزان محيط زيست و محيط بانان زحمتكش، البته حيات وحش ما در كل از مرحله خطرناك و به اصطلاح خط قرمز، نجات يافته و اكنون به جز بعضي از گونه هاي روي خط انقراض همچون يوز و گورخر آسيايي، گوزن زرد، گاندو (تمساح جنوب شرقي ايران)، ديگر گونه هاي كشور از ثباتي نسبي برخوردارند.
اما شرايط و نحوه حفاظت و سازوكار نگهباني از ميراث طبيعي زنده به نحوي است كه اما و اگرهاي فراواني را سبب مي شود و در بسياري از موارد نيازمند بحث هاي كارشناسي و تصميم گيري هاي جدي است.
در مجموعه مصاحبه هايي كه با چند نفر از كارشناسان حيات وحش و اهل طبيعت انجام داده ايم، سوال هاي گوناگوني را، از وضعيت جمعيت گونه هاي وحش و چگونگي حفاظت آنها گرفته تا مفهوم شكار و صيد و جايگاه آن در فرهنگ حفاظت از حيات طبيعي، از آنان پرسيده ايم و آنچه مي خوانيد پاسخ هايي است كلي به اين سوالات.
سوالاتي كه در گفت وگو با آقايان؛ مهندس هوشنگ ضيايي، مهندس ضيا ضيايي،فريبرز شكرايي و مهندس رجبعلي كارگر مطرح شده بيشتر بر محور طبيعت و حيات وحش و انقراض گونه ها دور مي زند. به عنوان مثال از ايشان پرسيده شد كه آيا اين نظر را كه در 3، 4 دهه اخير، حدود 90 درصد گونه هاي وحشي در معرض انقراض قرار گرفته اند، قبول دارند؟ يا مهمترين عوامل كاهش جمعيت حيات وحش را در چه عواملي مي دانيد؟ و از آقايان جعفري و مهندس ابوحمزه در رابطه با شكار و چگونگي آن و روند تخريب زيستگاه ها و حيات وحش پرسيده ايم. همانطور كه ملاحظه مي فرماييد در ديدگاه ها و پاسخ ها، تفاوت هاي آشكاري به چشم مي خورد و همين تناقضي است كه پيش از اين نيز به آن به عنوان پارادوكس شكار   اشاره كرديم.
آنچه مسلم است مساله محيط زيست و حيات وحش موضوعي است جدي كه امروزه در ميان بسياري از مباحث جهاني حرف اول را مي زند. به عنوان مثال در آمريكا بيش از 2 هزار عنوان نشريه در رابطه با طبيعت و حيات وحش به چاپ مي رسد، در اروپا نيز به همين نحو. بي شك رسانه هاي ما نيز بايد بسيار بيش از امروز وارد گود شوند و در اين مقوله بنويسند، چراكه عمل صحيح و كردار منطقي تنها پس از بحث و بررسي كافي ميسر خواهد بود.
030678.jpg
ارزش پوتين هاي پاره محيط بانان
كاميل جعفري-پيش از هرچيز بايد از روزنامه همشهري به خاطر فتح بابي كه در زمينه حيات وحش، طبيعت و حيات وحش داشته و در اين وادي مقدس پيشگام شده تشكر كنم.
سازمان حفاظت محيط زيست از آغاز با پشتيباني عبدالرضا پهلوي تاسيس و قوانين و مقرراتي كه مطلوب او بود در اين سازمان به موقع اجرا گذاشته شد و بدين لحاظ از همان آغاز مردم نسبت به آن مجموعه با نظر بدبيني نگريستند. شكار قاچاق هم نه تنها حركتي اعتراضي عليه آن مجموعه، بلكه نوعي سيلي زدن به وي محسوب مي شد. در آن زمان دامداران از دسترسي به مراتع محروم شده و هرگونه حقي از آنان سلب شده بود، بدون آنكه در ازاي اين محروميت چيزي به آنان داده شود. محيط بانان شبانه روز زحمت مي كشيدند در حالي كه حقوق ناچيزي دريافت مي داشتند و هيچ پاداشي در مقابل همه دشواري هايي كه تحمل مي كردند، نمي گرفتند. شكار بيشتر به طبقات ممتازه اي كه با سازمان مربوط بودند اختصاص داشت و در واقع عملي اشرافي به شمار مي رفت. سازمان محيط زيست چيزي به مردم نمي آموخت، فقط آنان را از دسترسي به منابع طبيعت محروم مي ساخت. معني واقعي شكار، ارزش حيوانات شكاري و حفاظت از آنها فراموش و اعتماد عمومي سلب شده بود و پس از انقلاب، اين روند تداوم يافت، فقط عبدالرضا از صحنه حذف شد. در واقع، بغضي كه مردم نسبت به سازمان اختصاصي پيش گفته داشتند، پس از انقلاب خود را با انتقام گيري- كه واكنش طبيعي جوامع محلي بعد از انقلاب بود- نشان داد. هركه تفنگ داشت راهي شكار و كشتن حيوانات شد. آنها كه ساليان طولاني از حق چرا محروم مانده بودند به مراتع هجوم بردند. مناطق حفاظت شده اي چون خوش ييلاق كه پيش از آن سرنگتي ايران لقب يافته بود و طيف وسيعي از وحوش را- از يوزپلنگ، پلنگ، خرس، گراز، آهو، گوزن، مرال، قوچ و ميش و كل و بز گرفته تا انواع پرندگان و خزندگان- در خود جاي داده بود، به چراگاه بزرگ گوسفند تبديل شد.
در آن زمان سازمان حفاظت محيط زيست نتوانست خود را با مسايل روز هماهنگ ساخته و به نيازهاي عمومي پاسخ گويد. روش درهاي بسته دوران عبدالرضا همچنان باقي ماند. سياست هاي منفي نگرانه و تنبيهي ادامه يافت. نه تنها به مردم آموزش ها و آگاهي هاي لازم در مورد چرايي و علل محدوديت هاي زيست محيطي داده نمي شد، بلكه خود سازمان نيز به يادگيري از اشتباهات گذشته خود نمي انديشيد. شكاركشي اوج گرفت و به سطح نابودكننده اي رسيد. در بسياري موارد سازمان از عهده نگهداري كامل وتمام عيار پارك هاي ملي از ورود شكارچيان قاچاق( يا همان شكاركش ها) برنمي آمد چه رسد به بيش از 100 منطقه حفاظت شده، پناهگاه حيات وحش و منطقه شكار ممنوع. آنچه مسلم است سازمان حفاظت محيط زيست ايران تنها با پشتوانه محيط بانان و پرسنل دلسوز و زحمتكش خود كه با كمترين امكانات در سخت ترين شرايط طبيعي و آب وهوايي، عاشقانه به حفاظت و نگاهباني از ميراث هاي ارجمند طبيعي ما همت گماشته اند توانسته است تاكنون از امحا و نابودي گونه هاي فراوان كشور، از جمله چهارپايان شكاري كه اساس اكوتوريسم و سافاري كشور را تشكيل مي دهند و مورد علاقه همه شكارچيان جهان هستند، جلوگيري كند. كيفيت حيوانات شكاري ما طوري است كه خود به حفاظت خويش مي پردازند و كمك اندكي از سوي ما انسان ها مي تواند به سرعت جمعيت آنها را بهبود بخشيده به حالت نخست برگرداند. به همين دليل مي بينيم در مناطقي كه محيط بانان دلسوز همت گماشته اند، جمعيت وحوش حتي به بيش از آنچه در گذشته بود رسيده است(مثلا تعداد آهو و قوچ و ميش در قميشلو كه در چند سال گذشته از كمتر از 100 راس به حدود 7هزار راس رسيد) به درستي بايد گفت كه پوتين هاي پاره بسياري از محيط بانان زحمتكش و دلسوز ما به بسياري از پشت ميزنشينان پشت درهاي بسته مي ارزد.
حال سوالات شما چه بود؟
۱-آيا شكار براي جمعيت گونه ها خطرناك است؟ البته كه نه، يك شكارچي واقعي خطر نمي آفريند، بلكه براي حفاظت تلاش مي كند چرا كه هرگز دلش نمي خواهد از ورزش مورد علاقه اش محروم بماند. اگر به آمار كمك هايي كه به محيط زيست شده و مي شود دقت كنيد، مي  توانيد سهم عظيم  شكارچيان را دريابيد.
۲- شكار درست است يا نادرست؟
بي شك من طرفدار تداوم شكار هستم. اگر شكار نباشد، هيچ اشتياقي براي حفاظت هم نخواهد بود. شكارچيان مهمترين عوامل حفاظتند.
۳-آيا شكار بر جمعيت وحش فشار وارد مي آورد و بايد چند سالي ممنوع شود؟
فشاري كه بر مناطق كشور ما وارد مي شود بيشتر از جانب عوامل ديگري به جز شكار است. البته بعضي از مناطق ما در حال حاضر به گونه  اي است كه بايد چند سالي شكار در آنها ممنوع شود و در بعضي ديگر از مناطق بايد تعداد پروانه هاي صادره چندين برابر شود.
۴- چگونه شكار مي تواند تداوم يابد؟
سازمان محيط زيست بايد بتواند از عهده حفاظت مناطق چهارگانه خود برآيد. سياست دولت جمهوري اسلامي براي واگذاري بخشي از امور دولت به بخش خصوصي، سياست بسيار منطقي و درستي است كه بايد به جد در سازمان حفاظت محيط زيست دنبال شود؛ كاري كه تاكنون صورت نگرفته و بسياري از تلاش ها براي حضور در عرصه حفاظت از سوي مردم عقيم مانده است. مناطق ما بايد توسط بخش خصوصي و تحت نظارت سازمان حفاظت محيط زيست اداره  شود. اين تنها راه چاره است و راهي است كه درستي آن در همه جاي جهان ثابت شده است. اصل پنجاهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به زيبايي موضوع را مطرح ساخته و وظيفه سنگيني را بردوش مجريان گذارده است و من اميدوارم اين ماده درست درك و اجرا شود.
كاميل جعفري طبيعت مردي است كه علاوه بر سفر به اغلب نقاط جهان و آشنايي با ساز و كار حفاظت در آنها به سبب عكاسي و ارتباطي كه با اكوتوريسم دارد، سالانه بيش از 30 بار به مناطق مختلف كشور سفر مي كند. او نظراتش را به عنوان يك شكارچي ابراز كرده است.
030687.jpg
عكس ها : فريبرز شكرايي 
نبود اخلا ق زيست محيطي 
ضيا ضيايي - حتي درمناطق حفاظت شده، هيچ آمارگيري مستند و قابل اعتمادي در خصوص جمعيت حيات وحش نداريم. تنها يك سرشماري زمستاني در خصوص پرندگان مهاجر، آن هم پرندگان مهاجر سايت هاي رامسر انجام شده و در بعضي از مناطق (عمدتا پارك هاي ملي) پستانداران بزرگ به صورت ناقص و ابتدايي آمارگيري شده اند. بر اين اساس هيچ كدام از آمارهاي ارايه شده در مورد شمار حيات وحش جانوري ايران از لحاظ علمي مستند نيست. حتي در مناطق تحت مديريت سازمان هم اين آمارگيري انجام نشده است. با اين حال بر اساس مشاهدات مي توان با قاطعيت گفت، از شمار حيات وحش جانوري كشور كاسته شده است. اين روند را مي توان ناشي از تخريب زيستگاه ها به دليل توسعه بدون برنامه ريزي و ناهماهنگ مناطق شهري و كشاورزي و تبديل اراضي و تغيير كاربري ها دانست كه عمده  ترين آن تغيير كاربري به نفع كشاورزي است. در مناطق جنگلي نيز تخريب جنگلي از مشكلات مهم در اين رابطه است.
آلودگي منابع آبي و ساخت سدها نيز زيست آبزيان را در معرض خطر قرار داده. در رتبه آخر مي توان شكار گونه هاي قابل شكار را يكي از دلايل نابودي گونه هاي جانوري دانست. به نظر مي رسد، نبود اخلاق زيست محيطي و اشاعه ندادن فرهنگ زيست محيطي در بين مردم و نبود اعتقاد مسوولان به حفظ محيط زيست از جمله دلايل اصلي اين روند است. با اين حال ما اين نبود فرهنگ را در پشت مسايل اجتماعي و اقتصادي پنهان مي كنيم. به عبارتي مسايل اجتماعي و اقتصادي بهانه است وگرنه در ارتباط با حفظ حيات وحش هيچ گير بنيادي اجتماعي و اقتصادي نداريم. بعد از انقلاب، در سازمان، مقامي مسوول پيگيري مسايل مرتبط با محيط طبيعي در كشور نشد. در سازمان حفاظت محيط زيست اگر توجهي هم وجود داشت، بيشتر به بخش محيط زيست انساني معطوف مي شد. در راس تصميم گيري ها يا در سطوح پايين تر مديريت قوي نداشتيم. با اين روند، برخي از گونه هاي حيواني، به خصوص گونه هاي نزديك به راس هرم در معرض خطر قرار دارند. براي مثال گونه هاي شكاري بيشتر در معرض خطر انقراض قرار دارند.
همچنين گونه هايي كه از نظر زيستگاهي، زيستگاه خاص  تري دارند، بيشتر با مشكل مواجه مي شوند، مثل يوز. در حال حاضر بر اساس اطلاعات موجود تنها 60 قلاده يوز در كشور وجود دارد. رژيم غذايي جانور نيز در ادامه زيست آن موثر است. هرچقدر رژيم غذايي جانور متنوع تر باشد، احتمال انقراض گونه آن كمتر است. مثلا كلاغ به دليل همه چيز خوار بودن كمتر در معرض خطر است، اما عقاب چون حيواني است شكاري و در راس هرم و تنوع كمتري در رژيم غذايي دارد، احتمال آنكه در معرض انقراض گونه قرار بگيرد، بيشتر است.
مهندس ضيا ضيايي از جمله كارشناسان و متخصصان حيات وحش است. او جزو بنيانگذاران آموزشكده محيط زيست نيز هست.
030708.jpg
حفاظت ؛ضعيف ضعيف 
فريبرز شكرايي-در سالهاي اخير ادامه زيست حيات وحش به شدت به مخاطره افتاده است. من از سالهاي قبل از انقلاب تا سال 1370 مسوول بررسي زيستگاه هاي حيات وحش بودم. همين امر باعث شده از نزديك شاهد اين روند باشم. مشكل ما ازدياد حيات وحش در منطقه بود، به طوري كه گاه مجبور مي شديم مساحت منطقه حفاظت شده را افزايش دهيم. به نظر مي رسد اطاعت كوركورانه مردم از قوانين در گذشته ، جمعيت بومي اندك و رفاه نسبي مردم بومي، نياز به شكار را تا حدي در ميان اين مردم منتفي كرده بود. سپس جمعيت انساني منطقه افزايش يافت. اين جمعيت نياز به امكاناتي نظير جاده و كارخانه داشت. توسعه جاده و شهرها از طرفي مانع مهاجرت حيوانات شد و از طرف ديگر مساحت محيط زيست حيواني را كاهش داد. مثلا قوچ ارمني عادت كرده بود هرساله از آذربايجان تا نزديكي قزوين مهاجرت كند.
با رشد جاده ها و شهرها، مهاجرت و در نتيجه حيات طبيعي اين حيوان مختل شد. مردم بومي نيز به دليل گراني گوشت، تمايل بيشتري به شكار نشان مي دهند. با اين حال در زمان حاضر كاري براي حل اين معضل نشد، بلكه تمام سعي سازمان روي محيط زيست انساني متمركز شده و در نتيجه نهادهاي مسوول از محيط وحش غافل ماندند. اگر حفاظتي هم بود، از سوي محيط بانان قديمي اعمال مي شد كه اين تعداد نيز بازنشسته شدند و نيروهاي جديد بدون هيچ آموزشي در اين رابطه جذب بدنه سازمان شدند. در گذشته ما امكانات خاصي براي حفظ محيط زيست نداشتيم، اما اكنون امكانات مناسبي در اختيار سازمان حفاظت محيط زيست قرار دارد و براي حل اين معضل به نظر مي رسد بايد بخش آموزش سازمان تقويت شود. تا آموزش نباشد، نيروهاي سازمان علاقه اي به بهره گيري از آموزش و حفظ محيط زيست نشان نخواهند داد. تبليغات نيز بي تاثير نيست. مردم بايد به نقش محيط زيست و لزوم حفظ حيات وحش آگاه شوند. با روند موجود شايد تا چند سال آينده، نسل حيواناتي مثل جبير (نوعي آهو) و قوچ ارمني منقرض شود.
فريبرز شكرايي از كارشناسان قديمي سازمان حفاظت محيط زيست است كه عمري را در طبيعت گذرانده و از معدود عكاسان حيات وحش ايران به شمار مي رود.
030681.jpg
طرح طوبا ضربه زد
رجبعلي كارگر-بايد ببينيم كاهش حيات وحش به لحاظ كيفي است يا كمي كه البته 90 درصد، رقم اغراقآميزي است، اما اينكه تعداد جمعيت گونه ها نسبت به 30سال قبل در طبيعت كم شده قابل قبول است، سال 55 آمار قوچ، ميش، كل و بز در محدوده خجير ، سرخه حصار ، ورجين ، لار و دارآباد 15 هزار و 600 راس برآورد شده بود در حالي كه اين آمار در سالهاي اخير نهايتا 500راس تخمين زده شده است. همين آمار در گلستان قبل از سال 57، 12 هزار و 500 راس و سال 70 ، 9 هزار و 500 راس بوده است كه البته از سال 70 تاكنون 13 سال مي گذرد و عمده ترين دليل آن به عقيده من عدم مديريت در عرصه هاي حاشيه اي و خارج از مناطق چهارگانه تحت حفاظت سازمان است، چرا كه مناطق حاشيه اي به عنوان يك سپر و ضربه گير عمل مي كنند. در ضمن حيات  وحش بايد بتواند از مناطق خارج شود، حتي آنها نياز به مهاجرت فصلي و گدار دارند، حيات وحش نبايد در يك منطقه محصور- مثل پارك ملي، منطقه حفاظت شده يا پناهگاه حيات  وحش- حبس شود چرا كه اين مساله در طولاني مدت جمعيت را با مشكل مواجه مي كند.
جاده كشي،تغيير كاربري اراضي يا طرح هاي بدون مطالعه مثل همين طرح طوبا كه اراضي مرتعي را به باغ هاي زيتون و گردو تبديل مي كنند، همه و همه باعث نابودي مناطق شده است. عدم موفقيت سازمان جنگل ها و مراتع هم برمي گردد به سردرگمي آن در مديريت، چرا كه در هر مقطع از زمان زير نظر يك وزارتخانه بوده مثلا وزارت كشاورزي و جهاد هيچ وقت مستقل نبوده تا با يك مديريت واحد بتواند كار كند. به عقيده من اگر منابع طبيعي با محيط زيست تلفيق شود مي تواند موثرتر عمل كند. سازمان حفاظت محيط زيست تاكنون باوجود كمبود نيرو و وسعت مناطق تحت حفاظت نسبتا خوب عمل كرده، چرا كه مديريتش هميشه واحد بوده و انسجام لازم را پيدا كرده است. البته نمي توانيم اميدوار باشيم كه مناطق سازمان هم همينطور بماند چون حفاظت ما تمركزي است و حاشيه اي نيست يعني شيوه اي كه در تمام دنيا مرسوم است و با ادامه اين روند، ما به اهدافمان در داخل مناطق چهارگانه نخواهيم رسيد. پديده جزيره اي شدن و عدم امكان گدار حيات وحش حتي سر وصدا، زباله، نور شهرها، آبهاي آلوده و آلودگي هوا همه و همه در وخيم شدن اوضاع حيات وحش به طور مستقيم و به صورت غير مستقيم تاثيرگذارند و نكته ديگري كه بايد براي آن فكري شود، زياد بودن اسلحه در دست مردم است مثلا در استان مازندران تعداد اسلحه ها از تعداد حيات وحش منطقه بيشتر است.
البته در كشور ما هيچ وقت ارتزاق و شغل افراد شكار نيست، يعني كسي نيست كه محل درآمد و زندگي اش از راه شكار باشد ، مگر صيادان كه زندگيشان از طريق صيد ماهي و پرنده مي گذرد. بنابراين مساله اقتصادي نمي تواند عامل اصلي باشد. اما همسو نبودن سازمان ها و وزارتخانه ها كه كارشان در ارتباط با يكديگر است، اين وسط مشكل اصلي است. اگر همكاري ديگر ارگان ها نباشد هرچه سازمان حفاظت محيط زيست بريسد پنبه است. با ادامه اين روند قطعا خيلي از گونه هاي ما از بين خواهند رفت به خصوص گونه هاي آبي كه بيشتر در معرض آلودگي هاي مستقيم قرار دارند. حتما بايد به حال حاشيه رودخانه ها فكري بشود.
رجبعلي كارگر، از محيط بانان قديمي است كه در آستانه بازنشستگي است و رياست بسياري از مناطق حفاظت شده را به عهده داشته. او اكنون مسوول پارك ملي كوير است.
030675.jpg
تنها راه حل؛ مردم 
خيرالله ابو حمزه-من تصور مي كنم قبل از هرچيز بايد شكار را درست معنا كنيد و شكارچي را نيز همين طور. اگر اين دو واژه درست معنا و مشخص شود، آن وقت پاسخ به اين سوالات درست درك خواهد شد. شكار با مجوز سازمان حفاظت محيط زيست ايران - كه قطعا اين مجوز بر اساس كارشناسي و محاسبات دقيق و برآوردهاي لازم زيست محيطي انجام شده - نه تنها باعث كاهش وحوش نمي شود، بلكه اثرات مثبتي در جمعيت حيات وحش نيز خواهد داشت. وقتي فردي با مجوز اقدام به شكار مي كند، به قانون كشور احترام مي گذارد و در واقع صدور مجوز مبتني بر دلايل منطقي و علمي، پايبندي شكارچي به قانون را الزام آور مي كند. فرد قانونگرا به هيچ وجه به خود اجازه خلاف نمي دهد، به شرط آنكه خود شرايطي را فراهم نكنيم كه افراد وادار به انجام عمل خلاف مقررات شوند. بي شك اگر بدون در اختيار داشتن اطلاعات علمي، شكارچيان را از نعمات طبيعي خداوندي محروم كنيم و توان حفاظت را هم نداشته باشيم و شكارچيان قاچاق دور از چشم سازمان حفاظت محيط زيست اقدام به شكار غيزمجاز كنند و شكارچيان مجاز و قانونگرا و متعهد، ناظر خلافكاري اين عده باشند، نمي  توان انتظار داشت كه اينان صرفا مطيع دستورات نادرست باقي بمانند. طبيعي است كه در درازمدت اينان نيز از تعهدات خود مي كاهند و به جمع افراد غير مسوول مي پيوندند، لذا شكار با مجوز رسمي نظام به افراد واجد شرايط با آموزش هاي لازم در مناطق مورد تاييد و گونه هاي موردنظر سازمان، باعث مي شود افراد قانونگرا در همه زمان مدافع سياست هاي سازمان محيط زيست بوده و اطلاعات كسب شده خود را هم در اختيار قرار دهند كه كمك بسيار موثري در امر حفاظت از گونه ها خواهد بود.
براي ازدياد وحوش در كشور بايد مديريت صحيح اجرا شود و در رابطه با شكار بايد عرض كنم كه به شدت مخالف شكار غير مجاز هستم و معتقدم جرايم سنگيني را براي متخلفان بايد در نظر گرفت، وليكن براي شكار مجاز، ضمن ارايه آموزش هاي لازم بايد تسهيلات لازم را نيز جهت بهره مندي قشري از مردم عزيز كشورمان كه اصطلاحا شكارچي ورزشي ناميده مي شوند، فراهم آورد.
به شدت مخالف شكار غير مجاز هستم و معتقدم جرايم سنگيني را براي متخلفان بايد در نظر گرفت، وليكن براي شكار مجاز، ضمن ارايه آموزش هاي لازم بايد تسهيلات لازم را نيز جهت بهره مندي قشري از مردم عزيز كشورمان كه اصطلاحا شكارچي ورزشي ناميده مي شوند، فراهم آورد
به نظر من صدور پروانه شكار فشاري بر مناطق وارد نمي آورد، مگر اينكه به بررسي كارشناسي شك داشته باشيم. اگر در منطقه اي بررسي كارشناسي انجام شود، شكار به بهبود جمعيت آن منطقه نيز كمك خواهد كرد. همان طور كه مي دانيد قوچ و ميش و كل و بز همه ساله حداقل يك قلوزايي (و در بسياري موارد دوقلوزايي) دارند. اين ازدياد جمعيت كه در اثر زاد و ولد به وجود مي آيد، بايد به شكلي كنترل شود كه به ساير فاكتورهاي زيستگاه، از جمله پوشش گياهي و نسبت تعداد نر و ماده و ... لطمه وارد نشود، اما اگر منظور شما فشار شكاركش ها و افراد متخلف بر زيستگاه هاست كه طبيعي است بايد با متخلفان ضمن بالا بردن توان حفاظتي مناطق و زيستگاه هاي طبيعي و به كار بردن شيوه هاي علمي، مقابله شود. من اعتقاد دارم چنانچه با كمك شكارچيان محترم قانونگرا دست افراد متخلف، اعم از افرادي كه داراي سلاح مجاز يا قاچاق هستند را از طبيعت كوتاه كنيم، با بهره برداري صحيح از زيستگاه ها هيچ فشاري متوجه جمعيت حيات وحش نخواهد شد. برعكس اگر مدت زماني را به طور كامل شكار ممنوع اعلام كنيم، فرصت مناسبي را در اختيار متخلفان قرار خواهيم داد. چنانچه ما مناطق شكار ممنوع را كه الحمدلله تعداد آنها كم نيست، با امكانات مناسب و به كارگيري نيروهاي كمي و كيفي لازم، دقيقا حفاظت كنيم، تعداد وحوشي كه از مناطق چهارگانه و ممنوع شكار به مناطق آزاد همجوار سرازير مي شوند و بقاي وحوش را، هم در مناطق چهارگانه و هم در مناطق آزاد تضمين خواهد كرد. مناطق چهارگانه ما ظرفيت نگهداري وحوش را چندين برابر تعداد وحوش موجود دارا هستند و با سرمايه گذاري و مديريت مطلوب اين مناطق مي توانيم به اهداف سازماني و برخورداري از اكوتوريسم و سافاري پايدار نايل شويم.
به نظر من كشور ما كه بسيار بزرگ و از لحاظ طبيعي بسيار غني است، بايد زيستگاه هاي طبيعي خارج از مناطق چهارگانه را جهت حفاظت به بخش خصوصي واگذار كند. بخش خصوصي با سرمايه گذاري و علاقه اي كه در او هست به نحو بسيار مطلوبي به تكثير، پرورش و ازدياد وحوش در زيستگاه هاي طبيعي همت خواهد گماشت و از طرفي بار بسيار سنگيني كه بر دوش سازمان محيط زيست، با امكانات بسيار محدود، قرار دارد (و اكنون فقط با ايثار و ازخودگذشتگي محيط بانان زحمتكش حفاظت از وحوش در زيستگاه ها صورت مي گيرد) برداشته خواهد شد و سازمان مي تواند تمام امكانات خود را براي مناطق چهارگانه به كار گيرد و آنها را به نحو مطلوب و در حد ارايه به دنيا اداره كند. در واقع سازمان بايد در رابطه با مناطق آزاد كه توسط بخش خصوصي متخصص و علاقه مند اداره خواهد شد، رل نظارتي را ايفا كند. واگذاري مديريت زيستگاه هاي طبيعي، علاوه بر اينكه باعث تداوم حيات وحوش و به وجود آوردن شرايط مناسب براي شكار و اكوتوريسم و سافاري خواهد بود، اشتغالزايي بسيار بالايي را هم با به كارگيري افراد بومي و محلي در سمت هاي مختلف (قرق بان، بلد و ...) براي هر منطقه و روستاهاي آن به همراه خواهد داشت.
اگر امروز در كشور ما مرتبا از جذب توريست صحبت شده و مطرح مي شود كه اكوتوريسم بهترين، پايدارترين، پردرآمدترين و ضمنا داراي كمترين اثرات سوء فرهنگي و تخريبي براي كشور است، پس بايد زمينه هاي مناسب آن را قبلا فراهم كنيم. اكوتوريسم كه در حرف به وقوع نمي پيوندد، احتياج به عمل دارد. در صورتي كه مديريت زيستگاه هاي طبيعي در جهت ازدياد وحوش به بخش خصوصي واگذار و نظارت صحيح اعمال شود، اين بخش براي برگرداندن سرمايه اي كه به اين امر اختصاص مي دهد، سعي مي كند از تمامي تكنيك هاي مديريتي استفاده كند و به اكوتوريسم پايدار دست يابد. اين فرآيند علاوه بر اينكه باعث ازدياد حيات وحش و تداوم شكار مجاز در كشور مي شود، باعث جذب اكوتوريست و اشتغالزايي بالايي نيز خواهد بود كه متاسفانه اين امر تاكنون از ديد برنامه ريزان به دور مانده است.
مهندس خيرالله ابوحمزه براي همه اهل طبيعت نامي آشناست. او در پر افت و خيزترين سالهاي پس از انقلاب، دوران جنگ تحميلي و پس از آن مسووليت حساس ترين بخش سازمان حفاظت محيط زيست يعني معاونت اجرايي و مديريت محيط باني كشور را برعهده داشته است.

آخرين بازمانده هاي يوزپلنگ در ايران
030702.jpg
ماريتا؛ اولين روزهاي اسارت 
محمدصادق فرهادي نيا-يوزپلنگ آسيايي كه زماني از شبه قاره هند تا افغانستان، تركمنستان و ايران تا شبه جزيره عربستان وسوريه پراكنده بود، يكي از درمعرض خطرترين اعضاي خانواده گربه سانان است. آخرين گزارش مستند از يوزپلنگ در هندوستان به سال 1947 برمي گردد كه حاكم ايالت كورواي با شليك دو گلوله به سه يوزپلنگ كه در تاريكي شب در نور ماشين بي  حركت مانده بودند، آنها را از بين برد. از آن زمان به بعد يوزپلنگ به سرعت از سرتاسر قلمرواش ناپديد شد. امروزه بيش از 20 سال است كه ايران آخرين پناهنگاه يوزپلنگ آسيايي در دنيا به شمار مي  رود. بنابراين هرازچندگاهي گزارش هاي غيرمستندي مبني بر وجود يوزپلنگ در مرز پاكستان با ايران به گوش مي  رسد.
تا پيش از جنگ جهاني دوم، جمعيت يوزپلنگ در حدود 400 قلاده بود كه تقريبا در تمام مناطق استپي و صحرايي نيمه شرقي كشور و بخش هايي از نواحي غربي كشور نزديك مرز عراق ديده مي  شد. ولي ورود جيپ بعد از جنگ باعث شد كه جمعيت اين حيوان رو به اضمحلال رود كه دليل اصلي آن عمدتا به خاطر كشتار گسترده طعمه مورد علاقه يوز يعني آهو بوده است. در نتيجه اين كار جمعيت يوزپلنگ به شدت كاهش يافت. در سال 1335 كانون شكار وقت ايران آهو را حمايت شده اعلام كرد و سه سال بعد، يعني در سال 1338 يوزپلنگ نيز تحت حمايت قانون درآمد.با اعمال اقدامات حفاظتي، جمعيت آهو در بسياري از مناطق كشور روبه افزايش نهاد كه اين باعث افزايش جمعيت يوزپلنگ نيز شد. مشاهده يوزپلنگ در مناطق مختلف به خصوص در زيستگاه هاي آهو افزايش يافت كه اين احياي جمعيت نتيجه تاثيرات قوانين و مقررات حفاظتي بود كه اعمال شد. در اواسط دهه 1350، جمعيت يوزپلنگ در ايران 300-200 قلاده تخمين زده مي  شد. در حالي كه عده ديگر بر اين باور بودند كه اين جمعيت بيش از آن چيزي كه هست اعلام شده است و تعداد آنها را حدود 100 قلاده تخمين مي زدند كه از اين تعداد 30 قلاده را متعلق به منطقه خوش ييلاق شاهرود مي  دانستند. در اين منطقه استثنايي يوزپلنگ به سهولت قابل مشاهده بود(براي مثال در دو مورد در سال 1349 و 1352، 13 و 9 يوز تنها درعرض چند ساعت گشت داخل منطقه مشاهده شد). در آن زمان، قلمرو يوزپلنگ تقريبا تمام مناطق كويري نيمه شرقي كشور را در برمي گرفت كه از جمعيت انساني كمي برخوردار بود.
در سال 1357، همزمان با وقوع انقلاب اسلامي در كشور حفاظت از حيات وحش براي چند سال دچار اختلال شد. اكثر مناطق به وسيله دامداران اشغال و دشت هاي صاف و استپ ها جولانگاه ماشين ها و موتورسيكلت هاي قدرتمند صحرايي شد كه گونه هاي كويري مثل آهوي ايراني جبير، گورخر و همچنين يوزپلنگ را تعقيب و شكار مي  كردند. جمعيت آهو در بسياري از مناطق روبه كاهش نهاد از اين رو يوزپلنگ ها مجبور شدند كه به سمت تپه  ماهورها و كوه ها بروند تا بتوانند از هجوم و مزاحمت  انسان ها در امان بمانند. از سوي ديگر، به دليل كاهش قابل توجه تعداد آهوها، يوزها ناچار شدند كه به منابع غذايي ديگري مثل قوچ و ميش و پازن روي آورند، زيرا اين گونه ها به علت زيستن در زيستگاه هاي كوهستاني چندان مانند آهو تحت فشار انسان نبودند. منطقه حفاظت شده خوش ييلاق كه زماني مناسب ترين زيستگاه يوزپلنگ در آسيا بود تقريبا از بين رفت و براي آخرين بار در سال 1362 يوزپلنگ در آن ديده شد. يوزپلنگ از بسياري از مناطق زيست خود ناپديد شد و محدوده پراكنش آن به بعضي مناطق دور دست كه در آنجا طعمه كافي و امنيت نسبي وجود داشت محدود شد.
امروزه يوزپلنگ ايراني يكي از در معرض خطرترين حيوانات دنياست. جمعيت اين حيوان در حدود 50 قلاده تخمين زده مي  شود كه به بيابان هاي دشت كوير در نيمه شرقي كشور محدود شده و در مناطق زير پراكنش دارد:
۱- پناهگاه حيات وحش مياندشت خراسان۲،- منطقه حفاظت شده آريز و بافق در استان يزد، 3-پناهگاه حيات وحش دره انجير در استان يزد۴،- پناهگاه حيات وحش ناي بندان در استان يزد۵،- پارك ملي كوير در جنوب ورامين۶،- پارك ملي خارتوران در جنوب شاهرود۷،- منطقه حفاظت شده عباس آباد نايين.
امروزه نسل يوزپلنگ  ايراني درحال انقراض است. سريعترين حيوان روي زمين با سرعت به سمت انقراض مي  دود مگر اينكه انسان كمك كند كه اين گونه حفظ شود.
تراژدي يوز ايراني 
* سال 1355- كشته شدن يك يوز ماده براي دفاع از دو توله اش مقابل شكارچي در گردنه رخ چهارمحال و بختياري به وسيله چاقوي شكاري و مرگ حتمي توله ها
* سال 1359-زير گرفتن يك مادر و توله همراهش توسط يك آموزگار محلي در چهل دختران خراسان 
* سال 1360-محاصره شدن 3 قلاده يوز بالغ در حلوان خراسان توسط موتورسواران محلي و به آتش كشيدن آنها
* خفه كردن دو توله يوز كوچك توسط يك شتردار در منطقه خارتوران در ميان هلهله و تشويق روستاييان 
* رها كردن دو توله يوز كوچك و بي دفاع در خارج شهرستان اردستان از ترس جان 
* سال 1365-از پا درآوردن يك قلاده يوز به گمان آنكه آهوست در مياندشت خراسان 
* شهريور 1373-كشتن دو توله يوزپلنگ در بافق و انتقال توله سوم به پارك پرديسان تهران 
* سال 1376-شكار دو يوز بالغ در دره انجير يزد توسط يك آموزگار محلي
* سال 1378-از پا درآوردن دو يوز جوان به بهانه ديده شدن در نزديكي يك گله شتر در آريز بافق 
* سال 1380-كشتن و به آتش كشيدن يك يوز در رباط پشت بادام يزد به جرم عبور از نزديكي يك گله گوسفند
* خفه كردن يك قلاده يوز توسط يك پهلوان محلي در مياندشت خراسان 
* سال 1381-در تله گرفتار شدن يك يوز بالغ در نايبندان طبس 
* خرداد 1382-سوزاندن و تكه تكه شدن 3 توله يوز بي دفاع در منطقه بافق يزد.

گزارش هايي درباره برخي گونه هاي حيات وحش ايران
روي خط قهقرا
030693.jpg
عكس ها : فريبرز شكرايي 
اينجا پارك ملي كلا ه قاضي اصفهان است؛ منطقه اي نسبتا امن براي حيات وحش بي پناه. بز كوهي به همراه دو بزغاله اش روي صخره اي آفتاب گرفته اند.

030729.jpg
درناي سيبري
پرويز بختياري - درناي سيبري يا درناي سفيد يكي از 3 گونه درنايي است كه زمستان ها به ايران مهاجرت مي كند، پرنده اي بزرگ به طول 135 سانتيمتر كه داراي پر و بالي سفيد (به جز شاهپرهاي اوليه)، پوست لخت و قرمز درصورت و پاهاي بلند و قرمز. شاهپرهاي ثانويه بلند بوده و روي دم را مي پوشاند. هنگام پرواز پاها و گردن  خود را كشيده نگه مي دارد (برخلاف اگرت ها) و صدايي شبيه دورررررا دو رررررا را از خود در مي آورد.
درناي سيبري داراي خصوصياتي جالب توجه است. به عنوان مثال: 1- تك همسر است و در صورت مرگ جفت، ديگر جفتي اختيار نمي كند 2 - به هيچ وجه ازدواج فاميلي ندارند 3 - مسير مهاجرت طولاني دارند (سالانه بيش از 500 كيلومتر رفت و برگشت) 4 - رقص هاي بسيار زيبايي دارند و ... 5 - هر خانواده داراي قلمرو چند هكتاري است و از آن محافظت مي كند و ...
زيستگاه لانه سازي و جوجه آوري درناي سفيد در شمال روسيه (سيبري) و محل زمستانگذراني آنها 3 منطقه در آسيا بود.
زيستگاه تابستاني: زيستگاه كنوني اين پرنده در تايگا و حاشيه جنگل هاي شرق توندرا در محل اشتقاق رودخانه ob و نيز توندراي شرق سيبري بين لنا و رودخانه كولي ما است. آنها تالاب ها و زمين هاي خزه دار را دوست دارند و از اواخر فروردين ماه شروع به آشيانه سازي مي كنند. در اين زمان درناها رقص بسيار زيبايي دارند.
زيستگاه زمستاني: شامل 3 منطقه است: منطقه حفاظت شده وچينگ (weching) نزديك درياچه پويانگ در چين. بيشترين جمعيت درناهاي سيبري در اين محل است (حدود 3 هزار قطعه). متاسفانه اين زيستگاه به دليل احداث سد در بالادست آن رو به خشكي نهاده و ديگر زيستگاه مناسبي براي درناها نيست.
پارك ملي كئولادو: اين پارك ملي به مساحت 400 هكتار در شمال غربي كشور هند قرار دارد. در سال 65 - 1964 تعداد 200 قطعه درناي سيبري به اين محل مي آمد اما در سال 1992 به 2 قطعه و در حال حاضر ديگر اثري از آنها باقي نمانده است.
علت اصلي هم شكار بي رويه در مسير مهاجرت آن از كشورهاي تازه استقلال يافته شوروي، افغانستان و پاكستان بود.
تالاب هاي فريدونكنار، سرخرود و ازباران: اين مناطق از تالاب هاي بين المللي ايران هستند كه در استان مازندران و نزديك شهر فريدونكنار واقع شده اند. در اين زيستگاه نيز درناها وضعيت خوبي از لحاظ جمعيتي ندارند و هر ساله از تعداد آنها كاسته مي شود. اگر كمي خوب دقت كنيد روند انقراض را به وضوح مشاهده خواهيد كرد.
تعداد درناهاي سيبري از سال 1377، 11 قطعه و در سال 1383 به 3 قطعه رسيده است.
به نظر مي رسد كه ديگر فرزندان ما شانسي براي ديدن اين پرنده نداشته باشند.
درناي سيبري به سبب در خطر انقراض و منحصر به فرد بودنش مي تواند ساليانه صدها توريست Birdwatcher را به ايران بكشاند.
بنياد (International crane fandation) ICE با همكاري موسسات مرتبط درصدد حفظ و احياي جمعيت درناها هستند (در دنيا 15 گونه درنا زيست مي كند)، اين بنياد در ايران نيز بعد از چند سال وقفه در زمان انقلاب در ساليان اخير، مجددا فعاليت خود را از سر گرفته است. همچنين در ايران گروه ها و انجمن هاي زيست محيطي با كمك سازمان ملل و سازمان محيط زيست فعاليت درخور توجهي از خود نشان مي دهند كه ضمن خسته نباشيد براي همگي آنها آرزوي موفقيت و پيروزي داريم.
تهديدات موجود: به ترتيب اهميت مي توان تهديدات موجود بر سر راه انقراض اين موجود زيبا را اينگونه تعريف كرد: 1 - شكار 2 - از بين رفتن زيستگاه 3 - كمبود اطلاعات از سراسر مسير مهاجرت 4 - كمبود اطلاعات در خصوص رفتار شناسي اين موجود و ...
030699.jpg
گورخر ايراني؛ دشواري هاي زندگي بعد از دهه پنجاه 
آناهيتا دروديان- بهرام گور لقب خود را از اين گونه منحصر به فرد گرفته و به شكار گورخر علاقه زيادي داشته است. او آنقدر براي اين حيوان اهميت قائل بود كه شكار يا صيد گورخر(در مناطقي خاص) تنها به او تعلق داشت و افراد ديگري حق شكار آن را نداشتند. نشانه اين انحصار هم مهر بهرام گور بود كه بعد از صيد گورخرها، بر بدنشان داغ مي شد. سپس گورخر داغ شده، مجددا به طبيعت باز گردانده مي شد. اگر هم كسي اين حيوان مهر شده را شكار مي كرد مجازات مي شد.
گور ايراني برخلاف آنچه تصور مي كنيد راه راه نيست و بيشتر شبيه الاغ است، ولي كمي بزرگتر و حيواني چابك و مقاوم است كه براي پرهيز از خطر وجود انسان،  به مناطق كويري پناه مي برد. اين توانايي را دارد كه خود را با محيط بسيار خشك تطبيق دهد، اما بسيار به آب وابسته است، به طوري كه بايد براي رسيدن به آب مسافت زيادي را طي كند. اين حيوان موهاي كوتاه و يال سياه رنگي روي گردن و نوار قهوه اي تيره اي در پشت دارد كه تا دم ادامه مي يابد. همچنين از گياهان مرتعي تغذيه مي كند. ارتفاع شانه نرها معمولا به 140 سانتيمتر مي رسد كه برابر با اندازه اسبي كوچك است و نشان مي دهد كه گورخر درو اقع اسب وحشي آسياي غربي است. اما طي سال هاي اخير جمعيت اين گونه، بسيار كاهش يافته و در معرض خطر انقراض قرار دارد. مهندس هوشنگ ضيايي - يكي از كارشناسان صاحبنام حيات وحش ايران - در اين باره مي گويد: از زمان تشكيل كانون شكار و سازمان حفاظت محيط زيست، يعني در دهه 50، وضعيت گور ايراني رو به بهبودي رفت، چون حفاظت خوبي در مورد آن انجام شد. در سرشماري سال 49 نيز كه در توران انجام گرفت، جمعيت آن 700 - 600 راس بود و تا اواسط دهه 50 اين رقم به 2هزار راس افزايش يافت، اما پس از آن به دليل عدم توجه به حفاظت اين گونه، جمعيت آن به تدريج كم و كمتر شد، به طوري كه اكنون در معرض خطر انقراض قرار دارد.   از زيستگاه هاي فعلي گور ايراني، منطقه حفاظت شده توران و منطقه بهرام گور است. البته در گذشته در پارك ملي كوير نيز تعدادي گورخر وجود داشته كه اكنون اثري از آن نيست.
در سال 63 ، سه راس گور در اين پارك ملي مشاهده شد و بعد از آن هيچگونه آماري از رويت اين حيوان در دسترس نيست. در ساير نقاط هم جمعيت آن به سرعت در حال كاهش است. گورخر حيوان حساسي است و به سرعت تحت تاثير ناملايمات محيطي قرار مي گيرد.
يكي از عوامل كاهش جمعيت گورخر، دامداران منطقه هستند. سگ ها و دام ها در مكان  تجمع اين حيوان جمع مي شوند، در نتيجه گورخر به اين مناطق وارد نمي شود. در گذشته نيز اين حيوان توسط اسب شكار مي شد، چون سرعت دويدن آن پايين و حدود 40 كيلومتر در ساعت است. ولي امروزه بعضي از شكاركش ها براي شكار آن از موتور سيكلت و ساير وسايل نقليه موتوري استفاده مي كنند كه افزايش مرگ و مير گورخر را به دنبال دارد. در منطقه بهرام گور وضعيت بهتر است، چون زيستگاه  گور ايراني در منطقه توران، به سرعت در حال تخريب و نابودي است. وضعيت نامناسب توليد مثل اين حيوان مانند عدم جفت گيري يا سقط جنين نيز كاهش هر چه بيشتر جمعيت گورخر را در پي دارد.
گورخر معمولا يك كره مي زايد و مدت آبستني آن حدود يك سال است كه اين امر ازدياد نسل آن را دچار مشكل مي كند. متاسفانه در زمينه گورخر هيچ طرح تحقيقاتي انجام نشده و ما در كشورمان محقق كم داريم. چون كارهاي ميداني دشوار است و فرد محقق بايد از صبح تا شب دنبال حيوان باشد كه ببيند چه غذايي مي خورد و رفتارهاي او را بررسي كند. شرط اين كار هم فقط علاقه است. تحقيقاتي هم كه خارجي ها روي گور انجام داده اند خيلي بيشتر از ما ايراني هاست، به طوري كه در موزه تاريخ طبيعي لندن، تمامي مقالاتي كه طي 20 سال اخير در مورد گور ايراني موجود است، مربوط به خارجي هاست. آنها با ورودشان به ايران و اقامت چند روزه، با دستي پر به كشورشان بر مي گردند. شايد جالب باشد كه تعداد پستانداران شناسايي شده توسط ايرانيان 160 گونه است كه اين رقم در موزه تاريخ طبيعي لندن 175 مورد ذكر شده است.

لاك پشت فراتي 
هانيه غفاري- لاك پشت فراتي در رده بندي Red List IUCN در رده در معرض خطر انقراض (Endangered) قرار دارد. متاسفانه در قوانين و مقررات ايران، اين گونه مورد بي مهري مسوولان قرار گرفته كه علت آن عدم شناخت لاك پشت فراتي به عنوان گونه اي مفيد و منحصر به فرد است. اين گونه در قوانين كشور جزو حيوانات وحشي غير حمايت شده است و هيچ گونه تمهيدات حفاظتي براي حفظ تنها لاك پشت لاك نرم ايران صورت نگرفته است و جمعيت اين گونه منحصر به فرد به دلايل مختلف هر روز بيشتر و بيشتر رو به كاهش است. از جمله: سم ريزي جهت صيد ماهي كه موجب تلفات زياد لاك پشت ها مي شود.
اعتقادات غلط صيادان بومي كه مي گويند اين لاك پشت ها، ماهيان گرفتار در تورشان را مي خورند و سبب كم شدن ميزان صيد مي شوند، به همين دليل اين گونه را دشمن خود دانسته و آنها را معدوم مي كنند كه از اين نظر تلفات شديدي به جمعيت لاك پشت ها وارد شده و مي شود. خشك شدن و كم آب شدن تالاب ها و انشعابات رودخانه هاي اصلي و از بين رفتن محل زيست آنها هم از ديگر دلايل كاهش آنهاست. اينجا هم تخريب زيستگاه، زهكشي و خشك كردن آبگيرها جهت احداث مزارع كشاورزي و ...، آلودگي آب به دليل ورود فاضلاب هاي شهري، صنعتي و كشاورزي، همچنين در منطقه شادگان، كاهش تدريجي عمق تالاب در اثر ته نشيني رسوبات بالادست در هور شادگان و دخل و تصرفات الزامي در زمان جنگ تحميلي در محدوده پناهگاه حيات وحش شادگان نظير احداث جاده، خاكريز، سنگر و بيمارستان نظامي، آلودگي نفتي در حاشيه هاي تالاب شادگان كه به دليل نشت از لوله هاي فرسوده نفتي باعث درخطر افتادن زندگي حيوانات و به خصوص لاك پشت فراتي شده است و اما مهمترين عامل تهديد لاك پشت فراتي، عدم شناخت اين گونه و اهميت آن از نظر اكولوژيك و غناي گونه اي در ميان مردم بومي و حتي اكثر كارشناسان است.
لاك پشت فراتي در ايران منحصرا در استان خوزستان پراكندگي دارد. اين گونه در حوضه آبگير دجله و فرات، هورا لعظيم، تالاب شادگان، رودخانه هاي كارون، كرخه، دز و جراحي و انشعابات آنها زيست مي كند.
در ايران تنها يك گونه از خانواده لاك پشت هاي سه انگشتي وجود دارد كه لاك پشت فراتي معروف است.
030717.jpg
عقاب طلايي 
عقاب  طلايي يكي از پرندگان حمايت شده ايران است؛ با جمعيتي بسيار كم. پرنده اي شكاريست كه به صورت مهاجر وارد ايران شده و معمولا آشيانه را در مناطق صخره اي دور دست مي   سازد.
پرنده بالغ سرش طلايي است و اغلب از اين راه شناسايي مي  شود. توانايي بالايي هم براي پرواز دارد.
به گفته جمشيد منصوري- متخصص پرندگان ايران- اين پرنده جزو پرندگان مهاجر ايران است و خيلي كم به صورت بومي يا توليدمثل كننده ديده مي  شود. توليد مثلش هم بيشتر در كوهستان هاي مناطق شمال كشور مانند كردستان يا ارسباران صورت مي  گيرد.
هنگامي كه جوجه ها از تخم بيرون مي  آيند چشم هايشان بسته و ناتوانند. والدين بايد تا چند روز از آنها مراقبت كنند تا چشم هايشان باز شود. درعين حال غذاي مورد نياز هم بايد در اختيارشان قرار گيرد تا بزرگ شوند.
اين پرنده در معرض خطر انقراض نيست ولي جمعيتش كم است چون نسبت به تغييرات محيطي به ويژه آلودگي ها حساس است. اين مساله در مورد ساير پرندگان شكاري نيز صدق مي  كند، بنابراين شاخص آلودگي ها محسوب مي  شوند.
در گذشته عقاب طلايي ابزاري براي شكار پستانداران بوده است. آنها را طوري تربيت مي  كردند كه با منقار چشم پستانداراني مانند آهو، كل، بز، قوچ و ميش و... را كور كنند. در نتيجه اين حيوانات از صخره ها پايين افتاده و توسط شكارچيان، شكار مي  شدند. اما در حال حاضر چنين آموزش هايي انجام نمي  شود.
030714.jpg
هما
محمدرضا محمدي- شايد كمتر كسي بداند كه هما پرنده افسانه اي ايران باستان گونه اي لاشخور است و هنوز هم در طبيعت ايران ديده مي  شود. لاشخوري كه بيشتر به يك شاهين عظيم شباهت دارد. طرح مشخص بدن در حال پرواز، اين پرنده را از ساير لاشخورها متمايز مي  سازد، بال هاي آن دراز، كم عرض و زاويه دار است و دمي بلند، لوزي شكل و تيره رنگ دارد. سطح پشتي، بال ها و دم آن سياه مايل به خاكستري و سرش به طور كلي نخودي رنگ است. اطراف چشم و ناحيه پس منقار سياه رنگ است كه به يك دسته موي سياه ريش مانند در زير منقار منتهي مي  شود. سطح شكمي نارنجي مايل به زرد و ناحيه سينه به طور واضح نارنجي رنگ است كه با بال هاي تيره تضاد خاصي را نشان مي  دهد. نابالغ اين پرنده، سروگردني تيره دارد. هما از لاشخورهاي ديگر فعال تر و معمولا تك زي است. طول بدن آن يك تا 1/1 متر است. بيشتر در كوهستان هاي مرتفع و دورافتاده زندگي مي  كند و در غارهاي مشرف به پرتگاه ها آشيانه مي  سازد.
دو زيستگاه مهم اينگونه پارك ملي لار و بمو و منطقه حفاظت شده دنا است.
هما در افسانه هاي ايران مثل ققنوس در اساطير مصر و يونان صاحب كرامت است. هما را به مرغ سعادت مي  خوانند و در اساطير زرتشتي هم از آن با نام سائنا يا سيمرغ ياد شده است. اينكه هما مرغي استخوا ن خوار است باوري است كه از ديرباز در ايران رواج داشته است. سعدي در توصيف اين پرنده مي  گويد: هماي از همه مرغان از آن شرف دارد كه استخوان خورد و جانور نيازارد
صادق هدايت هم از هما اينچنين ياد مي  كند:
جمعي گفته اند كه آن كركس است كه مردار خورد و از آن جنس بسيار است و هماي بر سعادت معروف است. چنانچه گويند سايه آن بر هر كس افتد، پادشاهي و دولت يابد و لغت همايون هم كنايه از اين معني است. اينكه عوام در موقع تشكر مي  گويند خدا سايه شما را از سر ما كم نكند، اشاره به همين مساله دارد.
و از اين رو بود كه هماي سعادت بر شانه هاي شبان مفلوك نشست و پادشاهي نصيبش شد.
030720.jpg
پلنگ 
مونا مبرقع-پلنگ ايراني كمرنگ تر از پلنگ هاي آفريقايي و هندي است. اين امر باعث اشتباه پلنگ ايراني با پلنگ برفي نيز مي شود. پلنگ برفي كوچكتر از پلنگ ايراني بوده و خاكستري رنگ است، لكه هاي گل مانند روي بدن پلنگ برفي از نظر تعداد كمتر ولي بزرگتر از لكه هاي بدن پلنگ ايراني است. محيط مناسب براي زندگي پلنگ برفي در ايران با نزديك ترين منطقه پراكندگي پلنگ برفي در دنيا تقريبا هزار كيلومتر فاصله دارد.
پلنگ در اكثر زيستگاه هاي كشور اعم از جنگلي، كوهستاني، بياباني، استپي و در ارتفاعات مختلف از صفر تا نزديك 4 هزار متر زندگي مي كند. به همين علت توانسته است بهتر از بقيه گربه هاي بزرگ، نسل خود را حفظ كرده و پراكندگي وسيع تري داشته باشد.
پراكندگي اين حيوان در اكثر مناطق كشور اعم از ارتفاعات البرز تا تپه  ماهورهاي كوير مركزي است، يعني هر كجا كه طعمه مناسب به خصوص پازن ( كل و بز) وجود داشته باشد.
پلنگ فقط در آفريقا و آسيا زندگي مي كند.پلنگ، به شدت از انسان مي ترسد و به محض مواجه شدن با انسان به حالت مخفي و بسيار سريع فرار مي كند. اگر زخمي شود يا راه فراري نداشته باشد ممكن است در موقع فرار به انسان حمله كند.
در ايران معمولا پلنگ را با يوزپلنگ اشتباه مي كنند.
حتي بعضي وقت ها گزارش هايي از شمال ايران يعني جنگل هاي انبوه هيركاني مبني بر رويت يوز يا حمله آن به محلي ها به گوش مي رسد، حتي برخي روزنامه ها هم كه بايد منبع علمي باشند به اين موضوع توجهي نكرده و مثلا با تيتر درشت مي نويسند با مرگ ماريتا(يوزپلنگ مرحوم پارك پرديسان) نسل پلنگ ايران منقرض شد.
ما بارها درباره تفاوت هاي يوزپلنگ و پلنگ صحبت كرده ايم بنابراين اينجا ديگر سخن راندن در اين باب جايز نيست.
پلنگ دشمن طبيعي ندارد ولي گاهي توله ها توسط ساير گوشتخواران شكار مي شوند. اين حيوان از قابليت استتار خوبي برخوردار است و خود را با شرايط زيستگاه هاي مختلف سازش مي دهد، اما به علت كم شدن غذا و آغشته كردن لاشه حيوانات شكار شده به مواد سمي، جمعيت آن رو به كاهش گذارده و در بعضي از موارد به كلي نابود شده است...
در حال حاضر بهترين زيستگاه پلنگ، پارك ملي تندوره در شمال خراسان است. شايد حتي با گشتي دو روزه در فصل مناسب موفق به رويت آن بشويد. الان بهترين فصل است اما سرماي طاقت فرساي اين منطقه را فراموش نكنيد.
030705.jpg
خرس هاي قهوه اي ايراني 
روزبه بهروز- خرس ها به دليل استفاده از منابع غذايي متنوع، زندگي در مناطق صعب العبور كوهستاني و جنگلي، شبگرد بودن و نداشتن دشمن طبيعي از جمعيت نسبتا خوبي برخوردارند.اما در سالهاي اخير به علت حضور انسان، دام و متعاقبا سگ هاي گله در مراتع و جنگل هاي مرتفع كه جزئي از زيستگاه خرس قهوه اي به حساب مي آيد، اين مناطق بسيار محدود شده است كه اين مساله عمده ترين مشكل خرس قهوه اي در ايران است. همچنين از ساير عوامل تهديدكننده اين پستاندار باشكوه مي توان از شكار بي رويه آن و همچنين مسموم شدن حيوان به علت استفاده از گوشت هاي سمي و آلوده (كه براي از بين بردن گرگ توسط دامداران به كار مي رود) نام برد.
خرس قهوه اي به دليل شكوه و عظمت منحصر به فرد خود همواره جايگاه خاصي را در ميان طبيعت گران و دوستداران حيات وحش به خود اختصاص داده و جزو حيوانات مورد توجه علاقه مندان به طبيعت است. پس با توجه به اين قابليت و همچنين نقش اكولوژيك اين پستاندار بايد برنامه ريزي هاي جامع تري جهت ارتقاي سطح فرهنگ عمومي مردم براي حفاظت از نسل اين جانور ارزنده و با شكوه توسط مراجع و سازمان هاي مربوطه صورت بگيرد تا در آينده شاهد وضعيت مطلوب تري از اين پستاندار باشيم.
طول خرس قهوه اي ايران در حدود 5/2-2 متر است. اين پستاندار با وزن هاي مختلفي ديده شده كه از 90 تا 290 كيلوگرم در نوسان است ولي به طور ميانگين در حدود 180 كيلوگرم وزن  دارد.
زيستگاه هاي اين پستاندار شامل مناطق جنگلي خزري، جنگل هاي ارسباران و زاگرس، علفزارهاي مرتفع كوهستاني نزديك جنگل و دره هاي پايين دست جنگل است.
پراكنش خرس قهوه اي در ايران از شمال خراسان تا استان هاي گلستان، سمنان، مازندران، تهران، گيلان، قزوين، زنجان و آذربايجان و از سوي ديگر از آذربايجان تا استان هاي كردستان، لرستان، كرمانشاه، چهارمحال و بختياري، خوزستان و فارس گزارش شده است.
همه چيز خوار است. به خوردن عسل علاقه زيادي دارد. در فصل بهار كه گياهان مي رويند مانند علفخواران به خوردن علف هاي تازه روي مي آورد. با استفاده از ناخن هاي بلند و خميده اش حشرات را از زير پوست درختان و شكاف سنگ ها بيرون مي كشد. لانه جوندگاني از قبيل ول ها را مي كند و آنها را شكار مي كند. در اواخر تابستان و پاييز معمولا در مناطق پايين دست جنگل يا دره ها كه ميوه هاي وحشي در آنها فراوان است ساكن مي شوند. آثار شكستگي شاخه هاي درختان ميوه و مدفوع خرس ها در اين مناطق ديده مي شود.
جالب است بدانيد كه خرس ها در فصل زمستان زايمان مي كنند، آن هم در خواب زمستاني. نوزاد هم از شير مادر تغذيه مي كند و بزرگ مي شود و وقتي مادر از خواب برمي خيزد دو توله حدود يك ماهه را در كنار خود مي بيند.
030723.jpg
كفتارهاي راه راه 
مرتضي اسلا مي دهكردي- كفتارها در هيچ كجاي دنيا محبوب نيستند. كمتر كسي فكر مي كند كه در ايران هم كفتار وجود داشته باشد. البته كفتار راه راه موجود در ايران به لحاظ رفتاري بسيار نجيب بوده و با كفتارهاي خال خال آفريقايي كه حتي به شيرها هم حمله مي كنند بسيار متفاوتند، ولي در ايران نيز از كفتارها به عنوان حيوانات پليد و فرصت طلب ياد مي شود. در بسياري از مناطق كشور مردم محلي بر اين باورند كه اندام مادگي كفتار ماده شانس و ثروت مي آورد. حتي بعضي ها حاضرند مبالغي را براي داشتن اين اندام بپردازند. اين تفكر توسط نگارنده در استان هاي تهران، اصفهان، يزد و خراسان ديده شده است.
هيچ برآورد جمعيتي از كفتارهاي راه راه در ايران در دست نيست. تنها با توجه به وجود جمعيت هاي متعدد در بعضي از زيستگاه هاي كشور مي توان حدس هايي در مورد جمعيت كفتارهاي ايران زد كه به نظر مي آيد از جمعيت نسبي خوبي برخوردار باشند. ولي جمعيت آنها در تمامي زيستگاه ها رو به كاهش است. دليل اصلي اين كاهش جمعيت، كاهش منابع طبيعي و منابع غذايي به ويژه لاشه هايي است كه كفتار راه راه در طبيعت از آنها استفاده مي كند. كاهش تعداد لاشه ها به خاطر كم شدن جمعيت ساير گوشتخواران از جمله يوزپلنگ، پلنگ و گرگ است، زيرا با كاهش جمعيت اين صيادان از تعداد لاشه گياهخواراني كه توسط آنها شكار شده و بر جاي مانده كاسته مي شود. همچنين مهاجرت يا نابودي جمعيت گياهخواران ساكن زيستگاه  كفتار راه راه از ديگر عوامل موثر بر كاهش جمعيت اين جانور بوده است. در مقابل كفتارها از محيط هاي وحشي رانده شده و به سمت محيط هاي انساني و منابع غذايي حاصل از آن كشيده مي شوند.
يكي از مهمترين مشكلات كليدي در مورد كاهش جمعيت كفتارهاي راه راه در جهان اين است كه گستردگي قلمرو و پراكنش اين گونه در قبال جمعيت هاي موجود در هر منطقه بسيار زياد است، يعني گستردگي زيستگاه بسيار زياد است و تعداد كفتارهاي موجود در هر منطقه بسيار كم است. اين تراكم پايين جمعيت در مقايسه با زيستگاه گسترده جانور باعث به وجود آمدن جمعيت هاي كوچك و كم دوام و دور از هم شده است. به طوري  كه جمعيت ها حالت جزيره اي به خود گرفته اند و اين امر مي تواند خطرناك باشد.
به نظر مي آيد كفتارها در ايران وسواس خاصي در انتخاب نوع زيستگاه خود ندارند و درهر جايي كه غذا يافت شود زندگي مي كنند.
در ايران در بيشتر استان هاي كشور گزارش هايي مبني بر حضور كفتار وجود دارد. نگارنده از استان هاي تهران، چهارمحال و بختياري، اصفهان، يزد، سمنان و خراسان وجود كفتار را گزارش كرده است. تنوع زيستگاه  و رژيم غذايي متنوع كفتار راه راه باعث شده است در ايران پراكندگي نسبتا گسترده اي داشته باشد.
رژيم غذايي: كفتارهاي راه راه اساسا لاشه خوار هستند و كمتر شكار مي كنند. تقريبا لاشه هر حيواني را كه پيدا كنند مي خورند. در لانه هاي كفتار در پناهگاه حيات وحش مياندشت، شاخ آهو، استخوان الاغ و بقاياي جوجه تيغي پيدا شده است. در منطقه حفاظت شده كوير كفتارها سر لاشه دام هاي اهلي كه اطراف روستاها رها مي شوند بسيار ديده شده اند. در پناهگاه حيات وحش نايبندان به وسيله دوربين هاي تله اي از كفتار در حال حمل پاي شتر عكس گرفته شده است. در پارك ملي خجير اطراف لانه كفتار بقاياي لاشه قوچ و ميش، گراز، سگ و شغال نيز ديده شده است. با توجه به موارد مشاهده شده به نظر مي آيد كفتارها معمولا لاشه را براي خوردن به لانه يا انبار غذاي خود حمل مي كنند.
حتي لاشه حيوانات بزرگ را تكه تكه كرده و جا به جا مي كنند. كفتارها به خوردن مغز استخوان علاقه بسياري دارند. استخوان هاي ضخيم مانند استخوان ران را با دهان شكسته و مغز آن را مي خورند. كفتارها قوي ترين فك را دارند.
كفتارهاي راه راه، جانوران منزوي هستند و معمولا به صورت انفرادي ديده مي شوند. در پارك ملي كلاه قاضي اصفهان و استان چهارمحال و بختياري كفتارها غالبا به صورت تكي مشاهده شده اند. در پناهگاه حيات وحش مياندشت نيز نزديك يك روستا يك قلاده كفتار به صورت تكي توسط نگارنده مشاهده شد، ولي در منطقه حفاظت شده كوير نزديكي روستاها كفتارها در دسته هاي 3 الي 5 تايي نيز ديده شده اند كه احتمالا به دليل وجود منابع غذايي فراوان (لاشه حيوانات اهلي و صيفي جات) است.
كسي كفتار را به خاطر استفاده از پوست آن شكار نمي كند. در ايران به نظر مي رسد مهمترين عوامل تهديد، تصادفات جاده اي و خوردن طعمه مسموم است. به دليل گستردگي جاده ها و محدود شدن مناطق حفاظت شده به جاده ها و بعضا عبور جاده از داخل اين مناطق و همچنين گستردگي محدوده اي كه يك كفتار براي پيدا كردن غذا مي پيمايد باعث شده است موارد مختلفي از تصادف كفتار با ماشين رخ دهد كه اغلب منجر به مرگ حيوان مي شود. در بعضي مناطق تغذيه كفتار راه راه از دام هاي اهلي و محصولات كشاورزي باعث شده است تا مردم محلي با قرار دادن لاشه مسموم به عنوان طعمه، اين حيوان را از بين ببرند.
030711.jpg
شهدخوار
شهدخوار يكي از پرندگان جالب ايران است. نوك باريك و خميده اي دارد تا بتواند از شهد گل ها تغذيه كند. اين پرنده هنگام نوشيدن شهدها در هوا ثابت مي  ماند و با سرعت زياد در هوا بال زده، به داخل گل ها فرو مي  رود. بعد از آنكه سير شد جهت بال زدنش بر عكس مي  شود تا از گل بيرون آيد. اما درجا بال زني در هوا به انرژي زياد و در نتيجه متابوليسم بالايي نياز دارد. فعاليت شهدخوار با طلوع آفتاب آغاز مي  شود و تا هنگام غروب آنقدر فعاليت مي  كند و درجا بال مي  زند كه خسته شده و حالت نيمه خواب پيدا مي  كند. در اين وضعيت درجه حرارت بدن پايين و متابوليسم به حداقل كاهش مي  يابد تا روز بعد دوباره با انرژي زياد، فعاليت و پرواز را از سر گيرد.
شهدخوار جثه بسيار كوچكي دارد، كمي كوچكتر از گنجشك و بيشتر به رنگ آبي- سياه شفاف ديده مي  شود. البته پرنده نر گاهي نوار باريك قرمزي در سينه دارد.
باغ هاي بزرگ، كشتزارها، گزستان هاي حاشيه رودخانه ها و بوته هاي خاردار، زيستگاه اين پرنده محسوب مي  شود.
در طبيعت لانه اين پرنده كيسه مانند و از درختان آويزان است.
در گذشته هم در تمام منطقه جنوب شرقي ايران، از چابهار تا بندرعباس وجود داشته اما اكنون پراكنش وسيع تري دارد؛ چون اين احتمال وجود دارد كه تعدادي از اين گونه كه در قفس بودند، در نقاط ديگري رها شده و گسترش يافته اند.
از نظر حفاظتي هم چندان مورد توجه نيست. چون به گفته جمشيد منصوري- متخصص پرندگان ايران- اينطور به نظر مي  رسد كه در معرض خطر قرار نگرفته است. البته مطالعات دقيقي روي اين پرنده انجام نشده و به تحقيقات و بررسي هاي بيشتري نياز دارد.
030726.jpg
گرگ
كاوه حاتمي- گرگ ها اجداد سگ هاي اهلي امروزي هستند و براي اولين بار مردماني از ايران توانستند گرگ ها را رام كنند.
باوجود ديد غالبا منفي كه به گرگ ها وجود دارد، اگر نگاهي به كشور خود و رفتار ايرانيان با گرگ ها بيندازيم، مي بينيم كه با وجود قصه هاي فراواني كه در مذمت گرگ ها وجود دارد ولي باز هم نوعي نگاه  آميخته با احترام نسبت به آنها پيدا مي شود.
برخلاف انتظار همگان كه فكر مي كنند گرگ ها موجودات فراواني در ايران هستند، بايد اذعان كرد كه عكس قضيه صادق است.
تعداد گرگ ها در ايران به كمتر از 1000 قلاده مي رسد. به مفهوم ساده تر گرگ ها در ايران در حال انقراض هستند. مدافعان واقعي طبيعت و تجسم عيني وفاداري و خانواده دوستي در روزگار ما، در آستانه نابودي كامل قرار گرفته  است.
هر روز در سراسر دنيا آموزش هاي كاربردي در مورد گرگ ها وجود دارد و قوانين حفاظتي از آنها سخت گيرانه تر مي شود. در ايران طبق قوانين سازمان حفاظت محيط زيست، گرگ گونه اي زيانكار محسوب مي شود و رسم كله گرگي كه به شكارچي گرگ جايزه و هديه اي تعلق مي گيرد، با جديت دنبال مي شود. شكارچيان و بسياري از مردم كه شايد بسياري از آنها به عمرشان نتوانند گرگي را از نزديك ببينند، اولين چيزي را كه در مورد گرگ ياد مي گيرند نفرت از آن است.
از اين روست كه از تعداد گرگ ها روز به روز در كشور كاسته مي شود. وجود سلاح غيرمجاز، استفاده از سم، خراب كردن لانه و زنده به گور كردن توله گرگ ها و همچنين فروش آنها در بازار سياه ، آنها را با خطر جدي مواجه كرده است و امروزه در مناطق كشور با كاهش جمعيت گرگ ها مواجهيم، حتي در بعضي مناطق كاملا از بين رفته اند.
طعمه خود را براحتي مي درند. گرگ ها 4 دندان نيش پر قدرت دارند كه اندازه آنها به 5 سانتيمتر مي رسد.
ميان گرگ ها، حواس بينايي، شنوايي و بويايي فوق العاده هستند.
شنوايي در گرگ ها بسيار قوي است. آنها مي توانند صداي زوزه گرگ هاي ديگر را از فاصله حدودا 45كيلومتري تشخيص بدهند. آنها مي توانند آهسته ترين صداهايي را بشنوند كه براي انسان غير قابل شنيدن است. گوش گرگ ها اين قابليت را دارد كه با گردش 180 درجه اي خود، جهت صدا را بيابد.
گرگ ها موجوداتي كاملا اجتماعي هستند و بين آنها ارزشمند  ترين مساله، گله يا خانواده اي است كه به آن متعلقند. فرماندهي گله را قوي ترين گرگ نر يا ماده عهده دار مي شود.
گرگ ها معروف هستند به خوردن آدم و گوسفند، ولي لازم به ذكر است كه گرگ ها اساسا از انسان و مناطقي كه انسان زندگي مي كند، گريزان هستند.
بيشتر غذاي گرگ ها را طعمه هايي نظير آهو، كل ، بز ، قوچ و ميش تشكيل مي دهند. ولي از آنجا كه كاهش جمعيت شكار در كشور محسوس است، رژيم غذايي گرگ ها نيز دستخوش تغييراتي شده است. مثلا زباله هاي شهري و مزارعي كه در آن جوندگان وجود دارند، غذاي اصلي گرگ ها را نيز زباله و جوندگان تشكيل مي دهند. گرگ ها حتي گياهخواري نيز مي كنند و در بعضي مناطق كشور مانند مراكان به هندوانه و در برجرود به محصول انگور لطمه مي زنند. اين بدان جهت است كه با كاهش طعمه، جانور بايد منابع غذايي جايگزين داشته باشد و اگر اين منابع نيز از دسترس گرگ خارج شود، آنگاه به سمت مناطق روستايي مي آيند و دست به شكار دام مي زنند كه در بسياري از موارد ميزان خسارات بسيار اندك است. طي يك تحقيق كه در مورد گرگ ها انجام گرفت، مشخص شد كه گرگ ها اساسا علاقه اي نه به دام و نه به انسان دارند و بيشتر غذاي خود را از زباله هاي شهري تامين مي كنند. موردي كه باعث شده گرگ ها به آدمخواري معروف شوند، مربوط به گرگ هايي است كه با افزايش سن، قدرت و توان شكار كردن را از دست مي دهند و در اين ميان بسيار كم اتفاق مي افتد كه به جاي زباله(كه دردسر كمتري براي گرگ ها دارد)، به سراغ انسان بروند.
بعضي انسان ها با سوء استفاده از نا آگاهي بقيه افراد، به اين موضوع دامن زده و دست به كشتارهاي وحشيانه حيات وحش مي زنند و دقيقا به اين علت است كه اكنون ده ها سال است كه بزرگترين و غرور آفرين ترين جانوران كره خاكي، اكنون سالهاست كه در ايران براي ابد، آرام گرفته اند؛ يعني ببر مازندران و شير ايراني.
از آنجا كه طبق قوانين سازمان محيط زيست گرگ ها موجوداتي زيانكار هستند، از اين رو كاملا بي دفاع مانده اند و پروژه اي كه بتوان آن را حفاظتي ناميد تاكنون ديده نشده است. تنها معدود برنامه هايي كه انجام مي شود مربوط به انتقال آنها از يك محيط به محيطي ديگر است.
به عنوان مثال در دو پروژه كه از آ غاز دهه جاري انجام شدند، جمعا۱۸ قلاده گرگ به طبيعت بازگردانده شدند كه بسيار اميدبخش است ولي در همين زمان بيش از 30 قلاده گرگ نيز از پاي درآمدند كه بر طبق اخبار تاييد نشده اي، 7 گرگ ديگر نيز به زودي كشته مي شوند . خشن ترين رفتار در مورد گرگ ها نيز مربوط به دهه قبل است كه 5 قلاده توله گرگ كوچك، پس از اينكه درون يك بشكه قرار داده شدند، با گذاشتن بشكه روي آتش، به وضع فجيعي كشته شدند.

محيط زيست
ايرانشهر
دخل و خرج
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  دخل و خرج  |  سفر و طبيعت  |  محيط زيست  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |