چهارشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۸۴
همزمان با دويستمين سالگرد تولد «هانس كريستيان آندرسن» ، داستان نويس دانماركي
حسن آقا كؤمورساتان
011568.jpg
مرتضي مجدفر
دوم آوريل(سيزدهم فروردين ماه)، روز جهاني كتاب كودك است و اگر اين روز در هياهوي روز طبيعت و آيين هاي ويژه سيزده به در گم نشود، در ايران نيز هم سو با ديگر كشورهاي جهان، برنامه هايي به اين مناسبت در جهت پيشبرد و ترويج كتاب و كتابخواني اختصاص داده مي شود.
روز جهاني كتاب كودك، روز تولد هانس كريستيان آندرسن؛ قصه گوي بزرگ و آفريننده شاهكارهايي چون جوجه اردك زشت، بلبل، پري دريايي كوچك، لباس نو امپراتور، سرباز حلبي، تامبلينا يا بندانگشتي است. دوم آوريل امسال (سيزدهم فروردين ۱۳۸۴)، آندرسن دويست ساله شد. به همين مناسبت در روزها و ماه هاي باقي مانده تا پايان سال ۲۰۰۵ ميلادي، در هر يك از كشورهاي جهان، برنامه هايي براي تجليل از دست اندركاران ادبيات كودكان در دست اجرا خواهد بود و در كنار بزرگداشت اين قصه گوي بزرگ، بر كشف و شناخت ارزشهاي پنهان آثار او اقدام خواهد شد.
مراسم بزرگداشت آندرسن در ايران، به همراه نمايشگاهي از مقالات، پيام ها، دست نوشته ها و تصاوير برگزيده نويسندگان و تصويرگران ايراني و نيز فعاليت هاي خلاقانه كودكان درباره آندرسن، از روز ۱۵ فروردين ۱۳۸۴ در محل خانه هنرمندان واقع در خيابان آيت الله طالقاني، بعد از ايرانشهر، خيابان شهيد موسوي شمالي برپا شده و امروز به كار خود پايان مي دهد. اين مراسم و نمايشگاه جنبي آن با برنامه ريزي شوراي كتاب كودك و حضور نويسندگان و تصويرگران كودك و نوجوان ايراني و با حمايت خانه هنرمندان ايران، مؤسسه كارتوگرافي سحاب، شركت فابر كاستل، دفتر پژوهش هاي فرهنگي و انتشارات فرهنگ معاصر برگزار شده است.
براي مشاركت در اين حركت فرهنگي، داستان واره اي را كه در اين ارتباط نوشته شده است، در همشهري منتشر مي كنيم.
وقتي از مدرسه به منزل برگشتم، با ذوق و شوق فراوان از مادرم، سراغ برادرم را گرفتم. آن روزها، من يك ماهي بود كه به كلاس اول مي  رفتم و او در كلاس نهم- كه آن سال ها پايانش منجر به دريافت گواهينامه سيكل اول متوسطه مي شد- درس مي خواند.
011577.jpg
011580.jpg
011571.jpg
011574.jpg
مادرم گفت: «چيه!؟ باز هم اسم جديدي كشف كرده اي؟!»
گفتم: «نه! حرف ديگري  دارم.»
ماجراي كشف اسامي جديد، به رمزگشايي از نام خانوادگي يكي از همكلاسي هاي من برمي گشت. وقتي روز دوم و سوم مهرماه را پشت سر گذاشتيم و بعد از اين كه به تدريج به محيط مدرسه عادت كرديم، با معلم خود آقاي آتشي هم كه موهاي مرتب و شانه شده و سبيل پرپشت اش را هنوز هم فراموش نكرده ام، آشنا شديم. درست روز چهارم، آقاي آتشي از ما خواست اسم خود را بگوييم و بعد بگوييم فاميلي يا نام خانوادگي مان چيست و البته چون هيچ يك از ما فارسي نمي دانستيم، او همه اينها را به تركي براي ما توضيح مي داد و سؤال هاي خودش را نيز با همين زبان مي پرسيد. حتي چون، هيچ كدام از ما اصلاً با چيزي به اسم «نام» ، «نام خانوادگي» و يا «فاميل» آشنا نبوديم؛ او اول از همه ما مي پرسيد: «آدين نه دير؟» (۱) و چون جواب مي داديم، ادامه مي داد: «سيجيللين نمنه دير؟» (۲)  و اين گونه بود كه مراسم معارفه، يك زنگ تمام را به خود اختصاص مي داد و در زير سر و صداي خش خش درختان سر به فلك كشيده تبريزي و نور كم رنگ تابيده به درون كلاس، خشت هاي تربيت ما روي هم گذاشته مي شد و بنيان هاي دوستي در كلاس اول دبستان صباي تبريز، براي ابد در ياد و دل دوستان همكلاسي نقش مي بست.
يكي از بچه ها خودش را معرفي كرد: «علي...»
- «فاميلي علي آقاي ما چيه؟» معلم بود كه از علي سؤال مي كرد.
- «علي شوآز!»
من، به محض اين كه نام و نام خانوادگي علي را شنيدم، سه بار آن را تكرار كردم: «علي شوآز، علي شوآز، علي شوآز...»
ظهر، وقتي نام دوستانم را براي برادرم توضيح دادم، تعجب كرد و گفت: «شوآز؟! چه معنايي داره؟ فكر مي كنم خوب نشنيده اي... خيلي عجيبه.»
فردا صبح، آقاي آتشي، شوآز را جور ديگري صدا كرد: «علي پوآز!»
و باز ظهر داداشم گفت: «پوآز هم نداريم، اشتباه شنيده اي... دقت كن.»
فردا، وقتي معلممان شوآز را براي نشان دادن لوحه ها به جلوي تخته سياه خواست؛ گفت: «خوب بچه ها! حالا شوآز براي شما، يك بار ديگر قصه لوحه هايي را كه من گفتم، تكرار خواهد كرد.»
ماجراي آن روز ر ا هم به برادرم گفتم. با عصبانيت نگاه عاقل اندر سفيهي به من كرد و گفت: «حواستو جمع كن و قشنگ بگو ببينم اسمش چي بود...»
من گفتم: «شوآز!»
كاغذي را جلو كشيد و روي آن نوشت: شعاع. و بعد وقتي متوجه شد اساساً من نمي توانم بخوانم، پاك به هم ريخت و گفت: «ببين اصلا ما شوآز، پوآز و يا حتي شوآ نداريم. اين كلمات معني ندارند. هر كلمه اي بايد معني داشته باشد. احتمالاً اين پسره، نوه حاج رسول شعاع است.» و سپس، چشم هايش را گرد كرد و در حالي كه با عصبانيت به من نگاه مي كرد، صداي هر دو عين شعاع را محكم از ته حلق خود ادا كرد و اين در حالي بود كه من فقط مي خنديدم.
فرداي آن روز جمعه بود و من و برادرم، از صبح تا شب، فاميلي همكلاسي ام را تمرين مي كرديم. داداشم، هر جمله اي را كه مي خواست بگويد، به پس و پيش فاميلي علي مي چسباند و چپ و راست آن را تكرار مي كرد: «اوه! رفيق پوآز! برو براي من آب بيار... آهاي، دوست شوآز! بيا غذاتو بخور... آي، حضرت شوآ! بيا برو بخواب، دير شد.»
شنبه از اول صبح، به دنبال اين بودم كه ببينم آقاي آتشي، شعاع را چگونه صدا مي كند. به خاطر همين، چشم هايم را به دهان آموزگارمان دوخته بودم و لحظه اي او را از نظرم دور نمي گذاشتم. مي خواستم با گوش هاي خودم فاميلي درست علي را بشنوم. بالاخره آقاي آتشي، علي را صدا زد: «پسرم، شعاع! بيا اينجا كارت دارم.» ولي مثل اين كه شعاع نمي گفت؛ چون هم صداي هر دو عين از حلقش بيرون نمي آمد و هم اين كه آخر فاميلي  علي، حرف «ر» را هم مي شنيدم. البته فقط مي شنيدم، چون تا آن وقت از سال، فقط نصف لوحه هاي كتاب اول ابتدايي را خوانده بوديم و آموزش الفبا هنوز آغاز نشده بود.
باز هم دقت كردم، درست بود؛ آقاي آتشي به او مي گفت: «شعار، علي شعار»
و بعد، عصر هنگام، وقتي گفتم فاميلي درست همكلاسي ام «شعار» است و دوباره شوخي هاي برادرم با من شروع شد، فهميدم كه شعار، خانواده بسيار محترمي است كه در نزديكي ما، در محله راسته كوچه تبريز ساكن اند و بعدها وقتي بزرگتر شدم با فضل و معرفت اهالي اين خانواده و معلمان متعددي كه از اين خاندان در تربيت فرزندان تبريزي ها نقش داشته اند، آشنا شدم.
رمزگشايي نام خانوادگي «شعار» در خانه ما، حدود يك ماه طول كشيد و چون مادرم از من شنيده بود با برادرم كار دارم، فكر مي كرد مي خواهم بگويم: «داداش! فاميلي پسره، شعار نيست، يك چيز ديگه است» ؛ ولي من نام و چيز ديگري را كشف كرده بودم.
آن روز صبح، آقاي آتشي از روي كتابي كه تصاوير رنگي زيبايي داشت، قصه اي برايمان تعريف كرد. واقعاً قصه، خيلي جاندار و شنيدني بود و وقتي آموزگارمان،  داستان را مي خواند، همه هوش و حواس بچه ها در اختيار او بود. آقاي آتشي، بعضي ها وقت ها مكثي مي كرد و دنبال كلمه هاي مناسب تركي مي گشت تا از آن ها در ترجمه همزمان خود استفاده كند. ما اصلاً نمي دانستيم كه كتاب به فارسي نوشته شده و آقاي آتشي، همان طور كه نوشته هاي داستان را مي بيند، آنها را ترجمه مي كند و باز نمي دانستيم كه آموزگارمان اين كار را با تحمل چه ميزان سختي و با چه هنرمندي  انجام مي دهد و به طور كامل در دنياي خلاق و آ موزاننده داستان غرق شده بوديم.
داستان به پايان رسيد و آقاي آتشي، از ما خواست نظرمان را درباره قصه اي كه شنيده بوديم، بگوييم. هر كسي چيزي گفت و معلممان گفته هاي همه ما را تأييد كرد. سپس از كيف خودش تصوير نقاشي شده بزرگي را بيرون آورد و آن را از ميخي كه به  بالاي تخته سياه زده شده بود، آويزان كرد. در تصوير، مردي با هيكل درشت، صورت دراز و دماغ و گوش هايي بزرگ به ما بچه هاي كلاس نگاه مي كرد.
آموزگارمان گفت: «داستاني را كه برايتان خواندم، اين آقا نوشته است. اين مرد در خانواده اي فقير بزرگ شده و در تمامي داستان هاي خود، زندگاني كودكان زحمتكش و بي پول را براي شما بچه ها، به صورت داستان نوشته است. نام او.... است. باز هم از داستان هاي او برايتان خواهم خواند.»
درست موقعي كه معلم نام او را گفت، كاميوني با سرعت زياد از خيابان روبه روي مدرسه ما گذشت و من نتوانستم نام نويسنده را به ياد بسپارم. از درخواست تكرار اسم او توسط آقاي آتشي هم خجالت مي كشيدم. از اين گذشته، تصوير روي تخته سياه، بد جوري شبيه حسن آقا كؤمورساتان(۳) بود. حسن آقا هم درست مثل همين تصوير، هيكل درشتي دارد؛ صورت حسن آقا هم دراز است و گوش ها و دماغش بزرگ... پس حسن آقا داستان مي نوشت و ما خبر نداشتيم. از اين گذشته، به شدت اطمينان داشتم اسمي كه آقاي آتشي گفت درست شبيه حسن آقا كؤمورساتان بود.
به محض اين كه برادرم را ديدم، پرسيدم: «داداش! كتاب حسن  آقا زغال فروش را ديده اي؟»
برادرم گفت: «چي شده؟ چي مي گي؟ مثل اين كه عقل از كله ات پريده؟»
گفتم: «نه! هيچ هم اين طور نيست. امروز آقاي آتشي، براي ما داستان خواند، داستاني شنيدني و زيبا. بعد هم تصوير مردي را به ديوار زد و گفت حسن آقا كؤمورساتان، در خانواده اي فقير بزرگ شده و در داستان هاي خود كه به زيبايي نوشته مي شوند، زندگاني كودكان بي پول و بينوا را نشان مي دهد...»
برادرم پرسيد: «كدام حسن آقا؟! همان كه در ميدان كاه فروشان(۴)، زغال فروشي دارد؟!»
گفتم: «آره! همان.»
گفت: «پسر! اون اصلاً سواد نداره... و داستان نوشتنش هم واقعاً خنده دار است.» بعد مثل كسي كه چيزي را كشف كرده باشد، درست مقابلم به زمين نشست و هم قد من شد و گفت: «نام اين داستاني كه آقاي آتشي براي شما خواند، چه بود؟ اصلاً چيزي از قصه يادت مانده؟»
گفتم: «آره! قصه  اي كه آقاي آتشي براي ما خواند، درباره يك جوجه اردك زشت بود. اون جوجه را همه اذيت مي كردند و از خودشان دور...»
من، بدون توقف داستان را براي برادرم مي گفتم و او، بدون توقف مي خنديد و من نمي فهميدم كه چرا؟!
گفت: «خوب! ديگه بسه... ديگه بسه...! پسر، حسن آقا كؤمورساتان كجا، هانس كريستيان آندرسن كجا؟ چرا از خودت اسم درست مي كني؟ بعد از دوستت شعار، حالا كريستيان آندرسن را كؤمورساتان كرده اي؟ آندرسن كجا و زغال فروشي در تبريز كجا؟!»
برادرم باز هم خنديد و بعد درباره هانس كريستيان آندرسن دانماركي برايم صحبت كرد. صحبت كرد، خنديد. صحبت كرد، خنديد و فرداي آن روز، برايم سه كتاب از آندرسن خريد و چون هنوز خواندن و نوشتن نمي دانستم، آنها را برايم خواند، ترجمه كرد و با حوصله شكل هايش را نشانم داد.
اكنون كه از آن روزها، چهل سالي مي گذرد، هر وقت از راه دور، تلفني با برادرم صحبت مي كنم، موقع سلام و عليك مي گويد: «چه طوري آقاي پوآز؟ چه خبر آقاي شعار؟» و هنگام وداع، اگر يادش نرود، حتماً به حسن آقا كؤمورساتان سلام مي رساند.
راستي آيا حسن  آقاي زغال فروش شبه آندرسن، كه اكنون حتماً به رحمت خدا رفته است، اصلاً مي توانست داستان بگويد و يا داستان بنويسد؟! داستان و افسانه هاي بازمانده از پدران و مادران چه طور؟ راستي حسن آقاهاي زغال و يا چيز ديگر فروش امروزي، به بچه هايشان داستان مي گويند؟ و راستي، به چه دليل دنياي ناخودآگاه دوران كودكي من، هانس كريستيان آندرسن را در وجود حسن آقا كؤمورساتان جستجو مي كرد؟
پانويس ها:
۱- آدين نه دير: اسمت چيه؟
۲- سيجيللين نمنه دير: فاميلي ات چيست؟
۳- حسن آقا كؤمورساتان: حسن آقا زغال فروش.
۴- ميدان كاه فروشان يا «سامان ميداني» محله اي قديمي در شهر تبريز كه تجارت علوفه، زغال و... در مغازه هاي بزرگ و كوچك آن انجام مي گرفت.
* در نگارش شوآز، پوآز و شوآ؛ براي راحتي تلفظ، بر خلاف رسم الخط جاري و ساري، كه «آ» غير اول، بدون كلاه نوشته مي شود، عمل كرده ايم.

تازه هاي دنياي كتاب در جهان
برگزاري نمايشگاه كتابهاي ممنوع الانتشار در آنكارا
نمايشگاه  كتابهاي  ممنوع الانتشار در تركيه  در آنكارا برگزار شد.
به  نوشته  پايگاه  اينترنتي  «حريت » در اين  نمايشگاه  بيش  از ۱۰۰ عنوان  كتاب كه  در سالهاي  گذشته  به  دلايل  مختلف  ممنوع  الانتشار شده  بود، به  معرض  نمايش  گذاشته  شده  است .
اكثر كتابهاي  موجود در اين  نمايشگاه  از آثار نويسندگان  و متفكران  تركيه است .
در بين  كتابهاي  نمايشگاه  انواع  مختلف  كتابها اعم  از آثار ادبي  شامل  شعر، رمان  و نيز كتابهايي  با محتوي  سياسي  نيز وجود دارد.
از جمله  كتابهاي  به  نمايش  گذاشته  شده  كه  زماني  در تركيه  ممنوع  بوده ، كتاب  شعري  از «ناظم  حكمت » برجسته ترين  چهره  ادبي  تركيه  در قرن  بيستم ، رمان هاي  «آتائول  بهرام اوغلو» ، «عدالت  آقااوغلو» ، زندگينامه  «ماهر كايناك » از كارشناسان  برجسته  و بازنشسته  سازمان  اطلاعات  و امنيت  تركيه  (ميت ) را مي توان  نام  برد.
همچنين  آثار سياسي  و فلسفي  متفكران  چپ  گراي  جهان  نيز كه  زماني  در تركيه  ممنوع  الانتشار بوده ، در اين  نمايشگاه  عرضه  شده  است .
جالب ترين  بخش  اين  نمايشگاه  مربوط به  برخي  آثار «ويليام  شكسپير» شاعر و نمايشنامه نويس  قرن  ۱۶ و ۱۷ انگليس  (لير شاه ) و لئون  تولستوي  نويسنده مسيحي  انسانگراي  قرن  نوزدهم  روسيه  (آناكارنينا) است  كه  در گذشته اي  نه  چندان  دور در فهرست  كتابهاي  ممنوعه  در تركيه  قرار داشتند.طبق  قوانين  فعلي  تركيه  هم  اكنون  نشر و فروش  هر گونه  كتاب  در اين  كشور آزاد است .
كتابهايي  كه  به  حكم  دادگاههاي  صالح  و بعد از طي  مراحل  نهايي  قضايي  ممنوع الانتشار تشخيص  داده  شود، بعد از چاپ  از بازار جمع  آوري  مي شود.
ركوردي ديگر براي هري پاتر
ناشر آمريكايي  كتابهاي  هري  پاتر اعلام  كرد در نظر دارد ششمين  جلد از ماجراهاي  هري  پاتر به  قلم  جي  كي  رولينگز را تحت  عنوان  هري  پاتر و شاهزاده  ناتني  كه  ژوئيه  آينده  به  بازار مي آيد در شمارگان  اوليه  ده  ميليون  و هشتصد هزار جلد چاپ  كند.
به  گزارش  خبرگزاري  فرانسه، باربارا ماركوس  رئيس  بخش  ادبيات  كودك  موسسه  نشر اسكولاستيك  كه  ناشر كتابهاي  هري  پاتر در آمريكاست ، با اشاره  به  ميزان  پيش  سفارشها براي  خريد اين  كتاب  گفت  شمارگان اوليه  نشر اين  كتاب  به  جاي  شش  ميليون  و هشتصد هزار جلد به  ده  ميليون  و هشتصد هزار جلد افزايش  خواهد يافت .وي  ميزان  پيش  سفارشها را فوق  العاده  توصيف  كرد. جلد ششم  ماجراهاي  هري  پاتر تحت  عنوان  هري  پاتر و شاهزاده  ناتني  از اعلام  تاريخ  انتشار آن در دسامبر گذشته  در صدر كتابهاي  فروخته  شده  در سايتهاي  اينترنتي  آمازون  و بارنز و ناپل  قرار دارد.كتاب  قبلي  ماجراهاي  هري  پاتر ركورد سرعت  فروش  را به  محض  انتشار آن  در ژوئن ۲۰۰۳  شكست ، به  طوري كه  پنج  ميليون  جلد از آن طي  بيست و چهار ساعت  فروخته  شد.
كتاب سوزان يك فرماندار در تركيه
دستور فرماندار يك  شهرستان  تركيه  براي  جمع آوري  و سوزاندن  كتابهاي  «اورهان  پاموك » نويسنده  ترك ، واكنش  محافل  دولتي  و فرهنگي  اين  كشور را برانگيخت .
«مصطفي آلتين  پينار» فرماندار شهرستان  «سوتلوجه » از توابع  استان  «اسپارتا» واقع  در جنوب  غرب  تركيه  دستور داده  كه  كتابهاي  «اورهان  پاموك » نويسنده  مشهور تركيه  جمع آوري  شده  و در ميدان  عمومي  شهر سوزانده  شود.
در دستور «آلتين  پينار» خطاب  به  دواير دولتي  و كتابخانه هاي  موجود در اين  شهرستان ، از پاموك  به  عنوان  «عامل  بيگانگان » ياد شده  است .
در اين  دستورالعمل  با استناد به  سخنراني  پاموك  در فرانسه  در هفته  گذشته  در مورد قتل  عام  ارامنه  در دوران  حاكميت  تركهاي  عثماني ، از مسئولان  دواير دولتي  جمع  آوري  كتابهاي  پاموك  و سوزاندن  آنها در ميدان  عمومي  اين  شهرستان  درخواست  شده  است .
دستورالعمل  آلتين  پينار با عكس  العمل  بسيار تند محافل  دولتي ، سياسي  و فرهنگي  تركيه  مواجه  شده  است .
عيسي  پارلاق  استاندار اسپارتا در گفت وگو با پايگاه  اينترنتي  «حريت » در اين  مورد گفت : «از فرماندار خواسته ايم  دستورالعمل  خود را پس  بگيرد»
«عبدالقادر آكسو» وزير كشور تركيه  نيز طي  دستوري  به  استاندار اسپارتاخواهان  بررسي  اين  موضوع  و اعلام  آن به  مركز شده  است .
به  نوشته  پايگاه  اينترنتي  «حريت » در شهرستان  «سوتلوجه » برخي  از ملي گرايان  تندرو با مراجعه  به  منازل  مردم ، خواهان  تحويل  كتابهاي  پاموك  شده اند.
«محمد اوزسوت » رئيس  اتاق  اصناف  سوتلوجه  با اعلام  اين  كه  در هفته  آينده  تظاهراتي  در حمايت  از فرماندار بر پا خواهند كرد، گفت : «پاموك  به  مقدسات  ملي  مردم  تركيه  توهين  كرده  است .»
«اورهان  پاموك » نويسنده  مشهور تركيه  كه  كتابهاي  وي  به  بسياري  از زبانها از جمله فارسي ترجمه  شده  است ، در سخناني  در فرانسه  در هفته  گذشته  از قتل  عام  ارامنه  در اوايل  قرن  گذشته  به  دست  تركهاي  عثماني  سخن  به  ميان  آورده  بود.
پاموك  داراي  نشان  افتخار از دولت  فرانسه  است .

نگاه فرهنگ
به خاطر آندرسن بگذاريد كودكان زندگي كنند
عادل جهان آراي
امروز كه دويستمين سال تولد محبوب ترين و معروف ترين نويسنده كودكان جهان، هانس كريستيان آندرسن است، چه خوب بود كه جهانيان نه فقط به ياد او همايش ها و سمينارهايي را برگزار كنند بلكه براي آندرسن و منويات قلبي او و عشق او به كودكان، براي كودكان جهان و رهايي ميليون ها كودك آواره و بي خانمان راهكارهايي نوين و درستي را انتخاب مي كردند تا كودكان جهان آن گونه كه بايد زندگي كنند.
شايد هانس كريستيان آندرسن كه از خانواده فقيري پا به عرصه حيات گذاشت- از مادري رختشوي و پدري پينه دوز- و دلش براي كودكان مي تپيد، هيچگاه فكر نمي كرد ۲۰۰ سال پس از تولدش هنوز كودكان آواره و گرفتار بلاهاي ساخته انسان هايي باشند كه نه تنها به كودكان فكر نمي كنند، بلكه تنها آمال و آرزوي آنها انباشت سرمايه به هر طريق ممكن است، براي آنان فرقي نمي كند كه با بهره كشي از كودكان با بدترين و فجيع ترين شكلش به آرزوهاي شوم خود دست يابند.
جهان امروز اگرچه شولاي تمدن بر تن پوشيده است و با دنياي آندرسن تفاوت كيفي و ماهوي دارد، اما هنوز جهاني نيست كه در آن كودكان آندرسن راحت و آسوده سر بر بالين بگذارند و صبحي را با زمزمه هاي كودكانه به مدرسه ها و آموزشگاه ها بروند. امروز ميليون ها كودك در آفريقا، آسيا، آمريكاي لاتين به جاي نشستن در پشت ميز كلاس ها يا در جبهه هاي جنگ، گوشت هاي دم توپ گلوله هاي سربي جهان متمدن هستند، يا آن كه در كارخانه ها و كارگاه هاي عاشقان و شيفتگان سينه چاك دنياي بازار گاه بدون اجر و مزد و فقط براي خوردن لقمه ناني مزدوري مي كنند.
شايد آندرسن هيچ گاه فكر نمي كرد كودكان او در اروپا با لطايف الحيل طعمه گرگان مي شوند كه كودكي خود را در روسپي خانه ها مي گذرانند و بي آن كه لذت كودكي را بچشند در دستان حريص طماعان نظام نوين جهاني گرفتار آمده اند.
راستي كسي هم امروز به فكر كودكان جهان است؟ در سالروز تولد رئوف ترين دل و دوستدار كودكان جهان، اگر همه رسانه هاي جهان براي دقيقه اي متحد شوند و چشمان تيزبين خود را بر روي زندگي كودكاني كه قلب كوچك خود را در دست گرفتند و در پاي نظام برده داري نوين ريختند، معطوف سازند، آنگاه جهانيان در خواهند يافت كه در زندگي بشريت چه فجايع وحشتناكي رخ مي دهد، ولي كسي از آن اطلاع ندارد، فجايعي كه خموش و آرام در بيخ گوش دنياي تمدن ساز رخ مي دهد.
كودكاني كه امروز در جبهه هاي جنگ در آفريقا، آسيا، آمريكاي لاتين و حتي اروپا سلاح بر دوش، نيزارها و گاه بيابان ها را درمي نوردند تا قلبي را از حركت بازدارند. يقيناً آنها ديگر «سربازهاي حلبي شجاع» آندرسن نيستند كه بخواهند فقط در قالب اسباب بازي هاي كوچك آتش برپا كنند و «به ديدار هم رفتن» و «جنگ راه انداختن» و «رقص به پا كردن» بازي كنند، بلكه آنها- گرچه بازيچه دست بازيگران سياست اند- واقعاً بي آن كه كودكي كنند، سرباز شدند. سربازاني بي رحم و بري از لطافت كودكانه، آنها ديگر با «سرباز حلبي شجاع» آندرسن فاصله اي نجومي دارند، زيرا كه سرباز حلبي آندرسن حداقل قلبي عاشق دارد. اما كودكان جهان خشن امروز، عشق را نمي فهمند كه قلبي عاشق داشته باشند وقتي قلب ها از عشق بي نصيب باشند، امكان هر جنايتي وجود دارد.
كودك جنگجوي آفريقايي كه براي لقمه اي نان عشق را فراموش كرده است البته با «سرباز حلبي» آندرسن شباهت هايي دارد. آنگاه كه بايد عاشق شود و حداقل نگاهي به «بانوچه بالرين» بيندازد، ناخواسته به وادي ديگري مي رود كه قلبش را از او مي گيرند. در اين دنيا «جن كوچولوها» چندان هم كوچولو نيستند و هر كاري كه بخواهند با كودكان مي كنند و هرگاه كه اراده كنند مي توانند به سربازهاي كوچك بگويند: «فردا حسابت را مي رسم!» بسان همان جن كوچولوي آندرسن.
اگر هانس كريستيان آندرسن مي دانست كه كودكان بعد از او چون سرباز حلبي ها بازيچه دست هيولاي دنياي متمدن مي شوند، شايد شكل روايت را تغيير مي داد و داستاني ديگر مي زد و به راستي سربازاني خلق مي كرد كه شجاع باشند و با هرگونه بهره كشي و استعمار مبارزه كنند.
كودكان بعد از هانس كريستيان آندرسن، فقط كودكان كار و جنگ هم نيستند، بلكه اينان كودكان شكنجه، فقر، فحشا، فساد، بي بند و باري و بي اصل و نسبي اند. كودكاني كه نه از آغوش مادر چيزي مي دانند و نه از عطوفت و گرماي دستان پدر خاطره اي دارند. از كودكاني كه در زهدان فساد نطفه بستند و رشد كردند نمي توان اميد داشت كه جهان دور از پليدي بسازند، بلكه اينان چون انگلي خون جامعه را خواهند مكيد و هرچه پليدي و ناپاكي است را رواج خواهند داد.
اگر جهان امروز از سلاح هاي كشتار جمعي مي ترسد- اگرچه ترسي خردمندانه است- ولي بايد در فكر ترميم پايه هاي نظام اجتماعي خويش باشد كه هر آن توسط كودكان فقر و فحشا تهديد مي شود و اگر به درستي اين غده سرطاني را درمان نسازد خطر آن از هزاران نوع سلاح كشتار جمعي بيشتر است، خطري كه به راستي در ابتدا كودكان فقر مبدع آن نيستند، بلكه اين نظمي پليد و سياه است كه كودكان را به عنوان ابزار خود در رسيدن به اهداف شوم خود انتخاب كرده است و كدام نيرويي بي سلاح تر از كودكان وجود دارد كه هرچه «جن كوچولوها» بخواهند انجام مي دهد. اما دنياي كودكان هانس كريستيان آندرسن با دنياي كودكان امروز كاملاً متفاوت است. او مي خواست كه كودكان چون گل ها شاداب و با طراوت باشند و روزگار سختي ها و مشكلات آنها براي هميشه محو و نابود شود و بچه ها با پرندگان و گل ها هم آغوش و هم آوا شوند.
او مي خواست داستان هايش را مادران هنگام خواب براي كودكان بخوانند تا كودكان به دنياي پري ها و فرشته هاي مهربان سفر كنند و فارغ از هر غم و اندوهي سبكبال چون پروانه ها بر روي هر گلي به ترقص بنشينند و دل پاك و با صفاي خود را به فرشته هاي مهربان بسپارند.
كودكان آندرسن در همه جاي جهان خانه دارند. زمين تنها وطن آنهاست و براي اين مرد برفي شمالي، كودكان شيلي، آمريكا، برزيل و غنا، سومالي، اتيوپي و ژاپن، چين و ايران و سوئد و دانمارك و همه و همه يكي هستند و چه بسيار نيكوست كه يك بار ديگر همه رسانه هاي جهان براي نجات كودكان فقر متحد شوند، حداقل براي هانس كريستيان آندرسن.

بازار فرهنگ
011583.jpg
فلسفه تربيتي كانت
طيبه ماهروزاده‎/چاپ دوم:۱۳۸۳ ‎/ناشر:  انتشارات سروش‎/قيمت: ۱۷۰۰۰ ريال
در سالهاي اخير كه دوره كارشناسي ارشد و دكتراي فلسفه تعليم و تربيت در برخي از دانشگاههاي كشور تاسيس شده، نياز به شناخت مكاتب مختلف فلسفي و آراي تربيتي برخاسته از آن مكاتب بيش از پيش احساس مي شود. از اين رو آشنايي با فلسفه تعليم و تربيت فيلسوفان بزرگي مانند كانت مي تواند ما را در شناخت مباني تعليم و تربيت مغرب زمين مدد رساند و زمينه را براي مطالعات مقايسه اي عميق ميان جهان بيني اسلامي با جهان بيني غربي و تعليم و تربيت اسلامي با تعليم و تربيت غربي مهيا سازد. خانم طيبه ماهروزاده در كتاب فلسفه تربيتي كانت كه انتشارات سروش اخيرا چاپ دوم آن را منتشر كرده است به تبيين آراي فلسفي فيلسوف آلماني «ايمانوئل كانت» در اين زمينه پرداخته است.
011589.jpg
خاطرات آيت الله سيدهاشم رسولي محلاتي
احمد رشيدي‎/چاپ اول: ۱۳۸۳ ‎/ناشر:  مركز اسناد انقلاب اسلامي‎/قيمت: ۱۳۰۰۰ ريال
از زمره شخصيت هايي كه همواره در كوران حوادث و تحولات انقلاب اسلامي قرار داشته و آنها را لمس كرده و خاطراتش مي تواند ما را در شناخت انقلابس اسلامي و شخصيت منحصر به فرد رهبري آن ياري كند، آيت الله سيد هاشم رسولي محلاتي است. اهميت و ارزش اين خاطرات بدين جهت است كه ايشان سالها قبل و بعد از انقلاب در قم، نجف و جماران در بيت امام(ره) مشغول فعاليت بوده است و از اين روي، ناگفته هاي بسياري از زندگي شخصي و رويدادهاي بيت ايشان را در اختيار خواننده قرار مي دهد.
011592.jpg
مباني فلسفه اسلامي
آيت الله مختار امينيان‎/چاپ سوم: ۱۳۸۳‎/ناشر:  بوستان كتاب قم‎/قيمت: ۱۴۰۰۰ ريال
چاپ سوم كتاب مباني فلسفه اسلامي نوشته آيت الله مختار امينيان توسط انتشارات بوستان كتاب قم منتشر شد. نويسنده در اين كتاب كه آن را با توجه به سرفصلهاي ارائه شده از سوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي براي دانشجويان ترم هاي اول تا پنجم نوشته است، تلاش كرده تا علاوه بر پرداختن به مسائل عقلي از آيات الهي و روايات نقل شده از پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) بهره برده شود.
جرج ولورا
نويسنده: كريستوفر اندرسن/ مترجم: بيژن اشتري/ ناشر: مهد فرهنگ/ چاپ اول، ۱۳۸۳/ ۵۰۰ صفحه، وزيري/ با جلد گالينگور و روكش/ ۵۵۰۰ تومان.
راز جرج دبليو بوش چيست؟ سياستمداري كه دشمنانش ادعا مي كنند در تمامي طول عمرش كتاب نخوانده و حتي قادر به تلفظ صحيح كلمات انگليسي نيست، چگونه توانسته به مقام رياست جمهوري قدرتمندترين و ثروتمندترين كشور جهان دست يابد؟ جرج دبليو بوش داراي چه ويژگي هايي بود كه وي را به رأس هرم قدرت آمريكا سوق داده است؟
كتاب «جرج ولورا؛ يك داستان آمريكايي» ، در بر دارنده زندگي جرج دبليو بوش، رئيس جمهور آمريكا و همسرش لورا بوش، از آغاز حيات تا زمان حاضر است.
كريستوفر اندرسن، نويسنده كتاب جرج ولورا، كتاب هاي ديگري نيز نوشته كه همواره جزو پرفروشترين كتاب هاي روز در ايالات متحد بوده است. كتاب حاضر نيز مدت ها در رأس فهرست پرفروش ترين كتاب هاي روز طي سال ۲۰۰۳ ميلادي قرار داشت و تاكنون چندين بار تجديد چاپ شده است. در آخرين نسخه تجديد چاپ شده كتاب، فصل تازه اي تحت عنوان «مؤخره» ، كه در بردارنده حوادث مرتبط با جنگ آمريكا عليه عراق است، به آن افزوده شده است.
كريستوفر اندرسن براي نوشتن كتاب حاضر، علاوه بر گفت وگوهاي مفصل با جرج بوش و دبليو بوش، قريب صدها مصاحبه ديگر با دوستان،   آشنايان، همسايگان، اعضاي خانواده، مشاوران و دستياران جرج ولورا، انجام داده است. اندرسن، نويسنده مجله «تايم» و سردبير مجله «پي پل» بوده و همچنين براي نشريات معتبري همچون «لايف» و «نيويورك تايمز» ، قريب صدها مقاله نوشته است، در كارنامه حرفه اي اين نويسنده، بيش از بيست عنوان كتاب به چشم مي خورد كه به بيش از ۲۰ زبان مختلف ترجمه شده اند. از جمله كتاب هاي موفق اندرسن مي توان به اين عناوين اشاره كرد: پسرهاي دايانا، روزي كه جان مرد، بيل وهيلاري، يك ازدواج آمريكايي، داستان كاترين هيپبوزن و اسپنسر تريسي.
011586.jpg
پارساي كوير
انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد‎/چاپ اول: ۱۳۸۳ ‎/ناشر:  بوستان كتاب قم‎/قيمت: ۱۶۰۰۰ ريال
كوير سخت اما انسان پرور است. خشن اما انديشه زا و مهربان ساز است. انسان هاي صبور، مهربان، پارسا و انديشور از دل اين دشت خشك سربرآورده اند كه منشا اثر فراوان بوده اند. يكي از اين دانش مردان صبور، آيت الله حاج شيخ محمدابراهيم اعرافي است كه انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد به گردآوري خاطرات آموزه هايي از زندگي ايشان پرداخته است. اين كتاب توسط انتشارات بوستان كتاب قم منتشر شده است.

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
سينما
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |