يكشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
ادبيات
Front Page

يادي از زنده ياد سيداسماعيل نواب صفا
رفتم و بار سفر بستم...
002334.jpg
اوايل سال ۱۳۲۳ هنر شاعري را با ساختن مضامين فكاهي و سياسي در روزنامه توفيق و تهران مصور آغاز كرد. در سال ۱۳۲۴ به ساختن تصنيف علاقه مند شد و نخستين تصنيف را روي يك ملودي كردي اجرا كرد
مانا لقماني
درگذشت شادروان سيداسماعيل نواب صفا براي همه دوستدارانش متأثركننده بود و براي من نيز هم؛ چرا كه قصد داشتم پس از نخستين ديدار كه متأسفانه آخرين ديدار هم بود، باز هم به ملاقاتش بروم، اما امروز و فردا كردن ها آن قدر ادامه يافت كه ديگر فرصتي براي ديدار دوباره پيش نيامد و به قول معروف «چه قدر زود دير شد...» .
آنچه مي خوانيد يادنامه اي است به مناسبت نخستين سالروز درگذشت ايشان در بهاري كه گذشت.
پيوند شعر و ترانه با موسيقي ايراني، پيوندي ديرينه است و اگر اين دو با هم به خوبي و استادانه تركيب شوند، آنچه به جاي مي ماند اثري است جاودان كه همواره بر زبان و ذهن دوستداران آن خواهد ماند.
آنچه مسلم است اين كه دوستداران موسيقي ملي ايران هرگز نام هيچ يك از اين هنرمندان را از ياد نخواهند برد. همان گونه كه در ميان ترانه سرايان و كساني كه ترانه هايشان با گذشت بيش از ۵۰ سال همچنان بين مردم زمزمه مي شود، نام سيداسماعيل نواب صفا نامي آشناست. وي پس از شادروان رهي معيري به يادماندني ترين ترانه ها و تصنيف هاي ايران زمين را به يادگار گذاشته است.
سيد اسماعيل نواب صفا، نويسنده و ترانه سرايي نامي است كه به سال ۱۳۰۳ در خانواده اي اهل فرهنگ، ادب و هنر به دنيا آمد. اجداد او همگي از دراويش نعمت الهي بودند و خاندان مادري اش به عرفا و شعراي عهد قاجاريه مي رسند. نواب خواهرزاده نشاط اصفهاني و اصلاً اصفهاني بود، اما خود در كرمانشاه متولد شده است.وي به زادگاهش عشق مي ورزد و در كتاب قصه شمع از آن بسيار به نيكي ياد كرده و مي نويسد: «هرچند خانواده پدري و مادري ام هيچ يك اهل كرمانشاه نيستند، اما كرمانشاه آن روزگار برايم رنگ و بويي ديگر دارد، زيرا شهري است كه در آن پرورش يافته ام و در آن خاطرات فراوان و به آن دلبستگي هاي بسيار دارم...» .
۱۲ ساله كه بود به تشويق مادر نزد آقا قاسم صابري و چندي هم نزد خانباباجان به فراگيري ساز ويولن پرداخت. در اوايل سال ۱۳۲۳ هنر شاعري را با ساختن مضامين فكاهي و سياسي در روزنامه توفيق و تهران مصور آغاز كرد. در سال ۱۳۲۴ به ساخت تصنيف علاقه مند شد و نخستين تصنيف را روي يك ملودي كردي به نام «موسم گل» اجرا كرد كه با صداي خانم روحبخش و با اركستر روانشاد مجيد وفادار تنظيم و اجرا شد.
در اواسط سال ۱۳۲۵ بود كه به عضويت بزرگترين كنگره شعرا و نويسندگان آن زمان برگزيده شد كه رياست آن با ملك الشعراي بهار و عضويت هيات مديره آن با صادق هدايت بود. در اواخر ۱۳۲۵ همكاري و فعاليت هنري خود را با استاد اسماعيل مهرتاش در جامعه باربد آغاز كرد و همان سال با ساختن چند پيش پرده براي آقاي جمشيد شيباني در تئاتر تهران و يك پرده براي عزت الله انتظامي همت گمارد.
در شهريورماه ۱۳۲۶ به دعوت دكتر حسينعلي مستعان، رئيس وقت راديو ايران، همكاري مستمر خود را با راديو آغاز كرد و بعدها به عضويت و دبيري شوراي نويسندگان راديو منصوب شد. وي سال ها از اعضاي فعال شوراي شعرا و نويسندگان و راديو شناخته مي شد.
در همين سال ها بود كه همكاري خود را با استاد مهدي خالدي نيز آغاز كرد و ثمره اين همكاري مستمر ۴۵ آهنگ و ترانه كه معروف ترين آنها ترانه «آمد نوبهار با نشاط» در دستگاه همايون (بيات اصفهان) با ريتم چهار چهارم بود و ساليان سال آغازين روز سال نو از راديو پخش مي شد.
اين ترانه و آهنگ آن به گفته نشاط خالدي _ فرزند مهدي خالدي- از نظر پدرش، بهترين اثر مشترك وي با شادروان نواب صفاست، چرا كه پيش از اين كسي براي شعر، آهنگي در اين ضرب نساخته بود.
سيداسماعيل نواب صفا نويسنده اي توانا و شاعري چيره دست بود كه از نخستين ترانه سرايان اين مرز و بوم به شمار مي رود و همواره نامش در عرصه ترانه سرايي زنده و جاويد است. آثاري همچون كتاب هاي «فرهاد ميرزا معتمدالدوله» ، «سفرنامه معتمدالدوله» ، «قصه شمع» و ترانه هاي «نشاط» (مهدي خالدي)، «رفتم و بار سفر بستم» (علي تجويدي)، «چه شب ها» (مرتضي محجوبي) و ده ها قطعه و ترانه به ياد ماندني كه در كتاب «از ياد رفته- تك درخت» گرد آمده است، همه و همه گوياي همين چيره دستي اوست.
نشاط خالدي، نواب صفا را فردي فروتن و از نزديك ترين دوستان پدرش استاد مهدي خالدي مي داند و مي گويد: «استاد نواب صفا دوستي بسيار نزديك و صميمانه اي با شادروان مهدي خالدي داشتند و اين صميميت تا بدانجا بود كه هنگام تولد من، شادروان نواب صفا نام نشاط را براي من كه فرزند ارشد خانواده بودم برگزيد و ترانه نشاط را كه حدود ۳۰ سال نخستين روز عيد از راديو پخش مي شد، براي آهنگي كه پدرم به مناسبت تولد من ساخته بود، سرود. روانشاد نواب صفا مرد بسيار فروتني بودند و به رغم تبحر در كارش، هرگز ادعايي در اين باره نداشت كه اين در جاي خود بسيار مهم و داراي ارزش است» .
عباس سجادي- دبير انجمن ترانه سرايان- نواب صفا را يكي از خوشنام ترين ترانه سرايان اين مرز و بوم مي داند و مي گويد: «وي از يك خانواده اصيل بود و خود نيز ذاتاً شخصيتي برگزيده داشت و بسيار خوش قلب و پاكدل بود. هنگامي كه ما اقدام به تشكيل انجمن ترانه سرايان كرديم با بزرگان ترانه سرايي ايران از جمله شادروان نواب صفا مشورت كرديم، استاد با اين كه چند سالي بود زياد توان حركت نداشت و نمي توانست در جلسات شركت كند، اما دورادور ما را راهنمايي مي كردند و از هيچ كمكي دريغ نداشتند» .
چون مي روي از نظرم، كي مي روي از يادم
پاييز سال ۱۳۸۳ به همت انجمن ترانه سرايان و تلاش مركز آفرينش هاي فرهنگي و هنري شهرداري تهران، بزرگداشتي براي استاد برگزار شد و جشن ترانه هاي آسماني نام گرفته شد، اما شايد هيچ كس پيش بيني هم نمي كرد كه بهار سال بعد، آخرين بهار زندگي مرشد صفا باشد.
بهار كه آمد، مرشد صفا بار سفر بست و رفت، هرچند سال ها پيش سروده بود:
رفتم، رفتم
رفتم و بار سفر بستم...
اين بار سفرش سفري بود بي بازگشت.
اواخر اسفندماه است و بوي بهار را در همين نزديكي ها مي توان شنيد. تا لحظه تحويل سال نو كه پيام آور نوروز است، راهي نمانده. ترانه هاي زيبايي در وصف بهار بر لب ها جاري است و براي آنها كه به موسيقي ملي ايران دلبستگي ديرينه دارند، اين ترانه طنين انداز مي شود و همواره به ياد مي ماند:
آمد نوبهار، طي شد هجر يار
مطرب مي  بزن، ساقي مي  بيار
از چه رو ز جلوه،  اي بهار من تو غافلي؟!
روي خود ز عاشقي متاب اي صفا اگر كه عاقلي...
منابع :
۱- قصه شمع (خاطرات هنري سيداسماعيل نواب صفا)
۲- چهره هاي ماندگار ترانه و موسيقي- جلد اول (فروغ بهمن پور)
۳- گفت وگو با شادروان سيداسماعيل نواب صفا (آبان ماه ۱۳۸۳)
۴- گفت وگو با عباس سجادي (آذر ماه ۱۳۸۴)
۵- گفت وگو با نشاط خالدي (دي ماه ۱۳۸۴)

نگاه
در باره انتخاب كتاب سال ادبيات داستاني
انتخاب آثار داستاني تخصص مي خواهد
002337.jpg

محمد بقايي (ماكان)
ادبيات داستاني در هر زباني موضوعي گسترده است. چون ادبيات، مفهومي بسيار گسترده و فراگير است و با بقيه فعاليت هاي فكري نظير نقاشي، موسيقي، فلسفه، روان شناسي و جامعه شناسي بسيار تفاوت دارد.
در واقع مي توان گفت همه اين موضوعات در ادبيات داستاني مطرح مي شود، بنابر اين كسي كه در حوزه ادبيات داستاني يعني رمان، داستان، داستان كوتاه و قصه فعاليت دارد، آن چه عرضه مي كند به نوعي با همه اين مفاهيم در ارتباط است و چون چنين است، بنابر اين بررسي آثاري از اين دست، نياز به افرادي دارد كه در زمينه هاي مختلف، صاحب تخصص باشند. به اين معنا كه يك رمان تاريخي را فقط كسي مي تواند مورد ارزيابي قرار دهد كه اولاً خود وابسته به ادبيات باشد، در ثاني داراي اطلاعات تاريخي باشد. اما همين متخصص توانايي اظهار نظر درباره رمان هايي كه جنبه فلسفي و روان شناسي دارد، نظير آثار هرمان هسه را ندارد. از اينرو گزينش آثار برتر در حوزه ادبيات داستاني برخلاف ديگر رشته ها نظير علوم و هنرها كار آساني نيست. به سادگي مي توان يك دانشمند را در زمينه فيزيك يا علوم طبيعي به طور كلي به عنوان چهره اي برجسته در يك سال انتخاب كرد، اما چنين گزينشي در مورد چهره هاي وابسته به حوزه ادبيات داستاني، كاري بسيار دشوار است.
دشواري اين انتخاب در كشور ما نسبت به ديگر ممالك به لحاظي بايد گفت كه مضاعف است؛ زيرا كساني كه به طور رسمي عهده دار امور مربوط به ادبيات داستاني هستند، قضاوت خود را معطوف به برداشت هاي شخصي مي سازند، آن چنان كه از صافي ذهن آنان قابل عبور باشد. همين امر ممكن است در گروهي ديگر نيز كه مقابل گروه ياد شده قرار دارند، وجود داشته باشد. بر اثر اين تقابل، مشكل گزينش دو چندان مي شود و از اين روست كه شاهد بوديم در دو دوره پيش از وزارت كنوني ارشاد، انتخاب نويسندگاني به عنوان رمان نويس هاي برتر موجب آشوبي شد كه به استيضاح وزير وقت انجاميد. حال آن كه آثار نويسندگان برگزيده آن دوره را افرادي ارزيابي مي كردند كه از طيف هاي فرهنگي مختلف جامعه بودند.
وجود چنين تضادهايي طبيعتاً عامل اصلي در عدم انتخاب نويسنده اي در حوزه ادبيات داستاني در سال جاري شده است و قطعاً در سال هاي بعد نيز خواهد شد. علت اين امر، فقط به دليل وجود تقابل هاي فكري است كه امكان استخراج آنها وجود دارد، ولي نياز به مديريتي براي هماهنگ نمودن ارزش هاي ادبي موجود در كشور دارد.
مثال ملموس و بارز در اين مورد، انتخاب روز قلم به نام شاعري است كه خود او در زمان حياتش و نيز در بسياري از سروده هايش پيروي از شاعران بزرگي نظير حافظ را افتخار خود مي دانست، ولي با اين همه، روز قلم در كشوري كه چهره هايي نظير فردوسي، سنايي، عطار، سعدي، حافظ، مولانا و حتي بهار دارد، به نام او ثبت شده است. براي اهل فرهنگ، ترديدي نيست كه چنين گزينش هايي براساس معيارها و اصالت هاي فرهنگي صورت نمي گيرد، بنابر اين در تعميم اين مثال مي توان گفت كه چنين بينشي هرگز امكان انتخاب صحيح را در اين زمينه به وجود نخواهد آورد. آن چه كه جامعه فرهنگي ما به آن نياز دارد، از جمله در حوزه ادبيات داستاني، وسعت بينش است. در اين جا بيتي از علامه اقبال مي تواند تأييدي بر اين گفته ها باشد:
به خود نگر، گله هاي جهان چه مي گويي/ اگر نگاه تو ديگر شود، جهان دگر است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   رسانه  |   فرهنگ   |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |