يكشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵
فرهنگ و آيين شهروندي
007947.jpg
زاهدالدين سلگي
عكس: مسعود خامسي پور
انسانها در زمان هاي نسبتاً  دور كه هنوز شهرها به صورت امروزي شكل نگرفته بودند بسيار آزادانه تر زندگي مي كردند و هيچ حد و حصري را براي خود قائل نبودند. شايد ضرب المثلي مانند چهارديواري،  اختياري از همان زمان ها شكل گرفته باشد و امروز كه در قرن بيست و يكم ديگر تاريخ مصرف چنين ضرب المثل هايي گذشته است، هنوز بعضي از اشخاص براي توجيه رفتار غيراجتماعي خود از اين نوع ضرب المثل ها استفاده مي كنند. در عصر ما ديگر چهار ديواري، اختياري نيست و افراد حتي در درون خانه خود هم بايد با عدم ايجاد سروصداي غيرمتعارف به حقوق همسايه ها احترام بگذارند.
اگر كمي به عقب برگرديم، زماني كه شهرها در حال شكل گرفتن بودند، هر روز كه مي گذشت بر تراكم جمعيتي شهرها افزوده مي شد و از طرف ديگر مناسبات اجتماعي ميان مردم نيز پيچيده تر از قبل مي شد از اين رو آنها احساس كردند كه ناچارند محدوديت هايي هر چند كوچك را براي زندگي آرام تر قبول كنند در غير اين صورت ممكن است آسايش خودشان نيز در خطر باشد و از اين جا رفتار شهرنشيني به تدريج شكل گرفت تا امروز كه اين رفتار حتي در قانون جزايي نيز راه يافته و به صورت قانون مدون در آمده است و اگر در گذشته شهروندان به اختيار آن را اجرا مي كردند، امروز به اجبار مجبور به رعايت اين قوانين هستند در غير اين صورت حتي پشت ميله هاي زندان نيز مي تواند سزاي تخلف از آيين شهرنشيني باشد. چيزي كه براي گذشتگان بيشتر در حد يك مزاح مي توانست مطرح باشد نه بيشتر. در جوامع بدوي، فقدان نظم اجتماعي لطمه زيادي به زندگي آنها وارد نمي كرد ولي در جوامع نوين رعايت نظم پذيري و احترام به آيين شهروندي به اندازه اي مهم است كه تصور اين كه حتي براي يك روز شهروندان بخواهند مانند جوامع بدوي و ابتدايي بدون احترام به حقوق ديگر شهروندان زندگي كنند ممكن نيست و چه بسا ممكن است شهر به آشوب كشيده شود. تشكيل نهادهاي مدني مانند دولت ها به جاي شيوخ و قبايل، شهرداري ها به جاي كدخداها و شوراها به جاي ريش سفيدان و معتمدان محلي كه از ابتدا تا به حال سير تكاملي داشته اند در راستاي تأمين حقوق شهروندي و زندگي آرامتري بوده است كه شهروندان بتوانند بدون درگيري با يكديگر در فضاي محدود شهرها زندگي آرامي داشته باشند.
آسيب شناسي فرهنگ شهرنشيني
شما هم به يقين در حين عبور از كوچه و خيابان شاهد كارهايي كه مخل نظم اجتماعي و فرهنگ شهرنشيني است بوده ايد. آيا تاكنون با ديدن رفتارهايي نامتعارف همچون پرت كردن زباله يا ته سيگار از داخل خودرو به بيرون يا عبور راننده متخلف از چراغ قرمز و ده ها رفتار غيراجتماعي كه هر روزه از سوي برخي شهروندان سر مي زند اين سؤال در ذهنتان به وجود آمده است كه چرا مردمي با هزاران سال تمدن و فرهنگ غني، قانونگريزي و نظم ستيزي را پيشه خود كرده اند؟! به عنوان مثال ممكن است شما بارها عبور اتومبيلي را از مسير خط كشي شده ويژه عابران پياده در حالي كه عابران در حال عبور از عرض خيابان هستند مشاهده كرده باشيد و يا موتورسيكلتي را ديده باشيد كه بدون توجه به عابري كه در پياده رو در حال عبور است با سرعتي سرسام آور از چند سانتي متري وي عبور مي كند و يا اين كه در محلي كه تابلوي عابر پياده نصب است، عبور عابران پياده از عرض خيابان منظره ناخوشايندي را تصوير كرده باشد كه همه اينها نظم گريزي شهروندان و رعايت نكردن حقوق ديگران را نشان مي دهد. اين موارد فقط بخش كوچكي از رفتارهاي نابهنجار و غيراجتماعي است كه هر روز ما در زندگي خود با آنها مواجهيم، حتي ممكن است چنين رفتارهايي بر شهرونداني كه درصدد رعايت قوانين و هنجارهاي شهروندي هستند اثر گذاشته و رفتار آنها را نيز تحت تأثير قرار دهد و به قول معروف كمال كه نه، بلكه رفتار همنشين در آنها اثر كند.
مشكل ساختاري جامعه ما
يكي از دلايل نظم گريزي و قانون ستيزي برخي ها كه ما در جامعه خود با آن مواجهيم ناشي از حافظه تاريخي مردم ما است. از آنجا كه در طول تاريخ گاه در كشور ما پادشاهان ظالمي در رأس قدرت بوده اند و با ظلم و زورگويي اعمال ضدقانوني خود را در قالب و تحت لواي قانون پيش برده اند و با اين سابقه ذهني در توجيه تخلفات و هنجار شكني ها مي گويند كه اگر من تخلف مي كنم به اين دليل است كه مسئول مافوق من هم تخلف مي كند. لذا جامعه ايراني در طول 100سال گذشته با وضعيت آشفته اي در زمينه آداب و رسوم شهرنشيني مواجه بوده است كه با توجه به اين كه زندگي در عصر حاضر كه عمدتاً از نوع شهري مي باشد نياز به قوانين، ارتباطات و تعاملات خاص خود دارد، هرگونه وقفه، كوتاهي و ناديده گرفتن قوانين و آداب شهرنشيني و رعايت نكردن حقوق ديگران، از تنش ها، خشونت ها و ناملايمات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بسياري را دامن مي زند، در بسياري از كشورهاي رو به توسعه از جمله ايران گسترش شهرنشيني با سرعتي بي سابقه و حتي سريع تر از كشورهاي صنعتي اتفاق افتاده است و از آنجا كه بسياري از شهروندان آمادگي لازم براي ورود به اين نوع زندگي را پيدا نكرده اند با بي توجهي به قوانين شهرنشيني و رعايت نكردن حقوق شهروندي موجبات آزار ديگر شهروندان و حتي خود را فراهم مي آورند، در نتيجه گسترش اين بي سازماني اجتماعي كه پيوند دهنده روابط فردي با روابط اجتماعي است، موجب ايجاد هرج و مرج اجتماعي و در نتيجه از هم پاشيدن اعتماد اجتماعي مي شود و هر فردي به فكر منافع فردي به جاي منافع ملي خواهد بود. در چنين جامعه اي اگر كسي به فكر منافع جمعي يا قانون پذيري باشد به نوعي خود را مغبون مي داند و رعايت كردن آيين شهروندي را به زيان خود مي داند. اگر سري به راهروهاي دادگاه ها و دادگستري ها بزنيم مي توانيم نمونه هاي فراواني را مشاهده كنيم كه عامل تمامي آنها فقط رعايت نكردن نظم پذيري و احترام به حقوق ديگران بوده است كه اگر شهروندان خود را مقيد به رعايت حقوق ديگران و آيين شهروندي مي دانستند چنين دعاوي هرگز وجود خارجي پيدا نمي كرد.
راه هاي ساماندهي فرهنگ شهرنشيني
يكي از راه هاي ساماندهي فرهنگ شهرنشيني در ايران استفاده از تجارب كشورهاي ديگر است. در اين باره نبايد خود را سرزنش كنيم كه چرا ما با فرهنگ غني و با سابقه اي كه داريم بايد از جوامعي درس بگيريم كه حتي يك دهم فرهنگ و تاريخ ما را ندارند. استفاده از تجربه ديگران به هيچ وجه نكوهيده نيست. اگر تجربه را نوعي علم بناميم، در اسلام نيز فراگيري علم بسيار توصيه شده است. حديث معروف نبوي در مورد علم وجود دارد كه علم را بياموزيد حتي اگر در چين باشد و با توجه به اين كه فرهنگ ما مي گويد آزموده را آزمودن خطاست ما نبايد در شرايطي كه جهان شتابان پله هاي ترقي را طي مي كند به دنبال آزمودن راه هايي باشيم كه درستي آنها بر ما معلوم نيست و از تجارب كشورهايي كه اين مراحل را پشت سر گذاشته اند و به نتايج مطلوبي نيز دست يافته اند استفاده نكنيم. عقل نيز چنين چيزي را توصيه نمي كند.
اساسي ترين و آشكارترين قوانين شهروندي در جامعه اي چون ايران، احترام به حقوق ديگران، وقت شناسي، عدم ايجاد مزاحمت در انواع مختلف آن، حفظ محيط زيست، ايجاد فضا و محله سالم، پيشگيري از هرگونه آلودگي از نوع محيطي و صوتي، مشاركت در اداره شهر و جلوگيري از تخريب اموال عمومي است كه بايد با ايجاد زمينه هاي فرهنگي جديد و دقت لازم در اجراي قوانين، بنياد قوانين شهروندي را هرچه بيشتر تقويت و آن را براي دهه هاي آينده نهادينه كنيم.
چرا يك شهروند به راحتي پوست ميوه را از خودرو خود بيرون مي اندازد؟ چرا يك عابر پياده هنگام عبور از محل خط كشي مخصوص عابران پياده احساس امنيت نمي كند و بايد مراقب اتومبيل ها و موتورسيكلت هايي كه با سرعت از مقابل وي عبور مي كنند باشد؟ چرا شهروندان نسبت به محيط زندگي خود احساس مسئوليت نمي كنند؟ چرا در خيابان هايي كه در فواصل بسيار نزديك سلطل هاي زباله وجود دارد، شاهد انواع زباله ها در سطح خيابان ها هستيم؟ چرا هنوز فرهنگ تفكيك زباله از مبدأ در جامعه ما جا نيفتاده است؟ چرا بايد خزانه بيت المال صرف مخارجي شود كه مي تواند وجود نداشته باشد و استفاده بهتري از اين هزينه هاي غيرضروري شود و هزاران چراي ديگر كه اگر بخواهيم در سطح شهر به دنبال آنها بگرديم مي توانيم مثال هاي زياد ديگري را نيز خود پيدا كنيم.
بهترين راه حل مشكل رفتارهاي ضد اجتماعي شهرنشيني، ايجاد فرهنگ خودكنترلي در افراد است. مادامي كه رفتارهاي غيراجتماعي افراد به صورت ضدارزش در اذهان و فرهنگ عمومي شكل نگيرد، هيچ نوع كنترلي از خارج نمي تواند نتيجه بخش باشد.
وقتي شهروندان حس كنند در صورت انجام رفتارهايي از قبيل انداختن ته سيگار در پياده رو مورد سرزنش اطرافيان قرار مي گيرند، از انجام چنين رفتاري پرهيز كرده و به سمت انضباط اجتماعي حركت مي كنند. همان طور كه اكنون سيگار نكشيدن در مكان هاي عمومي مانند اتوبوس هاي درون شهري به يك فرهنگ عمومي تبديل شده است و ديگر كسي به خود اجازه نمي دهد كه در چنين مكان هايي سيگار بكشد در ديگر موارد نيز مي توانيم با ايجاد چنين فرهنگي نظم پذيري اجتماعي را با ايجاد حس خودكنترلي در افراد نهادينه كنيم. در چنين شرايطي مي توانيم به دوام و پايداري فرهنگ شهرنشيني و رعايت قانون توسط همه افراد جامعه اميدوار باشيم.

ديده بان
عاطفه شهروندان
007950.jpg
در شهرهاي متمدن؛ فرايند شهرسازي، توجه به حمل و نقل و ترابري، امدادرساني، پليس و نگهباني و... به كار گرفته مي شوند تا شهروندان به سلامت و امنيت لازم دست يابند. براي دقت در ميزان نيل به اين هدف مهم، شايسته است روند اتفاقات معمول و غيرمعمول در شهر مورد مطالعه قرار گيرد و بررسي شود كه تا چه حدي چنين امنيتي حاصل شده و تا چه ميزاني مي توان درصد اين امنيت را بالا برد.
اگر جان و مال و حيثيت شهروندان به هر دليلي در معرض خطر باشد، هر يك از افراد مي توانند با تمام قوا و نيروي خود به دفاع از خويشتن بپردازند و احياناً در صورت تزاحم با منافع ديگري، بحراني بودن شرايط ايجاب مي كند تا مصلحت خويش را بر ديگران ترجيح دهند. ترس و احتياط شهروند را عامل تهديد كننده اي براي ديگر شهروند خواهد كرد. وقتي سواره اي از دزد مي ترسد، هرگز براي پياده توقف نمي كند. وقتي سالمي از گرفتاري و اتلاف وقت و درگيري مي هراسد، هرگز به بيمار افتاده اي توجه نخواهد كرد و وقتي فردي نگران نوبت خود در صف ماشين، بانك، نانوايي، مطب پزشك و... باشد هرگز به درستي چشم باز نمي كند كه ميزان نياز ديگري را ببيند.
در هياهوي تهران بزرگ ما، اين حالات شديداً قابل بررسي و تدقيق است. خيابان ها و جاده هاي شلوغ،  ازدحام مسافر و ميهمان و مريض و خريدار و راننده و... در جاي جاي شهر همه را به تكاپو واداشته تا فقط مراقب كلاه خود باشند. مشكلات و درگيري هاي فردي چنان پيله محكمي بر دور شخص مي تند كه او با ناله و فرياد تنهايي خود را بارها اعلام مي كند و توقعاتش را برنياورده مي انگارد. در اين شهر همه تنهايند. فاصله ها زياد و زيادتر مي شود و دردمندان و تن ها در مقابل حوادث و دردهاي ديگران بي اعتناتر مي شوند. آيا تا به حال براي شما اين اتفاق نيفتاده كه در غروبي برفي يا باراني منتظر ماشين بمانيد و چهره بي تفاوت راننده ها را توهيني به خود حساب كنيد؟ آيا چهره بي اعتناي پرستاري كه عزيز خانواده شما را پذيرش نمي كند، نديده ايد؟ فروشنده و واسطه اي كه در مقابل تقاضاي شما نوعي سردي غيرمحترمانه اي نشان مي دهد را چگونه دريافته ايد؟ فحش ها و ناسزاهاي راننده هاي بي حوصله و... .
اتفاقي كه افتاد شايد تكراري باشد، اما نگاه روشن و بابصيرتي مي طلبد تا به تحليل آن بنشيند. روز سه شنبه اي در همين ماه، مادري – كه آن همه در ارج و قربش شعار داده ايم و برنامه هاي مفصل راديويي و تلويزيوني و روزنامه اي و هوايي و زميني برايش ترتيب داده ايم- در مسير تجريش به سيدخندان سوار اتوبوس شد. او تا بدان جا را به خاطر آورد كه بر لبه پلكان اتوبوس ايستاده است و براي پياده شدن تلاش مي كند. با به حركت درآمدن اتوبوس فرياد زد: نگهدار! آقاي راننده نگهدار! و بعد هيچ نمي فهميد. نمي داند نيم ساعت يا يك ساعت بعد گذشته بود كه خودش را در قسمت جلوي اتوبوس – قسمت مخصوص آقايان- تنها مي يابد. با بي حالي و بي رمقي تمام و با سردردي عجيب از راننده ماجرا را مي پرسد. راننده گفته است، خانمي شما را هل داده و شما زمين خورده ايد. مادر گيج ساكت مي ماند. پس آن زنان كجايند؟ آن خانم چرا كنار من نايستاد. در اين اثنا راننده مسير خانه را از مادر مي پرسد و او با فشار بر ذهن خود مي گويد: سيدخندان. اما باز به فكر فرو مي رود كه چگونه از آن پشت به قسمت جلو آورده شده؟ چه كسي يا كساني اين مادر ميانسال را به اينجا منتقل كرده است؟
چه اتفاقي افتاد؟ چرا هيچ زن و مردي از آن همه مسافر در اتوبوس نمانده اند؟ چرا من با راننده تنها ماندم؟ آيا من بيهوش بودم؟ چطور آن همه خانم هاي متشخص فرهنگي مسلمان خانواده دار راضي شدند تا تن بيهوش مرا تنها بگذارند و بروند. گيج بود. هيچ نمي فهميد.
راننده هم مي ترسيد. از چه، نمي دانم. از مسئوليت، از اتهام،  از جرم؟ او فقط مي خواست هر چه سريع تر از اين مخمصه خلاص شود. بي توجه به احوال مادر، او را در هياهوي زير پل سيدخندان پياده كرد و با سرعت از آن مكان دور شد. حال چه بلايي بر سر اين مادر با جمعيت زير پل، چاله ها و جوي ها و ماشين هاي متعدد سواري و ميني بوس و شخصي مي افتد، ديگر مهم نبود. آنچه اهميت داشت اين بود كه اين مادر قدرت و اطلاعات كافي براي متهم كردن كسي نداشت. قسمت زشت تر قضيه آن جا بود كه راننده هنگام پياده كردن مادر به او مي گويد: همان خانم كه شما را هل داد، اين هزار تومان را براي شما گذاشته است و مجموعه اي از اسكناس هاي دويست و صد و پنجاه توماني را در كف دست مادر نيمه بيهوش گذاشت. غرور جريحه دارشده مادر در آن همه بي حالي و بي رمقي فرصت فريادزدن نيافت. از ماشين پياده شد. پول ها را در صندوق صدقات انداخت و لنگ لنگان به سوي خانه روان شد.
از وحشت اهل خانه و ماجراهاي بيمارستان و عكس و سي تي اسكن و احتمال خونريزي مغزي در اثر ضربه وارده و جريان هاي بعد چيزي نمي نويسم. اما اين نكته دل انسان بيدار را به درد مي آورد كه كجايند شهروندان عاطفي مسلمان ايراني؟ فرق وطن با كشور بيگانه چيست؟ رابطه همشهري بودن چه معنايي دارد؟ چرا همشهريان ما در اين روابط عاطفي و انساني و اسلامي تا به اين حد نزول كرده اند. آن كه در گوشه اي افتاده، چه اتوبوس، پياده رو يا خيابان به هر حال عزيزي است كه خانواده اي نگران اوست. از چه مي ترسيم؟ چرا تا به اين حد نسبت به سلامت و امنيت همشهريان خود بي توجه و بي تفاوت مي مانيم؟ زنان و مردان داخل اتوبوس، آن شب چطور خوابيدند. لابد يكي ميهماني داشت. يكي به مدرسه اي مي رفت. يكي بايد از بانك پول مي گرفت و مي داد و... الحمدلله همه به كارهايشان رسيدند. به آنها چه مربوط كه يك نفر افتاد. يك نفر زخمي شد. بيهوش شد. يك نفر تا پايان عمر از اين ضربه روحي و جسمي رنج خواهد برد. افتادن و جراحت و مرگ شايد براي هر انساني پيش آيد و شايد اموري اجتناب ناپذير تلقي شود، اما بي توجهي و بي اعتنايي و سردي و خودخواهي را چگونه بايد توجيه كنيم. جاي سؤال است كه آيا خواص فردي و شخصيتي ما بايد تغيير كند؟ جامعه و قوانين آن بايد تغيير كند؟ كجاي مسئله نادرست است؟
دكتر نسرين فقيه ملك مرزبان

گزارش يونيسف از ميزان وقوع كودك آزاري در ايران
گروه اجتماعي- نتيجه تحقيقات نشان مي دهد كودك آزاري در ايران هنوز به مرحله بحراني نرسيده است. استيوهانس كلايبرگ، مدير پروژه هاي يونيسف در ايران در گفت وگو با خبرنگار اجتماعي فارس با اعلام اين خبر كه در طول دو سال گذشته تحقيقات ميداني بسيار وسيعي با همكاري وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي ايران در خصوص كودك آزاري انجام شده است، گفت: نتيجه اين تحقيقات نشان مي دهد كه ميزان كودك آزاري در ايران هم اندازه وقوع آن در مابقي كشورهاي ديگر جهان است. وي ادامه داد: اين مطالعه صرفا ميزان كودك آزاري را مورد مطالعه قرار نداده بلكه مطالعه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي پيرامون دلايل و شرايط وقوع كودك آزاري و موارد آن را نيز شامل شده است. مدير پروژه هاي يونيسف در ايران همچنين با اشاره به اين مطلب كه در برخي از كشورها قانوني براي مقابله با كودك آزاري نوشته شده است، گفت: يونيسف اين قانون را به كشور ايران نيز ارائه كرده كه هنوز از ضمانت اجرايي خوبي برخوردار نشده است.

جدول اعداد (سودوكو) 241
007965.jpg
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار نوشته شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |