چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۸۰۵
با مسعود فراستي پشت صحنه سينما جشنواره
گفت و گو با سينما
001767.jpg
001770.jpg
001773.jpg
001776.jpg
عكس ها: محمدرضا شاهرخي نژاد
دكور برنامه سينما جشنواره در عين سادگي، جذاب است؛ از آن دكورهايي كه دلمان نيامد پيش از پخش، شما را هم در ديدن جزئياتش شريك نكنيم.

خسرو نقيبي
چند سال قبل، درست در روزهايي كه رابطه سينما و تلويزيون در تيره  ترين شكل خود قرار داشت، برنامه  اي روي آنتن شبكه پنجم رفت كه خيلي  ها را شگفت  زده كرد؛ در آن برنامه، سينماگران مطرحي رو به دوربين صحبت مي  كردند كه در درجه اول، حضورشان در تلويزيون باعث تعجب بود و در درجه دوم حرف  هايي كه مطرح مي  شد. در آن مقطع خيلي  ها اين برنامه را حاصل سياست  هاي تازه شبكه  اي مي  دانستند كه هنوز هم جديد به حساب مي  آمد، اما وقتي بعدتر، آن روند ادامه نيافت، مشخص شد كه خيلي چيزها در آن زمان، حاصل تلاش  هاي كسي بود كه برنامه را روانه آنتن مي  كرد؛ مسعود فراستي، منتقد سرسخت و پركار دهه  هاي 60 و 70 كه در دهه 80 كمتر از گذشته در مطبوعات و رسانه  ها حضور دارد. آن روزها گفت  وگو با سينما خارج از روال مرسوم در محافل سينمايي و غير سينمايي جاي خود را باز كرد و هنوز هم از برنامه  هاي نمونه اي سينمايي سيما به حساب مي  آيد كه مباحث مهمي در آن طرح شد.
چهره  هاي آشنا
وارد استوديو فروغ تابان كه مي  شوي، چهره  هاي آشناي زيادي را مي  بيني. البته اين حاصل زمان رسيدن به استوديو است. مسعود فراستي براي برنامه تازه  اش هر شب دو ميزگرد برگزار مي  كند كه ما دقيقا ميان دو ميزگرد رسيده  ايم. ميزگرد اول به پايان رسيده كه از حاضران در آن، امير اسفندياري هنوز در استوديو حضور دارد و براي ميزگرد دوم مسعود جعفري جوزاني و خسرو دهقان آمده  اند. در اين ميان نيم ساعتي زمان وجود دارد كه براي صرف شام است و البته گفت  وگوي كوتاهي كه قرارش از قبل گذاشته شده.
استوديوي ضبط، دكور جالبي دارد. عكس  هاي بريده و پازل مانند فيلم  ها و سينماگران آثار سينماي متفاوت ايران كه در ميان سينمايي  ها به سينماي بين  المللي يا سينماي جشنواره  اي شهرت دارد. لوگوي ميان اين دكور هم نامي چنين دارد: سينما جشنواره .
نقد يا اجرا؟
سينما جشنواره قرار است حضور سينماي ايران در عرصه  هاي بين  المللي را در 20 سال اخير بررسي كند. تحليل حضورها، آسيب  شناسي آن و اصلا بررسي اينكه اين سينما چقدر براي ما مفيد بوده و چقدر مضر، از جمله بحث  هايي است كه در اين برنامه مطرح شده است. هدف، رسيدن به يك جمع  بندي از فعاليت اين شكل از سينماي ايران است . اين جملات فراستي در معرفي برنامه  اش است. وقتي از او مي  پرسم كه منتقد بودنش و ديدگاه مشخصش در قبال اين نوع از سينما تا چه حد بر جهت  گيري بحث  ها تاثيرداشته، ادامه مي  دهد: يكسري از بحث  ها به همين سمت و سو رفت، ولي به هر حال نبايد فراموش كرد كه لحن نقد با لحن اجرا تفاوت  هاي فراواني دارد. بعضي جاها حتي نگاه  ها تندتر از آن چيزي بود كه تصورش را داشتيم . فراستي درباره اين نكته كه چقدر ديدگاهش كه گمان مي  كنم موضعي منفي نسبت به عملكرد اين نوع از سينماست، با حاضران در ميزگردها شباهت داشته، مي  گويد: نظرو ديدگاه من، نظر غالب بود. بايد به اين مسئله مي  رسيديم كه چقدر از اين جوايز ريز و درشت درجهت روند رسيدن به سينماي ملي ايران است و چقدر سمت و سوي ديگري دارد .
از فراستي درباره كليات بحث  ها مي  پرسم و اينكه بهترين بحث مطرح شده چه بوده است: بهترين بحث، صحبت بر سر صنعت بود و صنعتي شدن سينما و اين سئوال كه آيا سينماي جشنواره  اي باعث نشده تا ما از رسيدن به صنعت سينما محروم شويم كه به گمانم پاسخ اين سئوال، مثبت است و اين شكل از سينما، از دلايل مهم صنعتي نشدن سينماي ايران است. بحث ديگري هم كه مطرح شد، مسئله سياه  نمايي اين فيلم  ها و ارائه تصويري نادرست از ايران در عرصه جهاني بود. سليقه مديران جشنواره  ها و مقوله اقتصاد اين نوع سينما هم مورد بحث قرار گرفت . اين آخري به نظرم بحث جذابي است؛ اينكه فيلم  هاي جشنواره  اي تا چه حد بر اقتصاد سينماي ايران تاثيردارند: واقعا تاثيري ندارند، هيچ مبلغي از آنچه به عنوان جوايز به اين فيلم  ها مي  رسد، به ايران نمي  آيد و تاثيري بر چرخه توليد اين سينما ندارد .
آنها كه نيامدند
اما ساخت برنامه  اي اينچنيني مسلما موافقان و مخالفان فراواني دارد كه مخالفان، عمدتا بايد از فعالان سينماي جشنواره  اي باشند. يك مسئله مهم در اين بحث، ازدست رفتن فيلمسازاني است كه مي  توانستند در ايران روزهاي خوبي را سپري كنند و فيلم  هايشان به برگ  هاي درخشان كارنامه اين سينما بدل شود، اما حالا در گرداب سينماي جشنواره  اي گرفتار آمده  اند: افراد زيادي را در اين روند از دست داده  ايم؛ فيلمسازاني كه مي  توانستند در اين سينما به وزنه  هايي مهم بدل شوند . اين حرف  هاي فراستي، يك سئوال مستقيم دارد؛ چه كساني حاضر نشدند به برنامه او بيايند و در ميزگردها از خودشان دفاع كنند: كيارستمي و قبادي ايران نبودند و جليلي و مخملباف هم كه ديگر اصلا در ايران زندگي نمي  كنند. از ميان فيلمسازان مهمي كه در ايران بودند و نيامدند، بايد به مجيد مجيدي اشاره كنم كه ترجيح داد به برنامه نيايد و در بحث تلويزيوني شركت نكند . يك نكته مهم ديگر؛ آيا كسي بوده كه تلويزيون با حضورش در برنامه مخالفت كرده باشد: نه، هيچ  كس. حتي گفتند اگر مخملباف هم در بحث  ها حضور پيدا كند، آنها مشكلي نخواهند داشت. اين برخلاف روندي بود كه چند سال قبل هنگام كار روي برنامه گفت  وگو با سينما داشتيم و حتي چند قسمتي با مميزي روبه  رو شديم .
سينما قلم
سينما جشنواره قرار است از ابتداي ماه رمضان به شكل هفتگي پخش شود. توليد كار حدودا يك ماه قبل آغاز شده و چند روزي است كه به پايان رسيده، اما تدوين آن همزمان با پخش و در طول پخش چند قسمت اول ادامه خواهد داشت. دكور كار را حميدرضا اكبري زده و انتخاب عكس  ها همكاري مشترك ميان او و فراستي بوده است. وقت خروج از استوديو، يك كتاب روي ميز فراستي توجهم را جلب مي  كند؛ كتابي با جلد تيره كه عنوانش سينما قلم است و مجموعه يادداشت  هاي فراستي روي 10 فيلم هامون، سرب، مادر، كلوزآپ، نوبت عاشقي، مسافران، برج مينو، بچه  هاي بد، خانه  اي روي آب و بچه  هاي آسمان است. كتاب را كه ورق مي  زنم، چندتايي از نوشته  ها برايم آشناست؛ همان يادداشت  هاي كتاب  هاي ده فيلم، ده نقد و ده فيلم، ده نقد ديگر است كه در پايان هركدام از يادداشت  ها، فراستي چند خطي با عنوان ضد يادداشت اضافه كرده و درباره فيلم  هاي بعدي اين فيلمسازان نوشته است. كتاب، سه مقاله هم با عناوين نقد و ضد نقد ، عليه نمادسازي و سينماي ملي، سينماي جهاني داردكه از نوشته  هاي قديم و جديد فراستي هستند. اين البته تنها كار تازه فراستي نيست؛ او كتاب  هاي ديالكتيك نقد، فرهنگ سه جلدي نقد فيلم در ايران، سينماي كوروساوا و سينماي برسون را هم در دست انتشار دارد و به نظرمي  رسد كارهاي ديگري هم هست كه هنوز قطعي نشده باشد. از استوديو كه بيرون مي  زنيم، ضبط آخرين ميزگرد كار با حضور خسرو دهقان و مسعود جعفري جوزاني آغاز شده است. ساعتي به نيمه شب مانده و ضبط، احتمالا تا پاسي از شب ادامه خواهد داشت؛ برنامه  اي كه همچون كار پيشين فراستي، مي  تواند بحث و جدل  هاي فراواني را سبب شود.

صراحت لهجه
رسالت بوذري- در ميان منتقدان سينما، مسعود فراستي پديده اي قابل بررسي است؛ موجودي قابل تامل و بحث برانگيز و به تمام معنا ناسازگار با محيط. او با سينماي جشنواره اي مي ستيزد، به روشنفكران مي تازد و اتفاقا در همين اتمسفر نفس مي كشد، رفت و آمد مي كند، برنامه مي سازد و حتي داور جشنواره  فيلم فجر مي شود. مي توان با مسعود فراستي مخالف بود و حرف هايش را نپذيرفت، اما نمي شود او را ناديده گرفت. مي شود گفت چرا به صدر تا ذيل فيلمي مثل دالان سبز و كارگرداني مثل دارابانت و نويسنده شاهكاري مثل استيفن كينگ بدو بيراه مي گويد، اما نمي شود مسعود فراستي و حرف هايش را ناديده گرفت. نقد چهل و چند صفحه اي فراستي بر فيلم هامون گواه همين ادعاي من است؛ صراحت لهجه، آن هم در دوراني كه هامون محبوب همه اهل سينما شده بود، نشان داد كه فراستي همچنان سرسخت است. اين چند جمله را نوشتم كه فقط بگويم مسعود با همه اين اوصاف، همچنان موجود ناشناخته و قابل بررسي سينماي ايران است. راستي او رفيق خوبي هم هست!

درباره مسعود فراستي
مسعود فراستي متولد 1333 در تهران است. تحصيلاتش را در رشته فلسفه و نمايش در ايتاليا سپري كرده است. ليسانس هنرهاي تجسمي و فوق ليسانس اقتصاد سياسي و جامعه  شناسي از فرانسه دارد. از سال 67 كار نقدنويسي را به شكل جدي آغاز كرده و از سال 69 تا به امروز، مدرس نقد و تحليل فيلم است كه اصلي  ترين مسئوليت او در اين زمينه، مديريت كارگاه نقد فيلم پژوهشكده حوزه هنري است. فراستي در عرصه سينما محقق است و در تلويزيون، تهيه و اجراي برنامه گفت  وگو با سينما را در كارنامه دارد. از جمله كتاب  هايش جدا از مجموعه  هاي نقد مي  توان به فانوس خيال (اينگمار برگمان)، سينماي كمدي و بيان فردي (استوارت كامينسكي)، هيچكاك هميشه استاد، اسطوره جان فورد، هزار توي رويا/حقيقت (اينگمار برگمان)، كارناوال فليني، نقد چيست، منتقد كيست بچه  هاي آسمان، مجموعه سه  جلدي جنگ براي صلح، سينماي جنگ و دفاع و افسانه چاپلين اشاره كرد.

پرسوناژ
ساناز اقتصادنيا
001797.jpg
يوسفعلي ميرشكاك
مردي است با گيوه و دستار سبز و تنبور. دم در روزنامه مي چرخد به دنبال آدرس ايرانشهر. خبرش فوري ميان بچه ها مي پيچد. چند ساعت بعد، دم در اتاق سردبيري غلغله است. همه آمده اند ببينند آن مرد تنبور به دست در ايرانشهر چه مي كند؟
يوسفعلي ميرشكاك دو روز پيش ميهمان تحريريه ايرانشهر بود. آمده بود براي مطلبي كه ديروز از او در روزنامه خوانديد. صداي تنبور او تحريريه روزنامه را از فضاي هميشگي اش دور كرد.
ميرشكاك اسم آشنايي است براي آنها كه روزنامه مي خوانند، اهل كتاب و مجله اند و ادبيات را پيگيري مي كنند. او در جلسات شاهنامه خواني شركت مي كند، در سخنراني هاي مربوط به شعرا حاضر مي شود، شعر مي گويد، نقد مي كند و... اما براستي او چه مي كند؟
مسعود ده نمكي، روزنامه نگار و مدير مسئول هفته نامه تعطيل شده شلمچه، چندي پيش فيلمي درباره فقر و فساد و فحشا در جامعه امروز ايران ساخت كه ميرشكاك در آن فيلم مقاله اي به نام دوزخ پايتخت خواند. اگرچه اين فيلم كوتاه، جايي اكران عمومي نشد اما سي دي آن دست به دست چرخيد و تقريبا (به خاطر موضوعي كه داشت) در ويدئو بيشتر خانه ها نمايش داده شد. شايد ميرشكاك را با تنبور و دستار سبز، آنجا هم ديده باشيد.
نقاش گمنامي كه در دزفول سرش به كار خودش گرم بود، به تهران آمد تا نقاشي را ادامه دهد اما سر از شعر و شاعري درآورد. مدتي شاگرد فرديد بود و در آن دوره حلقه اي پيدا كرد و ياراني، كه همان بستري شد براي طرز تفكر فعلي او.
دوستان نزديكش از استعداد بي حد و حصر او مي گويند. زماني كه كاري را شروع كند، در آن مي درخشد؛ شاعري، نقاشي، موسيقي و ...
البته تعداد كساني كه دل خوشي از ميرشكاك ندارند، بيشتر از دوستان نزديك اوست. ميرشكاك قلم تندي دارد و بي محابا درباره آنچه دوست ندارد و خلاف ميلش است، مي نويسد. لابد مطالب او را درباره دولتمردان و غيردولتمردان خوانده ايد؛ خصوصا مطلبي كه درباره عطاءالله مهاجراني (وزير ارشاد دوره هاي قبل) نوشته بود.
حلقه دوستان ميرشكاك، به خاطر مواضع عقيدتي او، روز به روز كوچكتر مي شود اما ميرشكاك از اين موضوع خم به ابرو نمي آورد. دوستان قديم و جديدش مي گويند اگر او كمي از اين مواضع عقب مي نشست و اصلا فقط به همان نقاشي كه از ابتدا شروع كرده بود توجه كافي نشان مي داد، شايد حلقه يارانش گسترده تر از اين بود.
001791.jpg
مجيد مجيدي
متولد سال۱۳۴۰ است. آن سالها در محله خزانه زندگي مي كرد. سال 1346 براثر انفجار كاربيت نابينا شد. اين البته داستان زندگي مجيد مجيدي نيست. داستان زندگي يعقوب عبدي پور است كه مجيدي فيلم بيد مجنون را براساس داستان زندگي او ساخته است. لابد خبرش را اين روزها داريد؛ خبر اعتراض يعقوب عبدي پور به مجيدي و فيلمي كه معتقد است هيچ ربطي به زندگي او ندارد. از وفاي مجيدي قبل از ساخت فيلم و بي وفايي اش بعد از فيلم و زمان اكران آن مي گويد؛ زماني كه عبدي پور ميان اعتراض ها دست و پا مي زند بلكه حقش را از سينماي بي وفا بگيرد. مجيد مجيدي به خاطر بيدمجنون در جشنواره تورنتو كانادا به سر مي برد و به خاطر فيلم تشويق مي شود و در جلسه پرسش و پاسخي كه بعد از نمايش فيلم در سالني 500 نفري برگزار شد، درباره بيدمجنون گفت: زماني كه براي فيلم رنگ خدا تحقيق مي كردم با مردي روبه رو شدم كه داستان زندگي اش مرا شگفت زده كرد. اين فيلم داستان زندگي كسي است كه مثل حضرت آدم از بهشت رانده شده و سرگردان است. احساس كردم داستان اين انسان شبيه داستان بقيه انسان هاست كه فراموش كرده اند چه كسي هستند و از بهشت وجود خود دور مانده اند .
همان مرد نابينا اما، هنوز خجالت مي كشد خانواده اش را به تماشاي فيلمي ببرد كه او را خلاف آنچه هست نمايش مي دهد. وقتي مجيدي ديگر جواب تلفن هايش را پس از ساخت فيلم نداد، احساس پشيماني كرد؛ به خاطر دريافت 450هزار توماني كه بابت آموزش به پرويز پرستويي دريافت كرده بود، چون نه فقط مجيدي اسمي از او در هيچ كجا نمي آورد، حتي نام او را از تيتراژ فيلم حذف كرده است . مجيدي كه هر روز سراغ او مي رفت و براي بودنش اصرار مي كرد، حالا بود و نبود او برايش فرقي نمي كند.
سينماگران ما معمولا تيز هوشند. خوب مي دانند كجا و چطور و از چه چيزي بهره كامل ببرند و بعد براحتي فراموشش كنند. اصلا اين خاصيت سينماست؛ به مجيد مجيدي و ديگران هم بر نمي گردد.
يعقوب عبدي پور كه هيچ، سينما به ياران خودش هم بي اعتناست؛ تدوينگران، فيلمبرداران، بازيگران، نويسندگان، صدابرداران و...؛تمام آنها كه سالها براي آن زحمت كشيده اند را زود فراموش مي كند و فقط وقتي كه لازم باشد سراغشان مي رود و تحويلشان مي گيرد. عبدي پور كه جاي خود، حتي بهترين بازيگران را هم از ياد مي برد. فكر مي كنيد مجيد مجيدي هم يك روز جزو فراموش شدگان سينما خواهد بود؟ از قديم گفته اند از هر دست بدهي، از همان دست مي گيري .

در فرهنگسراها
فرهنگسراي اقوام: استعدادهاي درخشان فرزندانتان را ناديده نگيريد. اگر نمي توانيد آنها را كشف كنيد، پس در كلاس هاي آموزشي و استعداديابي شركت كنيد. فرهنگسراي اقوام به همين منظور كلاس هاي آموزشي شامل آشنايي و بازي با حروف الفبا، قصه گويي، رشته هاي قرآني، نقاشي، شعر، كاردستي، زبان و سرود را برقرار كرده است. اگر به كشف استعداد فرزندانتان علاقه مند هستيد با شماره تلفن هاي 66227470-66213738 تماس بگيريد.
نگارخانه مهتاب: هنر سفال براي خود دنيايي دارد. تماشاي آثار سفالينه استاد جلال عالم رجبي را از دست ندهيد. نمايشگاهي با 31 اثر استاد رجبي تا 30شهريور ماه در نگارخانه مهتاب در حال برپايي است. علاقه مندان مي توانند براي كسب اطلاع بيشتر با شماره تلفن 66029060 تماس بگيرند.
خانه فرهنگ وردآورد: اهالي محترم غرب تهران! البته خيلي غرب، عجله كنيد چون خانه فرهنگ وردآورد دوره هاي پاييزه پيش دبستاني را آغاز كرده است. اين دوره ها شامل قصه گويي، قرآن، سفال، نقاشي، زبان، اردوهاي تفريحي و آموزش ويژه پيش دبستاني زير نظر مربيان مجرب است.
لطفا هرچه سريعتر با شماره تلفن 3831041 - 0262 تماس بگيريد.
خانه فرهنگ تهرانسر: اگر ميل داريد فرزندانتان از همان دوره كودكي با كامپيوتر آشنا شوند، به خانه فرهنگ تهرانسر مراجعه كنيد. شماره 44560873 پاسخگوي شماست.
فرهنگسراي علوم : آن بالا، در ايستگاه 5 توچال، در يك غرفه نمايشگاهي علوم و تكنولوژي ، نجوم به صورت محدود به نمايش گذاشته شده است. در اين غرفه وسايل آزمايش هاي مختلف مربوط به اين رشته ها وجود دارد و كارشناسان فرهنگسراي علوم ضمن انجام علمي آزمايش ها، مكانيسم آن را توضيح مي دهند. اين غرفه همه روزه از ساعت 9 الي 17 پذيراي شماست.

ذهن زيبا
قرائت كتاب هاي خوب، مكالمه با مردمان شرافتمند گذشته است.
دكارت

با علاقه مند شدن به ديگران خودتان را فراموش كنيد.
درايزر

از صبح تا شب
حميد رضا پورنصيري

ساعت 9 صبح مي توانيد تكرار سينماي حرفه اي را كه ديشب پخش شده بود ببينيد و بعد به  سراغ تكرار سريال ماموران پرونده هاي راكد برويد. ساعت 19 هم نوبت به پخش قسمت ديگري از مجموعه بازرس فويل مي رسد كه از شبكه تهران پخش مي شود و بعدش هم مي شود به تماشاي شبي از شب ها يا تا غروب نشست كه هر دو ساعت 9 شب پخش مي شوند؛ فقط اولي را شبكه 3 نشان مي دهد و دومي را شبكه 2. ساعت 10 شب هم همين شبكه 2، بله آقاي وزير را نشان مي دهد كه بشدت پيشنهاد مي كنم اين طنز ناب سياسي را كه محصول شبكه بي .بي. سي ا ست، از دست ندهيد و مثلا نرويد سراغ شبكه يك كه همين ساعت دارد فصل زرد را نمايش مي دهد. تازه بعد از اينكه بله آقاي وزير حدود ساعت 10:30 تمام شد، مي توانيد شبكه تهران را تماشا كنيد كه در اين ساعت فيلم سينمايي پخش مي كند و معمولا تكرار فيلم سينمايي بعدازظهر جمعه است، مگر اينكه به خاطر تعطيلي ديروز، تغييري در روال پخش شان رخ داده باشد، اما اگر اين فيلم هم باب طبع تان نبود تا ساعت 23:30 صبر كنيد و به تماشاي آژانس شيشه اي بنشينيد كه اگر دوستان مستقر در شبكه 2 تغيير ناگهاني در برنامه شان ايجاد نكنند قرار است امشب از اين شبكه پخش شود. آژانس شيشه اي با اينكه هفت، هشت سالي از زمان ساخته شدنش مي گذرد و حاتمي كيا هم در اين مدت چند فيلم موفق ديگر ساخته، اما هنوز شاخص ترين اثر كارنامه هنري اوست؛ چه به لحاظ مضمون و محتوا و چه از نظر فني و تكنيكي. ماجراي فيلم هم به اين برمي گردد كه در شب سال نو، عباس كه در جنگ مجروح شده و هنوز تركشي در گردن دارد بايد براي درمان به خارج از كشور برود، اما اوضاع به نحوي پيش مي رود كه او از اين سفر باز بماند. حاج كاظم كه زماني فرمانده عباس بوده اين شرايط را تحمل نمي كند و خودش وارد كارزار مي شود و تا آنجا جلو مي رود كه در آژانس هواپيمايي دست به گروگانگيري مي زند.
پرويز پرستويي نقش اصلي فيلم را برعهده دارد كه به  خاطرش سيمرغ بلورين جشنواره فجر را هم كسب كرد. حبيب رضايي و رضا كيانيان هم نقش هاي مكمل فيلم را برعهده دارند، با اين تفاوت كه كيانيان، بازيگردان فيلم هم بوده است.
طرفداران فريبرز عرب نيا هم چهارشنبه شب ها مي توانند ستاره محبوب شان را در تلويزيون ببينند، فقط بايد حواسشان باشد نام برنامه اي كه او در آن نقش آفريني كرده زارع شيكاگو ست و يك تئاتر تلويزيوني ا ست كه چهارشنبه شب ها ساعت 22 از شبكه 4 پخش مي شود. اين تله تئاتر بر اساس متني از مارك تواين ساخته شده و علاوه بر عرب نيا كه براي اولين بار در يك تله تئاتر بازي كرده، فتحعلي اويسي، شهرزاد عبدالمجيد و رضامختاري هم در آن حضور دارند.
روزنامه صدا و سيما هم اعلام كرده كه چهارشنبه ها ساعت 21:15 برنامه اي به نام مجله تئاتر قرار است پخش شود كه به بررسي و تحليل نمايش هاي روي صحنه مي پردازد و سعي مي كند تا يك مجله تصويري درباره تئاتر باشد؛ برنامه اي كه واقعا جاي خالي اش احساس مي شد. فقط يك مشكلي اينجا هست و آن هم اينكه ممكن است در همين ساعت 21:15، شبكه 4 مجله IT را پخش كند. به هر حال نگاهي بيندازيد و ببينيد كدام يك از اين دو مجله پخش مي شود.
در ضمن طرفداران سريال هاي كشدار و كليشه اي ايراني هم مي توانند يكي از بهترين نمونه هاي اين گونه سريال ها، يعني پس از باران را حدود ساعت يك بامداد از شبكه يك تماشا كنند.
چند روزي مي شود كه شماره جديد ماهنامه هفت منتشر شده و در اين شماره مثل اغلب شماره هاي پيشين اين مجله، هم مي شود از سينما و تئاتر سراغي گرفت و هم از هنرهاي تجسمي و ادبيات بي خبر نماند. مهمترين قسمت اين شماره كه طرح روي جلد هم از نتايج آن است، درباره زندگي و آثار فريدا كالو ست؛ همان نقش زن معروف مكزيكي كه در اغلب آثارش ترجيح مي داد چهره خودش را در حالات مختلف تصوير كند. حميدرضا صدر در جايي از مطلبش درباره فريدا نوشته: افسانه فريدا كالو مي گويد كه او نقاش خودساخته اي بود. مي گويند قلم را پس از تصادف مرگباري كه در 18 سالگي پشت سر گذاشت به دست گرفت و بر بوم كشيد؛ زماني كه سه دنده اش شكسته بود. حالا كه به او و نقاشي هايش فكر مي كنيم، تصوير او كه با ظاهر آراسته اي روي تخت دراز كشيده و با درد ناشي از قطع يك پا كلنجار مي رود رهايمان نمي كند .
چند سال پيش هم فيلمي به كارگرداني جولي تايمور با عنوان فريدا ساخته شد كه نقش او را مسلما هايك بازي مي كرد و چند صفحه اي از هفت اين ماه، به اين فيلم و گفت وگو با هايك اختصاص دارد.
گفت وگو با بابك اطميناني (نقاش)، چند مطلب درباره خيلي دور، خيلي نزديك و گفت وگويي با جوليان بارنز (رمان نويس) از ديگر بخش هاي اين شماره اند، ولي احتمالا جذاب ترين صفحات بيست و سومين شماره هفت، آنهايي است كه به بررسي فيلم - نزديك تر (closer) و گفت وگو با بازيگران و عوامل آن اختصاص دارد؛ فيلم تحسين شده اي كه بدون شك يكي از بهترين فيلم هاي سال 2004 سينماي آمريكاست. آخرين بخش اين شماره هم به بررسي نمايش من بايد برم... خيلي ديرم شده به كارگرداني محمد عاقبتي براساس متني از محمد چرم شير اختصاص دارد.
هفت شهريور را مي توانيد با قيمت 1200 تومان تهيه كنيد.

خبرسازان
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
در شهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |