پنجشنبه ۱۶ تير ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

علم اخلاق در نظريه هاي سقراط، افلاطون و ارسطو
پيروي از خرد
000852.jpg
اخلاق شاخه اي از فلسفه است كه در ماهيت خوبي و حق و يا به قول فلاسفه، در باب خوبي ها و بدي ها، جنگ ها، عدالت ها، ... به بحث و گفت وگو و پژوهش مي پردازد و مي كوشد تا روشن سازد كه انسان چگونه بايد باشد و يا در زندگي چگونه بايد رفتار كند تا به خوشي و سعادت دست يابد. به عبارت ديگر اخلاق، مطالعه در رفتار كمال مطلوب و علم و خير و شر و علم حكمت عملي و به قول سقراط علم اعلي است و درست برخلاف روانشناسي كه حالات و رفتار انسان را چنانكه هست مورد بررسي قرار مي دهد.
سرزمين يونان مهد فلسفه است. فلسفه پس از آن كه در آسياي صغير طلوع كرد، راه تكامل خود را در يونان ادامه داد تا زماني كه فيلسوفاني چون سقراط، افلاطون و ارسطو شكوفا شدند.چنان كه هگل مي گويد: «نام يونان براي قلوب مردم با فرهنگ در اروپا اثر وطن را دارد» به جرأت مي توان گفت كه فلسفه هستي خود را تا حد زيادي مديون افلاطون و ارسطوست. و اكنون در ميان لابه لاي آثار و نظريات آنها نكته هايي را مي يابيم كه شايد به علت صنعتي شدن جوامع و توجه به تكنيك هاي روز پژوهندگان را از اصول اوليه عقلاني به دور كرده است. اصول اوليه اي كه ما را به اخلاق رهنمون و با تأملي در اين متن شايد بتوانيم اصولي را كه گم كرده ايم و يا به علت تكرار نشدن به دست فراموشي سپرده ايم، بار ديگر در ذهن خود زنده كنيم.

ابداع كنندگان و يا بنيانگذاران علم اخلاق اروپايي، سوفسطائيان يوناني هستند. كاليكلس در كتاب «گورگياس» افلاطون، اخلاق را زنجيري مي داند كه ضعفا براي در بند كشيدن اقويا ساخته اند.
هنگامي كه فلسفه يونان از قيد اصول كهن و تعدد خدايان رهايي پيدا كرد مردم يونان از آزادي كه به آن دست پيدا كرده بودند سرمست شدند. فلسفه سوفسطائيان نماينده اين سرمستي است. همين امر باعث شد كه اخلاق به سختي آسيب ببيند و پيروي از ماديگرايي و توجه به نشانه هاي طبيعي به طغيان جوانان منجر شود و پي آمد آن تلاش انديشمنداني چون سقراط، افلاطون و ارسطو براي تعريف اخلاق آغاز شد.
پيش از سقراط انديشه هاي اخلاقي جز در شعر شاعران آن هم به شكل امثال و حكم ديده نمي شد كه به خطر افتادن و به بيراه رفتن جوانان آتني آن روزگار منجر شد.
در همين زمان يعني بين سال هاي (۴۶۹-۳۹۹) قبل از ميلاد سقراط خطر تعليمات سوفسطائيان كه جوانان را به تباهي مي كشاند فهميد. سقراط آتن را ميان دو خطر مي ديد:
۱- خطري از جانب اكثريت و توده مردم كه مي خواستند عقايد كهن را دوباره برگردانند و دوم خطر ناشي از عقيده به اصالت فرد و بي پروايي به اخلاق كه از زوال عقيده به دين كهن پيدا شده بود. در اخلاق ديدگاه هاي مختلف اخلاقي مورد مطالعه قرار مي گيرد. هدف از اين مطالعه پاسخ براي اين گونه پرسش ها است: انسان چگونه بايد رفتار كند؟ زندگي خوب و سعادتمندانه براي انسان چگونه زندگي ايست؟
فلاسفه در طول تاريخ سعي و تلاششان بر اين بوده كه به اين پرسش ها پاسخ هاي رضايت بخشي بدهند. همين پاسخ هاست كه «نظريه هاي اخلاقي» نام گرفته اند.
در تقسيمات اخلاق، اخلاق به نظري و عملي تقسيم مي شود:
۱- در اخلاق نظري تكليف مطلق مورد مطالعه قرار مي گيرد به عبارت ديگر روشن مي سازد كه محرك اساسي اعمال انسان چه بايد باشد و چه چيزي بايد هدف زندگي انسان قرار گيرد. به عنوان مثال بحث مي كند از اين كه آيا انسان بايد به فرمان عقل گوش فرادهد، يا به دستورات عاطفه؟
۲- در اخلاق عملي وظايف يا تكاليف مختلف تعريف و مورد مطالعه و بحث و بررسي قرار مي گيرد. مانند: وظايف انسان نسبت به خود، نسبت به خانواده، نسبت به دولت، نسبت به كشور و...
مسائل اخلاقي:
مسائل مهمي كه در اخلاق مورد بحث قرار مي گيرد، كه عبارتند از:
۱- شعور اخلاقي (و جوان). نيروي بازشناسي خير از شر آيا منشأ دروني دارد يا بيروني؟
۲- احكام اخلاقي مانند: (دروغگويي ناپسند است، صداقت، امانتداري پسنديده است)
۳- هدف اعمال اخلاقي (رسيدن به سعادت و كمال)
۴- موضوعات اخلاقي (موضوع عمل اخلاقي كيست، به عبارت ديگر فعل اخلاقي كه انجام مي گيرد آيا مفيد به حال خود است و يا مفيد به حال ديگران؟)
برجسته ترين نظريه هاي اخلاقي در اين دوره عبارتند از: نظريه اخلاقي سقراط، نظريه اخلاقي افلاطون و ارسطو.
۱- نظريه اخلاقي سقراط:
به اعتقاد سقراط تيره بختي انسان حاصل ناداني اوست. بزرگترين فضيلت دانايي است و اشتباهات آدمي از ناداني او سرچشمه مي گيرد. اگر كسي واقعا بداند كه چيزي بد است هرگز آن را انجام نمي دهد. همچنين بايد در شناخت خير كوشيد و تعريف درستي از امور خير به دست آورد. فضيلت چيزي غير از دانش و حكمت و خردمندي نيست و فضايل عبارتند از: آگاهي به شجاعت، عفت، عدالت، خداپرستي.
سقراط معتقد است كه براي آراستگي به اين فضايل و رسيدن به سعادت بايد گوش به فرمان خرد داشت و از دستورات عقل پيروي كرد.
۲- نظريه اخلاقي افلاطون:
افلاطون نيز همانند استاد خود سقراط عمل نيك را نتيجه علم به نيكي مي داند و معتقد است كه اگر مردمان نيكي يا خير را بشناسند به بدي و شر گرايش پيدا نمي كند.
اين فيلسوف مسائل اخلاقي را مبتني بر مابعدالطبيعه تفسير مي كند و تلاش مي كند تا مشكلات اخلاقي را نيز به مدد نظريه «مثل» حل كند. به نظر او خير و عدالت معاني الهي هستند و هستي حقيقي و مستقل دارند. روح انساني قبل از حلول در بدن در عالم مثل از «خير مطلق» بهره برده است.
انسان براي اين كه به خير و سعادت برسد بايد دل و انديشه خود را از آلودگي ها پاك كند و به فضايلي برسد. اين فضايل عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفت، عدالت.
۱- فضيلت سر (جنبه عقلي) حكمت است.
۲- فضيلت دل يا قلب (جنبه اراده) شجاعت است.
۳- فضيلت شكم (قوه شهواني) عفت و پرهيزگاري است.
افلاطون معتقد است: انساني كه عدالت بر زندگي او حكومت كند انساني خردمند و سعادتمند خواهد بود «البته معني عدالت با آنچه كه در سياست و جامعه است فرق مي كند، در اينجا منظور از عدالت افلاطون يعني اين كه: هر شخصي دنبال كار خودش باشد و در كار ديگران مداخله و اظهارنظري نكند.»
۳- نظريه اخلاقي ارسطو:
به اعتقاد ارسطو انسان دو جنبه دارد: ۱- جنبه حيواني ۲- جنبه خدايي و جنبه روحاني انسان، همان جنبه عقلي اوست. زيرا انسان داراي قدرت تفكر و تعقل است.
به اعتقاد ارسطو اگر انسان اين دو جنبه حيواني، خدايي و عقلي را با هم متحد كند و تمام نيروهاي خود را فرمانبردار از عقل هماهنگ كند و در زندگي از دستورات خرد پيروي كند به يك فضيلت بزرگ در زندگي رسيده است.
ارسطو كليد ورمز موفقيت و راز نيكبختي را در ميانه روي (رعايت حد وسط) مي دانست، و افراط و تفريط را ناپسند مي پنداشت. عاقل كسي است كه از دو جانب افراط و تفريط رويگردان باشد و طريق اعتدال را برگزيند. بايد به اين نكته توجه كنيم كه حد وسط در تعاليم اخلاقي و فلسفي ارسطو به معني هندسي آن نيست يعني نقطه اي نيست كه در وسط يك خط و يا يك فاصله باشد. بلكه حد وسط در اخلاق را كساني درك مي كنند كه از عقل پخته و انعطاف پذير با اوضاع را نيز درك كرده باشند. سن جواني دوره افراط ها و تفريط هاست.
ارسطو اعتقادي ديگر مبني بر اين دارد كه حد وسط تنها عامل و يگانه رمز سعادت نيست، بلكه مال و ثروت دنيوي نيز براي امرار معاش زندگي نيز لازم و ضروري است. زيرا فقر، شخص را خوار و زبون مي كند و چشم او غالبا به دست ديگران است درصورتي كه مال و دارايي شخص را از طمع و چشم به مال ديگران دوختن دور مي كند و راحتي مي آورد كه موجب مي شود شخص استعداد خود را به كار ببرد. ارسطو از ميان اسباب و علت هاي خارجي براي رسيدن به سعادت، دوستي را از همه بهتر و شريف تر مي دانست. درحقيقت دوستي براي دوران خوشبختي لازم تر از دوران بدبختي است. در دوران دوستي و رفاقت بايد حد اعتدال را نيز رعايت كنيم و دايره دوستي بايد محدود شود. دوام دوستي از روي حد اعتدال بادوامتر از دوست هاي بسيار گرم و پرهيجان است.
با اين همه اگرچه مال و منال و دوستي براي سعادت لازم است، اصل و جوهر سعادت درخور ماست و آن دانش كامل و صفاي روح است. لذايذ حسي مسلما راه خوشبختي نيست، همچنان كه سقراط به كساني كه سعادت را در لذايذ حسي مي دانند؛ مي گويد: لذت حسي مستلزم دوراست. ارسطو در تعاليم علم اخلاق از تبليغ و نصايح توخالي پرهيز مي كرد و جوانان براي پرورش روح خود بيشتر به او نزديك مي شدند. ارسطو به طور صريح و واضح بيان مي كند هدف زندگي خير في ذاته نيست بلكه سعادت و خوشبختي است. زيرا ما سعادت را به خاطر نفس سعادت مي جوييم نه براي چيز ديگر. سعادت انسان در آن است كه صفات و استعدادها و وظايف خاص انساني را به حد كمال برساند. حال بايد توجه كرد كه بالاترين صفت ممتاز خاص انسان نيروي تفكر و انديشه اوست و به اين وسيله است كه او از همه حيوانات ديگر متمايز كرده و هرچه اين قدرت و توانايي بالاتر رفته مزيت و برتري او بيشتر خواهد شد.
سقراط و افلاطون راست مي گفتند كه عالي ترين هدف آدمي وصول به سعادت است. زندگي معقولانه هدف ارسطو است. اين زندگي را عقل رهبري مي كند و هركس مي تواند، خود را مشمول آن سازد.
كوتاه سخن آن كه: انسان كامل در نظر ارسطو آن نيست كه به علم مابعدالطبيعه اشتغال بورزد. بلكه مرد كامل كسي است كه خود را بي جهت به خطر نمي اندازد، اشيايي كه واقعا نظر او را جلب كنند خيلي كم و محدود هستند. او حاضر است كه به مردم خدمت كند ولي از احسان و خدمت به ديگران به خود شرمگين است، زيرا خدمت و احسان به ديگران نشانه برتري و قبول احسان علامت زيردستي است... او از ستايش ديگران مغرور نمي شود، زيرا در نظر او چيز مهمي نيست. او بدي هاي ديگران را در ياد نگاه نمي دارد و اگر كسي به او بدي كرد فراموش مي كند و درمي گذرد.
او حوادث زندگي را با شايستگي و خوشي استقبال مي كند و از اوضاع و احوال بهترين استفاده را مي كند. او سعادت و نيكبختي كامل را نه در جمع كردن ثروت مي دانست و نه در خوشي هاي زودگذر، و نه در شهرت و مقام بلكه با ميانه روي است كه مي توان به كيمياي سعادت دست يافت.
مهرنوش صادق الوعد
منابع:
۱- تاريخ فلسفه كاپلستون ج ،۱ ترجمه: سيدجلال الدين مجتبوي
۲- تاريخ فلسفه ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب
۳- كليات فلسفه، مؤلفان: ريچارد پاپكين و آوروم استرول، ترجمه و اضافات: سيدجلال الدين مجتبوي

تازه هاي انديشه

كتاب «معماري ماده: از گاليله تا كانت» منتشر شد
مهر: كتاب «معماري ماده: از گاليله تا كانت» تأليف تاماس هولدن از سوي انتشارات دانشگاه آكسفورد منتشر شد . تاماس هولدن سعي كرده تا در كتاب خود تبييني جالب توجه از نظريه هايي كه در باب ماده در قرون هفدهم و هجدهم وجود داشته اند ارائه كند.
اين نظريه ها با چالش هايي جدي چون: تقسيم پذيري ماده، تركيب آن و ساختار دروني اش مواجه هستند. پرسش هايي چون: آيا ماده تا بي نهايت قابليت تقسيم دارد؟ آيا ما بايد اتمها و اجزاي ريز ديگر را به عنوان اجزايي كه مواد از آنها تشكيل شده اند به حساب آوريم؟ و آيا اجزاي مادي خود مادي هستند بخشي از اين چالش ها را نشان مي دهند.
اين پرسش ها بجد فيلسوفان جهان جديد را به خود مشغول كرده و آنها با توجه به تحولات علمي ژرفي كه به وجود آمده بود تناقض نماهايي مهم ميان اين تلقي با تلقي سابق در مي يافتند. علم جديد مبتني بر هندسه و رياضيات بود و طبيعتاً تلقي اي كه از ماده داشت تحت تأثير رياضيات و هندسه جديد بود. در حالي كه سنت يوناني و مسيحي چشم اندازي ديگر از ماده را پررنگ مي كرد.
به همين جهت همه چهره هاي معروف جهان جديد چون: لايب نيتز، كانت، گاليله، هابز، نيوتن، هيوم و ريد با اين پرسش هاي مهم در باب ماهيت ماده روبه رو بودند. در اين كتاب سعي شده به پاره اي از ديدگاههاي اين بزرگان انديشه در باب موضوع مهم «ماده» اشاره شود.
000849.jpg
مهاجرت هاي تاريخي
جلوه هاي جهاني مهاجرت هاي تاريخي ايرانيان (از قرن اول هجري تا امروز)، پژوهش و نگارش عبدالرفيع حقيقت «رفيع» انتشارات كومش. ،۱۳۸۴ قيمت: ۷۰۰۰ تومان.
مسئله مهاجرت به عنوان يكي از مسائلي كه مورد توجه جامعه شناسان و جمعيت شناسان قرار مي گيرد داراي ابعاد مختلفي است و از منظرهاي گوناگوني مي تواند مورد پژوهش قرار بگيرد. در مهاجرت اقوام مختلف در طول تاريخ از ديروز تا امروز بحث تبادل، تعامل و تهاجم فرهنگ ها مطرح مي شود كه تأثير و تأثر آنها به نحو سلبي و ايجابي محل تأمل بسيار است.
مؤلف كتاب جلوه هاي مهاجرت هاي تاريخي ايرانيان با گزارشي توصيفي و گاه تحليلي از آغاز حمله اعراب به ايران تا آخرين آمار فرهنگي مهاجران ايراني كوشيده است تا تصويري در خور و متناسب با عنوان كتاب را به خواننده ارائه دهد.از ويژگي هاي اين كتاب اطلاعات خاصي است كه گاه استطراداً راجع به بعضي از شخصيت هاي فرهنگي گذشته و حال به مخاطب مي دهد.اين كتاب از سلسله كتاب هايي است كه مؤلف تا به حال درباره فرهنگ و تاريخ ايران به رشته تحرير درآورده است.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   جهان  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  موسيقي  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |