چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
در آب گريه كنيم يا در آتش؟(1)
زهير توكلي
005367.jpg
ناگاه يك نگاه (2) بسته شد و به اميد حضرت حق به روي عوالم زيباتري باز شد. اصل اين بسته شدن و باز شدن هميشه بوده و تا هست خواهد بود، اما اين ناگاه رخ نمودن مرگ، آن هم بر كسي كه كارش انتشار زندگي و لبخند و شعور در ميان مردمان بود، نه تنها آزاردهنده كه بيزاركننده است. آدم از آدم بودن خودش بيزار مي شود وقتي كه اين قدر خود را و همنوعان خود را در چنگال مرگ زبون مي بيند. بگذريم كه اين حس ناگهانگي مشكل ماست. ناگاهي مرگ از ناآگاهي ما سرچشمه مي گيرد. بگذريم. عمران صلاحي رهايي يافت اين متن پيام كوتاهي بود كه سينا علي محمدي، شاعر جوان، صبح چهارشنبه از طريق شبكه تلفن همراه برايم فرستاد. من خواب بودم. از خواب پريدم و تا بعداز ظهر خودم را دلداري دادم كه حتماً شوخي در كار است ، اما متاسفانه عمران صلاحي شوخي شوخي مرده بود و اين بار هم همه ما را مثل طنزهايش سركار گذاشته بود. من امروز نه آن قدر فرصت دارم و نه اين مجال يعني صفحه يادبود، مجال آن است كه وارد ريزه كاري هاي تخصصي درباره شعر عمران صلاحي شوم. فقط مي خواهم  قدري قلم را در سوگ او بگريانم (3) همين.
حرفه اي گري
در روزگاري به سر مي بريم كه اكثريت قريب به اتفاق اهل قلم، چرخ زندگي شان با قلمشان نمي چرخد، يعني نويسندگي برايشان در بهترين حالت، شغل دوم محسوب مي شود. شغل اصلي شان چيز ديگري است كه چه بسا هيچ ارتباطي هم با دنياي نويسندگي شان نداشته باشد، مثلاً مي دانيم كه مرحوم منوچهر آتشي سال ها انباردار يك كارخانه در كنگان بوده است، آن هم نه در دوران جواني كه در سال هايي از عمرش كه در اوج شهرت بود. حرفه اي گري به اين معنا كه بتواني از طريق صرفاً انتشار نوشته هايت در مطبوعات يا تأليف كتاب، زندگي بگذراني، اتفاقي است كه در دوران ما براي هر كسي نمي افتد (البته حساب ادبيات زرد سواست) مثلاً يكي از اين استثنائات مرحوم اخوان ثالث بود كه در تمام سال هاي پس از انقلاب تنها ممر درآمدش حق التأليف كتاب هايش بود(4)، كتاب هاي تازه يا چاپ هاي چند و چندين باره كتاب هاي قبلي اش. در همان روزهايي كه صلاحي در ميان ما بود، (بي رحمي زمان را نگاه كن، آن روزها همين چند روز پيش بوده است، ولي با بريدن نفس نازنين اش مي گوييم روزهايي كه.. انگار سال ها گذشته است)، همواره برايم جالب توجه بود كه صلاحي جزو همين معدودهاست. حرفه اي ترين مطبوعات ادبي، نازش را مي خريدند و نوشته هايش را روي دست مي بردند، همان نوشته هاي طنز آميز با همان عنوان صفحه (مثل حالا حكايت ماست ) كتاب مي شد و اين كتاب ها به سرعت فروش مي رفت و به چاپ هاي چندم مي رسيد. شعرهايش هم بر همين منوال بود.حدود 35 كتاب از او منتشر شده است كه اين كتاب ها بسياري، بازبيني و تكميل كتاب هاي قبلي اوست يا گزيده اي از كارهايش، منتها هر دفعه يك انتشاراتي جديد به سراغش آمده است، چرا كه فروش كتاب هاي عمران صلاحي تضميني بود. اين حرفه اي گري صلاحي مولود خصوصيات متعددي بود كه در ادامه نوشته به آن خواهم پرداخت، اما نفس همين خصوصيت هم در روزگار ما يك امتياز است، آن هم روزگاري كه اكثر كتاب هاي شعر با هزينه شخصي شاعر يا دست كم مشاركت او منتشر مي شود، به خصوص اين كه صلاحي محل اقبال فرهيختگان و عوام هر دو بود.
جامعيت
در شعر معاصر دعواهاي ادبي بر سر نو شدن و كهنه ماندن شعر فارسي امر سابقه داري است، اما هنوز هستند و تعدادشان كم نيست شاعراني كلاسيك كه شعر آزاد را شعر نمي دانند. البته بعد از هفتاد سال از شعر نيمايي و ظهور شاعران نيمايي قدرتمندي مثل اخوان يا سرشك، در اين كه شعر نيمايي مي تواند جزو شكل هاي شعر فارسي قلمداد شود، تقريباً بحثي نمانده، اما شعر آزاد هنوز هم دشمنان زيادي دارد. از طرف ديگر بسياري از شاعران شعر آزاد، قالب هاي كلاسيك و حتي غزل را شعر زمانه نمي دانند. عمران صلاحي با اين كه از نظر معاشرت ها و مراودت هاي شاعرانه اكثراً با طيف دوم محشور بود و به اصطلاح از نسل شاعران امروز به حساب مي آمد، مطلقاً با اين مقوله ذوقي برخورد مي كرد. او در شعر آزاد، شعر نيمايي، غزل، رباعي، ترانه (يا شعر شكسته)قطعه، مثنوي، طبع آزمايي كرد و در اكثر آنها نمونه هاي موفق و قابل قبولي خلق كرد و به خصوص برخي از شعرهاي نيمايي او از نمونه هاي درخشان شعر نيمايي به حساب مي آيد. از همه اينها مهمتر او از معدود طنزپردازان شاعري است كه شعر طنازانه اش هم جايگاه جداگانه اي دارد. طنزي كه لباس شعر پوشيده باشد در شعر كلاسيك كمتر است. از شعر طنازانه، نمونه طنز شاعرانه عبيد است و نمونه شعر طنازانه سعدي. اين جا سخن از ژانر شعر است نه ارزش كار. ارزش شعر عبيد به آن است كه طنز است، اما ارزش طنز سعدي به آن است كه شعر است. در ادبيات معاصر ما اين رابطه برعكس است؛ طنزي كه لباس شعر پوشيده باشد تا دلتان بخواهد در تاريخچه مطبوعات ايران از دوره مشروطه تا حالا داريم. نمونه اش شعرهاي نشريه گل آقا است، شعري كه بيش و پيش از هر چيزي شعر باشد، اما از طنازي برخوردار باشد يعني ظرافت ها، بازيگوشي ها و نكته سنجي هايي كه زبان شعر تنيده باشد، كمتر يافت مي شود. شعر عمران صلاحي نمونه اي از اين شعر است.
سهولت و امتناع
افسوس كه ديگر آن چشمه شيرين شعر خشكيده است و افسوس خوردن فايده اي ندارد. شعر صلاحي شعري بود كه هميشه آدم را قلقلك مي داد كه دوباره بخواندش. مروري بر كارنامه شعر او كه از اواسط دهه چهل رخ مي نمايد نشان مي دهد كه در همان دهه كه اوج موج هاي شعري بود، او راه خود را در سرودن شعر در ساده ترين و شيواترين شكل زباني پيدا كرده است. دو دهه اي كه دهه مانيفست ها بوده است: شعر حجم، موج نو، شعر ناب، شعر پلاستيك و... . شعرهايش از همان ابتدا تجربه محور است، يعني در اكثر شعرهايش علاوه بر زبان آوري، يك تماشاي شاعرانه شاعر را به شعر گفتن واداشته است. چنين رويكردي بوده است كه منجر شد به خلق شعرهايي كوتاه و دلنشين از اين قبيل:
نام تو
دفتر من در وسط
باد ورق مي زند
برگي از آن مي كند
نام تو در باغ ها ورد زبان مي شود
مراغه- 1351
يا:
دسته گل
اي كه رخ افروخته اي همچو گل
رنگ ز رخ باختنم را ببين
پنجره خانه خود باز كن
دسته گل انداختنم را ببين
تهران- 1343
يا:
بدرقه
مادرم روي سرم قرآن گرفت
آيه ها در پيش چشمم جان گرفت
ابرها از چارسو گرد آمدند
رفتم و پشت سرم باران گرفت
شيراز- مرداد 1354
اينها نمونه هاي خوبي از سهل و ممتنع در شعر معاصر است. نكته اي كه باعث اقبال عمومي به شعرهاي او بود.
شيريني طنز، تلخي حماسه
نكته نغز در كارنامه او آن است كه او شخصيت متعهد روشنفكرانه اش را در طنز دنبال كرده است. ايده ها وآرمان هاي او و اعتراض هاي اجتماعي اش در طنزهايش بيان شده است و در شعرش شخصيتي بيشتر تغزلي را نشان مي دهد. اين نكته را قبلاً هم يادآوري كرده ام كه شاعران بزرگ معمولاً هنرشان را در انتخاب نقاب هاي به جا براي موقعيت هاي خلاقه متفاوت نشان مي دهند. سعدي غزليات با سعدي بوستان و گلستان دوچهره متفاوتند. عمران صلاحي اين هوشمندي را نشان داده است. دوراني كه صلاحي باليد اوج دوران شعر متعهد بود و نسل او، نسل شاعران متعهدند. شعرهاي شاعران متعهد دهه چهل و پنجاه و حتي شاعران ديگري كه رسالت اجتماعي براي شعر قائل نبودند و دغدغه خلاقيت هنري را اصل مي دانستند (مثل يدالله رويايي و اصحابش) شعر تلخي است، در شعر متعهد آن روزگار شاعر به دنبال نوعي پيامبرگونگي يا دست كم نوعي حنجره وارگي براي خلق بوده است. مثال بارزش احمد شاملو است كه همواره فاصله اي را با مخاطب حفظ مي كند و از لحني مشرف بر خواننده و متن شعر را مي سرايد چرا كه براي خود رسالتي قايل است. در شعرهاي افراطي اين نوع مثل شعر كوش آبادي يا سلطانپور شاعر غايب است و تبديل به حنجره اي براي خلق شده است. اما در هر دو حال شعر، شعري تلخ و گزنده است. سلاحي كه صلاحي در دست داشت طنز بود كه شعرهاي متعهد او را در همان دوره كه ابتداي شاعري اش بود متمايز مي كرد و به آن لحني شيرين و صميمي مي داد و فاصله خواننده تا شاعر به كمترين حد خود مي رسيد. نمونه بارزش شعر معروف من بچه جواديه ام است كه اصلاً همين شعر باعث شهرت او در آن سالها شد. اما نمونه هاي شعر متعهد در اشعار او كم است و تعهد او بيشتر در شخصيت طنزپردازش جلوه گر است و بايد در طنزهايش اشارات ايدئولوژيك و اعتراض هاي سياسي اش را جست وجو كرد. اين جا تذكر يك نكته لازم است. نسل طنزپردازاني از قبيل صلاحي قايل به رسالت سياسي براي طنز نبوده اند، اگرچه طنز سياسي هم دارند. اين جا يك سؤال مطرح مي شود كه آيا طنز در حد همان فكاهه از نظرگاه نقد اخلاقي مثبت است يا فقط طنز هدفدار كه به طنز تلخ مشهور شده است، از اين منظر ارزشمند است؟ به نظر مي رسد كه عمران صلاحي و هم نسلان او به ديدگاه اول بيشتر گرايش دارند. در روزگاي كه اكثر خلايق در قبض به سر مي برند و در هر ساحتي كه وارد مي شويم، مغشوش است و گسست هاي مختلف اجتماعي، سياسي، فكري، كمتر مجالي براي اجماع و همدلي گذاشته است، نفس اين كه طنزپرداز بتواند
زماني براي آسودن و لبخند زدن براي مردم فراهم كند، مقدس است.در غياب حماسه هاي بزرگ، طنزهاي بزرگ خلق مي شوند، بيخود نيست كه گنجينه طنز ادبيات فارسي اوج درخشندگي اش، دوران پس از شكست است: عبيد زاكاني، سعدي و حافظ كه نمونه هاي درخشان طنز و شعرطنازانه را خلق كرده اند، در چنين دوره اي مي زيسته اند.
ختم سخن
آخرين بار كه عمران صلاحي را ديدم، مي خواستم مصاحبه اي از او بگيرم درباره شعرش و كارنامه اش، ارديبهشت امسال بود. مصاحبه نيمه تمام ماند و تقريباً اكثر وقت همان مصاحبه نيمه تمام به سخن از حسين منزوي گذشت كه منجر به انتشار مقاله اي شد كه در سالگرد منزوي به قلم عمران صلاحي در همشهري خوانديم. آخرين لطايفي هم كه در آن مصاحبه از او شنيدم، درباره اين بود كه چقدر از امور عادي زندگي و حتي از حادثه هاي غمناك زندگي مي شود خنده استخراج كرد و خاطره مراسم تدفين بيژن جلالي را برايم گفت و چقدر مرا خنداند. پس از آن نشد كه آن مصاحبه را تمام كنيم تا صبح چهارشنبه كه صلاحي رفت. الان از خود مي پرسم آياتصادفي بود كه تقريباً در تمام دقايق آن مصاحبه نيمه تمام سخن از رفتگان بود؟ آن هم با خنده؟
پي نوشت ها:
۱ - گريه در آب: اولين دفتر شعر صلاحي
۲ - عنوان يكي از كتاب هاي آن مرحوم
۳ - عبارت بيهقي درباره استادش بونصر مشكان
۴ - به استناد دكتر مرتضي كاخي در مقدمه دفتر شعر سواحلي از مرحوم اخوان ثالث

گوشه
شاعري با نگاه متبسم
مرتضي مجدفر
005370.jpg
نوشتن پس از مرگ نابهنگام دوستي كه زماني او را شاعري با نگاه هميشه متبسم خوانده ام، سخت است. ولي چون كمابيش با جنبه ناشناخته اي از آفرينش ادبي عمران صلاحي، يعني آثار تركي او، همراه بوده ام، درخواست دوستان صفحه شعر را اجابت كرده و نكاتي را در حد همين ستون كوچك يادآور مي شوم.
سال 57 بود. نوجواني پانزده ساله بودم و از طريق پدرم به محافل ادبي گروهي از شاعران ترك زبان راه پيدا كرده بودم. به طور مرتب به محضر استاد ميرحبيب ساهر، شاعر بزرگوار و نوپرداز تبريزي مي رسيديم و از خرمن دانش و تسلط او بر شعر و ادب درس مي گرفتيم. در جمع ما به غير از من كه تقريبا شنونده و يادگيرنده بودم، مرحوم مراد علي قريشي (قافلانتي)، برجعلي تورك اوغلو، بهروز دولت آبادي، حسن رياضي و البته عمران صلاحي به طور مرتب هم حضور پيدا مي كردند و هم شعر مي خواندند.
انقلاب كه پيروز شد، پنج نفر از اعضاي اين جمع، تعدادي از اشعار تركي خود را دست به دست دادند و كتابي در اسفند 57 منتشر شد كه مجموعه نام داشت.. مجموعه ، كتابي بود در 160 صفحه كه اشعاري از حبيب ساهر، مرادعلي قافلانتي، بهروز دولت آبادي، حسين صديق و عمران صلاحي را در بر مي گرفت. به عبارت ديگر، مجموعه اولين كتابي بود كه در آن تعدادي از اشعار تركي عمران صلاحي به چاپ مي رسيد.
آزادي حاصل از پيروزي انقلاب اسلامي، رونقي در مطبوعات كشور، از جمله نشريات تركي – كه در تمامي دوران حكومت پهلوي محكوم به سكوت شده بودند- پديد آورد و نوشته ها و اشعار فراواني در اين مطبوعات به چاپ رسيد. عمران صلاحي نيز در اين سال ها، سخت فعال بود و از آن جا كه سال هاي جواني خود را مي گذراند، با شور و حالي وصف ناپذير، اشعار و طنزهايي را با امضاهاي گوناگون به چاپ مي رسانيد. معرفي اين آثار در مقدورات اين ستون كوچك نيست، ولي چون نگارنده در جريان كامل مطالب تركي چاپ شده از عمران عزيز هستم، شايد روزي بتوانم مقاله شناسي آثار تركي وي را به شكلي مبسوط منتشر كنم.
همان طور كه اين روزها نيز به نقل از دوستان نزديك عمران شنيده ايم، وي تقريبا هيچيك از سي و چند جلد كتاب شعرش را خود تبويب و تنظيم نكرد و براي چاپ هيچ كتابي، سراغ هيچ ناشري نرفت و اين كارها را دوستانش برايش انجام دادند. در مورد نخستين كتاب تركي عمران نيز چنين شد. ابتداي سال 61 بود. به تازگي دانشجوي معلمي شده بودم و دور از تهران به سر مي بردم. دوستي مجموعه اي از اشعار تركي عمران را به من داد و گفت شعرها را مرتبش كن، مقدمه اي برايش بنويس، بده من چاپش مي كنم. چنين كردم و مجموعه اي به دست آمد با عنوان پنجره دن داش گلير (كه برگرفته از يك ترانه قديمي تركي است)، با مقدمه اي كه تيترش را گذاشته بودم تبسملو باخيشلي شاعير (شاعري با نگاه هميشه متبسم) و اشعاري كه بسيار لطيف و خواندني بود. وقتي كتاب چاپ شد، صلاحي، بسيار خوشش آمد و مقدمه مرا كه تحليلي از اشعار داخل كتاب بود، مورد لطف قرار داد و اين لطفش را تا همين سه هفته قبل از مرگش، و اين بار در انجمن ادبي صابر، بارها و بارها تكرار كرد. اين كتاب در شمارگان پنج هزار نسخه و در دو نوبت منتشر و تمامي نسخه هاي آن فروش رفت.
كتاب ديگر عمران صلاحي آيناكيمي (چون آينه) نام دارد كه عمران، خود، به تعبير مقدمه كتابش دست به خودگرداني زده و تعدادي از اشعار تركي خودش را به فارسي برگردانده و به صورت دو زبانه به چاپ رسانده است. طرفه آن كه اصرار به آماده سازي و انتشار اين كتاب نيز توسط يكي از دوستان شاعر صورت پذيرفت.
صلاحي، مجموعه اي از اشعار چاپ نشده تركي هم دارد كه شعرهاي وي از سال 1374 به اين سو را در بر مي گيرد. آخرين شعر تركي عمران صلاحي، در تيرماه همين امسال ودر صفحات تركي همشهري كه براي استان هاي شمال غرب كشور منتشر مي شود، چاپ شد. ماجراي چاپ اين شعر را از پشت تلفن به وي گفتم، ولي هيچ وقت فرصت نشد نسخه اي از آن شماره از روزنامه را به وي بدهم، حتي سه هفته قبل از مرگش، كه آخرين ديدار ما بود.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  فرهنگ   |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |