يكشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵
توضيحي درباره كتاب يا كتاب هاي «حمله حيدري»
ديوان هايي با يك نام
دكتر علي اكبر ولايتي
002898.jpg
در پي انتشار مقاله اينجانب تحت عنوان ميراث عصر صفوي در دو شماره متوالي روزنامه همشهري مورخه سه شنبه ۳/۵/۱۳۸۵ و ۴/۵/،۱۳۸۵ يكي از خوانندگان محترم تذكري مكتوب را خطاب به بنده ارسال فرمودند كه مضمون آن چنين است كه كتاب حمله حيدري، اشتباهاً در آن مقاله، به ملابمانعلي راجي نسبت داده شده است. در حاليكه آن كتاب ، اثر طبع باذل مشهدي است و در تأييد نظر خود به مآخذي چون حماسه سرائي در ايران اثر دكتر ذبيح الله صفا، حماسه ملي ايران اثر تئودورنُلدكه و تاريخ ادبيات در ايران اثر دكتر ذبيح الله صفا استناد كرده اند.
در پاسخ به اين خواننده عزيز عرض مي كنم كه كتاب هاي تحت نام حمله حيدري متعدد هستند كه يكي از آنها همان است كه ايشان ذكر كرده اند، يعني حمله حيدري اثر طبع ميرزا محمد رفيع باذل مشهدي متوفي به سال ۴-۱۱۲۳ قمري در دهلي است كه البته وي اولين شاعري است كه دست به اين اقدام زد و نام كتاب هم از ابداعات ايشان است.ولي اين قدم مباركي كه توسط باذل مشهدي برداشته شدموجب شدبعضي ديگر از شعرا آن را دنبال كنند. لذا ديوان هاي متعددي تحت اين نام يا به صورت مستقل و يا به صورت مكمل كار باذل مشهدي سروده شد كه ذيلاً به آنها اشاره مي شود :
۱. حمله حيدري اثر طبع ميرزاابوطالب فندرسكي معروف به ابوطالب اصفهاني از شاعران قرن دوازدهم كه در حقيقت ادامه و مكمل كار باذل مشهدي بود.
۲. تكمله حمله حيدري. شاعري به نام نجف با سرودن اشعاري در همين زمينه، دو بخش باذل مشهدي و ابوطالب فندرسكي را بهم وصل كرد و اين ۳ بخش يكي شد ، ابتدا در هند و سپس ايران به چاپ رسيد.
۳. حمله حيدري اثر ميرزا آزاد كشميري متوفي به سال ۱۱۳۴ به خواهش پسرعموي باذل مشهدي به سرودن حمله حيدري اقدام كرد و شايد هم ادامه كار باذل بود.
۴. حمله حيدري اثر صبا در عصر ناصر الدين شاه قاجار، شاعري به نام ميرزا آقا مصطفي افتخار العلماءمتخلّص به صبا دنباله اثر باذل را از خلافت حضرت علي (ع) تا پايان جنگ نهروان ادامه داد.
۵. حمله حيدري اثر مهدي علي خان عاشق هندي شامل غزوات حضرت امير عليه السلام
۶. حمله حيدري اثر ملابمانعلي راجي كرماني كه به نظر اساتيد و بزرگان ادب فارسي نظير دكتر ذبيح الله صفا جايگاه ممتازي دارد. ايشان حمله حيدري اثر ملابمانعلي را چنين توصيف كرده است:
« اگر اين كتاب را با حمله حيدري اثر باذل مقايسه كنيم، آن را از لحاظ استحكام الفاظ و زيبايي ابيات بهتر مي يابيم».
نام اصلي او درابتدا ملا بهمن يا ملا كيخسرو بود. وي درنيمه دوم قرن دوازدهم هجري در يك خانواده زردشتي كرمان متولد شد و ظاهراً در ايام نوجواني دچار تحوّل روحي شگرفي شده و به اسلام و آيين تشيّع گرايش پيدا كرد و نام بمانعلي را براي خود انتخاب كرد . از نام و نسب و خانواده او اطلاعي در دست نيست اما سابقه زردشتي وي را همه تذكره ها نوشته اند.
بمانعلي در ايام جواني به طلبگي روي آورد و به فراگيري علوم ديني و صرف و نحو پرداخت. برخي معتقدند كه چون ابراهيم خان حاكم كرمان از واقعه او اطلاع يافت او را نزد خود پذيرفته و سر و ساماني به وضع زندگي اش داد و كمك كرد تا وي در مدرسه ابراهيميه كرمان به تحصيل علوم ديني بپردازد. ملا پس از دوره طلبگي راهي ديار يزد شد و در قصبه تفت به امامت آنجا قيام نمود و شغل و حرفه واعظي را پيشه كرد. بعضي گفته اند كه پس از شوريدگي و تشرّف به اسلام ، از كرمان به عتبات عاليات سفر كرد و از آنجا مجدداً به كرمان بازگشت و به سبب اشتياق روحي به مشهد و زيارت آرامگاه ثامن الحجج شتافته و بعد از اعتكاف به شهر خود بازگشت.
او سالها در تفت و يزد به كار وعظ پرداخت وبه تدريج گرايشهاي عرفاني و شوق و ذوق شاعري يافت به طوري كه عنان اختيار از دست داده و در مجالس و محافل اهل ذوق و حال به سرايش شعر اقدام نمود. «در اين مجالس و محافل اعاظم و اكابر، اشعار دلپسند خود را به آواز بلند مي خواند و اين شيوه را وسيله مباهات خودساخته بر معاصرين، بلكه بر متقدمين از استادان امتياز مي جست». سرآغاز سرودن حمله حيدري نيز ظاهراً از همين جا بوده و او مدت چهار سال تقريباً يك هزار و پانصد بيت از داستان رزم خندق و غيره را به نظم آورد و در محافل عرضه داشت.
در شهر يزد ارتباط و معاشرت خاصي را با شاعر يزدي جلالي داشت و شب و روز همّت بر مصاحبت او مي گماشت. عليرضا جلالي بافقي يزدي از شاعران اواسط قرن سيزدهم هجري قمري كه در يزد نشو و نما يافت، مدتي پيشه كلاهدوزي داشت و سپس به هم صحبتي با شعرا و تحصيل مراتب شعري اهتمام ورزيد و البته از اشعار او اندكي باقي مانده است.
بالاخره بمانعلي به شهر و ديار خود كرمان بازگشت و نزد حاكم كرمان ابراهيم خان رفته و به مدّاحي وي پرداخت و از او مقرّري و وظيفه و حقوق ديواني يافت و از اينجا بود كه كار نظم حمله حيدري را تداوم بخشيده و به نام آن حاكم معنون ساخت. گويند ابراهيم خان چهار تن از كرمانيان را به نام عجائب اربعه كرمان به دربار فتحعلي شاه فرستاد كه عبارت بودند از: پهلوان رستم كرماني، محمد علي گنگ، ميرزا حسين وزير و بمانعلي راجي.
ابراهيم خان ظهيرالدوله قاجار - پسر مهدي قلي خان برادر كوچكتر آغامحمدخان قاجار - و پسر عمو و داماد فتحعلي شاه قاجار در سال ۱۲۱۶ به حكومت كرمان و بلوچستان رسيد و بعد از سالها اقتدار و ايجاد ثبات و امنيت در اين منطقه به سال ۱۲۴۰ وفات يافت.
به يقين سرايش منظومه بزرگ «حمله حيدري» سالها به طول انجاميد و شاعر تحت حمايت ممدوح پرقدرت خود توانست كه از عهده اين كار مشكل برآيد و البته مي بايست كه پيش از فوت ابراهيم خان ،يعني ۱۲۴۰ ،آن را خاتمه داده باشد. نويسنده كتاب تاريخچه محله خواجه خضر، سال تولد او را حدوداً ۱۱۸۰ و طول عمرش را ۸۱ سال و بر اساس آنچه بر سنگ قبر راجي نوشته شده ۱۲۶۱ را سال وفات وي دانسته است. مرحوم قزويني نيز بر اساس گفته اشپرنگر آلماني كه گفته بود در حدود سال ۱۲۷۱ چند سالي بوده كه بمانعلي وفات كرده، نوشته است كه وفات بمانعلي در حدود ۱۲۷۰-۱۲۶۰ بوده است به احتمال قوي. بنابراين نظر مرحوم آقابزرگ در « الذّريعه » و احمد منزوي در نسخه هاي خطي فارسي كه درگذشت شاعر را بين سالهاي ۱۲۳۷ تا ۱۲۴۱ دانسته اند، صحيح نمي نمايد.
پس از درگذشت ملابمانعلي « او را پشت مسجد جامع كرمان به خاك سپردند. سالها اين محل خاكريز عمومي بود. گويا مرحوم شيخ محمد افضل شبي خوابي ديد و دستور داد خاك و خاشاك پشت مسجد را برداشتند تا به سنگ قبر راجي رسيد و آن قبر را تعمير كرد و ملا اسدالّله نامي را به قرآن خواني آن گماشت و مستمري براي او تعيين كرد. اخيراً نيز به كمك آقاي شيخ علي اصغر صالحي و آقاسيد محمد رضا مدني تعميراتي در اين مزار به عمل آمده است». اين آرامگاه در حال حاضر از طرف ميراث فرهنگي كرمان تحت تعمير و بازسازي آبرومندانه است، در خياباني كه بين مردم به قدمگاه شهرت دارد و فعلاً نام « راجي» بر آن نهاده شده است.
در اينجا ابياتي از آغاز كتاب حمله حيدري اثر طبع راجي را مي آوريم كه انسجام و فخامت اشعار او بر خوانندگان محترم آشكار شود:
به نام خداوند داناي فرد
كه ازخاك ،آدم پديدار كرد
سرنامه بر نام يزدان پاك
كه دانا و بينا كند تيره خاك
ز صلصال ناچيز آدم كند
به بزم قبولش مكرّم كند
وز آن پس نگارد ازآن آب وخاك
زقدرت بسي گوهر تابناك
كند در رحم نقشي از آب و گل
كه خورشيد از آن نقش گردد خجل
چنان در رحم نقشبندي كند
كه از نقش خود خودپسندي كند
دمادم از اين خاك خاكستري
كند صورتي رشك حور و پري
يكي قطره از ابر لطفش چكيد
از او شد دوصد ژرف دريا پديد
كه از موج او ديده روزگار
نه جويد كران و نبيند كنار*

*ملابمانعلي راجي كرماني .حمله حيدري . تصحيح دكتر يحيي طالبيان . دكتر محمود مدبري
انتشارات دانشگاه شهيد باهنر كرمان . ۱۳۸۳

نگاه
سينماگران و نويسندگان آشتي كنند
كامران محمدي
تقريباً هر روز خبري از آغاز يا پايان پروژه اي سينمايي منتشر مي شود كه با اقتباس از يك رمان موفق متولد شده است اما تقريباً هيچ يك از اين اخبار، مربوط به ايران نيست و سينماگران ايراني ظاهراً علاقه اي به ادبيات ندارند.
هفته گذشته، خبر ساخت يك فيلم دلهر ه آور از «شاهزاده دزدان»،  رمان پرفروش «چاك هوگان» به تمام خبرهاي ديگري كه از اقتباس در سينماي غرب به گوش مي رسد، اضافه شد. البته دور روز پيش از انتشار اين خبر، در ايران نيز خبر ساخت فيلمي از داستان معروف «من قاتل پسرتان هستم » نوشته احمد دهقان، نويسندگان ايراني را خوشحال كرد. همان طور كه پيش از اين نيز خبر ساخت فيلمي از رمان «استخوان خوك و دست هاي جذامي»- آخرين كتاب مصطفي مستور- خوشحال شان كرد و چند وقت بعد،  خبر منتفي شدن اين پروژه سينمايي، اميدهاي آشتي كنان ادبيات و سينما را به يأس بدل ساخت.
در ايران، پيش از انقلاب، سنت اقتباس از آثار قدرتمند ادبيات داستاني، كم و بيش در اندك آثار سينمايي روشنفكري - كه جرياني مستقل از فيلمفارسي هاي معلوم الحال بود! - جايگاه ويژه اي يافته بود يا دست كم، كم و بيش در آثار چند فيلمساز صاحب فكر و سبك، به سنتي حسنه تبديل مي شد؛ فيلمسازاني نظير داريوش مهرجويي با فيلم گاو(داستان مشهور غلامحسين ساعدي)، امير نادري با فيلم تنگسير(نوشته صادق چوبك) و بهمن فرمان آرا با شازده احتجاب (نوشته هوشنگ گلشيري).
اما در سال هاي بعد از انقلاب، اگر چه مهرجويي علاقه به ادبيات را حفظ كرد و تقريباً هر چه ساخت، برگرفته از داستاني ايراني يا خارجي بود (درخت گلابي نوشته گلي ترقي، مهمان مامان هوشنگ مرادي كرماني، بانو و سارا از نوشته هاي خارجي و...) اما جريان قدرتمند و اثرگذاري كه ادبيات داستاني و سينما را به يكديگر پيوند دهد، ديده نمي شود. در سال هاي دهه ۴۰ و ،۵۰ ارتباط نزديك سينماگران و نويسندگان كه در يك دسته كلي تر روشنفكر دسته بندي مي شدند، آينده درخشاني را از اين پيوند نويد مي داد كه پيش درآمدش گاو و تنگسير بود، اما در دو دهه گذشته، فاصله ميان سينماگران و نويسندگان سبب شد سينماي ايران به كلي از ادبيات داستاني «روز» فاصله گرفته، فيلمسازان ايراني عموماً در سطح نسل هاي اول و دوم داستان نويسان ايران، باقي بمانند.
در حال حاضر در ايران سالانه در حدود ۶۰ تا ۷۰ فيلم سينمايي توليد مي شود كه از اين بين، به ندرت مي توان فيلمي را يافت كه به متني قدرتمند و موفق در حوزه ادبيات داستاني توجه كرده باشد. هر چند كه گاه تلاش هاي فردي و از سر علاقه شخصي فيلمسازاني نظير بهروز افخمي را نيز مي توان مشاهده كرد كه با ساخت «گاو خوني»- رمان معروف جعفر مدرس صادقي- نشان داد كمي با هم نسلانش در شناخت داستان معاصر ايران فرق دارد. اگر چه نسخه سينمايي افخمي در تبديل زبان ادبيات به زبان تصوير، چندان موفق عمل نكرد.
اما در غرب، حكايت بسيار متفاوت است. تقريبا بدون استثنا هر كتابي كه نسبت به سايرين فروش بيشتري داشته باشد و با مقبوليت عام(طبيعتاً كتابخوان) مواجه شود، دير يا زود (كه معمولاً زود است)، از سوي شركت هاي فيلمسازي، كارگردانان و تهيه كنندگان مختلف مورد توجه قرار مي گيرد و دير يا زود، نسخه سينمايي اش بر پرده سينماهاي جهان ظاهر مي شود. اين ارتباط تنگاتنگ سينما و ادبيات، قطعاً براي هر دو سوي ماجرا مفيد است؛ نويسندگان با فروش امتياز ساخت فيلم از آثارشان، كمي حرفه اي تر مي شوند و سينماگران با انتخاب متني كه يك بار امتحانش را پس داده است، امتحان موفقيت فيلم شان و كسب درآمد مناسب را افزايش مي دهند. شايد به همين علت ساده است كه بيشتر آثار برجسته و موفق سينمايي- چه به لحاظ هنري و چه به لحاظ مالي- آثار اقتباسي هستند.
از سوي ديگر، رابطه مطلوب اين دو هنر، مي تواند سبب گرمي بازار هر دو، از نظر تعداد مخاطب شود، چرا كه تجارب گذشته نشان داده است اين رفت و برگشت از سينما و ادبيات و از ادبيات به سينما، توجه مخاطبان هر دو گروه را بيشتر از هميشه به خود جلب مي كند. در ايران، با تيراژ مرسوم هزار تا سه هزارعددي كتاب هاي داستاني، رسيدن به چاپ هاي پنجم و ششم و بيشتر، تنها گاهي و براي برخي كتاب ها كه در جشنواره ها و داوري هايي نظير شهيد غني پور، پكا، منتقدان مطبوعات، گلشيري،، انجمن قلم و... مورد توجه قرار مي گيرند، ممكن مي شود.
اين آثار در بسياري موارد از فضاي موجود چاپ و نشر در ايران فراتر رفته و گاهي بارها تجديد چاپ مي شوند. «نيمه غايب» حسين سناپور كه در جايزه پكا رمان برگزيده شد، همان سال به چاپ هفتم رسيد. «چراغ ها را من خاموش مي كنم» زويا پيرزاد به چاپ يازدهم رسيد و... اما آيا سينماگران ايراني حتي از وجود اين جشنواره ها و جايزه هاي ادبي مطلعند؟ شايد اگر تنها آثار برگزيده جشنواره هاي ادبي و جايزه هايي كه خوشبختانه حالا ديگر چندان انگشت شمار هم نيستند، مورد توجه كارگردانان و تهيه كنندگان سينما قرار گيرد، سالانه مي توانيم شاهد توليد دست كم ۱۰ فيلم اقتباسي باشيم كه موفقيت شان در شرايط برابر(از نظر قدرت كارگردان، فيلمنامه و...) تضمين شده خواهد بود؛ همان طور كه معدود تجارب گذشته سينماي ايران در سال هاي اخير، اين موضوع را تاييد كرده است.
اما متاسفانه انتخاب هاي عموما نادرست كارگردانان در بين همين تجارب معدود نيز باعث شده ارتباط از نوع مناسب و موفق نبوده، بلكه بيشتر جوابگوي علاقه شخصي سازنده به يك داستان زيباي كم اهميت باشد. در حالي كه ارتباط بين هنرها تنها با پرداختن هنرمند به دل مشغولي هاي خود برقرار نمي شود. اين حق كارگردان، نويسنده، آهنگساز و... است كه به آثار مورد علاقه اش در هنرهاي ديگر توجه ويژه نشان دهد، اما تنور اين رابطه سرد، تنها در يك صورت، گرم مي شود؛ داستان نويسان و كارگردانان سينما، يكديگر را بشناسند و فيلمسازان، آثار مطرح روز در حوزه داستان را مطالعه كنند. قطعاً هر فيلمسازي با هر گرايش و سبكي، مي تواند در ميان آثار منتشرشده در يك سال، داستان مورد نظر را پيدا كند. نويسندگان پرفروش و خالق آثار معروف به عامه پسند، متن هاي مناسبي براي فيلم هاي تجاري و علاقه مند به گيشه دارند، داستان نويسان جدي و هنري نويس، داستان هاي قدرتمندي براي ساخت فيلم هاي هنري مي نويسند و... ؛ تنها كافي است اين دو گروه، آشتي كنند.

هنر
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |