يكشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۲۶
ورود پساب نيشكر به طبيعت
خطر در يك قدمي
003648.jpg
عكس: سامان اقوامي
معصومه صفايي
مي گويند: خانه از پاي بست ويران است اين مثل دقيقا مصداق فاضلاب نيشكري ست كه كمتر از يك ماه پيش باعث مرگ و مير ناگهاني تعداد زيادي از پرندگان بومي و مهاجر شد. اين فاضلاب كه اول به كارون مي ريخت از شادگان سردرآورد و بعد از به نابودي كشاندن اين زيستگاه، در آب بندي، البته اگر دقيق ترش را بخواهيد در فاضلاب نيشكربندي جمع شد و با شكستن ديواره اين فاضلاب بند،  پساب مسموم جاري شد و جان صدها پرنده را گرفت.
خب، البته طبيعي ست كه كارخانه  نيشكر، فاضلاب دارد و در هر حال براي دفع فاضلابش هم با توجه به محدوديت هاي محيط زيستي بايد فكري شود كه البته فكري هم شده بود. رودخانه كارون كه خود در آلودگي غوطه ور بود، گزينه اي شد براي خالي كردن فاضلاب نيشكر؛ البته اينكه ارزيابي اين طرح را چه كسي انجام داد و چطور شد كه از بين تمام راه حل هاي دفع پساب، خالي كردن آن در رودخانه كارون مورد قبول واقع شد...
البته توجيهاتي در اين باره وجود دارد كه دانستنش خالي از لطف نيست. متوسط دبي كارون بين يكهزار و 200 تا يكهزار و 800 مترمكعب در ثانيه است، اما در مواقع بروز سيل، گاهي دبي اين رودخانه به 5هزار و 600 مترمكعب مي رسد كه در اين شرايط، ظرفيت ارتفاعي آن حتي به 4 هزار مترمكعب در ثانيه هم مي رسد. بنابراين آلاينده ها مشكلي نداشته و با اين حجم از آب برده مي شوند . البته بد نيست به اين نكته هم اشاره كنيم كه در زمان تخليه فاضلاب نيشكر به اين رودخانه به دليل خشكسالي (و البته به عقيده كارشناسان نيشكر، مدي كه اتفاقا هر 18 سال يك بار اتفاق مي افتد) دبي كارون تنها 96 تا 100 مترمكعب در ثانيه بوده است.
ديري نگذشت كه به دليل عدم كشش رودخانه كارون و صحه گذاشتن بر قانون طبيعت، يعني خورند و بازخورند، آلودگي رودخانه كارون بالا زد و مرداد 79، آب آشاميدني شهرهاي آبادان و خرمشهر به دليل شوري زياد پساب ها، شور شد و اعتراض شهروندان آباداني و خرمشهري را بشدت برانگيخت، البته اين مسئله تنها به اعتراض ضمني ختم نشد و قضيه ابعاد خشن تر و گسترده تري هم به خود گرفت. البته مسئولان طرح توسعه نيشكر، خود را كاملا از اين مسئله مبرا دانسته و قضيه را به گردن خليج فارس انداختند. آنها در جواب بازخواست مراجع دولتي در باب آلاينده هاي صنعت نيشكر و شوري آب شهرهاي اطراف عنوان كردند: خشكسالي و مد، باعث شد آب خليج فارس به كارون سوار شود و به سمت بهمن شير و اروندرود تا نزديكي دارخوين پيشروي كند. در ايستگاه پمپاژ آبادان اين آب دريا بود كه در واقع وارد مسير لوله كشي شهري آبادان شد و در پي آن به مشكلات اجتماعي دامن زد و باعث قوت گرفتن شايعه آلوده كردن مزارع نيشكر شد .
در هر حال، با به وقوع پيوستن اين شبه فاجعه،  فكري به حال پساب كارخانه هاي نيشكر شد. فاضلاب،  اين بار مسير تالاب ارزشمند شادگان را درپيش گرفت؛ تالابي كه به دليل ارزش هاي بالاي زيستي از سال 1354 به كنوانسيون رامسر (كنوانسيون تالاب ها) پيوسته بود و تحت حمايت جهاني قرار داشت؛ تالابي كه هر ساله مامن بيش از 152 گونه پرنده مهاجري بود كه براي زمستان گذراني و فرار از سرماي شديد شمال كره زمين به عرض هاي جنوبي پناه مي آوردند كه در بين آنها گونه هاي در معرض خطر انقراض و كمياب زيادي از جمله اردك مرمري، عقاب دريايي دم سفيد،  پليكان پاخاكستري و اردك طلايي ديده مي شد.
تالاب زيباي شادگان مخزني شد براي دفع پساب كارخانه هاي گسترده نيشكر؛ البته مسئولان امر هم طبق معمول بدون دستاويزهاي توجيهي، اين گزينه را انتخاب نكرده بودند و اين بار توجيهي به مراتب غيرعلمي تر از توجيه تخليه فاضلاب در كارون ارائه دادند.
مدير محيط زيست شركت توسعه نيشكر با بي تاثير خواندن ورود فاضلاب هاي نيشكر به اكوسيستم شادگان، به دليل وسعت اين تالاب، گفت: فاضلاب ورودي ما تنها بر 6/0 درصد از كل وسعت 537 هزار هكتاري شادگان تاثير مستقيم دارد؛ يعني حدود 8 هزار هكتار و بقيه تالاب مي تواند به روند عادي بقاي خودش ادامه دهد .
متاسفانه در باب اين مسئله توجيهات مسئولان شركت توسعه نيشكر چنان ناآگاهانه بود كه گويي آنها حتي مباني و الفباي طبيعت را هم نمي شناسند و با تمام مخالفت هاي صورت گرفته از سوي محيط زيستي  ها و طرفداران طبيعت شادگان، قرباني بعدي طرحي شد كه قرار بود ما را در صنعت شكر، خودكفا كند، اما به دليل عدم برنامه ريزي صحيح، ضربه هايي به طبيعت جنوب كشورمان وارد كرد كه جبرانش نيازمند ميليون ها سال تجربه دوباره طبيعت است. فاضلاب كارخانه نيشكر به لوله هايي به قطر 6 متر با سرعت 5 مترمكعب در ثانيه به تالاب شادگان سرازير شد.
شادگان كه در كنار فاضلاب كارخانه هاي نيشكر، از قطع بي رويه گياهان اطراف، خاكبرداري از اطراف وحتي از بستر، ورود فاضلاب هاي صنعتي و شيميايي، كاهش منابع تغذيه كننده و ورود كودهاي شيميايي رنج مي برد، در سرازيري تند نابودي قرار گرفت و رفته رفته اكوسيستم آب شيرين شادگان ماهيتش رو به تغيير گذاشت و هر روز بر شوري آبش افزوده شد.
تا اينكه اعتراض گسترده  طرفداران و حافظان طبيعت و فشارهاي سازمان محيط زيست از يك سو و قرارگرفتن تالاب شادگان در ليست مونترال (ليست تالاب هايي كه به دليل مخاطرات زيستي در معرض نابودي قرار گرفته اند و تعادل زيستي شان به دليل دخالت هاي انسان برهم خورده است. چنين مناطقي با قرارگرفتن در اين ليست مي توانند از ساز و كار هيات هاي مشورتي رامسر بهره مند شوند. يعني دفتر رامسر براي ساماندهي و مشورت با مقامات مسئول، هيات هاي فني به اين مناطق اعزام مي كند) از سوي ديگر مسئولان را به اتخاذ تصميم جدي براي حل اين معضل ترغيب كرد. بنابراين براي بخشي از فاضلاب ها سيستم تصفيه در نظر گرفته شد و بخشي ديگر از اين پساب به وسيله كانالي به طول 66كيلومتر راهي منطقه اي واقع در منتهي اليه منطقه لب شور در جاده آبادان- ماهشهر در حوالي مسير دورق شد.
پساب نيشكر به معضلي بسيار جدي تبديل شده كه علاوه بر آسيب به اكوسيستم هاي طبيعي منطقه زيرساخت هاي شهري را هم بي نصيب از آسيب نگذاشته بود چرا كه در اين ميان فرماندار خرمشهر نيز اعلام كرد: پساب نيشكر در شمال خرمشهر باعث صدمه ديدن راه آهن خرمشهر - اهواز و جاده آسفالته اين منطقه شده است .
و بي توجهي و بي توجهي تا اينكه آنچه انتظارش مي رفت بالاخره به وقوع پيوست؛ فاضلاب بندهاي بي حسابي كه براي انباشت فاضلاب شور نيشكر در نظر گرفته شده بود و به قول خودشان درياچه مصنوعي ايجاد كرده بود از هم گسست و بيش از۲هزار قطعه از پرندگان مهاجر و بومي حاشيه ماهشهر را نابود كرد. اين آبگير 32هزار هكتاري زهكش واحدهاي توسعه نيشكر اميركبير و ميرزاكوچك خان در 35كيلومتري شمال خرمشهر واقع شده است. 95درصد پرنده هاي تلف شده را جوجه ها و كاكايي هاي نابالغ تشكيل مي دادند. البته به نقل از مردم محلي مرگ و مير كاكايي ها قبل از وقوع اين فاجعه نيز بندرت اتفاق افتاده بود، اما يكباره شدت يافته بود.
و فاضلاب نيشكر بازهم تراژدي ديگري را رقم زد تا مسئولان امر باز هم به فكر چاره اي ديگر بيفتند. اين بار ديگر نوبت كدام يك از زيستگاه هاي زيباي جنوب كشور است تا قرباني صنعت توسعه نيشكر شود، خدا مي داند. انگار تا جنوب، برهوت نشود و ديگر حتي ملخ هم در بيابان هايش يافت نشود، نيشكر دست بردار نيست. حتما اين بار نوبت خليج فارس است و قطعا اين بار هم توجيه علمي مثل موارد قبلي برايش دست و پا خواهند كرد. تالاب شادگان با حدود 400 هزارهكتار وسعت و حدود 900 ميليون مترمكعب حجم آب در شرايط طبيعي و نه خشكسالي، در فاصله 40كيلومتري شهر اهواز واقع شده است.
اين تالاب از شمال به اهواز، خور دورق، شهرستان شادگان و از غرب به جاده آسفالته اهواز آبادان، از جنوب به رودخانه بهمنش و خليج فارس و از شرق به خور موسي ختم مي شود. اين تالاب از طريق رودخانه كارون- جزر و مد دريا- و از طريق خورهاي ساحلي همچون خور دورق ، خور قناقه ، خور ملح ، خور كويرين ، خور قويان و خور سلخ تامين مي شود. تاكنون 52 پرنده از 38 خانواده در تالاب شادگان شناسايي شده است. اين تالاب همچنين مكان مناسبي براي زمستان گذراني پرندگان مهاجر آبزي از جمله گيلانشاه خالدار، اگراس آفريقايي و گونه هاي ارزشمند ديگري ست كه در بخش هاي قبلي از آنها نام برده شد.
از مهمترين ماهيان تالاب مي توان به ماهي شيرريت، بني، فيتوفاگ، لب پهن، تتوئيني، سياه ماهي، گتان، ماهي حوض، آمور، شاج، حمري، گارا، كپور سرگنده، بيا ماهي خاردار، اسبله بين النهرين، ماهي خاردار، گل خورك و... اشاره كرد كه منبع درآمد 3 هزار صياد ماهي و 1500 صياد پرنده است كه از اين طريق امرار معاش مي كنند. بيش از 80هزار راس گاوميش محلي  هاي اين منطقه حياتشان به وجود تالاب شادگان وابسته است.
علاوه بر گياهان تالابي نظير جگن، لويي كوچك، ني وعل شور، گياهان ديگري نظير آلاله آبي، نيلوفر آبي و يولاف، سوروف، خارشتر، نخل و درختچه هاي گز را مي توان نام برد.
و در مجموع مي توان گفت تالاب شادگان زيستگاه يك سوم گونه هاي جانوري و گياهي در معرض خطر نابودي ست. اين تالاب علاوه بر ارزش هاي بين المللي كه البته بعد از اين وقايع كمي كمرنگ شده، طبق مصوبه شوراي عالي حفاظت محيط زيست تحت عنوان پناهگاه بين المللي حيات وحش شادگان به سازمان حفاظت محيط زيست واگذار شده است.

بحران خشكسالي
هيچ كس به اندازه مسئولان محلي نمي داند كه بر محيط زيست منطقه تحت مديريتش چه مي گذرد و چرا فلان زيستگاه در شرف فروپاشي ست، اما انگار مافياي عوامل تخريب، بيش از آنچه تصور مي شود پرقدرتند كه محمد رشيديان نماينده سابق مردم آبادان درباره اثرات سوء  طرح توسعه نيشكر گفته است: اين طرح از همان ابتدا به دليل زيان هاي كشاورزي و زيست محيطي مورد مخالفت بسياري از صاحبنظران اقتصادي و زيست محيطي قرار گرفت؛ با اين وجود مسئولان اجرايي طرح بدون درنظرگرفتن توجيه اقتصادي و زيست محيطي، بر انجام آن اصرار ورزيدند . وقتي حتي نماينده مردم شادگان در مجلس شوراي اسلامي (افراد در اين مقام به دليل مشغله زيادكمتر خود را درگير مسائل بي اهميتي مثل ازبين رفتن يك تالاب مي كنند) در جمع مردم مي گويد: ما سعي داريم شادگان را بازگردانيم، تالاب بزرگ و تاريخي شادگان از چند سال گذشته با مشكلات زيادي روبه رو بوده است؛ اول بحران خشكسالي و تاثيرات آن بر تالاب و سپس پساب هاي شركت توسعه نيشكر كه سم مهلكي بود كه بر پيكره اين تالاب وارد كرد و حدود 2سال اين تالاب را به خشكسالي كشاند و الان قرار است طبق پيگيري هاي فراوان، اين پساب ها به دريا ريخته شود! تا بار ديگر شاهد ايجاد مشكل براي اين تالاب نباشيم.

جنگل نابود مي شود
003642.jpg
در مورد روند تخريب جنگل هاي ارزشمند هيركاني و لزوم تدوين برنامه اي مدون براي قطع كامل برداشت، چه به روش تك گزيني يا تنك كردن و چه به روش پاكتراشي و عواقب از بين رفتن جنگل ها از جمله سيل كه دامنگير خود ما مي شود زياد نوشتيم، اما بد نيست در اين باره نظر يكي از مسئولان به جز آنها كه ادعا مي كنند رشادتمندانه از اين عرصه حمايت و حفاظت مي كنند را به گزارش از ايسنا بشنويم. عضو كميسيون اجتماعي مجلس و نماينده مردم راميان و آذرشهر
-  مرادعلي منصوري رضي - در مورد قطع درختان كهنسال و جايگزيني آن (همان طرح تك گزيني)گفت: اصل طرح خيلي هم خوب است، اما مسئله اينجاست كه در عمل چنين چيزي به وقوع نمي پيوندد، بلكه در زمان برداشت در واقع درخت ها گلچين مي شوند. درختان قوي جثه با چوب مرغوب بريده مي شوند و درختان در حال نابودي برجا مي مانند؛ آن هم به شكل بي رويه، به طوري كه اگر سري به جنگل هاي شمال بزنيد، مي  بينيد كه ديگر خبري از جنگل هاي هيركاني نيست و تبعاتش هم دامن خود ما را مي گيرد؛ مثلا همين سيل گلستان كه هر تير و مرداد، مردم منتظرش هستند. علت وقوع چنين فجايعي را بايد از كساني پرسيد كه مجوز طرح جنگل  و بهره برداري از آن را داده و بر اين كار نظارت نكردند و نمي كنند كه در اين ميان واسطه گرايي هايي هم در ميان بوده.
تا زماني كه جلو اين اقدامات گرفته نشده بايد هر سال مردم منتظر مرگ و مير تعداد ديگري از هموطنانمان باشند. مسائل جوي و اقليمي كه در اين باره عنوان مي شود همه حرف و حديث است؛ اگر واقعا مسئولان مي خواهند جلو اين    
مرگ و مير ها را بگيرند بايد از همين امروز بهره برداري از جنگل را متوقف كنند و جلو افراد سودجويي كه اقدام به اين كار مي كنند را با جديت بگيرند و با يك نظارت جدي و قوي از قطع بي رويه درختان جلوگيري كنند. در حال حاضر حتي پارك ملي گلستان كه روزي بزرگترين پارك خاورميانه بوده، نيز به دليل تخريب به ويرانه اي تبديل شده است.
اين يك واقعيت است كه مردم و روستاييان، جنگل را از بين نمي برند. سالهاي سال بوده كه اين مردم و اين روستاها در كنار جنگل بوده و با آن زندگي كرده اند و مردم محلي براي گذران زندگي هيچ وقت دست به تخريب محل زندگي خود نمي زنند، اگر هم قرار است مردم براي سوخت از چوب جنگل استفاده نكنند، بايد نفت و گاز اين مناطق تامين شود. اگر كسي در روستاها دست به بهره برداري از جنگل بزند با او برخورد مي شود، در حالي كه با مخربان اصلي هيچ برخوردي صورت نمي گيرد.

هم  ناله با جنگل و دريا
003651.jpg
ابراهيم اسماعيلي- دلت كه مي گرفت،  خسته كه مي شدي، نفست كه تنگي مي كرد، از زمين و زمان كه سير مي شدي، بار و بنديلت را جمع مي كردي و مي زدي به راه، همه پليدي هاي خاكستري را مي گذاشتي و مي رفتي تا به آبي برسي، آبي آسمان، آبي موج، آبي آب، آبي دريا. مي رفتي و آنقدر در بيكران بي رنگي و پيراستگي خيره مي شدي كه روح و ذهنت از آلودگي هايي كه شهر و آدمي به جانت تحميل كرده بودند، پالوده شود. آسوده و ساكت مي نشستي تا دريا شكوه و وقارش را برايت آرام آرام آواز كند؛ آوازي آبي و پاك؛ آوازي دريايي. مي شنيدي و با او آرام مي شدي، با او فرياد مي زدي و آبي تر از هميشه برمي گشتي تا دستي به قاب هاي خاكستري بكشي و رهاتر از پيش، دريغ كردن خوبي هايت را فراموش كني؛ درست مثل دريا و اگر توانسته بودي از جنگل هاي شمال هم برگ سبزي رهاورد ديگران كني، سبز آبي روحت قاصد انسان مي شد؛ انساني كه چشم هايش را در سبز و آبي كر داده و برگشته بود.
امروز اما؟ فصل تابستان گذشت تا مهر با همه تكليف ها و مشق هايش از راه برسد. تا بازهم كم كم بالاپوش ها بيشتر شوند ودست ها با جيب ها آشتي كنند؛ تا باران انتظار، چشم هاي به راه را ببارد. حالا ديگر همه ما چسبيده ايم به زنگ هاي تكليف و تفريح، ديگر فرصت هاي كمتري براي گشت و گذار و سفر داريم، به علاوه اينكه شايد از اين مي ترسيم كه آسمان در سفر به ما اخم كند و زيرورو شود تا محكوم به حبس در چارديواري هايي باشيم كه اينجا و آنجا ندارد.
اما بهتراست حالا كه تمام خاكستري هاي تابستان را در آبي و سبز دريا و جنگل شسته ايم، نگاهي به پشت سرمان بيندازيم و ببينيم چه كرده ايم. اين روزها سواحل كاسپين و بالا و پايين هاي سبز دامنه هاي البرز، خلوت خلوت شده اند. اگر يك هفته زودتر آنطرف ها را ديده باشي، باورت نمي شود كه اينجا، همانجاست؛ همانجايي كه مجال
تكان خوردن نداشتي؛ اين روزها نه ديگر كناره هاي دريا آنقدر پذيراي ازدحام و شلوغي است و نه كرانه هاي جنگل، اما ردپاي خاكستري ما آنقدر پررنگ هست كه بيانگر ناسپاسي ما باشد.
باورم نمي شد؛ ساحلي كه هميشه براي تو آغوش باز مي كرد تا بدوي و صدايش را بشنوي، از همان دورها چهره اش را درهم كشيده بود؛ انگار حوصله خودش را هم نداشت،  چه رسد به تو كه خاكستري تر از هميشه بودي. از آن همه آبي خبري نبود؛ زرد و سرخ و از همه رنگ، اما نه از رنگ بي رنگي، اما نه از جنس بي پيرايگي، بلكه از رنگ پيرايه هاي دوزخي. به ياد افسانه هاي دروغين افتاده بودم؛ انگار كه گردنبندي اهريمني به گرد گردن پريچه اي پيرايه شده باشد؛ پيرايه هاي آهني، پيرايه هاي پلاستيكي. رنگ بود، نه اما از رنگ بي رنگي كه از فراموشي و ناسپاسي و قدرناشناسي.جنگل هم حال خوشي نداشت تا ناخودآگاه زمزمه كنم كه حال، دريا آرام و آبي است‎/ حال جنگل سبزسبز است و دريغ آن روزها را بخورم كه آنگونه بوده و امروز را كه ديگر نيست. گرده سراشيبي اش نمي دانست چطور آن همه رنگ پژمرده را تاب بياورد و نمي دانست چطور داغ زغال ها و هيزم هايي را كه به گونه هايش چسبانده شده بود، التيام بخشد.
شايد فكر كنيد اين كلمات خيلي احساساتي شده اند، ولي كافي ست كمي به آن همه قساوتي كه نه به مرغ هوا رحم مي كند و نه به ماهي دريا، نه به سبز احترام مي گذارد و نه به آبي، فكر كنيد تا مطمئن شويد كه اين واژه ها بايد زارتر و بي قرارتر گريه كنند تا شايد قدري از آن همه گناه شسته شود.
سري به خبرها بزنيد؛ آبي دريا و سبز جنگل آنقدر در تكاپوي نجات از دست بلاياي گوناگون هستند كه ديگر طاقتي براي تحمل خاكستري هاي ما ندارند. نگاهي به پشت سرتان بيندازيد. با شما هستم؛ شما كه آبي و سبز را رهاورد برده ايد. خاكستري هايتان جا مانده. مواظب باشيد. مي دانيد كه آبي غنيمت است. مي دانيد كه آسمان با همه آبي هايش آيينه درياست. مي دانيد كه... ، پس چرا نه آبي، نه سبز و نه بي رنگي؟ شايد خداي ناكرده مجبور شديد بخوانيد: آسمان ها سياهند، يعني‎/ بازهم چشم درياچه آبي است؟

دوردست
كرگدن باردار ماقبل تاريخ
چيني ها فسيل يك كرگدن باردار را در بخش لينچو استان شاندونگ در شرق چين كشف كرده اند كه باستان شناسان قدمت آن را 18 ميليون سال تخمين مي زنند.
اين فسيل كه در جريان حفاري خرابه هاي قديمي در اين بخش كشف شده، مربوط به كرگدني بي شاخ است كه 7/2 متر طول و 7/1 متر قد دارد. سن جنين داخل رحم اين پستاندار ماقبل تاريخ حدود 10 ماه تخمين زده مي شود. يعني احتمالا هنوز 8 ماه تا تولدش زمان لازم بوده است. لي فنگلين استاد دانشگاه زمين شناسي چين- گفت: اين كشف يكي از نادرترين كشفيات فسيل يك جانور باردار در جهان محسوب مي شود . اصولا كرگدن ها كه نوع امروزي آن شاخدار است، در گروه حيوانات غول پيكر طبقه بندي مي شوند.
اسب، عضوي از خانواده
اكتشافات باستان شناسي در سطح ايران هر روز پرده اي جديد از تاريخ كهن اين مرز و بوم را نمايان مي كند. گويي بر هر خاك و در هر كجا كه قدم مي گذاريم در زير گام هايمان تمدني در خاك خفته است و اين بار باز هم تالش. بعد از كشف كتيبه اي كه به صورت دستبند در دست زني به خط ميخي صورت گرفت، اين بار گورستاني در پايين دست گورستان تاريخي تول توالش از زيرخاك سر برآورده كه اختصاص به اسب ها داشته است؛ زميني گسترده به وسعت 2 تا 3 هزار متر كه تنها به منظور دفن اسب هاي مرده يا كشته شده در جنگ ساخته شده است. انگار در گذشته، اسب عضوي از خانواده به حساب مي آمده و حتي براي مردنش سوگواري نيز مي كردند. در زندگي گذشتگان، اسب به دليل كاربري ها و شايد روابط عاطفي كه با انسان ها برقرار مي كرده از جايگاه خاصي برخوردار بوده است.
پيش از اين، چند نمونه از گورستان هايي كه اسب ها در كنار صاحبانشان به خاك سپرده شده بودند ديده مي شد كه البته ممكن است مرگ اسب و انسان در يك زمان به دليل كشته شدن در جنگ باشد، اما اين اولين باري ست كه گوري اختصاصي تنها براي دفن اسب ها در نظر گرفته مي شود.
كشف بزرگ سفر كوسه سفيد
استفاده از روش نصب ردياب روي بدن حيوانات در معرض خطر انقراض كه قرار است در ايران نيز براي يوز به كار گرفته شود، به منظور تعيين رنج زيستي و رفتارهاي توليدمثلي آنها براي حفاظت بهتر، بيش از آنچه تصور مي شد به درد جانورشناسان مي خورد. ردياب ها، زيست شناسان را قادر به كشف بسياري از ناشناخته ها مي كنند. مثلا اينكه كوسه بزرگ سفيد مي تواند طول اقيانوس هند از آفريقاي جنوبي تا استراليا را تنهايي بپيمايد و سپس بازگردد.
اين كوسه سفيد كه ظرف 9 ماه اين مسير را طي كرده، يكي از چندين كوسه بزرگ سفيدي ست كه محققان براي بهبود شيوه هاي حفاظتي از اين گونه به آن ردياب وصل كردند كه البته نصب ردياب روي حيوان عظيم الجثه و غيرقابل پيش بيني مثل كوسه، خود يك دستاورد علمي بزرگ است. ردياب به دم كوسه نصب شد تا كارشناسان بفهمند كه كوسه بزرگ سفيد در چه محدوده اي سفر مي كند تا بهترين تدابير براي جلوگيري از انقراض آن انديشيده شود.
مثلا چند كوسه ديگر كه حامل ردياب بودند نيز به بخشي از آبهاي موزامبيك مهاجرت كردند كه اصلا تحت حفاظت نيست.
دكتر بوبفيل كه اين كوسه ماده را به خاطر نيكول كيدمن - هنرپيشه هاليوودي كه علاقه خاصي به كوسه ها دارد- نيكول ناميده است، درباره علت سفر طولاني نيكول مي گويد: گمان مي كنم اين كوسه براي جفت گيري سفر كرده باشد. در آبهاي آفريقاي جنوبي براي كوسه ها غذا فراوان است. بنابراين صرف نمي كند كوسه براي غذا به استراليا رفته باشد. البته درحال حاضر نمي توانيم اين نكته را ثابت كنيم، فقط حس ششم ما چنين مي گويد .
در گذشته تصور مي شد كه كوسه هاي بزرگ سفيد تنها به نواحي ساحلي عادت دارند، اما اين سفر در طول گستره اي عظيم در آبهاي آزاد انجام شد.
دانشمندان مي گويند، كوسه مستقيما به استراليا رفت و سفرش بي هدف نبود. به علاوه اقامت او در آبهاي استراليا مختصر بود. محققان مي گويند اين واقعيت كه آنها پس از زيرنظر گرفتن حركات تنها 20 كوسه، شاهد چنين سفري بوده اند،  نشان مي دهد كه اينگونه سفرها عادي ست.
نگراني آنها اين است كه اين مهاجرت ها، كوسه بزرگ سفيد را در مقابل تورهاي بلند ماهيگيري آسيب پذير كند. قبلا مشاهده شده كه كوسه هاي كوچك تر به همين شكل به دام مي افتند و تلف مي شوند.
از آنجا كه جمعيت كوسه هاي سفيد كوچك است، افتادن به تور ماهيگيري تهديدي عمده به حساب مي آيد.

امروز
جنگل هاي باراني دريا
آبسنگ هاي مرجاني بيشترين تنوع بيولوژيكي و اكوسيستمي در اقيانوس ها را دارند و اگر بخواهيم آن را با زيستگاه ديگري مقايسه كنيم، تنها با جنگل هاي باراني مناطق حاره قابل مقايسه اند. هزاران گونه از ماهي هاي زيبا، نرمتنان و موجودات ريز در لابه لاي اين مجموعه هاي زيستي شگفت انگيز تجمع مي كنند. اما آبسنگ هاي مرجاني جهان حالا در خطر هستند امروز براي حفاظت از اين گنجينه هاي زيستي و تنوع زيستي اقيانوس ها به كمك نيازمند است. اكثريت مردم جهان كه در مناطق ساحلي زندگي مي كنند، حياتشان به آبسنگ هاي مرجاني وابسته است؛ هم براي تامين غذا و هم براي حفاظت از توفان ها و امواج سهمگين و فرسايش و حتي كاربرد آنها در تحقيقات پزشكي وتوريسم. آبسنگ هاي مرجاني در برابر توفان هاي سهمگين و موج هاي بزرگ مثل يك ديواره طبيعي عمل مي كنند. آبسنگ هاي مرجاني در واقع ركن اصلي اكوسيستم هاي اقيانوسي مناطق حاره هستند. بدون آنها چرخه زندگي دريايي مناطق تروپيكال قطعا با مشكلات زيادي مواجه خواهد شد، چرا كه تعداد زيادي از گونه ها كه انسان ها براي تامين غذا به آن وابسته اند، در اين منطقه جمع مي شوند.
چرا آبسنگ هاي مرجاني دچار مشكل شده اند؟
آبسنگ هاي مرجاني با چندين عامل خطر در اين رابطه مواجهند كه اولين آن گرم شدن اقيانوس هاست كه البته اين گرما نشأت گرفته از تغييرات آب و هوايي جهاني ست. جلبك هاي ريزي كه در لانه هاي خالي مرجان هاي جانوري زندگي مي كنند، در شرايط نامناسب مرجان ها را ترك مي كنند يا حتي از بين مي روند، بنابراين مرجان ها رنگشان را از دست مي دهند كه به اين پديده كه در آبسنگ ها به وقوع مي پيوندد بي رنگ شدن مي گويند. بعضي وقت ها اين بي رنگ شدن فقط موقتي ست كه ممكن است به دليل وارد شدن يك استرس كوتاه مدت به وجود آمده باشد، اما اين اتفاق وقتي در ابعاد بزرگ به وقوع مي پيوندد، ممكن است بي رنگ شدن هميشگي مرجان ها را درپي داشته باشد كه اين مسئله خود باعث پايين آمدن دماي آب مي شود. از سوي ديگر، آب گرم اقيانوس با اين آب در تماس قرار گرفته و منجر به شكل گيري توفان و تندباد شده كه باعث آسيب چندين برابر به آبسنگ هاي مرجاني مي شود.
پس ما بايد اين نكته را مدنظر قرار دهيم كه كنترل گرمايش جهاني نه تنها به نفع ماست و زندگي ما را بهبود مي بخشد، بلكه زندگي آبسنگ هاي مرجاني را نيز نجات مي هد. آبسنگ هاي مرجاني در سراسر زمين به دو شكل ديده مي شوند؛ يا مملو از ماهي هستند يا ماهي هايشان به دليل فعاليت هاي مخاطره آميز انسان از بين رفته اند. بنابراين وقتي تعداد زيادي از ماهي ها از سطح آبسنگ هاي مرجاني صيد شوند، تعادل اكولوژيكي اين مناطق به هم ريخته و تمام گونه هاي زيستي آن در معرض تهديد قرار مي گيرند. افزون بر اين، فعاليت هايي مثل صيد با سيانور، تورهاي سنگين صنعتي و انفجار ديناميت، همگي در جهت تخريب جدي آبسنگ هاي مرجاني عمل مي كنند. حتي در بسياري مواقع خود مرجان ها براي يادگاري يا نگهداري در آكواريوم از آبسنگ ها جدا مي شوند. هزاران سال براي ساخت اين آبسنگ هاي غول پيكر طبيعت زمان صرف كرده و اين فعاليت هاي ويرانگر ظرف تنها چند دقيقه، فعاليت هاي هزار ساله توليدات اقيانوسي را از بين مي برد.
اما امروز همه بايد با همكاري يكديگر در حفاظت از آبسنگ هاي مرجاني در برابر مخاطراتي مثل تغييرات آب و هوايي، برداشت بي رويه و فعاليت هاي ماهيگيري صنعتي ويرانگر حمايت كنيم.
WWF طي تحقيقات اخيرش، بررسي هايي براي جلوگيري از ويراني آبسنگ هاي مرجاني با تحت حفاظت قرار دادن آنها انجام داده و در اين ميان با كمك شما اميدوار است با موفقيت، طرح احيا و حفاظت از اين جنگل هاي باراني دريايي را به پايان برساند.

حيات وحش ايران
كبك  دري
گونه: Tetraogallus caspius
جنس:Tetraogallus
خانواده:Phasianidae
راسته: Galliformse
رده: Aves
003681.jpg
كبك بسيار بزرگي است كه در كوهستان هاي مرتفع زندگي مي كند و حتي در زمستان بندرت تا حد رويش درخت پايين مي آيد. پر و بالش به طور كلي خاكستري، با خطوط موج دار و رگه هاي قهوه اي و سفيد فراوان است كه در سطح شكمي، كمرنگ تر و در پهلوها، رگه هاي مشخص تري دارد. طرح خاص صورتش كه شامل نوار چشمي و گلوي سفيد، تارك خاكستري و خط خاكستري پر رنگ كنار گردن است، از فاصله نزديك قابل تشخيص است. تفاوت بارز نر و ماده در نقش و نگار صورت، كمتر در ماده ها و نداشتن سيخك در آنهاست. پرنده اي بي نهايت محتاط است و اغلب پس از احساس خطر، مسافت زيادي پرواز مي كند. كبك هاي دري به اندازه ساير ماكيان ها اجتماعي نبوده و معمولا جفت جفت ديده مي شوند. اندازه اين حيوان در حدود 57 سانتي متر بوده و نسبتا فراوان است. زيستگاه اين پرنده پرتگاه هاي پرشيب، كوهسارهاي صخره اي و قلل مرتفع با گياهان كم و پراكنده است و بندرت در ارتفاع كمتر از 3 هزار و 500 متر ديده مي شود.

سفر و طبيعت
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |