پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۸۲
گفت وگو با محمد تهامي نژاد در باره سينماي مستند ايران
سينماي مستند، سينماي طغيانگر
006582.jpg
محمد تاجيك
محمد تهامي نژاد پژوهشگر سينماي مستند و مدرس دانشگاه است كه تاكنون فيلم هاي مستندي چون شب ميراث و يادگارهاي سيستان و بازگشت را ساخته است.
او پيش از اين رييس انجمن مستندسازان سينماي ايران بوده است.
تهامي نژاد در پنجمين جشن نشريه دنياي تصوير، تنديس حافظ اين جشن را به پاس يك عمر فعاليت نوشتاري در عرصه ادبيات نمايشي و تحقيق درباره سينماي ايران دريافت كرد. به مناسبت نمايش فيلم هاي مستند جشنواره يادگار در دانشگاه تهران با تهامي نژاد به گفت وگو پرداخته ايم كه مي خوانيد:
* به نظر مي رسد سينماي مستند ايران در طول حيات با فراز و نشيب هاي بسياري روبرو بوده است علت اين امر را در چه مي دانيد؟
- سينماي مستند در دوره هاي مختلف در بعضي از زمينه ها موفق بوده و در بعضي از زمينه ها موفق نبوده است مثلا از دهه  سي سينماي مستند با رشد روبرو بوده است يا در دهه  چهل گفته مي شود سينماي مستند سينماي بسيار موفقي بوده است ولي همين سينما در زمينه ارتباط با مخاطب و تماشاگر توفيقي نداشته است.
بهترين فيلم هاي مستند دهه چهل ايران، فيلمهايي هستند كه در اواخر دهه  پنجاه ديده شده اند و در دوران خود موفق نبوده اند. بعضي از فيلمهاي دهه چهل تنها يك يا دو بار توسط مخاطب ديده شده و ديگر نمايش داده نشده است.
البته اواخر دهه سي، از نظر تغييرات شكلي و زيبايي شناسي مستند كلاسيك دوره مهمي است يا مثلا دهه چهل از نظر تدوين و از جنبه مستندهاي توصيفي اهميت بسيار دارد البته در كنار اين فيلمها، انبوه فيلمهاي تبليغاتي و دولتي هم روانه بازار مي شد كه آنها بيشتر با مخاطب خود ارتباط داشتند.
اواخر دهه پنجاه، سينماي مستند از سينماي توصيفي كه مباحث خود را بيشتر از طريق مونتاژ و گفتار با تماشاگر مطرح مي كند به طرف سينماي مستقيم مشاهده اي حركت مي كند و اين تا دهه شصت ادامه پيدا مي كند. دهه شصت سينماي مستند ايراني، دهه بسيار مهمي است و از همه دهه ها مهمتر است.
در هر دوره اي سينماي مستند از يك شيوه اي به شيوه ديگر دست پيدا كرده است و هر كدام از اين تجربيات توفيقي براي سينماي مستند محسوب مي شود.
* آقاي تهامي نژاد، برخي از مستندسازان دهه چهل را دهه رونق سينماي مستند و دهه شصت را دهه ناموفقي براي اين سينما مي دانند؟
- به نظر من اين نظرات صحيح نيستند چون در حقيقت در اواخر دهه پنجاه بود كه دوربين آمد بيرون و سينماي مستند شكل كاربردي پيدا كرد و توانست تماشاگر با موضوع خودش ارتباط نزديكي پيدا كند. اين سينما مجبور شد كه شيوه هاي جديدي را آزمايش كند كه قبلا وجود نداشت در دهه چهل بيشتر شيوه هاي شاعرانه و شخصي وجود داشت كه بيشتر مبتني بر گفتار، ريتم، تدوين، موسيقي و تاكيد بر تصوير بود(هم اكنون به اين فيلم ها آوانما مي گويند) اما سينماي مستند دهه شصت، سينماي مشاهده اي و ناظر است كه در دوره سينماي مستقيم و سينما حقيقت، خود را نمايش داد. توليد فيلم هايي در زمينه اجتماعي و فيلمهاي ديگري با موضوع جنگ، زمينه مناسبي را براي خلق يك نوع در سينما بوجود آورد كه قبلا به اين شيوه وجود نداشت يعني سينماي مشاهده اي. نه اينكه سينماي مشاهده اي در دهه هاي چهل و پنجاه نبود، بلكه به طور غالب و موثر نقش خود را ايفا نمي كرد، به همين دليل به اعتقاد من دهه شصت دهه  موثري بود. آن سينمايي كه بعدا در اواخر دهه  شصت و اوايل هفتاد رشد كرد و فيلمهاي فيلمساز بزرگي مثل ابراهيم مختاري توليد شد مقدمات آن در همان اوايل دهه شصت شروع شده بود. من اگر از آقاي مختاري تعريف مي كنم به اين خاطر است كه ايشان در تمام دنيا به عنوان يك سينماگر معروف شناخته مي شود.
من يادم است در اروپا جشنواره اي برگزار شده بود و جايزه اول را به كس ديگري داده بودند. نويسنده اي در يكي از مجلات معتبر اروپايي از اينكه چرا جايزه را به ابراهيم مختاري نداده اند به شدت انتقاد كرد.
البته منتقدين و يا كساني كه تحقيقات دم دستي يا ناقصي در زمينه مستند ايران انجام مي دهند و در واقع خودشان را مي بينند، آنها در حقيقت سينماي دهه شصت را نديده اند. سينماي مستند اوايل دهه شصت سينماي ناشناخته اي است ولي تاثير خود را بر دهه هاي بعد، مي گذارد.
* به آثار فيلمسازاني كه در اين دهه شاخص هستند مي توانيد اشاره كنيد؟
- مجموعه فيلم هايي كه در زمينه هاي مختلف اجتماعي ساخته مي شدند مثل فيلم هاي آقاي اصلاني يا كوره پزخانه آقاي مقدسيان، مجموعه فيلمهايي كه آقاي مختاري از سال 58 تا 65 مي سازد از جمله فيلمهايي مثل بحران مسكن كه هنوز هم بهترين مستندهاي سينماي ايران را تشكيل مي دهند.
يا فيلمهاي خيلي خوب آقاي فريدون جوادي، كه متاسفانه فيلمهاي ايشان ناشناخته مانده است از جمله فيلمي به اسم گران فروشي يا فيلمي كه درباره دادگاه يا اراضي شهري ساخته است يا مجموعه فيلمهاي نان آور .
* وضعيت سينماي مستند در سالهاي اخير چگونه بوده است؟
- اتفاق خوبي كه در سالهاي اخير افتاده، بحث پژوهش در سينماي مستند ايران است البته در اين باره دو نظر وجود دارد يكي اينكه، معتقد است پژوهش از طريق دوربين بايد صورت گيرد و اين امر تحت تاثير دوربين هاي ارزان قيمت و ديجيتال است و به دوربين به مثابه يك قلم نگاه مي كند و گروه ديگري كه معتقدند قبلا بايد كار تحقيق و پژوهش انجام شده و براساس اين تحقيقات فيلمنامه نوشته شود.
هر دو اين گروهها، دو نسل هستند كه گاهي به هم نزديك مي شوند و گاهي از هم دور مي شوند، چيزي كه الان در سينماي مستند وجود دارد اين است كه در هر دوي اينها، از سينماي مستند توصيفي جدا مي شوند و به سينماي مستند مشاهده اي مي روند.
* يعني به همان سمت سينماي مستند دهه شصت؟
- ببينيد، منظورم مستند دهه شصت نيست. الان در سينماي مستند دنيا چند شيوه بيشتر نيست يكي مستندهاي كلاسيك توصيفي است، ديگري مستند مشاهده اي، يكي دو نوع مستندهاي ديگري مثل مستندهاي شاعرانه و... نيز وجود دارد. مجموعه سينماي مستند از اين 5 - 6 شيوه خارج نيست. البته شيوه مستند اول شخص نيز در سينماي فرانسه بسيار متداول است.
دوره هاي سينماي مستند ايران به اين شيوه ها تقسيم مي شود. در ابتدا سينماي ما توصيفي است كه بعدا به سمت سينماي اول شخص حركت مي كند. هم اكنون ما آرام آرام به سمت سينماي حديث نفس كارگردان نزديك مي شويم. اين تمامي سير سينماي مستند ما را شكل مي دهد، حالا موقعي سينماي مشاهده اي رشد داشته و زماني ديگر سينماي توصيفي.
* به نظر مي رسد كه سينماي مستند از نظر موضوعي به دسته هاي مختلفي تقسيم مي شود كه به بسياري از موضوعات تاكنون پرداخته نشده است؟
- تنوع موضوعي در سينماي مستند ايران كم است و اين دلايل مختلفي دارد يكي اينكه، كانال هاي نمايش فيلم محدودند و كانال هاي نمايش موجود به تنوع در ارايه  فيلم ها توجه ندارند.
تلويزيون، بيشتر به چند دسته و موضوع مستند تكيه دارد، يكي مستندهايي با موضوع حيات وحش است كه بهترين آنها را من از BBC ديده ام. يكي ديگر فيلم هاي مستند علمي است كه كانال هاي NHK، BBC و آرته، فيلم هاي خوبي در اين زمينه پخش كرده اند ولي بيشتر روي اين دو موضوع تكيه كرده اند.
در صورتي كه سينماي مستند به اندازه حيات بشري گسترده است يعني هر چقدر كه انسان زندگي اش گسترده است و وسعت دارد به همان قدر هم سينماي مستند مي تواند وسعت داشته باشد.
ما در سينماي مستند با دو حالت روبرو هستيم يك نوع فيلمهايي كه آن را از تلويزيون مشاهده مي كنيم و نوعي ديگر كه فقط آنها را در جشنواره ها مي بينيم. ببينيد الان بيش از 250 فيلم مستند ساخته مي شود ولي اين فيلمها را چه كسي مي بيند غير از جشنواره ها كه مخاطبان خاصي دارند كسي اين فيلمها را نمي بيند. در حالي كه هم اكنون سينماي مستند ايران بسيار متنوع است از فيلم مستند قهرماني ساخته احمد ضابطي جهرمي گرفته تا فيلم مستند گفت و گو در مد ساخته مقدسيان، كه از موضوعات متنوعي تشكيل شده اند.
* پس به اعتقاد شما سينماي مستند ايران از نظر موضوعي بسيار متنوع است ولي ديده نمي شود؟
- بله، البته سينماي مستند ايران وضعيت پيچيده اي دارد. در جشنواره هاي خارج همپاي سينماي داستاني موفق بوده است ولي از طرف ديگر، در داخل ايران كم ديده مي شود. تلويزيون فيلمهاي مستند ايران را كم مي خرد چون خودش فيلم زيادي توليد مي كند. بنابراين از نظر اقتصادي، بچه هاي مستندساز ما، روي درآمد فيلم نمي توانند حساب كنند.
به همين خاطر بسياري از مستندسازان مجبور شده اند تا فيلم هاي تبليغاتي بسازند تا بتوانند هزينه هاي فيلم مورد علاقه خود را تامين كنند. تعرفه هاي خريد فيلم مستند در ايران، تقريبا اعلام نمي شود.
* سينماي مستند ايران، گويا با بحران مخاطب روبرو است، چرا سينماي مستند درارتباط با مخاطب دچار مشكل است؟
- در گذشته، مستندهايي كه توسط وزارت فرهنگ و هنر آن زمان ساخته مي شد تا يك دوره در سينماها نمايش داده مي شدند. مثلا من خوانده ام، اواخر دوره قاجار، طبق دستور العملي كه سينماها داشتند نمايش فيلم در سينماها عبارت بود از فيلمهاي درام و داستاني، فيلمهاي خبري گزارشي به اضافه فيلمهاي نقاشي متحرك. حتي فيلمهاي خبري تا سالهاي 1318 در سينماها اهميت داشت و بعدها تا دهه چهل، اهميت فيلمهاي خبري بسيار زياد بود و در كنار آن فيلمهاي مستند در سينماها نمايش داده مي شد.
دليل عمده اين كار اين بود كه تلويزيون در آن زمان وجود نداشت و تنها منبع خبررساني سينماها بودند. البته شما بهتر از من مي دانيد كه در تمامي دهه بيست و سي، مجموعه خبررساني در تمام ايران در اختيار انگليسي ها و بعدها آمريكايي ها قرار گرفت، البته روسها نيز در شمال ايران، كلا پوشش خبري مي دادند. از دهه چهل كه تلويزيون آمد يواش يواش اين نقش از سينماها گرفته شد و فيلم مستند به دست تلويزيون افتاد، تلويزيون نيز به تدريج مخاطبين خود را درست كرد و اين مخاطب تصورش اين است كه سينماي مستند هم يعني همين. من نمي خواهم خداي ناكرده به مخاطب ايراني بي احترامي كنم بلكه تصور آن از تلويزيون و نمايش فيلم مستند اينطور شده است. در خيلي از مقاطع تاريخ اجتماعي ايران، پخش يك فيلم مستند، يك فيلم خبري، تاثيرات فوق العاده اي بر جامعه گذاشته است. هم اكنون تصور مردم از فيلم مستند، نيز پخش فيلم هايي در زمينه حيات وحش و علمي از تلويزيون است. البته هم اكنون به تازگي تلويزيون بر روي شخصيت ها نيز كار مي كند خوب اين مخاطبي است كه اين طوري تربيت شده است.
مخاطب ديگري نيز در درون دانشگاه ها به وجود آمده است و الان با ايجاد رشته هاي سينمايي در دانشگاه ها، دايم در حال تربيت كردن افرادي هستند كه با سينماي مستند آشنا مي شوند. گروهي ديگر، مخاطبيني هستند كه از طريق جشنواره ها با فيلم ها آشنا مي شوند.
ما در انجمن مستندسازان، در اواخر دهه هفتاد، هفته مستند ايران و جهان را برگزار كرديم و توانستيم تعدادي از فيلم هاي خارجي را به نمايش بگذاريم البته متاسفانه مخاطبان خوبي نداشتيم با وجود اين كه فيلم هاي خوبي نمايش داده شد. ولي خوشبختانه چندي پيش چشم اندازي از سينماي مستند فرانسه در تهران برگزار شد، كه استقبال خوبي از آن صورت گرفت، البته هم اكنون سينماي مستند آرام آرام خودش را از طريق شخصيت ها خودش دارد معرفي مي كند. مثلا خانم بني اعتماد كه فيلم روزگارما را مي سازد. الان سينماي مستند از طريق شخصيت ها سعي دارد خودش را با مردم آشنا كند.
در اينجا حتما يك اتفاقي افتاده است كه آنها به عنوان يك شخصيت معروف شدند. فكر مي كنم مقداري از طريق فيلم هاي سينمايي و قدرت خودشان بوده است، ولي بخشي از آن از طريق سرمايه حاكم بر فيلم هاي داستاني آن شخصيت ها بوده است. يعني تمركزي كه مطبوعات ايران روي شخصيت ها و فيلم هاي داستاني دارند شخصيت ها را با فيلم هاي خودشان مطرح مي كنند. برخلاف فيلم هاي دهه چهل كه هنرپيشه ها فيلم ها را مطرح مي كردند.
* پس به نظر شما اين وضعيت در سينماي مستند وجود دارد؟
- به نظرم اين وضعيت يواش يواش بايد به وجود آيد مثلا هم اكنون نشريه سينما حقيقت (نشريه تخصصي سينماي مستند) كه هم اكنون به صورت نامنظم منتشر مي شود بايد به دنبال كسب مخاطب بيشتر باشد و بيشتر به دنبال برقراري با مخاطب معمولي باشد. در انگليس علاوه بر محله هاي متعددي كه در سينماي مستند وجود دارد فيلم هاي مستند در مجله هاي سينمايي تبليغ مي شود. من اخيرا تنها يك يا دو فيلم ايراني را ديده ام كه به موضوع تبليغ اهميت مي دهند. اين سرمايه گذاري ها در زمينه فيلم مستند صورت مي گيرد ولي درباره تبليغات آن كاري انجام نمي شود؟
* سينماي مستند به غير از تلويزيون چه امكاني براي جذب مخاطب و نمايش در اختيار دارد؟
- تلويزيون ها همان طور كه شما گفتيد، معمولا نمايش دهنده و خريدار اصلي فيلم هاي مستند هستند. حتي شما در فرانسه در سيستم كمك به فيلم مستند، در قوانين آنها اين بند گنجانده شده است كه هر تهيه كننده اي كه مي خواهد فيلمي را بسازد 25 درصد سرمايه آن را تلويزيون مي پردازد و بخش عمده ديگري را مركز ملي سينما مي دهد تا اين فيلم ها امكان نمايش پيدا كنند.
حتي فيلم هايي كه در سينما نخواهند نمايش داده شوند مكانيزمي در فروش بليط در نظر گرفته شده و مركز ملي سينما به اين فيلم ها كمك مي كند تا فيلم ها بتوانند ساخته شده و نمايش داده شوند. اين وظيفه  دولت ها و حتي ملت ها است كه فيلم مستند در كشورشان ساخته شود. اگر دولت ها خواستار احقاق حق ملت هاي خود هستند بايد به توليد فيلم مستند كمك كنند چرا؟ براي اين كه فيلم مستند يعني ثبت لحظه هاي تاريخ يك ملت. پس فيلم مستند ارتباطي با مستند سازي ندارد و بخشي از آن در ارتباط با مستندساز است و بخش عمده اش متعلق به ملتي است كه بايد تصويرش ثبت شود و دو مرتبه به خودش نمايش داده شود. پس براي اين كه ملتي تصوير خود را در لحظه اي مشاهده كند ما وظيفه داريم كه كمك كنيم فيلم مستند ساخته شود. من هميشه غبطه مي خورم، قبل از انقلاب مشروطيت ميرزا ابراهيم خان عكاس باشي، دوربين فيلم برداري را با قرض از دولت روسيه، از فرانسه مي خرند و مي آورند ولي در دوران انقلاب مشروطيت، در مهمترين لحظات تاريخ ملت اين دوربين تصوير ملت را ثبت نمي كند. تصوير ملت در هر شرايطي بايد ثبت شود چرا اتحاديه اروپا، بودجه در اختيار فيلمساز ايراني قرار مي دهد تا اين لحظه تاريخ ايران را بسازد. با ثبت يك ملت اين ملت خود را در آن مشاهده مي كند و به نقد خودش مي پردازد و شرايط خودش را توضيح مي دهد.
مسئولان نظام، اگر مي خواهند تمام شرايط جامعه خود را ثبت كنند بايستي سينماي مستند را نهادينه كنند. بايستي هم اكنون در هر شورايي، يك دوربين مستند در اين مملكت فيلمبرداري كند. ما شرايط خودمان را وصف بصري نمي كنيم و اهميت سينماي مستند شناخته شده نيست. شايد به دليل اين است كه وقتي در چنين شرايطي سينماي مستند قرار بگيرد به صورت سياسي در مي آيد.
يعني وقتي كه اجازه  نمايش تصوير داده نمي شود به ناگهان سينماي مستند سياسي مي شود و اين است كه سينماي مستند در بعضي شرايط حالت طغياني پيدا كرده هم در ايران و هم در جاي ديگر. بنابراين برنامه ريزان فكر مي كنند سينماي مستند هميشه طغيانگر است.

يادداشت
درباره بازيگران فيلم آتش بس
انتخاب درست ستاره ها
ياسمن هجري
تهمينه ميلاني در آتش بس از دو ستاره در نقش هاي اصلي استفاده كرده؛ دو ستاره اي كه پيش از اين در فيلم هاي ديگري همبازي بوده اند. فروش خوب فيلم هاي قبلي، از محمدرضا گلزار و مهناز افشار زوجي موفق ساخته. در سينماي ايران كمتر اتفاق افتاده دو بازيگر بتوانند در كنار هم به فروش فيلم كمك كنند؛ بارها به عنوان پارتز مقابل هم بازي كنند و زوجي باشند كه مردم دوستشان دارند. اما مهناز افشار و محمدرضا گلزار زوج سينمايي خوبي هستند. ميلاني در انتخاب آنها به درستي عمل كرده. آتش بس يك كمدي رمانتيك است. مولفه هاي آثار قبلي ميلاني را دارد، اما فضاي آن مفرح، لوكس و تماشاگرپسند است. ميلاني آگاهانه از فضاهايي استفاده كرده كه مردم دوست دارند. استفاده از دو ستاره محبوب هم در راستاي جذب مخاطب بوده.
گلزار در نقش يوسف يوسف پور و مهناز افشار در نقش سايه نيازي حضور گرمي در فيلم دارند. آنها نقش هايشان را درست فهميده اند و سعي كرده اند جنس بازي شان را با فضاي فيلم هماهنگ كنند. مخصوصاً مهناز افشار كه انرژي خاصي براي نقش گذاشته و پس از بازي در نقش هاي جدي، نشان مي دهد مي تواند در كمدي هم موفق باشد. روند رو به رشد گلزار هم ادامه دارد و حالا ديگر احتمالاً مخالفانش هم قانع شده اند كه او در كنار چهره و فيزيك مناسب بازيگري، استعداد و قابليت هم دارد و اگر با كارگردانهاي خوبي كار كند، نتيجه كارش قابل قبول است. در صحنه هاي مشترك، گلزار و افشار عملكرد خوبي دارند و هيچ يك اجازه نداده اند قابليتهاي ديگري و تلاشي كه براي به چشم آمدن نقش كرده، ديگري را ماسكه كند. در سكانس پاياني و جايي كه يوسف و سايه براي شوخي با دكتر به مطب او آمده اند، يكي از بهترين سكانس هاي فيلم است. افشار خنده اش گرفته، اما گلزار سعي كرده همچنان ديالوگهايش را بگويد. ميلاني هوشمندي نشان داده كه كات نداده و اجازه داده صميمت و گرماي اين سكانس را تماشاگر آتش بس هم ببيند.
آتيلا پسياني قبلاً در فيلمهاي نيمه پنهان و دو زن با ميلاني همكاري كرده. او در دو زن نقش مردي متعصب و روان پريش را بازي كرد كه با سوءظن و شك زندگي همسرش را نابود كرد. پسياني اين نقش را با چنان قدرتي بازي كرده بود كه به شدت روي بيننده تاثير مي گذاشت. در نيمه پنهان نقش او كوتاه تر و ملايم تر بود. او در آتش بس نقش روانپزشكي را بازي مي كند كه قصد دارد راه بهتر زندگي كردن را به يوسف و رويا بياموزد. ويژگيهاي پسياني او را مناسب بازي در نقشهاي جدي مي كند. ميلاني از اين امتياز استفاده كرده و او را براي بازي در نقش دكتر انتخاب كرده. دكتر آدمي جدي است و كمتر در موقعيت كميك قرار مي گيرد. البته چون فضاي فيلم خنده آور است، گاهي ردپاي طنز را مي توان در شخصيت دكتر هم ديد. اما اين طنز حالت جدي دكتر را از بين نمي برد. دكتر در مقام يك معلم و آموزش دهنده شخصيتي است كه بايد روي بيننده تاثير بگذارد.
او قرار است به وسيله تجربه و قدرت تحليل خود زندگي يوسف و سايه را سر و سامان بدهد، بنابراين اگرچه پسياني سعي كرده نقش را صميمي بازي كند و دكتر دوست داشتني از كار درآيد، اما او در موقعيت خنده داري قرار نمي گيرد كه جايگاهش در ذهن تماشاگر خدشه دار شود.
اما ميلاني در انتخاب بازيگرهاي فرعي به اندازه بازيگران اصلي موفق نبوده. شايد دليل اين مسئله بيشتر به حجم نقش ها برگردد. نقشهايي كه گلزار، افشار و پسياني بازي كرده اند جاي كار بيشتري داشته و بازيگر را در فضايي قرار مي داده تا عملكرد متفاوتي داشته باشد. اما نقشهاي فرعي به دليل كوتاهي و نداشتن يك ويژگي  شاخص چندان به چشم نمي  آيند. خوشبختانه مثلث گلزار، افشار و پسياني آن قدر كامل و بي عيب است كه ذهن تماشاگر را درگير بازيگران ديگر نمي كند. اما مي توان تصور كرد اگر ميلاني در انتخاب بازيگران نقشهاي فرعي حساسيت بيشتري به خرج مي داد، آتش بس مي توانست از نظر انتخاب بازيگر، يك نمونه كم نقص باشد.
بخش قابل توجهي از اقبالي كه در حال حاضر از فيلم صورت گرفته را مديون استفاده درست از محمدرضا گلزار و مهناز افشار است.
آتش بس به عنوان فيلمي كه براي گيشه ساخته شده، اولين اصل را خوب رعايت كرده؛ اين كه استفاده درستي از ستاره ها كند وگرنه صرف حضور چهره هاي محبوب تضميني براي موفقيت محسوب نمي شود. كافي است شكست تجاري فيلم هايي چون گل يخ ، ملاقات با طوطي و باج خور را به ياد بياوريم. خيلي هايي با وجود بازيگران محبوب در گيشه شكست خوردند.
اين كه آتش بس در نقش هاي فرعي چنگي به دل نمي زند؛ بخشي  از آن به تلقي رايج در سينماي ايران بازمي گردد. اين كه هم كارگردان ها حساسيت كمتري در انتخاب بازيگران نقش هاي فرعي نشان مي دهند و هم اين كه تهيه كننده، معمولاً مي كوشد با حداقل هزينه بازيگران نقش هاي مكمل را انتخاب كند. نمونه هايي كه خلاف اين مسئله را ثابت مي كنند، متاسفانه آن قدر زياد نيستند. آتش بس هم با آن كه از نمونه هاي موفق انتخاب درست بازيگران است؛ در نقش هاي فرعي از اين عدم دقت، آسيب ديده است.

نگاه
نگاهي به فيلم هوو
به كجا مي رويم؟
نيوشا صدر- اگر هم  سن و سالي نداشته باشيم و گنج قارون را در زمانش تجربه نكرده باشيم، بارها در مورد استقبال عمومي از آن شنيده ايم و بارها هم دلايل آن به شكل هاي مختلف بررسي شده. دلايلي از قبيل (بي خيالش، دنيا زودگذره و پول خوشبختي مي آره و...)
در مجموع اكثريت به اين نتيجه رسيدند كه جامعه پر از استرس و نگراني و غم، نياز به مفري دارد كه به نحوي تخليه شود. گنج قارون در زمان خود چنين موقعيتي ايجاد كرد و پايان خوش اش آن هم پس از آن همه مشكلات و دردسرهاي قلابي موجب مي شد كه مردم براي دقايقي بدبختي هاي روزمره را فراموش كنند. اكنون هم اگر نگاهي به برخي فيلم ها و از آن روشن تر به آلبوم هاي موسيقي پاپ اين اواخر بيندازيم، چنين ديدگاهي را به وضوح مشاهده مي كنيم. با اين پيش زمينه مي رسيم به هووي داودنژاد كه گويي چند آدم را بدون مناسبت (چه مناسبات بين افراد و چه مناسبات بين اتفاقات و رخدادها) را مقابل دوربين گذاشته و گفته: هر چه مي خواهيد بكنيد، فقط آخرش اين طوري تمام شود! ما در اين فيلم رسماً چهار نفر داريم! حالا بگذريم كه سه، چهار نفري هم در اين گوشه و آن گوشه، ناظر نصفه نيمه اند و تأثيري در پيشبرد داستان ندارند، مگر در لحظه اي كوتاه و آن هم به سطحي ترين شكل ممكن! اين همه ناظر به چه كار مي آيند؟ اگر سعي داودنژاد رسيدن به پوچي تمام تفكرات و احساسات و عواطف است، پير زن و كودك و دو پسر جوان مي توانستند به اين پوچي دامن بزنند، با آنچه فكر مي كنند و با آنچه انجام مي دهند. ولي آنها چندان تأثير مستقلي ندارند و فقط هستند كه صحنه را پر كنند و گاه و بيگاه آنچه مي دانيم را دوباره روايت كنند، يا آنچه قرار است بدانيم را پيشگويي كنند! اگر در طي اين سال ها، روند فيلم هاي داودنژاد را دنبال كنيم كم و بيش به اين نتيجه مي رسيم كه گويي تكليف سازنده اين آثار، كه افت و خيزهاي غريبي هم دارند، با خودش و ديدگاههايش روشن نيست. اين به مفهوم ضعف برخي آثار و قوت آثار ديگر نيست كه در آثار اغلب فيلمسازان مي بينيم، بلكه منظور نوع نگاه اوست به دنيا و وقايع آن. حتي نمي توانيم بگوييم كه داودنژاد آرام آرام تغيير كرده، كه اين لازمه هر انسان متفكري است. او گاهي به چپ مي رود و گاهي راست و البته غالباً در ميان اين دو حالت قيقاج مي خورد. سينماي اجتماعي نزديك به ناتوراليسم، ملودرام، اكشن، كمدي ابزورد و... كه البته هر كدام تعريف شخصي داودنژاد را از اين گونه ها نشان مي دهند و گاهي اوقات چنان سردستي اند كه حامل مطلوبي را به همراه ندارند.
البته تجربه ثابت كرده كه او در همان سينماي اجتماعي موفق تر است و نمي دانم با اين وجود چرا اين همه از آن فاصله مي گيرد، اما در ميان تمام اين آثار متفاوت، هوو از بقيه بي سر و سامان تر است. داودنژاد با اين سيستم چينش شخصيت ها قادر بود هر تعداد زن ديگري همه كه مي خواهد به قصه اضافه كند تا آنها هم كه نه از خود ايده اي دارند و نه انديشه اي و نه غروري؛ با هر سطح سواد و با هر سطح فرهنگ با مرد شوخ و شنگ و باري به هر جهت داستان ازدواج كنند! اگر نگاهي به شخصيت هاي آثار متفاوت ابزورد بيندازيم متوجه مي شويم كه آنها با حفظ كاراكتر خود و با حفظ پيشينه فرهنگي و هويت و فرديت خود، پوچ اند. پوچي تمام آدم ها هرگز نمي تواند به يك نوع و از يك جنس باشد. مگر اينكه آدم ها به طور فله اي به تصوير كشيده شوند.در هر حال اين گونه فيلم ها در درازمدت بلايي به سر سينماي ما مي آورند كه روي فيلم فارسي هاي گذشته را سفيد مي كند. واقعاً ما داريم به كجا مي رسيم؟!

يادداشت
آرامش در حضور ديگران
شهاب مهدوي
راست گفته اند كه ما ايراني ها ملت دقيقه 90 هستيم. اغلب ما هميشه در آخرين فرصت ها به ياد كاري كه بايد انجام دهيم، مي افتيم و كاري را كه در چند ماه انجام نداديم مي خواهيم چند روزه انجام دهيم. در دوران تحصيل هميشه شب امتحان به ياد درس خواندن مي افتيم و هنگام كار هم اغلب آخرين فرصت ها ما را به هوش مي آورد.روند فيلمسازي در سينماي ايران هم كاملاً با چنين روحيه اي همخواني دارد. معمولاً در شش ماه اول سال، فيلمسازي امري تفنني است،  به همين خاطر نه فيلمسازان خيلي مصر به كار هستند و نه مسئولان سينمايي تمايل چنداني براي صدور پروانه ساخت دارند، اما با ورود به فصل پاييز ناگهان همه به ياد جشنواره فجر مي افتند. مسئولان سينمايي به سرعت شروع به صدور پروانه ساخت كرده و حتي از برخي سينماگران كه تصور مي كنند حضورشان مي تواند به اعتبار جشنواره كمك كند، دعوت به كار مي كنند تا فيلمشان را به جشنواره برسانند. الان كه در اواسط ارديبهشت به سر مي بريم، فعلاً همه چيز در نهايت آرامش است. چند فيلمساز در حال توليد تازه ترين آثارشان هستند و چند نفري هم پروانه ساخت گرفته اند. فعلاً ارديبهشت است و گويا هيچ كس عجله اي براي كار كردن ندارد.در صدور پروانه ساخت، مو از ماست بيرون كشيده مي شود. فيلمسازان هم كه شكر خدا اهل كيلويي كار كردن نيستند و با تأمل فراوان در حال سبك،  سنگين كردن فيلمنامه ها هستند. همه چيز در نهايت آرامش جريان دارد. فقط در بهار به سر مي بريم و هنوز فرصت زيادي داريم. تا چشم به هم بزنيم بهار و بعد، تابستان سپري مي شود. از اواخر تابستان اهالي سينما به تحرك و جنب و جوش مي افتند؛ اتفاقي كه در پاييز به اوج خود مي رسد. جشنواره اي در راه است و بايد فيلم ها را هرچه سريع تر فيلمبرداري، تدوين و صداگذاري كرد. بايد جلسات صدور پروانه ساخت را با شتاب بيشتري برگزار كرد. نتيجه اين كه جشنواره فجر شروع مي شود، در حالي كه بيشتر فيلم هايش هنوز درگير مراحل فني هستند. جدول نمايش فيلم ها مدام دستخوش تغيير و تحول مي شود. خيلي از فيلم ها با وجود شب بيداري و... نمي رسند يا اگر هم برسند آن قدر شتاب زده اند كه اعتنايي را به خود جلب نمي كنند. الان كه در اواسط بهاريم بايد به فكر آن روزها باشيم؛ روزهايي كه تا چشم به هم بزنيم فرا مي رسند.

شهر تماشا
آرمانشهر
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |