سه شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۷۱
ركاب زدن تا اصفهان كار راحتي نبود
سايكلو توريسم بدون دوچرخه!
032232.jpg
صورت و دست هايش از آفتاب سوختگي گر مي زند، درست روي ستون فقراتش زخم بزرگي مي آزاردش، هنوز صداي بوق ممتد كاميون ها در گوشش طنين مي افكند، او اتاقش را در خواب مي بيند. دوچرخه سوار آماتوري كه مي خواهد يك شبه ره صد ساله برود با يك دوچرخه كوهستان و كوله 20 كيلويي كه هر لحظه ركاب زدن را سخت تر مي كند اماجاده بالا خره پايان مي يابد
تقريبا ساعت 7 صبح بود كه راه افتادم، روز قبل يك مقدار تجهيزات و لوازمي را كه فكر مي كردم در  اين سفر نياز خواهم داشت خريده بودم و با ضرب و زور همه اش را در يك كوله پشتي جا داده بودم، اوايل راه اصلا  متوجه سنگيني بيش از حد كوله نبودم ولي چند ساعتي كه گذشت كم كم وزن كوله (حدود 20 كيلو) شروع به اذيت كردن شانه ها و ستون فقراتم كرد، چاره اي نبود، يا بايد تحمل مي كردم يا خوار و ذليل به خانه برمي گشتم كه من راه اول را انتخاب كردم.
ركاب زدن در مسافت هاي طولا ني و در جاده هاي بياباني - به خصوص به تنهايي - مي تواند بسيار مايوس كننده باشد، حس مي كني انگار جاده كش مي آيد و هيچگاه انتهايي نخواهد داشت. وقتي عرق ريزان به تابلوي قم 125كيلومتر مي رسي، مايوس مي شوي ولي وقتي به اوج نااميدي مي رسي كه بعد از  اينكه مدت ها با تمام قوا و سرعت و با صرف انرژي بسيار زياد ركاب زدي و پيش خود فكر مي كني كه لا بد ديگر ثلث راه را آمده اي با تابلوي قم 115 كيلومتر مواجه شوي...!
برايت هر 10 دقيقه مثل يك ساعت مي گذرد، تابلوهاي بين راه كه كيلومتر مانده تا شهر بعدي را نشان مي دهد به نظر طلسم شده مي آيد. صداي يكنواخت چرخ (به خصوص اگر مختصر جير جيري هم بكند)! برايت سرسام آور مي شود و وقتي اتومبيل هايي كه به سرعت از كنارت رد مي شوند با انواع و اقسام بوق هاي انكرالا صوات خود تشويقت مي كنند، به جنون نزديك مي شوي... گذشته از اينها بعد از يكي دو ساعت ركاب زدن عملا  نشستن روي زين برايت عذاب مي شود. با تمام اين تفاصيل، روز اول مسير تهران تا قم را ركاب زدم و فكر كنم حوالي 5 بعداز ظهر بود كه به قم رسيدم. همانجا و در كنار كساني كه براي زيارت به قم آمده و چادر يك نفره خود را برپا كردم و غذايي را كه همراه داشتم گرم كرده و خوردم و به داخل كيسه خواب خود خزيدم...شب اول از شدت دردي كه در ناحيه ستون فقرات و كتف ها (به علت سنگيني كوله) و همچنين سوزشي كه به علت آفتاب سوختگي در دست ها و صورتم احساس مي كردم چند ساعتي بيشتر نخوابيدم و صبح روز بعد با اندكي ترديد دوباره به راه افتادم.
نمي دانم  اين برنامه طنز پاورچين را ديده ايد يا خير... قيافه من وقتي كاميون هاي غول پيكر با سرعت سرسام آور و غرش رعد آسا از كنارم مي گذشتند درست شبيه قيافه پدر داوود بود وقتي پدر فرهاد در گوشش نعره مي كشيد...! فكر مي كنم چند ده كيلومتري ركاب زده بودم كه نرسيده به دليجان از ناحيه چرخ عقب پنچر شدم، از آنجا كه پيش بيني چنين چيزي را كرده بودم به سرعت تيوبم را تعويض كردم ولي وقتي خواستم با تلمبه اي كه همراه داشتم تيوب جديد را باد كنم متوجه خرابي تلمبه جديدي كه خريده بودم شدم. همانجا از شدت استيصال و عصبانيت چنان تلمبه را روي سنگ كوبيدم كه چند تكه شد، تنها شانسي كه آوردم اين بود كه آن حوالي يك روستاي كوچك در چند كيلومتري من قرار داشت، با هر جان كندني كه بود خود را به روستا رساندم و از يكي از بچه ها كه در روستا مشغول بازي بود تلمبه اي تقاضا كردم. كودك كه از ديدن چهره و تشكيلا ت من متحير مانده بود به سرعت داخل خانه اي شد و پس از چند لحظه با 7-8 نفر دختر و پسر ديگر بيرون آمدند و به تماشاي  اين حقير مشغول شدند...! و بالا خره يكي از آنها كه بزرگتر بود جرات به خرج داد و پرسيد كه عمو از كجا اومدي؟ و وقتي گفتم از تهران يكي ديگر از آنها جراتي پيدا كرد و گفت تو برادر همون دختري هستي كه رفته بود دور دنيا؟ تعجب كردم كه اينها ماجراي خانم مهدوي نادر را از كجا شنيده يا خوانده اند و با تبسمي پاسخ منفي دادم و خلا صه بعد از اين سوال، سيل سوال ها سرازير شد و بعد هم يكي از آنها به خانه دويد و خودكاري آورد كه عمو كف دست مرا امضا كن!! و ناگهان بقيه هم گفتند مال ما رو هم امضا كن...و خلا صه كلي احساس علي دايي بودن بهمان دست داد و كلي همانجا امضا داديم...!
شايد جالبترين نكته سفر آشنايي با آندرياس و لينا بود، زن و شوهر آلماني كه تر جيح ميدادند شب ها را در بيابانهاي حومه شهر بگذرانند
بعد از 2، 3 ساعت معطلي(از زمان پنچر شدن) بالا خره تيوب را باد كردم و به راه افتادم و وقتي به دليجان رسيدم حوالي عصر بود. به محض ورود به دليجان يك خودروي زانتياي نوك مدادي جلو پايم ايستاد و مرد حدودا 36-37 ساله اي بسيار موقر كه خود را دكتر فلا ني معرفي كرد از من در مورد اينكه از كجا آمده ام و به كجا مي روم پرسيد و وقتي فهميد كه از تهران و به مقصد اصفهان در حركتم نمي دانم روي چه حسابي از من خواست كه شماره تلفنم را به او بدهم و گفت كه در تربيت بدني آشنا دارد و نمي دانم مي خواهد چه كار براي من بكند...!
در بدو ورود به دليجان بسيار گرسنه بودم و مي خواستم غذاي تازه و نه كنسرو شده بخورم. به اولين رستوران رفتم و يك زرشك پلو با مرغ مفصل با مخلفاتش خوردم ولي به محض اينكه پايم را از رستوران بيرون گذاشتم ناگهان گويا زمين گشت، آسمان گشت و احساس كردم كه شب آخر زندگي ام است. حالت تهوع و سردرد شديد به همراه تب خفيف و سوزش بيش از اندازه دست ها و صورتم مرا به  اين نتيجه رساند كه اگر امشب بخواهم در چادر خود بخوابم خواهم مرد. به ناچار به هتلي در همان شهر رفتم كه انصافا هم هتل خوبي بود. در هتل اولين كاري كه كردم در اتاقم را از پشت 6 قفله كردم و تمام لباس هايم را در آوردم و يك راست به زير دوش آب رفتم و با همان حالت، بعد از خوردن 4 قوطي انواع آبميوه روي تخت 2نفره اي كه آنجا بود ولو شدم و با اينكه تا ساعت ها از شدت سوزش دست و صورت خوابم نبرد ولي وقتي خوابيدم تا حوالي ساعت 9 فردا بيدار نشدم.دروغ چرا؟همان ديشب تصميم گرفته بودم كه برگردم و تا عمر دارم ديگر چنين سفري را تجربه نكنم ولي صبح فردا انگار كه انسان ديگري بودم و به جز درد مختصري در ميان پاها و ستون فقرات و سوزش دست و صورت مشكل ديگري نداشتم. در آينه قدي هتل متوجه زخم بد منظر و بزرگي درست روي ستون مهره هايم(جايي كه بيشترين وزن كوله به آن نقطه وارد مي شد) شدم،  اين بود كه مقدار زيادي از وسايلم را براي هرچه سبك تر شدن كوله(تقريبا تمام خوراكي ها به استثناي كنسرو كشك بادمجانم را كه خيلي دوست داشتم)! در هتل جا گذاشتم و بعد از تسويه حساب با هتل مجددا به راه افتادم.
اگر اشتباه نكنم فكر كنم چند 10كيلومتر مانده به ميمه بود كه با تنها همسفرانم در اين سفر آشنا شدم؛ آندرياس و لينا يك زن و شوهر آلماني كه با دوچرخه دور دنيا را مي گشتند. اولين برخوردمان كوتاه و زود گذر بود و وقتي به آنها رسيدم فقط يكي دو سوال از آنها در مورد مبداء و مقصدشان كردم و فهميدم كه 6 ماه پيش از آلمان راه افتاده اند و بعد از ايران به پاكستان و چين مي روند و سپس چون سوال ديگري به ذهنم نرسيد و از طرفي هم مطمئن نبودم كه حضور من براي آنها مزاحمت نباشد، خداحافظي كرده و چون سريعتر از آنها حركت مي كردم به راه افتادم. حوالي ميمه آنها مجددا به من رسيدند و  اين شد كه احساس كردم آنها از حضور من در كنار خود معذب نخواهند بود و باقي راه تا اصفهان را (يعني تقريبا يك روز و يك شب را) با هم ركاب زديم. براي ناهار آنها را ميهمان خود كردم و۲كنسرو كشك بادمجاني را كه داشتم با چراغ الكلي كه همراهم بود گرم كردم كه بسيار به ذائقه شان خوش آمد. حوالي عصر چند كيلومتري مورچه خورت در نقطه دنجي دور از جاده چادرهايمان را برپا كرديم(آندرياس برعكس من كه دوست داشتم شب ها را در شهرهاي بين راه صبح كنم اصرار داشت كه حتما خارج از شهر و در محيط هاي بكر چادر بزنند) تا قبل از تاريك شدن هوا آندرياس مشغول تهيه شام شد و لينا نيز به علم كردن چادر بزرگي كه همراه داشتند مشغول بود، طبخ غذاي آندرياس ديدني بود، ابتدا يك پياز را خرد و در روغن سرخ كرد...سپس يك تن ماهي را به آن اضافه كرد و سپس در كمال ناباوري مشت مشت برنج خام و نشسته را به آنها اضافه كرد يعني تقريبا تا نصف قابلمه اي كه روي اجاق در حال پختن بود را پر از برنج خام كرد و در مقابل تعجب من گفت كه هر سه خيلي گرسنه ايم...( !آندرياس و لينا هم مثل من انگليسي را خيلي شكسته بسته حرف مي زدند و به راحتي منظور همديگر را متوجه مي شديم) علي ايحال بعد از آن شروع كرد ليوان ليوان به اين معجون آب اضافه كردن و در نهايت آن شب بد مزه ترين غذاي دنيا را خوردم و هنوز خرت خرت برنج هاي نپخته اش را زير دندان هايم احساس مي كنم...!
در همان يك شبانه روزي كه با آن دو بودم هر دو را انسان هاي بسيار دوست داشتني و نازنيني يافتم و از تجربياتشان در سفر به دور دنيا چيزهاي زيادي آموختم، دوچرخههاي آندرياس ولينا از نوع دوچرخه هاي مخصوص سايكلوتوريست ها بسيار راحت و مقاوم و داراي كيف هاي مخصوص و جادار براي تعبيه بار بود و اصلا  قابل مقايسه با چرخ من (يك دوچرخه معمولي كوهستان)نبود. آن دو با ديدن دوچرخه من تعجب مي كردند كه چگونه من با يك دوچرخه كوهستان در جاده ركاب مي زنم و به نظرشان كار عجيب و طاقت فرسايي مي آمد...!
علي ايحال روز چهارم هم به راه خود ادامه داديم و خوب شايد اگر ديدن آندرياس و لينا نبود من شب قبل به اصفهان رسيده بودم ولي آشنايي با آنها باعث شد كه بودن با آنها را به سريعتر رفتن ترجيح دهم (آندرياس و لينا طبق گفته خودشان روزانه فقط 70 تا 80 كيلومتر ركاب مي زدند)! حوالي ظهر عاقبت خط جاده پايان يافت(البته براي من) و ما به اصفهان رسيديم، يكي دو ساعتي در اصفهان در به در به دنبال يك اتاق خالي گشتيم و نمي دانم اگر من نبودم آن دو چگونه مي توانستند در اين روز اول سالي جايي براي استراحت و توقف 3روزه شان در اصفهان پيدا كنند! بالا خره بعد از ساعت ها سرگرداني و با راهنمايي ستاد اسكان مسافران نوروزي به يك هتل كه مخصوص توريست هاي خارجي بود هدايت شديم(البته بايد همينجا از راهنمايي هاي آقاي مويد كه در اصفهان افتخار آشنايي با ايشان را هم پيدا كردم و جزو بنيانگذاران ورزش سايكلوتوريست در ايران هستند هم تشكر كنم...)هتلي كه ما به آنجا رفتيم در حقيقت يك مسافرخانه ارزان قيمت براي توريست هايي بود كه نمي خواستند پول زيادي براي اسكانشان خرج كنند و مسافر ايراني اصلا  نمي پذيرفت، اين مسافرخانه وابسته به سازمان تربيت بدني اصفهان بود.
ولي وقتي كليد اتاق يك تخته ام را تحويل گرفتم و در اتاق را باز كردم با يك كمد تاريك مواجه شدم كه تختي را به ضرب و زور در آن جا داده اند و يك هواكش كوچك هم آن بالا  دارد، يعني اين اتاق يك تخته واقعا شبيه يك كمد بود كه جز يك تخت كه ملا فه اي رويش كشيده اند و يك چهارپايه هيچ چيز ديگري نداشت و حتي فضا براي ايستادن 2 نفر در اين اتاقك كافي نبود. در دل گفتم صد رحمت به چادر خودم و همانجا اتاق را پس دادم و تصميم گرفتم كه به تهران برگردم، حتي تصور اينكه يك شب ديگر بتوانم با اين لباس هايي كه از شدت شوره سفيد شده بود سر كنم هم به مخيله ام خطور نمي كرد. از طرفي برايم باز كردن در خانه و رفتن زير دوش حمام و بعد افتادن روي تخت يك وسوسه مقاومت ناپذير بود و از تصور اينكه مي توانم 6، 7ساعت ديگر در خانه گرم و نرم خودم باشم دچار هيجان زايد الوصفي بودم...! اين بود كه به اتاق دوستان آلماني ام رفتم و با هر دو خداحافظي كردم .
بعد از خداحافظي و بعد از خوردن يك برياني چرب و چيلي و يكبار دور زدن در ميدان نقش جهان و خوردن يك بستني فالوده مشتي به ترمينال كاوه رفتم و با اولين اتوبوس به سمت تهران به راه افتادم و همانطور كه فكر مي كردم ساعت 10شب در خانه راحت خودم بودم...
به هر حال جمع بندي من از اين سفر اين است:
۱- هيچگاه به تنهايي به مسافرت هاي اينچنيني نرويد چون احتمالا  دچار جنون مي شويد.
۲- هيچگاه با دوچرخه كوهستان اداي سايكلو توريست ها را در نياوريد.
۳- حتما از لباس آستين بلند و كرم هاي ضد آفتاب و صد البته عينك استفاده كنيد.
۴- من فكر مي كنم هر سه شب يكبار حتما بايد يك شب را در هتلي كه حمام داشته باشد بگذرانيد پس بودجه كافي همراه داشته باشيد.
۵- به هيچ وجه كوله پشتي(حتي سبك) همراه نبريد و تمام بارهايتان را روي دوچرخه سوار كنيد.
۶- در نهايت سفر به دور دنيا با دوچرخه شدني است. به شرطي كه موارد بالا  را رعايت كنيد...!

كوتاه
032157.jpg
دستگيري ماهيگيران غيرمجاز
در فصل ممنوعيت صيد در رودخانه هاي مازندران، تعدادي متخلف كه به رودخانه بابلرود هجوم برده و اقدام به ماهيگيري كرده بودند دستگير و تحويل مراجع قضائي شدند.
مدير كل محيط زيست استان مازندران با اعلا م اين خبر افزود: بيش از 10 قايق ماهيگيري از نيمه فروردين ماه سال جاري در جنوب بابلرود تا منطقه سد لا ستيكي با قايق هاي دو نفره اقدام به صيد غيرقانوني ماهيان سفيد اين رودخانه به صورت شبانه روزي مي كردند كه سرانجام دستگير و تحويل مراجع قضائي شدند.
بالا خره قطعي شد
قرار است نوزدهم و بيستم ارديبهشت ماه اولين كنفرانس بين المللي محيط زيست، صلح و گفت وگو در ميان فرهنگ و تمدن ها با همكاري مشترك سازمان حفاظت محيط زيست و برنامه محيط زيست سازمان ملل برگزار شود. طبق پيش بيني ها در اين كنفرانس حدود 60كارشناس بين المللي، استاد و چهره هاي برجسته محيط زيست و صلح و فعالا ن در زمينه گفت وگو در ميان تعامل اديان و همچنين تعدادي از نمايندگان بلندپايه دولت هاي كشورهاي در حال توسعه و توسعه يافته كه دقيقا هنوز اسامي شان مشخص نيست، شركت مي كنند. اين گردهمايي در پي پيشنهاد آقاي رئيس جمهوري، سيد محمد خاتمي در زمينه گفت وگوي تمدن ها در سال 1998 مورد بررسي قرار گرفت و در سال 2001 تصميم نهايي و گروه هاي كاري كار خود را آغاز و در نهايت با صدور بيانيه اي به كار خود پايان خواهد داد.
032226.jpg
ماهيگيري بعد از سونامي
وقوع سونامي درجنوب و جنوب شرقي آسيا، علا وه بر خسارات و تلفات وحشتناكي كه به بار آورد بر صنايع ساحلي همچون گردشگري، كشاورزي و پرورش ميگو نيز تاثير گذاشت - اگرچه گستره آن هنوز مشخص نيست - در برخي نواحي به دليل وجود مشكلا ت زيست محيطي ناشي از صنايع و مسكوني شدن، اثرات سونامي تشديد شده است.
دولت هاي دو كشور اندونزي و تايلند بر لزوم سرمايه گذاري براي راه اندازي مجدد شيلا ت تاكيد دارند، ولي احياي دوباره آن به صورتي كه قبل از وقوع سونامي بود، اشتباه است. بايد به ماهيگيران آموزش داده شود تا بتوانند بدون زيان شديد به زيستگاه ها و جمعيت گونه هاي آبزي اقدام به ماهيگيري و گذران معاش كنند.
ماهيگيري در مناطق سونامي زده به دو گروه تقسيم مي شود: ماهيگيري غير صنعتي كه عمدتا توسط افراد يك خانواده اداره مي شود و از قايق هاي غير موتوري استفاده مي كنند و ماهيگيري صنعتي با قايق هاي بزرگ و خدمه اي كه بابت كار خود حقوق مي گيرند.
به دليل آنكه در مناطق حاره اي، فرآورده هاي زيستي در نزديكي ساحل فراوان تر از مناطق دور از ساحل است، هر دو گروه فعاليت خود را در نواحي نزديك به ساحل متمركز كرده و اين امر منابع غذايي اين مناطق را به طور چشمگيري كاهش داده و به رقابت تنگاتنگ اين دو منجر شده است؛ رقابتي كه گهگاه موجب بروز درگيري مي شود.
حمله شامپانزه هاي خشمگين
امان از خشم حيوانات! در يك منطقه حفاظت شده چند شامپانزه پس از شكستن قفس هاي خود فرار كرده و دو نفر را زخمي كردند. در اين حادثه دو قلا ده از شامپانزه ها با شليك گلوله از پاي درآمدند.
به گفته يكي از پزشكان، جراحات وارده بر يكي از افراد به قدري شديد بود كه بيني وي كنده شده و چسباندن مجدد آن نيازمند جراحي ميكروعروقي عميق است. جراحي ميكروعروقي شامل كار تخصصي روي سيستم گردش خون است كه از رگ هاي خيلي ظريف با قطر كمتر از 0/3 ميليمتر تشكيل شده است. علا وه بر زخم هاي صورت، پا و جهاز تناسلي وي نيز تكه و پاره شده بود.
در اين منطقه كه زماني محل زندگي 9 نخستي (نخست سانان، ميمون هاي بزرگ) بود، يك ميمون عنكبوتي و 6 شامپانزه نگهداري مي شوند.
مارتين كلت، سرپرست حيوانات اظهار داشت: اگر با شامپانزه ها درست رفتار نشود، عصباني مي شوند. آنها به طرز وحشتناكي قوي هستند و رفتارهايي دارند كه به شدت انتزاعي و خاص خودشان است. چنانچه كسي بخواهد زنداني شان كند، بي شك آماده جنگيدن با وي مي  شوند. يك فرد معمولي كه چيزي از زبان شامپانزه ها نداند، نمي تواند فكر آنها را بخواند.

براي نجات خزر
همين يك لا يحه كافيست؟
032166.jpg
مدام از درياي خزر مي گويند. درياچه خزر شده سوژه داغ محافل زيست محيطي.هر چندوقت يكبار جلسه و ميزگرد و گردهمايي و... خلا صه، درياچه خزر همچنان روبه نابودي است. خبرها همه قانون است و زنگ خطر و واقعيت ها مرگ و كشتار و انهدام، معلوم نيست مسوولا ن اين زنگ خطرها را براي كه به صدا در مي آورند.
لا يحه كنوانسيون چارچوب حفاظت از محيط زيست درياي خزر هم به تصويب مجلس شوراي اسلا مي رسيد كه چه بشود؟... البته ما هنوز اول راهيم و همين كه نمايندگان محترم مجلس مان وقت با ارزششان را صرف محيط زيست مي كنند، باز جاي شكرش باقي است. البته گزارش كميسيون اين لا يحه هم تصويب شده كه مهمترين مبحث آن از زبان عباس رجايي، مخبر كميسيون كشاورزي چنين است: درياي خزر از ارزشمندترين اكوسيستم هاي آبي جهان است كه در سال هاي اخير به دليل تقسيمات در حوزه شمالي دريا، در معرض خطرات زيادي قرار گرفته، از اين رو لا زم است براي سرنوشت اين دريا چاره انديشي شود. در اين راستا كشورهاي منطقه بعد از تبادل نظر و با همكاري، زمينه تدوين كنوانسيون چارچوب حفاظت از محيط زيست درياي خزر را فراهم كردند كه متن آن به تصويب رسيده و به عنوان سند كنوانسيون تهران مطرح است.
ما كه از اين حرف هاي كلا ن چيزي دستگيرمان نشد. نمي دانيم بالا خره سرنوشت حيات در بزرگترين درياچه جهان به كجا مي انجامد. هجوم آزولا و شانه دار، شيوع بيماري در ميان فوك ها،آلودگي بيش از حد و تخريب محل تخم ريزي ماهي هاي خاوياري و ... ما اينها را مي نويسيم كه مسوولان نشسته در پشت درهاي بسته بخوانند، اما اينكه چه بشودخودمان هم نمي دانيم .

قابل توجه كارشناسان محيط زيست
شيوه نوين بررسي و شمارش گونه ها
032163.jpg
دانشمندان اكنون شيوه نويني ارايه داده اند تا تاثير همه جانبه اي كه كشورهاي مختلف بر تنوع گونه اي دارند را محاسبه كنند.
آنها روش هايي كه در تعيين فراواني و توزيع گونه ها به كار رفته بود را مورد بررسي قرار دادند، ولي روش هاي اعمال شده معطوف به شمارش فهرست كاملا  محدودي از گونه هايي بود كه فقط نشانگر آن بود چه گونه هايي وجود دارند.به دليل پيچيدگي تنوع زيستي با وجود داده هاي كم و بيش در اين زمينه، هنوز تصوير جامعي در دست نيست.حتي براي تعيين حضور يك گونه خاص به نرخ نابودي آن توجه مي شود. اشكال اصلي اينجاست كه در اين شيوه داده ها وقتي به دست مي  آيد كه براي انجام هركاري دير شده است. بنابراين دانشمندان رويكرد متفاوتي را مطرح كرده اند به نام شاخص كامل تنوع زيستي. آنها پيشنهاد مي كنند گونه هاي مشابه در يك گروه طبقه بندي شوند و سپس تاثير تغييرات زيست محيطي بر آنها را برآورد كرده تا تصوير كلي از چگونگي از بين رفتن اكوسيستم ها به دست آيد.
به عنوان مثال وقتي بخشي از زمين به اراضي كشاورزي تبديل مي شود بر گونه هاي مختلف تاثير متفاوتي خواهد داشت؛ احتمال دارد پستانداران بزرگ بيشتر آسيب ببينند، چرا كه هيچ كشاورزي حاضر نيست يك فيل دور و بر مزرعه اش قدم بزند. از طرفي جوندگان به دليل فراواني غذا در اين مناطق افزايش مي يابند.محققان با استفاده از داده هايي از اين دست، شرايط زيستي گونه هاي مختلف را برآورد مي كنند، سپس ارقام به دست آمده را جمع كرده تا به رقم نهايي در مقياس 100 دست يابند. رقم بالا ي 100 نشانگر آن است كه تنوع گونه اي تحت تاثير قرار نگرفته است، ارقام زير 100 بيانگر كاهش تعداد يك گونه است كه اغلب معلول پيشرفت و ترقي انسان است. اين ارقام مي تواند شاخص حفظ تنوع زيستي يك كشور باشد.

شبيه سازي يوزآسيايي در هند
032229.jpg
دانشمندان در مركز زيست شناسي مولكولي و سلولي حيد رآباد سخت مشغول كار و مطالعه روي پروژه اي عجيب و پرسروصدا هستند؛ آنها مي خواهند با شيوه مشابه سازي، يوزپلنگ هند را شبيه سازي كنند وبراي انجام كار فقط در انتظار دستور دولت مركزي به سر مي برند.
در جريان كنفرانس مديران باغ وحش هند (نواحي غربي و مركزي) براي نخستين بار گفت وگو پيرامون اين پروژه توسط دكتر اس. شيواجي، معاون زيست شناسي سلولي و مولكولي آغاز و به سرعت در همه جهان منتشر شد. در اين كنفرانس كه روز جمعه آغاز شد، دكتر شيواجي خاطرنشان ساخت كه نسل يوزپلنگ در آسيا به شدت در معرض نابودي است. فقط تعداد كمي يوزپلنگ آسيايي (هندي) در باغ وحش ها و دشت هاي مركزي ايران وجود دارد و با استفاده از تكه  اي پوست يكي از اين يوزها مي توان نسبت به شبيه سازي آن مبادرت كرد.
دكتر شيواجي در ادامه افزود: دولت ايران در رابطه با پشتيباني اين پروژه كه در سطح جهان از اهميت زيادي برخوردار و براي بقاي نسل يوزپلنگ آسيايي بسيار لا زم است، قول مساعدت داده است. انجام اين پروژه داراي پيچ وخم ها و مشكلا ت ويژه اي است و در حال حاضر در سطح مقامات بلندپايه دولت هند در حال بحث و بررسي است و به گفته شيواجي اعلا م نظر در مورد قطعيت انجام آن هنوز زود است. بي.كي. گوپتا، يكي از دانشمندان باغ وحش مركزي هند اعلا م داشت: كميته اي متشكل از جمعي از كارشناسان بخش دانش و حيات وحش تشكيل شده كه به زودي براي بررسي هاي اوليه به ايران خواهند آمد. اين كميته در سفر يا سفرهاي ابتدايي خود به بررسي امكانات عملي كار خواهد پرداخت. پس از بررسي يوزپلنگ ايران و مطالعه پيرامون قابليت ها و تخمين درصد موفق بودن پروژه خواهيم توانست نسبت به زمان آغاز آنها اظهار نظر كنيم.
شبيه سازي يكي از جديدترين و پيچيده ترين علوم روزگار فعلي است كه براي انجام آن مراحل متعددي بايد طي شده و در هر مرحله حساسيت هاي ويژه اي در نظر گرفته شود. در مرحله اول تخم دريافت كننده (ميزبان) مشخص مي شود و آنگاه سلول ژنتيك مربوطه به دست مي آيد. در مرحله سوم سلول ژنتيك به تخم منتقل مي شود و در مرحله چهارم اين دو تركيب شده و تخم در مادر جانشين قرار داده مي شود. شيواجي گفت: ما در حال انجام همين عمليات روي گاوسانان هستيم و دانش لا زم براي انجام مراحل مربوطه و به دست آوردن سلول ژنتيك را داريم. وقتي بتوانيم فرآيند تركيب را با موفقيت به انجام رسانيم، براي شبيه سازي يوزپلنگ آماده خواهيم بود. اين كنفرانس توسط مقامات باغ وحش مركزي هند تشكيل شد و مديران و كارشناسان و ناظران باغ وحش ها از مناطق غربي و مركزي اين كشور نيز در آن شركت جستند. در اين كنفرانس دو روزه محور اصلي بحث پيرامون چگونگي حفاظت گونه هاي به شدت در معرض انقراض از خطر نابودي كامل بود و شبيه سازي يكي از مواردي است كه مي تواند به طور قابل توجهي به اين امر كمك كند. يك كنفرانس مشابه نيز اخيرا در مناطق شرقي و جنوبي هند تشكيل شد. در اين كنفرانس پيرامون روش هاي بهبود شرايط نگهداري و زيست حيوانات در باغ وحش ها بحث و تبادل نظر شد. پيشنهادات مطروحه سپس به مراكز مربوطه ارسال خواهد شد تا در باغ وحش هاي هند مورد استفاده قرار گيرد. به علا وه، اين پيشنهادات به تمامي باغ وحش ها و محل هاي نگهداري حيوانات در سراسر جهان ارسال خواهد شد.
انتقال شيرها
يكي ديگر از مباحث مورد بررسي در اين كنفرانس انتقال يك دسته از شيرهاي گجرات به مادهيا پرادش بود. دانشمندان معتقدند كه شيرهاي آسيايي به لحاظ ژنتيك، توانايي اين تغيير محيط زيست را دارند. دكتر شيواجي در اين رابطه اعلا م كرد: مطالعه گسترده اي روي شيرهاي آسيايي، هم در باغ وحش و هم در منطقه حفاظت شده گير، انجام گرفته كه نشان مي دهد زاد و ولد بين يك دسته و در يك محل فشار چنداني بر آنان وارد نساخته است. يكي از مشكلا ت مربوط به زادوولد درون يك دسته، ( In- Breeding depressionافسردگي زادوولد درون يك دسته محدود) نام دارد كه معمولا  پس از گذشت چهار تا پنج نسل خود را نشان مي دهد. بنابراين بهتر است شيرها را در باغ وحش ها جابه جا يا از يك منطقه بسته به منطقه ديگر منتقل كرد. انتقال شيرهاي آسيايي گجرات به مادهيا پرادش يكي از پروژه هاي حيات وحش مهم در ميان گربه سانان بزرگ است، به ويژه به لحاظ اهميتي كه حفظ نسل آخرين بازماندگان شير آسيايي_ كه در حال حاضر فقط در هند وجود دارد_ اين پروژه از حساسيت بيشتري برخوردار است.

خفاش نعل اسبي مديترانه اي
Rhinolophus euryale
خانواده خفاش هاي نعل اسبي:Rhinolophidae
راسته خفاش ها:Chiroptera 
رده پستانداران :Mammals
032160.jpg
جثه اي متوسط و شبيه خفاش نعل اسبي بزرگ دارد، برجستگي بالا ي زين از پهلو نوك تيز و كمي متمايل به جلو به نظر مي رسد. از جلو دو طرف زين با هم موازي است. رنگ موهاي پشت قهوه اي روشن با زمينه اي از بنفش كمرنگ است.
طول سروتنه 4/3 تا 5/8 سانتيمتر و وزن آن بين 9/5 تا 17/5 گرم است. بيشتر در غارها و محل هاي تاريك واقع در مناطق كوهستاني و جنگل هاي كم درخت زندگي مي كند. نسبت به ساير گونه ها، مناطق و غارهاي گرم تر را ترجيح مي دهد. در ايران از مناطق غربي،  ماكو تا جهرم و كوهرنگ چهارمحال و بختياري گزارش شده است. در اوايل غروب پرواز مي كند. پروازش سريع و با چرخش همراه است. بسيار اجتماعي هستند و غذا و توليد مثل آنها شبيه خفاش نعل اسبي بزرگ است.

سفر و طبيعت
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |