شماره 1031 چهارم ، سال جولاي 1996 ، مرداد 1375 ، 31 چهارشنبه 10
مدرنيزم وپست تئاتر كارگردان
و هنري بازتاب از ويژهاي شيوه مثابه به كه آن از پيش مدرنيزم پست
شالودهاي كه ديگر دورهاي از انتقالي است حركتي شود ، تلقي ادبي
برخورد چگونگي شدن روشن براي.دارد فلسفه و انديشه از نيرومند
است واپسنگر و ژرفاكاو نگاهي به نياز پديده ، اين با تئاتر كارگردان
.بينگارد و بكاود را ديروزش و امروز خوب تا
راه و خمزمان و پرپيچ دالان در كه بودهاست هنرهايي جمله از تئاتر
و پيش به هميشه و بازنمانده پويش از هرگز فرازتاريخ ، و پرنشيب
به دربارههنر ريد گفتههربرت اين.است رفته و انديشيده بهفراز
هنر عنوان هنربه بقاي شرايط تغيير ، :تئاتراست زيبنده راستي
همچون هنر نبوده ، راكد و نشده ميخكوب خود جاي به هيچگاه هنر.است
.ميآيد فرود و ميگيرد اوج اجتماعي گوناگون شرايط در كه است فوارهاي
هنري وتوشه ميايستاند را (1)ارابهتسپيس تئاتر هنر پوياي سرشت
اختيار ودر ميكند تخليه را باستان هنرمندتئاتر نخستين اين
خود محكم شعر و خشك وعظ براي مايهاي دست را آن تا ميگذارد (2)آشيل
چنين در.بنمايد را خدايان -انسان و انسان و خدايان جنگ و كند
مينهد پاپيش آرامش فلسفه و شكسته هم در ايمان با (3)سوفوكل زمانهاي
ميغلتاند پيش را تئاتر هنر گوي انسانها ، قهرماني داستانهاي طرح با و
و زند آن بر كلام چوگان با آشوبگر و پرشك تندخوي (4)تااوريپيد
چون تئاتر هنر.كند عيان شاعرانه بس را انسان با انسان رابطههاي
گشته رها سنگ از كه چشمهاي
چهرهنما ، تيزپا زن ، غلغله
گهبهدهانبرزدهكفچونصدف
گاهچوتيريكهرودبرهدف
:ولي.ميكند تصادم وسطي خارايقرون سنگ با تا ميآيد پيش
كاويدوكوششنمود و بسيكند
كزآنسنگخارارهيبرگشود
هنر سرخوشي عصر كه است كوشي سخت برآينداين (رنسانس) نوزايي دوران
پوسته و ميكند عوض پوست ديگر بار كه ميشود قلمداد نيز تئاتر
سانتيمانتاليزم ، رمانتيزم ، باروك ، نئوكلاسيك ، درشيوههاي و ميتركاند
.ميشود رنگارنگ رئاليزم و ناتوراليزم
پهنههاي در و برميافرازد علمطغيان شده سرآمد و برتافته جان
با كانت.ميآورد پديد انقلاب وهنر علم صنعت ، سياست ، اجتماع ، گوناگون
اخلاق عملياش خرد سنجش با و ميكاود را علمي حقيقت نابش خرد سنجش
.ميشود آغاز مدرنيته عصر.ميدهد سو و سمت را اجتماع
ولي.ببخشد هنري معنايي هستي به بيدريغ تا ميكوشد مدرنيست هنرمند
خرد ، و اخلاق حقيقت ، از خود تفاسير با و ميرسند راه از افرادي
به معنا جوي و جست در همچنان هنرمند.ميلرزانند را پيشين بنيانهاي
در كه مييابد آگاهي و ميرسد بيمعنايي به نوين ، تفاسير اتكاي
.نيست نهفته معنايي و ارزش و واقعيت هيچ مدرن آزمونهاي
بيپايانپيرامون شنودهاي و گفت بهسوي هنرمندان كار مايههاي درون
پيدا سوق نيستي براي راهيبيپايان به چشم و ايستايي
باحضور كه ميشود تلقي آرامش و امن ماواي تنها خانه.(5)ميكند
ديگر علمي دستآوردهاي (6).ميپاشد هم از امنيت اين برون ، از بيگانگان
در نوين كشف هر با بلكه ندارند ، همراه به را انساني سعادت نويد
تنها انسان (7)ميآيند در صدا به نابودي براي خطر زنگهاي علمي ، زمينه
(8).است لال و گنگ ارتباط و ميبرد سر به خالي صندليهاي خيال با مدام
و آنها دادن دست از خطر و هنر با تماشاگران پيوند عدم از هراس
در تا واميدارد تكاپو به را هنرمند هنري ، آفريدههاي ماندن بيمخاطب
(9).كند نظر تجديد هنرپذير و خود ارتباطي شيوه
از امنيتپودهاش نميرسد ، انجام به بهراهي چشم كه زمانهاي چنين در
ارتباطي ويژگي زبان صدادرآمدهاند ، به مرگ است ، ناقوسهاي دريده هم
است گسسته هم از هنرپذير و هنر پيوستگي است ، داده كف از را خود
رنج اين به بخشيدن پايان براي كه ميرود انديشهفرو به هنرمند...و
برميگرداند روي پيش افق از چشم كه جاست اين در كرد؟ بايد چه جانكاه
.ميكشد زبانه شوقانگيز جرقه ناگهان.مينگرد گذشتهها به حسرت با و
اينجرقهها با را خود زمان از مدرنپارهاي پست تئاتر كارگردان
طرحي باز بنشاندو فرو را خويش باز درگاميديگر تا ميكند مشتعل
بيبنيانياز واحساس التقاط و ثبات عدم بدينگونه.درافكند نو
.ميرود شمار به او ويژگيهاي
ميآورد ، ولي خاطر در را هنر درخشاناين گذشته تئاتر ، كارگردان
هر درمييابد زيرا ميبند ، فرو دم سرناكشيده ، كه نميپايد ديري
بوده ، برا و ديروزگويا آنچه و داشته را ويژهخود زبان هنر زمان
مردمان ، خواست زبان ، بافت زمان ريتم.است آشوبگردل و گنگ امروز
پس.است يافته دگرگوني همه و همه هنرمندان ، دستآورد دانشآگاهان ،
موزه است كاري كه درگذشتگان ، آثار نعل به نعل عرضه با ميشود چگونه
!داشت؟ نيز رضايت جلب انتظار و گرفت ناديده را تغيير همه اين پسند ،
كرد؟ بايد چه:ميپرسد خود از هنرمند ديگر بار
رفته برباد بيآلايش پاكو شكوه پستمدرن ، عصر در تئاتر كارگردان
بدين و ميرساند هم امروزينبه تكنولوژي بادستاوردهاي را تئاتر
،(10)پترشتاين كه است گونه اين.برميآيد نوين هويت كسب پي در گونه
سال 1984 ، در آشيل اثر اجراياورستي هنگام آلماني ، نام به كارگردان
تئاتر اين چگونه آشيل باستان روزگار كه ميداند او.ميشود گذار بدعت
برابر در چهرههايگوناگون با بازيگر يك اركسترا ، توسط فضاي در را
وديوساكس(11)كاربرداكيكلما و است كرده همسراياناجرا
برپايه.ميشناسد دوره آن تكنيكي عنوانابزار به رانيز (12)ماشينا
در پوششيامروزين ، با او ، امروز كهبازيگران است شناختي چنين
گويي كه مييابند حضور بهگونهاي خالي ، و لخت مشابهاركسترا ، فضايي
ميزانسنها.ميكنند عوض چهره زمانهايمعين ، در كه هستند تن يك
.ميشد ارائه وكوبنده دار جان بسيار وديالوگها ايستا بسيار
دهه مدل شاپو ، كلاه و عصا و شلوار و كت با هستند همسرايانپيرمرداني
موسيقي اصوات ، هماهنگي طريق از آنها ، هماوازي نوع كه حاضر ، قرن سي
حركت به زمين روي ريلي روي فلزي ارابهاي.ميكند توليد را اجرا متن
ايستاده پيروزمند آگاممنون و ميكند تداعي را كلما كهاكي ميآيد در
نشسته آپولون.ميشود هدايت آن ميانه به صحنه انتهاي از آهسته برآن ،
گويي كه مييابد حضور چنان افقي ، ريلي بر شده گذاري كار صندلياي بر
جمع ميان به آسمان از را او كه است باستان ماشيناي اكس همانديوس
جنگ نه كه است نگاشته را متن اين امروز آشيل گويي كل در وميآورد
كند محكوم و فاش را امروز ملل ميان جنگ و جهاني جنگ بل تروا ، و آتن
تلفيق با شتاينبرساند زمانه حكام گوش به را خود صلحطلبي نداي و
كه ببخشد اثر اين به شكوهي چنان ديگر بار است توانسته هنرمندانهاي
ولي.بنگرد آن در تحسين ديده به نيز امروز يافته حال تحول تماشاگر
.نيست مدرنيزم مسالهپست صورت همه اين
بهوفور آن در التقاط و انتقاد و است هرمنوتيك عصر مدرنيزم پست عصر
اصولي آن هنرمندان و نظران صاحب هنوز دليل همين به.ميشود ديده
بشود آنها براساس تا ندادهاند دست به كننده تعيين قوانيني و استوار
اخلاقي علمي ، بنيانهاي كردن خرد حال مدرنيستهادر پست.كرد صادر حكمي
قلمرو سه عقلگرا ، فلسفه با تقابل در و هستند گذشته متافيزيكي و
هم به را آنها گاه و ميكنند عرضه را غريزه و تاريخ زبان ، :بنياني
بر نميخواهند آنها زيرا.برميدارند ميان از را آنها باز و ميآميزند
.بمانند استوار بنياني هيچ
براي اينكلاه كه گفت ميتوان جرات مدرنيزمبه پست از دركي چنين با
كلاهي شب همان با بهترآنكه و ندارد پشمي ما وپرشكاف پرتنش تئاتر
چيزي آخر در كه بگرديم بساطي بهگرد و شويم دلخوش رفته سر كهبر
جلوه پرزرق شعبدهبازي با كه بساط اين نه شود نصيبمان دندانگير
.ميكند
شادروان عباس
يوناني هنرمندي (ازميلاد پيش حدود 534)Thespis-پينويسها1
درام بنيانگذار را او وبرخي ميكرد پهن نمايش بساط برارابه كه
.شناختهاند
-يونان تراژدينويس كهنترين(.م.پ 456525)Aeschylus-2
.ازاوستOresteiaاورستي نمايشنامهي
.يونانباستان ديگر تراژدينويس(.م.پ 405-495)Sophocles-3
.اوست ازOedipusاوديپ
تراژدينويس مشهور چهره سومين(.م.پ 484407)Euripides-4
.اوست ازMedeaمدهآ.يونان
ايرلنديالاصل نمايشنامهنويس (ساموئلبكت)Samuel Beckett-5
.گودو انتظار نويسندهيدر -زبان فرانسوي
نويسندهجشن -انگليسي نمايشنامهنويس (پينتر)Harold Pinter-6
(تولد
-نمايشنامهنويسسوئيسي:(دورنمات)Friedrich Durrenmatt-7
نويسندهفيزيكدانها
نمايشنامهنويسرومانيالاصل:(اوژنيونسكو)Eugene Ionesco-8
نويسندهصندليها -زبان فرانسوي
آلماني ونظريهپرداز كارگردان نمايشنامهنويس ، BertoltBrecht-9
آلماني نامدار كارگردانPeter Stein-10
اجساد آوردن براي بيشتر كه گاريمانند ارابهايEkkyklema-11
.ميشود استفاده صحنه داخل به خارج از شدگان كشته
دريونان كه برندهاي پايين و جرثقيلبالاDeus-ex-Machina-پ12
.ميآورد صحنه داخل به ازبيرون را خدايان باستان
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام