شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
نگاهي به نمايش هاي بدون خداحافظي و چگونه مي توان يك قصه عاشقانه را روايت كرد؟
روايتي گنگ از يك خاطره
حسن پارسايي
009789.jpg
نمايش چگونه مي توان يك قصه عاشقانه را روايت كرد به نويسندگي و كارگرداني محمدرضا رهبري بر آن است كه قصه يك شهادت را با پيش زمينه عاشقانه اش روايت كند، اما در رابطه با آرمانخواهي و اهداف جنگ و يا اساساً  مقوله خود شهادت، هيچ داده اي به مخاطب نمي دهد. نويسنده فراموش كرده كه به رغم مظاهر شهودي و عيني جنگ در ذهن مخاطب، كه او هم آن را از سر گذرانده و خاطراتي دارد، بايد موضوع و درونمايه اش را به طور كامل ارائه دهد و به گونه اي يك سويه همه چيز را نيت خواني نكند و به عهده مخاطب نگذارد؛ ضمن آنكه اصلاً هيچ دليل درون متني وجود ندارد كه ابراهيم حرفي را كه بايد اول بزند در آخر نمايش بر زبان آورد. اما بهانه برون متني آشكاري براي توجيه آن هست كه نويسنده خواسته با به تعويق انداختن اين دليل، فرصت و امكان نوشتن يك متن را به خود بدهد. ضمن آنكه دليلي هم كه در پايان ذكر مي شود چندان صريح، آشكار و قابل فهم نيست و نشان مي دهد كه او همانند بسياري از قلم زناني كه خود را به راحتي و بدون احساس مسئوليت در جايگاه نويسنده قرار مي دهند با توسل به ترفند غامض گويي و استفاده از گزينه هاي مجازي در كلام و ارائه پنداره ها و گمانه هاي دور از ذهن، به جاي شيوه طبيعي بيان واقعيت هايي كه به غايت ساده هم هستند و به عوض آنكه تماشاگر را به درون نمايش بكشاند و با خود همراه كند، او را از همه چيز دور و بيزار مي كند؛ زيرا اساساً  قصه اي در كار نيست و فقط خاطره يك موقعيت سپري شده مورد نظر است كه آن هم با مغلق گويي فدا شده است.
نكته قابل تأمل ديگر آن است كه خاطره اين واقعه سپري شده هم ارتباطي به دنياي نمايش ندارد. هيچ داده و نشانه دراماتيكي در آن نيست، گرچه كارگردان سعي نموده با مجسمه هاي دست و تابلوهاي انتزاعي و نيمه انتزاعي روي ديوار تا حدي رنگ و لعاب نمايش به آن بدهد، اما متن، نمايشي نيست و فقط مي تواند بخشي گنگ از يك قصه باشد.عنوان طويل و نامتعارف چگونه مي توان يك قصه عاشقانه را روايت كرد؟ هم نشانگر آن است كه در اصل بايد اين عبارت را سؤالي تلقي كنيم تا به جواب هرگز نمي شود كه با محتواي نمايش همنوايي دارد، برسيم. اين جواب واقعاً  تحليلگر متن است، چون شاهد داده هاي معنادار و روشني نيستيم.در نتيجه، اجراي آن هم خود به خود زير سوال مي رود.
نمايش، چون قصه شكيل و روشني ندارد، لاجرم به جملات ايهام برانگيزي مثل امروز هيچي نياد، حتماً  يكي از آسمون مي آد و اسماعيل نقشه قتل ابراهيم را مي كشد و جملات غلطي نظير همه جا با هم بوديد و به هم چسبيده بوديد توسل جسته تا بلكه بن مايه هايي معنا دار براي آن دست و پا كند و اين در عوض، برتشتت، گنگي و بي ارتباطي اجزاي متن افزوده است.
ضمناً  نمايش به سبب كاستي هاي ديگرش به خرده روايت هايي پناه برده كه هيچ كدام ارتباطي روشن با شهادت يا خواهر شهيد ندارد، نويسنده در اين رابطه به ورطه خام انديشي مي افتد و خاطرات دوران كودكي را پيش مي كشد و زبان پردازي را تا روايت هاي جنبي پدركشي و قرينه سازي متناقض و بي پايه براي داستان ابراهيم و اسماعيل پيش مي برد.
نمايش از لحاظ ارزيابي اجرا هم سؤال برانگيز است. طراحي صحنه به جاي آنكه فضايي كوچك و تا حدي كم نور و پرت را نشان دهد و حاشيه نشيني ابراهيم را تشديد نمايد، نصف بيشتر فضاي تالار مولوي را به خود اختصاص داده و در آن همه وسايل زندگي را كه نشانگر فراغت خيال و آسودگي ابراهيم هستند، جاي داده است. موسيقي هم همانند خود نمايش گنگ و بي ربط است و كاربري نمايشي ندارد. از نور نيز به شيوه اي معمول استفاده شده كه كمكي به اجرا نمي كند.از آنجايي كه واكنش عصبي برادر كوچكتر بسيار سريع و حتي بي پايه است، ميزانسن ها هم همواره كنش ورزي لازم را ندارند. بازيگران به رغم تغييراتي كه به حركت، حالت و بيانشان مي دهند براي مخاطب قابل درك و باورپذير نيستند، چون در متن شخصيت پردازي نشده اند و در كل بايد گفت نمايش چگونه مي توان يك قصه عاشقانه را روايت كرد در هر دو حوزه متن و اجرا ناموفق است.
استفاده بجا از تكنيك هاي سينما- تئاتر
نمايش بدون خداحافظي موضوع نو و جذابي دارد، نويسنده به كمك خرده روايت هاي درون متني و برون متني خواسته است حريم موضوع اصلي اش را كه به سرگرداني و سامان نيافتگي افغاني  ها و خصوصاً  زنان آنها مربوط مي شود، به گونه اي پر كند و در نمايشي اپيزوديك حرف هاي نهايي اش را بزند.
انتخاب چنين موضوعي بخشي از پتانسيل پنهان هنر تئاتر را براي پرداختن به اموري كه ظاهراً  ممكن است غيرنمايشي تلقي شوند، نشان مي دهد و ثابت مي كند كه تئاتر را بايد هنري كاملاً  زندگي شمول دانست و شيوه زنده اجراي آن هم بدون شك به همين مقوله برمي گردد، اما اين بدان معنا نيست كه آنچه در زندگي مي بينيم وجاهت، شرايط و الزامات لازم را براي ورود به صحنه تئاتر داراست، بلكه بايد براساس شاخصه هاي اين هنر آناليز، تركيب بندي و ساختارمند شوند و همزمان نيز حامل داده هاي زيبايي شناسانه و ويژگي هاي دراماتيك باشند.
موضوع اپيزودهاي نمايش بدون خداحافظي ارتباط چنداني با هم ندارند و علاوه بر وجوه بيروني از لحاظ دروني هم سير چرا يي و چگونگي حوادث هر موقعيت با موقعيت ديگر، چندان آشكار نيست. نويسنده صرفاً  با اشاره به حوادث برون متني به گونه اي گزارش موقعيت هاي ترسيم شده در نمايشنامه را پيش مي برد. مهمتر اينكه اپيزود اول اساساً  دو وجهي يا به عبارتي كميك  تراژيك است و با اپيزود هاي دوم و سوم كه صرفاً  تراژيك هستند، متفاوت است. اين عوامل سبب شده كه متن چندپاره و چندموضوعه به نظر برسد. اما در اجرا به دليل آنكه كارگردان از ترفند ويدئوپروجكشن به شيوه نويني استفاده كرده و ضمناً  در اجراي هر كدام از اپيزودها توانمندي شايسته اي از خود نشان داده، نمايش بدون خداحافظي قابل اعتنا و شايسته تأمل است.
كتايون فيض مرندي ، كارگردان نمايش، قبل از اجراي تئاتري اثر، در داخل سالن دقيقاً  همانند سالن سينما از ويدئوپروجكشن به شيوه اي آشكار، همانند يك پروژكتور استفاده مي كند و تصاويري را كه ظاهراً  به وضعيت افغاني  ها اشاره دارد، روي يك پرده سفيد مي اندازد. بعد از اين پيش درآمد سينمايي، پرده كنار مي رود و نمايش اصلي آغاز مي گردد.كارگردان به تناوب از اين ترفند استفاده مي كند و گرچه تصاويري كه ارائه مي دهد از غناي تصويري و اطلاع رساني بالايي برخوردار نيستند، اما نوع نگاه جديد او به اجراي يك نمايش، ويژگي ممتازي محسوب مي شود؛ زيرا اين كار نوعي فيلم- نمايش يا سينما- تئاتر است، ضمن آنكه نمايش، طراحي صحنه مناسبي دارد.
همراهي و تناسب موسيقي را هم بايد به ويژگي هاي اجرا افزود، چون وجوه عاطفي و حس آميز نمايش را تعميق مي بخشد. نور نيز به نوبه خود بر جلوه افزايي و تأثيرگذاري اجرا افزوده است.
پرسوناژهاي نمايش بدون خداحافظي به كارگرداني كتايون فيض مرندي به جز اپيزود اول، همگي زن هستند و متن بدون آنكه اسير زن محوري و فمينيسم شود، با رويكردي سنجيده به وضعيت اجتماعي زنان افغاني مي پردازد و مي كوشد گره هاي ناگشوده و مسائل و آلام آنها را به شكلي عيني به مخاطب ارائه دهد و از هر گونه داوري يك سويه، جانبدارانه و فاضل مآبانه اجتناب ورزد.بازيگران، بازي هاي ماندگاري را به نمايش مي گذارند و همگي ستودني اند؛ مخصوصاً  بازي معصومه قاسمي پور (حكيمه) و بهناز جعفري كمك زيادي به گيرايي نمايش كرده است. كتايون فيض مرندي در نمايش بدون خداحافظي قابليت بالايي را از لحاظ استفاده هنرمندانه از صحنه افزارها و عناصر موجود در صحنه از خود نشان داده است، ميزانسن هايي كه براي اجرا انتخاب كرده، سنجيده و حساب شده هستند و بر وجوه دراماتيك نمايش افزوده اند.

سايه روشن
شب نشيني باشكوه
گروه ادب و هنر- نمايش  شب  نشيني  با شكوه  آقاجون به  نويسندگي  و كارگرداني  حسين  فرخي از فردا (15 بهمن  ماه)  در تالار قشقايي  اجرا مي شود.اين  نمايش  داراي  سه  بخش  مجزا و روايتگرانه  است  كه  داستان  زندگي  چند مفسد اقتصادي  را به  تصوير مي كشد.
فرخي گفت : دست  مايه  اين  نمايش  جريان  ناپسند اقتصادي  است  كه اين  روزها با عنوان  آقازاده ها و مفسدان  اقتصادي  در جامعه  معروف  شده  است .وي  گفت : شخصيت هاي  نمايشي  اين  اثر با الهام  از آدم هاي  پيراموني  خلق  شده اند كه  در قالبي  تئاتري  قرار دارند.كارگردان  نمايش  رومئو و ژوليت  گفت : مفسدان  اقتصادي  به  يكي  از مباحث  مهم  جامعه  امروز ايران  تبديل  شده  است ، جرياني  كه  خيلي  آرام  به  زيرساخت هاي  اقتصادي ، اجتماعي  و فرهنگي  جامعه  ضربه  مي زند.فرخي  يكي  از مهمترين  وظايف  هنرمندان  متعهد را روشنگري  و آگاهي  دادن  به  جامعه  وكمك  به  برنامه ريزان  در مسير تثبيت  زيرساخت هاي  درست  فرهنگي  و اجتماعي  در بطن  جامعه  دانست.وي  زبان  نمايش  را يكي  از بهترين  زبان هاي  هنري  و تأثيرگذار بر اصلاح  معضلات  اجتماعي  در جوامع  پويا و در حال  توسعه  دانست .
نمايش  شب  نشيني  باشكوه  آقاجون تئاتري  كمدي ، تراژدي  است  كه  در سبك  و سياق  آثار گروتسك  جاي  مي گيرد. مجيد جعفري، ناصر عرفانيان، حسين رجايي دوست ، زنديش  حميدي، نورالدين  جواديان، پگاه  خسروي، مهدي  كوشكي، رضاحسن خاني، حامد زارعان و هومن  رستگار به  عنوان  بازيگران  اين  نمايش  اند.
جوانان و تئاتر ديني
يك  استاد دانشگاه  گفت : پرداختن  به  تئاترهاي  عاشورايي  مي تواند نقطه  عطفي  در تحول  حوزه  نمايشي  كشور محسوب  شود.مسعود موسوي ، مدرس  و كارگردان  تئاتر افزود: پرداختن  به  موضوعاتي  چون  واقعه  عاشورا به  خاطر مسائل  ريشه اي  و اعتقادي  مي تواند حوزه  نمايشي  كشور را متحول  كند.
اين  استاد دانشگاه  گفت : تئاتر داراي  عناصر بسيار زيباشناسانه اي  است  كه  مي تواند در توليد آثار نمايش  ديني  و مذهبي  به  درستي  مورد استفاده  قرار گيرد.
وي  با انتقاد از مناسبتي  كردن  موضوعات  عاشورايي  تنها در ماه  محرم  گفت : موضوعاتي  چون  آزاده  بودن  و آزاده  زيستن  كه  يكي  از محورهاي  قيام  امام  حسين(ع ) است  تنها مختص  به  ماه  محرم  نيست.اين  مدرس  تئاتر گفت : درحوزه  هنرهاي  نمايشي  پرداختن  به  مضامين  اسلامي  و ديني  قالب هاي  خاص  خود را طلب  مي كند كه  اگر از جريان  نمايشي  به  درستي  در راه  طرح  آن  مسائل  استفاده  نشود ممكن  است  جبهه گيري  هايي  در مقابل  آن  اثر هنري  صورت  گيرد.موسوي  گفت : جوانان  ما به  لحاظ  اعتقادات  وگرايش هاي  مذهبي  از حركت  به  سمت  تئاترهاي  ديني  و مذهبي  چه  در اجرا و چه  در بحث  مخاطب  استقبال  مي كنند.

سينما
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |