دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
تصويرگر پاره هاي زندگي
006261.jpg
عكس ها: مهدي بيات
محمد سرابي
رهگذران وقتي مقابل نقاشي هاي او مي رسند، چند لحظه مي ايستند و بعد با يك حس ناخوشايند به راه خود ادامه مي دهند. او كنار پياده رو نقاشي مي كند و تابلوهايش را همان جا به ديوار تكيه مي دهد. درباره نقاش هاي دوره گرد، در فيلم ها و سريال هاي خارجي، تصاوير رمانتيك زيادي ديده ايم؛ نقاش هايي كه در يك شهر مه آلود با لباس هاي كهنه زندگي مي كنند و كنار سنگفرش سياه و خيس پياده رو، تابلوهاي خود را مي فروشند. ولي نقاش شهر ما در زير آفتاب داغ يك پياده رو شلوغ و كنار يك خيابان پررفت وآمد نقاشي مي كند؛ جايي كه مردم- خسته از زندگي در اين شهر- به تصاوير وهمناك او نگاه مي كنند.
نقاشي ها صورت هايي با چشمان و بيني سياه هستند كه از يك طرف به جمجه انسان و ازطرف ديگر به چهره هاي شيطاني شباهت دارند. بيشتر از رنگ هاي قرمز و سياه و زرد استفاده مي كند كه سياه در همه، مشترك است. جمشيد امين فر 47 سال دارد.
* اينها كي هستند؟
- مردم! همين مردمي كه از اينجا رد مي شوند.
* چرا چشم هايشان سياه است؟
- چشم بند بسته اند.
* چرا چشم  بندها را برنمي دارند؟
- جرأت نمي كنند. يك كارمند اداره كه هر روز از روي ساعت سر كار مي رود و برمي گردد، شجاعتش كور شده است و جرأت ندارد زندگي اش را عوض كند.
* تو به فكر عوض كردن زندگي ات هستي؟
- من اين كار را كرده ام. من 25سال كارگر چاپخانه بودم؛ كار ليتوگرافي مي كردم ولي ول كردم و آمدم سراغ نقاشي.
* و ادامه اين زندگي چه مي شود؟
- فعلاً هيچي ولي اگر بتوانم خارج بروم، شايد پيشرفت كنم.
* به همين راحتي مي شود رفت؟
- بله! قبلاً هم رفته ام؛ من سال 1355 انگليس بودم. آن موقع آبرنگ مي كشيدم. يك بنياد بود كه هنرجوها را مي فرستاد به شرط اينكه وقتي برگشتند، براي آن كار كنند. من هم از همين راه رفتم. كالج هنر انگليس طرح هايم را قبول كرد ولي ديپلم نداشتم براي همين هم پذيرفته نشدم. بعد رفتم يك مؤسسه ديگر. آنجا هم طرح هايم را قبول كردند و قرار شد 2سال بورس مقدماتي را بگذرانم و بعد، از نقاشي و مجسمه سازي، يكي را انتخاب كنم. درس خواندن را شروع كردم ولي به انقلاب خورد و چون آن مؤسسه منحل شد، شهريه ام را قطع كردند و مجبور شدم برگردم. چند ماه گذشت، جنگ شد و ديگر نتوانستم بروم.
* چرا روي بوم نمي كشي؟
- اول اينكه پولش را ندارم دوم اينكه بوم احساس ندارد؛ چون بلايي كه سر چوب آمده سر بوم نيامده.
* نقاشي ها هم مثل چوب احساس دارند؟
- آنها احساس دروني آدم هايي است كه تحقير شده اند و در اجتماع آزار ديده اند!
* خود آدم ها هم قبول دارند كه اين صورت هاي روي تابلو، چهره دروني آنهاست؟
- قبول دارند ولي تظاهر مي كنند كه از زندگي راضي هستند.
* و تو اين درد و آزار و اهانت را نقاشي مي كني؟
- من جواب مي دهم. وقتي كسي ديگري را رنج مي دهد، من آن رنج را نقاشي مي كنم و مي گذارم كنار پياده رو. به عنوان آزارگر يا آزارديده به تابلو نگاه مي كند و صورت خودش را مي بيند؛ آن وقت فرار مي كند. آدم ها درد مي كشند و وانمود مي كنند كه اهميتي ندارد. آدم هايي كه در فشار زندگي هستند، خودشان را در تابلوهاي من مي بينند ولي مي ترسند كه اين چهره را قبول كنند!
* همه آدم ها اين طور هستند؟
- نه! قشر مرفه درد تحقير و تنهايي را آن قدر نچشيده اند.
* نقاش ها درباره كارهاي تو چه مي گويند؟
- مي گويند اصلاً كار نكن چون بيراهه مي روي.
* اگر اين بيراهه است، پس راه نقاشي كجا است؟
- كپي كردن؛ الان نقاشي باسمه اي و كپي كردن از روي همديگر، هم قشنگ است و هم درآمد دارد ولي آن كسي كه كپي مي زند و مي گذارد توي گالري، عشق نقاشي ندارد.
* تا به حال نمايشگاه داشته اي؟
- يك بار در فرهنگسراي بهمن با 70تابلو، يك بار هم در فرهنگسراي هنر با 50تابلو.
* فروش هم داشت؟
- يكي در فرهنگسراي هنر به قيمت 20هزار تومان ولي هر چقدر دنبال پولش رفتم، چيزي گيرم نيامد.
* هيچ كس هم كمكي نكرد؟
- گه گاه كمك مي گيرم. يك آقايي به اسم زهرايي هم از يك انتشارات است كه گاهي به ما سر مي زند.
* با اين درآمد، كجا زندگي مي كني؟
- پيش مادرم در خيابان جلفا پشت پارك شريعتي ولي از آنجا راضي نيستم. مردم جنوب شهر صادق تر هستند. با آنها يك جور نقطه اشتراك دارم.
* كودكي چطور گذشت؟
- در جلفا به دنيا آمدم. در دبيرستان سخن درس خواندم ولي ديپلم نگرفتم. اول در رشته ادبي قبول شده بودم. تاريخ را به خاطر تخيل دوست داشتم و انشا را به خاطر نويسندگي ولي مجبور شدم طبيعي بخوانم.
* ازدواج كرده اي؟
006264.jpg
- جدا شده ايم. تنها بودم. قرار بود همفكر شويم. قرار بود محيطي فراهم كند تا به كارم برسم ولي از خانه فراري شدم. مي خواست مثل خودش كليشه شوم. حتي مطالعه هم نمي كرد. نتوانستيم با هم بمانيم. مشكل، انزوا بود.
* چقدر طول كشيد؟
- 10سال و بعد جدا شديم. بچه هم نداريم.
* چند وقت است اينجا هستي؟
از سال 83 اول جلوي دانشگاه بودم ولي نگهباني نگذاشت. بعد آمدم اينجا روبه روي اين كفش فروشي متروك مي نشينم. صاحبش هم مي گويد همه جا را رنگي و كثيف كرده اي ولي با بقيه مغازه دارها دوست هستم.
* اينجا مشكلي نداري؟
- سروصداي ماشين ها و آدرس پرسيدن آدم ها تمركزم را به هم مي ريزد.
* مي خواهي همين طور ادامه بدهي؟
- بله! گوگن دلال بورس بود. در 45سالگي تمام زندگي اش را ول كرد و رفت دنبال هنر. آن وقت بود كه نقاش شد. من هم همين طور پيش مي روم.
***
قيمت هر تابلو 3هزار تومان است. اگر بخواهي تا 2هزار و حتي يك هزار تومان هم پايين مي  آيد. رنگ هاي مخصوص نقاشي را با رنگ هاي ساختماني مخلوط مي كند و روي اشيايي مانند آينه شكسته، سيني پلاستيكي و تخته پاره مي كشد و كساني كه از اطراف دانشگاه تهران در خيابان انقلاب مي گذرند، او را هر روز روي صندلي زردرنگش مي بينند كه قلم مو و يك تكه چوب در دست دارد.

رشد 51 درصدي مشمولان بيمه بيكاري
گروه اجتماعي - بيش از 41 هزار و۲۰۰ نفر از واجدين شرايط مشمول دريافت مقرري بيمه بيكاري در تهران هستند.
محسن شاكري مدير كل تامين اجتماعي تهران با اعلام اين خبر گفت: طي شش ماهه نخست سال جاري در تامين اجتماعي تهران بزرگ شش هزار و 100 نفر مشمول استفاده از قانون بيمه بيكاري شدند كه اين رقم نسبت به سالهاي گذشته بيش از 52 درصد رشد داشته است در واقع برقراري اين تعداد بيمه بيكاري در مدت ياد شده فراتر از حد انتظار است.
به گزارش روابط عمومي اين سازمان وي با تاكيد بر رشد چشمگير مقرري بگيران بيمه بيكاري در تهران افزود: طي شش ماه نخست سال جاري، بيش از۱۳۰ ميليارد و۱۱۵ ميليون ريال به 41 هزار و۲۰۰ مقرري بيمه بيكاري پرداخت شده است.
شاكري از صدور دفترچه درماني براي خواهر و برادر مقرري بگيران بيمه بيكاري خبر داد و گفت: مقرري بگيران بيمه بيكاري تنها كساني هستند كه مي توانند براي خواهر و برادر تحت تكفل خود دفترچه درماني تقاضا نمايند. مدت اعتبار دفاتر درماني نيز منوط به مدت برقراري بيمه بيكاري است.

پنجره
يك تلنگر ساده
هانيه ورشوچي منفرد
داستان از روزي شروع مي شود كه آدم ها ياد گرفتند براي فهميدن صحت و سلامت اشياي آنتيك شان، انگشت اشاره را بر سر انگشت شست بگذارند و با تك  ضربه اي، از سالم بودن آن چيز مطمئن شوند. گاهي اوقات هم براي آگاهي از درون هندوانه اي كه مي خريدند نيز چنين كاري را انجام مي دادند تا خوب بودن هندوانه براي شان محرز شود.
كار اين تك ضربه كوتاه به اينجا ختم نشد، چرا كه مردم ديدند نه تنها در خريد، بلكه نقش مهمي در زندگي افراد دارد. اين تك ضربه فهميد زندگي با تمام فراز و نشيب هايش كه مختص شخص خاصي نيست، افرادي را در خود جاي داده است كه علاوه بر اين فراز و نشيب ها چاه هايي را نيز با دست خود ايجاد مي كنند و سنگي درون اين چاه ها مي اندازند كه صد تا آدم عاقل نمي توانند آن را درآورند. اين در حاليست كه زندگي قبلي آنها زندگي ساده اي بوده است بدون دغدغه و مشكلات حاد... .
خلاصه، اين افراد زندگي شان بي مانند به پياده روهاي شهر تهران نيست، چرا كه روز قبل كاملاً سالم است و صبح كه از خواب بيدار مي شوي، چاله هاي متعددي در آن ايجاد شده است. حال، خدا مي داند براي چه! گاهي اين چاله كندن ها در زندگي مان ادامه دارد؛ اشتباه پشت اشتباه. خبري هم از بازنگري و بازسازي نيست. نصيحت ديگران نيز فايده اي ندارد زيرا زماني كه دارند ما را از كاري كه تجربه بدي كرده اند باز مي دارند، فكر مي كنيم حتماً حلاوت شيريني در پي دارد كه مي خواهد ما بي نصيب بمانيم.
كار به اينجا ختم نمي شود، چرا كه گاهي آنقدر خواب غفلتمان سنگين است كه خدا نيز نه اينكه نتواند ما را از خواب غفلت بيدار كند، بلكه مي خواهد حال كه آنقدر در تصميم مان جدي هستيم، مزه آخر كار را نيز بچشيم. در اين ميان، گاهي چيزي مانند ضربه كوتاهي كه به هندوانه مي زنيم، به گوشمان مي خورد تا ما را از اين خواب سنگين بيدار كند، اما در نهايت زماني كه سرمان به سنگ خورد، تازه از خواب بيدار مي شويم و به جاي اينكه بر خود خرده بگيريم، به روزگار بد و بي راه مي گوييم.
خواب ماندن هايمان در زندگي كم نيست. به همين ميزان، تلنگرخوردن هايمان نيز دو برابر؛ اما گاهي نمي خواهيم به آنها توجه كنيم، بايستيم، بازنگريم آنچه را كه انجام داده ايم. منتظر هستيم به جاي تلنگر، صداي مهيب شكست مان، ما را از خواب بيدار كند.
همين ماه رمضاني كه گذشت، تلنگري بود كه به ما بفهماند ما مي توانيم چرا كه خواستن، توانستن است. ماه رمضان با همه گرسنگي هايش و با همه گناه نكردن هايش، تلنگري بود كه به ما ياد دهد مي توانيم شيطان را از زندگي مان بيرون كنيم. ماه رمضان رفت تا بسنجد چقدر در تصميمات  خودمان استقامت داريم. حال آنكه مقاومت مي كنيم در برابر آنچه جلودارمان است. با مقاومت، يا ديگران را به تباهي مي كشيم يا خود را تباه مي كنيم. در اين ميان، گاه تلنگرهايي مي خوريم كه مسير زندگي مان را روشن مي كند و ما را از سقوط در پرتگاه هاي زندگي باز مي دارد. پس بهتر است حتي اگر گوش سرمان نمي شنود، با گوش دلمان بشنويم. كاش با همين ضربه كوتاه، با همين تلنگر كوچك از خواب بيدار شويم تا در آخر، روزگار را مقصر ندانيم؛ يك تلنگر ساده... .

نگاه
گريز از تنهايي و غفلت
بنيامين صدر
هنر پنجره اي براي تجلي انديشه ها و احساسات آدمي است. برخي موضوعات نظير ميل به بقا و ادامه حيات و ابراز هويت شخصي در زمان و مكان متفاوت با هنر پايدار مي ماند. در واقع هنر يكي از وجوه حياتي و پايدار زندگي روزمره است و اثر هنري، به شكل نمادين، وجود هنرمند را تداوم مي بخشد. اين جاودانه سازي هنر، متناظر با اين احساس است كه انسان از تداوم و پيوستگي خود تا آينده، اطمينان دارد.
هر كدام از ما كمبودي داريم. محروميت ها بايد سبب شود در خود بنگريم و نقطه قوتي پيدا كنيم و آن كاستي را بپوشانيم. محروميت به دليل نابساماني هاي اجتماعي و كمبودهايي كه بر فرد تحميل مي كند هميشه مي تواند انگيزه اي باشد تا انسان پراحساس را براي ارضاي دروني به سوي هنر بكشاند و او بتواند كمبود خود را با چيزي ديگر جبران كند و چه چيزي بهتر از هنر.
هنر عرصه اي است كه همه ما مي توانيم در آن توانايي هاي خود را به نمايش بگذاريم. از اين گذشته چيزي كه نمي توان آن را انكار كرد تأثير حضور هنر در عرصه هاي مختلف زندگي و از همه مهم تر حضور سازنده در زندگي شهري است. صورتك هايي كه در نقاشي هاي نقاش دوره گرد رخ مي نمايد، هر كدام تلنگري است بر ذهن خسته ما تا بدانيم و فراموش نكنيم.
هنرمند نقاش قصه ما در گوشه اي شلوغ و پر هياهو از اين شهر دود آلود با هنر خود احساسات مشتركي را برمي انگيزد، چيزي كه تعداد بسياري در پهنه آن قرار مي گيرند، همه افرادي كه نيازهايي مشترك دارند و در زندگي روزمره خود نسبت به خيلي چيزها بي تفاوتند. بهره گيري از هنر و خود را به جريان آن سپردن، در حكم انگيزه و امكاني براي بروز يك دگرگوني اجتماعي نيز هست. اينجاست كه هنرمند خود را صاحب جايگاهي اجتماعي مي بيند، چيزي كه مي تواند به ياري آن منشاء اثر شود. چون هنر در بطن خود داراي ارزشهاي نمادين بسياري است. هنر به خاطر توانايي اش در انتقال پندارهايي كه ما با آنها احساس نزديكي يا يگانگي مي كنيم، ارزش گذاري مي شود. اين يگانه انگاري موجب مي شود كه به هنر قدرتي نمادين ببخشيم و افسانه هايي راجع به خاستگاه هاي هنر بيافرينيم.
واكنش در برابر هنر، تقريباً تمام طيف عواطف انساني را مي پوشاند. آنها شامل لذت، ترس، سرگرمي، خشم و حتي پرهيز و گريز ند. افراد ممكن است جذب يك اثر هنري شوند و نخواهند از آن جدا شوند، مثل همان كاري كه لئوناردو داوينچي پس از كشيدن تابلوي موناليزا كرد. لئوناردو به جاي آنكه موناليزا را به كسي كه آن را سفارش داده بود، تحويل دهد نقاشي را تا زماني كه زنده بود پيش خود نگه داشت. اين نمونه ها نشان دهنده واكنش هاي شديد و پرحرارت نسبت به قدرت نمادين هنر است.
انگيزه و عامل حركت هنرمند احساس درد مشترك است و چون به كمك اعجاز هنر معنا مي شود، آرماني اجتماعي هم هست، يعني انساني جدا مانده از جامعه و به حاشيه رانده شده، وجود خود را با هنر فرياد مي زند.

جدول اعداد (سودوكو) 206
006249.jpg
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

اجتماعي
اقتصاد
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |