چهارم ، شماره 1032 آگوست 1996 ، سال مرداد 1375 ، 1 پنجشنبه 11
نيست برگ يك پژمردن از صحبت
در...مرهمگذار دستهاي از عنوانباسپاس با مطلبي مورخه 13/12/74 در
دانستم لازم آن خواندن از پس كه بود ، شده چاپ روزنامه آن نهم صفحه
.بنگارم را ذيل واقعه شرح
بازگشت هنگام پدرمبه (12/11/74) رمضانالمبارك يازدهم جمعه شب در
واحد شركت اتوبوس راننده بياحتياطييك براثر جماعت نماز از
منزل به پدرم آوردن براي وقتي.شد مغزي ضربه دچار همدان اتوبوسراني
.شدم مواجه پدرم جان نيمه پيكر و مردم ازدحام با رسيدم خيابان به
مانده بيمارستانبيجواب به پدرم رسانيدن براي مردم از من استمداد
همسايه از وقتي.بود خيابانافتاده سنگفرش بر همچنان پدرم و بود
برسانيم بيمارستان به را پدرم ماشينش با كه كرديم خواهش روبهرويمان
با رانندگان از ديگر برخي.است خراب ماشينم:فرمودند دروغ به
كمك با بالاخره !ميكردند فرار و ميفشردند گاز پدال بر پا بيتفاوتي
را او هنوز كه عبوري خودروي يك مردانگي و اهاليمحل از يكي
مسير طول در پدرم ولي ;كرديم ماشين بر سوار پدررا نميشناسم
.شتافت الهي واسعه رحمت سوي به پاكش روح و كرد وداع من با بيمارستان
از عدهاي مساعدت با را خودتان سلامت كه خوشحالم خسروي سليمان آقاي
در اينك ولي.آوردهايد دست به قزوين رجايي شهيد نيروگاه جوانمردان
آن در كه را مرداني ظاهر به آن ناجوانمردي چگونه كه انديشهام اين
بر اينگونه آنها عزيز اگر نميدانم كنم؟ تحمل نيامدند كمك به لحظه
ماشين يااينكه و ميفشردند گاز پدال بر پا ميزد پرپر خيابان سنگفرش
!بود؟ خراب آنها
بياحتياطي داشتيمولي گرامي را پدر ياد ما نوروز سين هفت كنار در
فراموش هرگز را افراد نامرديآن و واحد شركت اتوبوس راننده
.نكردهايم
همدان -شعبانيان محمد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام