شماره 1001 چهارم ، سال ژوئن 1996 ، تير 1375 ، 24 دوشنبه 4
كيمياييكارگردان مسعود با گفتگو
است ازلي زباني عشق بخشآخر -فيلمضيافت
به و شد شروع سينمايش از كيميايي مسعود با گفتگو قبل ، شماره در
.رسيد ضيافت
.ميگويد بيپايانعشق سخن و بازيگري و جوان نسل از او از حال
چگونهتحليل را است جوان نسل مخاطبانفيلم اينكهبيشتر o
در قديميشما سابقهي و آنها بهسليقهمشكلپسند توجه با.ميكنيد
.باشد گذشته از مشكلتر نسل اين با ارتباط شايد كه فيلمسازي
عشق گفتن ، عشق از فقط زبانهميشهاست ، است ، ازلي زبان عشق
است ، عشق گفتن عاشقانه را هررابطهاي و حادثه هر واقعه ، هر نيست ،
از.دارد گوناگون اجراي عشق نشد؟ عشق به تبديل خون مگر ما دين در
است ، عشق همه است ، رستاخيز كه انتها تا است خداوند كه ابتدا
شودحتي گفته عاشقانه اگر آن تاانتهاي كوچك حادثه يك شروع از
حافظ مراد.دارد شنوا گوش.بود خواهد دلپذير آن ضيافت و خشونت و خون
.است عشق امانت ، بار از
كهانسان ميداند معرفت را مرصادالعبادامانت در رازي نجمالدين
عاشقانه اگر خون تا مهر از داستاني هر.دوشميكشد بر عاشقانه آنرا
عشق شناخت ، بهاندازه داشت ، بايد شناخت.است شنيدني شود تعريف
.ميآيد
او ذهنپرسنده و انسان ستايش در امروزهم علم تحليلهاي در شناخت
ذهن.است شناخت درهمين اثر ارتباط.ميرسد ومهرورزي آئيني مهر به
.پرسنده ذهن با شناسنده
آن هنرمندفاصله - بيرون جهان وواقعيت درون دنياي ذهني شناختهاي
و مستقل آنواقعه به ميكند نزديك ميكند وحس ميشناسد كه را چيزي
فاصله برود ، تكامل بهسوي هرچه هنرمند اثر.عام تصور از دور
تعاريف در است ، امروز هنر اجرا در امروز هنر.ميكند كم را تاريخي
است اجتماعي انسان نهفتههاي آنترسيم و است بسيط امر يك هنر ، گوناگون
سر و مستقيمتر خود حاكميت عصر تا تعريفات اينگوناگون زمانهاي در
.است راستتر
شماخاص نظر و آمدهاند شما درسئوال كه جوان و تازه نسل مخاطبان
خبررسان و جانبگير و مفهومي سينماي كهبا ميآيد بهنظر سينماست ،
.امروز اجراي و عشق و شناخت تعريف به برميگردم.ندارند ميانهاي
در اوست تاريخي ميراث كه ريشهاي و كهن سابقه دليل به ما جوان نسل
و ماند خامي دوردست انسان و بيتوان.ساخت فرم متظاهر ، هنر تجربههاي
و پيچيده ميآيد ، سينماي موسمي امواجي.نكرد مدال را دستي خامي اين
كه جدولي كه ميفهمد بهسرعت اما.كرد آنراحل خانه هر بايد كه جدولي
امروز جوان - را خودش از بيرون چيزي نه كرده ، حل را خودش فقط شد ، حل
پس - كند حل جامعهاش با را خودش رابطه بايد كه دريافته ، بهخوبي ما
اينترنت ماهواره ، خانواده.را جامعهاش هم و بشناسد را خودش بايد هم
علم چهره در را آنها وحضور ميدارد گرامي آنرا ديگر اعضاي و
و ميكند كشف آنرا اعتباري رازهاي سرعت به ميپذيرد ، امروز جهانشناسي
.ميگذارد كنار آنرا فرهنگي ضد استفاده و بياعتباري
رابطه آنها با گوناگون وبشكلهاي پذيرفتهاند مرا اثر اينكه از
حادثه هستم ، هر آنها سپاسگزار وظيفهمندمكردهاند ، سخت ساختهاند
انسان آن از مفهوم و آرمان.بود خواهد تو عشقبا بگويي ، عاشقانه را
.جديست
ديدگاهياست؟ چه براساس وكمسابقه جوان بازيگر انتخاب
وكارگردان فيلم براي آهنگساز - تكنسين- فيلمبردار - بازيگر
و استعداد ميدارندبا بر كه قدمي هر.سينمادادهام اين به بسيار
.ميدارند بر خود هنرمندانه فكري ونظام فرهنگ
فراموشميكنند ، ميشوند ، اسير بعضيهاميمانند رفيق و دوست بعضيها
ميز روي يادشانرفته حتي ميكنند ، پنهان گرفتهاندرا ياد آنچه هر
ميكند ، معكوسحركت بطور تصوير ديدند كه اولينبار براي تدوين
...شبانهها در پرسهزدن و فيلم يك از بعد.كردند تعجب و خنديدند چقدر
در كرد فراموش را آب ماهي كه شدند نابغهاي و مولف و منتقد يكباره
نابغه بايد شد ، نابغه نميشود.بودم نوشته دوائي پرويز به نامهاي
بايد شد ، كوتاه قد نميشود - بود هنرمند بايد شد هنرمند نميشود.بود
.بود كوتاه قد
و دور از وقت هر و ماندند وخوب آمدند خوب كه آنها از...اما
و جدائي و عشق از پر نگاهشان.شدم لحظهمغرور يك - ديدمشان نزديك
.هنرمند و گرم دارند موجي اما است ، زمانه رفت
و تجربه و كار در.شاگردنداشتهام مدرسه و تدريس راه از من
آرزوست ، هنرپذير كه چنان رقصي ميدانو ميانه در - حس و ميدان
.ميشود هنرمند پذير ، هنر كه است نابي لحظه داشتهام
براي يكنفر از فيلمسازي سال اينسي در اكنون هم تا بازيگر ، اما
كرده هم كهتمرين ندارم بياد حتي.آزمايشنگرفتهام و تست بازيگري
بازيگر سوم و دوم لحظهايديدار كه است موجي من انتخاببراي باشم ،
يا است ، بيكار يا بازيگريايستاده ، كجاي نميداندخوددارد از
آنموج اينها اما...و شهرت و چاپعكس يا شده خود بالاي و قد عاشق
دارد ، هستي از كه تمنائي آن تپنده ، وقلب ملتهب چشم آن نيست ،
ميان در..خودش در كودك مهد يك همچون كه بزرگي و كوچك شخصيتهاي
بازي را سلطه و ضعف چون بازيگر دارد ، بازيگوشي به خودش شخصيت پنهان
.ندارد هندسي و معين شخصيت...ميكند بازي را كينه و عشق چون ميكند ،
است خوب بازيگر جنس از اين.دارد زندگيها...خودش در كودكان آن با
.است خودش عاشق فقط كه بدهم بازيگري آن از تعريفي نيستم حاضر اما
و صحيح اتفاقانتقال تا داشتهباشم دوست را بازيگرم بايد من
ترسيم در و هست آنها در كه دليلزندگي به من فيلمهاي.بيفتد سالم
كند ، بازي بد نميتواند من فيلم در بازيگر.ميخواهد بازيگر شخصيت ،
از كرد ، بازي بهتر و بهتر و خوب چه هر اما است ، ممكن غير نميگذارم
.است ارتباط در هنرمندانه خودش با گرفته ، بهره توانائيش و استعداد
را دو هر چون مهاجم يا و بود مظلوم دوم و اول ديدار در اگر بازيگر
در دلنشين ، و پاك تازه ، بازيگري روياي.نيست دوستداشتني ميكند ، بازي
اصلا...بگويم را راستش.صحنه روي ميرويم يكراست پيداست ، نگاهش پس
خانه و محله نيست ، ابر و دريا نيست صحنه وقتي ميكشم خجالت خودم
كند؟ بازي را چي كن ، بازي بگويم كسي به نيست خيابان و بيابان نيست ،
همين براي هستم ، خجالتي آدم خودم اصلا.نشود سوءتفاهم يابزن فرياد
.نگرفتهام آزمايش و تست بازيگري خواهان هيچ از اكنون هم تا كه است
ميرويم ، دوربين ، با همهنداشتهام هم صحنه و دوربين بدون تمرين
.ميافتد هم خوب.ميافتد اتفاق صحنه ، روي ميرويم
روي اتفاق بپرسيد ، كردهاند ، سالهاكار اين در من با كه آنجا از
.ميافتد آدم و دوربين با واقعي ، صحنه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام