سه شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۷۹۹
سازمان زيباسازي به دنبال برخورد با متخلفان تبليغات غير مجاز
بگذار چهره اين خانه زيبا بماند
001350.jpg
عكس:علي اكبر شير ژيان
آزاده بهشتي
نور كمرنگ و كشيده آفتاب روي در افتاده بود. از دور تكه هاي كوچك و بزرگ، در ابعاد مختلف با انعكاس نور بالا و پايين مي شدند و سعي مي كردند به چشم بيايند. نزديك تر كه آمدم، شكل و شمايل تكه هاي رنگ و وارنگ روي در واضح شد. جلو ساختمان ايستادم و به برچسب هايي كه روي در تازه رنگ شده و نو ساختمان چسبانده شده بود، نگاه كردم. زمان بيرون آمدن از خانه، آنقدر دير شده بود كه موقع بستن در به پشت سر نگاه نكرده بودم. دو شب پيش هم كه از محل كار به خانه مي آمدم، هوا آنقدر تاريك بود كه با وجود خستگي نمي توانستم در آن تاريكي چيزي ببينم.
هفته قبل دو كارگر با هزار مكافات برچسب هاي قديمي را كنده بودند تا بتوانند در تازه سازخانه اي كه سالها بود در آن زندگي مي كرديم را پاك كنند. هنوز هفته به انتها نرسيده بود كه باز هم برچسب تخليه چاه، آژانس تاكسي و ... روي در چسبانده شده بود.
روبه روي در خانه ايستادم و بيش از هر زمان ديگر دلم براي بچگي ها تنگ شد؛ براي در فلزي شيري رنگ با شيشه هاي مشبك و رنگي كه تا نيمه آمده بود؛ دري كه با سختي به سمت كوچه آسفالت باز مي شد. دوچرخه را بيرون مي آوردم و لابه لاي بازي فوتبال پسرهاي محله، دوچرخه سواري مي كردم؛ دري كه بارها با شوت گاه و بيگاه توپ به سمت آن به صدا درآمده بود و حالا از كاغذهايي كه بر آن چسبانده شده بود، شكايتي نداشت.
سالها از آن روزها گذشته بود و در خانه به خاطر خطوط و نقوش رنگ و وارنگ، بارها رنگ شده بود؛ گاهي سفيد، يك بار آبي نفتي و چند بار هم سرمه اي، دفعه آخر هم به خاطر چسباندن كاغذهاي جورواجور روي شيشه هاي مشبك و كنده نشدن آنها، در ورودي به طور كامل عوض شده بود، حالا هم روبه روي دري ايستاده بودم كه بعد از يك هفته پاكسازي و يك بار رنگ شدن، بدون هيچ خاطره اي با طيف رنگ هاي سرد و گرم و اعداد و ارقام و كلمات نامفهومي كه روي آن چسبانده شده بود، به خاطرات بچگي ام دهن كجي مي كرد.
هر روز با آنها سروكله مي زنم؛ از هفت سالگي كه براي اولين بار به مدرسه رفتم و چهار را با شش جمع كردم و تا همين امروز كه اين گزارش را مي نويسم. لام، جيم، دو، چهار، ح، كاف، هشت و ... گاهي دلم مي خواهد چشم هايم را ببندم، ننويسم درخت، به پاركي بروم و در چمن ها بنشينم و به تنه زنده درخت تكيه بدهم تا بفهمم درخت يعني چه. آجرهايي كه از آن ساختمان هاي محل است و غالبا پرنده هاي كوچك شهري كه اسم اصلي شان در هياهوي ماشين ها گم شده است را بشمارم؛ بدون آنكه نيازي باشد تا تعداد آنها را با گنجشك هايي كه در همان آجرها لانه دارند، جمع كنم. سر كه مي چرخانم، مي بينم با مشتي عدد و رقم و كلمه احاطه شده ام. خطوط كج و معوجي كه بيشتر اوقات به خود اجازه مي دهند تا از قابي كه روي ديوار براي آنها نصب شده است، بيرون بزنند و صبح كه از شيشه كوچك تاكسي و لابه لاي دود خودروها به آن نگاه مي كني، از اين تجاوزي كه به حق دو آجر آن طرف تر يك ساختمان قديمي و باستاني كرده اند، به خود ببالند.
آنچه را كه هر روز از لحظه خروج از خانه تا زمان بازگشت مي بينم، به خاطر مي آورم؛ تصاويري كه اغلب، ديدنشان اجتناب ناپذير است؛ كف پوش خيابان ها، نماي ساختمان ها، اتومبيل هاي مختلف، آدم هايي كه هريك با ظاهري منحصر به فرد در حال آمد و شد هستند، ويترين مغازه ها، تابلوها، مبلمان و ملزومات شهري، مناظر طبيعي، درخت ها، پارك ها، تزئينات شهري و هزار چيز ديگر. در اين ميان از سوي تبليغات بيش از هر چيز در طول يك روز مورد هجوم قرار مي گيرم و در ساده ترين حالت اين تبليغات نه تنها تاثيري در جذب نداشته، بلكه با هجوم آنها، علاوه بر خستگي چشم، نوعي آشفتگي فكري، رواني و روحي برايم ايجاد مي شود.
اولين نشانه هايي كه بشر اوليه از آلودگي محيط اطراف خود كشف و دفع كرد، چيزي جز پس مانده هاي غذاي روزانه نبود، اما انسان متمدن با آغاز انقلاب صنعتي و قدم گذاشتن در زندگي نوين، با معضلات آلودگي هايي مانند شيميايي كه حاصل پساب و دود كارخانه ها و ماشين ها بود، روبه رو شد، اما اين پايان قصه ناخوشايند آلودگي نبود؛ صداهاي ناهنجار در اين بين، سلامت روح انسان را تهديد مي كرد كه با پيش بيني استانداردهاي، ويژه به نظر، قابل كنترل مي رسيد.
در كنار همه اينها، نوعي ديگر از آلودگي وجود دارد كه اهميت آن اگر بيش از ساير آلودگي ها نباشد، كمتر نيست؛ پديده نوظهوري كه دستاورد نامبارك سرعت، اقتصاد بيمار و دوري از لطافت فطري در قرن معاصر است؛ آلودگي هايي كه هر روز ابعاد فاجعه آميزتري به خود مي گيرد، بدون اينكه هيچ تابلو هشداردهنده اي ميزان آن را در ميادين بزرگ شهر با نمودارهاي بلند و سرخ به اطلاع شهروندان برساند.
تصاويري كه نمي خواهيم ببينيم
چيزهايي كه نمي خواهيم ببينيم، آلودگي بصري يا همان تصاويري كه مورد دلخواه ما نيستند و دوست نداريم تا با آنها مواجه شويم، اما به دلايل مختلف و خواسته و ناخواسته در طول روز با آنها روبه رو مي شويم، يكي از انواع آلودگي است كه ثمره بهره گيري از زندگي مدرن است. اتومبيل هاي فرسوده و كثيف با آثار متعدد تصادف، ساختمان هايي كه ابتدايي ترين اصول زيباشناسي را رعايت نكرده اند، تابلوهاي تبليغاتي نابسامان شهري و فروشگاهي، عناصر ناهماهنگ شهري كه به طور اتفاقي و بي هيچ طرح از پيش تعيين شده اي در جاي جاي كوچه ها و خيابان ها نصب مي شوند، مناظري از طبيعت كه با لايه هاي فشرده ساخت و سازهاي بي رويه كور و پوشيده شده اند، جاي خالي تنديس ها، ديوارنوشته هايي كه در نهايت بي سليقگي اجرا شده اند و ... از نمونه هاي آلودگي بصري شهرهاي بزرگ به شمار مي روند كه به گمان اينكه عواقب ملموسي نسبت به انواع ديگر آلودگي ها ندارند يا ناديده گرفته مي شوند يا كوته بينانه به انتهاي جدول بايدها سقوط مي كنند.
به جرات مي توان گفت از آنجايي كه هنوز هيچ آمار دقيقي نشان نداده كه چه ميزان از ناهنجاري هاي رواني، بيماري هاي روحي و ناملايمات اخلاق شهروندان، ناشي از اين نوع آلودگي است، در نتيجه نمي دانيم فضاي پاك بصري و منظره هاي دلپذير، تا چه حد در تربيت و رشد فضايل انساني افراد جامعه و بويژه كودكان موثر است. اين بي توجهي باعث شده تا حتي فراموش كنيم كه حق مسلم هر انساني است تا از حظ بصري برخوردار باشد.
حكايت كناسي كه در بازار عطرفروشان از هوش رفت، از قصه هاي مشهور مثنوي است كه وجهه امروزين آن، بي ترديد همين آلودگي بصري است.
جايي براي برچسب ها
حكايت آن چيزهايي كه نمي خواهيم ببينيم، داستان برچسب هاي تبليغاتي است كه سطح يك در را اشغال كرده اند؛ برچسب هاي رنگ و وارنگي كه در را شبيه پارچه چهل تكه اي كرده است. تخليه چاه و لوله بازكني، تاكسي سرويس، خريد و فروش تلفن، نصب آيفن و آنتن و ...، بيشترين كلماتي است كه روي اين برچسب ها نوشته شده و در كنار آن، ارقام و شماره تلفن هايي خودنمايي مي كند كه در طول يك روز مي تواند تاثيرات نامناسبي را بر مخاطب خود بگذارد. در ساده ترين حالت، اين تلقي پيش مي آيد كه هركس، هر زماني كه اراده كند، مي تواند هر نوشته، شكل و محتوايي را كه دلخواه اوست، با انگيزه هاي گوناگون به فضاي شهر بياويزد، بچسباند، بنويسد و عرضه كند. اين تلقي غلط، اتخاذ سياست فراگير، هماهنگ و واحد براي ايجاد همگوني و هماهنگي در شكل، محتوا، گستردگي، استقرار، تداوم عناصر تبليغاتي و اطلاع رساني شهري را بيش از پيش لازم و ضروري جلوه مي دهد.
سازمان زيباسازي شهر تهران در ماه هاي گذشته اقدام به تدوين آئين نامه ساماندهي تبليغات غيرمجاز شهري با هدف كاهش آلودگي هاي بصري كرده است. اين سازمان بعد از پاكسازي ديوارها در اسفندماه سال گذشته، اقدام به مقابله با كساني كه اقدام به چسباندن اين تبليغات مي كنند، خواهد كرد. مديرعامل سازمان زيباسازي، در حالي از صدور حكم قطع تلفن براي تعدادي از شركت هاي تبليغاتي كه برچسب تبليغاتي روي در و ديوار منازل مي زنند، خبر داد كه اين سازمان از سه كانال متفاوت مقابله با اين تخلف را در پيش گرفته است.
ابوالقاسم وحدتي در اين مورد مي گويد: بعد از رايزني هاي فراوان، شكايت به دادگاه و ... در نهايت چند نفر از قضات براي شركت هايي كه برچسب تبليغاتي به در و ديوار منازل مي چسبانند، حكم قطع تلفن صادر كردند.هرچند الباقي شركت ها همچنان به كار خود ادامه مي دهند، اما وحدتي معتقد است اين سازمان، سه اقدام براي مقابله با متخلفان كرده است كه در صورت همكاري ساير سازمان ها مي توان با تبليغات غيرمجاز شهري مقابله كرد.
سازمان زيباسازي علاوه بر طرح شكايت در قوه قضائيه درصدد است تا از طريق بخش شكايات و بازرسي مردمي شركت مخابرات، شركت هاي تبليغاتي را به عنوان مزاحم تلفني معرفي كرده و در صورتي كه شركت مخابرات در اين خصوص جواب دهد، با آنها مقابله كند. وحدتي در مورد راه سوم سازمان زيباسازي مي گويد: اقدام سوم، مراجعه به هيات حل اختلاف قوه قضائيه بوده تا با در اختيار قرار دادن فضايي از سوي سازمان زيباسازي و با حضور قضات، حكم صادر شود و ما آن را اجرا كنيم و حتي بتوانيم از اين شركت ها خسارت هم دريافت كنيم.سال گذشته سازمان زيباسازي براي پاكسازي در و ديوار از برچسب هاي تبليغاتي، بيش از 2 ميليارد تومان هزينه كرده است.
وحدتي اصل با اشاره به اين موضوع ادامه مي دهد: حتي براي در اختيار گذاشتن فضاي لازم براي شركت تبليغاتي در برخي از مناطق تابلوهايي نصب شد كه اين تابلوها نيز به خاطر عدم استفاده شركت ها، به وسيله تبليغات آموزشگاه ها و تدريس خصوصي اشغال شد.اين پانل هاي تبليغاتي 2*۳ كه در تعداد 800 عدد در مناطق مختلف شهر نصب شد، بهانه شركت هاي تبليغاتي براي در اختيار نداشتن فضاي تبليغاتي رايگان را از بين مي برد.
اين نوع برخورد هنوز از سوي سازمان زيباسازي به طور كامل اجرا نشده است و اين سازمان از طريق نصب پانل هاي تبليغاتي، فضاهاي مجاني را در اختيار شركت ها قرار داده است تا بهانه بسياري از شركت ها براي در اختيار نداشتن فضاي مجاني تبليغاتي از بين برود.

تويي كه نمي خواهم ببينمت
چشم انسان حساس ترين بخش بدن است كه ارتباط مستمري با مغز دارد و اينكه هر روز تعداد زيادي از اطلاعات از اين طريق به فكر منتقل مي شود، عجيب نيست. در اين ميان براي افرادي كه در كلانشهرها ساكن هستند، چهره و سيماي شهر همواره به عنوان يك عامل پويا در رفتار و طرز تلقي شهروندان تاثيرگذار بوده و باعث نگرش مثبت و منفي در اذهان آنها نسبت به مسائل شهري مي شود.منظره هاي دلپذير و تصاوير زيبا و ساده و استفاده درست و بجا از آنها، نكته اي است كه سيماي شهر را مثبت جلوه مي دهد.

آمادگي ستاد معاينه فني خودرو براي خدمات دهي بيشتر
001326.jpg
اميرموسي كاظمي - 44824471 ... بوق اشغال. 44824472 ... بوق اشغال. 44824473 ... بوق اشغال. 44824474 ... بوق آزاد.
الو سلام، ستاد معاينه فني خودرو؟ - بله، گوشي. اپراتور مشغول پاسخگويي به يكي ديگر از خطوط است؛ احتمالا يكي از همان هايي كه بوق اشغال مي زد. صداي ضعيف تصنيفي قديمي به گوش مي رسد و همراه آن مكالمه اپراتور با يكي از خطوط كدام مركز؟... امروز براي بيهقي نداريم. فردا ساعت 4 خوبه؟ ... زودتر نمي شه. فقط 4 تا 5 ... شماره ماشين؟ ... به نام؟ اصل كارت و 5 هزار و 200 تومان ورودي يادتون نره. خداحافظ . گوشي را مي گذارد و بخت من باز مي شود: بله، بفرماييد . مي پرسم: شما تنها اپراتور مركز هستيد؟ مي گويد: در خدمت شما هستيم . از او براي همان روز وقت مي خواهم و او توضيح مي دهد كه براي امروز مقدور نيست. فقط براي فردا وقت مي دهيم. كدام مركز را مي خواهيد؟ مي پرسم: چرا براي بيهقي زودتر از ساعت 4 وقت نمي دهيد؟ و مي شنوم : قبل از 4 ازدحام است و فقط به افرادي كه توي صف بوده اند سرويس مي دهند . از او درباره ساير مراكز مي پرسم، مي گويد: براي مراكز ديگر از ساعت يك بعد از ظهر وقت مي دهيم. حالا شما كدام مركز را مي خواهيد؟ مي گويم: بعدا تماس مي گيرم و خداحافظي مي كنم. براي اينكه مطمئن شوم تلفن ها اشغال است يا نه، يك بار ديگر تماس مي گيرم. هر چهار خط اشغال است، در حالي كه تنها يك نفر پاسخگوي تلفن  هاست. يك نفري كه در لحظه تماس من، تنها با يك خط ديگر مشغول صحبت بود و طبيعتا نمي توانست با خطوط سوم و چهارم هم ارتباط بگيرد، شايد هم آن دو خط هميشه اشغال باشند؛ احتمالي كه مدير عامل ستاد مركزي معاينه فني خودرو نيز آن را رد نمي كند: ما نگاه مي كنيم به شرايط و تعداد تماس هايي كه با مركز اطلاع رساني ستاد برقرار مي شود. به عنوان مثال در هنگام آغاز به كار اين مركز، چهار اپراتور براي چهار خط ارتباطي آماده ثبت درخواست شهروندان بودند، اما در ادامه كار و با توجه به تعداد تماس هاي برقرار شده به اين نتيجه رسيديم كه فعلا يك يا دو اپراتور مستقر كنيم، البته اين امكان را داريم كه در صورت افزايش تماس ها تعداد نفرات پاسخگو را زياد كنيم .
مهندس محمد رضا اميري صفت همچنين از طرحي مي گويد كه پايان دهنده اين ماجراست: در آينده نزديك مركز اطلاع رساني ستاد معاينه فني خودرو به تلفن هاي گويا مجهز مي شود و به اين ترتيب تعيين وقت به طور خودكار و بدون دخالت اپراتور انجام مي شود .
اميري صفت درباره علت تعيين وقت مركز بيهقي براي ساعت 4 بعد از ظهر به بعد مي گويد: مركز بيهقي شلوغ تر از مراكز ديگر است و معمولا در طول روز صف هاي طولاني براي سرويس دهي ايجاد مي شود. اين در حالي است كه فلسفه تعيين وقت براي مشتري اين است كه مردم سر وقت بيايند و بدون معطلي كارشان انجام شود. بنابراين بعد از افزايش كار مركز بيهقي تا ساعت 6 بعد از ظهر، اين دو ساعت براي خودروهايي در نظر گرفته شد كه وقت قبلي گرفته اند .
مدير عامل ستاد مركزي معاينه فني خودرو احتمال خدمات دهي اين مراكز در روزهاي تعطيل و جمعه  ها را بعيد نمي داند: اين ستاد امكان سرويس  دهي در تمام طول هفته از جمله روزهاي جمعه و حتي به صورت شبانه روزي را دارد، اما اين آمادگي از ديد خدمات رساني است، در حالي كه از لحاظ مديريتي ما بر مبناي آمار و ارقام، برنامه ريزي مي كنيم. طبيعتا اگر افزايش مراجعات به حدي باشد كه نياز به خدمات دهي بيشتر احساس شود، اين كار قطعا صورت مي گيرد .
در چنين شرايطي به نظر مي رسد با نزديك شدن به زمان صدور آرم طرح ترافيك و اجراي طرح جريمه خودروهاي فاقد برگه معاينه فني از ابتداي مهرماه، ستاد معاينه فني خودروها هيچ نگراني از بابت افزايش مراجعات شهروندان به مراكز شش گانه ندارد، حتي اگر با همان يك اپراتور به تعيين وقت قبلي بپردازد.

راپورت خبرنگار
به دنبال مفر سفر
001329.jpg
پويا مهرآيين - با عجله هر چه تمام تر هر وسيله اي كه فكر مي كني به كارت مي آيد را داخل ساك دستي ات مي ريزي و به طرف تلفن مي دوي و سعي مي كني شماره تاكسي تلفني نزديك خانه را به ياد بياوري و بالاخره موفق مي شوي: آقا! لطفا هر چه سريع تر يك سرويس براي من بفرستيد .
هر چند لحظه يك بار نگاهي روي ساعت مچي ات مي اندازي و خدا خدا مي كني كه دير نشود و بتواني سر موقع برسي. به هر حال تاكسي مي آيد و سريع داخل آن مي پري و از راننده مي خواهي كه از نزديك ترين و كم ترافيك ترين مسير برود. در طول مسير مدام سعي مي كني به خودت دلداري بدهي كه نه! حتما مي رسم و نهايتا تاكسي مذكور چيزي حدود 5 دقيقه پيش از ساعتي كه روي بليت تو نوشته شده به ترمينال مي رسد. با عجله ته قبض بليت را تحويل مي دهي و سوار مي شوي تا اين سفر را هم به جمع قبلي ترها اضافه كني.
تا راننده از دوستان ديگرش دل بكند و پشت رل اتوبوس بنشيند، حدود نيم ساعتي از وقت همه را تلف مي كند و مسافران هم كه مي دانند بهترين و عاقلانه ترين كار، سكوت محض است، چيزي نمي گويند و تو هم به خودت مي  خندي كه چقدر عجله كرده اي!
حالا ديگر اتوبوس  از پايانه بيرون مي زند و قند در دلت آب مي شود كه مثلا تا چند ساعت ديگر به مقصد مي رسي و از مسافرت لذت مي بري و ... اما انگار اتوبوس حامل شما در همان دهانه ترمينال زمين گير شده باشد، هيچ تكاني نمي خورد و به همين نام و نشان تا به بزرگراه بين شهري برسي، حداقل 2 ساعت از وقت نازنينت را به ترافيك انبوه تهران تقديم كرده اي.
حالا مي تواني به اين موضوع فكر كني كه واقع شدن پايانه اي مثل پارك سوار بيهقي در مركز شهر، آيا به تسهيل حمل و نقل كمك مي كند يا نه؟ مي تواني حساب كني كه اگر قرار بود از طريق ترمينال جنوب عازم سفر شوي، مي توانستي خيلي راحت از مترو استفاده كرده، ظرف 40 30 دقيقه حتي از دورترين ايستگاه - به ترمينال برسي و در ترمينال هم تا اين حد معطل نشوي، يا اينكه اصلا از نزديك ترين پايانه به منزل استفاده كني كه نخواهي مدت زيادي را صرف عبور و مرور در ترافيك سنگين شهري كني.
اين روزها، مسافرت ها به روزهاي اوج خود نزديك شده اند؛ همه آنهايي كه قرار بوده جايي بروند، به تكاپو افتاده اند و ديگراني هم كه قبلا به مسافرت رفته اند، در فكر برگشتن هستند و همه اينها دليلي است براي اينكه تعاوني هاي مسافربري با تراكم و ترافيك مواجه باشند؛ تراكمي كه نشانه عدم برنامه ريزي دقيق توسط مردم و مسئولان است، اما نقطه زوم اين راپورت، مشكلاتي است كه اتوبوس هاي بين شهري و پارك سوار بيهقي متقابلا براي هم ايجاد مي كنند؛ از يك سو شلوغ بودن حوالي اين پايانه باعث مي شود كه تعاوني ها در سرويس دهي دچار مشكل شوند و اتوبوس ها نتوانند براحتي تردد كند، به نحوي كه بعضا تا 2 ساعت وقت براي فرار از ترافيك لازم دارند و از سوي ديگر، تردد اتوبوس ها در خيابان هاي اطراف، باعث تشديد ترافيك شهري مي شود. راستي آيا صرف اين دليل كه قرار بوده دسترسي به اتوبوس هاي مسافربري بين شهري در مركز شهر براي مسافران فراهم شود، در توجيه محل ترمينال كافي است يا بايد هزار و يك اما و اگر ديگر پاسخ داده مي شد؟ آيا اينكه مثلا مسافران يكي از مقصدها زماني حدود 25 درصد زمان اصلي سفر خود را در ترافيك شهر مي گذرانند و 75 درصد ديگر را در جاده سپري مي كنند، معقول و منطقي است؟
مسلما در زمان طراحي پايانه بيهقي فكري اساسي براي راه هاي فرار اتوبوس ها نشده، وگرنه امروز اين مشكل بزرگ گريبان راننده و مسافر و افسر راهنمايي را نمي گرفت.
اما به نظر شما حالا چه بايد كرد؟ آيا تدبير ترافيكي خاصي براي اين موضوع انديشيده شده يا نه؟ و آيا براي رفع اين معضل، بايد دست به ساخت پايانه هاي تازه زد؟ پايانه هايي كه بتوانند مستقيما از طريق اتصال به خطوط وسايل نقليه عمومي  (خصوصا قطار شهري)، بهترين خدمات رساني را به مسافر داشته باشند و زمينه اي را فراهم كنند كه اتوبوس ها بدون دغدغه ترافيك، فقط به جاده هاي بين شهري فكر كنند.
مسلما براي رفع اين مشكل هم راه هايي وجود دارد كه مي توان همه آنها را بررسي كرد و به راه حل معقولي دست يافت، ولي در اينگونه موارد، آنچه بيش از اشكالات خدمات رساني، فرد را مي آزاد، مشكلاتي است كه در برنامه ريزي شهري ما وجود دارد و معلوم نيست تا چه زماني ادامه خواهد يافت. اميدواريم براي رفع اين مشكل، چاره اي انديشيده شود؛ چاره اي كه نسخه مسكن يكي، دو ساله اي نباشد كه تاريخ مصرف آن بلافاصله تمام شود؛ چاره اي براي آسودگي هميشگي شهروندان و مسافران و رانندگان زحمتكش اتوبوس هاي بين شهري.

تو ضيح
به دنبال چاپ مطلبي با عنوان تعطيلات پله برقي ها در تاريخ 8/5/84 در اين صفحه، روابط عمومي شركت راه آهن شهري تهران و حومه توضيح داد كه پله برقي هاي ايستگاه سعدي در روزهاي تعطيل از ورودي شرقي رو به بالا و از ورودي غربي رو به پايين (فعال) است. شركت مترو در ادامه تاكيد كرد كه پله برقي هاي اين ايستگاه در روز مذكور هيچ گونه نقص فني نداشته است.
اگرچه شركت مترو در پايان اضافه كرد: متاسفانه اين مسافر محترم به دليل سئوال نكردن از مسئولان ايستگاه براي خروج، از ورودي غربي استفاده و انتقاد خود را ايراد كرده است ، اما به نظر مي رسد اين وظيفه مسئولان ايستگاه مربوطه باشد كه با اطلاع رساني در مورد تغيير رويه كار پله برقي در روز جمعه از سرگرداني مسافران جلوگيري كند.

زاويه ديد
ارتباط از كنار آيفون  ها
آيدين جهانبخش- كاتز و كان (از نظريه  پردازان سازماني ارتباط) با ارائه نظريه  اي، داد و ستد را حاكي از علت دوسويه بين اجزاي نظام ارتباطي تلقي مي  كنند، يعني نياز، انگيزه برقراري ارتباط است.
مي  يرز ، نظريه  پرداز ديگر عرصه ارتباط نيز جمله  اي معروف در اين حوزه دارد: راه  هاي زيادي براي وصال وجود دارد . حال نظام ارتباطي را در نظر بگيريد كه به دليل كمبودها، مشكلات، ناهنجاري  ها و ناهماهنگي  ها، هزينه  هاي زياد، بي  توجهي و ... امكان برآوردن نيازهاي مخاطبان خود را در دو سوي ارتباط ندارد.
در اين نظام، بسياري از نيازهاي گيرندگان پيام ناديده انگاشته يا به فراموشي سپرده شده است.
نظام تبليغات ايراني بيشتر شبيه اين بازار آشفته است. رسانه  هاي عمومي (راديو، تلويزيون، روزنامه  ها و ...) به دلايل گوناگون، امكان برآوردن نيازهاي مختلف گيرندگان خود را ندارند كه از جمله اين نيازها، نياز به آگاهي از چگونگي برقراري ارتباط با ارائه  دهندگان خدمات روزمره و شهري است. وظيفه ارائه خدمت اطلاع  رساني شهري براي شهروندان، يك محدوده جغرافيايي در نظام اطلاع  رساني ما تعريف نشده است، مسئول آن مشخص نيست و اگر هم مواردي در اين خصوص وجود دارد همچون صفحات خدماتي روزنامه  ها يا كتاب  هايي چون كتاب اول پراكنده، ناقص، پرهزينه و گاه حتي بدون اطلاع شهروندان و دور از دسترس آسان آنان است.
همچنين در نظر بگيريد هزينه فراوان تبليغ در رسانه  هاي عمومي را كه توان پرداخت هزينه آگهي آنها براي مشاغل كوچك، فاقد توجيه منطقي و گاه غيرممكن است.
رقابت شديد اين مشاغل كوچك را نيز بر اين همه بيفزاييد. در آن سوي اين ارتباط، مخاطبان، مشتريان و مصرف  كنندگان را در نظر مي  گيريم كه نياز به اين خدمات و كالاها دارند. تخليه چاه منازل، باز كردن لوله  هاي گرفته  شده، خريد و فروش تلفن، نصب آيفون و آنتن، تاكسي  سرويس و ... همه از نيازهاي ساكنان يك ساختمان است و آنها براي دسترسي به اين خدمات، نياز به ابزارهاي ارتباطي دارند كه پيش از اين گفتيم، نظام ارتباطي و تبليغي ما به آساني آن را در اختيارشان قرار نمي  دهد.
راه  هاي زيادي براي وصال وجود دارد. مي يرز راست مي  گويد؛ مشاغل راه خود را در اين ميان پيدا كرده  اند؛ چسباندن برچسب  ها روي ديوارهاي شهر و در كنار آيفون  ها. مردم نيز از اين ابزار ارتباطي براي رفع نياز خود استفاده مي  كنند. اين ابزار ارتباطي در نظام داد و ستدي مشاغل كوچك خدماتي و نيازهاي شهروندان كاركرد دارد، هرچند آن را آلودگي بصري بناميم يا تلفن  هاي اين مشاغل به درخواست شهرداري توسط قوه قضائيه قطع شوند.
راه حل اين مشكل، برخورد از جنس حذف نيست، بلكه براي حل آن بايد به ابزارهاي ارتباطي جايگزين ديگر با همان كاركرد و آساني دسترس فكر كرد. تهيه، تدوين و پخش كتاب  هاي خدمات شهري - محله  اي با قيمت  هاي مناسب و حتي رايگان و تجديد چاپ و به روز كردن آنها، ايجاد پايگاه اطلاع  رساني محله  اي براي خدمات شهري يا اختصاص شماره تلفن يا تلفن  هايي به اين خدمات به صورت محله  اي، راه  اندازي و تقويت نشريات محلي كه اقدام به معرفي اين خدمات مي  كنند، قرار دادن فهرست و شماره تلفن  هاي اين مشاغل در كيوسك  هاي تلفن و ... همه مي  تواند از حجم زياد برچسب  هاي خدماتي روي در و ديوارها و كنار آيفون  هاي خانه  هايمان كم كند. و در پايان... البته كه راه  هاي زيادي براي وصال هست؛ راه  هايي كه چشم  انداز محل زندگي  مان را ناهنجار نكند و نيازهاي روزمره  مان را نيز برآورده سازد.

اعداد اساسي
۶۰۰۰۰۰۰۰۰
مهرداد مشايخي- اين اولين بار نيست كه دبير شوراي عالي ترافيك از وضعيت آلودگي هوا و مصرف بنزين گزارش مي دهد؛ تازه فقط اين مرجع ترافيكي نيست كه با گزارشات آماري، سعي مي كند هشداري به دارندگان خودرو بدهد و از بحران مصرف بنزين و آلودگي هوا به دليل مشكلات حمل و نقل عمومي بگويد، اما جالب اينجاست كه مخاطب شوراي عالي ترافيك يا مراجع ترافيكي و سوختي ديگر، كساني هستند كه هميشه به اتفاق افتادن معجزه اي در اين مورد معتقدند؛ معجزه اي كه بتواند راه ها را باز كند؛ معجزه اي كه يك شبه هوا را صاف و آسمان خاكستري را آبي كند؛ معجزه اي كه كاري كند كه وقتي بنزين مي سوزد، ديگر co توليد نشود يا اينكه هر چقدر به ماشين گاز بدهند، اصلا بنزيني نسوزد.
ولي اتفاق نمي افتد. سال به سال خودرو بيشتري توليد و بنزين بيشتري وارد مي شود و طبيعي است كه اين روند تصاعدي، هزينه بنزين و ميزان آلودگي هوا را افزايش دهد. با اين روند، معجزه واقعي بايد در جاي ديگري اتفاق بيفتد؛ يعني يا بايد ذخيره ارزي دولت به دريايي بي انتها وصل باشد يا اينكه گروه مصرف كننده كه مصرف بنزين برخي از آنها به دليل فرسوده بودن ماشين شان چندبرابر استاندارد است، با كمي زحمت، اجازه صرفه جويي مبلغ كلاني را بدهند.
دبير شوراي عالي ترافيك گفته است كه مصرف بنزين امسال تا پايان سال به 26 ميليارد ليتر خواهد رسيد كه اين ميزان مصرف بالغ بر 6 ميليارد دلار سرمايه خواهد برد. توجه داشته باشيد كه اين عدد به دلار است نه به تومان.
حالا فرض كنيم دارندگان خودرو به طور متوسط 10 درصد از تردد روزانه خود را كم كنند. در آن صورت، سالانه حدود 600 ميليون دلار در مصرف بنزين كشور صرفه جويي مي شود.
خب، حالا اگر يك مدير دولتي بوديد، پيشنهاد مي كرديد اين سرمايه ملي در كدام بخش هزينه شود؟ مي بينيد كه اين 600 ميليون دلار كه سالانه به گازهاي كشنده آسمان كشورمان تبديل مي شود، مي تواند درد زخم هاي عميقي را تسكين بدهد؛ چند بيمارستان به شبكه بهداشت و درمان يا چند ترن به قطارهاي مسافري اضافه كند. مي تواند قطارهاي شهري نيمه كاره را راه بيندازد يا وارد چرخه توليد مسكن ارزان بشود. معجزه با اولين حركت اتفاق مي افتد.

شهر آرا
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |