چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۳۴
اعلام آمادگي كسبه و تجار ميدان شوش براي بازسازي حرم عسكريين
مرهمي بر دل هاي زخمي
002190.jpg
عكس:حسين فاطمي
اتفاقاتي كه چهار روز پس از انفجار حرم مطهر عسكريين در سامرا رخ داد كافي بود تا ثابت شود حركتي كه براي ايجاد تفرقه و تنش بين برادران مذهبي انجام شده بود به اتحاد بيشتر انجاميد.
كســاني كــه عمليات بمب گذاري بامداد چهارشنبه گذشته در سامرا را رهبري كردند هرگز گمان نمي كردند كه چنين با خشم و انزجار يكپارچه مسلمانان جهان روبه رو شوند. چهارشنبه گذشته، هنوز ساعتي از انفجار و هتك حرمت حرم امامان شيعه نگذشته بود كه چند هزار نفر از زائران و اهالي شهر، كه پرچم هاي ملي عراق، بيرق هاي عزاداري و نسخه هاي قرآن را در دست داشتند در خيابان هاي اطراف حرم دست به تظاهرات زدند. تظاهركنندگان ضمن اعتراض به هتك حرمت حرم خواستار دستگيري و مجازات عاملان آن شدند. امواج اعتراض هاي گسترده بلافاصله به شهرهاي ديگر عراق هم كشيده شد و ده ها هزار نفر از مردم عراق نسبت به اين اقدام وقيحانه دست به اعتراض زدند. اما همه ماجرا به كشور عراق ختم نشد. چند روز پس از انفجار در حرم امام هادي(ع) و امام حسن عسكري(ع) و ويران شدن بخشي از حرم و آسيب ديدن گنبد طلاي آن گروه ها ي مختلف از مردم كشورمان دست به تظاهرات اعتراض آميز زدند. پيش از آن آيت الله سيستاني يك هفته عزاي عمومي در عراق اعلام كرده بود و در ايران هم مقام معظم رهبري ضمن محكوم كردن اين اقدام و دعوت از شيعيان به خودداري از انتقام جويي يك هفته عزاي عمومي اعلام كردند.
روز شنبه، چند روز پس از وقوع انفجار در حرم شريف عسكريين بازاريان بازار تهران، تجار و بازاريان محله شوش، جمعي از علما و مراجع قم و اقشار ديگري از مردم كشورمان با راهپيمايي خود نسبت به هتك حرمت به حرم عسكريين اعتراض كردند.
در قم صبح شنبه آيت الله العظمي وحيد خراساني براي اعتراض به بمب گذاري در حرم شريف عسكريين(ع)، پس از تعطيلي درس و فعاليت هاي دفتر به طرف حرم حضرت معصومه(س) حركت كرد. در حالي كه جمعيت ايشان را همراهي مي كرد، آيت الله وحيد با استقبال آيت الله العظمي تبريزي و نماينده آيت الله العظمي سيستاني، حجت الاسلام والمسلمين سيد جواد شهرستاني مواجه شده و ادامه مسير را با هم پيمودند. دو آيت الله در پي اين تلاقي يكديگر را در آغوش كشيدند و اين حادثه را به يكديگر تسليت گفتند.
تهران هم صبح شنبه شاهد تظاهرات بازاريان و اصناف بود. بازاريان بازار بزرگ تهران در اعتراض به انفجار حرم عسكريين دست به راهپيمايي زدند و نفرت خود را از هتك حرمت حرم امامانشان اعلام كردند. اما تجار و بازاريان راهپيمايي ديگري هم در ميدان شوش برگزار كردند كه به مسجد مهديه تهران ختم شد. در اين راهپيمايي كه ساعت 11صبح شنبه از خيابان صابونيان آغاز شد بيش از دوهزار نفر كسبه چيني و بلور تهران و شهروندان محله شوش شركت كرده و شعارهايي عليه اشغالگران عراق و حمله كنندگان به حرم عسكريين(ع) سردادند. علاوه بر صنف چيني و بلور كه در خيابان صابونيان شوش فعاليت مي كند گروهي از كسبه صنف لوازم دست دوم خودرو هم در اين راهپيمايي حضور داشتند. نكته قابل توجه در اين راهپيمايي اين بود كه در آن گروهي از بازاريان و كسبه براي بازسازي حرم و دفع آسيب هاي وارده به آن اعلام آمادگي كردند.
بازسازي حرم عسكريين(ع)
پيش از اين كسبه و تجار صنف چيني و بلور تهران براي مرمت حرم امام علي(ع) در نجف ابراز آمادگي كرده بودند. اين اعلام آمادگي منجر به آن شده بود كه گروهي از اين تجار به نجف سفر كرده و مقدمات كار را فراهم كنند. حاج حسين حيدري، يكي از اين تجار گفت: براي مرمت حرم حضرت علي(ع) تاكنون مبلغ 760ميليون تومان از ميان خيرين و كسبه چيني و بلور و ديگر شهروندان جمع آوري شده است و اميدواريم كه به زودي بتوانيم اين مبلغ را به دو ميلياردتومان برسانيم .
به گفته حسين حيدري در ميان خيرين كه به اين طرح كمك مالي كرده اند هموطنان نيازمند و كم درآمد نيز حضور دارند كه براي كمك به بازسازي حرم امام علي(ع) اندك داشته خود را تقديم كرده اند. حاج حسين حيدري كه يكي از شركت كنندگان اين راهپيمايي بود گفت: در واقع اهانتي كه به مرقد مطهر پدر امام زمان(عج) شده بود باعث شد تا تجار، كسبه و مردم تصميم بگيرند در يك راهپيمايي به آن اعتراض كرده و حساسيت خود را نسبت به مقدسات شيعه نشان دهند .
به گفته او همان خيرين و شيفتگان ائمه اطهار كه براي بازسازي حرم حضرت علي(ع) اقدام كرده اند، آماده اند تا دست به كار بازسازي حرم عسكريين(ع) شوند. ظاهرا اقدام موفق اين گروه از تجار كسبه صنف چيني و بلور در جمع آوري سرمايه براي بازسازي حرم حضرت علي(ع) باعث شده است تا آنهاگردهم آمده و براي بازسازي حرم عسكريين سرمايه اي جمع آوري كنند.

از 500 تومان تا يك ميليارد
توي دفتر كارش نشسته است و حساب و كتاب مي كند هنوز تا 2ميليارد تومان خيلي مانده. غمي نيست؛ خيرين از گوشه و كنار سراغ او و هم صنفانش را مي گيرند و هرچه باشد كم و زياد تقديم مي كنند.
هركه نيتي دارد. سلامتي بيماران يا سربلندي مردمش اما هدف يكي است :بازسازي حرم حضرت علي(ع).همينطور كه نشسته و با اين افكار خود را مشغول مي بيند،پيرزني با قامتي خميده ، صورتي پر از نقش هاي سنگين روزگار و عصايي لرزان كنارش مي نشيند. تمنايي دارد. از او مي خواهد اندك كمك نقدي اش را براي بازسازي حرم بپذيرد: همين را دارم،اميدوارم از من بپذيرند .
با همين كمك ها 760 ميليون تومان جمع شد و حالا حيدري به بازسازي حرم عسكريين مي پردازد.

زاويه ديد
سري كه به سنگ خورد
معلوم نيست آدم بايد چه كار كند؟! ديروز همين كه پا به تحريريه گذاشتم، در ابتدا عده اي از همكاران كه سرشان توي كاغذ نبود، به محض ديدنم، تعجب كردند. سرت چي شده؟! من هم با اشاره اي به همان ضرب المثل قديمي، لبخندزنان پاسخ مي دادم كه: سرم به سنگ خورده . اين تنها گوشه اي از ماجرايي بود كه از چند روز قبل تر آغاز شده بود و البته به اين روزهاي بي موضوع و سوژه، رنگ و رويي داد. چند ساعت بعد از اين پرسش و پاسخ كوتاه در تحريريه، همكاران دور هم جمع شديم. موضوع اين جلسه هم كنجكاوي بود. البته اگر شما هم جاي آن بوديد، تعجب مي كرديد. راستش دو زخم بزرگ بر پيشاني كه نه، سرم جا خوش كرده بود، البته يكي از دلايل توجه همكاران، موي اندك روي سرم است. همكاران مي گويند كچل . اما من معتقدم كه كمي كم پشت است. به هر حال اين كم پشتي موي سرم، زخم ها را عيان تر كرد و كنجكاوي همكاران را هم بيشتر.
در همان جمع خودماني همكاران بود كه براي اولين بار ماجراي اتفاقي كه باعث حرف هاي چند روزه شده بود را دوباره مرور كردم. در حالي كه برخي از آنان نگران و برخي ديگر لبخند به چهره به حرف هايم گوش مي دادند. گفتم: ديروز در خيابان اتفاقاً يكي از خيابان هاي بالاشهر- قدم مي زدم. سرگرم تقسيم كردن حقوق پايان ماه بين صاحبخانه و قسط يخچال و هزينه آب و برق و گاز و... بودم. هوايي نيمه آفتابي و خياباني شلوغ و البته پياده روهايي كنده كاري شده. در همين حال و هوا بود كه به گوشه پياده رو رفتم تا از سنگ و لاخ هاي كنده شده، جاني سالم به در ببرم. درست در همين حال بود كه ناگهان سرم به جايي خورد. ابتدا فكر كردم كه ميله اي آهني يا چيزي شبيه آن است، اما وقتي كه سرم را بالا گرفتم، متوجه شدم كه يكي از تابلوهاي پارك ممنوع است كه به دليل ارتفاع پايين آن از سطح زمين، دست يافتني شده است. اگرچه صداي بلندي از اين ضربه در سرم پيچيد، اما فكر كردم كه اتفاق بدي نيفتاده، پس از چند لحظه در خانه هنگامي كه در جلوي آئينه، سرم را وارسي كردم، موهاي كم پشتم را كناري  زدم و متوجه دوزخم تقريباً اساسي شدم. فكر دكتر و بخيه و پانسمان نگرانم كرد. ترجيح دادم كه در اين روزها كه اتفاقاً هوايي بهاري دارد، اين زخم را نبندم و شايد به مدد اين هوا، اندكي التيام يابد .
ماجرا هنوز تمام نشده بود كه باب صحبت باز شد. برخي راجع به تابلوهاي راهنمايي رانندگي صحبت مي كردند، برخي راجع به پياده روهايي كه هميشه كنده شده اند. برخي هم از تأثير مو بر سر و استتار زخم سخن راندند. جلسه اضطراري كشف علت زخم بر سر من تبديل شد. به جلسه راهكاري براي عدم مصدوميت در هنگام قدم زدن در خيابان . اينكه وقتي راه مي روي، معلوم نيست بايد نگران زمين باشي يا هوا. اگر به پيش پايت نگاه نكني ممكن است هر آن چاله اي روبه رويت سبز شود يا اگر نگران بالاي سرت نباشي احتمال برخورد با تابلويي يا سقوط شئي معلق در هوا بسيار است.

راپورت خبرنگار
مصائب تكراري
ايوب شميراني- وقتي مي رسم به ايستگاه اتوبوس واحد ميدان ونك(ابتداي وليعصر به سمت جنوب) ساعت 5بعدازظهر است. پير و جوان منتظر هستند و اتوبوسي در ايستگاه ديده نمي شود. البته اين بد نيست؛ اينكه در ايستگاه مبدأ، اتوبوس ها به قول معروف نخوابند، جاي اميدواري دارد. از چهره آنها كه قبل از من به ايستگاه رسيده اند، مي توانم حدس بزنم كه كم كم دارد حوصله شان سر مي رود؛ مرتب به اين طرف و آن طرف نگاه مي كنند و اخم هايشان به مرور پرگره تر مي شود. حدود ساعت 17:30 كه به جاي يك اتوبوس، سروكله دو اتوبوس با هم پيدا مي شود. تا اتوبوس ها ميدان را دور بزنند و برگردند، 10دقيقه ديگر هم طي شده است . پياده رو پشت سر پر است از آدم هايي كه به مرور به صف اضافه شده  و هر لحظه بيشتر مي شوند؛ به طوري كه پياده رو را بند آورده اند. البته اينكه من مي گويم صف منظورم كلاف درهم پيچيده اي است كه معلوم نيست جاي چه كسي كجاست. اتوبوس بالاخره چند قدم جلوتر از صف مي ايستد و همه به طرف آن هجوم مي برند. اين عصا و كيف و كلاه و پالتو زمستاني هم براي ما شده دردسر؛ تا خودم را جمع و جور كنم، صندلي هاي اتوبوس پر مي شود. حالا شما حسابش را بكنيد كه بعد از حدود 45دقيقه معطلي و خستگي بايد سر پا بايستيد.راننده درها را مي بندد و شروع مي كند به بليت جمع كردن . بليت هاي آقايان را كه مي گيرد، مي رود سراغ قسمت بانوان. در همين اثنا، چهار پنج نفر مسافر مرد، خود را از بين لنگه در بسته شده و ميله جلو پلكان بالا مي كشند. مي گويد: بايد پياده شويد و با اتوبوس بعدي بياييد. من مسافراني كه در ايستگاه هاي بعدي ايستاده اند را چه كار كنم؟ آقاي مسافر هم مي فرمايند : اگر مي تواني پياده ام كن . دخالت چند نفر از مسافرها هم فايده ندارد؛ مسافر حرف خودش را مي زند. اعصاب همه خرد و خمير است. يك نفر داد مي زند، يك نفر سرش را گرفته است و... خلاصه حال هيچ كس تعريفي ندارد. بالاخره راننده بنده خدا به خاطر بقيه مسافران هم كه شده كوتاه مي آيد و حركت مي كند. حكايت، وقتي جالب تر مي شود كه اتوبوس به اولين ايستگاه بعد از مبدأ مي رسد. 20-10نفري توي ايستگاه منتظر هستند. همه آنها به راننده اعتراض مي كنند كه چرا تا خرخره پرش كرده اي ؟ بالاخره اتوبوس راه مي افتد و همين حكايت در تمام ايستگاه هاي بعدي هم ادامه پيدا مي كند؛ با اين وصف كه در هر ايستگاه جديد، فشار مسافران به همديگر مضاعف مي شود به مرور اين تراكم به جايي مي رسد كه ديگر هيچ كس حاضر نيست راه بدهد تا بقيه پياده شوند. قبل از اينكه به ايستگاه مقصد برسيم، فرياد مي زنم: آقاي راننده، لطفا ايستگاه بعدي نگه داريد . اتوبوس به ايستگاه مي رسد و متوقف مي شود. تا بجنبم، اتوبوس راه افتاده است. در ايستگاه بعدي بالاخره موفق مي شوم پياده شوم. چشمم به تراكت نصب شده بالاي تير چراغ برق مي افتد: شهروندان عزيز، در روزهاي يخبندان و برفي سعي كنيد از وسايل حمل ونقل عمومي استفاده كنيد .

شهر آرا
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
درمانگاه
زيبـاشـهر
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |